اپوزیسیون و آلترناتیو واقعی
علی اردلان
•
باری بازی کثیف امپریالیست ها با کارت های سه گانه: مذاکرات پنهانی، وابسته کردن گروه های اپوزیسیون و آلترناتیوسازی های یکشبه، هیچوقت تمام نخواهد شد. مهم این است که گروه های ضدامپریالیست ترقی خواه از این ترفندها آگاهی یافته و بتوانند در وقت مقتضی راهکارهای مناسب برای مبارزه با آنها را پیدا کنند، به ویژه آن که با توجه به انتخابات در آمریکا به زودی شاهد تغییرات اساسی در سیاست های آن کشور خواهیم بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۵ خرداد ۱٣۹۵ -
۱۴ ژوئن ۲۰۱۶
بررسی مجدد اسناد تاریخی در رابطه با انقلاب ۵۷ اهمیت توافقات و مذاکرات پنهانی را در پیروزی انقلاب به اثبات میرساند. آیا بدون خواست قدرت های جهانی، جابه جائی قدرت در کشورها صورت نمی گیرد و یا اگر رخ دهد، به شکست فوری می انجامد؟ تاریخ معاصر نشان میدهد هیچ چرخش قدرتی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بطور دموکراتیک و مسالمت آمیز رخ نداده و همیشه این تحولات با جنبش های توده ای و یا رهایبخش همراه بوده است. امپریالیسم در گذر سال ها راه به انحراف کشاندن این جنبش ها را به خوبی آموخته و هر روز از روش های پیچیده تری برای بی اثر نمودن انقلابات اجتماعی در این منطقه سود برده است.
در پرانتز باید گفت که ساز و کارهای به ظاهر دموکراتیک به کار گرفته شده در آمریکای لاتین، ابزاری موثر برای به انحراف کشاندن جنبش های بالنده چپ، در هزار توی دموکراسی های بورژوائی بوده است. اکنون دموکراسی بورژوائی، سوسیال دموکرات ها و سوسیالیست ها را در اروپا و آمریکای لاتین، رو در روی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان قرار داده است. درسی که سرمایه داری در این رابطه به چپ ها می دهد این است: یا وارد بازی دموکراتیک ما شوید یا آنکه کنار بکشید و فقط نظاره گر باشید.
اما امپریالیسم خواهان خاورمیانه دموکراتیک نیست (حتی همین دموکراسی نیم بند آمریکای لاتینی اش). چرا که تازه از شر سوسیالیست های ملی گرا و سکولارهای چپ خلاص شده و بجایشان بنیادگرایان افراطی را جایگزین نموده است. نسبت به چپ ها و حتی تاریخچه آن ها آلرژی پیدا کرده و بوسیله عوامل محلی خود از جمله نئولیبرال های مذهبی در حال مبارزه با هویت چپ ها و سکولارها در منطقه است (خود آنها را که قلع و قمع کرده اند). تنها نمود سکولارهای برجا مانده از گذشته محمود عباس است که هیچ قدرتی برای تاثیرگذاری در منطقه و حتی محدوده حکمرانی خویش ندارد. احزاب چپ کردی نیزبه دامان آمریکا غلطیده اند تو گوئی هیچ راهی بجز همپیمانی با امپریالیست ها برای کسب قدرت در منطقه وجود ندارد.
وابستگی یا همپیمانی تاکتیکی
امپریالیسم جهانی در هر دوره ای برای رسیدن به اهداف خود یا با گروه های سیاسی بومی متحد شده و یا آنها را خلق کرده است. مثلا بعد از جنگ جهانی دوم برای ضربه زدن به منافع شوروری در خاورمیانه، از گروه های مذهبی نظیر اخوان المسلمین حمایت کرده و یا گروه های جهادی را در افغانستان بوجود آورده است. اینکه در استراتژی شکست دادن اردوگاه سوسیالیسم، حمایت از افراطیون اسلامی نقش بازی کرده شکی نیست ولی مطمئنا وجود این جریان بعنوان آلترناتیو شوروی در سیاست منطقه ای امپریالیسم جایگاه اساسی داشته است. با استفاده از تضادهای قومی و مذهبی، دومینوی فروپاشی دولت ملت های خاورمیانه را به مرحله اجرا گذاشته تا از رهگذرآن هم به تقویت موقعیت اسرائیل در توازن قوای منطقه ای یاری رسانده و هم اینکه مشکل بازار نفت را برای همیشه حل کند. به قدرت رسیدن گروه های سیاسی در این منطقه بوسیله زد و بندهای پشت پرده با سرمایه داری جهانی صورت گرفته ولی لزوما این زدوبندها همیشه به وابستگی و نوکری صدرصد این گروه ها نیانجامیده است. گروه های سیاسی از رهگذر همپیمانی با غرب به قدرت سیاسی دست می یابند ولی می دانند که نوکری صرف ممکن است همان بلای حسنی مبارک یا شاه ایران را سرشان بیآورد که با یک دستور از قدرت کنار گذاشته شدند. بنابر این وارد یک سیکل پیچیده از وابستگی های پنهانی توام با یاغیگری های آشکار میشوند تا بتوانند چند صباحی بیشتر بر راس قدرت بمانند. یعنی این وابستگان به ظاهر مستقل تا آنجائی میتازند که طرف مقابل حس سگ دست آموز را نسبت به آنها از دست بدهد ولی به محض آنکه قهر صاحب خانه را می بینند شروع به دم تکان دادن می کنند. این رفتارها ممکن است در کوتاه مدت برای امپریالیست ها هزینه هائی ببار آورد ولی اهداف درازمدت آنها را تامین خواهد نمود. بنابر این خمینی هرگز فردی مستقل یا وابسته صرف نبوده و پیروان او نیز در مجموع ایران را در نقشه راهبردی آمریکا و غرب در جایگاه نومستعمراتی قرار داده اند. برخی گروه های سیاسی اپوزیسیون نیز با مشاهده این روابط، برای نزدیکی به قدرت های جهانی چاره جوئی می کنند و معتقدند که هیچ تحول یا تغییر قدرتی در نهایت بدون خواست سرمایه داری جهانی رخ نخواهد داد، پس چه بهترکه از هم اکنون خود را در صف جایگزینان بعدی قرار داده و حسن نیت خود را به غربی ها نشان دهند. از کجا معلوم که تاریخ مصرف جمهوری اسلامی به زودی به پایان نرسد و قرعه به نام آنها در نیآید.
موضوع وابستگی و گروه های اپوزیسیون
اولا می دانیم که در عالم رئال پلتیک موضوع وابستگی امری نسبی و از ابزارهای به قدرت رسیدن گروه های خارج از حاکمیت محسوب میگردد. در ثانی از نظر این گروه ها همپیمانی با یکی از جناح های رقیب در آمریکا (و همچنین با قدرت های منطقه ای درگیر با رژیم) از اصلی ترین پایه های سیاست مبارزاتی محسوب میگردد.
اگر گروه های اپوزیسیون را به دو بخش ضدامپریالیست و پراگماتیست تقسیم کنیم، تمامی گروه های چپ کمونیست، چپ دموکرات و ملی گراها در بخش ضدامپریالیست و گروه های سلطنت طلب، مجاهدین و اصلاح طلبان غیرحکومتی در دسته عملگراها قرار میگیرند. تکلیف ضدامپریالیست ها تا حدودی مشخص است. آنها در برنامه های سیاسی غرب جائی ندارند و با هر وسیله ای از به قدرت رسیدن آنها جلوگیری خواهد شد. این گروه ها در شرایط انقلابی از پتانسیل بالائی برای رهبری قیام برخوردارند ولی نیروهای قهریه به شدت با ظهور و نقش آفرینی آنها به مبارزه برخواهند خواست. در مورد چپ های دموکرات باید گفت که این گروه ها در درون خودشان به دو بخش راست و چپ تقسیم میشوند که جناح راست آنها، در همان خط رفرمیست های متمایل به غرب جای میگیرد و پتانسیل زد و بند و لابی گری با حکومت و با قدرت های جهانی را داراست. موضوع گروه های سیاسی کرد بیشتر در مسائل قومی نمود می یابد تا درجابه جائی کل حکومت، لذا اینجا در مورد آنها بحث نمی کنیم.
در میان عملگراها و معتقدین به رئال پلتیک، گروه های رفرمیست که بخش عمده اشان چپ های سابقند، پتانسیل همکاری با جمهوری اسلامی و حتی با غرب را دارند (برای جایگزینی با جمهوری اسلامی). از لحاظ نظری تشابهات زیادی با لابیست های ایرانی مستقر در آمریکا دارند و گویا مثل آنها، بقای رژیم برایشان منافعی در بردارد که زیاد هم پوشیده نیست. بهر روی سعی می کنند که همیشه این کسوت اپوزیسیونی خود را حفظ کنند تا بتوانند در امور سیاسی اثرگذار باشند. از لحاظ نظری و با توجه به مشی سیاسی شان پتانسیل هر نوع زدوبندی را با سرمایه داری جهانی خصوصا آمریکا و انگلیس دارا میباشند. به نظر این گروه نمی تواند مورد توجه امپریالیست ها برای جابه جائی قدرت در ایران قرار گیرد زیرا نه وزن سیاسی قابل ملاحظه ای در میان خود اپوزیسیون دارند و نه اثر گذاری چندانی در جامعه خصوصا در میان زحمتکشان داشته اند. بیشتر خود را به شکل زائده ای از اصلاح طلبی حکومتی نشان داده اند که در بهترین حالت نقش مشاوره را برای آنها بازی کرده است. بطور کلی اگر بنا باشد جمهوری اسلامی سرنگون گردد، مطمئنا اصلاح طلبان گزینه قدرت های جهانی نخواهند بود (حتی بخش ملی مذهبی آن که از امتیاز مذهبی بودن نیز برخوردار است) بلکه سراغ دشمنان قسم خورده حکومت خواهند رفت که همان سلطنت طلبان یا مجاهدین باشد.
آلترناتیوهای غیرقابل باور
اگر سال ۱٣۵۲ از کسی پرسیده میشد که جایگزین رژیم شاه کیست قطعا از جبهه ملی و یا کمونیست ها نام برده میشد. چه کسی میتوانست بپذیرد که آمریکا و سایر دولت های امپریالیستی، ارتجاعی ترین اقشار جامعه را برای جایگزینی شاه برگزینند (شاید اکنون نیز به همان منوال گذشته باشد). امروزه کسی باور نمی کند که آمریکا روزی بخواهد دوباره سلطنت طلب ها را به قدرت بازگرداند یا بخواهد مجاهدین را به تخت بنشاند.
باری بازی کثیف امپریالیست ها با کارت های سه گانه: مذاکرات پنهانی، وابسته کردن گروه های اپوزیسیون و آلترناتیوسازی های یکشبه، هیچوقت تمام نخواهد شد. مهم این است که گروه های ضدامپریالیست ترقی خواه از این ترفندها آگاهی یافته و بتوانند در وقت مقتضی راهکارهای مناسب برای مبارزه با آنها را پیدا کنند.
با توجه به انتخابات در آمریکا به زودی شاهد تغییرات اساسی در سیاست های آن کشور خواهیم بود. تغییراتی که خود را به شکل راست افراطی نشان خواهد داد و دقیقا این همان سیاستی ست که در پیوند با استراتژی سازمان مجاهدین قرار دارد. می دانیم که در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی قویترین لابی را مجاهدین راه انداخته اند و با توجه به آنکه از ابتدا با راست ترین جناح حکومت آمریکا همپیمان بوده اند، ظهور دوباره نئوکان ها برای آنها بهترین فرصت جهت براندازی رژیم و رسیدن به قدرت خواهد بود. مجاهدین در ایدئولوژی تا حدودی چپند ولی در امر سیاست در زمره راست افراطی قرار میگیرند و از آنجائیکه شکل مذهبی دارند مناسبترین گزینه برای امپریالیست ها محسوب می شوند.
سلطنت طلبان نیز که در سیاست جزء راست ها محسوب میشوند به دلیل آنکه سکولارند و از تشکل منسجمی برخوردارنیستند کمتر موردتوجه قرار دارند. همچنین آنها به دلیل ناسیونالیسم افراطی شان نمی توانند با دولت های منطقه (که با جمهوری اسلامی درگیرند) وارد اتحاد شوند. اما مجاهدین به خوبی اینکار را بلدند. به عبارتی این سازمان از تمام ابزارهای واقعی مبارزه با رژیم بهره جسته و منتظر کوچکترین فرصت برای سرنگون سازی حکومت است. در افکار رضا پهلوی و شورای ملی باورهای سکولار دموکراتیک تا حدودی نمود دارد ولی در اندیشه های کاملا عملگرایانه مجاهدین هیچ نشانی از اعتقادات دموکراتیک دیده نمی شود. علاوه بر آنکه مذهبی اند، از هم اکنون رییس جمهور آینده را بدون برگزاری انتخابات تعیین کرده اند. این گروه تعداد زیادی عضو و هوادار متعصب و مصمم دارد که در هر مناسبت یا در هرخیزشی بیشترین اثرگذاری را دارند. به سختی متشکلند و به مرکزیت سازمان ایمان دارند. ایمان نقطه قوت آنهاست. به نظر میرسدکه تنها آلترناتیو واقعی جمهوری اسلامی همین گروه باشد. مگر آنکه گروه های ترقی خواه و چپ های رادیکال معادلات را بهم ریزند و با اتکا به نیروی مردم و عزم طبقه کارگر،حکومتی مستقل را پی ریزی کنند. حکومتی که بر پایه آرمان های بلند سوسیالیستی و باورهای دموکراتیک مردم بنا شده باشد.
|