روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۶ اسفند ۱٣۹۴ -
۱۶ مارس ۲۰۱۶
• معامله ترکیه و اروپا بر سر مهار پناهجویان
معامله ترکیه و اروپا بر سر مهار پناهجویان، عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن به شرح زیر است:
«فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه تصمیم اخیر سران اتحادیه اروپا درخصوص اعطای امتیازات سیاسی - مالی به ترکیه در ازای باز گرداندن مهاجرین شرقی را زیر سوال برد و گفت نباید به ترکیه امتیاز داد. اولاند معتقد است نباید به ترکیه در زمینه حقوق بشر یا ضوابط مربوط به آزادسازی ویزا هیچ امتیازی داده شود، زیرا این دو موضوع باید از عناصر شفاف سازی سیاستهای پرابهام ترکیه باشند و تنها در صورت اجرایی شدن ۷۲ شرط اتحادیه اروپا، عملیاتی شوند.
اولاند از تمایل ترکیه به مهار سیل پناهجویان و جلوگیری از ورود مهاجران به اروپا حتی بازگرداندن پناهجویان از اروپا به ترکیه استقبال کرد ولی اجرایی شدن خواستههای ترکیه را مشروط به اجراء نقشه راهی دانست که اروپا ترسیم کرده است. رئیسجمهور فرانسه با قاطعیت گفت اگر معیارها رعایت نشوند، تاریخ مورد توافق برای لغو روادید با ترکیه در خرداد ماه نیز رعایت نخواهد شد.
علاوه بر فرانسه، تعدادی دیگر از اعضای اتحادیه اروپا در مورد سرکوب آزادیها و نقض حقوق بشر در ترکیه هشدار دادهاند و اعطای امتیازات به ترکیه در چنین شرایطی را غیرقابل توجیه میدانند.
در همین حال، ذهنیت جدیدی درحال شکل گیری است که معتقد است مقامات آنکارا «بحران پناهجویان» را فرصتی برای بازی سیاسی و باج گیری از اروپا میدانند و سرگرم سوءاستفاده از فرصتهای پیش آمده هستند. از جمله طی روزهای اخیر فیلم مستندی در سطح جهانی منتشر شده که نشان میدهد گارد ساحلی ترکیه در تلاش برای غرق کردن قایق پناهجویان شرقی در آبهای مدیترانه است! آنکارا هنوز هیچگونه توضیحی در این مورد منتشر نکرده ولی گزارشات مستند از درون کمپهای اسکان آوارگان شرقی هم رفتار بهتری در قبال پناهجویان را منعکس نمیکنند. بدین ترتیب حتی پیامدهای باز گرداندن پناهجویان از اروپا به ترکیه هم درهالهای از ابهام قرار گرفته است.
واقعیت اینست که اردن و ترکیه، در قبال بحران پناهجویان رفتارهای کاملاً متفاوتی در پیش گرفتهاند. اردن اگرچه پذیرای بیش از یک میلیون نفر پناهجوی سوری است ولی به هر حال از امکانات و ظرفیتهای محدود خود برای پذیرش، اسکان و ارائه خدمات به پناهجویان بهره میبرد اما در عین حال رفتاری مسالمتآمیز و بدون تنش را در پیش گرفته است. در عوض، ترکیه با سرازیر کردن سیل پناهجویان به اروپا، سعی کرده به هر شکل ممکن کشورهای اروپایی را تحت فشار قرار دهد و در موقعیت کنونی از آنها امتیاز بگیرد.
عدهای میگویند موج اخیر پناهجویان، عموماً توسط «قاچاقچیان راه بلد و ماهر» به اروپا هدایت شدهاند و خوشبینانهترین ارزیابی اینست که فعالیت قاچاقچیان انسان از دید نیروهای امنیتی ترکیه به دور مانده ولی حداقل در برخی موارد، هماهنگی دستگاههای امنیتی بویژه در آبهای ساحلی و نوار مرزی با یونان که معمولاً با حساسیت مضاعفی از جانب ترکیه مرزبانی شده و میشود، کاملاً محسوس بلکه محرز است.
در واقع ترکیه با بحران پناهجویان به عنوان یک برگ برنده بازی کرده و سعی نموده اروپا را از طریق هجوم پناهجویان تحت فشار مضاعف قرار دهد و امتیاز بگیرد ولی این تمامی ماجرا نیست و ترکیه در ابعاد دیگری هم فعال است. به طور همزمان ترکیه با انجام حملات نظامی سازمان یافته به عمق خاک سوریه از یکطرف و حمایت آشکار و نهان از تروریستهای اجارهای در سوریه، از سوی دیگر عملاً به یکی از عوامل اصلی آتش افروزی وجنگ در سوریه تبدیل شده است. آنکارا حتی با همدستی ارتجاع عرب متشکل از عربستان، امارات، قطر، سودان و بحرین در تدارک حمله زمینی به عراق و سوریه با هدف حمایت همه جانبه از تروریستها برآمده ولی آنرا در پوشش اقدامات ضد تروریستی! توجیه میکند.
مشکل جدید آنکارا، نقش جدیدی است که غرب در چارچوب طرحهایش برای کردهای سوریه در نظر گرفته و حتی مسکو نیز خواستار مشارکت فعال و حضور کردهای سوریه در مذاکرات صلح قریبالوقوع شده است. غرب در پشت این دیدگاهش به اهداف و انگیزههای دیگری میاندیشد که تجزیه سوریه و عراق در صدر فهرست خواستههایش قرار دارد ولی ترکیه تاکنون با تمامی طرحهای غرب و ناتو برای سرمایهگذاری بر روی کردهای عراق طی ٣ دهه اخیر همراهی کرده و اکنون در مورد کردهای سوریه خواستار سرکوب شدید نظامی آنها است و معتقد است کردهای سوریه در پشت نقاب مبارزه با داعش، سرگرم توسعه قلمرو حضور خود هستند و از جمله بزرگترین مانع جدی برای دسترسی بیدردسر و بیواسطه میان عوامل امنیتی ترکیه و طیف وسیع تروریستهای فعال در سوریه به حساب میآیند.
تشدید این پدیده، تدریجاً ترکیه و هم پیمانانش در جبهه ارتجاع عرب را در ماجراهای سوریه منزوی و منفعل ساخته است. خط مشی غرب و مشخصاً آمریکا در قبال بحران سوریه نسبت به عملکرد و برنامههای ترکیه در قبال این بحران، کاملاً متفاوت است و آنها موضعی مخالف و متضاد با ترکیه در پیش گرفتهاند. همین شرایط باعث ایجاد وضعیت شکنندهای برای مواضع ترکیه شده و زمینههای تزلزل در تصمیمات و اقدامات آنکارا در قبال سوریه را فراهم کرده است. اگر ترکیه نتواند امتیازات اعطایی اتحادیه اروپا بر روی کاغذ را عملیاتی کند، قطعاً حزب حاکم عدالت و توسعه و ترکیب اردوغان- داود اوغلو بازنده اصلی این فعل و انفعالات خواهند بود. آنکارا سعی داشت و هنوز هم اصرار میکند که از بازگشت پناهجویان سوری هم به عنوان یک اهرم فشار بهرهگیری کند اما اگر قرار باشد اتحادیه اروپا در انجام تعهداتش طفره برود، حزب حاکم در این مقوله هم با بنبست مواجه خواهد شد. این دیدگاه فقط موضع فرانسه را تشکیل میدهد و هنوز هم ظاهراً تصمیم و تعهدات اتحادیه اروپا به قوت خود باقی است ولی با در نظر گرفتن جایگاه و نقش فعال فرانسه در ساختار اتحادیه اروپا ممکن است همین دیدگاه به موضع مشترک اتحادیه اروپا تبدیل شود و پاریس بتواند در این مقوله دقیقاً مانند مخالفت با پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا، نقش آفرینی کند، چرا که هنوز هم فرانسه جدیترین مخالف پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا محسوب میشود.»
• اردوغان ترکیه را گرفتار کرد
اردوغان ترکیه را گرفتار کرد، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه آفتاب یزد به قلم علی بیگدلی کارشناس مسایل بینالملل که در آن نوشته است:
«انفجار یکشنبه شب آنکارا که به کشته شدن ٣۷ تن انجامید از زوایای مختلف قابل تحلیل است. آقای اردوغان پس از اینکه از عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا ناامید شد سیاست نگاه به شرق را اعلام کرد و بعدا آقای داوود اوغلو عثمانیگری را هم با این سیاست ترکیب کرد. اردوغان بیخود و بیجهت، ترکیه را وارد یک ماجرای سخت و سنگینی کرد که همان بحران سوریه بود. عربستان، قطر و ترکیه یک مثلثی را در قبال بحران سوریه تشکیل دادند. ترکیه هم ارتش قوی دارد و هم عضو ناتو است. بنابراین عربستان و قطر به خاطر ضعف نظامیشان، بیشترین امیدواریشان در مسئله سوریه به دلیل اختلافاتی که با ایران داشتند روی ترکیه بود. بنابراین آقای اردوغان ترکیه را که سابق بر این، کشوری آرام بود و بالغ بر ۲۲ میلیارد دلار در سال درآمد گردشگری داشت، گرفتار ماجرای سوریه کرد و متأسفانه این ماجرا به کردها هم کشیده شد و اردوغان اجازه حداقل تأمین حقوق ملی کردها را از آنها گرفت. به عبارت دیگر، اردوغان خیلی احساس قدرت کرد و یک چهره تیره و تار از ترکیه را هم در سطح منطقه و هم در جهان ارائه داد. اردوغان راهی ندارد جز اینکه حق و حقوق کردهای ترکیه را تأمین کند، وگرنه بحران در ترکیه همچنان میتواند ادامه پیدا کند.
به هرحال، خود اردوغان درباره مسئله کردها یک سرگشتگی دارد و در صورت تن ندادن به حقوق کردها وضعیت شکننده امنیتی در ترکیه میتواند ادامه یابد.
به نظر من، ترکیه در سیاست خود در قبال سوریه ناچار شده مقداری عقبنشینی کند. اردوغان قبلاً گفته بود که ما اجازه نمیدهیم ایران قدرت شماره یک منطقه شود و از طرف دیگر درباره سرنوشت بشاراسد موضعی همسو با عربستان سعودی داشت اما آمدن آقای داوود اوغلو به ایران یک مقداری اضلاع مثلث ترکیه ـ قطر و عربستان را متزلزل کرد. به هرحال، هرچند داوود اوغلو فردی باهوش است اما خود اردوغان شخصیتی لاتی مسلک و تندخو دارد و حتی اعضای حزب عدالت و توسعه نیز از سیاستهای اردوغان ناراضی هستند. اردوغان پس از انفجار اخیر از سرکوب گسترده کردها خبر داد. این در حالی است که حتی آمریکا هم به اردوغان گفته که در قبال کردها خویشتنداری کرده و به حقوق آنها احترام بگذارد. سخنان اخیر اردوغان نشان داد که وی همچنان به سیاست خود ادامه میدهد و این ترکیه است که در این میان، ضرر و زیان زیادی خواهد کرد.»
• اولویت رابطه با شرق در سیاست خارجی ایران
اولویت رابطه با شرق در سیاست خارجی ایران، عنوان سرمقاله روزنامه وقایعاتفاقیه است به قلم مهدی مطهرنیا کارشناس مسایل بینالملل که متن آن در پی آمده است:
«سفر محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه به منطقه جنوب شرقی آسیا و قاره اقیانوسیه، دارای پیامهای مهمی است. نخست باید گفت قاره آسیا از چندی پیش به اولویت اول قدرتهای بزرگی مانند ایالات متحده و همچنین رقبای این کشور تبدیل شده است. تردیدی نیست که حضور، نفوذ و ایجاد رابطه با کشورهای آسیایی میتواند برای هر کشوری از جمله ایران دارای اهمیت باشد. آنچه باید به آن توجه شود این است که از نظر ادبیات سیاسی، باید بین دو مفهوم اولیت و اولویت تمایز قائل شد. آنچه در جمهوری اسلامی و سیاست خارجی آن اولویت دارد، منافع ملی و بازتعریف آن توسط نخبگان سیاسی در قالب اهداف است. لذا محتوای همه هدفگذاریها را منافع ملی تشکیل میدهد. این اولویت مصادیق مختلفی پیدا میکند. اکنون ایران و دولت ایران به دنبال ایجاد فضای مثبت تعامل با جهان است، مسئلهای که در اولویت است. این موضوع در سند چشمانداز ۱۴۰۴ نیز به روشنی بیان شده است. برای این اولویت باید اولیتهای خاصی ایجاد کرد. اگر نیک بنگریم اولیتی که میتواند ایجاد کننده منفعت و به تبع آن هدف ملی برای ایران باشد، حل چالشهای کشور با نظام بینالملل که بر روی ستون فقرات روابط با غرب استیلا پیدا کرده است، دارای اهمیت اساسی است؛ لذا به طور طبیعی هر دولتی میخواهد به اهداف چشمانداز ۱۴۰۴ دست پیدا کند باید اولیت خود را در ایجاد فضای مناسب برای حل و فصل بحرانهای موجود بین ایران و غرب بگذارد. از این رو در این مرحله، آنچه دولت روحانی انجام میدهد، ناشی از ضرورتهای اولویتگذاری شده و در واقع الزامات ناشی از محیط بازی در نظام بینالملل است؛ لذا این نقد از سوی مخالفان دولت که معتقدند دولت فقط به دنبال ایجاد رابطه با غرب است، معنا پیدا نمیکند چراکه حل و فصل مسائل با غرب میتواند باعث ایجاد فرصتهایی برای ایران در سایر نقاط جهان شود.
نکته دیگر اینکه ایران با تعامل با غرب به آنها وابستگی پیدا نکرده است و نگاه به غرب دلیلی بر نفی نگاه به شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست. ایران اکنون به آسیای شرقی و جنوب شرقی و همچنین قاره اقیانوسیه نظر دارد، به همین دلیل به هیچ وجه نمیتوانیم محیط را از یکدیگر متمایز کنیم. بدین معنی که اگر ایران به غرب نزدیک شود، به مفهوم فراموشی شرق و سایر حوزهها در سیاست خارجی خود نیست. بنابراین باید این نکته را مدنظر قرار داد که حرکت کشور و دستگاه دیپلماسی به سمت شرق و جنوبشرق آسیا با توجه به ویژگیهای این منطقه و استراتژیهایی که ابرقدرتها در این مکان دارند، بسیار حائز اهمیت است. منطقه آسیا از چندی پیش به عنوان مکانی هدف از سوی ایالات متحده و رقبا نگریسته شده است. اگر در گذشته هدف استراتژیک ابرقدرتها اروپای غربی و سپس شرقی بود، اکنون آسیاست که این مرکزیت و محوریت را به دست آورده است؛ لذا با توجه به اهمیت این منطقه در بازی قدرت جهان، ایران نیز باید آن را در اولویت قرار دهد.»
