سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حمید اشرف: مدیری سازمانگر، خلاق و رهبری معاصر


مجید عبدالرحیم پور


• واقعیت دارد که حمید اشرف بیش از اینکه یک نظریه پرداز باشد پراتیسینی بود سازمانگر، مدیر و نیز یک رهبر سیاسی. به جرئت می توان گفت که حمید اشرف در زمینه‌های مدیریت، سازمانگری و رهبری سیاسی در زمان خود و در میان دیگر رهبران و کادرهای سازمان بی بدیل بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ تير ۱٣۹۵ -  ۲۵ ژوئن ۲۰۱۶


در دهه ٣۰ در شرایطی که جامعه در حال گذار ما، به توسعه و نهادینه شدن آزادی‌ها و حضور موثر احزاب سیاسی سکولار- دمکرات نیاز داشت، بزرگترین احزاب و تشکل‌‌های وقت نظیر جبهه ملی و حزب توده ایران توسط « دولت مدرن مطلقه شاه محور» سرکوب شدند.
اما علیرغم این سرکوب شدید، در دهه ۴۰ روشنفکران و نسل جوان جستجوگر و فعال فراوانی از دل جامعه برخاستند که طالب و مدافع آزادی، عدالت اجتماعی، استقلال و مخالف دیکتاتوری، استعمارنوین، ظلم و استثمار بودند.
در حالیکه نسل جوان چپ ایران طول دهه ۴۰، در وجود دهها محفل و گروه ولو پراکنده سر برآورده بودند اما متاسفانه بزرگان شکست خوردهء کشور – جبهه ملی و حزب توده ایران - نمی‌توانستند آنها را جذب کنند.
این نسل درباره اینکه اول باید حزب جدید تشکیل داد و یا در پروسه مبارزه آنرا ایجاد کرد، دومی را انتخاب کرد و منتظر تشکیل حزب صرفا از طریق مطالعه و آموزش کارگران، معجزه از طرف نیروهای جبهه ملی و حزب توده و یا شکل گیری خودبخودی احزاب سیاسی نماندند و مستقلا پا درمیدان نبرد سخت گذاشتند.
در آن شرایط سخت، این فکر که نباید منتظر تشکیل خودبخودی حزب ماند بلکه می توان و باید وارد عرصه مبارزه شد و حزب را هم در روند همین مبارزه ساخت، یک فکر نو و فعال و خلاقی بود.
حمید اشرف یکی از برحسته ترین و تواناترین جوانان فعال آن دوره بود. درست به همین دلیل هم مورد توجه ویژه بیژن جزنی قرار گرفت و از ۱۷ سالگی وارد گروه در حال شکل گیری جزنی - ظریفی شد که یکی از باتجربه ترین گروهای چپ پیشاهنگ آن دوره بود.
حمید نزدیک به پانزده سال، بی وقفه و در اشکال علنی و مخفی، مسالمت آمیز و قهر آمیز، و با بارها جستن از دام و مهلکه ساواک، توانست در مبارزه برای تحقق آزادی و عدالت، استقلال و پیشرفت جامعه با آرمان سوسیالیستی تلاش‌های بزرگی بکند.
حمید اشرف بعداز دستگیری افرادِ اصلی گروه جزنی، از اواخر ۱٣۴۶ تا سال ۱٣۴۹، بهمراه غفور حسن پور و دیگر بازماندگان فعال این گروه، در راه بازسازی و تکامل این گروه و سازماندهی نیروها نقشی بزرگ و خود ویژه ایفاء نمود. گروهی که با حمله به پاسگاه سیاهکل، نام "گروه سیاهکل" به خود گرفت.
در دوره شکل گیری وحدتِ میان بقایای بازسازی شده گروه جزنی- ظریفی با گروه پویان - احمدزاده - مفتاحی در اواخر سال ۱٣۴۹( قبل از سیاهکل)، هنوز هم روشن نبود که مبارزات تعرضی و مسلحانه مورد نظر در چه اشکالی باید پیش برود؟ آیا بصورت پراکنده توسط افراد و گروه‌های مستقل از هم یا در شکل سازمان یافته و متشکل؟ در این زمینه بحث‌ها هنوز ادامه داشت ضمن اینکه گرو‌های مصمم به شروع مبارزه مسلحانه، به جدیت آغاز آن را تدارک می دیدند و حتی قسماً به چند فقره عملیات هم دست زده بودند. تصور خام و ناپخته‌ای از تشکیل سازمان، هنگام وحدت دو گروه بوجود آمده بود ولی هنوز روشن نبود که آیا این دو گروه متحد، خواهند توانست سازمان واحدی را تشکیل بدهند یا نه؟
بخش بزرگی از نیروی چپ دهه ۴۰، طی سال ۱٣۴۹ و قبل از برآمد حرکت "سیاهکل"، تحت تاثیر تزهای امیرپرویز پویان مبتنی بر تعرض علیه دیکتاتوری برای درهم شکستن دو مطلق "ضعف" و "قدرت"، زمینه سازی پیوند با توده و نیز تامین و تضمین بقای پیشاهنگ، به این رویکرد انقلابی گرویدند. این نیروی گسترده در اواخر همین سال و متاثر از خیزش "سیاهکل"، به هواداری از حرکت چریکی‌ای برخاستند که با اعلام وحدت دو گروه، زیر نام چریک‌های فدایی خلق اعلام وجود کرد و کانونی شد.
حمید اشرف بعد از کشته شدن اکثر قریب به اتفاق کادرهای پایه گذار جنبش فدائی، طی تلاشی سترگ توانست بهمراه اندک رفقای باقی مانده از دو گروه آغازگر و جذب بخشی از هوادران مبارزه رو به گسترش چریک‌های فدائی، این حرکت را ادامه داده و در سال ۱٣۵۲ "سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران" را تشکیل دهد.
پیگیری‌های حمید بعد دستگیری عمده افراد گروه جزنی در فاصله ۱٣۴۶ تا ۱٣۴۹، اقدامات او بعد از "سیاهکل" و ضربات بنیان کن وارده بر سازمان از اواخر ۴۹ تا سال ۱٣۵۲ و نیز تلاش‌های برجسته وی در حفظ و تکوین حرکت و تشکیل سازمان در سال ۵۲ به این سو، گام های مهم و تعیین کننده در جهت سازمان یافتگی چپ‌های پراکنده و بی سازمانِ دهه ۴۰ بوده است.
تصمیم و اقدام به تشکیل سازمان، علیرغم اینکه بار نظامی بسیار سنگینی داشت، اما در نطفه‌ای ترین شکل خود اساساً در راستای سازمانیافتگی و حزبیت سیاسی بود. واقعیت این است که در فرایند پایان دادن به پراکندگی، ایجاد سازمان، حرکت سازمان از مبارزه مسلحانه به سمت کار سیاسی و حزبیت، نقش حمید اشرف نقشی تعیین کننده بود.
حمید اشرف پس از ضربات سنگین ۲۶ تا ۲٨ اردیبهشت ۱٣۵۵ به بخش بزرگی از تشکیلات سازمان و بعد از فرار از محاصره مامورین شاه، در تاریخ ۲۰/٣/۱٣۵۵ طی نامه‌ای خطاب به اعضای سازمان به پاره‌ای از مسائل اشاره می‌کند که سمت فرایند تغییر و تحول سازمان در آن محدوده زمانی را تصویر می کند؛ اگرچه اصل نامه طبق نوشته خود حمید به ۲ سال قبل بر می‌ گردد. حمید در این نامه تاریخی می ‌گوید: «... ما نه تنها درصدد بازسازی امکانات سازمان بلکه درصدد پایه سازی نوینی برای سازمان هستیم... ما انتظار نداریم که سازمان پس از یک دوره تجدید سازمان و امکانات، به وضعیت قبل از ضربات برگردد. ما قصد داریم با نوسازی تشکیلاتی براساس معیارهای تازه، سازمانی همگون‌تر، آگاه‌تر و نیرومندتر داشته باشیم... ما باید به وظایف خود به عنوان پیشگام توده‌ها بیش از پیش آشنا شویم و خودمان را از لحاظ سیاسی و تشکیلاتی برای به عهده گرفتن وظایفمان تدارک کنیم. هم‌چنین در این دوره ضروری است که در رشد آگاهی عمومی مارکسیستی- لنینیستی درسطح سازمان تلاش کنیم. هم‌چنین درجهت تحلیل مسائل تئوریک انقلاب ایران کار کنیم»
این البته واقعیت دارد که حمید اشرف بیش از اینکه یک نظریه پرداز باشد پراتیسینی بود سازمانگر، مدیر و نیز یک رهبر سیاسی. به جرئت می توان گفت که حمید اشرف در زمینه‌های مدیریت، سازمانگری و رهبری سیاسی در زمان خود و در میان دیگر رهبران و کادرهای سازمان بی بدیل بود.
حمید هنگامی که متوجه کمبود و نقص خود و سازمان در عرصه تئوریک و مسائل نظری شد، بطور جدی در صدد رفع آن برآمد و بتدریج گام‌های مهمی در جهت فاصله گرفتن از عمل گرائی خود و سازمان و رفع این نارسایی جدی برداشت و توجه ویژه‌ای به نقش تئوری در سیاست و پراتیک مبذول داشت.
حمید هنگامی که متوجه ایراد نظر مسعود احمدزاده در رابطه با وجود شرایط عینی انقلاب شد، آن را به نقد کشید و سازمان را متوجه ایرادات این فکر نمود.   
او هنگامی که متوجه یک سویه بودن مبارزه مسلحانه شد، توجه به فعالیت توضیحی و کار سیاسی را در دستور کار رهبری قرار داد،
حمید اشرف وقتی که از زاویه عدم دخالت اعضای سازمان در سیاست های رهبری مورد انتقاد قرار گرفت و متوجه بی نقش بودن آنها شد، تدابیر و اقداماتی در جهت دمکراتیزه کردن روابط و اصلاح مکانیزم‌های تصمیم گیری و رفع ایرادات در این عرصه را دستور کار سازمان گذاشت.
من پیش از این نیز بارها گفته و نوشته ام که سال ۱٣۵٣ سرآغاز تغییر و تحولات جدی در سازمان در فاصله گیری از مشی مسلحانه اولیه و روش کار و شیوه سازماندهی در درون و برون سازمان بود. همه این تغییر و تحولات تحت مسئولیت و رهبری حمید انجام می گرفت.
روند فوق، بعد از کشته شدن حمید و دیگر رهبران و کادرهای سازمان ضربه دید ولی متوقف نشد. سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران بعد از گذر از طوفان مرگ آور ضربات اردیبهشت - تیر ۱٣۵۵ تا اسفند ۱٣۵۵ که تمامی رهبران و بسیاری از کادرهای با تجربه و اعضای خود را ازدست داد، کارهای پایه گذاری شده درسال ۱٣۵٣تحت رهبری حمید اشرف را در کیفیت نوینی ادامه داد.
نظر بر آنچه گفته شد و با توجه به شنیده‌ها و خواندن نوشته های افرادی که با حمید زندگی کرده اند و نیز مطالعه نوشته ها در باره او و مهمتر از همه تامل در عملکرد او از ۱۷ سالگی تا ٣۰ سالگی‌اش، اگر خواسته باشم از ویژگی های حمید اشرف سخن بگویم، بطور فشرده می توان چنین گفت: حمید اشرف، مولفه ها و ویژگی مدیریت، سازمانگری و رهبری مدرن خلاق را کسب کرده و بکار گرفت.
حمید انسانی قائم بخود و دارای استقلال فکر و رای و اندیشه انتقادی بود. توجه به حفظ و سلامت رفقا و اعضای سازمان، اعتماد بنفس بالا، پیش قدمی در قبول مسئولیت و استقبال از رویا روئی با مسائل، مشکلات وخطرات، شکیبائی و بردباری در برخوردها و در مخاطرات، مشورت با رفقا و کمک به آنان از ویژگی‌های حمید بود.
تواضع در اوج رهبری و محبوبیت، علاقه به کار گروهی، توانائی و انعطاف پذیری در تغییر تصمیم و روش و قاعده مورد نظر خود، توجه جدی به جزئیات، دقت و حساسیت به محیط و مکث در نکاتی که از نظر دیگران معمولاً امری عادی می نماید، علاقه به تجربه کردن و به آزمایش گذاشتن، شوق به خلاقیت و نوآوری، استفاده مفید از وقت، دادن استقلال عمل به همکاران و تشویق خود کنترلی اعضاء و مسئولین سازمانی، از دیگر خصوصیات حمید بود که آنها را در پروسه مطالعه و کار کسب کرده و به دقت هم بکار می بست.
این مختصات برشمرده، بخشی از خصوصیات انسان در مفهوم مدرن آن به شمار می رود و از مولفه های مدیریت، سازمانگری و رهبری خلاق دوران معاصر است. حمید اشرف بسیاری از این خصوصیات و مولفه ها را کسب کرد و عمل نمود.
البته این نیست که بخواهم از حمید اشرف تصویر یک انسان و رهبر سیاسی به دست دهم که گویا بی عیب بوده است و مثلاً ابر انسان و پیشوا. که چنین کاری، خود نمودی از ضد مدرنیته است و سیر و سیاحت در اسطوره‌های افسانه‌ای باستان. حمید اگر هم انسانی مدرن بود اما مدرن به مفهوم ایرانی‌اش بود. یعنی، یک نمونه مشخص از انسان مدرن ایرانی که از تناقضات رنج می برد و از درون دچار تناقض بود. او درست مانند اغلب روشنفکران، سیاسیون و رهبرانِ مدرنِ چپ و راست و میانه کشور ما، هم حامل بسیاری از مولفه های مدرنیته بود و هم همزمان حامل عناصر منفی جامعه سنتی در خود خودش. او همانند اغلبِ همفکران چپ سوسیالیستی اش، هم آزادیخواه بود و هم مخالف آزادی‌های لیبرالیسم سیاسی؛ هم مدافع دمکراسی به مفهوم خودگردانی جامعه و هم مخالف دمکراسی‌های واقعا موجود در کشورهای سرمایه داری که گمان می کرد بورژوائی هستند و لذا فاقد ارزش. خطاهای او که خطاهای عمومی چپ آن زمان ایران بود، کم نبوده است. با اینهمه اما، هنگامی که او را در محدودیت‌های تاریخی‌اش بنگریم و یک به یک سجایای وی را در نظر بگیریم، آنگاه نمی توان به احترامش بپا نخاست و او را فرمانده – رهبر خطاب قرار نداد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست