چرا میلیونها نفر از مردم عادی آمریکا از ترامپ حمایت میکنند؟
گاردین، ترجمه: مجتبی هاتف
•
وقتی از صاحبنظران درباره ی جنبش ترامپ میپرسیم، همه توجه خود را به یک اتهام عمده معطوف میکنند: تعصب. میگویند فقط نژادپرستی تواناییِ راهاندازیِ چنین جنبشی را دارد. این پدیده همچون توفان تورنادو که انبوه خانههای اعیانی را درمینوردد، ساختار موروثیِ حزب جمهوریخواه را درمینوردد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۹ خرداد ۱٣۹۵ -
۲۹ می ۲۰۱۶
میخواهیم بزرگترین رازِ کنونی امریکا را رمزگشایی کنیم: انگیزه ی هواداران دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواهِ ریاست جمهوری امریکا چیست؟
به این علت آن را «راز» میخوانم که طبقه ی کارگر سفیدپوستی که بدنه ی اصلی پایگاه هواداران ترامپ را تشکیل میدهند، با تعدادی شگفتانگیز در اجتماعات حضور مییابند و استادیومها و آشیانه ی فرودگاهها را پر میکنند؛ اما رویهمرفته، دیدگاههای آنها را در روزنامههای معتبر نمیبینیم. این نشریات در صفحه ی نظرات خود دقت زیادی به خرج میدهند تا دیدگاههای تقریباً هر نوع گروه جمعیتی را منعکس کنند؛ اما دائماً «کارگران یقهآبی» را نادیده میگیرند. دیدگاههای طبقه ی کارگر برای این دنیا چنان بیگانه است که وقتی نیک کریستوف، مقالهنویس روزنامه ی نیویورک تایمز، میخواست با یکی از هواداران ترامپ مصاحبه کند. شخصی ساختگی درست کرد و از زبان او به پرسشهای خود پاسخ داد.
اگر اعضای طبقه ی متخصص بخواهند طبقه ی کارگر را درک کنند، روش سنتی این است که با کارشناسان صاحبنظر در موضوع مشاوره کنند. وقتی از این صاحبنظران درباره ی جنبش ترامپ میپرسیم، همه ی توجه خود را به یک اتهام عمده معطوف میکنند: تعصب. میگویند فقط نژادپرستی تواناییِ راهاندازیِ چنین جنبشی را دارد. این پدیده همچون توفان تورنادو که انبوه خانههای اعیانی را درمینوردد، ساختار موروثیِ حزب جمهوریخواه را درمینوردد.
خودِ ترامپ شاهد و سندی عالی برای این یافته است. او به دلقک بددهنی میماند که بهنحوی نظاممند بهسراغ فهرست گروههای قومی امریکا رفته و تکتکِ آنها را آزرده است. او قصد دارد میلیونها مهاجر فاقد مدرک اقامت را اخراج کند. او میخواهد سفر مسلمانان به ایالات متحده را ممنوع کند. او رهبران زورگو و دیکتاتورهای زیادی را تحسین میکند و حتی نقلقولی از موسولینی را نیز در توییتر بازنشر کرده است. این دلقک مو طلایی در میانِ طیف وسیعی از متعصبان توانسته است حمایت پرشورِ عمده ی نژادپرستان و نیز حمایت آمیزهای متنوع از منزجرین را جلب کند. آنان کسانیاند که تکتکشان از شوق راه یابیِ متعصبی تمام عیار به کاخ سفید آراموقرار ندارند.
تحلیلگران، کلیت مبارزه ی انتخاباتی ترامپ را ازایندست مسائل جنونآمیز و تکاندهنده میدانند. ترامپ بهظاهر فردی نژادپرست است؛ پس قاعدتاً باید محرکِ پایگاه هواداران ترامپ، نژادپرستی باشد. تیمتی ایگان، مقالهنویس روزنامه ی نیویورک تایمز، نژادپرستیِ ترامپ را فقط از چشم همین مردم میبیند: «هواداران دونالد ترامپ بهخوبی میدانند که او مدافع چیست: مدافع تنفر از مهاجران، برتری نژادی و رعایتنکردن نزاکت اولیه که عامل پیوستگی جامعه است.»
تقریباً هر روز ماجراهایی عجیب از حماقت رأیدهندگان به ترامپ در رسانهها منتشر میشوند. شمار مقالاتی که طرفداران ترامپ را به تعصب متهم میکنند، اگر نگوییم چندینهزار، به چندصدتا میرسد. در جمع نویسندگان، از هر گروه ی که باشند، این مقالات وجود دارد؛ از محافظهکاران گرفته تا لیبرالها و کارشناسان بیطرف. اخیراً تیتر یکی از مقالات هافینگتن پست بهصراحت عنوان کرد: «ترامپ برنده ی «سهشنبه ی بزرگ» شد؛ چون امریکا نژادپرست است.»
یکی از گزارشگران نیویورک تایمز از طریق تطبیق نقشه ی طرفداران ترامپ با جستوجوهای نژادپرستانه در گوگل نشان داد که هواداران ترامپ چقدر متعصباند. همه میدانند که شوروشوق هواداران ترامپ چیزی نیست جز افشای جاهلانه ی ماه یتِ امریکاییان سفیدپوستی که از حضور یک سیاهپوست در کاخ سفید به خشم آمدهاند. جنبش ترامپ پدیدهای یکنواخت و موجی گسترده از تنفر نژادی است. طرفداران متعصبِ این جنبش نهتنها قابلدرک نیستند، بلکه در واقع ارزش درک ندارند.
***
هفته ی گذشته [اوایل مارس] تصمیم گرفتم تا چند ساعت از سخنرانیهای ترامپ را شخصاً تماشا کنم. مردی را دیدم با سخنان طولانی و ملالآور، لافزن و تهدیدگر که حتی وقتی معترضانش را از محل سخنرانی او بیرون میرانند، نگاه ی مغرورانه به خود میگیرد. این چیزها باعث انزجارم شدند؛ همانطور که ترامپ بیست سال است که مایه ی انزجارم بوده است. اما متوجه چیز جالبی نیز شدم. در سخنرانیهایی که دیدم، ترامپ بخش زیادی از وقت خود را صرف صحبت درباره ی موضوعی کاملاً قانونی میکرد. این موضوع را حتی میتوان مسئلهای چپگرا دانست.
آری؛ دونالد ترامپ درباره ی تجارت سخنرانی کرد. درواقع اگر بخواه یم بر اساس زمانی که ترامپ صرف صحبت درباره ی تجارت میکند، دربارهاش قضاوت کنیم، شاید بتوان گفت که بزرگترین و یگانه دغدغه ی او تجارت است؛ نه برتری سفیدها و نه حتی برنامه ی او برای ساخت دیوار حائل در مرز مکزیک که شهرت سیاسیِ اولیهاش را مدیونِ آن است. او در مناظره ی سوم مارس نیز دوباره از تجارت گفت. وقتی از وی درباره ی انتقادات میت رامنی سوال کردند، او بحث را به تجارت کشاند.
به نظر میرسد این مسائل فکرش را مشغول کردهاند: معاملات آزادِ ویرانگری که رهبران ما انجام دادهاند و شرکتهای بسیاری که تأسیسات تولید خود را به سرزمینهایی دیگر منتقل کردهاند و تماسهای تلفنیای که قصد دارد با مدیران ارشد آن شرکتها برقرار کند و به وضع تعرفههایی سنگین تهدیدشان کند، مگر اینکه به ایالات متحده بازگردند.
ترامپ رویای خود را با ایده ی دیگری که مطلوب چپگراهاست، شاخ و برگ داد؛ اینکه تحت رهبری او، دولت در صنعت دارو قیمتگذاریِ رقابتی خواهد کرد. او تعجب میکند که در این حوزه «ما بهصورت رقابتی قیمتگذاری نمیکنیم!» این واقعیتی دیگر است و البته برنامهای بیارزش و افسانهای که دولت جرج دابلیو. بوش به ارمغان آورده است. ترامپ از تأسیسات صنعتینظامی نیز انتقاد میکند و میگوید که بهلطف قدرت لابیگران صنعتی، دولت مجبور به خرید هواپیماهای بیکیفیت اما گرانقیمت شده است.
بنابراین او اینگونه به پیشنهاد عجیب خود برای فروش اشاره میکند: ازآنجاکه ترامپ خودش بسیار ثروتمند است۱، تحت نفوذ لابیگران تجاری و کمکهای مالی قرار نمیگیرد. همچنین ازآنجاکه این معاملهگرِ نامدار به قدرتِ فاسدکننده ی تأمین مالی در مبارزات انتخاباتی وابسته نیست، میتواند از طرف ما معامله کند و این خود امری «خوب» است، نه «بد». البته احتمال اینکه او در عمل چنین کند، بسیار اندک است. به نظر میرسد او در این مورد و موارد بسیار دیگر فردی ریاکار باشد؛ اما دستکم ترامپ از این حرفها میزند.
همه ی این سخنرانیها تعجبم را برانگیختند؛ چون به یاد ندارم که در مقالاتی که در ماههای اخیر درباره ی ترامپ خوانده بودم، از تجارت حرف زیادی به میان آمده باشد. انتظار میرود او در دفاع از سفیدپوستان وارد جنگی یکجانبه شده باشد. آیا میتوان گفت که همین مباحثِ تجاری، کلیدی برای درک پدیده ی ترامپ است؟
***
تجارت مسئلهای است که امریکاییها را بر اساس وضعیت اجتماعیاقتصادی، چند قطبی میکند. از نظر طبقه ی متخصص که شامل اکثر چهرههای رسانهای، اقتصاددانان، صاحبمنصبان واشینگتن و متنفذان دمکرات میشود، خوبی و شکوهِ آنچه که «تجارت آزاد» مینامند، چنان روشن است که نیازمند ه یچگونه توضیح و تحقیق یا حتی تفکر نیست. رهبران جمهوریخواه و دمکرات در این باره اتفاقنظر دارند و ه یچچیز نمیتواند آنها را از رویایی که از درس مبانی اقتصاد در ذهن دارند، منصرف کند.
از نظر هشتاد یا نوددرصد باقیمانده ی امریکا، تجارت معنایی بسیار متفاوت دارد. این روزها یک فایل ویدیوئی در اینترنت پخش شده که سالنی پر از کارگران شرکت کریر، تولید کننده ی دستگاههای تهویه ی هوا در ایندیانا، را نشان میدهد؛ در این فیلم یکی از مدیران بلندپایه ی شرکت میگوید که قرار است کارخانه به شهر مونتری در مکزیک منتقل شود. همچنین به آنها میگوید که کارشان را از دست خواهند داد.
وقتی این ویدئو را میدیدم، به همه ی استدلالهایی میاندیشیدم که از اوایل دهه ی ۱۹۹۰ تاکنون در این کشور درباره ی تجارت داشتیم. به همه ی حرفهای شیرینی فکر میکردم که درباره ی اثبات علمیِ خوبیِ تجارت آزاد از اقتصاددانان شنیدهایم و به شیوههایی که روزنامههایمان برای تمسخر کسانی در پیش گرفتهاند که میگویند پیماننامههایی مثل «قرارداد تجارت آزاد امریکای شمالی»، بهاختصار «نَفتا»، به شرکتها امکان میدهند تا مشاغل را به مکزیک ببرند.
در این تصاویرِ ویدیوئی شاهد شرکتی هستیم که با اجازه ی قرارداد نفتا مشاغل را به مکزیک منتقل میکند. ظاهراً که اینگونه به نظر میرسد. مدیر ارشد شرکت کریر بهزبان آشنا و بسیار تخصصیِ منابع انسانی، از نیاز به «رقابتی ماندن» و «بازارِ شدیداً حساس به قیمت» سخن میگوید. یکی از کارگران خطاب به او فریاد میزند: «برو به جهنم.» مدیر از حضار خواهش میکند ساکت باشند تا بتواند آنها را در اطلاعاتِ خود سه یم کند. منظورش اطلاعاتی در این باره است که همه ی آنها شغل خود را از دست خواهند داد.
***
حالا دلیل خاصی برای تردید در نژادپرستبودنِ دونالد ترامپ ندارم. یا او یک نژادپرست است یا بهگفته ی جان اُلیور، کمدین انگلیسی، وانمود میکند که نژادپرست است. در هر دو حالت نتیجه یکسان خواهد بود.
اما پدیده ی ترامپ را میتوان به روشی دیگر نیز تفسیر کرد. نقشه ی طرفداران ترامپ ممکن است با جستوجوهای نژادپرستی در گوگل مطابقت داشته باشد؛ اما با صنعتزدایی و نومیدی و نقشه ی فلاکت اقتصادی مطابقت بیشتری دارد. اینها را اجماع سیساله ی واشینگتن درباره ی بازار آزاد، برای بقیه ی امریکا به ارمغان آورده است.
ترامپ در سخنرانیهایش روی موضوع شرکت کَریِر زیاد تأکید میکند. این داستانِ او درباره ی خشم اقتصادی به داستان نژادپرستیاش میماند. بیتردید بسیاری از هواداران ترامپ متعصباند؛ اما بسیاری دیگر احتمالاً مشتاقانه به آینده ی او امیدوارند. آنان در انتظار رئیسجمهوری هستند که حرفهایش ظاهراً جدی است؛ وقتی توافقنامههای تجاریمان را محکوم میکند و قول میدهد که کار مدیر ارشدی را که کارگران را اخراج کرده و شهر را به نابودی کشانده، تمام خواهد کرد. این یعنی درست برخلاف باراک اوباما و ه یلاری کلینتون.
در اینجا به مهمترین واقعیتی اشاره میکنیم که این نکته را تأیید میکند: وقتی مردم با هواداران سفیدپوست ترامپ از طبقه ی کارگر صحبت میکنند، بهجای آنکه فقط به چیزی که میگویند، فکر کنند، به این نتیجه میرسند که دغدغه ی اول این افراد، اقتصاد و جایگاهشان در اقتصاد است. در اینجا به مطالعهای اشاره میکنم که اخیراً گروه «امریکای کارگر»، شاخه ی اقدام سیاسیِ فدراسیون کارگران امریکا۲، منتشر کرده است. طی این مطالعه، در ماه دسامبر و ژانویه، از ۱۶۰۰ رأیدهنده از طبقه ی کارگر سفیدپوست در حومههای کلیولند و پیتسبرگ مصاحبه گرفته شده است.
بررسیها نشان داد که حمایت از دونالد ترامپ در بین این افراد تقویت شده؛ حتی در بین کسانی که خود را دمکرات میدانند. اما دلیل آنها این نیست که دلشان برای دیدن رئیسجمهوری نژادپرست در کاخ سفید تنگ شده است. آنها در ترامپ خصوصیتی محبوب یافتهاند و آن طرز برخورد او و بیان صریح و بیپردهاش است. درباره ی مسائل موجود باید گفت که مسئله ی «مهاجرت» از نظر این رأیدهندگان در درجه ی سوم اهمیت قرار دارد و از مسئله ی شماره ی یکِ آنها یعنی «اقتصاد و اشتغال» فاصله دارد.
کارن نوسبام، مدیر اجرایی «امریکای کارگر» در توصیف یافتههای تحقیق مذکور به من گفت: «مردم خیلی بیشتر از آنکه متعصب باشند، وحشتزدهاند.» این نظرسنجی «چیزی را که همیشه میشنیدیم، تأیید میکند: مردم دیگر خسته شدهاند. مردم رنج میکشند. مردم خیلی نگراناند که بچههایشان آیندهای نخواهند داشت و هنوز اوضاعِ رکود کاملا بهبود پیدا نکرده و هنوز هم هر خانوادهای بهنحوی از آثار رکود رنج میبرد.»
وقتی نظر تام لواندوفسکی رئیس «شورای مرکزی کارگران شمال شرق ایندیانا» در شهر فورتوِین را درباره ی هواداران طبقه ی کارگری ترامپ پرسیدم، پاسخ صریحتری داد. او درباره ی هوادارانی که میشناخت، گفت: «این افراد نژادپرست نیستند؛ حداقل میتوان گفت نژادپرستیِ این افراد بیشتر از دیگران نیست. وقتی ترامپ درباره ی تجارت صحبت میکند، ما به دولت کلینتون فکر میکنیم که در آن ابتدا با قرارداد نفتا و سپس با برقراری «روابط تجاری عادی دائمی»۳ با چین، در اینجا یعنی شمال شرق ایندیانا، مشاغل را از دست دادیم.»
بهتر است کمی به انحراف موجود فکر کنیم. احزاب چپگرا در سراسر دنیا بهمنظور پیشرفت و بهبود وضعیت کارگران تأسیس شدهاند؛ اما حزب چپ ما در امریکا، یعنی یکی از دو حزب انحصاری ما، از مدتها پیش تصمیم گرفته که به دغدغههای این طبقه پشت کند و خود را به تریبون طبقه ی متخصص روشنفکر تبدیل کند؛ یعنی همان «طبقه ی خلاق» که دست به خلق چیزهای مبتکرانه مثل اوراق بهادار مشتقه۴ و برنامههای گوشی هوشمند میزند. در دوره ی مشهور کلینتون، دمکراتها به این نتیجه رسیدند که قشر کارگری که حزب در گذشته به آنها اهمیت میداد، دیگر جایی برای رفتن ندارند. حزب دیگر نیازی به شنیدن حرفهای آنها نداشت.
پس حرف لواندوفسکی و نوسبام برای هرکسی که ذرهای فراتر از مناطق محصورِ هر دو ساحل قدم گذاشته، باید روشن باشد. انجام معاملات تجاری بدون بررسی مناسب و کمکهای سخاوتمندانه ی بانکی و سود تضمینشده برای شرکتهای بیمه و جبراننشدن خسارت برای مردم عادی: این سیاستها تأثیر بدی از خود به جا میگذارند. بهگفته ی ترامپ، «ما چین را بازسازی کردهایم؛ اما کشور خودمان در حال متلاشیشدن است. زیرساختهای ما از هم میپاشد... فرودگاههای ما شبیه فرودگاههای جهان سوم شده است.»
سخنان ترامپ واکنش شدید عامه ی مردم را علیه لیبرالیسم برمیانگیزد که بهتدریج در طول چندین دهه شکل گرفته و ممکن است حتی کاخ سفید را نیز اشغال کند. در این صورت کل دنیا وظیفه خواهند داشت تا ایدههای دیوانهوار آن را جدی بگیرند.
هنوز هم نمیتوانیم خودمان را با این مسئله رودررو کنیم. نمیتوانیم بپذیریم که ما لیبرالها بخشی از مسئولیتِ ظهور این پدیده را به عهده داریم. مسئولیت ناکامیِ میلیونها نفر از طبقه ی کارگر، مسئولیت محرومیتِ شهرهای آنها و زندگی قهقراییشان. آسانتر آن است که آنها را بهخاطر روحیه ی منحرفِ نژادپرستانهشان سرزنش کنیم و چشم خود را بر واقعیت روشنی که «ترامپیسم» جلوهای زشت و ناپخته از آن است، ببندیم: نئولیبرالیسم کاملاً شکست خورده است.
پینوشتها:
* توماس فرانک (Thomas Frank) نویسندهی کتاب گوش کن لیبرال؛ یا چه بر سر حزب مردم آمد است. این کتاب را انتشارات متروپالیتن بوکز در ۱۵ مارس ۲۰۱۶ منتشر کرده است.
[۱] این موضوعی است که دوست دارد دربارهاش لاف بزند.
[۲] بهاختصار AFL‑CIO
[۳] Permanent Normal Trade Relations
[۴] ابزار مشتقه به انگلیسی: Derivative Contract در مباحث مالی ابزاری است که ساختار پرداخت و ارزش آن از ارزش دارایی پایه و شاخصهای مربوطه نشأت میگیرد. این ابزار به دارنده آن اختیار یا تعهد خرید و یا فروش یک دارایی معین را میدهد و ارزش آن از ارزش دارایی مربوطه مشتق میشود.
منبع: ترجمان
منبع اصلی: www.theguardian.com نوشته ی توماس فرانک
|