چالش پیش روی چپ در آمریکای لاتین
پرابهات پاتناییک - استاد اقتصاد در هند - مانتلی ریویو
ا. مانا
•
دولتهای چپ در زمان بالا رفتن بهای مواد خام اولیه راهبرد توزیع ثروتی را دنبال نمودند که به سود فقرا بود. این دست آوردی کوچکی نبود که نادیده گرفته شود. آنچه که این دولتها انجام ندادند تغییرِ ساختاری اقتصاد بود که مردم را در قبالِ سقوط آتی بهای موادخام حمایت نماید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۱ اسفند ۱٣۹۴ -
۱۱ مارس ۲۰۱۶
بنظر می آید خیزش چپ در آمریکای لاتین در حالِ فروکش نمودن باشد. در اکتبر ۲۰۱۵ جیمی مورالس کاندیدای محافظه کار در گواتمالا، ساندرا تورز کاندیدای ریاست جمهوری متمایل به چپِ را شکست داد. در ۲۲ نوامبر موریسیو ماکری کاندیدای محافظه کار در انتخابات ریاست جمهوری آرژانتین دانیل سیولی رقیبِ پرونیست خود را با اختلاف اندکی شکست داده و به دورهٔ طولانی اعتلای چپ تحت رهبری رئیس جمهور نسترو کریشنر و همسرش کریستینا فرناندز کریشنر خاتمه داد. در تاریخ ۶ دسامبر ۲۰۱۵ حزب نیکلاس مادورو جانشینِ چاوز و وارثِ انقلاب بولیواری کنترل پارلمان ونزوئلا را پس از ۱۷ سال از دست داد. در برزیل دیلما روسف، جانشینِ لوییز ایناسیو لولا دِ سیلوا، نه تنها در حال استیضاح شدن در مجلس است که نزول چشمگیر محبوبیتش را شاهد است.
درست است که در گردشِ به چپِ آمریکای لاتین در کُل تفاوتهای مهمی وجود داشت، تمایل بولیوی - ونزوئلا و اکوادور (غیر از کوبا که کاملاً به دسته بندی متفاوتی تعلق دارد) به چپ بسیار بیش از برزیل و آرژانتین بود و بهمین علت شاید بتوان ادعا نمود که جدا از شکست حزب مادورو، هستهٔ مرکزی چپ هنوز موقعیت مسلط اش را حفظ نموده است. این ادعا نیز درست خواهد بود که - چه در مورد هستهٔ اصلی و یا تشکلهای کمتر متمایل به چپ - چپ در مجموع هنوز بر بخشهای بزرگی از این قاره حکم می راند. با این وجود، این واقعیت را که خیزش چپ در حال افول است نمی توان منکر شد. ذکر این نکته که در آمریکای مرکزی، بخصوص در مکزیک، کاهش حمایت از دولتهای راستگرای حاکم که همگی از بحرانِ عمیقِ اجتماعی - سیاسی در رنجند، مطلقاً موجب تسلی خاطر نخواهد بود.
بدون شک، بحران جهانی سرمایه داری اثر ویرانگری بر آمریکای لاتین داشته و همهٔ دولتهای مسلط از راست و چپ را دربحرانی جدی فرو برده است. نکته اینجاست که چپ به مثابه نیرویی که ورای سرمایه داری می نگرد و از همین رو نباید از تلاش برای اصلاحات ساختاری شانه خالی نماید، می بایست در موقعیتی باشد که این چالش را تشخیص داده و اقدامات مناسبِ بازدارنده را مد نظر قرار می داد. این حقیقت که چپ به این اقدامات دست نزده است مایه نگرانی است، صرفنظر از اینکه راستگرایان حاکم در دیگر کشورها چگونه عمل نموده باشند. و این نقص ما را به محدودیت های مرکزی خیزش چپ در آمریکای لاتین رهنمون می گردد.
در کُل، نئولیبرالیسم در قالبِ دیکتاتوری های نظامی یا رژیمهای بغایت اقتدارگرا بر آمریکای لاتین حکم راند. و تأثیرات منفی آن بر توده های وسیع مردم زاییدهٔ بحرانهای جهانی سرمایه داری نبود بلکه معلول یک مشکل خاصِ آمریکای لاتین یا بعبارتی نخبگانی محلی بود که ثروتشان را تحت شرایطِ «آزادسازی اقتصادی» به بانکهای آمریکایی منتقل نمودند. علت بحران بدهی آمریکای لاتین این بود نه به وخامت گراییدنِ شرایط بین المللی - علت اصلی بحران قرض گرفتن از بانکهای آمریکایی بود که پشتوانهٔ مالی لازم برای فرار سرمایه به مقصدِ همان بانکهای آمریکا را فراهم نمود. در حقیقت، برآورد شده است که حدودِ ۶۰٪ بدهی های آمریکای لاتین برای پشتوانهٔ مالی فرار سرمایه توسط ثروتمندانِ آمریکای لاتین به بانکهای پایتختهای عمدهٔ دنیا بود. بعبارتی دیگر، نئولیبرالیسم در آمریکای لاتین، اقتدارگرایی سیاسی (از جمله آدمکش ترین نوع آنها) و دشواریهای اقتصادی جدی برای مردم را به ارمغان آورد.
بهمین علت چپ در آمریکای لاتین عهده دارِ دو وظیفهٔ تاریخی گشت، و خیزش چپ به این علت بود که تنها نیرویی بود که توانایی انجام این دو وظیفه را داشت، ضمن آنکه از اعتبار لازم در نزدِ مردم هم برخوردار بود. این دو وظیفهٔ تاریخی احیای دمکراسی و کاهش رنجهای مردم تحت سلطهٔ نئولیبرالیسم بود. این حقیقت که در کشورهای متعدد، چپ در شکلهای گوناگون با رأی مردم فاتحِ انتخاباتهای این قاره شد به این خاطر بود که فعالانِ چپ با فدا نمودن جان خود، شکنجه و زندانی شدن تحت رژیمهای اقتدارگرا صبورانه و مقاوم با تسلطِ نئولیبرالیسم مبارزه نموده و خواهان حقوقِ و نهادهای دمکراتیک گردیدند.
به سختی بتوان شک نمود که تشکلهای چپ در مجموع به وظایف خود عمل نموده اند. دمکراسی مجدداً در اکثر این قاره برقرار و تقویت گردید، در واقع شکستهای اخیر چپ در انتخاباتِ چند کشور نشانهٔ قدرتِ عمل نهادهای دمکراتیک در این قاره است. دولتهای انتخابی راستگرا پاینبند این نهادهای دمکراتیک نخواهند بود و در لغو این نهادها ترسی به خود راه نخواهند داد تا راه بازگشت به قدرتِ چپ در آینده را سد نمایند. گرچه برچیدن این دمکراسی با وجودِ مقاومت مردمی کار آسانی نخواهد بود. در آفرینش این مقاومت مردمی، چپ در آمریکای لاتین نقشی حیاتی داشته است.
بهمین ترتیب، در سراسر این قاره اقداماتی در زمینهٔ بازتوزیع ثروت و کمک به فقرا در جریان بوده است. مشهورترین این برنامه ها «برنامهٔ کمک به خانوارها» بوده است که توسط رئیس جمهور لولا در برزیل شروع گردید که برای خانوارهای فقیر کمک نقدی فراهم می آورد. در سالهای گذشته برنامه های مشابه دیگری نیز بوده اند که از گواتمالا تا آرژانتین تصویب و اجرا گردیده اند. در واقع، در این قاره که از سنت تاریخی نابرابری در توزیع درآمد رنج برده است، بر اساسِ پاره ای برآوردها در خلالِ خیزشِ چپ کاهشی حتمی در نابرابری ها را شاهد بوده ایم.
اساسِ دست آوردهای اقتصادی چپِ آمریکای لاتین بر افزایش جهانی بهای مواد خام استوار بود. برزیل از افزایش بهای مواد معدنی اش منتفع گردید که به چین صادر گردیده - کشوری که رشد قابل ملاحظهٔ اقتصادش - بهای این مواد را افزایش می داد. اکوادور، بولیوی و ونزوئلا کشورهای صادر کنندهٔ نفت و آرژانتین بطور سنتی صادر کنندهٔ مواد خام اولیه بوده است. رشد بهای مواد خام اولیه در سالهای اولیهٔ قرن حاضر یاریگرِ آمریکای لاتین بود، و چپ اطمینان حاصل نمود که درآمد ناشی از صعود این قیمتها بسوی ثروتمندان سرازیر نگشته و حداقل بخشی از آن به فقرا برسد. خلاصه آنکه دولتهای چپ در زمان بالا رفتن بهای مواد خام اولیه راهبرد توزیع ثروتی را دنبال نمودند که به سود فقرا بود. این دست آوردی کوچکی نبود که نادیده گرفته شود. آنچه که این دولتها انجام ندادند تغییرِ ساختاری اقتصاد بود که مردم را در قبالِ سقوط آتی بهای موادخام حمایت نماید.
برای مدتی، در حالی که بهای نفت بشدت کاهش می یافت، بهای دیگر مواد خام بعلتِ رشد اقتصادی سریعِ چین که ناشی از حباب قیمت املاک (علیرغم بحران اقتصادی جهان) بود همچنان بالا ماند. با سقوط این حباب و گسترشِ بحران به چین و دیگر کشورهای آسیای شرقی - از جمله هند - بهای دیگر مواد خام نیز سیری نزولی را تجربه نمود که بحرانی اقتصادی را در آمریکای لاتین دامن زد، بحرانی که به حسابِ دولتهای حاکم این قاره نوشته شد.
این حقیقت که مردم دولتهای چپِ حاکم در آمریکای لاتین را مسئول این بحران دانسته اند نشانهٔ آن است که چپ نتوانسته است مردم را به مثابه آگاهان (سوبژه های) سیاسی بسیج نماید - که با تبدیل مردم به دریافت کنندگانِ کمکهای رفاهی دولت متفاوت است. کمکهای اقتصادی دولت بدون شک در بهبود معیشت مردم موثرند، اما برای چپ کافی نیست که نقش آن فقط به فراهم کنندهٔ این کمکها محدود گشته بدون انکه مردم را به مقامی ارتقا دهد که دارای آگاهی تاریخی اند و نه فقط مردمانی مرفه تر.
زمینهٔ جدید، چالشی جدی برای چپ است - نه فقط آنجاهایی که انتخابات اخیر را باخته اند، بخصوص در کشورهایی نیز که هنوز در قدرت مانده اند. این سوال به ذهن خطور می نماید که در کشورهایی که هنوز تحت حاکمیت دولتهای چپ هستند چه کار می توان کرد. البته - وظیفه سیاسی توضیح عللِ شرایط موجود به مردم و دمیدن روحی نو به ارگانهایی است که می توانند بر دولتهای چپ نظارت نمایند، بخصوص اکنون که شاهد شکایات متعددی از فساد هستیم. در زمینهٔ اقتصادی چگونه باید عمل نمود؟
یکی از اثرات بارزِ سقوط بهای مواد خام اولیه کمبود ارز خارجی مورد نیاز برای وارادت کالاهای ضروری است. این امر به بالا رفتن تورم و کاهش ارزشِ پول ملی منجر شده که به نوبهٔ خود تورم را افزایش و کمبود کالاهای اساسی را موجب می گردد. در همان حال کاهش درآمد ناشی از تقاضای ناکافی برای مواد خام اولیه، موجبات کسادی، رکود و بیکاری را فراهم می آورد. نگهداری ارزهای خارجی و صرف آنها برای واراداتِ کالاهای اساسی و ممانعت از فرارِ ارز توسط صاحبان ثروت - آشکارا یا پنهانی - مانعی بر سر راه کاهش ارزش پول ملی بوده و موضوعی است که دارای اولویت بالایی است.
در این راستا، بخش بزرگی از نیروهای چپ بر ملی نمودن بانکها و تجارتِ خارجی اصرار ورزیده اند. این امر در کشورهایی که در آنها دولتهای چپ با چالش روبرو شده اند ریسک مقاومت بیشتر، و همچنین کاهش حمایت مردمی را بدنبال دارد. اما برای آن گروه از دولتهای چپ آمریکای لاتین که در قدرت مانده اند لحظهٔ حاضر، زمانِ اقدامِ قاطعانه است.
نیکلاس مادورو ایالات متحده را به «جنگ اقتصادی» علیه ونزوئلا متهم نموده است. با توجه به این واقعیت که در شرایط سقوط بهای نفت خام، اوپک در اثر موضع قاطع عربستان سعودی (از متحدان آمریکا) از کاهش تولید خودداری نموده است (که موجب افزایش قیمتها می گردد)، می توان رد پاهایی را یافت که ایالات متحده در پی بی ثبات نمودنِ اقتصاد روسیه و گروهی از دولتهای چپ متکی به صادرات نفت در آمریکای لاتین است. اما از امپریالیسم چه انتظار متفاوتی می توان داشت؟ در مقابلِ ویرانگری های امپریالیسم باید ایستادگی نمود، کاری که برای مدتی بسیار طولانی در کوبا با موفقیت در حال انجام بوده است.
|