سوریه و تشنگان فدرالیسم قومی در آن
بهرام خراسانی
•
اما اکنون این "۲۰۰ تن از نمایندگان ملیت های ساکن غرب کُردستان و شمال سوریه همراه با اعضای احزاب و جریان های سیاسی این منطقه"، با برگزاری این نشست درپی چه چیزی هستند؟ آیا آنها میخواهند همان نقشی را که خاندان بارزانی در چند دهه گذشته در عراق بازی کرده اند بازی کنند؟ و آیا چنین چیزی شدنی هست؟ آیا در آن چند کانتون شمال سوریه نیز نفتی وجود داد؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۹ اسفند ۱٣۹۴ -
۱۹ مارس ۲۰۱۶
۱) در روزهای آغازین این هفته، ولادیمیر پوتین اعلام کرد که دولت روسیه، "بخش اصلی" نیروهای خود را از سوریه فراخواهد خواند و اگر نیاز باشد چند ساعته آنها را به سوریه باز میگرداند. بیدرنگ پس از آن و در روزهای ۲۶ و ۲۷ اسفند ۱٣۹۴، "احزاب، گروه ها و نمایندگان گروه های اتنیکی و مذهبی شرکت کننده نشست رمیلان در روز پایانی این نشست، با اکثریت آرا به برقراری سیستمی فدرال در غرب کُردستان و دیگر مناطق شمال سوریه رای دادند. این نشست در روزهای ۱۶ و ۱۷ مارس در شهر رمیلان در کانتون جزیره با حضور ۲۰۰ تن از نمایندگان ملیت های ساکن غرب کُردستان و شمال سوریه همراه با اعضای احزاب و جریان های سیاسی این منطقه برگزار شد. ".[۱] در این بیانیه همانند همهی جنبشهای سیاسی از آغاز آفرینش تاکنون، از برابری و دوستی گرگ و میش و همهی خلقها سخن به میان آمده، و برای تضمین آن انبوهی از واژگان دموکراتیک، فدرالیسم و مانند آن را به وثیقه گذاشتهاند. در این زمینه آنها نوشتهاند: "سیستم "فدرالیسم دموکراتیک"، با اساس گرفتن مشارکت تمام اقشار و گروه های مختلف جامعه، سوریه آینده را برای همه سوری ها تضمین می کند. هدف سیستم فدرالیسم دموکراتیک روژآوا – شمال سوریه ایجاد اتحادی دموکراتیک در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میان تمام جوامعی است که در خاورمیانه زندگی می کنند، اتحادی که به واسطه آن از مرزهای دولت – ملت عبور کرده و زیستی را در سایه صلح، امنیت و برادری بنا نهند". آنگاه بیانیه با بزرگواری گفته است: "شهروندان مناطق آزاد شده ای که تحت حاکمیت گروه های تروریستی بودند از این حق برخوردارند تا به خواست خود به سیستم فدرال دموکراتیک بپیوندند". بیانیه که از "میان برداشتن مرزهای دولت – ملت" در سراسر خاورمیانه و پدید آوردن "اتحادی دموکراتیک" دردستور کار خود گذاشته است میگوید: "این سیستم تمامیت ارضی سوریه را تضمین می کند". چگونه میتوان هم مرزهای ملی در خاورمیانه را از میان برداشت، و هم به تمامیت ارضی سوریه آسیب نزد.
۲) اینکه میان فراخواندن نیروهای روسی (اگر راست باشد) از سوریه و این بیانیه پیوندی هست یا نیست بر این نگارنده پوشیده است. اما اینکه رهبران شاید خودخواندهی کردهای سوریه و نیز هواداران مسعود بارزانی این چشمداشت را داشته باشند که در برابر نقشی که در پیاده نظام ائتلاف ضد داعش و کشته شدن سدها زن و مرد و دختر جوان کرد بازی کرده اند، اینک باید چیزی هم به آنها برسد، چندان دور از ذهن نیست. همه میدانند که در چند دهه و چند سال گذشته، ازسوی دولت سوریه و نیز جنایت پیشگان داعشی بر مردمان کرد شمال سوریه، ستم و تبعیض بسیار روا شده است. اما اکنون این "۲۰۰ تن از نمایندگان ملیت های ساکن غرب کُردستان و شمال سوریه همراه با اعضای احزاب و جریان های سیاسی این منطقه"، با برگزاری این نشست درپی چه چیزی هستند؟ آیا آنها میخواهند همان نقشی را که خاندان بارزانی در چند دهه گذشته در عراق بازی کرده اند بازی کنند؟ و آیا چنین چیزی شدنی هست؟ آیا در آن چند کانتون شمال سوریه نیز نفتی وجود داد؟
من چیزی از پشت پرده سیاست منطقه و دادوستدهای آن نمیدانم. سرانجام و آیندهی این بیانیه را نیز نمیتوانم پیش بینی کنم. اما برپایه تجربه تاریخ دریافته ام که در دورانهای زمانی آشفته و نا آرام، گاه باشد که برای هموزن شدن ترازوی سیاست جهانی، برای چند روزی در این یا آن استان یا منطقه قومی یا مذهبی، دولتی ساخته شود. اما با فرو نشستن خیزابهای بین المللی و پس از برپایی چند نشست جهانی میان سران کشورهای بزرگ، عمر آن دولت نیز شاید به سر برسد. رویدادهای سالهای ۱٣۲۴ در آذربایجان غربی و شرقی را میتوان در شمار این رویدادها آورد. از اینرو، پیشاپیش میپذیرم که به احتمال بسیار ناچیز و شاید به بهای ریختن خون سدها یا هزاران دختر و پسر جوان کرد، و خودنمایی چند قومگرای فربه در برنامه های تلویزیونی بی بی سی و صدای آمریکا، شاید دولتی موقتی در شمال سوریه برپا شود. اما فرجام چنین دولتی، دو چیز بیشتر نمیتواند باشد. یا پایان یافتن آن دولت بیدرنگ پس از فرونشستن خیزابهای سیاسی جهان یا منطقه، و یا چندین سال کشتار بی سرانجام میان مردمان کرد، عرب و ترک منطقه با دست آویز وجود این دولتها. اینکه دولتهای بزرگ روس و آمریکا و دولتهای قدرتمند منطقه مانند ایران، عربستان و ترکیه چه رفتاری در پیش گیرند و خود چه آینده ای داشته باشند، آینده آن دولت دست ساز نیز تعیین میشود. به ویژه اکنون که در یکی دو دهه آینده، عربستان و ترکیه شاید با ناآرامی و ناپایداریهای جدی روبرو باشند.
قدرت سیاسی نه برپایه مویه گری پدید میآید و نه برپایه هرچه بیشتر شهید دادن. بلکه این توازن قوای سیاسی و انبوه شرایط پیرامونی است که دولتها را سر کار میآورد یا واژگون میسازد. از نیروهای دردسترس و پیروزی بر رقیب به دست میآید. براین پایه، این گزارههای بیانیه که "سوریه امروز به واسطه میلیون ها آواره، هزاران قربانی [جنگ] و تخریب گسترده [شهرها] و زیرساخت ها، فاجعه بارترین روزهایش را سپری می کند. در مقابل این [تراژدی] در سال های اخیر در روژآوا و به واسطه خون شهدا تجربه ای مترقی بنیان گذاشته شده .....". چیز خوبی را نشان نمیدهد و شاید نوید دهنده آینده درخشانی برای کردهای سوریه نباشد.
٣) نویسندگان بیانیه گویا آگاهانه و رندانه از همه چیز سخن گفته اند جز آرزوی برپایی چیزی همانند "اقلیم کردستان عراق"، و یا یک دولت و کشور کردی در شمال سوریه. اما آنهایی که سرشان برف نیست، چنین آرزویی را به روشنی میبنند. اگر نویسندگان بیانیه به راستی در جستجوی استقلال و پایه گذاری یک کشور کردی و به پنداشت خودشان یکپارچه ساختن سرزمین کردستان در چهار کشور عراق، سوریه، ترکیه و ایران باشند، آنگاه باید گفت آنها به دو دلیل اصلی به هدف خود نخواهند رسید و تلاش آنها دست آوردی جز انبوهی خون ریخته شده و خانه های ویران شده همان مردم ستمدیده کرد و عرب، نخواهد داشت. اگر چنین شود، آنگاه نتیجه کار آنها نیز چیزی جز دستآورد داعشیها و سرانجام ناگزیر آنها نخواهد بود. به گمان این نگارنده، ناکامی احتمالی نویسندگان بیانیه، در دو دلیل اصلی نهفته است. یکی "تاریخی" و دیگری "زمانی".
دلیل "تاریخی" ناکامی نویسندگان بیانیه، در چیستی دوگانگی و مفهومی پدیده "قوم" و پدیده "ملت" در گذر تاریخ نهفته است. این سخن نیازمند واشکافی بیشتری است که جای آن در این نوشتار نیست، اما فشردهی آن اینست که از پایان جنگ نخست جهانی به این سو و تا آینده ای که شاید روزی فرا برسد یا نرسد، فرایند پدیداری و یا شکل گیری ملتهای تازه به پایان رسیده است. گزافه نیست بگوییم که مردمان برخی از کشورهای نوپدید نیز تنها "مردم" هستند بی آنکه یک "ملت" باشند. هیچ چشم اندازی هم وجود ندارد که آنها در آیندهای نزدیک به یک ملت فرارویند. از اینرو، نخبگان این کشورها نیز اگر راهی جز آنچه تا کنون تشنگان حرفه ای قدرت و یا قومگرایان درپیش گرفته اند، درپیش نگیرند، ستیز و کشمکش درونی را در کشورهای خود جاودانه خواهد ساخت. روندی که هم اکنون در عراق، سوریه، افغانستان و مانند آن میبینم که پایان آن ناپیدا و بسی تاریک است.
دلیل دوم ناکامی نویسندگان بیانیه، دلیل "زمانی" در جهان کنونی و منطقه خاورمیانه است. اکنون آشوب و آسیب پذیری گسترده در همه جا به ویژه منطقه خاورمیانه، چیره شده است. با دست آویزهایی چون "قومیت" و "مذهب" که میتوان آن را باروتی خشک برای آتش افروزی اجتماعی به شمار آورد. این دو دست آویز امروز آماده ترین ماده آتشزا در سد سال گذشته در این بخش از جهان است. پروایی نیست که دو گرایش اصلی تندروی داعشگونه و قومگرایی را کبریتی در نزدیکی این دو باروت بدانیم، و کشورهای بزگ اسلحه ساز را خریداران آن. در پهنه، اقتصاد ایران سالهاست درجا میزند، عربهای پولدار نیز میلیاردها دلار برای خرید اسلحه و تکنولوژیهای پیشرفته نظامی غربی هزینه کرده و هنوز سیر نشدهاند. کشور ویران شده و قوم بنیاد افغانستان شاید ۵۰ سال دیگر هم نتواند گریبان خود را از چنگ جنگ سالاران قومی رهاکند. اگر آفریقا را درنظر نگیریم عراق، سوریه و لبنان کشورهای ویران شده ای هستند که آنها هم شاید تا ۵۰ سال دیگر و تا آنگاه که برج خلیفه در امارات دچار پوسیدگی و ویرانی شود، بازار آماده ای برای بازسازی و تأمین شغل برای آمریکاییها و انگلیسیها هستند. عربستان و ترکیه نیز هم اکنون در آغاز سراشیبی به سر میبرند، که ته دره آن نا پیدا است. در چنین شرایطی، هرگونه پافشاری کردها روی پدید آوردن یک سیستم فدرالی کردی یا در اصل یک "دولت قومی" در سوریه و عراق، دیگر گروههای قومی و دینی این کشور مانند عربها، شیعه ها و سنیها را چه بخواهیم و چه نخواهیم، به رویارویی فرا میخواند. در این زمین آماده، خاطره میلیونها نفر آواره و کشته شده درگیریهای سوریه و عراق و دیگر جاها نیز نه تنها آنها را از این رویارویی باز نخواهد داشت، که آنها را به این کار تشویق هم میکنند. چون نیک بنگریم، این روند همان چیزی است که در چند سال گذشته در برابر چشمان همه ما روی میدهد، و شاید هریک از ما نیز سهمی در آن داشته باشیم، بی آنکه به روی خود بیاوریم.
۴) من پیشتر در همین نشریه از کتابی به نام "نژاد، قوم و ملت در ایران"[۲] نام بردهام. اکنون بخشی از یادداشت نویسنده در در پشت آن کتاب را در اینجا واگو میکنم و به سخن خود پایان میدهم:
"در آغاز سده بیستم کمتر از ۶۰ کشور شناخته شده در جهان وجود داشت که در پایان آن سده، این تعداد به دویست کشور رسید. یعنی در این سد سال، شمار کشورهای جهان ۵/٣ برابر شد. اما این دگرگونی، مردم این کشورهای نوپدید را حتی گامی هم به بهشت استقلال و رفاه نزدیک نکرد. بزرگترین دستآورد این فرایند تنها زیادتر شدن مرزها، فزونی بهانه برای جنگهای ملی، داخلی و قومی و سرانجام گسترش بازار اسلحه فروشان بوده است. در این بازهی زمانی، شمار کشورهای صاحب ثروت و قدرت سیاسی و نظامی کمابیش ثابت مانده و بر شکاف اقتصادی و اجتماعی میان مردمان آنها با کشورهای نوپدید، بسی افزوده شده است. خشک شدن ناگزیر چاههای نفت برخی از این کشورهای نوپدید اما ناتوان در آیندهای نه چندان دور نیز، خبر بسیار بدی است که باید چشم به راه آن بود. با اینهمه، عطش رهبران واقعی یا خود خواندهی برخی گروههای قومی به ویژه در منطقهی خاورمیانه، هنوز نه تنها فرو ننشسته که روزبهروز در حال تیزتر شدن است. نوید این رهبران برای آیندهی مردم خود نیز نه نان، مسکن، کار و رفاه که "حق تعیین سرنوشت"، "فدرالیسم"، "خودمختاری"، "هویت ملی"، آزادی و مانند آن است. البته تنها دشمنان مردم با این آرمانهای شیرین مخالفت میکنند، اما فراخوان مردمان میلیونی به چیزی که نه پشتوانهی تاریخی داشته باشد و نه پشتوانهی علمی، میتواند یک ماجراجویی بزرگ باشد، و به فاجعهای بزرگتر بیانجامد".
فرا رسیدن نوروز ۱٣۹۵ خورشیدی را به همه ایرانیان شادباش میگویم
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۲٨ اسفندماه ۱٣٨۴
[۱] - اخبار روز ۲٨ اسفند ۹۴ و همهی خبرگزاریهای جهان.
[۲] - محمد رحمان زاده هروی، "نژاد، قوم و ملت در ایران".
|