• چرا ما در انتخابات آمریکا دخالت نکنیم!؟
چرا ما در انتخابات آمریکا دخالت نکنیم!؟ عنوان یادداشتی است در روزنامه قانون به قلم سعید صدوقی مازندرانی پژوهشگر علوم حوزوی که متن آن به شرح زیر است:
«مسئله دخالت و نفوذ که هشدار موکد و لازم رهبری است و حساسیتهای امنیتی و اجتماعی خود را ایجاد کرده اینک از جمله عناوین گفتمان رسانههای مختلف کشور ما شده که به گونههای مختلف بازتاب داشته است و در انتخابات اخیر نیز جنجالهای خود را سازمان داده بود.
از سوی دیگر گسترده شدن رسانه،سرعت گردش اطلاعات، توانایی اظهارنظر و تحلیل اشخاص سبب شده که اعضای دهکده جهانی نسبت به تغییرات و تحولات دیگر نقاط دنیا بی تفاوت نباشند واز سوی دیگر روند تحولات هستهای و آغاز و پایان تحریمها و بازگشت ایران به چرخه نظام مالی دنیا، ضروری میسازد که نسبت به عوامل خارج از کشورمان که ممکن است روند برجام را کند یا آسیب برساند نیز حساس باشیم.
همچنین تجربه توان مذاکره کنندگان ارشد هستهای بهویژه وزیر خارجه کشورمان، نشان داد که میتوان خطر نفوذ را مدیریت و بلکه معکوس کرد و با پیش دستی و استفاده از اهرم فضای مجازی و افکار عمومی دیگر کشورها را به نفع اهداف ملی ایران هدایت و سامان داد.
با اشاره به این سه نکته مهم باید اشاره کرد که در آستانه رقابتهای انتخاباتی آمریکا، موضوع ایران هم در صدر مناظرات قرار دارد و به طورحتم مخالفان اوباما و هیات مذاکره کننده آمریکایی هم مایلند با نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بازگشت یا تعدیلی در برجام و نتایج آن ایجاد کنند.
حال رصد کامل مناظرات و جبهه بندی رقابتها،بر محور منافع خرد و کلان ایران، لزوم فعال شدن ایرانیهای مقیم آمریکا و همه طرفداران برجام در داخل و خارج کشور را جدی کرده است و این امکان را به ما میدهد بتوانیم به شیوه «ظریف» خطر نفوذ را فرصت ساخت و بهجای تصمیم انفعالی در برابر دخالت اجنبی در سرنوشت ایرانی، ما ایرانیان در نتیجه انتخابات آمریکا به نفع کشورمان هوشیار و فعال باشیم.»
• تکرار ژنو سوری ضروری است
تکرار ژنو سوری ضروری است، عنوان یادداشتی است در روزنامه جوان به قلم هادی محمدی که نویسنده در آن نوشته است:
«آنچه در غرب بهتر درک میشود و بهتر پاسخ میگیرد، منطق قدرت است که در آموزههای اسلامی منطق اقتدار است. مذاکره در زمانی که کارت بازی در دست ندارید، با غرب فقط به یک نتیجه میرسد و آن هم باخت است. اگر دست پر در مذاکره حاضر شدید و به آنچه دارید اطمینان داشتید، مذاکره و نتیجه آن عزتمندانه میشود. وقتی تروریستهای سوریه و حامیان مصمم آنها در شرایط برتر بودند، حاصل آن ژنو یک شد ولی سه عنصر روسیه، ایران و مقاومت، معادله قدرت را در سوریه بر هم زد. ازدیروز که هیأتهای مذاکراتی به ژنو٣ رفتهاند تا دور جدید گفتوگوها را دنبال کنند، براساس معادله میدانی که هم تروریستها و هم حامیان آنها در شرایط هزیمت به سر میبرند و به قول دمیستورا هیچ جایگزینی هم به جای ژنو٣ سوریه وجود ندارد و اوباما در مصاحبه اخیرش بغض ترکانده و میگوید عدهای دنبال این هستند که آمریکا را وارد جنگ بزرگ و شکست خورده! کنند، حاصل کار مشخص است. دستور کار مذاکره در اولین گام در مورد حکومت وحدت ملی است که با آنچه تروریستها برای خلافت اسلامی تروریستی میخواستند یا حامیان تروریسم از آن به عنوان حکومت انتقالی سخن میگفتند، متفاوت است. دستور کار دوم و سوم هم که تدوین قانون اساسی و انتخابات در سوریه است، از نگاه طرف سوری که دست برتر دارد، به پس از تشکیل حکومت فراگیر و نظر آحاد مردم سوریه باز میگردد و زمانبندیهای دیمیستورا در آن نقشی ندارد. از ابتدای بحران هم بشار اسد عدهای از معارضان داخلی را به داخل کابینه فرا خواند و پس از ژنو هم در بدترین شرایط، باید یک حکومت وحدت ملی شکل گیرد تا در مورد تغییرات و اصلاحات مختلف تلاش کنند و مردم هم در مورد آن اصلاحات نظر بدهند. تکلیف تروریستهای باقیمانده در سوریه هم براساس دیپلماسی هوشمندی که به اجرا گذاشته شده روشن است و عمر زیادی نخواهند داشت. مدل دیپلماسی اجرا شده در ژنوهای سوریه آنچنان روشن است که اگر با مدل مذاکراتی برجام مقایسه شود و نتایج نسیه و اجرای تعهدات آمریکایی غیرکامل و هجوم بیثمر غربیها به اقتصاد ایران را در نظر بگیریم، باید به دنبال تکرار دیپلماسی ژنو سوری باشیم.
غربیها و تروریستها و ارتجاع عرب میدانند که از کجا ضربه خوردهاند و به همین دلیل، در سه جبهه هماهنگ از یکسو به دنبال خارج کردن روسیه از سوریه هستند و غربزدههای داخل ایران هم با منطق و نگاه تاریخ مصرف گذشته، جنگ سردی، رفتار و همپیمانی با روسیه را به چالش کشیدهاند که ما نباید پیادهنظام سیاستهای روسی باشیم و ارتجاع عرب هم در تلاشی مأیوسانه با اتهام تروریستی به حزبالله و مقاومت، به دنبال خارج کردن حزبالله از سوریه است. رئالیسم غربی فقط زمانی تسلیم میشود که امکان استکبار و زورگویی نداشته باشد و ابزارهای بازی آن ناکارآمد شوند. اوباما در مصاحبهاش اعتراف کرد که در سوریه پلان نظامی ندارد و شرکای آن هم شکست خورده و حامی تروریسم هستند، لذا جرقههای تماس قبایلی آلسعود با حوثیها در یمن شروع شده و در ژنو سوریه هم در کنار یأس نظامی میدانی، در هیچ نقطهای از دستور کارهای ژنو، فرصت مانور برای تروریستها باقی نمانده و ژست صهیونیستی شدن وهابیها هم به جز رسوایی راه به جایی نبرده و عراق با همه مشکلات سیاسی و اقتصادی برای بستن پرونده تروریستهای داعش در موصل آماده میشود. ژنو٣ سوریه با محتوای فعلی مسیر سریعی را طی نخواهد کرد و همین زمان مذاکراتی، فرصتی برای فرسایش بیشتر تروریستهاست. ما در ایران نیاز به برجام ۲ و ٣ نداریم بلکه نیاز به منطق ژنو٣ و ۴ و مدل دیپلماسی هوشمند و انقلابی و مقاوم داریم.»
• آزمون جناحهای سیاسی بعد از انتخابات
آزمون جناحهای سیاسی بعد از انتخابات، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ایران به قلم سیدعلی میرباقری استاد دانشگاه که نویسنده در آن نوشته است:
«فردای انتخابات در کانال تلگرام متعلق به دفتر رهبر معظم انقلاب و صفحه اینستاگرام رئیسجمهوری پیامی با این مضمون مشترک منتشر شد: «دوران رقابتها تمام شد و فصل همکاری و آبادانی فرارسید.» این دو پیام آشکارترین دعوت از طرفها و جناحهای درگیر انتخابات بود تا فردای حماسه۷ اسفند رخت رقابت و مبارزه از تن برکنند و رسم آشتی و الفت برپا دارند.
چنین دعوتی از سوی بلندپایگان نظام ناظر به این واقعیت بود که جامعه ایران ماهها در فضای رقابت و مبارزه انتخاباتی غوطهور بود و طیفها و جناحهای مختلف برای کسب کرسی قدرت در صف مخالف و موافق آرایسته بودند. از همین روست که صاحبنظران سیاسی میگویند انتخابات در نقطه انتقال از یک نظم سیاسی کهنه به فضای سیاسی نوین است. در این نقطه عبور است که میزان بلوغ نیروهای سیاسی و توانمندی سیستم مدیریتی سنجش میشود. پرواضح است در این بزنگاه یک جامعه برخوردار از بلوغ و رشد سیاسی میبایست التهابها و کدورتهای روزهای رقابت را درهاضمه خویش مهار کند. اینجاست که شأن نزول مفهومی آشنا به نام «مسالمتآمیز بودن» انتقال قدرت سیاسی از جناحی به جناح دیگر روشن میشود.
به این ترتیب در قاموس مردمسالاری، از فردای انتخابات، آزمون تازهای شروع میشود که کارکرد آن سنجش میزان وفاداری احزاب و بازیگران انتخابات به اصل انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی است. در میدان این آزمایش است که آداب و اخلاق پیروزی و شکست دو طرف بازندگان و برندگان صحنه محک میخورد. از این منظر پذیرش نظام مردمسالاری از این نظر چیزی جز قبول قواعد شکست و پیروزی نیست. این مرحله جزو سختترین فرازهای سیاست ورزی است، جریانی که همه استعداد و توان خویش را صرف شکست رقیب کرده بود در فردای انتخابات میبایست زانوی تمکین در برابر دموکراسی بزند و نه تنها کرسیهای قدرت را برای حضور نمایندگان حریف خالی کنند بلکه مشروعیتشان در اداره امور و قانونگذاری بر کل کشور را به رسمیت بشناسد. پیداست که در این آزمون پشت کردن به نتیجه انتخابات و طفره رفتن از پذیرش موقعیت حریف نوعی انتحار سیاسی و بزرگترین غش در معامله سیاسی است.
واقعیت این است جامعه ایران به رغم پشت سر نهادن قریب به ٣۰ دوره انتخابات و دست به دست شدن دولتها و مجالس مختلف هنوز با مشکلاتی از نوع پذیرش قواعد رقابت و اخلاق پیروزی روبهرو است. این نکته را روحانی در گفتاری صریح بعد از انتخابات بیان کرد که هنوز قواعد بازی رقابت متأسفانه نهادینه نشده است و به رغم گذشت زمان قابل توجه برخی جناحها همچنان در فضای رقابت و نزاع انتخاباتی سیر میکنند.
این سخن هشدار گونه را روحانی بعد از انتخابات خرداد ۹۲ به زبان آورد اما به نظر میآید در مورد روزهای بعد از انتخابات اسفند ۹۴ بیش از گذشته دلالت دارد. اتفاقات چند روز اخیر در برخی محافل سیاسی نشانههایی از بیمهری نسبت به انتخاب مردم و نتیجه انتخابات را به ذهنها متبادر میکند از جمله این نشانههای ناخجسته را میتوان در تیترهای تند و نگاههای آمیخته به خصومت ارگانهای احزاب دید. بازیگران رسانهای احزاب فضا را چنان بعد از انتخابات تند کردهاند که مجالی برای گفتگو و تعامل میان طرفین رقابت در انتخابات نیست. همین فضا موجب شد که روحانی در روز شهید محور سخنان خود را به نقد رفتارهای بعد از انتخابات اختصاص دهد و از این آفت به عنوان بداخلاقی بزرگ یاد کند. این در حالی است که کارکرد اصلی رسانه در عصر حاضر تلطیف و کاستن از بار تنش از میان جناحهای سیاسی است، اصحاب قلم با گشودن فضای بحث و نقد انرژیهای متراکم خصومت و رقابت منفی را تخلیه میکند. بدون شک در برابر این فضای بدبینی و بداخلاقی نمیتوان دست روی دست گذاشت، سکوت در مقابل این وضعیت در واقع تن دادن به خطر افول اخلاق در حوزه سیاست ایران است، تردید نباید داشت چنان که مناسبات سیاسی و رقابتها از طراز و تعادل اخلاقی خارج شود سر از دالانهای تاریک حذف سیاسی در خواهد آورد، لذا توجه به مقوله اخلاق و آداب پیروزی و شکست نیاز مبرم ایران پس از انتخابات ۷ اسفند است.»
