یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کمون روژاوا؟-الف شیبانی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ خرداد ۱٣۹۵ -  ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶


واقعیت سیاسی اجتماعی روژاوا (شمال سوریه، غرب کردستان) این روزها موضوع بحث هایی در درون جنبش چپ رادیکال شده است. بسیاری آن را همچون جامعه ای دموکراتیک از نوع جدید و حتی نوعی سوسیالیسم رهایی بخش در حال شکل گیری می پندارند. مقاله ی پیش رو دیدگاهی دقیق تر و انتقادی را ارائه می دهد. این نوشته ابتدا در شماره ۶۰ (زمستان ۲۰۱۶) نشریه آمریکایی نیوپولیتیکس ۱ منتشر شد و توسط رژین وینون از سایت آنتی کاپیتالیست ترجمه شده است.
                                                                   ***
محاصره کوبانی توسط دولت اسلامی توجه جهان را به سوی حزب اتحاد دموکراتیک (پ ی د)، نیروی اداره کننده ی شمال سوریه با اکثریت کرد جلب کرد. "پ ی د" این ناحیه را روژاوا که به معنای "سرزمین خورشید در حال غروب" و در واقع همان کردستان غربی است نامیده.
گفتمان "پ ی د" حول محور عباراتی همچون دموکراسی، برابری و تاکید بر حقوق زنان جاذبه ای جهانی در بین جریان چپ پیدا کرده است. همچنین، نبرد رزمندگان "ی پ گ ( واحد حفاظت از مردم، واحد حفاظت از زنان)" که توسط "ی پ د" در برابر داعش سازماندهی شده نیز از یک همدلی گسترده برخوردار است.
حرکات مردمی در حمایت از "انقلاب روژاوا" در برخی کشورها ظهور کرده است. کمپینی با عنوان "تسلیحات برای روژاوا" موفق به جمع آوری بیش از ۱٣۵۰۰۰ دلار در آلمان شد. حرکت های دیگری نیز با هدف حمایت انسانی و سیاسی از کردها انجام شده است.
در روژاوا، "پ ی د" عنوان می کند که در حال ساختن جامعه ای دموکراتیک بر اساس برابری زن و مرد که در آن گروه های مختلف قومی و مذهبی همزیستی داشته باشند می باشد؛ قدرت سیاسی قرار است از طریق شوراهای خودمختار اعمال شود. "پ ی د" می گوید که انقلابی تمام عیار بر اساس تفکر عبدالله اوجالان رهبر زندانی حزب کارگران کردستان (پ ک ک)، در روژاوا در جریان است. حتی بعد از بازداشت اش در ۱۹۹۹، اوجالان رهبر سیاسی ایدئولوژیک جنبش باقی ماند. برای شروع درک تجربه ای که در روژاوا در جریان است و همچنین برخورد چپ با آن، به جاست که ایدئولوژی اوجالان را مرور کرده و آنرا با واقعیتی که در منطقه در حال وقوع است بیازمائیم.
ریشه ی "پ ک ک"
اوجالان در ۱۹۴۹ در یک خانواده ی روستایی کرد بدنیا آمد. استان های کرد ترکیه همیشه از محروم ترین ها بوده اند، که تا حدی به دلیل سیاست های نژادپرستانه و تبعیض آمیز حاکمیت ترکیه در برابر کردهاست. کردی صحبت کرد همچون جنایتی تلقی می شد و استفاده از حروف " ایکس" "کیو" و "دبلیو" به لاتین که در الفبای کردی وجود دارند و در الفبای ترکی غایب اند می توانست موجب پیگرد قانونی شود. حتی مکتوبات منتشر شده ای که حاوی واژه ی "کرد" بودند شامل ممنوعیت می شدند. دولت ترکیه می کوشید از این طریق اقلیت کرد را در اکثریت ترک محو (آسیمیله) کند.
اوجالان بنیان های "پ ک ک" را در ابتدای سال های ۱۹۷۰ زمانی که "انقلابیون کرد" را ساماندهی می کرد برپا کرد. این گروه ایده ی خود را از "اسماعیل بشیکجی" جامعه شناس ترک می گرفت که معتقد بود کردستان توسط ترکیه،ایران،عراق و سوریه استعمار جهانی شده است. هنگامی که در ۱۹۷۷ گروه تبدیل به "پ ک ک" شد، اعتبار نسبی ای در بین کارگران کردی که برای بهبود زندگی خود به شهرها مهاجرت کرده بودند کسب کرده بود. "انقلابیون کرد" محصول یک "چپ جدید" در ترکیه بود اما با تفاوت هایی مهم. در مقایسه با دیگر گروه های کرد، "پ ک ک" تنها سازمانی بود که اعضای آن تقریبا تماما از فقیرترین طبقات بودند؛ جوانان زندگی باخته ی روستاها و شهرهای کوچک که معنای سرکوب را می دانستند و خواهان عمل بودند و نه ایدئولوژی های صرفا بیانی و "دهان پرکن"." پ ک ک" همچنان بیان می داشت که مبارزه مسلحانه وظیفه ای حیاتی است. از این رو گونه هایی از مائویسم و جهان سومی گرایی در چپ ترکیه نمودار بود و مواضع "پ ک ک" آشکارا تاثیرپذیر از این مفاهیم بود. نمایندگان آن عنوان می داشتند که هدف فوری آنها انقلابی "ملی- دموکراتیک" با هدف "کردستانی مستقل و دموکراتیک" است. مبارزه باید فرم یک نبرد مردمی را می گرفت و با اتکا به روستاییان و با هدایت "پ ک ک" ای که خود را نماینده ی طبقه ی زحمت کش می دانست انجام شود. "کشورهای سوسیالیستی" با وجود اتهاماتی دال بر رویزیونیسم ( بازبینی اصول مارکسیستی) که متوجه احزاب شوروی و چین می شد از جنبش کردها حمایت کردند. همچنین "احزاب کارگر کشورهای سرمایه داری" و " جنبش های آزادی بخش ملل تحت ستم" نیز حامی جنبش بودند. بعد از انقلاب " ملی-دموکراتیک" مبارزه قرار بود به سمت انقلابی سوسیالیستی پیش رود.
زمانی که ارتش در ۱۹٨۰ کودتا کرد، "پ ک ک" مهم ترین حزب کرد در ترکیه بود. چپ ترکیه دچار سرکوب شده، ده ها هزار نفر از اعضایش بازداشت، شکنجه و کشته شدند. اوجالان از این جریان نجات یافت زیرا اندک زمانی بعد از کودتا به لبنان و سپس به سوریه رفته بود. رژیم حافظ اسد به او اجازه داد که زمینه ای برای فعالیت در سوریه مستقر کند و "پ ک ک" جنگ چریکی خود علیه ترکیه را اینگونه آغاز کرد، جنگی که اوج خود را در میانه ی سال های ۱۹۹۰ دید.
"پ ک ک" یک حزب پیکارجو بود، چیزی که او را از باقی احزاب کرد مجزا می کرد. در "پ ک ک"، افراد همزمان عضو حزبی و چریک بودند. آنها حتی از اعضای کادری خود می خواستند که هر لحظه آماده ی پیوستن به جنگ باشند. نظر اداره کننده ی "پ ک ک" دوران کالکان این بود که: " تنها مسئله نظامی نبود، مسئله ی مهم تر معنای ایدئولوژیک و اخلاقی آن بود". در رابطه با کنگره ی حزب در ۱۹٨۶، کالکان اظهار کرد: " اینچنین مبارزه ای مقدمه ی یک جدایی عمیق با نظام موجود را می گذارد. جدایی با سیستم سلسله مراتبی حاکمیت و قدرت. از همین رو طی سومین کنگره ی حزب تجدید نظری ایدئولوژیک در مفهوم و برداشت سوسیالیسم واقعی اتفاق افتاد. از خط سوسیالیستی واقعی آزادی و حقوق برابر خرده بورژوازی فرد و خانواده عبور کرده ایم. این چنین روشی دارای تاثیراتی در جامعه خواهد بود زیرا که نیازمند تغییرات مهم برای نزدیک کردن آزادی و برابری است. این زندگی خانوادگی فردی را از بین خواهد برد"
دگرگون کردن انسان
کاکلان بر روی عنصری منحصر به فرد در ایدئولوژی اوجالان و حزب "پ ک ک" تاکید می داشت: شوق خلق کردن یک "انسان جدید"، که بر اساس نوعی خاص از شخصیت و ذهنیت نمودار می شد. از نظر اوجالان، نوعی ذهنیت متافیزیکی و یک روح کردی وجود دارد. او معتقد است " بسیاری خصوصیات که امروزه مختص کردها و جامعه ی آنهاست، قبلا در بین مردمان قدیم ساکن در رشته کوه های قفقاز شمالی که ما کردستان می نامیم وجود داشته است". با این حال، کردها به دلیل تلاش های طرف ترک برای محوکردن شان و به دلیل ساختارهای اجتماعی سنتی ای که اوجالان آن را "فئودالیته" می نامد از هویت "واقعی" خود محروم شده اند.
از طریق نقد و خود انتقادی و تلاش های سخت، اعضای "پ ک ک" مصمم بوده اند که خود را از قید و بندهای پندارهای زندگی گذشته ی خود رها کرده و انسانی جدید را بازآفرینی کنند. نشریه ی حزب اینگونه می نوشت: "انسان جدید مشروب نمی نوشد، بازی نمی کند، هیچ گاه به خوشی و راحتی خود نمی اندیشد و هیچ اثری از زنانگی در او نیست. کسانی که در گذشته از این رفتارها داشته اند به محض اینکه خود را در بین انسان های جدید بیابند این عادت خود را ترک خواهند گفت. فلسفه و اخلاقیات انسان جدید، روشی که او نشست و برخاست می کند، شمایل او، نفس او، رفتارها و واکنش هایش مختص اویند. اصل و اساس عشق او به انقلاب، آزادی کشور و سوسیالیسم است، عشقی به صلابت سنگ و کوه. اعمال سوسیالیسم علمی بر واقعیت سرزمین مان انسانی جدید خلق خواهد کرد."
در ۱۹۹٣، اوجالان ادعا می کرد که وقتی "پ ک ک" صحبت از "سوسیالیسم علمی" می کند، به مارکسیسم رجوع نمی کند بلکه به ایدئولوژی ناب آن که " ورای منافع دولت ها، ملت ها و طبقات" است اشاره می کند. به مرور که تغییر فرم ذهنیت ها تبدیل به زمینه اصلی برداشت "پ ک ک" محور از سوسیایسم می شد، مفاهیم مارکسیستی چون طبقه و انقلاب جای خود را به عباراتی چون "هومانیزاسیون(انسانی سازی)"،"سوسیالیزاسیون(اجتماعی شدن)" و " شخصیت آزادشده" می داد. از این رو مفهوم آزادسازی زن به شدت وابسته به هدف آن برای تغییر شکل و ماهیت انسان بود. به اجرا گذاشتن آزادسازی زنان در نیمه ی دوم سال های ۱۹۹۰ گسترش یافت، زمانی که شرکت زنان در جنبش کرد چه به عنوان رزمنده و چه مبارز سیاسی شدت یافت. عقاید "پ ک ک" در رابطه با آزادسازی زنان به شدت تحت تاثیر اسطوره ای متعلق به یک گذشته ی زن سالارانه، هنگامی که "زن الهه ی خلقت پنداشته می شد" بود. سرکوب همراه با گسترش جامعه ی طبقات شکل می گیرد. این مفاهیم به وضوح از کتاب انگلس با عنوان " منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" به عاریه گرفته شده اند.
با این حال، تفاوت مهم بین "تئوری سرکوب زن" انگلس و "پ ک ک" ناشی از این واقعیت است که "پ ک ک" عوامل اجتماعی- اقتصادی را نادیده می گیرد. انگلس چنین نوشته که تقسیم کار با گسترش طبقات اجتماعی ظاهر شد و باعث شد که کار زنان در رده ی دوم قرار بگیرد. اوجالان اما بر روی جنبه هایی از این پدیده چون "ذهنیت" که کلمه ای کلیدی در ایدئولوژی اوست و " شخصیت (پرسونالیته)" تاکید داشت. از این رو سرکوب زنان پدیده ای است که نسل به نسل منتقل می شود و توسط زنان به رسمیت شناخته می شود. چنین رویه های مردسالارانه ای زنان را سرکوب و از زندگی اجتماعی دور نگاه داشته، و بر روی بدن، رفتار و جنسیت آنها کنترل اعمال می کند. این برداشت به کلی عوامل سیاسی-اجتماعی را نادیده می گیرد.
آزادی زنان، گفتمانی اساسی
واحدهای مستقل زنان طی جنگ گریلاها بوجود آمدند. مدتی بعد ارتشی مستقل و زنانه شکل گرفت، حرکتی که در واقع از سوی جنبش کرد سوری و در زمان تشکیل "ی پ گ" (واحد دفاع زنان) آغاز شد. انگیزه ی تشکیل این واحدهای ویژه ی زنان وادار کردن مردان به کنار گذاشتن ذهنیت های سنتی مبتنی بر تسلیم پذیری زنان بود. در ارگان های مختلط "پ ک ک" و "پ ی د"، سهمیه ای برای هر جنس زن و مرد وجود دارد. باید در هر کدام حداقل ۴۰ درصد زنان حضور داشته باشند و هر مسئولیت توسط دو نفر، یک زن و یک مرد اداره شود.
باورهای "پ ک ک" به شدت ذات پندارانه (اسانسیالیست) هستند. زن و طبیعت اغلب همسان پنداری شده و زنان مشمول برخی صفات همچون یکدلی و نزدیکی با طبیعت می شوند. گفتمان "پ ک ک" درباره ی آزادی زنان جامعه ی زنان را، که اغلب آن را کلیتی همگون می پندارد، خارج از چارچوب تفاوت های سیاسی در نظر می گیرد. اینگونه است که تشکل زنان "پ ک ک" مدعی است: " ایدئولوژی آزادی زنان آلترناتیوی برای تمامی دیدگاه های موجود از راست و چپ است". امروزه، زنان هستند که در صف اول مبارزه برای آزادی قرار دارند.
طی سال های ۱۹۹۰، مسائل مبارزه ی طبقات و شکل گیری طبقه به طور کلی از ایدئولوژی "پ ک ک" حذف شدند. همین طور که "پ ک ک" از ایده ی استالینی حزب-حکومت (حاکمیت تک حزبی) ضمن مالکیت بر وسایل تولید به سمت خلق "انسان جدید" پیش می رفت، برداشت سوسیالیستی خود از سوسیالیسم را انتزاعی تر و بیش از پیش منتهی به آینده ای دورتر می کرد. یک " مدنیت دموکرایتک" به عنوان هدف جنبش به جای "کردستان مستقل و سوسیالیستی" نشست. یکی از کارشناسان "پ ک ک"، "تمدن دموکراتیک" را بهانه ای برای گنجاندن سه پروژه ی در هم تنیده در یک ظرف می داند: جمهوری دموکراتیک، خودمختاری دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک.
کنفدرالیسم دموکراتیک
یک جمهوری دموکراتیک نیازمند رفورم در حاکمیت ترکیه است، بطوری که دولت موجودیت اقلیت ها مخصوصا کردها را به رسمیت شناخته و بین اصالت ترک و شهروندی تمایز قایل شود. به همین ترتیب، "پ ی د" خواستار این است که حاکمیت سوریه ایدئولوژی پان عربیست در قالب حزب بعث را رها کند. "خودمختاری دموکراتیک" مفهومی وام گرفته از موری بوکچین (۱۹۲۱-۲۰۰۶) است؛ بوکچین یک سوسیالیست لیبرتارین (فلسفه ای سیاسی که از آزادی به عنوان هدف اصلی حمایت می کند و بر اولویت تشخیص و داوری فرد تاکید دارد) است، که ستایشگر نوعی ترکیب جنبش های سوسیالیستی و همکار برای ترسیم آینده ای توام با جامعه ی برابر است. بوکچین در اواخر جنگ دوم تروتسکیست بود و مانند بسیاری تروتسکیست ها، امیدوار به موجی از حرکت های انقلابی کارگری بود. از آنجا که آرزوهای وی محقق نشدند، و جنبش تروتسکیستی کوچک و منزوی باقی ماند، او در ایده های خود تجدید نظر کرد.
بوکچین مارکسیسم را کنار گذاشت با این توجیه که مارکس در اینکه طبقه ی کارگر را قشری انقلابی می دید اشتباه می کرده است. به همین شکل، "پ ک ک" هیچ گاه رهایی طبقه ی کارگر را به عنوان راهی برای رسیدن به سوسیالیسم در نظر نگرفت. "پ ک ک" در آغاز راه خود، تا حدی زیادی از طبقه ی کارگر رویگردان بود و آنان را در مقایسه با روستاییان غنی تر و دارای روابط تنگاتنگ با دولت ترکیه می دانست. در ابتدای سال های ۱۹۹۰، اوجالان اعلام کرد که تقسیم بندی های طبقاتی در جامعه ی کرد وجود ندارد. تقسیم بندی ای اگر وجود داشت تقسیم بین "وطن پرست" و "خائن" (کسانی که گمان می شد با دولت همکاری می کردند) بود و نه تقسیم بین طبقه ی سرمایه دار و کارگر.
از نظر بوکچین، نقطه ضعف سرمایه داری در تناقضی که با "کار" پیدا می کند نیست بلکه مشکل در تناقض آن با حیات و زیست است. سرمایه، با انباشت بی رویه اش، محیط زیست را نابود می کند. مبارزه برای حفظ محیط زیست لباسی ضدکاپیتالیستی به تن می کند و این توان را دارد که تمامی افرادی را که زندگی خود را به دلیل نابودی زیست بوم شان در خطر می بینند با هم متحد کند. با وجود اهمیتی که "پ ک ک" نیز به این مسئله می داد، اما هنوزمحیط زیست مسئله ی اساسی این حزب به اندازه ای که برای بوچکین مطرح بوده نیست.
برای اوجالان، چالشی که تعیین کننده ی شرایط مبارزه است چالش بین مظلومان و حاکمیت است. اوجالان مسئولیت سرکوب هویت های موجود را به گردن برخی سیاست های حاکمیت می انداخت و معتقد بود این سیاست ها باعث عقب ماندن توسعه ی تمدنی غیرقابل اجتناب آنها با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک می شدند. او معتقد بود که وظیفه ی آنها این است که حکومت را مجبور کنند که پتانسیل دموکراتیک موجود را به کار بندد. با این نمود، ساختارهای "خودمختاری دموکراتیک" باید در درون ملت های موجود و ورای مرزهای سیاسی بین حکومت ها شکل بگیرند. این ساختارها بر بنیان به رسمیت شناختن و نمایندگی کردن هویت های گوناگون، همچون دسته های قومی مختلف، زنان یا کارگران هستند. در کردستان ترکیه، این ساختارها اغلب با ساختارهای شهری که احزاب قانونی کرد در آنها نماینده دارند در هم تنیده شده اند.
ساختارهای "خودمختاری دموکراتیک" قرار است از پایین و در یک نظام "کونفدرالیسم دموکراتیک" با هم یکی شوند. اوجالان این سازماندهی را اینگونه توصیف می کند: " مدلی هرمی که در آن جوامع محلی قدرت بحث، گفتگو و اتخاذ تصمیم دارند. نماینده های منتخب از زیردست تا صدر هرم نوعی سامانه ی هماهنگی انعطاف پذیر را شکل می دهند. آنها به مدت یک سال توسط مردم انتخاب می شوند."
هویت کرد، حکومت، دموکراسی
ایدئولوژی فعلی "پ ک ک" هرگونه تلاش برای برپایی دولت های جدید را بر این اساس که ذاتا عامل سرکوب هستند، رد می کند. تلاش برای نقد "حکومت ها" در گذشته ی نزدیک "پ ک ک" ریشه دارد. از آغاز خود، "پ ک ک" همواره منتقد اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم بین الملل سال های ۱۹۲۰ به دلیل حمایت از ناسیونالیسم "کمالیست" (ملی گرایی ترکی آتاتورک) بوده است. از دید "پ ک ک"، حاکمیت شوروی امنیت ملی کشور را به اصول بین المللی و ضدکاپیتالیستی ارجحیت می داده است.
نقد مزیت منطق حکومت شوروی به دیگر دولت-ملت ها نیز تعمیم داده شد. دلیل دیگر رد پروژه ی ساخت یک دولت کرد نیز این بود که جمعیت های کرد موجود ویژگی های متفاوت دارند. برای مثال، در کردستان ترکیه، هویت ها متناسب با جنبه های فرقه ای اعتقادی متحول شده اند. در آناتولی شرقی، "پ ک ک" با این واقعیت روبرو بود که بسیاری از مردمان آن قسمت خود را "علوی" می دانستند و نه کرد. از این رو برای ساخت یک دولت در درون این جمعیت های ناهمگون نیاز به محو واقعیت وجودی آنها یا آسیمیلاسیون فرهنگی بود، چیزی که "پ ک ک" از آن اجتناب می کرد.
اوجالان می گوید که نبرد "پ ک ک" تنها آخرین شورش کردها بر علیه قدرت حکومت مرکزی است. در یک نمونه ی قابل توجه، کردها به عنوان ملتی بدون تاریخ معرفی شده اند که از زمان سومری ها ضمن ماندن در "جوهره ی خود" بر علیه قدرت دولت ها شوریده اند. "گناه اصلی" که باعث سرکوب کردها شد به گردن تشکیل دولت آنگونه که هست بوده، چیزی که کردها در مقابل آن تلاش داشته اند فرهنگ "طبیعی" آزادی خود را حفظ کنند. اوجالان هدف خود را "رنسانس" در یک جامعه ی ایده آل که گمان می رود از عصر پیش سنگی در منطقه ای که اکنون کردستان نامیده می شود وجود داشته، تشریح می کند. جنبه های مثبت این گذشته ی اسطوره ای - نقش مرکزی زنان در جامعه، هویت "خالص" کرد، برابری اجتماعی - در یک فرم مدرن امروزی چیزی است که خواهان به دست آوردن آن هستند.
اوجالان موافق سرنگونی دولت های فعلی نیست، بلکه بیشتر از نظر او باید آنها را در یک زمان مشخص با ساختارهای کنفدرالیسم دموکراتیک جایگزین کرد. نقد دولت های موجود فعلی توسط اوجالان تا حدی مبهم است به این ترتیب که دموکراسی که او خواستار آن است اغلب شبیه دولت های سرمایه داری پارلمانی غربی می باشد. بدین ترتیب او معتقد است که در کشورهای غربی، "نوعی دموکراسی" شکل گرفته و همین بوده که باعث "برتری غرب" شده است. "تمدن غرب می تواند با این مفهوم تمدن مردم سالارانه خوانده شود." او همچنین در سال ۲۰۱۱ افزود: " اساسا، سیستم دموکراتیک غربی - که به یاری فداکاری های بزرگ برپا گردید- همه ی آن چیزی را که برای حل مشکلات اجتماعی لازم است داراست." "اروپا، مهد دموکراسی، عموما ناسیونالیسم زمان جنگ و قرن بیستمی را کنار گذاشته و نظام سیاسی ای منطبق با استانداردهای دموکراتیک ایجاد کرده است. این نظام دموکراتیک تا همین جا مزیت های خود، مانند سوسیالیسم واقعی را، در مقایسه با دیگر نظام های سیاسی نشان داده است."
طبقات و اقتصاد در روژاوا
در روژاوا سرمایه داری رشد نکرده است. این منطقه اغلب کشاورزی است به همراه یک طبقه ی کوچک کارگران جدید. اما روژاوا بهره وری بسیار بالایی دارد و در سوریه ی بعثی این منطقه همانند یک استعمار داخلی بود. روژاوا مواد اولیه ای همچون گندم و روغن تولید می کند که در مناطق دیگر تبدیل می شوند. اوجالان وضعیت اجتماعی-اقتصادی روژاوا را از جهتی بر بنیان واحدهای خرد اقتصادی خانوادگی و اقتصاد دولت تشریح می کند.
دیدگاه اوجالان برای ارائه ی یک آلترناتیو اجتماعی-اقتصادی در چنین شرایطی می تواند سوسیال دموکراتیک تلقی شود: " از نگاه من، عدالت اینگونه می طلبد که کار خلاقانه متناسب با سهمی که در کل تولید دارد در نظر گرفته شود. مزد کار خلاقانه ای که در بهره وری جامعه سهیم باشد باید به تناسب دیگر فعالیت های خلاقانه سنجیده شود. تامین کار برای هر نفر یک وظیفه ی عمومی است. هر کسی قادر خواهد بود در سیستم بهداشت، آموزش، ورزش و هنر متناسب با توانایی ها و نیازهایش شرکت کند."
تناسبات اقتصادی نسبتا گنگ "پ ی د" در رابطه با روژاوا نیز می توانند سوسیال دموکراتیک تلقی شوند. هدف یک اقتصاد مخلوط به همراه توام با یک سیستم "خدمات اجتماعی" قوی است. "قرارداد اجتماعی" روژاوا اعلام می دارد که منابع طبیعی و زمین تحت مالکیت مردم بوده و بهر برداری از آنها باید طبق قانون تنطیم شود. در همین حین، این قرارداد از مالکیت خصوصی نیز محافظت کرده و هرگونه سلب مالکیت را رد می کند. حدودا بیست درصد زمین های روژاوا در دست مالک های بزرگ است، و مالکیت آنها بر اساس قرارداد اجتماعی تضمین شده است. بهره برداری های زراعی که رسما در اختیار دولت اند بین خانواده های فقیر توزیع شده اند. شکل گیری تعاونی ها از طرف "جنبش برای جامعه ی دموکراتیک" تشویق می شود. در دراز مدت، تعاونی ها قرار است فرم غالب شرکت ها شوند.
"حزب اتحاد دموکراتیک(پ ی د)" صحبت از روژاوا به عنوان یک تجربه و نوعی از انقلاب بر اساس درس هایی که از شکست های نمونه های قبلی گرفته شده می کند. بر همین اساس نیز با رد استفاده از زور به منظور پرهیز از خودکامگی که دلیل شکست تلاش های قبلی برای برقراری سوسیالیسم بوده از سلب مالکیت های خصوصی پرهیز می کند. خودداری "پ ی د" از بیرون راندن کامل نیروهای دولتی سوریه از روژاوا و پیوستن به قیام علیه اسد نیز به همین دلیل می باشد. با این وجود، این قیام علیه دولت سوریه بود که در حالی که رژیم اسد تصمیم داشت تمرکز خود را بر روی جنگ با شورشیان بگذازد، به جنبش کرد این فرصت را داد که روژاوا را بسازد .
ما باید توجه داشته باشیم که ایده های اروپا-محور در رابطه با انقلاب سوسیالیستی را بر روی روژاوا همسان پنداری نکنیم. در نبود طبقه ی کارگری که بتواند در نبرد خود برای رهایی نیروی محرکه ی یک تحول اجتماعی باشد، روشن است که خود "پ ی د" نقش تصمیم گیرنده را بازی خواهد کرد. همان طور که ساختار های بنیادینی که در فاز اول انقلاب سوریه گسترش یافتند نشان دادند، سازماندهی خودمختار، قبل از محو شدن توسط دو قطب ضد انقلابی یعنی رژیم اسد و جهادی های سلفی، یک عنصر مهم در انقلاب سوریه بوده است. با این حال، شوراها در روژاوا حاصل یک اراده ی سیاسی هستند و نه یک ابتکار خورمختار از پایین به بالا. "پ ی د" در "جنبش برای جامعه ای دموکراتیک" نیروی غالب است. نیروهای مسلح روژاوا " ی پ گ" و "ی پ ج(واحد حفاظت زنان)" و نیروهای امنیتی موسوم به "آسایش" همدل با ایدئولوژی "پ ی د" بوده و به اوجالان قسم می خورند.
همبستگی واقعی و دید نقادانه
دوام روژاوا در برابر حملات دولت اسلامی بدون شک یک پیروزی برای چپ می باشد. جنبش کرد شایسته ی یک همبستگی جدی در مبارزه اش برای تعیین سرنوشت خویش است، بخصوص اینکه مردم در روژاوا می کوشند یک جایگزین مترقی بوجود آورند.
اما دلیلی وجود ندارد برای اینکه چپ نتواندهمبستگی با پروژه ی روژاوا را با نگاهی نقادانه بر روی حدود آن همراه کند. شاید که روژاوا مسئله ی عبور از سرمایه داری را ایجاد کند، اما جواب این مشکل در یک بستر وسیع تر در سطح منطقه و با همکاری با دیگر نیروهای فعال پیدا خواهد شد.
در رابطه با تنش های بین جنبش کرد و برخی اعراب سوریه و دیگر نقاط، این دورنما بیش از پیش مشکل تر می شود. نقش کلیدی "پ ی د" در روژاوا و عدم پذیرش بیرون راندن کامل نیروهای سوری و عدم پیوستن به قیام علیه اسد باعث بروز اتهام "همکاری" با دیکتاتور شده است. گروه های شورشی عرب و همچنین دیگر گروه های کرد سوری، روژاوا را "دیکتاتوری پ ی د" توصیف می کنند.
هنگام ارائه ی گزارش ها درباره ی نقض حقوق بشر، تنها چیزی که باید به ذهن متبادر شود نگرانی است. عفو بین الملل زنگ هشدار را در رابطه با اطلاعاتی دال بر بیرون راندن غیرنظامیان عرب توسط "ی پ گ" به صدا در آورد. صالح مسلح، معاون ریاست "ی پ د"، تایید کرده که جنگجویان "ی پ گ" هنگام تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان در منظقه ی "عامودا" در ژوئیه ی ۲۰۱۴ "مرتکب خطا" شده اند. سازمان دیده بان حقوق بشر نیز انتقاداتی در رابطه با سرکوب معترضین در روژاوا مطرح کرده است. این ادعای کردها که گزارش های این چنینی بخشی از طرح دشمن هستند - برای مثال طبق اظهارات فرمانده "ی پ گ"، سیپان همو، زمان انتخاب شده برای انتشار این گزارش متقارن با زمان حمله ی وسیع آنها علیه داعش بوده است و ازین رو مورد ظن است- قانع کننده نمی باشد.
اینچنین اتهاماتی، و همچنین موضع "پ ی د" درباره ی دخالت های امپریالیستی، خطر مشکل ساز شدن روابط کرد-عرب را بیشتر می کند. همکاری بین "ی پ گ" و نیروهای ائتلاف و همچنین پیشنهاد همکاری با روسیه که اکثر بمباران هایش متوجه داعش نیست می تواند در چارچوب تلاش آنها برای بقا قابل فهم باشد اما جریان چپ نباید چشم خود را بر روی عواقب همکاری با امپریالیست ها ببندد.
در بین چپ کشورهای غربی، "همبستگی" همیشه مترادف با حمایت و همدلی با جنبش های کشورهای جنوب اروپا بوده است؛ جنبش هایی که اغلب ایده آل گرا و توام با رویاها و امیدهایی بوده که مبارزین چپ اروپا برای این تجربیات داشته اند. ناامیدی، مطابق با به انتها رسیدن روابط، تقریبا غیر قابل اجتناب می شد. در نظر گرفتن مجدانه ی برخی بیانات که معتقدند چپ باید از تجارب بین المللی درس بیاموزد، می تواند بدین معنی باشد که چپ باید این پیشرفت ها و دگرگونی ها را با تمام پیچیدگی ها و تناقضات شان در نظر بگیرد.
ترجمه الف.شیبانی            


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست