روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٨ فروردين ۱٣۹۵ -
۶ آوريل ۲۰۱۶
• رویش فناوری هسته ای از دل تحریم ها
رویش فناوری هستهای از دل تحریمها، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ایران به قلم اصغر زارعان معاون سازمان انرژی اتمی که نویسنده در آن نوشته است:
«چهل و اندی سال قبل، زمانی که ایران به پیمان بینالمللی منع گسترش سلاحهای هستهای ملحق شد و اندکی بعد با تأسیس سازمان انرژی اتمی خرید بخشی از سهام شرکت یورودیف تولید کننده مواد اولیه هستهای و انعقاد قرارداد ساخت نیروگاه بوشهر با دولت آلمان، گام در راه استفاده از این نعمت خدادادی نهاد، شاید برای هیچکس قابل تصور نبود روزی فرا رسد که شیردلان غیور ایرانی به یک پای ثابت این فناوری پیچیده در جهان پرادعای مدرن تبدیل شوند.
آن روز بازیگران اصلی بینالمللی و قدرتهای صنعتی و نظامی جهان در ایران با حکومتی غیر مردمی و وابسته مواجه بودند که به شرط دوام انقیاد و تأمین منافع نامشروعشان در منطقه حاضر بودند بخشی از نیازهای نظامی و صنعتی را در اختیار بگذارند. ملت ایران با حاکمیتی طرف بود که نه مصالح و منافع ملی و نه هیچیک از توانمندیهای ذاتیاش را به رسمیت نمیشناخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تحویل حاکمیت به ملت بزرگ ایران دو سر این معادله دچار تحولی شگرف شد، بیگانگان نه تنها از تأمین حداقل نیازهای صنعتی و تکنولوژیک خودداری و جلوگیری کردند، بلکه در برابر اراده ملت ایران برای دستیابی به نیازهای خود و حرکت به سوی قلههای پیشرفت و تعالی و اقتدار، کارشکنیهای مهلک و نیروی سهمگین را آغاز نمودند. چنین شد که ایران و ایرانی پای در راه ناهموار و سخت ولی عزتمند خودکفایی همهجانبه، از جمله دانش و فناوری پیشرفته انرژی صلحآمیز هستهای همزمان با دست و پنجه نرم کردن با دشمنی پایان ناپذیر قدرتهای سلطهطلب و انحصارگر نهاد. نظام جمهوری اسلامی دیپلماتهای امین و متخصصین جوان ایرانی گام تا گام راه دستیابی به دانش و فناوری صلحآمیز هستهای را در سنگلاخها و کورهراههای تحریم علمی و اقتصادی و فشارهای سیاسی و دیپلماتیک پیمودند. بیستم فروردین روز ملی فناوری هستهای، نماد و یادآور این سیر عزت و اقتدار و پیشرفت است.
بیش از یک دهه مذاکرات فشرده و نفسگیر با قدرتهای سلطهجو همراه با تلاش خستگیناپذیر علمی و تکنولوژیک و نثار خونهای پاک جوانان غیور، ایران اسلامی را به جایگاه امروزین خود در این عرصه رسانده است کشوری که سابقاً جهان سومی تلقی میشد، امروز از حیث دستیابی به یکی از مدرنترین، پیچیدهترین و پیشرفتهترین علوم و فناوریهای بشری در منطقهایستاده است که پیشاز آن در انحصار مطلق حداکثر ۱۰ کشور توسعه یافته موسوم به باشگاه پسران جهانی بود و در عرصه نظم موجود بینالملل در جایگاهی است که پنج عضو دائم شورای امنیت و یک قدرت برتر اقتصادی و صنعتی با وجود همه تقابلها، در برابر اراده و تواناییاش سرفرود آوردهاند.
بهار امسال سالی که متبرک به نام و عنایات حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلامالله علیها و به تعبیر شایستهتر بهار فاطمی است، مردم ایران بیستم فروردین ماه، بهار هستهای خود را با افتتاح چندین دستاورد اقتدارآفرین در حوزههای مختلف اکتشاف، نیروگاه، سلامت، لیزر و پژوهشی که از ثمرات تلاشهای مجدانه دانشمندان هستهای در سال گذشته میباشد آغاز مینمایند و در واقع با همه هجمهها و تبلیغات و دشمنیها و فشارها، شاهد خواهند بود کشورشان بر بالاترین قله افتخار ایستاده است و به این سو گام بر میدارد.
این امر مهم قطعاً و یقیناً تحت هدایتها و رهنمودهای مدبرانه رهبر معظم انقلاب، حمایتهای بیدریغ رئیسجمهوری محترم و تلاش شبانهروزی و همدلی دولتمردان و تیم مذاکره کننده بخصوص در این ۲۲ ماه مذاکرات فشرده، هوشمندانه و با بصیرت با مدیریت عالی علمی، اجرایی و فنی ریاست محترم سازمان، همراه با صبر و استقامت ملت بزرگ ایران بهدست آمده که توانسته است حریفهای نیرومند را به پذیرش حق مسلم دانش و فناوری هستهای وادار سازد و ساختار تحریمهای ظالمانه را فرو ریزد؛ چارچوب بومی دانش و فناوری هستهای که به برکت خون پاک شهریاریها و جهاد متخصصان گمنام و بیادعای این عرصهشکل گرفت، قوام و بلوغ یافت؛ فراغت و بستر لازم و آرام و امن و مطمئن برای رشد متوازن و مداوم و حرکت پرشتاب علمی و صنعتی را در فعالیتهای صلحآمیز هستهای فراهم آورد.
روز ملی فناوری هستهای، تبلور اقتدار و بهار شکوفایی هستهای ایران اسلامی گرامی باد.»
• حمله و ضدحمله
حمله و ضدحمله، عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم عبدالله ناصری فعال سیاسی اصلاحطلب که نویسنده در آن نوشته است:
«در روزهای اخیر، اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای و رئیسجمهور پاسخهایی به برخی فضاسازیهای یکسویه در رسانهها و محافل تندرو دادهاند. اینکه چرا در هفتههای اخیر، فضای تهاجمی علیه دولت و نیروهای تحولخواه شدت گرفته است را باید در دو اتفاق غیرمنتظره در فاصله دو سال دنبال کرد؛ اتفاقاتی که یکی منجر به ازدستدادن قوه مجریه شد و دیگری در هفتم اسفند - بهدور از تصور و پیشبینیها- تا حدود زیادی ترکیب قوه مقننه را تغییر داد و گفتمان سال ۹۲ پیروزی چشمگیری به دست آورد. این دو حادثه تأثیر فوقالعاده عملکرد دولت و اصلاحطلبان بر افکار عمومی و حرکت سمبلیک و نمادین جامعه را نشان داد که به سمت تحولاتی در راستای توجه بیشتر به قانون اساسی به معنای واقعی آن است. این دو حادثه طبیعتا غیرمنتظره بود و جریان مقابل اصلاحات و دولت با آن مواجه شده است. اتفاق اصلی این است که اگر تا سال ۹۲ و مدتی بعد از ریاستجمهوری، چالش گفتمانی بین رسانهها و نخبگان و احزاب سیاسی وجود داشت، امروز در عرصههای عمومی رشد پیدا کرده و دنبال میشود. البته این امر فینفسه بد نیست و روشنشدن تفاوت رویکردها به سود منافع ملی است.امروز اتفاقا افکار عمومی به دنبال آن است که چرا برجام که میتوانست زودتر به نتیجه برسد و هزینههای غیرضرور تحمیل نکند، بر همان مسیر دوران اصلاحات پیش نرفت تا امروز باوجود پیروزی بزرگ، نتوانیم در کوتاهمدت آثارش را متوقع باشیم. در یک کلام به نظر میرسد اتفاق برجام، افکار عمومی را تا حدود زیادی روشن کرده و امروز گفتمان دولت قبلی، امکان دفاع از گفتمان خود را ندارد. اتفاق دیگری هم افتاد و آن اینکه رسانههای فراگیر، مثل صداوسیما و برخی تریبونها انتظارات کوتاهمدت افکار عمومی از برجام را بسیار بسیار بالا بردند و دولت نتوانست پابهپای مذاکرات و روند گفتوگوها، سازمان رسانهای خوبی برای توجیه افکار عمومی ایجاد کند. این نگرانی وجود دارد که دولت وارد گودالی شده که برای دفاع از خود مجبور شود مسائل اصلیتر را کنار بگذارد. یکی از این موضوعات اصلی آن بود که دولت شفاف اعلام کند چه چیزی را در سال ۹۲ تحویل گرفته است. تندروها و برخی تریبونهای تلاش میکنند این فرصت را که افکار عمومی محتاج آن هستند، از دولت بگیرند.
این امانتی است که آقای روحانی باید به نحو احسن حفظ کند و دقیقا آن ساختاری که تحویل گرفته را به اطلاع افکار عمومی برساند. رقیب نمیخواهد این حقایق بازگویی و واکاوی شود و با حرکات روانی، دستاوردهای برجام، موضوع سوییفت و سفرهای خارجی دولت را به میان میکشد.آنها قطعا این آرزو را دارند که در این یک سال، دولت را در بحران نگه دارند و اصلاحطلبان را به حرکات تند بکشانند. به طور طبیعی جریانی که نتواند در پای صندوق رأی یا میز گفتگو و محاوره و مجادله خردمندانه سیاسی، تبیین دیدگاه کند، به دنبال بلبشوی تبلیغاتی است و با توجه به گستره تبلیغاتیای که دارد علاقهمند است افکار عمومی را درگیر و در گیجی و ابهام غوطهور کند. اینجا جایی است که دولت نباید وارد بازی رقیب شده و باید آرامش خود را کماکان حفظ کند. مخصوصا بعد از پیروزی نسبی در انتخابات مجلس که در مرحله دوم هم تکمیل میشود و مجلسی متفاوت شکل میگیرد و بسیار همسوتر با دولت کار را پیش میبرد، دولت میتواند با آرامش بیشتری و با استفاده از تریبون مجلس، حرکت کند. حتما باید برای سال ۹۶ که دو انتخابات برگزار میشود، دولت بتواند با یک حرکت مدبرانه، فضای آرام و اقناعی را حفظ کند و سیاستهای موردنظر خود را پیش ببرد. لازمه این امر ایجاد تحول در معیشت مردم، در عین بیان حقایق بر اساس وضعیت امروز اقتصادی کشور و برخی تغییرات مدیریت در سطوح کلان دستگاه اجرایی است.»
• انتخابات؛ شگفتی در صحنه سیاسی ایران
انتخابات؛ شگفتی در صحنه سیاسی ایران، عنوان سرمقاله روزنامه وقایع اتفاقیه است به قلم احمد شیرزاد فعال سیاسی اصلاحطلب که نویسنده در آن نوشته است:
«انتخابات هفتم اسفند یک شگفتی در صحنه سیاسی ایران بود، هر چند آن چیزی که نصیب اصلاحطلبان شد، چیزی نبود که حق واقعیشان باشد و حتی میتوان گفت خیلی کمتر از حق بود ولی باوجوداین بسیار قابلتوجه است. تا قبل از انتخابات ۹۲، ما یک دوره بحرانی در فضای اصلاحات داشتیم، دورهای که انواع تنگناها برای اصلاحطلبان به وجود آمد.بعضی از اصلاحطلبان کاملا از فعالیت افتادند و بعضیها در فضای احتیاطی قرار گرفتند و نتوانستند به صورت فعال شرکت کنند.
بعد از سال ۹۲ یک مقداری گشایشهایی حاصل شد ولی این گشایشها هرگز ما را به وضعیت قبل برنگرداند و میتوان گفت آن درهایی که بعد از سال ٨۴ قفل شده بود، خیلی باز نشد، بهطوریکه اندکی در جای خودشان تکان خوردند.
صورت دیگر مسئله شرایطی بود که در ردصلاحیتها پیش آمد اما یک اتفاق دیگری توانست این مسئله ردصلاحیتها را از سکه بیندازد؛ آنهم استقبال گستردهای بود که به امر ثبتنام صورت گرفت، آنهم نه از طرف چهرههای مشهور و رأیآور اصلاحطلب، بلکه بیشتر از طرف عموم نخبگانی که نشان سیاسی ثبتشدهای نداشتند. اصلاحطلبان از این فضا استفاده کردند و آن را مدیریت کردند و بههمیندلیل است که اصلاحطلبان بیشترین رأی را در تهران و در شهرستانهای بزرگ آوردند و این پیروزی قابلتوجهی است. فکر میکنم در بین کاندیداهای که به مجلس راه پیدا کردهاند، یک تعادل نسبی برقرار است اما در رأیگیریها، روی طرحها و لوایح و در بعضی موارد مانند وزرا فکر میکنم تاجاییکه آرای مجلس الان نشان میدهد، رأی اصلاحطلبان بیشتر میچربد اما آنچه که خیلی تعیینکننده است، انتخابات میاندورهای است که تکلیف ۶۹ کرسی اینجا تعیین میشود و به دلیل بالانسی که در مرحله اول داشتیم، این ۶۹ کرسی میتواند نقش خیلی مهمی را ایفا کند.
من روی دوره دوم انتخابات یک خوشبینی نسبی دارم؛ به دو دلیل: یکی اینکه فضای برد اصلاحطلبان در انتخابات هفتم اسفند خوب توانست در صحنه جامعه نقش ایفا کند و یک مقداری آرایش قوای اصلاحطلبان و سنگربندی سیاسی آنها را در جامعه تغییر داد و بیشتر جلو برد. بنابراین این درباره آرا بهویژه در حوزههای کوچک تأثیرگذار است. ما امیدمان این است که بعد از روشنشدن نتایج دوره دوم، اکثریت نسبی نه چندان قالب به نفع اصلاحطلبان پیدا شود. نکته قابلتوجهی که شاید تا اندکی غرض بنده را تأیید کند، هجوم تبلیغاتی است که در این چند هفته اخیر از سوی اصولگرایان به چشم میآید. بهویژه علاقه شدیدی که برخی اصولگرایان برای از کارانداختن برجام نشان میدهند، چون مسئله موافقتنامه برجام یکی از اصلیترین عوامل پیروزی هواداران دولت در انتخابات بود؛ بههمیندلیل سعی میکنند یک فضای یأس و ناامیدی به وجود بیاورند و از این فضا در انتخابات دوره دوم بهرهبرداری کنند. این هجوم تبلیغاتی نشاندهنده این است که بیشتر احساس نگرانی میکنند و از قبل میدانستند در فضایی که وجود دارد، نمیتوانند برنده انتخابات شوند؛ لذا دراینشرایط باید دقت و تلاش کرد دور دوم نیز با هوشمندی به سود طیف اعتدال رقم بخورد.»
• ثمرات یک توئیت جنجالی
ثمرات یک توئیت جنجالی، عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب یزد است به قلم سید علیرضا کریمی سردبیر این روزنامه که در آن نوشته است:
«یکی از دلایل عمده و اصلی شکستهای متوالی مدعیان اصولگرایی طی سالهای گذشته قطعا رفتارهای متناقض این جریان بوده است.در واقع این جریان هنوز تعریف روشن و مشخصی از اصولگرایی ارائه نداده و نسبت خود را با مردم و امورات مربوط به آن معلوم نکرده است. فیالمثل در حالی که این جریان مدعی است اصول مشخصی دارد اما وقتی به موضوع حقوق شهروندی میرسیم کاملا سکوت میکند ولی در موسم انتخابات به یکباره مردم عزیز میشوند و یادشان می افتد که تورم و گرانی «بد » است و «آزادی» خوب. یا زمانیکه به مراسم ملی و میهنی ۲۲ بهمن نزدیک میشویم بانوانی که حجاب بازتری دارند مورد استقبال قرار میگیرند اما در ایام دیگر نفی میشوند و بعضا الفاظ زشتی درباره آنان به کار برده می شود.قطار کردن این رفتارهای متناقض مثنوی هفتاد من است اما نشان میدهد چرا مدعیان اصولگرایی فاصله آشکاری با مردم و جامعه دارند و دلیل ناکامی ممتدشان به غیر از چند استثنا چیست. متاسفانه و یا شاید هم خوشبختانه این مرض تاکنون نه تنها در این جریان درمان نشده بلکه روز به روز بر شدت و حدت آن افزوده شده است.مثال اخیر آن غائله جریان فوق در خصوص یک توئیت است.پس از آنکه سپاه پاسداران چندین موشک کروز را مورد آزمایش قرار داد غربی ها وارد میدان شدند و به انتقاد از دولت ایران پرداختند.از آنجایی هم که مسئله موشکی ایران جایی در برجام نداشته و مورد توافق طرفین نبوده آمریکا و برخی کشورهای همراه آن ایران را به تحریمهای جدید تهدید کردند.حال اگرچه این کشورها به مدد دیپلماسی موثر و موفق دولت روحانی ناکام ماندند و نتوانستند حتی بیانیهای علیه برنامه موشکی ایران صادر نمایند اما نکته حائز اهمیت بلوای جریان مدعیان اصولگرایی در مورد این توئیت تحریف و تقطیع شده است.جریان فوق طی روزهای گذشته بسان افرادی که بغضی فرو خورده دارند از این فرصت استفاده کرد و تلاش نمود تا آنجا که جا دارد برجام را منفور و کریه «جا» بزند و مردم را نسبت به آن مایوس نماید.کار بدان جا رسید که از یکی از نویسندههای «خود دکتر پندار» روزنامه مدعی وطنپرستی دعوت شد تا در برنامه زنده تلویزیونی شبکه خبر هرچه دل تنگش می خواهد بگوید و به بهانه این توئیت نامعتبر هم به بزرگان نظام بی احترامی کند و هم تمام دستاورد های دولت روحانی را زیر سوال ببرد. اگر چه گفتههای سخنگوی تیم مذاکرهکننده قبلی غالبا تکراری و رونویسیهای کیهانی بود اما ماجرا زمانی جالب شد که وی بیان داشت «غرب بایستی صدای واحد از ایران بشنود تا به طمع نیفتد!» به هرحال حرف بیراهی زده نشده است اما درون آن باز هم از همان تناقضهای زجرآور جریان مدعی اصولگرایی وجود دارد.از همان تناقضهایی که ذکر کردم؛ یعنی بد حجابی «بد» است اما نه پای صندوق رأی! این نویسنده و سایر دوستانش به خاطر ندارند که همفکرانشان پس از رسیدن مذاکرات دشوار و فشرده هستهای به برجام و طی تصویب آن در مجلس چه بلوا و هزینه هایی را ایجاد کردند.
آنان با تشکیل کمیسیونهای موازی و باندبازی در مجلس سعی داشتند به غرب بفهمانند در مورد برجام ایران کاملاً دوقطبی شده است و تایید دولت به منزله تایید تمام ایران نیست.
یعنی در اینجا در مورد موضوعات مهم و ملی هم همصدایی وجود ندارد و هرکس ساز خودش را کوک میکند.
حال سوال اینجاست آیا آنجا چندصدایی خوب بود و اینجا بد است؟ هرچند هاشمی رفسنجانی همین دیروز ماجرای آن توئیت جنجالی را توضیح داد و روشن ساخت نهتنها مخالف برنامه موشکی کشورمان نیست بلکه خود جزو بنیانگذاران این صنعت در کشور است. به عبارت ساده برخلاف آن جنجالها در مورد توان دفاعی کشور تردیدی وجود ندارد و از ایران یک صدا در این مورد بیشتر شنیده نمیشود. حامیان دولت و ایضا خود دولتیها به درجهای از انصاف و شعور رسیدهاند که تشخیص دهند نبایستی در موضوع مهم و حساسی همچون صنعت دفاعی به گونهای القا نمایند که در داخل نظرات متفاوتی در این مورد وجود دارد. بنابراین آنچه در پی این توئیت جنجالی و کذب رخ داد فقط و فقط آشکار شدن رفتارهای متناقض جریان مدعی اصولگرایی در امورات مختلف است. این جریان بازیای را شروع کرد که پایانش باز هم باخت بود. درست مثل بازیای که پیش از انتخابات هفتم اسفند شروع کرد و باخت. مدعیان اصولگرایی یک راه حل بیشتر ندارند و آن هم دل کندن از رانتهای سیاسی و بازگشت به مردم است.»
• شرحی بر ماجرای سوئیفت
شرحی بر ماجرای سوئیفت، عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است به قلم محمود صدری که متن آن در پی آمده است:
«بحثهای چند روز اخیر درباره سوئیفت که در نهایت دیروز به «اکران عمومی سوئیفت» در بانک مرکزی انجامید، واقعهای تلخ و ضربهای شدید به اعتبار دولت جمهوری اسلامی ایران بود. منظور از دولت در اینجا فراتر از قوه مجریه است و اشاره دارد به کل حاکمیت سیاسی در ایران. اینکه بانک مرکزی بهعنوان مهمترین نهاد پولی کشور ناگزیر شود برای اثبات اجرای یک طرح فنی ساده یعنی ارتباط از راه دور میان بانکهای ایران با شبکه بانکی جهانی، خبرنگاران را به اتاق سوئیفت خود ببرد تا همگان به چشم ببینند که پیامی ارسال و پاسخی دریافت میشود، نشانه بیاعتمادی محض به نهادهای رسمی کشور تلقی میشود.سوئیفت جزء کوچکی از توافقنامهای بینالمللی است که دولت ایران امضا کرده و مجلس با تحفظ بر آن صحه گذاشته است و اکنون دولت موظف است درچارچوب تحفظ مجلس و اذن رهبری، آن را پیگیری کند.
در واقع قوه مجریه در این فقره فقط پاسخگوی رهبری و ملزم به مراعات تحفظ مجلس و گزارش به مردم است. تکالیفی بالاتر از اینها که مخالفان دولت (نه منتقدان آن)، انتظار دارند و به دولت تحمیل کردهاند نه وجاهت قانونی دارد و نه دولت مکلف به پاسخگویی به آنها است؛ زیرا اگر چنین کارهایی روال شود، از این پس بانک مرکزی و مرکز آمار و مرکز پژوهشهای مجلس و دیگر نهادهای تحقیقاتی کشور هم باید برای اعلام آمارهای رشد و اشتغال و بُعد خانوار و امثالهم شاهد بگیرند و محاکم قضایی برای صدور احکام خود، جزئیات پروندهها را اعم از محاکمات علنی و غیرعلنی به نمایش بگذارند تا مدعیان سخن آنان را باور کنند. در همه جای جهان، بانکهای مرکزی و مراکز آمار و موسسههای پژوهشی رسمی و احکام قضایی دادگاههای صالحه، منابع معتبر تحقیق بهشمار میروند و سیاستگذاران برای اصلاح تصمیمهای خود به آنها مراجعه میکنند.آن دسته از نهادهایی هم که اَعمال آنها بر کسبوکار مردم تاثیر میگذارد، نتایج تصمیمهای خود را «اعلان عمومی» میکنند، نه اینکه درباره آنها با منتقدان مجادله کنند. مجادله و مباحثه کار محققان و کارشناسان و انتشار آنها کار رسانهها است.
حال پرسش این است که «چه چیزی باعث شد بانک مرکزی برای اثبات ادعای خود در باب فعال شدن مجدد خط سوئیفت، مجبور به اجرای مراسم راستیآزمایی شود؟» دولت آقای حسن روحانی یکی از موفقترین دولتهای پس از انقلاب در زمینه حل مسائل سیاست خارجی و بیتردید موفقترین دولت در زمینه مهار تورم بوده است، اما در عینحال ناموفقترین دولت در زمینه توضیح دادن و انتقال سریع و صریح کامیابیهایش برای افکار عمومی هم بوده است.
رفع تدریجی محدودیت از انتقالات بانکی ایران یا راهاندازی مجدد خط سوئیفت، ۲۶دیماه سال گذشته آغاز شد و اکنون بانکهای ایرانی محدودیت چندانی برای دادوستدهای ارزی خود ندارند، بلکه مشکل اصلی این است که ارتباطات بانکی ایران با جهان، چهارسال متوقف بوده است و طبعا طرفهای تجاری ایران در این مدت، بهسوی بازارهای دیگر رفتهاند و بازگشت آنها به بازار ایران مستلزم طی فرآیندهای متعدد از مذاکره و حل و فصل دعاوی پیشین تا عقد قراردادهای جدید است. سوئیفت امکانی فنی برای داد و ستد است که باز و آماده است، اما مظروفِ چنین ظرفی، قراردادهای جدید و دادوستدهای منبعث از آنهاست که برخی در مرحله مذاکره و تفاهمنامه و برخی دیگر در دست مطالعه است. قرار نبوده و نیست که امکان فنی سوئیفت معجزهای کند. دولت بهجای توضیح دادن راه طی شده و دشواریهای پیش رو و بهجای نشان دادن موانع پرشماری که از سر راه برداشته و موانع دیگری که سر راه دارد، در دو سال و نیم گذشته و بهویژه پس از برجام، عمده وقت خود را صرف پاسخ دادن به مخالفانی کرده که اساسا قرار نیست مجاب شوند و بهصورت طبیعی در حال تمهید مقدمات انتخابات ریاستجمهوری هستند نه روشنگری درباب نتایج کار دولت.
بنابراین دولت آقای روحانی به جای صرف نیرو برای اثبات کامیابیهایش برای رقیبان سیاسی، اکنون وظیفه مهمتری دارد که همانا اعاده قدرت و اقتدار و اعتبار قوه مجریه و کل نظام سیاسی از طریق مفاهمه ملی است. این کار، شدنی نیست مگر با فعالتر کردن دستگاه اطلاعرسانی دولت و توضیح دادن مسائل از منظر منافع ملی و مصالح عالیه نظام جمهوری اسلامی ایران. توضیح دادن این موضوع که دولت بر اساس مصلحتی بزرگ یعنی حفظ کیان جمهوری اسلامی، ظرف دوسال سیاست خارجی را از گردنهای صعب عبور داده، در این راه از حمایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری برخوردار شده، حمایت مجلس را برای پیگیری این سیاست بهدست آورده و مردم با اقوال و اعمال خود همراهیاش کردهاند، کار چندان دشواری نیست. توضیح دادن اینکه یکی از مهمترین معضلات اقتصادی بسیاری از کشورهای جهان تورم است و دولت ایران ظرف دو سال و پیش از ظاهر شدن آثار عملی رفع تحریمها، تورم را نزدیک به یک رقمی کرده است هم کار دشواری نیست. توضیح دادن اینکه رکود مسالهای مربوط به تولیدکننده است و قرار نیست اذهان مصرفکنندگان را به خود مشغول دارد هم کار دشواری نیست.اگر دولت ایران پیش از این، چنین مسائلی را توضیح داده بود دیروز بانک مرکزی بهجای تن دادن به «راستیآزمایی» و نمایش دادن اتاق سوئیفت، کافی بود با تکیه بر «اعتبارش» فقط اطلاعیهای صادر کند و به بازرگانان اطلاع دهد که «سوئیفت از ۲۶دیماه سال گذشته فعال است و همانگونه که معاون وزیر خارجه گفت، رئیسجمهور اتریش از این موضوع بیاطلاع بوده است، شما چرا حرفش را باور کردید؟»»
• نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟ عنوان یادداشتی است در روزنامه آرمان امروز به قلم هادی خانیکی استاد دانشگاه که متن آن در پی آمده است:
«وقتی سخن از نقد وضعیت کتاب و نشر آن در حوزه علوم اجتماعی به بیان میآید، نخست چشمها به دنبال عدد و رقم میرود تا به توصیف وضع موجود و چیستی کمی آن بپردازد. اما جستوجوگری برای دریافت حقیقت در این سطح متوقف نمیشود و رو به سوی سطح دوم واقعیت میکند که میزان تبیین و شناخت کیفی امر است. به اعتبار اعداد و ارقام میتوان به آسانی دریافت که در ایران سالانه یا دهسالانه چه میزان کتاب در حوزه علوم اجتماعی نشر شده است و میشود. از آن میان چه تعداد تالیفی یا ترجمه است؟ شمارگان کل و سرانه نشر چگونه است؟ اما این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست، تصویر کامل وضعیت کتاب علوم اجتماعی را ترسیم نمیکند. باید بیشتر به سراغ کیفیت نشر آثار علمی این حوزه از دانش رفت. در سطح نخست که بیان توصیفی وضع نشر و چاپ کتاب در علوم اجتماعی است، باید از میان آمارهای رسمی که مستندترین آنها گزارشهای سالانه و ادواری «موسسه خانه کتاب» است، آمارهایی را در حوزه نشر علوم اجتماعی مورد توجه قرار داد؛ بر اساس آمار نشر کتاب در ایران (خانه کتاب، ۱٣۹۴) تعداد کل کتابهای منتشر شده پس از انقلاب در آبانماه ۱٣۹۴ از مرز یک میلیون عنوان عبور کرده است. در این فرآیند، نشر عمومی کتاب از ۱٨٣٣ عنوان در سال ۱٣۵٨ به ۷۲٨۷۱ عنوان در سال ۱٣۹٣ رسیده است. سهم کتب علوم اجتماعی که بر پایه ردهبندی دیویی موسسه خانه کتاب شامل زیرشاخههای دهگانهای یعنی «علوم اجتماعی»، «آمار عمومی»، «علوم سیاسی»، «اقتصاد»، «حقوق»، «علوم اداری و نظامی»، «مشکلات اجتماعی انجمنها»، «آموزش و پرورش»، «بازرگانی، ارتباطات و حمل و نقل» و «آداب و رسوم، آداب معاشرت و فرهنگ عامه» میشود، طی این مدت ٨۱۶۵٣ عنوان یعنی ٨,۵ درصد کل کتابهای نشر شده است. در آخرین سال آماری این موسسه یعنی سال ۱٣۹٣، تعداد عناوین کتاب حوزه علوم اجتماعی ۷۵٣۷ است که از این میان ۶۲۱۴ عنوان تالیف و ۱٣۲٣ عنوان ترجمه با شمارگان کل ۱۰۶۴۰۹۰۵ نسخه و شمارگان متوسط ۱۴۲۲ است. از این تعداد ۴۹۲۰ عنوان چاپ اول و ۲۶۱۷ عنوان تجدید چاپ است که از مجموع آنها ۶۲۲۰ عنوان در تهران و ۱٣۱۷ عنوان در شهرستانها نشر شده است. برای شناخت وضعیت عمومی کتاب در حوزه علوم اجتماعی باید به کمک شاخصهای دیگر هم روند تحولات کمی و هم فرآیند دگرگونیهای کیفی را در این حوزه مطالعه کرد. اگرچه دسترسی به آمار و ارقام این حوزه به طور خاص دشوار است، ولی بعید بهنظر میرسد که از روند عمومی بروز و ظهور مسائل نشر برکنار باشد؛ کاهش تیراژ و افزایش هزینهها و اقتصاد نشر در کشور طبیعتا این بخش را نیز تحت تاثیر قرار داده است. بر اساس همین آمارهای رسمی آمار متوسط شمارگان کتاب در سالهای اخیر همواره روندی نزولی داشته است. با فراتر رفتن از این سطح توصیف، سطح دیگری از تحلیل اهمیت مییابد که در آن باید به متغیرها و مولفههای دیگری بیشتر توجه کرد. اینکه در میان کتابهای دارای بیشترین شمارگان، بیشترین نوبت چاپ و قرار گرفتن در مرتبه «کتابهای برتر» که نوعا محمل دانش بهشمار میآیند، جایگاه کتب علوم اجتماعی بالا نیست و اینکه اگر از گستره کتب کمکآموزشی و آموزشی در بازار نشر این حوزه صرف نظر شود، برای کتابهایی که معرف خلق اندیشههای نو و پیشبرد دانش و تفکر در سپهر عمومیاند، سهم چندانی باقی نمیماند و سرانجام اینکه سیطره کمیت بر دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور و فقدان و ضعف نظام ارزیابی کیفی در بازار نشر علمی، متاسفانه فساد گسترده و ساختاری در تالیف و ترجمه را به حوزه علوم اجتماعی کشانده است، همه نشانگر بروز علائم هشداردهنده برای وضعیت نشر و کتاب در حوزه علوم اجتماعی است. حوزه کتاب و نشر در علوم اجتماعی نیازمند نظامیافتگی کیفی است. درباره این «بینظمی و بینظامی» اگر چارهاندیشی نشود و جامعه علمی و دانشگاهی، انجمنهای علمی و نهادهای مدنی و نهادهای رسمی سیاستگذار و برنامهریز فرهنگی و دانشگاهی نسبت به آن حساس نشوند، عرصه تولید اندیشه و علم پدیدآورندگان دانش و فرهنگ را روز به روز بیشتر به حاشیه خواهد راند. باید در این میان به میدانداری مولفان و محققان برجسته حوزه علوم اجتماعی و جوانان صاحب رأی و نظری که حرفها برای گفتن دارند، بیشتر اندیشید و کوشید و با رواج دادن بازار نقد منصفانه، راه را بر سرایت و فراگیری فساد علمی در حوزه نشر و کتاب علوم اجتماعی بست. نقد را باید عیار و معیار داد و به اعتبار آن نشر را اعتبار بیشتر داد.»
• از «گیت»ها تا «لیکس»ها
از «گیت»ها تا «لیکس»ها، عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار است به قلم رضا دهکی که متن آن به شرح زیر است:
«تاریخ جهان موارد متعددی از رسواییهای مختلف سیاسی، اقتصادی، حقوق بشری، اخلاقی و.... را به خود دیده است. این رسواییها به ویژه در دو قرن اخیر با به وجود آمدن رسانههای مختلف و نیز ابزارهای مختلف از عکس و فیلم گرفته تا اینترنت به عنوان پدیده عصر حاضر، بیشتر به چشم آمدهاند. اگر جهان برای آگاهی از آن چه در اردوگاههای کار اجباری سیبری در اتحاد از هم فرو پاشیده شوروی سابق یا کورههای آدمسوزی آشویتس باید سالها صبر میکرد، این روزها حتی بقا و استیلای صاحبان قدرت بر جغرافیای اطلاعات و خود اطلاعات هم نمیتواند مانع از افشای حقایقی شود که به رسوایی دولتها و چهرههای شاخص جهان میپردازد.
زمانی رسوایی سیاسی «واتر گیت» باعث شد ریچارد نیکسون از ریاست جمهوری آمریکا کنارهگیری کند و بعد از آن پسوند «گیت» نشانی از رسواییهای سیاسی میداد. کما این که رسوایی اخلاقی بیل کلینتون درباره رابطهاش با مونیکا لوینسکی، کارآموز کاخ سفید نیز از سوی برخی رسانهها به «مونیکا گیت» مشهور شد. در سالهای اخیر با ظهور پدیده «ویکی لیکس» و افشاگریهای اطلاعاتی ادوارد اسنودن عضو سابق دستگاه اطلاعاتی آمریکا، «لیکس» نیز تبدیل به یکی از پسوندهای مشخصه افشای رسواییها شده است. حال در آخرین نمونه این رسواییها، شاید بزرگترین رسوایی سیاسی-اقتصادی تاریخ تا کنون رقم خورده است؛ رسوایی که در همین ابتدای ظهور و بروز، لقبهایی مثل «پاناما گیت»، «پاناما لیکس» و «اوراق پاناما» به خود گرفته است.
۱۲ رهبر جهان، ۲۱۵ هزار شرکت، ۱۴۰ سیاستمدار و ۱۱ کشور درگیر رسوایی کلان پولشویی، فرار مالیاتی و دور زدن مسائلی همچون تحریمها هستند که اسناد آن در اختیار کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران تحقیقی قرار گرفته است. افشای ۱۱ میلیون سند مالی از یک شرکت حقوقی پانامایی نشان میدهد که چگونه ثروتمندان و قدرتمندان جهان از پناهگاههای مالیاتی برای پنهان کردن ثروت خود استفاده کردهاند و با روشهای مختلف به پولشویی و دور زدن تحریمهای بینالمللی پرداختهاند. این میزان اسناد - که بنا بر برخی گفتهها تنها بخشی از اسناد موجود است - از کل اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس تا کنون بیشتر بودهاند.
افشای این اسناد بیش از هر چیز، چهار موضوع را در ذهن تداعی میکند. اولین موضوع گسترده بودن موضوع فساد در جهان است. این موضوع از آنجا بیشتر قابل توجه است که حاصل فسادهای کلان اقتصادی از این جنس، میتواند باعث سوءاستفادههایی در عرصههای سیاسی شود. همچنین حضور گروههای معروف قاچاق مواد مخدر و نیز سران برخی کشورهایی که در حمایت از تروریسم بدسابقه هستند، میتواند نشان دهد که بخشی از منابع مالی رفتارهای ضدامنیتی در جهان چگونه تامین میشوند. موضوع دوم، گره خوردن منافع فسادهای اقتصادی و سیاسی به یکدیگر است. حتی بدون نگاهی «دایی جان ناپلئونی» میتوان نتیجه گرفت که منافع بخش بزرگی از سیاسیون و نیز بنگاههای اقتصادی جهان به همنوایی در عرصه فساد گره خورده است و همین میتواند باعث شود که به نظر برسد لااقل برخی معادلات جهانی با اثرگذاری ذینفعان هم منفعت رقم میخورد به نحوی که از یک سو امنیت صاحبان این منفعت لطمه نخورد و از سوی دیگر حتی شاید این نفع و سود را افزایش دهد.
موضوع سوم، اثرگذاری جریان آزاد اطلاعات و روشهای نوین انتشار اطلاعات و از جمله اینترنت در این زمینه است. واقعیت این جاست که شاید پیش از ظهور اینترنت و شبکههای گسترده اطلاعاتی و نیز به وجود آمدن شهروندان خبرنگار و شهروندان افشاگر، نمیشد انتظار داشت که چنین اطلاعاتی با این گستردگی افشا شود. همین موضوع نشان میدهد که حضور رسانهها تا چه حد میتواند به شفاف سازی فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمک کند و با بالا بردن خطر افشای هرگونه فساد اعم از سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و.... خود به مانعی برای ظهور فساد تبدیل شود.
در نهایت باید به عنوان موضوع چهارم به نقش روزنامهنگاری تحقیقی در افشای فساد اشاره کرد. همان گونه که رسوایی «واتر گیت» از سوی روزنامهنگاران تحقیقی واشنگتنپست - باب وودوارد و کارل برنستین - افشا شد و یا چنان که در فیلم اخیرا برنده اسکار شده «اسپات لایت» روایت شد، رسوایی اخلاقی کلیسای کاتولیک توسط گروه روزنامهنگاری تحقیقی روزنامه بوستون گلوب در معرض توجه همگان قرار گرفت، اسناد رسوایی پاناما نیز به «کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران» ارائه شده و برای نخستین بار از سوی نشریه زودویچه تسایتونگ منتشر شده است. در واقع جای خالی روزنامهنگاری تحقیقی در ایران در کنار مسائلی مثل - سابقا نبود و در حال حاضر - اجرای ناقص قانون دسترسی آزاد به اطلاعات و نیز محدودیتهای قانونی رسانهها در افشای فساد باعث شده است که رسانهها نتوانند نقش واقعی خود را در تاباندن نور به تاریکخانه فساد انجام دهند. در شرایطی که به دنبال فسادهای گسترده افشا شده اخیر - به ویژه در دولتهای نهم و دهم - و اظهار تلاشهای دولت یازدهم برای مقابله با مقوله فساد، تقویت نقش رسانهها و البته توجه خود رسانهها به روزنامهنگاری تحقیقی میتواند به ایجاد ناامنی برای زمینه وجود فساد کمک کند.»
• دیگر چیزی پنهان نمیماند
دیگر چیزی پنهان نمیماند، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جهان صنعت به قلم مسعود سلیمی که در آن نوشته است:
«روزگاری بود که اگر میخواستیم به طور مثال درباره سیاستهای خاورمیانهای انگلیس تحقیق کنیم و چیزی بنویسیم باید صبر میکردیم ٣۰ و گاه ۵۰ سال میگذشت تا لندن، کتاب وزارت خارجه یا خاطرات و اسناد دوره مورد بحث را منتشر کند.
از آن بالاتر در کتاب تاریخ دوره متوسطه، سالهای خیلی پیش آمده بود که نماینده اعزامی ناپلئون به دربار فتحعلیشاه قاجار، رفت و آمدش آنقدر طول میکشد که هنگام رسیدن به پاریس دلیل و موجب اصلی سفرش به تهران به کل منتفی شده بود!
یادم میآید در چند دهه گذشته اگر خبری نهتنها در خارج بلکه در داخل کشور هم رخ میداد، زمان میبرد تا به دست رسانهها برسد در حالی که اینک یعنی در دهه دوم از هزاره سوم میلادی اگر کسی در گوشهای از آلاسکا، پشت گوشش را بخاراند، اینجا در تهران با فشار فقط یک دکمه، سیر تا پیاز آن روی دایره میریزد.تکنولوژی تا جایی جلو رفته و قطعا خواهد رفت که نهتنها زندگی عمومی که زندگی خصوصی آدمها نیز در معرض دید و داوری همگان قرار میگیرد. حال اینکه سرک کشیدن در زندگی خصوصی، چه پیامدهایی دارد، بحث دیگری است اما اینکه امروز دیگر نهتنها مانند دوره ناپلئون و فتحعلیشاه که مانند دیروز، نمیتوان کاری کرد که پنهان بماند.زمانی بود که میگفتند ثروتمندهای بزرگ- معروفها بیشتر- پولشان را در بانکهای سوییس میگذارند و خیالشان راحت است که کسی از آن سر درنمیآورد اما امروزه آدمهایی که پول و قدرت را با هم دارند، میروند آن سوی دنیا در پاناما در موسسهای که قانونی هم به ثبت رسیده به قول معروف پولشویی میکنند به این امید که کسی متوجه نخواهد شد اما غافل از اینکه با یک دکمه کوچک حتی روی موبایل یکباره همه چیز برملا میشود!از دیروز اسناد یک موسسه مالی پانامایی در فضای مجازی- صدالبته با تلاش گروهی از روزنامهنگاران غربی- به تدریج فاش میشود. رویدادی که باعث شده- و خواهد شد- تا بسیاری از رهبران و شخصیتهای متنوع و مشهور جهان با اصطلاحی به نام «پولشویی» هم شناخته شوند.اینکه چنین افشاگریهایی چه آثاری خواهد داشت مثلا بر اوضاع اوکراین که رئیسجمهورش در فهرست پولشویان قرار دارد اثر میگذارد یا خیر یا مثلا اگر ثابت شود کسانی که با «پوپولیسم» مردم را سرکار گذاشته و میگذارند و بعد پول کشورشان را در پاناما شستوشو میدهند زیرسوال خواهند رفت یا به کارشان ادامه میدهند بماند. دنیای عجیبی است، دیگر چیزی پنهان نمیماند.»
• درگیری قرهباغ، درسها و دستها
درگیری قرهباغ، درسها و دستها، عنوان یادداشت روز، روزنامه کیهان است به قلم سعدالله زارعی تحلیلگر مسایل منطقه که متن آن به شرح زیر است:
«درگیری روزهای اخیر در منطقه مورد اختلاف بین آذربایجان و ارمنستان توجهات را به سمت قفقاز جنوبی سوق داده است. در این بین «انگیزه» و عامل اول بحران امنیتی «ناگورنو» قرهباغ، به مهمترین سوالات آن تبدیل گردیده است اما آنچه در این بین گفتنی است:
۱ـ جمهوری خودمختار قرهباغ که در درون جمهوری آذربایجان قرار گرفته و در همان حال در سیاست دفاعی و خارجی از «ایروان» تبعیت میکند، مهمترین مناقشه امنیتی با کشش بسیار در منطقه قفقاز به حساب میآید. از نظر زمانی، شعلهور شدن، آتش درگیری در این منطقه، میتواند عامل مهمی برای فعال شدن گروههای تروریستی در منطقه قفقاز باشد از این رو برخلاف گذشته، هیچکس تردید ندارد که اگر شعلهای در این نقطه افروخته شود، سرد شدن آن به این آسانی میسر نیست.
۲ـ قفقاز فینفسه به دلیل تنوع قومیتی و مذهبی و نیز به دلیل حرمانی که طی حدود ۷۰ سال حاکمیت شوروی بر آن تحمیل گردیده است، یک نقطه قابل اشتعال به حساب میآید همین امروز بخش زیادی از نیروهای داعش در سوریه و عراق را اتباع این منطقه به خود اختصاص دادهاند. اگر این تروریستها در سوریه و عراق تحت فشار شدید امنیتی قرار بگیرند، «قفقازجنوبی» بدون تردید یکی از اصلیترین نقاط ملاقات آنان خواهد بود.
در اینجا بعضی از تحلیلگران مسایل منطقهای معتقدند، غرب برای منصرف کردن روسیه از مقابله جدی و موثر علیه داعش و جبهه النصره، جبهه قرهباغ را که از سال ۱٣۷٣ تاکنون تقریبا غیرفعال بوده است، فعال کردهاند. اما جدای از اینکه ما این نظر را تایید یا رد کنیم، واقعیت مطلب آن است که طی ماههای اخیر- از نیمه مهرماه گذشته که روسیه رسما علیه تروریستهای سوریه وارد عمل شد- غرب تلاش گستردهای کرده است تا بر جمعبندی مقامات مسکو تاثیر بگذارد. ولادیمیر پوتین با این جمعبندی نیروی هوایی خود را وارد عملیات علیه تروریستهای سوریه کرد که درگیری با تروریستهایی که به نوعی در منطقه قفقاز نیز ریشه دارند، آتش درگیری را از مرزهای روسیه دور میکند. درگیریهای روزهای اخیر قرهباغ که با دلیل موجهی هم شروع نشد و علیالظاهر هیچکدام از دو دولت تمایلی به این درگیری نداشتند، خواهناخواه حاوی این پیام به مسکو است که از قضا درگیری روسیه در سوریه میتواند شعلههای نزاع در قفقاز را مدلل کرده و قدرتهای غربی را نسبت به فعالسازی درگیری در این منطقه متقاعد میگرداند. اما البته در اینکه قدرت چنین هشداری چه میزان باشد و آیا بتواند بر جمعبندی مقامات کرملین اثر بگذارد یا نه، تردیدهایی وجود دارد.
٣ـ «موضع آمریکا در این نزاع چیست؟» ظواهر قضیه میگویند که آمریکاییها نقشی در این درگیریها نداشته و اصولا موافق آن هم نیستند. بعضی از تحلیلگران سیاسی با اشاره به همزمانی درگیریهای اخیر قرهباغ با حضور علیاف و سرکیسیان روسایجمهوری آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن و مذاکرات آنان با مقامات آمریکایی، گفتهاند این درگیریها در نقطه مقابل منافع آمریکا است. اما اگر از یک منظر تاریخی به موضوع نگاه کنیم میتوانیم بگوییم در منازعه میان آذربایجان و ارمنستان، آمریکا هیچگاه بطور واقعی بیطرف نبوده است. آمریکاییها از سال ۱٣۷٣ که بیشترین دوره ریاست برای گروه «مینسک» - مرکب از روسیه، آمریکا و فرانسه - را در دست داشتهاند، یک قدم به سمت توافق بین دو کشور نرفته و عملا با گذشت ۲۲ سال کاری نکرده است این در حالی است که مقامات آذربایجان برای جلب نظر آمریکاییها بطور متعدد به واشنگتن رفته و امتیازات بزرگی شامل انعقاد قرارداد موسوم به «قرارداد قرن» به آمریکاییها دادند. براساس این قرارداد شرکتهای بزرگ نفتی تحت رهبری بریتیش پترولیوم، امتیاز اکتشاف نفت در سه حوزه خزر را بدست آوردند. مضاف بر این مقامات آذربایجان بارها از مواضع آمریکاییها نسبت به قرهباغ انتقاد کرده و آمریکاییها یک بار در سال ۱٣٨٨ موضع جانبدارانهای نسبت به ادعای ارمنستان بر قرهباغ گرفتند و «خانه آزادی» که توسط مقامات آمریکایی تغذیه میشود و تلاش میکند تا روند تحولات در کشورهای منطقه را مدیریت کند نیز به گونهای تحریکآمیز موضع جانبدارانهای نسبت به ادعاهای ایروان به قرهباغ گرفت که خشم مردم آذربایجان را در پی داشت. آمریکاییها یک بار هم تلاش کردند تا از طریق یک انقلاب مخملی بر دوران حکومت «علیاف» به آذربایجان پایان دهند این در حالی است که آمریکاییها حفظ ثبات کشور مسیحی - ارمنستان- و حفظ موقعیت مسیحیها در قرهباغ که اکثریت با آنان است را ترجیح میدهند. آمریکاییها در دامن زدن به آشوب در مناطق دنیا چیرگی خاصی دارند مدیریت بحران سوریه و عراق که آمریکا بشدت دنبال دست یافتن به آن است، ما را نسبت به حضور یا غیبت سرویسهای آمریکا در بحران قرهباغ بدگمان میکند.
۴- در بحران قرهباغ دولت باکو موضع خویشتندارانهتری داشت. دو روز پس از درگیریهایی که از روز شنبه ۱۴ فروردینماه جاری آغاز شد وزارت دفاع آذربایجان اعلام کرد که بطور یک جانبه به درگیریها پایان داده است و این در حالی بود که سخنگوی وزارت دفاع ارمنستان توقف درگیری را «تله رسانهای» نامید. اما جدای از این مسئله، این سوال وجود دارد که بالاخره حق با کدام کشور است. واقعیت این است که قرهباغ یک منطقهای در درون جمهوری آذربایجان است و در کل دنیا به غیر از «بوتسوانا» در جنوب آفریقا و واتیکان در ایتالیا، هیچ کشور دیگری در درون کشوری دیگر موضوعیت پیدا نکرده است. این در حالی است که ارمنستان با اشاره به اکثریت جمعیت ارمنی منطقه قرهباغ آن را بخشی از خاک خود به حساب آورده و از سال ۱٣۷۰ یعنی بلافاصله پس از فروپاشی شوروی این منطقه را با حمایت از یک دولت خودمختار ارمنی به خود ضمیمه کرد که خود این منشأ یک درگیری ۴ ساله شد. درگیریهایی که با تشکیل کار گروه سه جانبه مینسک به آتشبس ناپایدار منتهی گردید. با این وصف و براساس منطق سرزمینی به هر حال قرهباغ بخشی از خاک آذربایجان است و با امنیت ملی آن پیوندی وثیق دارد. ارمنستان در این بین با تکیه بر منطق جمعیتی به قرهباغ به عنوان بخش جداییناپذیر خاک ارمنستان مینگرد و در این پرونده از دو مزیت نسبی برخوردار است. مزیت اول این است که جمعیت ساکن در قرهباغ اکثرا از موضع ارمنستان پشتیبانی مینمایند. مزیت دوم آن به قدرت برتر نظامی ارمنستان نسبت به آذربایجان بازمیگردد. جمهوری ارمنستان با تکیه بر این دو مزیت به یک سیاست خارجی فعال شکل داده و توانسته است تا حدودی از ظرفیتهای منطقهای و فرامنطقهای هم استفاده کند. روابط ایروان با مسکو، تهران، پاریس در این دوران تا حد زیادی بهتر از روابط باکو با این پایتختها بوده است. آذربایجان در این میان عمدتا تلاش کرده است تا با بهرهگیری از سپر حمایت غرب به نوعی رقابت با ایران و روسیه را مدیریت کند اما لحن انتقادی که طی ماههای اخیر از سوی مقامات باکو علیه دخالت غربیها به گوش میرسد، نشان میدهد که این سیاست قرین موفقیت نبوده است.
الهام علیاف در سفر اخیر به تهران نشان داد که چرخش سیاست خارجی آذربایجان را یک ضرورت میداند. سفر اخیر او به تهران کامل و توأم با دستاوردهای مهم بود. اظهارات الهام پس از بازگشت به باکو هم نشان داد که آذربایجان در این چرخش نگاه جدی است. آذربایجان نمیتواند یک منطقه ویژه و نابرخوردار از فعل و انفعالات منطقهای تلقی شود. افراطگرایی و جنگ به اندازه دیگران برای آذربایجان هم یک تهدید تلقی میشود. واقعه قرهباغ و سوءظنهایی که درباره نقش آمریکا در آن وجود دارد بر جداناپذیری آذربایجان و ارمنستان از بقیه منطقه تاکید کرده است. الهام علیاف به خوبی میداند که رابطه باکو و تلآویو میتواند بهانهای کافی برای پیدایی دو قطبی ثبات و آشوب در آذربایجان شود کما اینکه باکو از حساسیت مشترک روسیه و ایران نسبت به رفت و آمد هیاتهای نظامی و غیرنظامی اسرائیلی به آذربایجان آگاه است.
۵- درگیری دو روزه «ناگورنو» متوقف شد و ایران به سهم خود در این توقف نقش ارزشمندی ایفا کرد اما اگر حوادث تلخ به عبرت بیانجامد میتواند منشأ شکلگیری یک ساز و کار منطقهای برای پیشگیری از وقوع رویدادهای تلخ شود.تجربه میگوید مدل مینسک کارآمدی ندارد. ایران، روسیه، ترکیه به همراه آذربایجان و ارمنستان میتوانند فرمول بهتری را برای حل بحران قرهباغ و بحرانهای مشابه در دسترس قرار دهند.»
• روز سیاه اروپا
روز سیاه اروپا، عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن در پی آمده است:
«اخراج پناهجویان شرقی از اروپا و انتقال اجباری آنها به ترکیه آغاز شده است. نخستین کشتی حامل پناهجویان دیروز از جزیره یونانی «لسبوس» وارد سواحل ترکیه شد و عدهای از پناهجویان را به این کشور باز گرداند. ترکیه در یک معامله آشکار با وعده دریافت ۶ میلیارد یورو از اتحادیه اروپا، پذیرفته است پناهجویان را اسکان دهد و زمینههای تخلیه اروپا از آنان را فراهم سازد.
سران کشورهای اروپایی در این ماجرا از ابتدا منافقانه ظاهر شدند و منافقانه عمل کردند. ابتدا با ژست بشردوستانه با حلقههای گل به استقبال پناهجویان شتافتند، بر مرگ زنان و کودکان اشک تمساح ریختند، در برابر دوربینها لبخند رضایت زدند، ظاهراً به اسکان آنها در کمپهای مناسب پرداختند ولی بسیار زود، تغییر چهره داده و سیاست خود را تغییر دادند حتی در ظاهر!
رهبران اروپا ابتدا موضعی سخاوتمندانه، انسانی و بشردوستانه اتخاذ کردند ولی نهایتاً مرعوب و منفعل ظاهر شده و تسلیم دیدگاههای راست افراطی گردیدند. حتی برای مقابله با موج پناهجویان، اروپا مقررات خود را هم زیر پا گذاشت و با لغو مصوبات شینگن و برپایی موانع مرزی به پدیده اروپای بدون مرز پایان داد.
اگرچه امروزه نهادهای مدنی و حقوق بشری نسبت به عواقب این تصمیم اروپا هشدار میدهند و عفو بینالملل آن را «روز سیاه اروپا» نامیده ولی این مواضع هم نتوانسته مانع رفتار ضدانسانی با پناهجویان شرقی شود. ترکیه حتی قبل از بازگشت موج جدید پناهجویان هم رفتار مناسبی با آوارگان سوری نداشته است. اخیراً گزارشهای مستندی منتشر شده که حاکی از بدرفتاری گارد ساحلی ترکیه با پناهجویان است و در مواردی آنها سعی دارند کشتی حامل آوارگان را در دریا غرق کنند. علاوه بر این، فضای نامناسب اردوگاههای اسکان موقت پناهجویان حتی از زندان هم بدتر است و فاقد امکانات اولیه است. مقامات اروپایی ضمن بازدیدهای مکرر خود شاهد این صحنههای تحقیر کننده هستند ولی تعمداً چنین رفتاری را نادیده میگیرند که مانعی در اخراج پناهجویان ایجاد نکند. متاسفانه ترکیه در بدرفتاری علیه آوارگان تنها نیست بلکه در یونان هم با هدف اعمال فشار بر مهاجرین سعی میشود در محل اسکان آوارگان آتش سوزی و ناامنی ایجاد شود تا آنها وادار به فرار گردند. طی روزهای اخیر بین ۷۰۰ تا یکهزار تن از آوارگان بعلت مواجهه با آتش سوزی و درگیریهای خونین از اردوگاههای آوارگان در یونان گریختهاند که طبعاً به ایجاد فضای ذهنی برای بازگشت آنها به ترکیه کمک میکند!
حتی برای آن دسته از پناهجویان که در اروپا پذیرفته شدهاند نیز رفتار موهن و تحقیرآمیز نژادپرستانه علیه مهاجرین شرقی قابل تحمل نیست.
انصافاً اروپا در این تجربهها امتحان بسیار بدی را پس داد و نتوانست چهرهای پایدار و انسانی را تا آخر از خود نشان دهد. آنچه تحمل این مسائل را دردناکتر میسازد، نقش مقطعی و مسلم غرب و به ویژه برخی کشورهای اروپائی از جمله فرانسه و انگلیس در ایجاد و گسترش بحرانهای منجر به مهاجرت ساکنان مناطق بحرانی به اروپا بوده است.
اگرچه در غرب کمتر اطلاعاتی درخصوص نقش سازمانهای اطلاعاتی فرانسه و انگلیس از جملهامآی ۵ وامآی ۶ در شکلگیری، تشدید و دامن زدن به بحران سوریه منتشر شده ولی نقش سیا، موساد و همین سازمانهای اطلاعاتی اروپایی در بحران سوریه قابل تردید نیست. اخیراً یک افسر اطلاعاتی سیا فاش کرد آمریکا در بحران سوریه نقش مستقیم داشته است. علاوه بر این، بخش اصلی سنگینی بار اتهام فجایع سوریه و عراق و لیبی در پشتیبانی داعش و سازماندهی تحرکات عظیم طیف وسیع تروریستها در این ٣ کشور متوجه ترکیه و ارتجاع عرب است که هم پیمانان غرب در منطقه محسوب میشوند. آنها امروزه رنگ عوض کردهاند و اگرچه خود عامل شکل گیری، تشدید، تعمیق و استمرار این بحران تاریخی هستند، برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، نقش «راه حل مسئله» را بازی میکنند و مدعی حل مشکل اروپا هستند درحالی که ریشههای بحران امروز اروپا را باید در نقش مشترک غرب و متحدین منطقهای غرب جستجو کرد.
واقعیت اینست که اروپا با توسل به توانمندیهای سیاسی ـ رسانهای، هر ترفندی را در پیش گیرد و به هر اقدامی برای توجیه عملکرد کنونی خود متوسل شود، این روزها بعنوان روز سیاه اروپا در تاریخ معاصر و در حافظه تاریخی ملتها ثبت و ضبط خواهد شد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|