روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ فروردين ۱٣۹۵ -
۱٣ آوريل ۲۰۱۶
• امنیت غیرقابل مذاکره
امنیت غیرقابل مذاکره، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه همشهری به قلم حسن بهشتیپور کارشناس مسایل بینالملل که در آن نوشته است:
«سفر دورهای وزیر خارجه آمریکا به منطقه خاورمیانه و اظهاراتش در منامه بحرین در خصوص جمهوری اسلامی ایران را میتوان از ابعاد مختلفی بررسی کرد. جان کری در سفر به بحرین با اشاره به اینکه برجام پایان چالشها با ایران نیست از اختلافهای میان ایران و آمریکا گفته است و با بیان اینکه آمریکا با کشورهای خلیجفارس علیه آزمایشهای موشکی ایران متحد است، گفته است: «آمریکا و شرکایش به ایران میگویند که آماده همکاری براساس ترتیبات جدید برای حل و فصل مسالمتآمیز موضوع آزمایشهای موشکی ایران هستیم». با توجه به اهمیت این سفر و رویکردهای سیاسی آمریکاییها میتوان این موضوع را در چند سطح تحلیل و ارزیابی کرد.
۱ـ واقعیت آن است که جان کری در خصوص راهبردهای جمهوری اسلامی ایران و ساختار کشورمان یا خودش را به بیاطلاعی زده است، یا از موضوع بیاطلاع است که البته این دومی بعید به نظر میرسد. امروز هر کشوری در سطح جهان میداند که ایران امنیت و توان دفاعی خود را مورد مصالحه و مذاکره و بدهبستان سیاسی قرار نمیدهد و در این موضوع با کسی شوخی ندارد. بعید است که آمریکاییها ندانند که موضوع موشکی موضوعی نیست که بتوان درخصوص آن مذاکره داشت. چون در ایران یک اجماع ملی در این زمینه وجود دارد که ما برای آنکه دشمن را از دستاندازی در کشور ناامید کنیم، توان دفاعی و موشکی خود را باید افزایش دهیم. ما به گفته وزیر خارجه کشورمان خاطرات تلخ جنگ تحمیلی توسط صدام را فراموش نکردهایم. بمباران و موشکباران مردم بیدفاع کشورمان را توسط حکومت بعث عراق از یاد نبردهایم. آن روزها کسی به فریاد کشورمان نمیرسید و ما بعدها توانستیم به فناوری دفاع موشکی دست پیدا کنیم و دشمن را از خود برانیم. اهمیت دفاع از کشور را امروز همه قبول دارند و میدانند که قابل معامله نیست و این واقعیتی است که آمریکا باید به آن توجه کند.
۲ـ این اظهارات در حالی صورت میگیرد که آقای کری بیشتر از هر فرد دیگری در ایالات متحده میداند که همه کشورهای دنیا امروز در حال افزایش توان دفاعی کشورهایشان هستند و این موضوع بحرین، قطر، عربستان سعودی، آمریکا و یا ایران نمیشناسد. اما آنچه واضح است آمریکاییها ۲ راهبرد مهم را از این سفر و از اینگونه اظهارات و مواضع سیاسی دنبال میکنند. در واقع پروژه ایرانهراسی که از سالها قبل دنبال شده است امروز هم در حال پیگیری است و حتی از شدت آن کاسته هم نشده است. این موضوع را به خودی خود میتوان از ۲ جنبه مورد توجه قرار داد.
الف) آمریکاییها همانند فرانسویها و یا بعضی دیگر از کشورهای غربی همیشه به دنبال رونق اقتصادی کشورهایشان بودهاند و این موضوع را حتی از طرق نظامی یا جنجال سیاسی هم دنبال میکنند. موضوع ایرانهراسی هم از همین روش مستثنی نیست. کارخانههای اسلحهسازی و تسلیحات جنگی آمریکاییها بخش مهمی از پیشبرد اقتصاد این کشور را برعهده دارند. بازارهای کشورهای عربی منطقه نیز یکی از بزرگترین بازارهای آمریکایی محسوب میشوند که ایرانهراسی و ترساندن این کشورها از ایران میتواند رونق این بازار را بیشتر هم بکند. امروز با این روندی که آمریکاییها دنبال میکنند، بیشترین فروش تسلیحات را به همین کشورهای عربی خواهند داشت که نتیجه آن جز منفعت مالی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا چیز دیگری نخواهد بود.
ب) بحث دیگری که آمریکاییها توسط موضوع ایرانهراسی دنبال میکنند، توجیه حضور دائمیشان در منطقه است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکاییها برای حضورشان در بعضی از کشورهای منطقه دلیل پیدا کردند و این موضوع را دنبال کردند که باید از پیشرفت ایران جلوگیری کرد. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر هم این موضوع به روش دیگری دنبال شد اما سفرهای آمریکاییها به منطقه و موضوع ایرانهراسی این فرضیه که حضور آنها در منطقه به دنبال توجیه قوی دیگری است پررنگتر شده است.
٣ـ یکی دیگر از موضوعاتی که باید توجه داشت این است که با پایان برجام، چالشهای ایران و آمریکاییها در موضوعات مختلف به پایان نرسیده است. در خصوص موضوع موشکی که همه میدانیم منافع ملی کشور ایجاب میکند که در این موضوع نباید وارد معامله و مذاکره شد. اما در خصوص موضوعات دیگر، این عملکرد آمریکاییها در اجرای برجام است که دورنمای آن را برای کشورمان و مسئولان مشخص میکند. تا به حال باید به صراحت گفت که این اصلاح عملکرد توسط آمریکاییها اتفاق نیفتاده است و رفتار آمریکاییها تصحیح نشده است. اگر آنها به موضوعاتی که براساس برجام تعهد دادهاند عمل کنند شاید بتوان در خصوص موضوعات دیگری غیر از موشکی، آن هم با اجازه مقام معظم رهبری و تصویب شورای عالی امنیت ملی وارد فاز دیگری شد. اما تا به حال این رفتار خوب، توسط آمریکاییها صورت نگرفته است و در این خصوص اصلاحی صورت نگرفته است. به همین دلیل خود آمریکاییها میدانند که چالشهایشان با ایران همانند قبل پابرجاست و ایران منافع ملی کشورش را مورد معامله و گفتوگو قرار نخواهد داد.»
• خاورمیانه بزرگ و تروریستهای آمریکایی
خاورمیانه بزرگ و تروریستهای آمریکایی، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جام جم به قلم دکتر اصغر زارعی کارشناس مسایل غرب آسیا که نویسنده در آن نوشته است:
«با توجه به حرکت بیداری اسلامی در جهان اسلام از آغاز سال ۹۱ و گسترش این روند در حوزه کشورهای اسلامی، نظام سلطه به رهبری آمریکا در طراحی عملیاتی برای مهندسی معکوس این حرکت در واقع طرح جدیدی را تحت عنوان بیداری عربی در دستور کار خود قرار داد و اسناد و مدارک حاکی از یک برنامه بلندمدت برای تغییر جغرافیای منطقه در راستای اهداف خاورمیانه بزرگتر و منافع بلندمدت دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی بود.
دولت آمریکا بزرگترین برنامهها برای عملیاتی کردن اهداف خود را با همکاری برخی از کشورهای منطقه در دستور کار خود قرار داد و جنگ نیابتی را از طریق بهکارگیری برخی از نیروهای اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی کشورهای منطقه و همچنین جذب برخی از عناصر تندرو و تکفیری و آموزش آنها به انواع و اقسام تجهیزات نظامی، سعی کرد منطقه را دچار ناامنی کند تا بتواند تجزیه حداقل چند کشور عمده منطقه را که شامل سوریه، عراق و لبنان میشد در دستور کار قرار دهد. تمامی اسناد و مدارک حاکی از این است که پنتاگون در آموزش، انتقال و تسلیح گروههای تروریستی-تکفیری در سوریه نقش بسزایی داشته است. بر همین اساس طی پنج سال شاهد این بودیم که آمریکا و برخی کشورهای منطقه بیشترین هماهنگی را در جهت آمادهسازی و تجهیز گروههای تروریستی در سوریه داشتهاند.
به همین دلیل ما امروز شاهد این هستیم که حتی استفاده از جنگافزارهای شیمیایی و پیشرفته نیز در اختیار این گروههای تروریستی بوده است. با وجود همه ترفندهای تبلیغاتی و فریبکارانهای که ایالات متحده آمریکا و برخی از همسویان آنها برای فریب افکار عمومی تحت عنوان مقابله با تروریسم انجام دادهاند، باز هم شاهد این هستیم که بخشی از نیروهای ویژه آمریکا در بخشهایی از سوریه وجود داشته و ماموریت آموزش گروههای تکفیری را در برخی از کشورهای منطقه همچون ترکیه و اردن بر عهده دارند.»
• نگاه مثبت به دوحه با رفتار ایران، روسیه و آمریکا
نگاه مثبت به دوحه با رفتار ایران، روسیه و آمریکا، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جهان اقتصاد به قلم علی حیدری کارشناس بازارهای بینالمللی که متن آن در پی آمده است:
«در این یادداشت سعی کردهام با ارائه خبرهایی از آخرین وضعیت نفتی کشورهای موثر در بازار هفته پیشِرو تصویری از بازار جهانی نفت در روزهای آینده را برای خوانندگان محترم ایجاد کنم. توجه کنید:
لیبی: با تغییرات سیاسی و ائتلاف برخی گروهای مبارز در لیبی، احتمال برگشت این کشور به جمع بازار فروشندگان نفت افزایش مییابد هر چند در کوتاه مدت نمیتوان انتظار چنین تغییراتی را داشت اما از نظر زمانی در پروسهای بلند مدت غیر ممکن نیست.
عراق: در میان کشورهای عضو اوپک این کشور تا کنون تابع قاعده و قانون خاصی نبوده و جنگ تنها بهانهای برای فروش زیر قیمت و حتی فروش مازاد نفت بوده است. ایران تا پیش از تحریمهای ظالمانه هستهای دومین تامین کننده نفت هندوستان بود اما تا به امروز عراق این جایگاه را دارد.
روسیه: روسها از یک سو طرح فریز نفتی را به دیگران تحمیل میکنند و از سوی دیگر در آستانه نشست نفتی دوحه قطر، تولید نفت خود را به بالاترین حد در سی سال اخیر افزایش دادهاند و میزان تولید خود را به ده میلیون و نهصد و ده هزار بشکه در روز رساندهاند. حرکت عجیبی که در هفته گذشته قیمت نفت خام را به سی و شش دلار رساند.
ایران: سایت خبری تلگراف در تحلیلی در مورد نفت ایران نوشت که ایران میتواند میزان تولید روزانه خود را به سه میلیون بشکه برساند هر چند حسن روحانی رئیسجمهور از افزایش فروش روزانه دو میلیون بشکه نفت خبر داد اما مقامات ایرانی مایلند تا تولید و فروش خود را به سطح پیش از تحریمها برسانند. علیرغم عدم تمایل ایران به حضور در نشست قطر اما تا کنون صرفا خبرهای غیر رسمی نشان از حضور ایران در این اجلاس را میدهند.
کانادا: وزیر انرژی کانادا تا کنون نظر مساعدی در مورد طرح فریز نفتی روسیه اعلام نکرده است. و در مقابل این کشور روشهای جدیدی را برای استخراج نفت مطالعه و پیگیری میکند تا به تولید پایدارتر و سودمندتری برسد.
ایالات متحده آمریکا: علیرغم تلاشهای ونزوئلا، روسیه، عربستان و قطر برای طرح تثبیت نفتی، تا کنون آمریکا همکاری خود را اعلام نکرده است. اما در هفته گذشته تعداد دکلهای نفتی به اندازه ۱۰ واحد کاهش یافت و به ٣۶۲ واحد رسید این کمترین تعداد دکلهای فعال از ماه نوامبر ۲۰۰۹ است. پس از گزارش روز چهارشنبه هفته گذشته ذخایر نفتی منتشر شده، رالی صعودی نفت هم براه افتاد. این گزارش بهطور غیر منتظرهای کاهش در ذخایر نفتی آمریکا را نشان میدهد و به همین دلیل در این هفته تمرکز سرمایه گذاران بسمت مازاد عرضه جهانی در تولید نفت است.
هفته گذشته انتشار آمار مثبت در مورد اقتصاد چین تا حدی نگرانیهای موجود از کاهش رشد اقتصادی را کاهش داد و ادامه این رونق و شنیدن اخبار مثبت از اقتصاد چین سبب رونق قیمت نفت در بازار آسیا میشود.
در مجموع اجلاس دوحه شاید بتواند این تناقض موجود در تولیدکنندگان را بسوی نقطه واحدی هدایت نماید. اما عمده دیدگاهها بسوی ایران است تا میزان تولید و یا تمایل به افزایش تولید تا سقف قبل از تحریم خود را اعلام کند.قطعا با حمایت باراک اوباما از طرح خروج بخشی از نیروهای روسی از خاک روسیه که سبب نزدیکی و گرم شدن روابط سیاسی فدرال روسیه و ایالات متحده شده است، و همین امر سبب لابی احتمالی بین ایران و عربستان در اجلاس قطر و همسویی بیشتر این دو کشور در آینده خواهد شد.
احتمالاتی که فضای نشست نفتی دوحه را مسالمتآمیز، بههمراه لبخندهای زیبای سیاسی نشان میدهد و میتواند آغاز ثبات اولیهای باشد که اکثر کشورهای نفتی بدان نیازمند هستند اگر این ژستهای سیاسی پس از بازگشت به کشورهایشان با همسویی همراه باشد.»
• آیا واقعاً ارز تکنرخی میشود؟
آیا واقعاً ارز تکنرخی میشود؟ عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است به قلم پویا جبلعاملی اقتصاددان که متن آن به شرح زیر است:
«تا به حال در چند نوبت مقامات تکنرخی شدن ارز را به تعویق انداختهاند.در حالی که پس از برجام، بانک مرکزی از تکنرخی شدن ارز در مدت ۶ ماه خبر داد که میتوانست به معنی آن باشد که تا تیرماه امسال ارز تکنرخی میشود، حال بار دیگر زمان موعود به نیمسال دوم ۱٣۹۵ کشیده شده است. در هیچکدام از زمانهای تعیین شده از سوی مقامات، نشانهای از شک و تردید وجود نداشت. در حقیقت مقامات بهگونهای تعهدآور زمانهای تعیین شده را اعلام میکردند تا به این شکل سیگنالی قوی به بازار دهند و انتظارات را بر مبنای آن تعهد شکل دهند، اما بار دیگر زمان به آینده دیگری موکول شده است. آیندهای که به نظر راقم احتمال احیای نظام تکنرخی به مراتب کمتر از زمانهای قبلی است.چرا؟
تصمیمگیری در مورد مسائل ارزی بیش از سایر موضوعات اقتصادی در منظومهای فراتر از نهادهای مسئول تعیین میشود. حساسیت بیش از حد دولتها به نرخ ارز که بیشتر ناشی از فشار منتقدان است، در این دولت نیز کاهش نیافته است.حساسیتی که موجب میشود سیاست ارزی یک فرمول ساده داشته باشد: «نرخ ارز نباید افزایش یابد مگر آنکه از کنترل خارج شود.» فرمولی که بدون کم و کاست در دولتهای مختلف به اجرا گذاشته شده است. منتقدان همواره هرگونه افزایش نرخ ارز را نامناسب و وقوع آن را نشانهای از ناکارآمدی سیاستهای دولت میدانند. نباید از یاد برد که اگر تا به امروز و با وجود ثبات و انتظارات مثبت در بازار، دولت اقدام به احیای نظام تکنرخی نکرده است، دلیلش بیم از افزایش نرخ بازار بوده است. پرسش این است که وقتی دولت نشان داده تا به این حد نسبت به افزایش نرخ ارز محتاط است، چگونه در نیمه دوم سال و نزدیک شدن به انتخابات حاضر است این ریسک را بپذیرد؟ البته عدم تحقق نظام تکنرخی برای دولتی که همواره آن را قول داده است، نقطهای منفی در کارنامه اجرایی است، اما شاید دولت بدش نیاید با وجود نظام دو نرخی با قیمتی در همین حدود برای ارز آزاد وارد کارزار انتخاباتی سال ۱٣۹۶ شود؛ این یعنی بازی کردن بر مبنای فرمول فوق.
واقعیت این است که هر چه بانک مرکزی احیای نظام تکنرخی را به زمان انتخابات نزدیک کند، احتمال اجرایی نشدن آن بیشتر میشود. شاید بانک مرکزی بهدنبال شرایطی میگردد که دسترسی به ذخایر به عالیترین سطح برسد و با خیال راحتتر نظام تکنرخی را بازیابد، اما به نظر راقم هر چه میگذرد نه تنها فشار سیاسی برای عدم احیا بیشتر میشود، بلکه سیاست کاهش نرخ سود بانکی و عبور بازارهای مختلف مالی از چرخه رکودی و باثبات، منجر به آن میشود که زمان موعود هیچگاه در عرصه اقتصاد طلوع نکند. این فشار تقاضاست که میتواند احیا را با شکست مواجه کند نه ظرفیت عرضه ارز در بازار.متاسفانه فشار تقاضا برای ارز امروز از زمان روی کار آمدن دولت آقای روحانی بیشتر شده است؛ هم به دلیل انباشت تورم و هم به دلیل دور شدن از فضای مثبت برجام. اما نکته آنجا است که هر چه زمان بگذرد، فشار تقاضا و احتمال افزایش نرخ ارز در پی حذف ارز مبادلهای بیشتر میشود. از این رو امروز تبعات احیای نظام تکنرخی هر چه باشد از فردا کمتر خواهد بود.»
• استراتژی چهار لایه
استراتژی چهار لایه، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه آرمان امروز به قلم داریوش قنبری نماینده سابق مجلس که در آن نوشته است:
«یکی از مسائل و مشکلاتی که در دور دوم انتخابات مطرح میشود، بحث مشارکت پایین مردم در انتخابات است. به همین جهت، باید اهمیت دور دوم برای مردم تشریح شود. مردم باید همان مشارکتی که در دور اول داشتند، در دور دوم هم داشته باشند تا بتوانند نیروهای همفکر خود را به مجلس بفرستند و اراده خود را محقق کنند.تحقق اراده مردم به همان اندازه که در گرو مشارکت در دور اول بوده، در گرو مشارکت در دور دوم نیز هست. این دوره، با توجه به اینکه مردم نسبت به گذشته احساس نگرانی بیشتری کردند و مشارکت بالایی را شاهد بودیم، فکر میکنم که این دور متفاوت خواهند بود و مردم مشارکت بالاتری خواهند داشت. رسانهها باید مردم را نسبت به سرنوشت خودشان در دور دوم حساس کنند. رسانهها میتوانند مردم را قانع کنند که حضور گستردهای داشته باشند تا آفتی که در دور دوم، با نام مشارکت پایین با آن مواجه هستیم، در انتخابات مجلس دهم شاهد آن نباشیم. اما روشی که اصلاحطلبان در دور اول داشتند، در دور دوم هم میتواند کارآمد باشد. تعدادی از نیروهایی که به دور دوم راه یافتند، یا اصلاحطلباند یا مورد حمایت اصلاحطلبان هستند. استراتژی اصلاحطلبان در این دوره، ممانعت از ورود نیروهای تندرو در قالب جبهه پایداری است و حذف نیروهای تندرو طیف راست، جزو استراتژی اصلاحطلبان است. اصلاحطلبان در مجموع، استراتژی چهار لایهای را برای انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی تعریف کرده بودند. لایه اول، حمایت از نیروهای شناسنامهدار اصلاحات بود. لایه دوم، نیروهای کمتر شناخته شده اصلاحطلب. لایه سوم، حمایت از مستقلین واقعی متمایل به اصلاحات و نه مستقلینی که متعلق به جریان اصولگرا هستند و از ترس نداشتن پایگاه اجتماعی، نام خود را برای رد گم کردن، مستقل گذاشتهاند. لایحه چهارم هم حمایت از اصولگرایان معتدل در مقابل تندروها.این استراتژی چهار لایه را اصلاحطلبان دور اول توانستند به خوبی به پیش ببرند. برای دور دوم هم باید همین روش را در پیش بگیرند. در حوزههایی که نیروهای اصلاحطلب به دور دوم راه پیدا کردهاند، قطعا اولویت با حمایت از نیروهای اصلاحطلب است و در حوزههایی که رقابت بین افراطیون جبهه پایداری با نیروهای اصولگرای معتدل، باید از نیروهای معتدل حمایت شود. حضور گسترده اصلاحطلبان، سطح وسیعی از مشارکت را ایجاد خواهد کرد. اصلاحطلبان از گذشته درس گرفتهاند و برخلاف اینکه در گذشته بعد از رد صلاحیتها به گوشهای میرفتند و حساسیت نسبت به انتخابات را از دست میدادند، در این دوره، با وجود رد صلاحیتها، دیدیم که اصلاحطلبان دعوت به مشارکت قوی کردند. تداوم استراتژی اصلاحطلبان در دور دوم هم میتواند مشارکت گستردهای را ایجاد کند و مردم را از بیاعتنایی برهاند. ارزیابی من این است که مشارکت در حوزههایی که به دور دوم رفتند، نسبت به دورههای قبلی، بیشتر و گستردهتر خواهد بود.»
