نقد فیلم «ناهید»
جاری کردن صیغه میان سنت و مدرنیسم!
امید بهرنگ
•
شدت ستم بر زنان، فقر جانکاه اکثریت مردم و بروز انواع و اقسام مصائب اجتماعی چنان در جامعه گسترشیافته که به سینمای رسمی ایران نیز راهیافته است. اما گویی برای اغلب سینماگران ایرانی، سینما وسیلهای برای تحمیق بیشتر مردم شده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٨ اسفند ۱٣۹۴ -
٨ مارس ۲۰۱۶
شدت ستم بر زنان، فقر جانکاه اکثریت مردم و بروز انواع و اقسام مصائب اجتماعی چنان در جامعه گسترشیافته که به سینمای رسمی ایران نیز راهیافته است. اما گویی برای اغلب سینماگران ایرانی، سینما وسیلهای برای تحمیق بیشتر مردم شده است. مسئله این نیست که آنان از ارائه راهحل عاجزند یا اجازه انجام چنین کاری را ندارند (و درنتیجه از سطح و بیان واقعیتهایی که همگان میدانند و حس میکنند فراتر نمیروند) بلکه زشتی و پلشتی در این است که آنها اسارت را به چالش نمیگیرند. مسئله فقر مادی مردم نیست. مسئله فقر معنوی هنرمندانی است که به اشکال گوناگون به توجیه این فقر مادی میپردازند.
«صیغه امری بدی نیست اگر منجر به تشکیل خانواده شود!» این است پیام اصلی فیلم ناهید ساخته آیدا پناهنده که برنده جوایزی از برخی جشنوارهها مانند کن و براتیسلاو نیز شده است. کارگردان فیلم در مصاحبهای با بخش فارسی رادیو فرانسه بر پیام فوق تأکید کرد. نه زن بودن کارگردان، نه موضوع مشکلات زندگی زنی به نام ناهید (با بازی ساره بیات) که قهرمان اصلی فیلم است، ذرهای به فمنیسم و رهایی زن ارتباط ندارد. تهمایه کمرنگ فمنیستی اساساً به کار پوشاندن واقعیت پررنگ ستم بر زن میآید. دیگر جذبههای فیلم نیز دردی از تناقضات فکری کارگردان درمان نمیکند. روایت زندگی پرتلاش زن زحمتکش طلاق گرفته، فضا و مناظر زیبای بندر انزلی، تقلید لهجه شیرین گیلکی (البته نه گویش گیلکی) همه از گیراییهای اولیه فیلم است که کمتر در دیگر فیلمهای فارسی مشاهده میشود. اما این گیراییها در خدمت بزک کردن پیامی واپس گرایانه دربارهٔ عشق و زندگی است.
ناهید زنی است که به دلیل اعتیاد شوهرش طلاق گرفته و مهریهاش را در مقابل حضانت بچهاش بخشیده است، با این شرط که در صورت ازدواج، حق حضانت به پدر بازخواهد گشت. او پیش یکی از دوستان نزدیکش در مغازه کوچک فتوکپیای کار میکند و درآمد حاصل از تایپ پایاننامههای دانشگاهی کفاف زندگی او و پسر سرکشش را نمیدهد. همیشه سرماه با فرارسیدن موعد کرایهخانه، هشتش گرو نه بوده و مجبور است با قرض گرفتن از اینوآن، این دست و آن دست کند. در این میان رابطه عاشقانهای با مردی از طبقه متوسط، نسبتاً پولدار و بانفوذ برقرار میکند. مرد (پژمان بازغی در نقش مسعود) مالک و گرداننده هتلی در کنار دریاست. فیلم اشارهای به بستر آشنایی ناهید با این مرد و دلایل آن نمیکند. مرد که همسرش فوت کرده و با دختر خردسالش زندگی میکند خواهان ازدواج با ناهید است. ولی برای حل معضل حضانت پسر ناهید، به خواسته ناهید مبنی بر ازدواج موقت تن میدهد. صیغهای که قرار است ماهبهماه تمدید شود. یا به قول محضردار فیلم، ازدواج آبونمانی صورت گیرد. ناهید بهعنوان زنی که میخواهد مستقل باقی بماند نهتنها در رتقوفتق زندگی با خانواده، پسرش، صاحبخانه و دیگران کشمکش روزمره دارد بلکه با رو شدن صیغه، بحرانی زندگیاش را فرامیگیرد و مدام مجبور است برای حل این تنشها به اینوآن حتی مرد موردعلاقهاش دروغ بگوید.
او میان علاقه به فرزند و همسر گیر میکند. فرزندی که نسبت به مادرش بیمهری میکند. سرانجام با گذر از رنجهای گوناگون به سستی تصمیم میگیرد به نزد مرد موردعلاقهاش برگردد و خانواده تشکیل دهد. کندی و لختی فیلم انعکاس تردیدهای زنی است که نمیخواهد پلهای پشت سرخود را خراب کند و مدام از اینور آب به آن ور آب میرود. قایقها، بناهای فرسوده، همگی رنگ و بوی کهنگی دارند. حتی خزههای سبز نقش بسته بر دیوار متروکه، نورپردازیها و صحنهپردازیها زیبا و فیلمبرداری کارتپستالی هم نمیتوانند به این کهنگی جلوهای نو بخشند.
کارگردان در برخی صحنهها تلاش دارد بهظاهر پا را از کدهای تصویری سینمای جمهوری اسلامی فراتر گذارد. هرچند حجاب از سر زن حتی هنگام خواب برنمیافتد اما ابراز عشق و علاقه زن به مرد مستقیمتر صورت میگیرد، غیرمستقیم و بسیار سربسته بیننده از رابطه زن و مرد خارج از نهاد خانواده باخبر میشود. اما این کد شکنی در تصویری که میخواهد تماس بدنی زن و مرد نشان داده شود شکل مسخره و تأسف باری به خود میگیرد. بدل به بازی عهدبوقی نان بیار کباب ببر با دستان آسیبدیده ناهید میشود: شکنجه ای عاشقانه؟!
پناهنده، مستقیم و غیرمستقیم و جابهجا به برتری ارزشهای طبقه میانی نسبت به طبقات پایینی جامعه تأکید دارد. طبقه میانی که رنگ و بوی مدرنی دارد، افرادش دروغ نمیگویند، منطقی و مدافع راستگوییاند و اینجاوآنجا در مقابل کسانی که به زن تنها ظلم میکنند میایستند. یعنی همه ویژگیهایی مردی که ناهید عاشقش شده است.
آیدا پناهنده کوشش دارد به لحاظی برتری اخلاقی زنان بر مردان را نیز نشان دهد. مردان فیلم چه در قالب قماربازان قهوهخانه، چه کسانی که دستاندرکار شرطبندیهای بازیهای فوتبالاند اغلب خروسجنگیهایی هستند که مدام بر سر کوچکترین مسائل به زدوخورد با یکدیگر مشغولاند و فضای مهر و محبتی میانشان نیست. پسر ناهید نیز تحت تأثیر چنین فضا و جوی قرار دارد و شاهد خواریهای پدرش نیز هست. درصورتیکه برخورد زنان با یکدیگر بهتر بوده و حس دلسوزی، همیاری و همبستگی میانشان دیده میشود. حتی زن مرد صاحبخانه دندانگرد تا جایی که میتواند یاریرسان ناهید است. اما فیلم از مقطعی که صیغه شدن ناهید علنی میشود دچار تناقض گشته و بار سنت و دفاع از ارزش و اخلاقیات سنتی به دوش زنان میافتد. بی دلیل مادر شوهر و زنبرادر ناهید در نقش سرزنشگران اصلی ناهید درمیآیند. شوهر سابق معتاد (نوید محمد زاده در نقش احمد) که غیرتش گل کرده بود و زمانی میخواست مسعود را به قتل برساند طلبکار مادرش میشود و همهچیز را تقصیر او میاندازد که با ازدواج میخواسته او را از اعتیاد نجات دهد. زنبرادر ناهید مدافع همسرش است که به خاطر آبروی خانوادگی سیلی بر گوش ناهید زده است. اما مضحک آن است که مسعود نماد مرد مدرن بهظاهر روشنفکر که مدام اندرز اخلاقی میدهد خواهان آن است که ناهید دیگر سر کار نرود و از دخترش نگهداری کند و هنگام مرافعه با همسر سابق ناهید یاد ناموسپرستی میافتد و بهطرف مقابل هشدار میدهد که دنبال زن مردم نباشد و بدینوسیله مالکیت خود بر ناهید را به رخ میکشد.
ظاهراً آیدا پناهنده خواسته شکاف بین سنت و مدرنیسم را در فضای یک شهرستان به تصویر کشد. اما این شکاف یا تضاد محرک فیلم نبوده چراکه هر دو سوی تضاد سنت است و بس. یک قرارداد و یکنهاد که هر دو تا عمق استخوان سنتیاند. هرچند که نمیتوان بر صیغه نام سنت و عرف گذاشت. زیر این ارزشی دینی است که اساساً توسط جمهوری اسلامی به لحاظ حقوقی به جامعه تحمیل شد. احیا حقوق عهد قرونوسطا که معنایی جز بردگی و فحشای اسلامی نداشته و ندارد. بیجهت نیست که مردم همواره صیغه را امری مذموم دانسته و میدانند. سوی دیگر تضاد یعنی خانواده نیز خود نهادی سنتی است که اساساً با فرودستی زن تعریف میشود. آن پرسشی که جامعه و تاریخ در دستور کار قرار داده گذر از خانواده در شکل سنتی است. در ایران نهاد خانواده آمیزهای از سنن فئودالی - مذهبی و روابط کالایی سرمایه دارانه است که خود موجب درد و رنج مضاعف بر زنان میشود. مردان مدرن متعلق به طبقات میانی نیز به همان اندازه از روابط سنتی و قوانین مذهبی سود میجویند که دیگر مردان جامعه. اگر کسی بخواهد از سطح به عمق، از ظاهر به باطن پدیده خانواده در ایران برود، میتواند در هم تنیدگی سنت و مدرنیسم و خدمت هر دو به یک مناسبات کلی ستمگرانه و استثمارگرانه را مشاهده کند. در سطح و ظاهر پدیدهها ماندن در بهترین حالت مشاهده درد است نه ارائه درمان. فیلم ناهید در این زمینه نه پرسشی در بیننده برمیانگیزاند و نه به فکر وادارش میکند.
آیدا پناهنده عملا به دفاع از صیغه برمیخیزد. درست است که بهجز موارد آشکار تنفروشی، برخی زنان برای دور زدن از گشتهای پلیس دینی جمهوری اسلامی و سفر و حتی زندگی مشترک از صیغه سود میجویند. اما این امر نشانه عقبگرد جامعه ماست. تن دادن به قوانین، ایدهها و ارزشهای ارتجاعی اسلامی است. صیغه صرفاً بیان چند جمله به زبان عربی نیست که گفته میشود و راه خلاصی برای دردسری کوچک یا بزرگ است. همانطور که نماز روزانه عادت دادن خود به تسلیم و رضا در مقابل خداوندان آسمانی و زمینی است، صیغه نیز مهر تأیید زدن بر ارزش زن بهعنوان یک ابژه جنسی محض است. فراموش نشود که با به قدرت رسیدن ملاها، صیغه از دایره اماکن مذهبی در شهرهایی چون قم و مشهد به سراسر جامعه بهزور و با حمایت انواع و اقسام بنیادها – مانند بنیاد شهید- گسترش یافت.
پیام "صیغه خوب است اگر به تشکیل خانواده منجر شود" بهنوعی فضای فکری بخشی از هنرمندان و فعالین زن را نشان میدهد که امروزه تحت عنوان "فمنیسم موقعیتی" در مقابل عقبماندهترین نهادها، رفتارها و روابط ارتجاعی سر تعظیم فرود میآورند. ازنظر آنان هر آنچه مفید است حقیقت است. صیغه مفید است پس استفاده از آن مجاز است. این تن دادن به موقعیتها و فایدهگرایی طناب داری است برای حلقآویز کردن جنبش زنان و طولانی کردن درد و رنج زنان جامعه ما. چنین تفکری همواره به قول سیمون دبووار دنبال "پرت کردن تکه استخوانی جلوی" زنان از سوی مردان و قدرت حاکم است. بلندای آمال، آرزوها و افقهای صاحبان چنین تفکری از ضخامت سرگین گاو فراتر نمیرود. تا زمانی که معضل فقدان آرمانخواهی حل نشود نه شانسی برای خلق آثار هنری برجسته و ماندگار است نه شانسی برای رهایی از ستم و استثمار و انواع و اقسام بدبختیهای مادی و معنویای که جامعه ما با آن دستبهگریبان است.
امید بهرنگ – هشت مارس ۲۰۱۶
|