نامه پوران ناظمی، دختر راننده اتوبوسی که باعث کشته شدن سربازان شد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۰ تير ۱٣۹۵ -
٣۰ ژوئن ۲۰۱۶
* برای مردی که قربانی گناه دیگران شد
اگر پدر من بودی؟؟
همه جا صحبت از این است که تو باعث کشته شدن سربازان وطن شده ای. میگویند سرعتت بالا بوده، میگویند وقتی اعتراض کردند، پرخاش کردی، میگویند و میگویند و میگویند... نفرین میکنند، فحش میدهند و لعنتت میکنند. هیچکس از اینکه کجایی و در چه حالی سراغی نمیگیرد. همه نفرین و لعنت بر تو فرستادند، اما هیچکس نپرسید چرا یکمرد ۷۰ساله باید در این سن کار کند؟؟ چرا در حالی که بیشتر همسالانت در پارکها نرمش میکنند تو باید چنین شغل سختی را انتخاب کنی؟ کسی نمیپرسد تو چه مشکلاتی داشتی که هم تو و هم ما قبول کردیم... نه قبول نه!! مجبور شدیم اجازه بدهیم هنوز هم در سفر باشی.
تمام کودکی هایم بی تو گذشت. همیشه تو در جاده بودی و من در کابوسهای شبانه ام تصادف میدیدم. بریدن فرمان، نگرفتن ترمز، دره و واژگونی. در رویاهایم اما میدیدم که برگشته ای، از مدرسه میرسم و تو در هال بیحال و خسته در خوابی... رویا و کابوسهایم با همه فرق میکرد.
چرا کسی نمیپرسد چرا فریاد کشیدی؟ چرا کسی نمیفهمد مردی در سن تو که شرافتش، جوانمردی اش و نیازش هنوز در جاده ها سرگردانش کرده؛ اهل خشونت نیست. سرعت شاید، میدانم تو اهل سرعت بودی همیشه مجبور بودی سریع باشی روزها زود میگذشت اگر سرعت نداشتی اجاره خانه و قسط و هزینه درمان مادر و جهاز خواهرم از تو جلو میزدند... باید سریع میرفتی تا شاید یکساعت زودتر برسی به دردهایت...
پدر چرا هیچکس به ما تسلیت نگفت... چرا کسی نگفت این درد و عذاب بیش از تاب و طاقت تو هست. مگر میشود بیادت بیاید و آتش نگیری مگر میشود؟؟؟
بابا همیشه رویایم بود وقتی به خانه میرسم در هال بیحال و خسته خوابیده باشی، اما دیشب رویایم فرق میکرد در رویا دیدم تو هم مرده ای و اطرافت را همان سربازانی که همه تو را مسبب مرگشان میدانند، گرفته اند. تو سرت را با شرمندگی پایین انداخته بودی اما انها دستت را میگیرند میبوسند و میگویند پدر جان چرا تو؟؟ چرا تو شرمنده ای؟؟ تو فقط بدنبال لقمه ای بودی که از دهانت گرفتند، همانهایی که در ۷۰سالگی بی هیچ بیمه و بازنشستگی رهایت کردند تا وقتی لازم بود گناه خطاهایشان را بر گرده ی تو افکنند... پدر دستت را میبوسم همان دستی که شاید خطاکار باشد اما گناهکار نیست، همان دستهایی که تمام عمر در حسرت دستان من و خواهرم بود...
تا بحال شنیده ای فرزندی برای پدرش آرزوی مرگ بکند؟؟ پدر جبران تمام فداکاریهایت پدرانه هایت خطاهایت و راستی هایت آرزوی مرگت است... بمیر پدر، بمیر تا عذاب این آتش را در دنیایی دیگر دستان مهربان و پسرانه ی همان سربازان خاموش کند.
سخت است ...میفهمید سخت است!!!
پدرم را لعنت نکنید ..
پدرم هم یک قربانی است ...
قربانی ظلم وبیعدالتی !!!
پدر را لعنت نکنید
پوران ناظمی
|