• یادگار امام سرمایه نمادین
یادگار امام سرمایه نمادین، عنوان سرمقاله روزنامه آرمان امروز است به قلم سیدرضا صالحی امیری رئیس سازمان کتابخانه ملی ایران که در آن نوشته است:
«حفظ آرمانهای انقلاب اسلامی نیاز به پاسداری مستمر و زنده نگاه داشتن آن در متن جامعه دارد و برای نیل به این مقصود نیازمند نمادسازی و الگودهی به جامعه بویژه نسل جدید هستیم. خوشبختانه نمادهای پویایی جامعه در مسیر احیای ارزشهای انقلاب کم نیستند، به شرط آنکه قدر این نمادها را بدانیم و در معرفی بهتر و بهرهمندی از ظرفیت عظیم آنها تلاش کنیم نه آنکه به بهانههای مختلف، برای آنها مانع تراشی و ایجاد محدودیت کنیم. امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به نمادسازی و استفاده مطلوب از سرمایههای انسانی، اجتماعی، ملی و نمادین داریم تا در دریای پرتلاطم خاورمیانه و جهان پرآشوب پیرامون، کشتی انقلاب را به سمت ساحل امن و آسایش سوق دهیم. بیشک کمتوجهی به این سرمایهها و تضعیف و تخریب آنها شبیه سوراخ کردن کشتی است که آسیب ناشی از آن متوجه همه کشتینشینان خواهد شد. یکی از بهترین محملها برای ایجاد فرصت ارائه سرمایههای پایدار نظام فرآیند انتخابات و بستر صندوقهای رای بود. چنانکه شاهد بودیم با وجود عدم راهیابی عدهای از نیروهای شایسته و دلسوز انقلاب به رقابت انتخاباتی، حضور و حماسه مردم در انتخابات هفتم اسفند، «امید» را در سطح جامعه گستراند و نتیجه انتخابات، شکلگیری دو مجلس خبرگان رهبری و شورای اسلامی با تعداد قابل توجهی از نیروهای معتدل و معتمد مردم شد. اما آنچه دل نیروهای دلسوز انقلاب و دوستدار امام و رهبری را آزرده کرد، چشم پوشیدن از یکی از سرمایههای اجتماعی و فرهنگی انقلاب یعنی آیتا... سیدحسن خمینی بود که حضورش در صحنه رقابت انتخابات مجلس خبرگان میتوانست رنگ و جلای مضاعفی به این انتخابات ببخشد؛ کسی که به تعبیر آیتا...هاشمی رفسنجانی «اشبهبه جدش امام خمینی است» و بسیاری از بزرگان و عالمان مقام علمی و دانش فقهی او را تحسین کردهاند. حضور سیدحسن آقا در خبرگان میتوانست به همدلی و همزبانی بیشتر گروههای معتقد به نظام بینجامد. یادگار امام در زمانه ما بهترین کمک و نیرو برای رهبر معظم انقلاب که پرچمدار گفتمان امام پس از رحلت ایشان هستند، به شمار میرود. حضور سیدحسن خمینی در جمع خبرگان افزون بر دهها فضیلت اخلاقی، علمی، فقهی، سیاسی و... او، میتوانست نماد و نمود زندهای از جلوه امام در حیات اجتماعی ایران اسلامی باشد. امروز هم «خمینی جوان» احیاگر حس نوستالژیک جامعه و پلی میان دیروز و فردای جامعه است که تداوم راه انقلاب را در بازگشت به خط امام جستوجو میکند. علاقه به سیدحسن خمینی منحصر به یک گروه یا قشر خاص نیست و محدود کردن جایگاه او به یک جریان و نگاه سیاسی، جفای بزرگی است که در حق امام و بیت امام روا میشود. امام(ره) و مقام معظم رهبری متعلق به همه ایرانیان هستند. بیت امام و یادگار امام نیز متعلق به گروه و جریان خاصی نیست. علاوه بر جایگاه و شأن خمینی جوان نزد علما و مراجع عالیقدر شیعه که تعابیر درسآموزی را در تایید او به کار بردهاند، ورود حاج حسن آقا به عرصههای فرهنگی و اجتماعی همچون ادبیات، شعر، هنر، فیلم، ورزش و... به او اعتباری مضاعف نزد طبقات و اقشار مختلف به ویژه جوانان بخشیده است. از همین رو باید او را سرمایهای نمادین برای جامعه و ذخیرهای برای انقلاب و پشتیبانی قابل اعتماد برای رهبری و امیدی برای جامعه دانست. بنابراین احراز صلاحیت این فقیه جوان، انتظار بیجایی از شورای محترم نگهبان نبود بویژه که سخنان سخنگوی محترم این شورا موید طی نشدن فرآیند روشنی در این باره بوده که میتوانست با لحاظ کردن نظرات بزرگان شرایط بهتری را رقم بزند. این نخستین بار نبود که خمینی جوان با بیمهری مواجه میشد. از یاد نبردهایم در سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، عدهای غوغاسالار که کمترین نسبتی با انقلاب و مشی امام نداشتند، چگونه در سخنرانی یادگار امام اخلال ایجاد کردند و سیدحسن خمینی با صبوری و متانت سخنان خود را کوتاه و نقشه دشمنان امام را نقش بر آب کرد. آن روز بوسه رهبر انقلاب بر پیشانی سیدحسن، زخم دوستداران امام را التیام بخشید. ملت بزرگ ایران هم اگرچه از حق انتخاب این سلاله پیامبر محروم شد، اما همچنان او را نماد راه امام و خط امام و ذخیرهای برای آینده ایران و اسلام میداند.»
• پیوندی ورای مرزها
پیوندی ورای مرزها، عنوان یادداشتی است در روزنامه اعتماد به قلم مهرداد احمدی شیخانی که متن آن در پی آمده است:
«چند سال پیش فرصتی دست داد تا به همراه دوستان سفری کوتاه به هرات داشته باشم. برای من این سفر، سفر به ایران بود چرا که آنچه میدیدم همان تصویری که از هویت فرهنگی ایران مثلا قرن پنجم در ذهن داشتم، متبادر میکرد. برای من هرات همان ایرانی بود که ندیده بودم. این حس سفر به ایران، وقتی برایم به اوج رسید که مدرسه و مدفن خواجه عبدالله انصاری (پیر هرات) و مقبره بایسنقر میرزا را دیدم و این یعنی یافتن مشترکات با جامعهای دیگر. جامعهای که هر چند با ما بستری یکسان دارد ولی در این یکصد سال اخیر و توسط مرزهای سیاسی، مسیر متفاوتی را آزموده است. اگر مرزهای سیاسی را همچون «قیچی» جداکننده جوامع بدانیم، مشترکات «چسب"ی است که پیوندها را تقویت میکند. در هر دورهای از قیچیهای جداکننده گریزی نیست، که همیشه شرایطی به این بریده شدنها منتهی میشود، اما مهم آن است که چسبهای اتصال را برای حفظ پیوندها تقویت کنیم. به گمان من یکی از مهمترین چسبهای اتصال، آیینها و مناسک هستند و حتی مهمترین آنها. بدون رفتار مشترک و جمعی تکرارشونده، هیچ پیوندی دوام نمیآورد، چه پیوند خُرد و کوچک مانند خانواده و چه پیوندی عظیم از پیروان یک دین که مرزها را درمینوردد. همانقدر که قیچی ـ قیچی شدن یک بافت به هم پیوسته، آن را متلاشی میکند، چسبهایی که این بافت را به هم متصل میسازد، بر استحکام و قوت آن میافزاید. اینگونه است که آیینها عین و خود هویت یک جامعه میشود. ایجاد مرزهای سیاسی در ۲۰۰ سال اخیر، همچون یک قیچی ویرانگر، جوامع به هم پیوسته گذشته را متلاشی کرده و آنها را به واحدهای جدا از هم تبدیل کرده است. نتیجه این تکه تکه شدنها را میتوان در مصیبتهای ویرانگر خاورمیانه دید. شاید اگر این جوامع چسبهای اتصالدهنده مستحکمی داشتند که میتوانست ورای این مرزها عمل کند، امروز کمتر شاهد فجایعی اینچنین بودیم. خوشبختانه برای ما چسبها و آیینهای مشترکی که جامعه ایرانی را به هم متصل کند وجود دارد. برخی از این چسبها فقط در داخل مرزهای سیاسی ایران کاربرد دارد و برخی از مرزهای سیاسی فراتر میرود. ناپلئون جملهای طلایی دارد که میگوید «آنکه درون سنگر خود میجنگد قبل از شروع جنگ، آن را باخته است». با همین نگاه، آیینهایی که مرزهای سیاسی موجود را درمینوردند اهمیت بیشتری برای حفظ هویت جمعی ما خواهند داشت. از این منظر «نوروز» مهمترین آیین ما برای حفظ هویت و چسب اتصالدهنده جامعه ایرانی در منطقهای تکه تکه شده است. «نوروز» آیین مشترک اقوامی است که حتی ممکن است همه آنها به یک زبان سخن نگویند، اما چسب هویتی مردمی است که در گسترهای به نام فلات ایران پراکندهاند؛ فلاتی که بسیار وسیعتر از ایران با مرزهای سیاسی امروز آن است. برگزاری این آیین در بین هر کدام از اقوام این فلات و حتی بیرون از این فلات به مفهوم حفظ پیوند با سرزمینی مادری است که ایران نامیده میشود، حتی اگر بسیار دورتر از مرزهای قیچی شده کنونی باشد. اما به یاد داشته باشیم آنچه بر پیوند هر چه بیشتر یک جمع اثر میگذارد برگزاری مشترک و جمعی یک آیین است. نکته بسیار مهم آن است که برگزاری «نوروز» در بیرون مرزهای سیاسی ایران امروز، بیشتر به تصویر برگزاری یک مناسک میماند تا برگزاری آن در مرزهای ایران خودمان. به عبارتی اقوام بیرون مرزهای سیاسی ایران، بیشتر بر پیوندهای آیینی «نوروز» تاکید و عمل میکنند تا ما به عنوان سرزمین مادری «آیین نوروز». در ایران امروز ما، «آیین نوروز» بیشتر یک حرکت خُرد و در محدوده خانواده است در صورتیکه برگزاری آیینی و جمعی آن میتواند پیوندهای هویتی ما را به استحکامی قابل اعتنا افزایش دهد. بکوشیم تا با برگزاری جمعی آیینهایمان، پیوندهای هویتیمان را مستحکمتر کنیم؛ پیوندهایی ورای مرزهای سیاسی.»
