سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سیاست اقتصادی نوین: خوانش دیالکتیکی لنین


ایگور یچف - مترجم: اردشیر قلندری


• در کتابخانه ی ما همیشه، همه ی آثار (یا تقریبا همه ی آثار) لنین موجود بود، ما از وی به هر بهانه ای و یا حتی بدون بهانه نقل و قول می کردیم. اما تفسیرهای دائمی، فرصت سازی های "رسمی" لنینیسم، از لنین حقیقی بسیار فاصله گرفت. و آنچه که امروز مشکل شده است، درک این واقعیت است که مانع بین ما و اندیشه های آغازین لنین بیشتر در خود ماست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۵ -  ۲۵ آوريل ۲۰۱۶


 باری، باید امروز از لنین دفاع کرد! اما چگونه؟ آیا می شود بسان گذشته، حقایقی از زندگی نامه وی را غربال کرد، با اینکه امروز دیگر می دانیم چنین چیزی به کجا ختم شد، آیا می توان برای خواننده چیزهایی را نوشت که سبب شادی و مسرت گردد؟ پرواضع است که هیچ یک از کفرگویان، به لنین و لنینیسم آسیب نرساندند، مگر نوشتارهای مقدسانه. آیا باید بر هر گونه اطلاعات منفی ای زوزه کشید؟ این نیز چاره گر نیست، چرا که در میان دامنه گسترده ی بافته های دروغین حقیقتا حقایقی، نامطبوع ولی حقیقی وجود دارد.
ازدید ما، دفاع از لنین را باید بر پایه ی احیای سیمای واقعی وی و لنینیسم حقیقی گذاشت. اثبات حقانیت او در همه موارد با دهانی پراز کف بیهوده است! لنین هم یک انسان بود و نمی توانست سنبل همه درستی ها باشد. خودش نیز بر این امر تاکید داشت. تکرار می کنیم که باید از وی حمایت کرد، قبل از هرچیز دربرابر اتهام دروغ، مهم نیست که این دروغ از مثبت ها ویا منفی های [خوبی ها و بدی ها] لنین باشد. با توجه به اینکه، هواداران نظریه "اشتباه تاریخی جهانی" لنین بر این باورند که خوانش دوباره لنین چیز جدیدی نمیدهد، چونکه در آثار ایشان "بسیاری لکه های سیاه و متضاد" وجود دارد.
تز اشتباهات لنین در شرایط امروزین دارای ماهیتی منفی می باشد. برای مثال، در آخرین آثار منتشرشده از سوی آ. تسپکو، م. انتونوف تلاش براین است که همه مصیبت ها از مارکسیسم- لنینیسم نشات می گیرد. چه می توان گفت؟ در کتاب بسیار غنی مارگرت شاگانیان "چهار درس از لنین" نظری در مورد روش تاثیر بر انتقاد وجود دارد، "موضوع این است که اشتباه کننده بطور کامل و به نوعی در معرض شلیک اخلاقی قرار می گیرد- آنهم نه با تفنگ، که یک جایی از اشتباه را زخمی کند، بلکه با توپ که خود وی را لت وپار کند".
البته شاگانیان این را در مورد "اثر" شخص دیگری نوشته است. با اینهمه این روش، امروزه بسیار شبیه روش منتقدان بی باک حزب کمونیست شوروی است. "شورش ذهن ها" در زمینه درک سنتی میراث نظری – ایدئولوژیکی لنین، ازدید ما، با عدم درک بسیاری از مهمترین آثار لنین و "ترجمان" شکل آغازین آن نشات می گیرد. آره، در کتابخانه ما همیشه، همه ی آثار (یا تقریبا همه ی آثار) لنین موجود بود، ما از وی به هر بهانه ای و یا حتی بدون بهانه نقل و قول می کردیم. اما تفسیرهای دائمی، فرصت سازی های "رسمی" لنینیسم، از لنین حقیقی بسیار فاصله گرفت. و آنچه که امروز مشکل شده است، درک این واقعیت است که مانع بین ما و اندیشه های آغازین لنین بیشتر در خود ماست.
