خود گرایی* در احساس
اسماعیل خویی
•
تو-چو من- هرکه وبه هر جایی،
هم از آن دم که در جهان آیی
تا همان دم که می روی در گور،
در خودی و خودی و تنهایی.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ ارديبهشت ۱٣۹۵ -
۲۵ آوريل ۲۰۱۶
۱
هر کسی را روانِ ویژه ی اوست؛
چشم و گوش و دهان ویژه ی اوست؛
به زبان، واژگان ویژه ی اوست:
هم از این رو، جهانِ ویژه ی اوست.
۲
گر خِرَد یا که گر جنون داریم،
هر چه داریم از آزمون داریم؛
و جهان های ماست گوناگون:
کازمون های گونه گون داریم.
٣
مغز و اعصابِ توست زآن خودت؛
و تو هستی و جسم و جانِ خودت:
هم از این رو، چو هرکسِ دیگر،
سازی از این جهان جهانِ خودت.
۴
هرکسی راست جسم و جانِ خودش؛
مغز و اعصابِ اوست زآنِ خودش:
هم از این رو، چو هر کسِ دیگر،
اوست زندانی ی جهانِ خودش.
۵
تو -چو من- هرکه و به هر جایی،
هم از آن دم که در جهان آیی
تا همان دم که می روی در گور،
در خودی و خودی و تنهایی.
۶
از کجا دانی، ای فریبایم!
که من آن ام که بر تو بنمایم؟
جمله ی "با تو همدل ام"یعنی:
"باتو، در گفت و گو،کنار آیم."
۷
گونه گونه ست دیدها: دریاب
کآنچه، در آفتاب و در مهتاب،
بینی، از چشمِ توست کآن گونه ست:
هم به بیداری ی تو ، هم در خواب.
٨
گفته ی شکسپیر آمد راست:
اگر، البتّه ، آنچه او می خواست
گوید، این است کآدمی زاده
ساخته از خمیره ی رویاست.
۹
ما به هستی، چنان که هستی هست،
نتوانیم یافت هرگز دست.
لیک، از این غم مبادمان: از آنک
پنجره های حسِّ ما باز است.
۱۰
باد کز حسّ خوبِ همسنگی
همه باشیم، با همآهنگی،
در جهان های گونه گونه ی خویش،
خوش به احساسِ نابِ یکرنگی!
چهارم امرداد۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
*سولیپسیسم
Solipsism
|