ساختار اجتماعی جنسیت
جودیت لوربر
•
جنسیت، همچون یک روند، تفاوتهای اجتماعی را که به تعریف "زن" و "مرد" میانجامند، پدید میآورد. افراد در طول بده- بستانهای زندگی خود، یاد میگیرند که چه چیزی از آنها توقع میرود، چگونه به طریقی مقبول کنش و واکنش کنند و از این راه همزمان، نظم جنسیتی را بسازند و محافظت نمایند...
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۷ خرداد ۱٣۹۵ -
۱۶ ژوئن ۲۰۱۶
زن نگار- جودیت لوربر Judith Lorber، استاد برجسته ی جامعه شناسی و مطالعات زنان است. لوربر در این مقاله کلیدی بر گرفته از کتاب Paradox of Gender نشان میدهد که جنسیت یک ساختار اجتماعی است و نه یک امر طبیعی. لوربر به دنبال جودیت باتلر Judith Butler، نظریه پرداز فمینیست به این مساله تأکید میکند که همه ی افراد تحت تأثیر نهادهای اجتماعی یاد میگیرند که چگونه به جنسیت عمل کنند.
برای بسیاری از مردم، سخن گفتن درباره ی جنسیت، معادل صحبت کردن ماه ی از آب است1. از آنجا که جنسیت بستر همه فعالیتها است به چالش کشیدن پیش داوریها و پیش فرضهای آن مانند به چالش کشیدن این پرسش است که آیا خورشید طلوع خواهد کرد2. جنسیت آن قدراغواگرمیباشد که درجامعه ی ما پیش فرض بر آن است که جنسیت در ژنهای ما وجود دارد. برای اغلب افراد، فهم این نکته دشوار است که جنسیت، مدام از راه مناسبت انسانی و زندگی اجتماعی تولید و بازتولید میشود و بافت و نظم زندگی اجتماعی به شمار میرود. با این حال، جنسیت مانند فرهنگ، محصول اجتماع است و به همه ی افرادی وابسته است که پیوسته "به جنسیت عمل میکنند3" [West and Zimmerman, 1987].
همگان " به جنسیت عمل میکنند" بی آن که به آن فکر کنند. امروز در ایستگاه قطار زیرزمینی، مرد خوش لباسی را دیدم همراه کودکی یک ساله درون کالسکه. دیروز در اتوبوس مردی را دیدم که نوزادی کوچک را درون کولهای روی سینه اش حمل میکرد. دیدن مردانی که در انظار عمومی از کودکی نگهداری میکنند، به گونه ای روزافزون به امری عادی تبدیل می;شود؛ دست کم در نیویورک. ولی مردم به این دو مرد به طرزی آشکار چشم دوخته بودند و لبخند تأیید آمیز میزدند. همه " به جنسیت عمل میکردند": مردانی که نقش پدری را دگرگون میساختند و آنانی که در سکوت، این مردان را تشویق میکردند. ولی عمل کردن به جنسیت در سطحی فراتر از آن چه به چشم میآمد، در جریان بود. آن نوزاد، کلاه سفید بافتنی و لباس سفید پوشیده بود و نمیشد گفت آیا پسر بود یا دختر. کودک درون کالسکه تیشرت سرمهای و شلوار نقشدار تیره به تن داشت. وقتی آنها در حال پیاده شدن از قطار بودند، پدر یک کلاه بسکتبال تیم ینکی را روی سر کودک گذاشت؛ من گمان کردم پسر بود. ولی برق گوشوارههای کودک هنگام بیرون رفتن از قطار به چشمم خورد. وقتی از قطار ییاده شدند، کفش کتانیهای گلدارآن کودک و جورابهای توردوزی شدهاش نظرم را جلب کردند. سرانجام فهمیدم که او پسر نبود. جنسیت عملی شده بود.
...
آغاز ساختار جنسیت برای فرد وقتی است که در ابتدای تولد، تکلیف های یک مقوله ی جنسی بر اساس ظاهر اندامهای جنسی به او سپرده میشوند4. سپس نوزادان به گونهای لباس پوشانده میشوند و مورد ستایش قرار میگیرند که همان مقوله حکم میکند، زیرا والدین نمیخواهند مدام مورد پرسش قرار بگیرند که آیا نوزاد آن ها پسر است یا دختر؟ از راه نامگذاری، لباس پوشاندن و استفاده از دیگر نشانههای جنسیتی، یک مقوله ی جنسی به یک جایگاه جنسیتی تبدیل میشود. وقتی جنسیت یک کودک آشکار اعلام میشود، دیگران با کودک هر جنسیت به گونهای متفاوت برخورد میکنند و به او احساس و برخورد متفاوت نشان میدهند. این کودکان به محض آن که به سخن گفتن میافتند، خود را به عنوان عضو مقوله ی جنسیتی مزبور معرفی میکنند. رفتار جنسی همچنان تا زمان بلوغ مطرح نیست، ولی تا آن زمان، احساسها، امیال و اعمال جنسی با هنجارها و توقع های جنسیتی شکل گرفتهاند. پسرها و دخترهای بالغ در رقص جفتگیری جنسیتی مشخص و تدوین شدهای به یکدیگر نزدیک میشوند و یا از هم پره یز میکنند. نقش والدین جنسیت مدار است. توقعهای متفاوتی از مادران و پدران وجود دارد و افراد جنسیتهای متفاوت در شغل های متفاوتی مشغول کار می شوند. شغل های والدین یعنی کارهایی که پدر و مادر انجام میدهند، خواه همچون کارگران ساده و یا مدیران عالیرتبه، تجربههای زندگی زنان و مردان را شکل میبخشند. این تجربه ها به نوبه ی خود، احساس ها، خودآگاه یها، مناسبات و مهارتهای متفاوتی تولید میکنند؛ روش های بودن که مونث یا مذکر خوانده میشوند5. همه ی این روندها ساختار اجتماعی جنسیت را تشکیل میدهند.
...
ما برای تشریح این امر که جنسیت از بدو تولد، پیوسته و توسط همگان انجام میشود، تنها نباید به تجربه ی جنسیتی خود افراد نگاه کنیم، بلکه باید به جنسیت همچون نهادی اجتماعی بنگریم. جنسیت همچون نهادی اجتماعی یکی از راه های اصلی تنظیم زندگی افراد است. جامعهء انسانی به تقسیم کار پیش بینی شده نیاز دارد و نیز به: تقسیم مشخص منابع محدود و مسئولیت در قبال کودکان و دیگرانی که قادر به اداره ی خود نیستند؛ ارزشهای مشترک و انتقال نظام مند آن ها به اعضای جدید؛ رهبری مشروع؛ موسیقی؛ هنر؛ داستان ها؛ بازیها؛ و دیگر فراوردههای نمادین. یکی از راههای گزینش افراد برای انجام وظایف اجتماعی ، گزینش بر اساس استعدادها، انگیزهها و تواناییهای آنان است؛ یعنی موفقیتهای به دست آمده ی آنان. راه دیگر، بر اساس جنسیت، نژاد، قومیت آنان است؛ یعنی عضویت در یک دستهبندی از افراد. هر چند جوامع از نظر تقسیم کار و وظایف گوناگون، راههای متفاوت در پیش میگیرند، ولی همه ی جوامع از سلسله مراتب جنسیت و سن استفاده میکنند. همهء جوامع افراد را به "کودکان دختر و پسر"، " دختران و پسران آماده ی ازدواج" و " مردان و زنان بالغ" تقسیم میکند، میان آنها شباهت و تفاوت برقرار میسازند و به آنها تکلیفهای متفاوت میدهند. خصلتهای شخصیتی، احساسها، انگیزهها و بلندپروازیها از دل این تجربههای زندگی متفاوت جریان مییابند؛ به گونهای که اعضای این گروههای متفاوت به آدمهای متفاوتی تبدیل میشوند. روند عملی شدن جنسیت و حاصل آن، از سوی مذهب، قانون، علم و سراسر مجموعه ی ارزشی جامعه مشروعیت یافتهاند.
روند، قشربندی و ساختار جنسیت
جنسیت همچون یک نهاد اجتماعی، روندی است از تولید جایگاههای اجتماعی متمایز برای تقسیم حقوق و مسئولیتها. جنسیت، همچون بخشی از قشربندی نابرابر این جایگاهها ، سنگ بنای مهم ساختارهای اجتماعی این جایگاههای نابرابر است.
جنسیت، همچون یک روند، تفاوتهای اجتماعی را که به تعریف "زن" و "مرد" میانجامند، پدید میآورد. افراد در طول بده- بستانهای زندگی خود، یاد میگیرند که چه چیزی از آنها توقع میرود، چگونه به طریقی مقبول کنش و واکنش کنند و از این راه همزمان، نظم جنسیتی را بسازند و محافظت نمایند...
انگارههای جنسیتی این بده- بستان، لایههای دیگری از نقشهای جنسی، پدر بودن و مادر بودن و رفتارهای کاری در کودکی، نوجوانی و بزرگسالی را پدید میآورد. هنجارهای تعریف شده و توقعهای جنسیتی، طی تحریمهای غیررسمی رفتار جنسیتی نامطلوب از سوی همقطاران و نیز تنبیه رسمی یا تهدید به تنبیه از سوی صاحبان اقتدار- در صورتی که از هنجار اجتماعی بیش از حد منحرف باشد - استانداردهایی برای زنان و مردان برقرار کردند.
...
جنسیت، همچون بخشی از نظم قشربندی، مردان را بالاتر از زنان همان نژاد و طبقه قرار میدهد. زنان و مردان میتوانستند متفاوت ولی مساوی باشند. در عمل، روند ایجاد تفاوت به میزان زیادی به شیوه ارزیابی بستگی دارد. مقولههای غالب، ایده الهایی هستند آن چنان پذیرفته شده و معمول که [بدون نشانه و نامرئی میشوند]. بدین ترتیب اغلب مردم (در آمریکای شمالی) وقتی به نژاد فکر میکنند، نژاد سفید را در نظر نمیگیرند، وقتی به طبقه فکر میکنند، طبقه متوسط را در نظر ندارند، و یا وقتی به جنسیت فکر میکنند، منظورشان مرد نیست. "دیگری" (نژاد سیاه، طبقه بیبضاعت و جنسیت زن) در تقابل با این مقولهها و به عنوان کسی که فاقد خصلتهای ارزشمند مقولههای غالب باشد تعربف میشود.
در جامعهای که از نظر جنسیتی قشربندی شده، آن چه مردان انجام میدهند، اغلب ارزشمندتر دانسته می شود تا کارهای زنان، تنها از این رو که مردان آن ها را انجام میدهند؛ حتی زمانی که فعالیتهای این دو بسیار مشابه یا یکسان هستند. برای نمونه ی در مناطق مختلف جنوب هند، برداشت برنج یا کار مردان است یا زنان و یا مشترک: "هر گاه کاری توسط زنان انجام شود، آسان دانسته و وقتی توسط مردان، دشوار ارزیابی شده است" [Mencher 1988,104]. بقای یک جامعه ی قبیلهای و شکارچی اغلب بستگی دارد به دانه های روغنی، سبزیجات و جانوران کوچکی که زنها در پی گشتهای روزانه با خود میآورند. ولی وقتی مرد شکار میکند، یک موفقیت و موقعیتی برای جشن گرفتن به شمار میرود. از طرف دیگر، از آن جا که مردان سفید برتر به شمار میروند، نباید "کارهای پست" مانند خانهداری انجام دهند، بلکه فرودست ترین گروه این کارها را میکند که اغلب از میان زنان رنگین پوست هستند[Palmer 1989].
...
وقتی جنسیت، عنصر اساسی نابرابری سازمان ده ی شده است، جنسیت های بی ارزش دانسته شده، از قدرت، احترام و پاداش اقتصادی کمتری به نسبت جنسیتهای ارزش یافته برخوردارند. در کشورهایی که تبعیض جنسیتی را پس می زنند، هنوز بسیاری از نقشهای اساسی براساس جنسیت تعریف میشوند: زنان همچنان بیشتر کارهای خانهداری و نگهداری از بچهها را به عهده دارند، حتی با وجود کار تمام وقت و بیرون از خانه. زنان و مردان تفکیک شغلی دارند و هر یک کارهایی را انجام میدهند که "مناسب" شمرده میشوند. برای کار زنان، اغلب حقوق کمتری پرداخت میشود. مردان شغلهای دارای اقتدار و رهبری دولتی، نظامی یا حقوقی را به عهده دارند؛ توقع های فرهنگی، مذاهب و ورزش ها منافع مردان را بازتاب میدهند.
در جوامعی که بیشترین تفاوتهای جنسیتی را ایجاد میکنند، مانند عربستان سعودی، زنان دور از انظار، پشت دیوارها و روبنده ها نگهداری میشوند و بدون ه یچ حقوق مدنی اغلب زندگی فرهنگی و عاطفی خاص خود را میسازند[Bernard 1981]. ولی حتی در جوامع دارای محدودههای قابل انعطافتر، به دلیل سامان های شکل گرفته ی کار و خانواده، هر کس بیشتر وقت خود را با افراد جنسیت خود میگذرانند. این جدایی فضای زنان و مردان تفاوت ها و هویت، روش تفکر و رفتار جنسیتی را تقویت میکند[Coser 1986].
نابرابری جنسیتی – یعنی بی ارزش ساختن زنان و سلطه ی اجتماعی مردان – دارای کارکردها و تاریخچهای اجتماعی است. این امر حاصل جنس، تولید مثل، فیزیولوژی، آناتومی، هورمونها یا پیش زمینههای وراثتی نیست. نابرابری جنسیتی از راه روندهای اجتماعی قابل شناسایی تولید و حفاظت میشود و به عمد و با قصد در ساختار کلی اجتماع و در هویتهای فردی ساخته میشود. نظم اجتماعی، آن گونه که ما در جوامع غربی سراغ داریم، حول محور نابرابری نژادی، قومی، طبقاتی و جنسیتی سامان میگیرد. در نتیجه به نظر من، قصد مداوم جنسیت به عنوان یک نهاد اجتماعی، تبدیل زنان به گروه ی تابع گروه مردان است.
ناسازه ی طبیعت انسانی
اگر می گوییم که جنس، گرایش جنسی و جنسیت همگی به گونهای اجتماعی تعریف شدهاند، به این معنا نیست که قدرت آن ها را دستکم بگیریم. این سرمشق های امر شده به عمیقترین و انحرافی ترین شکلهای ممکن از طریق تجربهها و اعمال اجتماعی که دوروتی اسمیت آن ها را " تجربه های شبانهروزی" مینامد[57-31, 1990]، بر زندگی ما حاکم هستند. ناسازه ی طبیعت انسانی این است که همواره نمودی است از معناهای اجتماعی، مناسبات اجتماعی و سیاستگذاریهای قدرت؛ " نه بیولوژی، بلکه فرهنگ سرنوشتساز میشود" [J.Butler 1990,8]. مردم قشربندی شده بر اساس جنسیت، محصول فیزیولوژی یا گرایش جنسی نیستند، بلکه حاصل اقتضاهای نظم اجتماعی و بیش از همه، نیاز به تقسیم کار و تولید مواد غذائی و بازتولید اعضای جدید جامعه هستند. حکم های اخلاقی مذهب و بازنماییهای فرهنگی، نگهبان خطوط مرزی میان جنسیتها هستند و مشخص میسازند که برای افراد هر جنسیت، در درجه ی اول، چه چیزی انتظار میرود، چه چیزی مجاز است و چه چیزی ممنوع است [C.Davies1982]. قدرت سیاسی، کنترل منابع محدود و در صورت لزوم، خشونت، نظم اجتماعی جنسیت را در برابر مقاومت و شورش تحکیم میکند. ولی بیشتر مردم، داوطلبانه تجویزهای جامعه ی خود پیرامون جایگاه جنسیتی خویش را دنبال میکنند، زیرا هنجارها و توقعها درون حس ارزشگذاری به خود و هویت آن ها جا خوش میکنند؛ درون طرز تفکر ما، شیوهای که خود را مینگریم، میشنویم و بیان می داریم و آن گونه که رویاپردازی و احساس میکنیم.
در زیر این روندهای پیچاپیچ تولید مفاه یم جنس و جنسیت، خود و دیگری، هویت و روان که هر یک " آمیزهای پیچیده از ساختار فرهنگی" [J.Butler 1990,36] است، ه یچ هسته و سنگ بنایی از طبیعت انسانی وجود ندارد. برای انسانها زندگی اجتماعی، حکم طبیعت را پیدا کرده است...
1. سر دبیر: این تمثیل بدین معنا است که جنسیت آن قدر فراگیر، معمول و پیش پا افتاده است که کسی عملکرد آن را آنطور که باید و شاید نمیبیند.
2. به گفته ی اروینگ گافمن، جنسیت یکی از سویههای "Felicity's condition" است: " هر نظمی که ما را در قضاوت درباره ی عمل یک فرد به این نتیجه برساند که او غریبه نیست. در پس "Felicity's condition"، فهم ما از آن چه سلامت عقل است، نهفته است"[1983:27]. همچنین نگاه کنید به:[Bern 1993, Frye 1983, 17-40; Goffman 1977].
3. doing gender
4. در موارد مبهم در کشورهایی که پزشکی نوین دارند، معمولأ آلت تناسلی مورد عمل جراحی قرار میگیرد تا با وضوح بیشتری مذکر یا مونث باشد.
5. نگاه کنید به: J.Butler, 1990 برای تجزیه تحلیل این نکته که چگونه عمل کردن به جنسیت با هویت جنسی یکی دانسته میشود.
The Social Construction of Gender by Judith Lorber, Yale University Press.
Copyright © 1994 from “The Social Construction of Gender” Paradoxes of Gender, by Judith Lorber, Reproduced by permission of Yale University Press. Pgs 141-144
References
Bern, Sandara Lipsitz. 1993. The Lenses of Gender: Transforming the Debate on Sexual Inequality. New Haven: Yale University Press.
Bernard, Jessie. 1981. The Female World. New York: Free Press.
Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York and London: Routledge.
Coser, Rose Laub. 1986. “Cognitive structure and the use of social space. Sociological Forum 1:1-26.
Davies, Christie. 1982. “Sexual taboos and social boundaries.” American Journal of Sociology 87:1032-63.
Dwyer, Daisy, and Judith Bruce (ed.). 1988. A Home Divided: Women and Income in the Third World. Palo Alto, Calif. : Stanford University Press.
Frye, Marilyn. 1983. The Politics of Realty: Essays in Feminist Theory. Trumanburg, N.Y.: Crossing Press.
Goffman, Erving, 1977. “The arrangement between the sexes.” Theory and Society 4:301-33.
Mencher, Joan. 1988. “Women’s work and poverty: Women’s contribution to household maintenance in South India.” In Dwyer and Bruce 1988.
Palmer, Phyllis. 1989. Domesticity and Dirt: Housewives and Domestic Servants in United States, 1920-1945. Philadelphia: Temple University Press.
Smith, Dorothy. 1990. The Conceptual Practices of Power: A Feminist Sociology of Knowledge. Toronto: University of Toronto Press.
West, Candace, and Don Zimmerman. 1987. “Doing gender.” Gender & Society 1:125-51.
برگرفته از زن نگار شماره 1
|