به مناسبت روز جهانی کارگر
حمید آصفی
•
یک طیف چپ های کلاسیک اند که از طبقه کارگر دفاع می کنند و یک عده هم دموکراسی خواهند و دموکراسی ملی را حمایت می کنند و توی این ها هم لیبرال هست هم سوسیال دموکرات هستند و این ها زبان هم را خوب متوجه نمی شوند. اما این زبان مشترک باید بوجود بیاید و اینکه این زبان مشترک بوجود نمی آید بیشترش این است که چپ ها مرحله حرکت و مرحله مبارزه را گم کرده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵ -
۱٨ می ۲۰۱۶
وضعیت کنونی کارگران را از یک منظر باید تحلیل کنیم که تا چه میزان می توان روی این طبقه به عنوان یک نیروی کنشگر اجتماعی حساب کرد. هر چند وضع زندگی شان از بیکاران بهتر است و نسبت به طیفی از کارمندان مثل کارمندان آموزش و پرورش به لحاظ مالی حقوق بیشتری دریافت می کنند اما در مجموع به شدت تحت فشار هستند ولی اگر روی اقشار کم درآمد حساب کنیم بدتر از کارگران افراد بیکار هستند یا افرادی هستند که پاره وقت کار می کنند یا دست فروشان و امثالهم که در مجموع این اقشار در وضعیت رفاهی خیلی بدی هستند و آمارهای خط فقر و خط فقر نسبی و فقر مطلق هست و دکترسعید مدنی روی این آمارها کار کرده نشان می دهد که چقدر وضعیت سخت و اسفبار است. بر این اساس نمی شود روی یک کنش اجتماعی منسجم این اقشار حساب کرد مگر در یک حالت بحرانی و خاص حاد که جنبه شورش دارد و در این شورش ها معلوم نیست که به کدام سمت بروند. همه جناح ها از شورش فقرا می ترسند البته این ترس یک بخشی اش نادرست است. اگر نوعی ارتباط و سازماندهی باشد و این که این اقشار بیایند توی خیابان نتیجه اش شورش کور نخواهد بود. در جنبش عظیم سبز بسیاری از فقرا آمدند و یک مرحله تاریخی توی ایران شد و تأثیرات خاص خودش روی فضای سیاست گذاشت. حالا اعتراضات اقتصادی و طبقاتی می تواند همین نقش را داشته باشد هر چند در حال حاضر در جبنبش دیده نمی شود. ولی عاملی است به لحاظ امنیتی مسئولان را ترساند که بروند ماجرای برجام را تمام کنند. حالا اگر بخواهیم یک آسیب شناسی جدی بکنیم یکی از اشکالات جریانات روشنفکری در ایران بصورت عام و بصورت خاص بعد از انقلاب بررسی کنیم و بیاییم تا دوره اصلاحات و جنبش سبز همیشه این آسیب شناسی را داشته ایم که پیوند طبقاتی نداشته اند. یعنی خواسته هایشان درپاره جنبش ها مثل جنبش زنان و جوانان بوده که این ها اتصال طبقاتی نداشتند و بیشتر مطالبات طبقه متوسط فرهنگی و طبقه متوسط بالا را بازتاب می دهند. و اگر توی ایران دو تا پویش بزرگ دو تا ناراضیان بزرگ را در نظر بگیریم یکی ناراضیان سیاسی اند که الان جنبش دموکراسی خواهی روی دوش اینهاست و یکی ناراضیان اقتصادی اند هر موقع خواسته های اینها منطبق و همسو شده تأثیرگذاری هایشان بالا رفته ولی این آفت که در بالا اشاره شد همیشه وجود داشته است. به هر حال این مسئله را بایدبه عنوان یک امر دراز مدت در چشم انداز در نظر گرفت و به یک راه حل رسید. کسانی که تجربه کار با کارگران را داشته اند بخصوص چپ ها بیشتر روشنفکر بودند و متعلق به طبقه متوسط و حتی به بالا بودند ولی بعضی از سندیکالیست ها تجارب خوبی دارند که فرق می کند با تجاربی که توی احزاب یا توی شبکه های اجتماعی هست. چون این اقشار پایین و کارگر با فضای مجازی ارتباط چندانی ندارند ولی اگر این جنبش روشنفکری پیوند طبقاتی پیدا بکند قطعاً باید نیروهایی که تجربه کار با اقشار کم درآمد را دارند توی جنبش بالاتر بیایند توی جنبش سبز بعد از مدت ها به جمع بندی رسیدند و در سایت کلمه بخش کارگری و اخبار کارگری گذاشتند و پوشش دادند ولی باز هم کمرنگ شد. الان یک طیف چپ های کلاسیک اند که از طبقه کارگر دفاع می کنند و یک عده هم دموکراسی خواهند و دموکراسی ملی را حمایت می کنند و توی این ها هم لیبرال هست هم سوسیال دموکرات هستند و این ها زبان هم را خوب متوجه نمی شوند. اما این زبان مشترک باید بوجود بیاید و الان اینکه این زبان مشترک بوجود نمی آید بیشترش این است که چپ هایی که طرفدار طبقه کارگرند مرحله حرکت و مرحله مبارزه را گم کرده اند. یعنی مرحله را سوسیالیستی می دانند یا ضدامپریالیستی می دانند و مرحله دموکراسی ملی نمی بینند. ما در ایران با دو مشکل مواجه هستیم یکی وضعیت تحت فشار اقتصادی کارگران و اقشار تهی دست است و نکته دوم توسعه متوازن و ملی است. بدون توسعه اقتصادی این مشکل فقر و فاصله طبقاتی قابل حل نیست فرمول های کلاسیک که عدالت اقتصادی را فقط در مبارزه با کارفرمایان می دیدند و می بینند و به توسعه توجه ندارند طبیعتاً به قول مهندس سحابی و دکتر کمال اطهاری فقط فقر را سوسیالیسم می کنند!! یا همگانی می کنند. مهندس سحابی و دکتر کمال اطهاری اعتقاد دارند توزیع رفاه باید همزمان باشد با تولید در جاهایی یا حتی بعد از تولید رفاه باشد یعنی توزیع فقر نباشد بلکه توسعه باشد و عدالت را در پرتو توسعه باید دید. مشکلی که در بخش دیگری از مولفه های چپ وجود دارد آن هم مبارزه ضدامپریالیستی و سرنگونی سرمایه داری جهانی است که این موضوعات باید هم در تئوری و هم در عمل باز تعریف شوند و این باز تعریف نه باز پس گرفتن اصل تئوری یعنی ناعدالتی در جهان هست امپراطوری سرمایه داری هست و غیره. ولی تفسیر این ناعدالتی بگوییم کشورهای سرمایه داری آمدند همه کشورها را غارت کردند خودشان سرمایه دار شدن پس ما باید برویم آنها را نابود کنیم و با نابودی آنها ما پیشرفت می کنیم. این تئوری هم مقدماتش و هم نتایجش شکست خورده است. موکول کردن همه مشکلات کشور به سرنگونی سرمایه داری مانند سرنگونی طلبان توی عرصه سیاست می مانند که تا نظام سرنگون نشود هیچ چیز در ایران حل نمی شود نه ترافیک حل می شود نه مشکل حقوق زنان حل می شود نه فقر و نه هیچ چیز دیگری حل نمی شود و همه مشکلات و معضلات کشور را موکول به مسئله نهایی کرده اند. از مقطعی که مطالبه محوری درسال ٨٨ ادبیاتش همگانی شد یعنی هم در حوزه زنان و جوانان و در حوزه کارگری فراگیر شد ایرانیان از این ادبیات انحلال طلبانه عبور کردند که ما نمی توانیم همه خواسته هایمان را موکول کنیم به آن مرحله نهایی سرنگونی. یعنی حل ترافیک، محیط زیست فقر و قحطی، اعتیاد را موکول به تعویض قانون اساسی و سرنگونی رژیم شود. در مقیاس ملی و جهانی بعضی از چپ ها فکر می کنند که همه کشورها باید از اتوبوس حرکت جهانی سرمایه داری پیاده شوند و سرنگون کنند اتوبوس سرمایه داری را و بعد شروع کنند به حرکت توسعه. دوره این نگاه در تاریخ سیاسی جهانی گذشته است و عموما هم فکر می کنند خورد خورد باید به نتیجه رسید. همه خواهان این هستیم که یک روزی ظلم از جهان رخت بر کند مناسبات عادلانه در جهان حاکم شود اما نمی توانیم زیستن و توسعه کشور را موکول کنیم به سرنگونی امپریالیسم و سرمایه داری این هم عامل دوم که مانع توسعه است. پس ما خواهان یکی تلفیق توسعه و عدالت باید باشیم و یکی تلفیق عدالت با تعامل بین المللی که توی هر دو تاش چپ ها لنگش دارند. وقتی ما عدالت و توسعه را با هم ببینیم اینجاست که بحث بورژوازی ملی و بحث سرمایه گذاری خارجی پیش می آید. یعنی بدون بورژوازی ملی در ایران و بدون کارآفرینی ملی در ایران یعنی با همان ویژگی هایی که مهندس سحابی می گفت که سرمایه اش را بیاورند در ایران به کار بیاندازید در تولید و به دنبال جذب تکنولوژی باشند نه جذب تکنیک و کالاهای مصرفی که این یک پیش نیاز است همانطور که سرمایه گذاری خارجی یک پیش نیاز است با آن تئوریهای ضدامپریالیستی نمی شود تفسیر کرد و از داخلش استراتژی درآورد. یعنی ما در جهان نیاز به تعامل داریم این تقابل های هزینه بر را مهندس بازرگان نقد ایدئولوژیک کرد و مهندس سحابی نقد سیاسی کرد. بطور خلاصه ما به یک سه جانبه گرایی باید قائل باشیم. یعنی باید بین کارگر، کارفرما و دولت یک نوع تعامل ایجاد کرد یعنی هم به تولید کمک کنیم هم حق و حقوق کارگر را گرفت هم منافع ملی را بتوانیم پیش ببریم.
مسئله بعدی نسبت توسعه اقتصادی با توسعه سیاسی است یعنی چپ ها باید درک کنند بدون روند دموکراتیک توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی و حتی اگر سوسیالیسم را اصل و اساس قرار دهیم بدون توسعه سیاسی امکان پذیر نیست. جامعه ایران یک جامعه عدالت خواهی است و بویژه اقشار فقیر عدالت می خواهند ولی اگر این عدالت پاسخ منفی پیدا کند پوپولیست ها و عوام فریبان می آیند. احمدی نژاد سکه تقلبی یک عدالت خواه واقعی است یعنی جامعه وقتی که می آید به احمدی نژاد رأی می دهد عدالت می خواهد چون سکه واقعی اش وجود ندارد سکه تقلبی اش می شود احمدی نژاد. سکه یک خورده واقعی اش می شود سوسیال دموکرات های رادیکال و چپ های لائیک و چپ های مذهبی ولی این ها بایستی درک کنند که بین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی رابطه دیالکتیکی وجود دارد و باید فضای باز سیاسی و حداقلی از آزادی وجود داشته باشد که هم جلوی فساد را بگیریم و هم جلوی ماجراجویی های خارجی را -که همیشه برای کشور هزینه مالی، تحریم و هزینه سنگین گردن کشور گذاشته است. اگر نهادهای مدنی باشند، مطبوعات آزاد باشند می توانند نقد کنند که چرااین همه بودجه در نهادهای مذهبی خرج می شود یا چرا جنگ باید اینقدر به طول بکشد یا بحران هسته ای ۱۲ سال با هزینه سنگین بر ما تحمیل شود و یا چرا الان در سوریه مداخله هزینه بر می کنیم یعنی جلوی سیاست خارجی هزینه زا می گیرد، جلوی فساد را می گیرد.
پس تا توسعه سیاسی نباشد آن هم در یک کشور نفتی و یک دولت متمرکز این قدرت و دولت متمرکز مرتب ماجراجویی می کند در خارج و هزینه سازی می کند و سرمایه ای که باید خرج رفاه مردم یا خرج رفاه کارگران بشود خرج بلندپروازی های حکومت می شود. برای مردم باید شفاف شود و چرخش قدرت حالا بطور نسبی که اگر جناحی از حکومت مسیر اشتباه می رود مردم بتوانند مسیر را اصلاح کنند. بنابراین چپ ها نمی توانند بیایند یکسره بگویند افزایش حداکثر حقوق کارگر بدون اینکه به لوازمش فکر کنند و فقط عدالت بخواهند. نه به توسعه اقتصادی فکر کنند نه به تلفیق توسعه اقتصادی با عدالت نه به تعامل با جهان و نه به توسعه سیاسی داخلی فکر کنند. و به این سوال باید پاسخ داده شود که ما این درخواست ها را از چه ساختاری می خواهیم؟ ساختاری که باید درست شود نیاز به این دارد که بوروکراسی اش درست کار بکند نظام تصمیم گیری اش صحیح باشد آزادی مطبوعات باشد آزادی NGO باشد که بتوانند نقدش کنند آزادی نخبگان و کارشناسان باشند که بتوانند نقد کنند و تصمیم گیری در یک سری محافل دربسته سربسته نباشد که شعاری توی دهن مردم بگذارند و هشت سال شعار بدهند انرژی هسته ای حق مسلم ماست و هیچ کس نقدی نکند و اگر مطبوعات هم بخواهند نقدی کنند تهدید به قلع و قم شوند و بعد این همه سرمایه عظیم خرج این صنعت بیخود بشود و در آخر مجبور شوند توی آن سیمان بریزند و تمام بشود برود. درتصمیم های اقتصادی هم باید احزاب و کارشناسان چپ، راست و میانه نظر بدهند و اگر قانونی می خواهد نوشته شود درست نوشته شود و کارشناسی شده باشد. نکته مهم دیگر مرحله مبارزه است. چپ ها باید این را مشخص کنند از ایدئولوژی صاف نمی توانند بپرند توی استراتژی ایدئولوژی آرمان خواه است عدالت می خواهد ولی این عقل نظری است از ایدئولوژی می خواهیم بیاییم تو مبارزه باید مرحله مبارزه را تعیین کنیم بر اساس تعیین مبارزه است که متحدین و مخالفین مشخص می شود یعنی درچه بلوکی سیاسی قرار می گیریم و مخالفین ما چه کسانی هستند. یکبار بدون تعریف از مرحله مبارزه می گوییم ما سوسیالیزم و عدالت می خواهیم متحد می شود احمدی نژاد!! و جبهه مخالف می شود روحانی، هاشمی، خاتمی. این گم کردن سوراخ دعاست و عوضی دیدن صفحه سیاسی توی ایران است باید مرحله مبارزه را مشخص کنیم و متحدین استراتژیک خودمان را تعریف کنیم. الان ما در مرحله دموکراسی ملی هستیم و متحدین ما هم لیبرالهای ملی هستند هم سوسیال های ملی. الان اگر چپ ها بخواهند حمله کنند و حمله هم درست باشد مثلاً تئوری اقتصادی لیبرال ها را نقد کنند ولی اگر صف بندی سیاسی مبارزه را بر هم بزند خلاف مبارزه و آرمان سوسیالیزم حرکت می کنند و جاده صاف کن پوپولیست ها میشوند.
مسئله آخر درباره این است که اگر بپذیریم که مرحله کنونی مرحله دموکراسی ملی است و عدالت از درون توسعه باید در بیاید اگر بپذیریم که با جهان باید تعامل کنیم و از این فرمولهای ضدامپریالیستی بیاییم پایین ما در مرحله دموکراسی ملی باید فراکسیون سوسیال دموکراتش باشیم. در این تعریف باید مشخص کنیم که الان مطالبات کارگری چیست؟ اول باید بپذیریم مطالبه محور برخورد کنیم نه ارزش محور آرمان محور و ایدئولوژیک محور که طبقه کارگر نوک پیکان مبارزه و تکامل و از این نوع شعارهای دهه پنجاه وشصت. اگر مطالبه محوری برخورد کنیم چند تا مطالبه را می شود تیتر کرد و بعد می شود اضافه کرد. یک حق تشکل است. یکی حداقل حقوق برمبنای تورم روز است البته با دیدن همه جوانب اگر بخواهیم لیبرال های ملی که به رشد و پیشرفت و کارآفرینی اعتقاد دارند و چپ ها به حاکمیت طبقه کارگر و سوسیالیزم از اینجا ما به یک سه جانبه گرایی می رسیم. در بحث تصمیم گیری در همه جا مثلاً توی قانون نویسی و تو پارلمان و دولت و هر نهادی که با کارگرها سر و کار دارد بایستی هم نهاد کارگری هم کارفرما و هم دولت به عنوان کارشناس نه دولتی که بخواهد طرف یکی را بگیرد یعنی دولتی که بخواهد منافع ملت را در نظر بگیرد در این روند سه جانبه گرا تصمیم گیری شود از جمله حداقل حقوق کارگران یا اصلاح قانون کار که منافع طبقه کارگر لحاظ شود و وضعیتی پیش نیاید که تولید قفل بشود و از طرفی سرمایه دار نتواند کارگر را مورد استسمار بی رحمانه قرار بدهد بعلاوه اینکه جمع این ها مسیری را نروند که توسعه ملی به خطر بیفتد یعنی این سه جانبه گرایی را باید همیشه در نظر گرفت. مطالبه دیگری که می شود گفت تقویت بیمه های درمانی است که تا حدودی توی این دولت اتفاق افتاده. بعد تقویت بیمه های بیکاری است و خدمات غیریارانه ای است یعنی به جای اینکه پول را مستقیم بدهند و پوپولیست ها بیایند سوءاستفاده و عوام فریبی کنند این یارانه ها و سرویس ها برود به سمت آموزش یا بن کالاهایی که کارگران بتوانند کالاها را ارزانتر بگیرند یا بن مسافرت.
|