• روسیه در سوریه
روسیه در سوریه، عنوان یادداشت روز، روزنامه کیهان است به قلم سعدالله زارعی تحلیلگر مسایل منطقه که متن آن در پی آمده است:
«طی روزهای اخیر در رسانهها و محافل سیاسی جهان، بحثهای زیادی درباره آینده روند تحولات امنیتی و سیاسی سوریه مطرح گردید. این تحلیلها عمدتاً حول محور توافق روسیه و آمریکا بر سر آینده بشار اسد دور میزد. در این بین مهمترین چیزی که تحلیلها و گمانهزنیهای صاحبنظران را مدلل میکرد، خروج نیروهای نظامی روسیه از سوریه بود. اما واقعاً میان آنچه در این تحلیلها میآید و آنچه در عمل احتمال وقوع آن وجود دارد، فاصله عمیقی به چشم میخورد. اجازه بدهید پیرامون رفتار روسیه و تأثیر آن ابتدا سوالاتی را مطرح کرده و سپس به ارزیابی احتمالاتی که در پاسخ هر سوال نهفته است، بپردازیم.
سوریه در تراز سیاست خارجی روسیه چه وزنی دارد؟ کم است یا زیاد؟ سیاست روسیه در مورد سوریه تا چه اندازه بر پایه تعامل با غرب استوار است؟ کم یا زیاد؟ آیا وضع امنیتی روسیه به گونهای است که ناگزیر به معاوضه سوریه با اوکراین است؟ یعنی روسیه اوکراین را بگیرد و سوریه را تحویل غرب بدهد! وزن روسیه در سوریه چقدر است؟ یعنی پرونده امنیتی سوریه تا چه میزان تحت تأثیر روسیه قرار دارد؟ و در همین راستا آیا اصولاً سوریه براساس مناسبات تاریخی- در ۵۰ سال اخیر- بخشی از بلوک شرق و سپس بخشی از کشورهای اقماری روسیه بوده است یا نه؟ مناسبات نظامی روسیه و سوریه تا چه حد است؟ ارتش سوریه تا چه اندازه متکی به سلاح روسیه است؟ روسیه با چه هدفی در دهه دوم مهر ماه گذشته وارد پرونده امنیتی سوریه شد و چرا حدود شش ماه پس از آن، نیروهای خود را خارج کرد؟ نقش روسیه در مذاکرات به اصطلاح سوری- سوری چیست؟ چه توافقی بین آمریکا و روسیه در مذاکرات ژنو وجود دارد؟ آیا محوریت بخشی به روسیه در مذاکرات ژنو و توافق پنهان این کشور با آمریکا به معنای تضعیف نقش ایران و سپردن سرنوشت متحد ایران به توافقات مسکو - واشنگتن نیست. در این صورت و با توجه به روشن بودن نتیجه مذاکرات پنهانی کرملین- کاخ سفید، چه ضرورتی داشت که ما پنج سال برای حفظ دولت سوریه تلاش کنیم و در این راه شهدای گرانقدری هم تقدیم نمائیم؟ و بالاخره باتوجه به سابقه، آیا میتوان به بازی روسیه اعتماد کرد؟
این سوالات و تعدد آن در فضای رسانهای و بخصوص فضای مجازی از یک طرف نشان میدهد که حساسیت بحث سوریه چقدر بالاست و از طرف دیگر نشان میدهد که چه حجم عظیمی از تبلیغات و شبههافکنی در رابطه با آینده سوریه وجود دارد. با این مقدمه نکاتی را در پاسخ تقدیم مینمائیم:
۱ـ با توجه به روش شناخته شدهای که امپراتوری رسانهای غرب- propaganda - در آنکادره کردن اخبار و تحولات و به نتیجه رساندن پروژه محافل اطلاعاتی و سیاسی غرب دارد، میتوان گفت حجم وسیعی از این شبهات و سمتدهی به آنان بطور حساب شده و به منظور خالی کردن زیرپای دولت سوریه صورت میگیرد که البته این موجآفرینی درباره سوریه در این پنج سال سابقهای هر روزه داشته است!
۲ـ وزن سوریه در تراز سیاست خارجی روسیه بالاست- بدون آنکه الزاماً وزن روسیه در تراز سیاست خارجی سوریه بالا باشد که توضیح خواهیم داد- سوریه و سواحل آن در مدیترانه تنها نقطهای از خاورمیانه و شمال آفریقا و در تماس با مناطق جنوبی حوزه ناتو است که تا حدی در اختیار روسیه میباشد و هرگونه طرحی که تداوم حضور روسیه در این حوزه حساس را تحت تأثیر قرار دهد، قطعاً با منافع و امنیت ملی روسیه در تضاد میباشد. از سوی دیگر روسیه به هیچ وجه نمیتواند به توافق با غرب به گونهای که حذف اسد توأم با حذف نفوذ روسیه نباشد، اعتماد کند. بنابراین میتوانیم بگوئیم از نظر ژئوپلیتیک و منافع راهبردی امکان توافق روسیه با غرب بر سر دولت کنونی سوریه وجود ندارد مگر اینکه روسها در مذاکرات دچار خطا و اشتباهی بشوند که در این صورت هم با توجه به روابط خوب ایران و روسیه امکان اصلاح وجود دارد کما اینکه در یکی- دو سال اخیر دست کم در دو نوبت شاهد این اشتباه و سپس اصلاح آن بودهایم.
٣ـ با توجه به سیطره روسیه بر شرق اوکراین و تسلط آن بر شبه جزیره کریمه و در نتیجه تسلط ارتش روسیه بر دریای سیاه، دلیلی وجود ندارد که روسیه برای رسیدن به اوکراین، سوریه را پیشکش نماید. الان در ماجرای اوکراین این غربیها و دولت غربگرای کییف است که از ناحیه نفوذ و گسترش امنیتی نظامی روسیه در شرق و جنوب اوکراین احساس نگرانی دارند. پس این سخن که در ایران تکرار میشود مبنی بر این که روسیه میخواهد سوریه را با اکراین طاق بزند، قرین واقعیت نیست.
۴- وزن روسیه در سوریه چقدر است؟ بدون شک روسیه یکی از کشورهای اثرگذار بر پرونده سوریه است. حضور نظامی روسیه در سواحل لاذقیه و طرطوس و نیز قراردادهای نظامی روسیه با سوریه جایگاه قابل توجهی را در اختیار روسیه گذاشته است.اما این جایگاه در مقایسه با جایگاه ایران و حزبالله به هیچوجه «راهبردی» به حساب نمیآید روسیه و سوریه اساسا در بعضی از موضوعات راهبردی اختلاف استراتژیک دارند که چنین اختلافی بین دمشق و تهران وجود ندارد. بعنوان مثال در جریان جنگ ٣٣ روزه، که یک طرف رژیم صهیونیستی و یک طرف حزبالله لبنان بود، برابر اسناد، بعضی از افسران یهودی روسیه در کنار افسران اسرائیل در اطراف شهر «بنتجبیل» علیه حزبالله میجنگیدند در حالی که در این جنگ دولت سوریه از نظر تسلیحاتی و لجستیکی بطور کامل در کنار حزبالله قرار داشت. همین الان پروتکلهای تسلیحاتی امضا شده بین سوریه و روسیه بر مبنای عدم شلیک به اسرائیل استوار است که البته سوریه به طور محدود به آن عمل میکند. با این وصف وزن تاثیر روسیه در سوریه به اندازهای نیست که بتواند از طرف دولت سوریه و همپیمانان منطقهای آن تصمیمی بگیرد و وعدهای بدهد و آن را عملیاتی نماید. به عبارت دیگر روسیه نه با دولت و نه با معارضه اصلی سوریه - جبههًْالنصره و داعش- رابطه استراتژیکی ندارد تا بتواند تعیینکننده وضعیتی در سوریه باشد. همه قدرت روسیه در این است که ایران، حزبالله و دولت سوریه را در کنار خود داشته باشد در غیر این صورت به یک کشور حاشیهای نظیر فرانسه و انگلیس تبدیل میشود.
۵ ـ سوریه در طول پنجاه سال گذشته، علیرغم داشتن روابط خوب با شوروی و روسیه هیچگاه بخشی از بلوک شرق شناخته نشده و خود را متعهد به آن نشان نداده است شاید دلیل اصلی این عدم همپیمانی، روابط فعال روسها با رژیم صهیونیستی بوده است. به هر حال سوریه در چارچوب مناسبات و نگرشهای مسکو تعریف نشده در حالی که سوریه از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بخشی از جبهه مقاومت و متحد ایران بوده و همین الان هم بقای خود را مرهون کمک ویژه و موثر ایران میداند. برخلاف روسیه که در روی زمین سوریه هیچ چیزی متعلق به خود ندارد، هماینک حزبالله و ایران بخشهایی از خط دفاعی و عملیاتی سوریه را در مرکزیت، شمال و جنوب به طور مستقیم در اختیار دارند و اگر روسیه با کشور ثالث توافقی کند که مورد قبول ایران نباشد، این توافق قطعا به شکست میانجامد کما اینکه در طول ٣۰ سال گذشته هر تصمیمی که منهای ایران برای کشورها و جنبشهای مقاومت گرفته شده، بدون استثنا به شکست انجامیده است.
۶ـ اتکاء سوریه به سلاح روسیه مطلق نیست و مدتهاست که ایران بخشی از سلاحهای راهبردی سوریه را تامین میکند به همین جهت در جریان جنگ ٣٣ روزه، دولت اسد بدون نگرانی بابت لغو پروتکلهای نظامی با روسیه و بدون نگرانی نسبت به زیر پا گذاشتن شروط روسها، سلاحهای روسی خود را در اختیار حزبالله لبنان قرار داده و روسیه هم نتوانست اعتراض موثری بکند در حالی که اگر مجرای ورودی سلاحهای سوریه فقط مسکو بود، امکان لغو یک جانبه چنین توافقاتی از سوی اسد وجود نداشت.
۷- روسیه در تاریخ ۹ مهرماه گذشته با درخواست رسمی ایران وارد پرونده امنیتی سوریه شد. مسکو دو روز پس از سفر یک هیات بلند پایه نظامی ایران نیروی هوایی و پوشش موشکی خود را وارد جنگ علیه تروریستهای سوریه کرد و حدود ۵ ماه و نیم پس از آن بخشی از نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج کرد این در حالی بود که توافق سپاه با پوتین برای یک دوره حداکثرپنج ماهه بود و ارتش سوریه پس از پایان دوره توافق، فقط بخشی از نیروهای خود را از سوریه خارج کرد و این در حالی بود که روسیه زمانی به دعوت ایران وارد سوریه شد که چنین ورودی لازم و موثر بود و زمانی بخشی از نیروهای خود را از سوریه خارج کرد که خروج همه آن نیروها هم لطمهای به دولت و سیستم امنیتی سوریه وارد نمیکرد و از قضا جمعبندی ایران هم این بود که بهتر است نیروهای روسیه بازگردند. واقعیت این است که در تابستان سال گذشته به دلیل پیشرویهایی که تروریستها از اواسط بهار تا اواسط تابستان در ادلب، شیخمسکین، سخنه و تدمر داشتند، تروریستها جری شده بودند و در آن شرایط سوریه به یک شوک روانی نیاز داشت این در حالی بود که پیش از ورود روسیه، تصرف منطقه حساس زبدانی از سوی حزبالله صورت گرفت.
این شوک در اواسط مهرماه وارد شد و ارتش و نیروهای مرتبط با آن با روحیه تازه عملیات نصر ۲ را در غرب شهر حلب به انجام رسانیده و با آن در واقع سرنوشت جنگ سوریه را مشخص کردند. با این وصف زمانی که روسها بخشی از نیروهای خود را خارج کردند دیگر به حضور آنان نیازی نبود و لذا صحبت کردن از اینکه ایران و سوریه در این ماجرا غافلگیر شدهاند اساسا درست نیست.
٨ـ مذاکرات سیاسی برای سوریه یک ضرورت است و ایران نیز همواره در کنار عملیات نظامی بر آن تاکید کرده است و خود هم در اکثر این موارد و بخصوص در دو دور مذاکرات اخیر که در مونیخ و ژنو برگزار شد، حضور موثر داشت. در این میان نقشی که روسیه برعهده دارد نقشی دو وجهی است، بخشی از آن مبتنی بر تحولات میدانی است که در این موارد با ایران کاملا هماهنگ است و بخشی هم که به طرح خاص روسیه که شاهبیت آن فدرالی است برمیگردد، ایران بدون آنکه آن را رد یا تایید کند، زمان این بحث را زود و خارج از صلاحیت شرکتکنندگان در مذاکرات سیاسی ژنو میداند.»
• اولویت اساسی سفر کری به کابل
اولویت اساسی سفر کری به کابل، عنوان یادداشتی است در روزنامه جوان به قلم اسماعیل باقری که نویسنده در آن نوشته است:
«وزیر خارجه آمریکا در سفر به کابل از گفتوگوهای خوب خود با افغانها خبر داده و گفته که امید برای صلح در افغانستان وجود دارد و اگر طالبان خشونت را ترک کنند، گفت و گوهای چهار جانبه آمریکا، پاکستان، چین و افغانستان به نتیجه میرسد. کری گفته که آمریکا به مبارزه با تروریسم در افغانستان و تجهیز و تأمین امکانات نظامیان افغان متعهد بوده و روی سه موضوع امنیت، حکومتداری خوب و اصلاحات انتخاباتی و توسعه بحث و تبادل نظر صورت گرفت.
جان کری در سفر از پیش اعلام نشده خود بر تداوم حمایت آمریکا از دولت افغانستان تأکید کرد و از پیوستن افغانستان به ائتلاف مبارزه با داعش قدردانی کرد و گفت که امیدوار است این اقدام کابل به الگویی برای سایر کشورهای منطقه تبدیل شود. وی گفت که ما از حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی و افغانستان دموکراتیک دفاع میکنیم و این موضوعات قلب توافقنامه امنیتی کابل - واشنگتن را تشکیل میدهد. دولت وحدت ملی افغانستان حدود ۲۰ ماه قبل به دلیل شائبه تقلب در انتخابات، بر مبنای یک تفاهمنامه سیاسی میان «محمد اشرف غنی» و «عبدالله عبدالله» دو نامزد پیشتاز انتخابات با میانجیگری وزیر امور خارجه آمریکا تشکیل شد و بر اساس این تفاهمنامه سیاسی قرار بود در مدت دو سال ساختارهای حکومت بر پایه انتخابات شکل بگیرد و نظام انتخاباتی اصلاح شود. جان کری به صراحت، عمر حکومت دولت وحدت ملی را پنج ساله دانست که بر مبنای یک تفاهمنامه سیاسی و با میانجیگری وی بهوجود آمده است. به گفته کری، تفاهمنامه دولت وحدت ملی طی دو سال تنها برای سامان دادن به ساختارهای سیاسی بر اساس انتخابات تعیین شده و پایان کار دولت پنج ساله است. اما برخی از احزاب و گروههای سیاسی در افغانستان مدعیاند که اگر دولت وحدت ملی نتواند پس از گذشت دو سال انتخابات مجلس و شوراهای شهر و استان را برگزار کند، مشروعیت نخواهد داشت.
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی سفر جان کری به کابل را شرکت در سومین نشست دوجانبه وزیران خارجه آمریکاو افغانستان با هدف ارزیابی توافقنامه امنیتی کابل ـ واشنگتن عنوان کرد. مهمترین مسئله برای آمریکاییها، تداوم حضور در پایگاههای نظامی است و گفتگو در مورد صلح و ترغیب کردن طالبان به این پروسه و حتی بحث اصلاحات انتخاباتی و... در افغانستان، برای مقامات واشنگتن اولویت چندانی ندارد. هر چند که اشرف غنی در دیدار با کری، آمریکا را همپیمان محوری ملت و دولت افغانستان اعلام کرد و دلیل این امر را منافع مشترک و خطرات مشترک بهویژه تروریسم دانست و به نوعی در حمایت از قرارداد امنیتی کابل - واشنگتن، گفت که قرارداد ما با دنیا بر اساس ارزشها و تأمین حقوقی که در قانون اساسی این کشور آمده است، خواهد بود. اما واقعیت این است که توافق امنیتی با کابل بیش از هر مولفهای مورد توجه آمریکاست.
اشرفغنی گفته که تأکید آمریکا بر ایجاد افغانستان با ثبات و تبدیل این کشور به نقطه بنیادی ثبات در منطقه مورد اطمینان و پشتیبانی ماست و از کمکهای واشنگتن و قربانی شدن هزاران آمریکایی تشکر کرده ولی اشرفغنی در حالی حضور ۱۴ ساله آمریکا و روابط با افغانستان را عمیق و راهبردی قلمداد میکند که طی این سالها نه تنها ثبات و امنیت این کشور تأمین نشده است، بلکه بر روند ناامنیها و تعدد گروههای تروریستی از جمله نفوذ داعش افزوده شده است و همچنان امنیت معمای حل نشده باقی مانده است. با این حال اشرف غنی، جان کری را «قهرمان جنگ» توصیف کرده و از تجربه حضور آمریکا در میدانهای جنگ صحبت کرده و این انتظار را دارد که تجربه جنگ نیروهای آمریکایی به تقویت نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان بینجامد. اشرفغنی سال جدید را سال حرکت و اصلاحات همه جانبه در افغانستان اعلام کرد و با سودمند خواندن سفر کری، از وی خواست باز هم به این کشور سفر کند. این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که بیش از نیمی از بودجه سالانه افغانستان از طریق کمکهای خارجی بهویژه آمریکا تأمین میشود و اشرفغنی به نوعی حیات دولت را در وحدت ملی دانسته و اتحاد و همدلی بهویژه در میان اقشار سیاسی کشور را یک نیاز مبرم و ضروری میداند.
آنچه مسلم است اینکه آمریکا نه در گذشته با هدف تأمین ثبات و امنیت افغانستان در این کشور حضور یافت و نه در آینده آنچنان که اعلام کرده به تقویت نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان خواهد پرداخت. آموزش نیروهای دفاعی افغانستان نیز تنها بهانهای برای تداوم حضورشان در افغانستان است.آمریکا دارای اهداف کلانی در منطقه است که نفوذ داعش در افغانستان، یکی از این پیامدهای حضور آمریکاست. یکی از راههای تجهیز و تقویت نیروهای نظامی افغانستان، تقویت نیروی هوایی این کشور است که برای مبارزه موثر با تروریستها بسیار ضروری است، اما آمریکاییها کمتر توجهی به این امر داشتهاند و در مقابل خبر جابهجایی نیروهای تروریستی داعش در غزنی و ننگرهار توسط بالگردهای ناشناس منتشر میشود.»
• جوسازیهای ناشیانه
جوسازیهای ناشیانه جان کری، عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن به شرح زیر است:
«جان کری وزیر خارجه آمریکا در جریان سفر زنجیرهای به منطقه در یک اظهارنظر مداخلهجویانه از یکطرف خواستار مذاکره با ایران درخصوص توان و ظرفیتهای موشکی کشور شد و از طرف دیگر ایران را متهم به حمایت از تروریسم در منطقه دانست. این سخنان پوچ وزیر خارجه آمریکا، با پاسخ شفاف و منطقی دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان مواجه شد که گفت: سخنان جانکری به حدی بیاساس بود که حتی وزارت خارجه آمریکا هم آنرا تکذیب و ادعا کرد که اساساً چنین اظهاراتی صورت نگرفته است. بعلاوه هم آقای کری و هم وزارت خارجه آمریکا میدانند که مبحث موشکی و توانمندی دفاعی ایران موضوع مذاکره و برجام نبوده و اساساً مبحث دفاعی کشور قابل مذاکره و معامله نیست و به صراحت از برجام کنار گذاشته شده است که مورد اعتراف وزارت خارجه آمریکا هم هست.
توانمندی دفاعی بویژه در بخش موشکی، مطالبه عمومی ملتی است که در معرض تهاجم وحشیانه رژیم شرور بعثی قرار گرفت و برای ٨ سال توان و ظرفیت انسانی، اقتصادی و فرصتهای رشد و بالندگی کشور را تحت الشعاع قرار داد. از این دیدگاه، ظرفیتهای دفاعی و توان موشکی کشور، ضامن امنیت، ثبات و آرامش ایران و بلکه منطقه است و موجبات نومیدی و سرخوردگی دشمنان شرور و حامیان آنها را فراهم میکند. اگر ایران از چنین توان و قابلیتی در مقیاس دفاعی و رزمی در ابتدای انقلاب برخوردار بود، یقیناً صدام و حامیانش جرات و جسارت حمله به ایران را نداشتند و از ابتدا چنین اندیشه باطلی را به ذهن خود نیز راه نمیدادند. ملت بزرگ ایران با دست خالی و با سرافرازی و البته با رنج و سختی فراوان توانست اهداف و نقشههای پلید دشمن و حامیانش را خنثی و عقیم سازد و پوزه متجاوزین را به خاک بمالد ولی در میدان عمل به تجربه دریافت که برای نومید کردن دشمنان لازم است توانمندی و قابلیتهای دفاعی خود را ارتقاء دهد و در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکند.
اینکه امروزه کسانی در آنسوی مرزها از تقویت بنیه دفاعی کشورمان نگرانند و صراحتاً از نگرانیها و خشم خود سخن میگویند، نشانگر آنست که اقتدار ایران را مانع توطئهها و شیطنتهای خود میدانند و بسیاری از نقشههای خود را با وجود چنین اقتداری، پیشاپیش ناکام و شکست خورده تلقی میکنند. اگر هیچ دلیل و انگیزهای برای اثبات ضرورت ارتقاء تقویت ظرفیتهای موشکی و دفاعی کشور وجود نداشته باشد، همین رفتارهای خشم آلود دشمن به خوبی گواه آنست که ایران در این زمینه در مسیر صحیحی حرکت کرده و لازم است به راه خود برای نهادینه کردن اقتدار ملی در قلمرو دفاعی تا دستیابی به بالاترین سطوح بازدارندگی ادامه دهد. اصلاح و تکذیب اظهارات جان کری توسط وزارت خارجه آمریکا هم نشان میدهد که وی شتابزده عمل کرده و با اظهارات نسنجیده، موضع ضعیف و غیرقابل توجیهی را در پیش گرفته است.
موضوع دومی که نشان میدهد وزیر خارجه آمریکا نسنجیده سخن میگوید اینست که وی ایران را حامی تروریسم در منطقه دانسته است. این، ادعای بیپایهایست که به گواهی گزارشات رسمی آمریکا هم دقیقاً برعکس واقعیتهای عینی منطقه است و جا دارد دیدگاههای کری و همفکرانش در مقیاس جهانی مورد سئوال و بلکه استهزاء قرار بگیرد.
اگر قرار باشد بدون هیچگونه پیشداوری، جمع بندی منصفانهای از اوضاع منطقه ارائه شود، حاصل آن چه خواهد بود؟ چه کسی حامی تروریسم و کدام کشورها بر ضد تروریسم در منطقه، وارد عمل شدهاند و پوزه تروریسم و حامیانش را به خاک مالیدهاند؟
گویا آقای جان کری اظهاراتش در جلسه مشترک با برخی از وزرای خارجه جناح ارتجاعی عرب را فراموش کرده که در پاسخ تهاجم یکپارچه آنها که خواستار اعمال دشمنی بیشتر علیه ایران از جانب آمریکا بودهاند، تصریح کرده که ریشه تمامی اقدامات تروریستی منطقه حتی علیه آمریکا و اروپا، در عملکرد و اقدامات رژیمهای عربی قرار دارد. وی در همان جلسه، روسای سیاست خارجی کشورهای عرب را یکپارچه مخاطب قرار میدهد و میگوید آیا در میان تمامی ارتشهای عرب یک ژنرال سلیمانی پیدا میشود که یک تنه بر پشت تروریستها در منطقه لرزه بیندازد؟ باز در همان جلسه جان کری خطاب به آنها اعتراف میکند که ایران در هیچ یک از حوادث تروریستی بطور مستقیم و غیرمستقیم، هیچگونه نقش و حضوری نداشته است. عجیب است که این روزها همین آقای کری در سفر زنجیرهای به منطقه ناگهان رنگ عوض میکند و اراجیفی را به زبان میآورد که باعث تمسخر وی میشود. چرا؟ برای خوشایند همان متحدین بیآبرویی که همدست آمریکا هستند ولی با حمایت از تروریسم داعشی و طیف وسیع تروریستهای جمع آوری شده از ٨۵ ملیت، حتی اروپا و آمریکا را هم دچار وحشت و اضطراب و سردرگمی کردهاند!
آقای کری گویا از اوضاع داخلی پنتاگون، ارتش و سازمانهای امنیتی آمریکا هم بیخبر است! طی روزهای اخیر منابع پلیس الانبار رسماً اعلام کردند که هواپیماهای نظامی آمریکا در چند نوبت از طریق هوا برای تروریستهای داعش اسلحه، مهمات و نیازهای تجهیزاتی فرو ریختهاند. آنها قبلاً با حملات متمرکز علیه رادارهای عراقی تصور کردهاند که رادارها را از کار انداختهاند و سپس با خیال راحت کمکهای همه جانبه را به سوی تروریستهای داعش سرازیر نمودهاند. این، چهره بدون نقاب آمریکاست که مدعی پرچمداری مبارزه علیه تروریسم است. از این دیدگاه معلوم است که آل سعود، ترکیه و رژیم صهیونیستی هم به شدت در خدمت مبارزه علیه تروریستها هستند!
چون تمامی توان و ظرفیت و استعداد خود را در خدمت تروریستهای داعش قرار دادهاند. داعش هم که دست پرورده خودشان است و هنوز هم اصرار دارند مشتی تروریست وحشی را «مبارزان راه آزادی»! معرفی کنند.
معلوم است که ایران و جبهه مقاومت اسلامی با این جنایتکاران مخالف است و برای کمک به دولتها و ملتهای منطقه در جهت مقابله با این دشمنان انسانیت هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیست. قاعدتاً آقای کری این جمله بوش کوچک را پس از حوادث مشکوک ۱۱ سپتامبر فراموش نکرده که به دنیا هشدار میداد که «یاباما (آمریکا) هستید یا با تروریستها» و ادعا میکرد که همه فقط باید با آمریکا همراه باشند وگرنه در جبهه تروریستها قرار میگیرند! اکنون آمریکا، خود تروریسم دولتی را ترویج میکند و بسیاری از مقامات ارشد آمریکا و غرب و به ویژه مقامات امنیتی بارها به وضوح اعتراف کردهاند که القاعده، طالبان، داعش و سایر گروههای تروریستی را خود به وجود آوردهاند. پرورش دادهاند و حمایت کردهاند و میکنند.
طبعاً آقای کری هم براساس همان استدلال ابلهانه بوش کوچک، هر کشور مستقلی را که حاضر به پذیرش ننگ همکاری با آمریکای تروریست پرور نیست، وقیحانه تروریست میداند و آنرا در جبهه تروریستها، معرفی میکند درحالی که بذر تروریسم در جهان را آمریکا و متحدانش پاشیدهاند و با حمایت آشکار و نهان خود آنرا علیه بشریت و حتی علیه غرب نیز حمایت و تجهیز کردهاند. آقای کری نمیتواند با جوسازیهای ناشیانه بر واقعیتهای عینی و ملموس سرپوش بگذارد و آمریکا را همچنان پرچمدار مبارزه با تروریسم قلمداد کند، چرا که نه تنها دنیا بلکه حتی دولتمردان و دستیارانش در وزارت خارجه آمریکا هم به این اراجیف میخندند و رسماً آن را تکذیب و تصحیح میکنند!»
• هزینه درمانی که درد شد
هزینه درمانی که درد شد، عنوان یادداشتی است در روزنامه قانون به قلم سامان صابریان که نویسنده در آن نوشته است:
«بازهم اکران جدیدی از فسادهای سریالی دولت پاکدستان صدای ملت را درآورد. مشخص نیست این رقمهایی که بر زبان برخی جاری میشود، چرا تا کنون توجه هیچ شخص و نهادی را به خود جلب نکرده بود. در تازهترین افشاگریهای مشاور اقتصادی پیشین احمدینژاد علیه او، میگویند چندین هزار میلیارد پول بیتالمال که قرار بوده خرج درمان هزاران کودک سرطانی و بیمار صعبالعلاج شود، یک شبه مانند دکلهای نفتی غیب شدهاست!
کی برده، کیخورده! مشخص نیست ولی همه میدانند که در دولت آن مرد مدعی، این مبالغ ناپدید شدهاست. او میگفت نفت را میخواهد سر سفره ملت بیاورد ولی تعریف این جریان فکری از ملت چه بود!؟ شاید برای او ملت فقط شامل همان چند نفر خط قرمزش میشدند!
کسی چه میداند چرا احمدتوکلی که این روزها از احمدینژاد دوری میکند افشا کردهاست:» زمانیدر دولت قبل ۱۵۰ هزار میلیارد تومان از صندوق ذخیره ارزی برایتهیه دارو گرفته شد اما صرفاً ۴۵ هزار میلیارد تومان آن را پس دادند و بقیه را صرف خرید ساختمان و قرض دادن به برخی نهادهای دولتی کردند و مقداری نیز صرف امور رفاهی کارکنان شد.» اینجاست که مشخص میشود پول نفت کجا میرفت! حال متوجه میشویم که چگونه این افرادی که در آستانه انتخاباتها از جیب مردم بخشش میکردند! از کجا پشتیبانی میشدند! با هزار دردسر تحریم را دور میزدند!نفت جابهجا میکردند و در ادامه به راحتی با یک امضا هزاران هزار میلیارد پول به جیب اینوآن میریختند!
نکته جالب و شاید دردناک ماجرا اینجاست که هنوز این افراد با این تخلفات خاص! راستراست راه میروند، باد در غبغب میاندازند که سال آینده همه همدیگر را میبینیم!متهمهای فسادمالی ۱۲٣ و ٣۰۰۰ میلیاردی اعدام شدند و رفتند ولی مسببان تخلفهایی با این حجم هنوز چشم طمع به ارکان نظام دارند.
در روزگاری که سران کشورهای غربی و نامسلمان برای افشاگریهای فساد و پولشویی که در چند روز گذشته با اسناد پاناما منتشر شده است، از سمت خود استعفا میدهند و عرق شرم بر پیشانی آنها مینشیند، هر روز اخبار تخلفهای ریز و درشت از دولتی که داعیه دینداری داشت، رسانهای میشود و افراد به جای آنکه استعفا دهند، همچنان خود را فدایی میهن نیز معرفی میکنند و انتظار تشویق هم دارند!
مردم ایران بیشتر از اینکه چشم به راه آن مرد باشند که رفتهبود، امیدوارند آن روز برسد که این افراد پاسخ دوران ناخوشایند مدیریت خود را پس دهند؛ به امید آن روز!»
• قمار آخر
قمار آخر، عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری است به قلم احسان کیانی که متن آن به شرح زیر است:
«مدتی است فعالیتهای دکتر احمدینژاد و حامیانش، افزایش محسوسی داشته است. از تداوم سفرهای استانی رئیسجمهور سابق تا تبلیغات فعالان رسانهای او در فضای مجازی. پیش از این در یادداشتی به دو عامل مهم در تأثیرگذاری بر حضور او در دوازدهمین انتخابات ریاستجمهوری اشاره کردم. عامل اول، عملکرد دولت یازدهم درباره وعدههای دیپلماتیک و اقتصادی و عامل دوم، اجماع اصولگرایان. دستیابی به برجام، عامل اول را از دستشان خارج کرده و مخالفان برجام اکنون امید به نقض عهد غرب دارند. اگر در انتخابات آمریکا کسی به پیروزی برسد که خواهان تداوم برجام باشد، شانسی برای آنان باقی نمیمانَد. زیرا اصولگرایان نمیتوانند با شعار نقض برجام و بازگشت به عصر تحریمها وارد رقابتهای آتی ریاستجمهوری شوند. پس امروز مخالفان دولت بیش از حامیان آن، نگران انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستند و این هم از عجایب روزگار است که این جماعت، منتقدانشان را به چشم دوختن به دست آمریکا متهم میکنند! از سوی دیگر در شرایطی که شخصیتهای برجسته محافظهکاران به رقابت با دکتر روحانی برنخواهند خاست، اصولگرایان در نوعی تعلیق به سر میبرند.
این جریان نمیخواهد به عنوان حامی دولتهای نهم و دهم شناخته شود ولی جز رئیس آن دولت، فردی که توان رقابت با دکتر روحانی را داشته باشد، ندارد(هر چند تجربه شکست آقایهاشمی در نهمین انتخابات ریاستجمهوری میتواند نصبالعین پیروز آن رقابت باشد که بداند غالب مردم، آزموده را نمیآزمایند). پس یا باید بر فردی جز رئیسجمهور پیشین اجماع کرده و وی را از حضور در آن رقابتها بازدارند که در این صورت، پیشاپیش شکست را پذیرفتهاند و یا مسئولیت حمایت از آن دولت را بپذیرند. هر چند هنوز برای قضاوت درباره نامزد نهایی اصولگرایان در دوازدهمین انتخابات ریاستجمهوری زود است و شخصیتهای دیگری مانند رئیس سابق صداوسیما نیز در معرض نامزدی از سوی این جریان قرار دارند و به دلایلی مانند حُکم انتصاب از سوی رهبری، نزدیکی به برخی نهادهای خاص و جریانهای موثر اصولگرا، شهرت رسانهای و حتی سابقه همکاری نزدیک با دولتمردان نهم، ممکن است مورد اجماع این جریان قرار گیرد. به خصوص که دکتر احمدینژاد نیز نمیتواند مانند نهمین انتخابات ریاستجمهوری به طور مستقل وارد شود زیرا در آن فضای چندقطبی با آرایی شکننده به دور دوم راه یافت ولی در یک فضای دوقطبی بدون حمایت برخی نهادها و اشخاص متنفذ راهی به پیروزی و حتی تأیید صلاحیت ندارد، پس قطعاً حضور او با هماهنگی پیشینی است.
اما چرا رئیسجمهور سابق محتملاً وارد رقابت خواهد شد؟ به استثنای ابوالحسن بنیصدر که عزل گردید و محمدعلی رجایی که به شهادت رسید؛ دیگر روسای جمهور پس از پایان مسئولیت در جایگاهی مهم یا نقشی موثر به فعالیت پرداختهاند. آیتالله خامنهای در پایان دوره ریاستجمهوری، از سوی مجلس خبرگان به رهبری نظام انتخاب شدند. انتصاب آقایهاشمی به ریاست مجمع تشخیص مصلحت، به جهت سابقه مبارزاتی و صبغه اجرایی؛ تداوم یافت و رئیس دولت اصلاحات به واسطه محبوبیت فراگیرش میان نخبگان و جوانان، رهبری یک جریان سیاسی را بر عهده دارد. اما رئیس دولت اصولگرا آنچه دارد از اعتبار دوره ریاستجمهوریاش میباشد و به همین دلیل بیانیههای دفترش نه با نام «محمود احمدینژاد» بلکه با عنوان «رئیس دولتهای نهم و دهم» منتشر میشوند. بنابراین برای بازگشت به اعتبار پیشین نزد مسئولان و حتی عامه جامعه ایران، راهی جز دستیابی دوباره به این جایگاه ندارد. پس چیزی برای از دست دادن ندارد که از ورود به این رقابتها هراسی داشته باشد. و البته میتوان از حضور او در انتخابات ریاستجمهوری استقبال نمود زیرا یک بار برای همیشه تکلیف جامعه ایران با عوامگرایان روشن میشود و این بازی به پایان میرسد. به قول مولانا: خُنَک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش؛ بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|