این واقعیت است که خواندن دوباره لنین برایم بسیار سخت آمد. مدت زیادی اذیت شدم، در واقع، با مشکل درک نوشته های لنین برخورد کردم. فورا نتوانستم این شگفت رو درک کنم. اما، بالاخره، دلیلش رو پیدا کردم: بر اساس تربیت سالهای ایستایی، برپایه روشهای عادت شده ی دوره های آکادمیک درسی – "تاریخ حزب کمونیست شوروی" فکر می کردم.
تنها رویکرد دیالکتیکی با روش واکاوی میراث نظری لنین می تواند تامینگر اساس لنینیسم همچون منبع به روز شده ی ایدئولوژی باشد. یک توضیح دقیق لازم است که فرگشت دیدگاه ها بر سرنوشت سوسیالیسم از دید ولادیمیر ایلیچ "نفی و نفی" بود، و "تغییر ریشه ای همه نکته نظرهای ما بر سوسیالیسم" سنتز است، یعنی برگشت با دیدی نوین به سرچشمه. با درکی تسهیل یافته و تفسیر منطقی اندیشه لنینی، آنچه که بی وقفه امروزه نیز انجام می گیرد، ناگزیر ما را به سمت تکرار اشتباهات گذشته می برد.
مثالها فراوانند، در نخستین کنگره نمایندگان خلقهای شوروی، نام لنین با واژه "اشتباه" که برای ما بسیار نامطبوع آمد، همراه شد. کوگینتینوف سخنران کنگره گفت: "طوری که بلشویکهای پیر می گویند، اشتباه اینجا بود که لنین همه ی وقت خود را صرف شورای کمیساریای مردمی کرده، مابقی امور را به استالین سپرد... " نمی توانم با این شاعر محترم در این مورد مشخص موافقت کنم، ولی مواضع ایشان، نگاه ایشان به روزهای مضطرب امروزی ما، با نگاه سختگیرانه لنین، بدون شک، در دل بسیاری بازتاب یافته است.
با چشمان امروزی ما نگاه به لنین به هیچ وجه ساده نیست. بسیاری از ما ها، صادقانه گفته باشم، بطور کامل و عمیقا به نتیجه گیریهای مفهومی بر وضعیت ها، موضوعی برخورد کرده، ویا از آثار لنین شناختی سطحی داریم.
من به عنون استاد دانشگاه، برای اینکه بتوانم طوری دروس خسته کننده"حزب کمونیست شوروی" (البته، دیگر تدریس نمی شود) را فعال کنم، وادار می شدم، واکاوی های تکمیلی با دانشجویان در باره طبیعت اشتباهات سیاسی احزاب در ان یا این مرحله از تاریخ مان داشته باشم وثابت کنم که لنین نه تنها به دیگران می آموخت که با اشتباهات خود برخورد کنند، بلکه خودش در فعالیت های خود نیز پیگیر این مطالبات بود.
می شود گفت، همه دانشمندان-تاریخدانان، جامعه شناسان مرهون جامعه هستند. البته، کاملا غیراخلاقی خواهد بود تاکید کنیم که پژوهشگران سالهای نخست دولت لنینی شوروی را بدون توجه گذاشته اند. اما، دلیلی هم نیست که تاکید کند، توجهات کامل و فراگیر نبوده اند. اثرنامبرده فوق الذکر در دوره لنین- یکی از بزرگترین بخش موزاییک، نسبت به کل پانل، منعکس کننده بخش عمده عظمت فعالیت رهبر انقلاب سوسیالیستی می باشد. به نظر من، باید در مقیاسی گسترده کار بر آثار عمده "لنین و زمان او" باز گشود. پرواضع است که این امر با کوشش مشترک نمایندگان علوم انسانی میسر است.   
حزب کمونیست از چنین دوره های پیچیده اطلاع داشت، زمانی که چرخش تند در سیاست صورت گرفت، سبب سوء درک گسترده ای شد. برای مثال، در زمان آغاز سیاست نوین اقتصادی (نِپ)، در ماه مه 1921 لنین نامه ای از ساکالوف، کارمند کمیساریای خلقی وزارت امور خارجه دریافت نمود، که قصد داشت از سیاست نوین اقتصادی انتقاد کند، گزارشی تهیه و به لنین ارسال کرد، در این گزارش ساکالوف ثابت می کرد که لنین اشتباه کرده و با نقل و قول از انگلس نوشت که انقلاب پرولتری زودرس می باشد.
به نظر من، پاسخ لنین با شرایط امروز بسیار مطابقت دارد، "تکیه به انگلس بیهوده است... بوی اصولگرایی می دهد، شبیه یاس می ماند. یاس برای ما یا خنده آور است، یا افتضاح. پیکار با بورکراسی در کشور دهقانی و بیش از حد خسته، نیازمند زمانیست طولانی و باید این پیکار را دانما ادامه داد، نباید در اولین شکست روحیه را باخت".
لنین از مارکس بیشترین احتیاط و پاسخگویی در راستای هرگونه توهم نسبت به آینده، تلاش جهت ترسیم ان در شکلهای مشخص را فراگرفته بود. اگرچه در جنبش کارگری دائما: ارائه سیمای جامعه آینده که برای آن مبارزه می شود، به صورت یک جامعه ایده ال، احساس می شد. در بسیاری از موارد مورد انتظار توده ها ارائه ای از سوسیالیسم به صورت انتزاعی- نظری در اثر داهیانه لنین "دولت و انقلاب" که دراستانه اکتبر نوشته شده، داده شده است. اما، در بهار 1918 در سلسله مقالات "وظایف مبرم دولت شوروی" زمانی که لنین از تجارب عملی مشخص انقلاب برخوردار بوده و از درسهای موجود می آموخت، با رویکردی نوین به درک سوسیالیسم پرداخت.
و بیهوده نیست که در رویکرد به سیاست نوین اقتصادی (نِپ)، لنین به کرات به این سلسله مقالات نوشته شده در ماه مارس- مه 1918 روی می آورد.
لنین همان زمان در پلمیک با "کمونیستهای چپ" بر ضرورت یافتن روشهای اقتصادی "رفرمیستی" ساختمان و شکل گذار به سوسیالیسم تاکید و جانبداری می کرد. این حقایق بار دیگر بر رئالیسم لنین – تبیین کننده خصلت وی به مثابه تئوریسین و سیاستمدار تاکید دارد. لنین در فکر "معرفی سوسیالیسم" از طریق تحمیل "دکترین" نبود، بلکه در مورد ایجاد زندگی و اداره کشور در شرایطی کاملا نوین، پس از انقلاب، در مورد مساله روزمره مردم می اندیشید. جنگ داخلی مانع جستجوهای وی در راستای یافتن مناسبترین راه به جامعه نوین گشت، جریان واقعی حقایق با "حملات سواره نظام" وارد کمونیسم شد، امید ها را به یاس تبدیل کرد. ...
گذر از شیب های تند تاریخ همیشه سخت بوده است. و امروزه زمانی که حزبی با چنین تاریخی دراماتیک پشت سر است، به مراتب سختتر می گردد. امروز می خواهند ما را متقاعد کنند که لنین از همان روزی که از انقلاب فوریه اطلاع یافت، تشنه تصرف قدرت به دست خود گردید. اما همزمان فراموش می کنند، که بگویند، نه حکومت برای حکومت کردن، بلکه حکومت به مثابه برایند ازمون نقش آوانگارد در انقلاب – چرا که این منطق بیان لنین است. هرزمان که لنین سخن از آمادگی بلشویکها جهت گرفتن قدرت دولت می گفت، منظور نیازمندی عینی در شایستگی اوانگارد در راستای پایان پیروزمند انقلاب بود. و زمانی تاکید می کرد که عجز تاریخی احزاب "سوسیالیستی" مانع تصرف و فرجام مستقلانه جنبش دموکراتیک انقلابی هستند، هرچه بیشتر عیان می گردید.
ارزش دارد توجه شما را به اثر لنین به نام "نوع سازش ها" که در سال 1917 نوشته شد جلب کنیم، که تاریخنگاران استالینی "فراموش" کرده، ومعاصرین انطور که لازم است نگشوده اند. (این مقاله هم اکنون در دست ترجمه است م.)
سپتامبر 1917 شورش کارنیلوف سرکوب شده، تصمیمات ششمین کنگره حزب بلشویک ها در مورد تصرف مسلحانه دولت موجود است. لنین مخفی است، سازمان ضد اطلاعات در "تعقیب" (التبه به کمک آقایان "سوسیالیست") و قتل او است. اما همه ی اینها مانع رهبری انقلاب نمی گردند، و لنین همچنان بر اگاهی جامعه تاثیر گذار است. واکاوی شرایط نشان داد، که: بار دیگر در تاریخ فرصتی نادر در راستای ژرفش انقلاب مردمی از راه صلح آمیز پیش امد. لنین به منشویک ها و اس ارها با پیشنهاد سازش مراجع می کند: جهت فرازمندی صلح امیز انقلاب "اگر بلشویک ها بدون ادعای شرکت در دولت .... از مطالبه فوری پیش امده گذار دولت به پرولتاریا و دهقانان فقیر امتناع می ورزیدند". و منشویک ها و اس ارها بدون حزب های بورژوازی به تشکیل دولت می پرداختند، "بطور کامل و انحصارا در برابر شوراها پاسخگو می شدند..."، "و این تامینگر حرکت صلح امیز انقلاب به پیش، پیکار صلح امیز ریشه کن سازی حزب، درون شوراها بود". کمی دیرتر در رد اتهام اینکه بلشویک ها عمدا "کشور را در خون غرق کردند" گفت: "آیا حتی یک ابله در جهان پیدا می شد، به راه انقلاب برود، اگر شما (منشویک ها و اس ارها) حقیقتن رفرمهای اجتماعی را آغاز می کردید؟ چرا این کار را نکردید؟". بگذار امروزه هرچقدر می خواهند از غصب قدرت توسط بلشویک ها در اکتبر 1917 شلوغ کنند، سرزنش خیانت به انقلاب مردمی را باید به "سوسیالیستها" زد، که گوش به فراخوان لنین ندادند، فرمانبردار کالچاک و دینیکن که شیوه غیر صلح امیز نسبت به انقلاب مردمی را پیش گرفتند، شدند.
متاسفانه، تا همین امروز در بسیاری از درسنامه ها، که با حقیقت فاصله ای زیاد دارند، به "منتقدین" لنینیسم دلایلی برای تاخت و تاز می دهند. برای مثال مطابق این درسنامه ها، در بهار 1918 گویا لنین برنامه یورش به ساختمان سوسیالیسم، بر اساس نِپ را آغاز کرد، که در زمان جنگ داخلی وادار به کنارگذاشتن ان با اوردن "کمونیسم جنگی" شد، اما پس از پیروزی، دوباره به سیاست نوین اقتصادی برگشت، با موفقیت آن را اجراء کرد، درحالی که با صنعتی سازی و انقلاب فرهنگی تا سالهای 1936 می توانست سوسیالیسم را بسازد، ولی با در پیش گرفتن نِپ به نتیجه نرسید.   
در شرایط حاضر برخی از نویسندگان تصمیم گرفته اند، با دوباره نویسی برنامه های استالین جای مثبت ها را با منفی ها عوض کنند. این جابجایی سبب پیدایش تصویری "غیرحقیقی" گردیده است. دلایل این نویسندگان تقریبا چنین است: برای انقلاب با شعار مارکس رفتند، قدرت را بدست آورده، شعارها را عملی کردند. در سالهای "کمونیسم جنگی" به تحقق اندیشه های مارکسیستی رسیدند، اما مقاومت مسلحانه دهقانان لنین را وادار نمود از اصول مارکسیستی دوری کرده، با اجرای سیاست اقتصادی نوین جهت نجات کشوربه ان خیانت نماید. استالین پس از 1928 همه چیز را از نو شروع کرد، "سوسیالیسم مارکس" یعنی "کمونیسم جنگی"را اجراء، بدین ترتیب کودتا را به فرجام رساند.
چارچوب این مقاله امکان توضیح کامل برایش (فرگشت) روند فکری لنین را نمی دهد، اما پرواضع است، که روند حقیقی آن با چنین برنامه هایی فاصله زیاد دارد. نویسندگان چنین تفسیرهای تسهیل شده در پی "رهبر و اموزگار بزرگ" نمی خواهند موضوع اصلی را ببینند: که چگونه متضادانه مفهوم سوسیالیسم لنین شکل می گرفت.
وقت آن رسیده است بار دیگر بیندیشیم، که در کل بافتار پیکار سیاسی احزاب و جامعه ی آن زمان، - آیا سیاست اقتصادی نوین، زمانی که محاسبات بابت "انقلاب جهانی" توجیه نشدند برای لنین فقط یک تاکتیک مهلت بود، یا رویکردی در راستای بازاندیشی جایگاه اکتبر در روسیه در سرنوشت تمدن جهانی، با محتوای جدید مملو از اندیشه های سوسیالیستی.
بدین ترتیب، شکل گیری مفهوم سوسیالیسم لنینی دارای تضاد نه بدین خاطر ، که موافق با دیالکتیک، حقیقت همان فرایند شناخت است. بلکه برپایه تبیین بافتار و منطق دوران، نه بابت تغییر نگرش اندیشمند، بلکه در فرازمندی برایش مرحله مشخص خود، تابع قانونمندی مشخصی می گردد. اندیشه لنینی، در پی حقیقت، به ماهیت، منطق به ژرفای فرایند تاریخی رسیده، موضوعات سطحی آن با عذابی فراوان مقاومت پوشیده و ناشناخته ی تضادها را پشت سر گذاشت.
با خواندن اثر لنین "فاجعه قریب الوقوع و چگونگی پیکار با آن". سوسیالیسم چیست؟ پرسشی که لنین در این اثر طرح می کند، و پاسخ می دهد، که "سوسیالیسم چیز دیگری است، همچون انحصارات سرمایه داری- دولتی، به نفع مردم خود، تا انجایی که از سرمایه داری فاصله می گیرد..." در نتیجه، سوسیالیسم باید دستاوردهای سرمایه داری را به همراه: بانکها، سندیکاها، تراستها، دستگاه های دولتی، تنظیمات اقتصادی در خدمت مردم بگذارد. آیا این اینده نگری تاریخی لنین نیست؟ اگر چه امروز ما نه از اینده نگری، بلکه از اجرای فرضیه باید سخن بگوییم....
بار دیگر به 1917 بر می گردیم. پیش بینی لنین، که بشکلی درخشان تائیدگر رابطه نهادهای دولتی – انحصاری سرمایه داری، نه به این مفهوم، که همه این حامل سازماندهی بدون بازار و بدون روابط پولی – کالایی باشد. زندگی به صورت دیگر نشان داد، لنین بلد بود از زندگی بیاموزد. حالا هربرنامه 500 روزه ای یا "جایگزین"که پیشگویان پوپولیست برای کشور داشته باشند، آینده بدون میراث لنین غیر ممکن خواهد بود. حتی با داشتن بهترین برنامه ها در چشم انداز. ما باید و موظفیم به سبک لنین از زندگی امروزی بیاموزیم.
چند سالی گذشت، تنها در پائیز 1921 حزب اجازه بازگشت بازار را صادر می کند، و تنها در ژانویه 1923 لنین نتیجه گیری می کند که بازار و سوسیالیسم سازگارند، و تعاونی ها و خودکفایی (با درک کلاسیک آن) – نه به صورت سرمایه داری دولتی، بلکه به صورت کاملا سوسیالیستی ممکن گردیده است.
به اثر لنین در پائیز 1921 نگاه کنید، همه جا رویکرد به نِپ است، که به عنوان نمونه ای از عملگرایی عقلایی و امتناع از مارکسیسم وانمود می گردد، دلیلی بر حالت بنیادی مارکسیسم ارائه می شود، که تولیدات کالایی خرد در شرایط انهدام بازار نمی تواند عمل نماید. لنین در برنامه نپ بسوی مارکس برگشت، نه علیه آن.
لنین در سال 1917 و لنین سال 1923 – یکی می باشد، اگرچه تغییر ریشه ای در وی نسبت به سوسیالیسم رخ داد. سوسیالیسم این سال و آن سال- سوسیالیسم بانکها، سندیکاها، تراستها، تنظیمات دولتی است. اما اینک، مبنای بازار سوسیالیستی، - هم تعاونی و هم خودکفایی می باشد.
به نظر من، این خوانش دیالکتیکی لنین امکان می دهد، با وجدانی آسوده و قانونمند به میراث مهمترین انگیزه و سرچشمه بروز شده ایدئولوژی جامعه چشم دوخت.

نویسنده: ایگوریچف www.comparty.by   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست