یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چشمِ مرا ببند


خسرو باقرپور


• بیداری در رودی بیزار می رود.
و روز در غبارِ بی سرانجامی؛
هیچ حرفی برای شنیدن ندارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۵ -  ۱۱ می ۲۰۱۶



 
 بیداری در رودی بیزار می رود.
و روز در غبارِ بی سرانجامی؛
هیچ حرفی برای شنیدن ندارد.
از بانک ها، نامه ها،
از خویش و گام ها و خیابان ها،
و از این همه سیمایِ آشنا؛
خسته ام،
همه شبیه همیم؛
سنگدل، غافل، سیاهدل
و خیره به ارقام و ازدحام.

سر می گذارم روی شانه ی شب:
این غولِ مهربانِ سیاه.
غورباغه ای غمگین؛
می پرد میانِ برکه ای با حواسِ پرت،
برکه تکان می خورد!
و قطره ای شعر:
می نشیند روی صورت من.


اسن. میانه ی فروردین ۱٣۹۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست