خارجی بودنِ مرگ
زرتشت خاکریز
•
اشکی کنارِ پنجره انتظارِ تو را میکشد و کبریتی را بر خاطرهای
تا مگر از خونهایِ به ناحق ریخته اندکی روشنتر شود جهان
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۶ فروردين ۱٣۹۵ -
۱۴ آوريل ۲۰۱۶
خارجی بودنِ مرگ باعثِ بیاعتمادی و دوستداشته نشدنِ اوست
باعثِ تبعیض و شغل و حقوقی مساوی با بومیان دریافت نکردن
او را انسانی درجهیِ دوم شمردن موقعِ دیدناش از او روی برگرداندن
به خانهاش نارنجک انداختن یا آتش زدن
شرم نمیداند دستهایاش را کجا بگذارد
از کدام تلفن زنگی به سیمی بزند در زمانهیِ تسلطِ سختِ استراقِ سمع
چه چارهای را خاک بر سر کند برایِ بیمارانِ مبتلا به طلا
اشکی کنارِ پنجره انتظارِ تو را میکشد و کبریتی را بر خاطرهای
تا مگر از خونهایِ به ناحق ریخته اندکی روشنتر شود جهان
و به نویسندهگانِ گریخته در کشورهایِ تبعیدیپذیر
گاهی شغلی مثلِ جاروکشی را کنند ارمغان(و دقیقه به دقیقه آنان را کنترل
تا مبادا آشغالکی را دزدیده و کنند در جیبشان نهان)
بچههایِ بومیان بچههایِ مرگهایِ فراری را در بازیهایشان شرکت نمیدهند
به امیدهایِ خُردسالشان میدانکی با مجسمهای
به برکههایِ در کنجکاویهایشان قویی و اردکی را برکت نمیدهند
در نبودِ تو شلواری میلکبریتی آتش به تالارِ تجلییِ خدا
و این بیل گُلی را بر سرِ گورِ حقیقتجویی میزند
که هنوز مکالماتِ تلفنیاش استراقِ سمع
و امروزش مثلِ دیروز انسانِ درجهیِ دوم شمرده میشود
گوری شرمسار از داشتنِ سقفگکی و سفرهگکی
هنگامی که بسی نویسندهگانِ تبعیدی
از آوارهگی و از گرسنهگی انتحار میکنند!
ای پنجره اشکهایِ آهنییِ خودت را پاک کن!
ای پنجره بدان که اگر این جهان را به جانبِ قوانینِ والایِ انسانی و آیینِ روانِ قوها مجرایی میبود
طلا مبتلا به خودپرستی و خداخواهی و یک قفسِ پَرپَرزن و بسماللهگوی
بیاعتماد به سیمهایِ زادهیِ خودش نمیبود اینجا هنوز دو پایِ شلوار
با تلفن و نامه پرسانِ بدنِ گمشدهیِ خویش است
اینجا هنوز نارنجکی به نجوا شغلی را به مرغی نیمبسمل پیشنهاد میکند
و مرگ سیارهایست تنها که جاودانه و غمگین
با حسِ غربتی شدید در شکستهگییِ دل
با درخششِ اشکی بر پژمردهگییِ مژگان
گشت و گذارش در خارج از منظومهیِ شمسی اتفاق خواهد افتاد
|