• نوروز، فرصت تقویت روحیه صلحپذیری و نوع دوستی
نوروز، فرصت تقویت روحیه صلحپذیری و نوع دوستی، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ابتکار به قلم آیت پیمان که نویسنده در آن نوشته است:
«از آنجا که همه انسانها به دلیل داشتن وجه مشترک، میتوانند در کنار یکدیگر زندگی صلحآمیز و دوستانه داشته باشند، گردشگری در جهت معرفی آن وجه مشترک ابزار بسیار ارزندهای است. «قرآن این جهت مشترک را «روح» مینامدکه دارای فطرت الهی است و هرگاه از کرامت و بزرگی انسان سخن میگوید، گفتگو در باره انسانی است که مسجود فرشتگان و جانشین خدا در زمین است». انسانی با این ویژگی اگر در جاده خشونت و سبوعیت قدم میزند، به دلیل تضعیف شدن این وجه مشترک است که اگراز این ضعف نجات یابد، براساس آن اصالت آسمانی قطعا صلح پذیر و نوع دوست میگردد.
پس تنها بیدارگری و معارفه اصالت روح برای او لازم است.مسافرت و جهانگردی داخلی و بین المللی، ابزاری برای صلح جهانی از طریق معارفه و گفتگوی فرهنگها وتمدنها بوده و در تحقق تقویت روحیه همبستگی، صلح پذیری و پرهیز از خصومت و خشونت بسیار موثر است. کشورهای اسلامی به لحاظ برخورداری از تنوع فرهنگی، آداب و سنن، تنوع زیست محیطی، استعداد لازم برای گسترش صنعت گردشگری و جذب گردشگر فرهنگی، علمی، تاریخی و طبیعت شناسی را به خوبی دارا است. این امر میتواند زمینه صدور روحیه صلح پذیری و مسالمت موجود در اسلام را برای ملتها فراهم کند.پیامدهای جنگ، ترور و خشونت در جهان معاصر بیش از آن است که لیست شود. بسیاری از ایدههای فریبنده انسانی و بشر دوستانه هم از مرز شعار پا فراتر نگذاشته است؛ زیرا اکثر تصویب کنندگان قوانین انسان دوستانه، جهانخواران سلطه طلبند که برای تحکیم قدرت و گستره تسلط خود با شعار و ظواهر زیبا در پی فریب ملتهای فرو دست هستند."اما اسلام که دینی طرفدار صلح و همراه با معنویت است، صلح و دوستی و اتحاد را در حوزه جوامع بشری خواستار است» قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «کافران و مشرکانی که با شما کاری ندارند و در پی توطئهای بر ضد مسلمانان نیستند، خدا شما را از داشتن رابطه مسالمتآمیز و عادلانه با آنان نهی نمیکند؛ چون خداوند، عدالتگران را دوست دارد».
صنعت گردشگری به عنوان یک نهاد فرهنگ دوست، میتواند زمینه همدلی و همگرایی در میان ملتها فراهم کرده و در خدمت صلح جهانی باشد. «موسسه بین المللی صلح از طریق گردشگری (IIPT) در ۱۹٨۶م. با این نگرش تاسیس شد که سفر و گردشگری را به عنوان «اولین صنعت صلح جهانی» مطرح کند.این موسسه در سالهای پس از تاسیس خود توانست کنفرانسهای زیادی به منظور ارتقای «هدف برتر» گردشگری و آگاهی از توانایی این صنعت در ایجاد «فرهنگ صلح از طریق گردشگری برگزار کند».این مسئله پیش از هر چیزی نشان میدهد که صنعت گردشگری ظرفیت عملیاتی کردن ایدههای صلحآمیز را در حد بینالملل و جهان دارد که اگر با معنویت هم همراه باشد، صلح و دوستی پایدار بین ملتها حاکم خواهد کرد.
در نتیجه، گردشگری میتواند مبتنی بر جهانبینی الهی و همراه با معنویت و کسب اخلاق و درس و عبرت باشد که در این صورت یک گردشگری معنوی صورت گرفته است. گردشگری به عمل فردی که با اهداف مشخص مسافرت میرود و مدتی در مکانی خارج از محل زندگی خود میماند و برمی گردد، گفته میشود. به مجموعه جنبههای فکری، فرهنگی، اخلاقی، و عاطفی و نوع جهان بینی انسان، که آرامش، شادی و امید به همراه میآورد، معنویت گفته میشود. حالتی که بر اثر پایان یافتن ناآرامی و جنگ به صورت دایم یا موقت، پدید میآید، صلح و به عطوفت متقابل دوستی گفته میشود. با این تعاریف، معنویتِ گردشگری در گرو تفکر انسان در متعلقات نگاه او از آثار خلقت و تمدن است که نشانههای آفاقی و انفسی خداوند است. از آنجا که همه انسانها به دلیل داشتن وجه مشترک، میتوانند در کنار یکدیگر زندگی صلحآمیز و دوستانه داشته باشند، گردشگری در جهت معرفی آن وجه مشترک ابزار بسیار ارزندهای است.جهانگردی بین المللی، ابزاری برای صلح جهانی از طریق معارفه و گفتگوی فرهنگها و تمدنها بوده و در تحقق تقویت روحیه همبستگی، صلح پذیری و پرهیز از خصومت و خشونت بسیار موثر است.
بنا بر این شایسته است که در اوضاع کنونی و موقعیت حساس ما در جهان امروز، نظام اسلامی و دستگاههای فرهنگی و رسانههای آن، سایه نگاه منفی را از سر صنعت گردشگری بردارد و به ابعاد مهم وسازنده آن اهتمام ورزد و نوروز را به فرصت مغتنم و همواری برای انتقال نگاه مثبت و تزریق آن به افکار عمومی تبدیل کند. والسلام.»
• دوئل بزرگان نفتی
دوئل بزرگان نفتی، عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم غلامحسین حسنتاش عضو هیأت علمی موسسه مطالعات انرژی که متن آن در پی آمده است:
«کشور روسیه در میان سه تولیدکننده برتر نفت (مجموع نفتخام و سوختهای مایع) جهان در کنار دو کشور ایالاتمتحده و عربستان قرار دارد و دومین تولیدکننده گاز جهان، بعد از ایالاتمتحده است. از نظر میزان صادرات نفت، روسیه در مقام دوم (بعد از عربستان) و از نظر صادرات گازطبیعی در مقام اول جهان قرار دارد. در سال ۲۰۱٣ و قبل از سقوط قیمت نفت در جهان، ۵۰ درصد از منابع بودجه دولت فدرال روسیه و حدود ۶٨ درصد از درآمد صادراتی این کشور از محل صادرات نفت و گاز بوده است. با توجه به این وضعیت و با عنایت به اینکه قیمتهای گاز نیز تابعی از قیمـتهای نفت است، روشن است که اقتصاد روسیه حداقل در کوتاهمدت از کاهش قیمت نفت آسیب فراوانی میبیند و تحتفشار قرار میگیرد. اما مسئله جالب توجه این است که روسیه تلاشی در جهت تغییر روند نزولی قیمت و برای افزایش قیمت جهانی نفت ندارد و تمایلی به همکاری در این زمینه نشان نمیدهد. در اجلاس چهارجانبه اخیر میان کشورهای روسیه، عربستان، قطر و ونزوئلا که عمدتا با پیگیری و کوشش و تقلای وزیر نفت ونزوئلا در اواخر بهمن گذشته در دوحه قطر برگزار شد، روسها در کنار سعودیها فقط حاضر شدند بپذیرند میزان تولید نفت خود را در سطح پایان ماه ژانویه ۲۰۱۶ تثبیت کنند که این تصمیم کمک زیادی به بازار نکرد و حداقل درباره روسیه این توافق به شوخی بیشتر شبیه بود؛ چراکه اغلب برآوردهای منتشرشده قبلی نشان میداد اصولا روسیه توان بیشتری برای افزایش تولید نفت خود ندارد!
این بیعملی و عدم تلاش روسیه برای کنترل قیمت نفت، جای تأمل و نقد و بررسی دارد و نیازمند مطالعات بیشتری در مسیر شناخت سیاستهای بلندمدت اقتصادی و انرژی این کشور است. در اینجا تلاش میکنم نکاتی را در اینباره ذکر کنم و زمینهای را برای بحث و بررسی بیشتر توسط صاحبنظران، فراهم کنم.
در ماههای اخیر مجموع تولید نفت و میعانات گازی روسیه بین ۱۰,۷ تا ۱۰.٨ میلیون بشکه در روز بوده است. مصرف داخلی نفتخام روسیه کمتر از ٣.۵ میلیون بشکه در روز بوده؛ بنابراین صادرات نفتخام و سایر سوختهای مایع روسیه، حدود هفت میلیون بشکه در روز است. در ماههای اخیر بازار جهانی نفت با مازاد عرضهای در حدود ۱.۵ میلیون بشکه در روز مواجه بوده که این مازاد، اصلیترین دلیل افت قیمت جهانی نفت بوده است. فرض کنید روسیه به تنهایی دو میلیون بشکه در روز از تولید و صادرات خود کم کند. بدون شک این اقدام میتواند قیمت نفت را بیش از ۱۵ دلار در هر بشکه افزایش دهد. اگر قیمت نفت صادراتی روسیه را ٣۵ دلار در هر بشکه درنظر بگیریم در این صورت روسیه روزانه ۷۰ میلیون دلار درآمد ناشی از دو میلیون بشکه کاهشیافته را از دست خواهد داد و در مقابل اگر پنج میلیون بشکه باقیمانده از صادرات خود را تنها بشکهای ۱۴ دلار گرانتر بفروشد، آن کاهش در آمد کاملا جبران خواهد شد. در این صورت هم نفت را برای نسلهای آینده نگه داشته و هم با صادرات کمتر همان میزان درآمد قبلی را تأمین کرده است. علاوه براین باید توجه داشت به تبع افزایش قیمت نفت، قیمت گاز نیز افزایش مییابد و روسیه که صادرکننده حجم عظیمی از گاز نیز هست، در آنجا هم سود فراوانی خواهد برد. اما شاید لازم نباشد روسیه تمام این کاهش را تقبل کند. علیالنعیمی، وزیر نفت عربستان، بهعنوان عضو محوری اوپک، اعلام کرده است که اگر غیراوپکیها حاضر به همکاری در کاهش تولید باشند، اوپک و عربستان هم همکاری خواهند کرد، بنابراین اگر روسیه حاضر باشد یک میلیون بشکه از تولید خود کم کند بهانه را از عربستان و اوپک خواهد گرفت و میتواند به آنها فشار بیاورد که تولید را کاهش دهند. در این صورت اگر اوپک نیز یک میلیون بشکه کاهش دیگر را تقبل کند روسیه با هزینه بسیار کمتری نسبت به آنچه ذکر شد، افزایش درآمد فراوانی را از محل افزایش قیمت نفت و گاز صادراتی خود حاصل خواهد کرد.
اما مسئله به این سادگی نیست. اضافه عرضه اصلی که در سالهای اخیر منجر به فزونی عرضه بر تقاضای نفتخام در بازار جهانی شده عمدتا مربوط به نفتخامهای شیل یا غیرمتعارف ایالاتمتحده و افزایش تولید نفتخام این کشور از این محل بوده است. از سال ۲۰۰۴ میلادی به بعد استخراج نفتهای شیل به لحاظ فنی امکانپذیر شده، زیرساختهای مربوط به آنها توسعه پیدا کرده و از نظر اقتصادی نیز به تدریج تصویر روشنی از شرایط سودآوری آنها ترسیم شده است، به طوری که اینک در هر حوزه نفت شیل روشن است که در چه قیمتی تولید نفت، اقتصادی و سودآور میشود و امکانات حفاری و زمینههای لازم نیز وجود دارد که نفت استخراجی از حوزه اقتصاد را سریعا وارد بازار کند. دهها چاه نفت حفاریشده و تکمیلنشده در حوزههای مختلف نفتشیل وجود دارد که به سرعت میتواند تکمیل و تجهیز شود و به تولید نفت ایالاتمتحده بیفزاید. بنابراین ایالاتمتحده به عنوان یک رقیب جدی هم برای روسیه و هم برای عربستان ظهور پیدا کرده که رقابتش در قیمتهای بالای نفت تشدید میشود. رقابت ایالاتمتحده با روسیه به نفت ختم نمیشود، ایالاتمتحده در پی تبدیلشدن به یک کشور صادرکننده گاز از طریق مایعسازی گاز است. پتانسیلهای گاز شیل در آمریکا حتی بیش از نفت شیل است که توسعه بیشتر آن نیز وابسته به قیمتهای جهانی نفتخام است، چون همانطور که ذکر شد به هرحال قیمت گاز تابعی از قیمت نفت است و اصولا توجیه اقتصادی همه انرژیها تابع قیمت نفتخام است.
مسئله صادرات انرژی و خصوصا گاز برای روسیه فقط جنبه اقتصادی ندارد. روسیه بزرگترین تأمینکننده گاز اروپاست و وابستگی اروپا به گاز خود را اهرم سیاستخارجی خود میداند و اصرار فوقالعادهای بر حفظ این اهرم فشار دارد و هیچ رقیبی را در این زمینه برنمیتابد. ایالاتمتحده از ابتدا (و قبل از فروپاشی شوروی در دهه ۱۹٨۰) با وابستگی اروپا به گاز روسیه مخالف بود. آمریکاییها بهترین راهحل تأمین گاز اروپا را توسعه واردات بهصورت LNG (گاز طبیعی مایعشده)، میدانند و خودشان در تلاش هستند که به صادرکننده عمده LNG تبدیل شوند و بهترین بازارشان اروپاست. اولین تولیدات LNG آمریکا در سال آینده میلادی وارد بازار خواهد شد و درحالحاضر بسیاری از پروژههای مایعسازی گاز در ایالاتمتحده به دلیل کاهش قیمتهای جهانی نفت به تعویق افتاده است که با بالارفتن قیمت نفت مجددا فعال میشود و کار را بر روسها سخت میکند.
با توجه به آنچه ذکر شد، محتمل است پیمانی نوشته و صریح یا نانوشته و ضمنی میان روسیه و عربستان بر سر همان چیزی که عربستان ادعا میکند که پایینبودن قیمت نفت، در جستوجوی آن است، یعنی حفظ سهم بازار، وجود داشته باشد، اما اگر چنین چیزی باشد، سوال این است که این وضعیت تا کی میتواند ادامه یابد؟ وضعیت بازار تا ابد اینگونه نخواهد بود و عرضه نفت و گاز تا ابد بیشتر از تقاضای آن نخواهد ماند. در میانمدت، با یک تحول اقتصادی و خصوصا حل بحرانهای اقتصادی در کشورهای صنعتی و اقتصادهای درحال ظهور، نرخهای رشد اقتصادی بالا خواهد رفت و به تبع آن تقاضای انرژی رشد خواهد کرد و قیمت نفت را افزایش خواهد داد یا عدم سرمایهگذاری کافی در تولید نفت و گاز و انرژیهای دیگر (به دلیل قیمتهای پایین و غیراقتصادیبودن پروژهها)، موجب کمبود خواهد شد و قیمـتها را بالا خواهد کشید. واقعا روسیه و عربستان تا کی میتوانند چالش سهم بازار را به این روش ادامه دهند؟ و سوال مهمتر اینکه این دو کشور تا کجا و کی میتوانند زیان قیمتهای پایین نفت و فشارهای اقتصادی ناشی از درآمدهای پایین نفتی را تحمل کنند؟
شاید رمز و راز برنامه روسیه در پاسخ همین سوال نهفته باشد. روسیه یا عربستان، کدام زودتر از پا خواهند افتاد؟
وابستگی بالفعل اقتصاد عربستان به نفت بیشتر از وابستگی اقتصاد روسیه به نفت و گاز است. ٨۵ درصد درآمد صادراتی عربستان از صادرات نفت است. اما وابستگی بالقوه عربستان به نفت بسیار بیشتر از روسیه است. فدراسیون روسیه پیکره اصلی باقیمانده از شوروی سابق خصوصا در زمینه صنعت و فناوری است. تا قبل از فروپاشی شوروی و تا قبل از غارتگری مافیایی که در دوران یلتسین اوج گرفت، صنایع عظیمی در روسیه فعال بودهاند. پایههای فنی و صنعتی و دانشی مورد نیاز توسعه و قطع وابستگی به تکمحصولی، در روسیه و عربستان به هیچوجه قابل قیاس با یکدیگر نیستند. اتفاقا قیمتهای بالای نفت و درآمدهای بالای نفت و گاز بعد از دوران فروپاشی صنعتی روسیه، سم مهلکی برای اقتصاد این کشور در جهت تشدید وابستگی تکمحصولی و گرفتارشدن به بیماریهای ناشی از آن بوده است. یکی از امیدواریهای آمریکاییها به اینکه خرس سفید به خواب رفته، دیگر هرگز نمیتواند از این خواب بیدار و در قد و قواره ابرقدرتی شوروی سابق ظاهر شود، این بوده است که اقتصاد روسیه گرفتار تکمحصولی و پدیده شوم نفرین منابع شود. از این جهت و برای نجات از این گرفتاری، اتفاقا کاهش قیمت نفت میتواند برای روسها مغتنم باشد و ولادیمیر پوتین اخیرا فرامینی را در زمینه قطع وابستگی اقتصاد از درآمد نفت و گاز، صادر کرده است.
از آن سو عربستانسعودی وارد دوران پرچالشی شده است. بعد از مرگ امیرعبدلله توازن قدرت داخلی در این کشور برهم خورده و چالشهای داخلی خانواده آلسعود تشدید شده است، در سطح منطقهای نیز عربستان به درگیریهای پردامنه و پرهزینهای خصوصا در یمن کشیده شده است. نظر آمریکاییها نیز به وضوح از متحد دیرینشان برگشته است. تعهد روزولت بر عرشه ناو آمریکایی در سال ۱۹۴۷ در مورد حمایت از خانواده عبدالعزیز در مقابل تضمین تأمین نفت مورد نیاز آمریکا، دیگر فراموش شده و ایالاتمتحده دیگر نیازی به نفت عربستان ندارد و نغمه آغاز فروپاشی الیگارشی منسوخ و حامی داعش و القاعده، گاه به گاه در مطبوعات آمریکایی نواخته میشود و حتی آقای ترامپ جمهوریخواه (که اصولاً جمهوریخواهان روابط بهتری با آلسعود دارند)، نیز سرگردان است که آیا بالاخره عربستان را دوست دارد یا خواهان نابودی آن است!
شاید روسها هم حس کردهاند که عربستان در مسیر ناکجاآباد قرار گرفته است. اگر کاهش درآمدهای نفت، تیر خلاص را زودتر از اقتصاد روسیه به پیکره حکومت عربستان بزند، مشکل روسها حل خواهد شد. با خروج همه یا بخش قابلتوجهی از نفت عربستان از بازار جهانی، هم قیمتها بالا میرود و هم کمبود بزرگی در بازار انرژی جهان به وجود میآید که تا مدتها با رشد تولیدات شیل هم جایگزین نمیشود و فرصت بزرگی برای روسها فراهم خواهد شد. البته این فرصت در صورتی تبدیل به تهدید نخواهد شد که آقای پوتین یا جانشینان او، بتوانند با مکانیسمهای مناسب از بازگشت سایه پدیده نفرین منابع به اقتصاد خود جلوگیری کنند.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|