تحلیلی بر بحران هسته ای= برجام
حمید آصفی
•
حالا این بازی و بحران کی تمام می شود؟ اگر این احتمال درست باشد که این اتفاق اخیر برجام اول حاصل یک سازش خیلی سری بوده بین ایران و غرب به نظر می آید که زمینه های سازش و تعامل کلان غرب و ایران بسته نیست و مجموعاً نیروهای صلح طلب چه در داخل ایران و چه در داخل آمریکا و غرب موافق سازش و تعامل هستند و خیلی بیشتر از نیروهای جنگ طلب اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٨ تير ۱٣۹۵ -
٨ ژوئيه ۲۰۱۶
فضای سیاسی پیرامون بحران هسته ای ایران به سمت جنگ نمیرفت البته هیچ پیش بینی با دقت کامل همراه نیست بخصوص پیش بینی های سیاسی ولی مجموعه عوامل اجمالاً به نظر می آمد که معدلش به یک فضای جنگی تمام عیار منجر نمیشد. دلایل دسته اولش گرفتاریها و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی که در خود آمریکا وجود داشت و دارد و بقیه کشورهای اروپایی باز به دلیل همان بحران ها و گرفتاری های داخلی خود وقتی در جنگی که آمریکا راه می اندازد به غیر از انگلیس معمولاً کشورهای دیگر مثل استرالیا سیصد نفر سرباز می فرستد و فقط یک جور رفع تکلیف شرعی می کند! چون کشورهای غربی آمادگی این را ندارند بچه هایشان را بفرستند برای جنگ هایی که برای آنها خیلی منفعتی ندارد و متصور نیست البته اینجا منظور جنگ هایی است که منجر به اشغال کشوری شود ولی در شکل بمباران ها در لیبی و یا سوریه فرانسه مداخله کرده است. فقط آمریکا می تواند چنین جنگ هایی را در دنیا راه بیندازد که در این چند سال اخیر آن مجموعه فضای سیاسی و حتی اجتماعی در آمریکا خیلی فضای مهیایی برای چنین جنگی نبود و فضای منطقه ای و دورنمای منطقه ای هم در نتیجه یک جنگ اوضاع را مبهم تر از چیزی که حالا هست می کرد. هسته سخت استراتژی آمریکا در قبال مهار جمهوری اسلامی ایران این بوده که با درگیر کردن ایران با مسائل عمده و متعددی این مهار شکل بگیرد و از طرفی جمهوری اسلامی اصولاً خودش آمادگی این را دارد و با طراحی یک استراتژی امنیتی اصل بقای خودش را در مقابله با آمریکا در منطقه گذاشته و این استراتژی بر حسب یک تحلیل و تمایل اعتقاد دارد که آمریکا درصدد و جهت سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و براندازی نظام حرکت می کند و برای اینکه رویارویی مستقیم و چهره به چهره با آمریکا پیدا نکند باید آمریکا را در حوزه های بیرون از ایران زمین گیر کرد. روشن است که وقتی جمهوری اسلامی استراتژی امنیت ملی خود را بر چارچوب یک استراتژی کلان منطقه ای قرار می دهد معنی اش این است که می پذیرد که هزینه های زیادی را عهده دار بشود که این از عهده بضاعت ملی ماهم خارج است. سرمایه گذاری های کلانی که روی حزب الله، در سوریه و عراق و افغانستان می شود و احتمالا درخیلی از کشورهای اسلامی دیگرنشان ازاین استراتژی دارد. ایران زیر بار یک تعهد منطقه ای رفته است که جنس این تعهدات در شکل عظیم و وسیع ترش را اتحاد شوروی در دوره جنگ سرد داشت و در آخر شوروی را البته باجمع سایر دلایل دیگر از هم پاشاند. یعنی به مرحله ای رسید که نمی توانست یک تنه در مقابل کل نظام سرمایه داری ایستادگی کند و مجبور شد که مرتب تعهدات خودش را کم بکند و انعطاف هایی در اصول متصلب گذشته ایجاد نماید که همانها زمینه برای فروپاشی اتحاد شوروی سابق شد. در ارزیابی دو سویه هم سران جمهوری اسلامی و هم سران کشورهای غربی بخصوص آمریکا اساس برنامه هایشان را الگوی شوروی قرار داده اند. ایران الگوی شوروی را برای این قرار داده چون در بعد داخلی احساس می کند که اگر در هر حوزه ای بخصوص در حوزه داخلی کوتاه بیاید بخصوص بعد از تجربه دوم خرداد و بعد از انتخابات مجلس ششم به این نتیجه رسیده که اگر قرار باشد سرنگونی و براندازی صورت بگیرد که واژه مورد علاقه جمهوری اسلامی است به اصطلاح موتورش در داخل ایران وجود دارد یعنی یک گروه اصلاح طلبی خواهند بود که مبانی جمهوری اسلامی را از داخل تضعیف می کنند و از بیرون ما را ضربه پذیر می کنند. بهمین دلیل است که در مقابل این حرکت اصلاحی به معنای اختلال در مبانی جمهوری اسلامی، یانفوذ نامحرمان به قول خودشان در سطوح بالای سیاسی مقابله می کنند. شکل وارونه ی همین در آمریکا هم وجود دارد و آن ها هم اتفاقاً دنبال همین هستند که برای مهار جمهوری اسلامی یک گروه میانه رو در ایران شکل بگیرد و نهایتاً این گروه میانه رو امکان مصالحه را در جمهوری اسلامی فراهم کند. فرآیند این ارزیابی این می شود که در جمهوری اسلامی اصلاح طلبان اصولاً برانداز تلقی می شوند و به صراحتاً و به همین عنوان اتهامی برخورد قضایی صورت می گیرد. ایران شکلگیری حاکمیتش در نتیجه یک انقلاب بزرگ و عمده بوده که هیچکس نمی تواند تأثیرات این انقلاب را در نظام بین المللی و بیشتر از آن در نظام منطقه ای انکار بکند و می دانند که مقابله با چنین نظامی به این راحتی امکان پذیر نیست و روح مبانی آن انقلاب دربین نیروهای مخالف هم هنوز زنده است یعنی نیروهای سیاسی حتی راست گراترین نیرویی که بخواهد از مفهوم آزادی و آزادیخواهی فرار بکند وبه حمله نظامی هم اعتقاد داشته باشد میداند نمی شود با مقابله نظامی چنین نظامی را به راحتی سرنگون کرد و حمله نظامی اوضاع را بدتر و پیچیده تر می کند و هرگونه دخالت نظامی آمریکا را در یک سلسله از بحران های غیر قابل مهار در منطقه درگیرمی کرد. ممکن است در بلند مدت حضور آمریکا در عراق و افغانستان به نوعی از تشنج زدایی برسد ولی در ایران به نظر نمی آمد این قضیه شکل بگیرد و قضیه بر عکس است چون مجموعه ای از نیروها در نتیجه حمله آمریکا به سمت یک مقابله ضد امپریالیستی آزاد می شدند. در ایران زمینه این ویژگی را داریم یعنی در ایران یک نوع ناسیونالیسم در شرایط عادی متعادل و در شرایط بحرانی هیجان زده وجود دارد و در لحظات خیلی حساسی به اشکال مختلف در بین اقشار وطبقات جامعه ایران بخصوص در بین طبقه متوسطی که نیروی اصطلاحات ودموکراسی است خودش رانشان میدهد. طبقه متوسط شهری که نیروی دموکراسی واصلاحات است در عین حال نیروی ناسیونالیسم ایرانی هم هست و اگر این طبقه متوسط در نتیجه یک حمله ای که از خارج صورت می گرفت با همه مشکلاتی که با حاکمیت دارد برانگیخته و به طرف یک مبارزه ضدامپریالیستی سوق پیدامیکردو حضور آمریکا حداقل مشکلی که ایجاد می کرد یک مشکل شبیه به کودتای ۲٨ مرداد بود.به نوعی منازعه سیاسی درایران برای دموکراسی ملی در نتیجه حمله نظامی تبدیل به مقابله خلق- امپریالیسم میشدکه این مبارزه تفاوت کیفی داردبامبارزات جریانات ارتجاعی مذهبی درمنطفه در حالیکه الان محور اصلی مبارزات سیاسی در ایران محور استبداد- آزادی است و حمله آمریکا می توانست این را برگرداند به مرحله قبلی ودر عین حال دراثرآن حمله فرضی تلاطم وسیع اجتماعی که در ایران وجود دارد، تحول اجتماعی به شکل خیلی عمیق ،ونیزدرخواست ومطالبات دموکراتیک در نتیجه یک مداخله خارجی عقیم می ماندومبارزه ضدامپریالیستی مدل ایرانی اش که الان نمیتوان تمام ویژگیهایش راترسیم نمودشکل میگرفت. مجموعه این تحولات حاکی از این است که ساختار جامعه ایران به سمت دموکراسی پیش می رود یعنی گسترش ایدئولوژی های لیبرال و ایدئولوژی هایی که معطوف به بسط اختیارات جامعه مدنی هستندونیزجنبش عدالت طلبی اجتناب ناپذیر می کند فضای یک دولت ماء به ازاء را که نماینده همین گرایش در جامعه مدنی بشود. هر دولتی در ایران تا زمانی نتواند این فضای موجود را نمایندگی بکند گرفتار سطح وسیعی از بحران می شودامامثالی که دراین موردمی توانیم بزنیم طرح این پرسش است که دولت آقای احمدی نژاد در نتیجه ی چه شرایطی برسرکارآمد؟ حالا جدا از اینکه اصلاح طلب ها بد عمل کردند یا خوب عمل کردند وفروپاشی اعتماد مردم به آنهاکه رخ داد، ولی نکته دیگری هم وجود دارد و آن هم این است که احمدی نژاد در موج حرکتی جنبشی دوم خرداد رأی آورد یعنی فضای بعد از دوم خرداد فضای جنبشی بود با آرمان های خیلی بلندی که بخصوص معطوف به برابری درایران همچنان که یک ضدیت با امپریالیسم ویک ضدیت با سرمایه داری در ایران همیشه دیده می شودکه این ضدیت باامپریالیسم وسرمایه داری متاسفانه اغلب بدون لحاظ نمودن منافع ملی ویادرک منافع ملی ومرحله تاریخی کشورخودرادربرخی جناح های حاکمیت ونیز اپوزیسیون که فقط شعارهای کلی دراین مقولات میدهندرخ مینماید. آن فضای جنبشی این آرمان ها را تشدید کرد و احمدی نژاد اتفاقاً بر روی موجی سوار شد که دوم خرداد ایجاد کرده بود بر اساس یک جنبش اجتماعی بزرگ و با وجود این که آقای احمدی نژاد آمد و دولت رابا رأی تقلب یا غیرتقلب گرفت دیدیم که نتوانست توفیق به دست بیاورد. به خاطر اینکه این دولت اگر می خواست توفیق به دست بیاورد باید از همه نیروهای اجتماعی موجود در مدیریت کشور استفاده میکردکه اتفاقاً فلسفه وجودی این دولت نقطه عکس این قضیه بودوقرار شداز گروه های محدود اجتماعی و سیاسی در مدیریت بهره بگیرد و دیدییم که نتوانست نه براساس منافع ملی باغرب تعامل نمایدونه عدالت اجتماعی راایجادکندو مرتب به بحران پشت بحران خورد. حتی با اینکه به جهت ساختاری دولت هاشمی رفسنجانی تا حدی سعی کرد از نیروهای کارشناسی و بورکراتیک جامعه استفاده بکند ولی باز دچار بحران بود به جهت اینکه او هم نمی توانست همه گرایشات موجود این جامعه مدنی که رو به گسترش است رانمایندگی کند. بنابراین با توجه به مجموعه دقت هایی که آمریکا نسبت به تحولات در ایران دارددست به حمله نمیزد حالا ممکن است که هر سیاست گذاری به درجه ای از حماقت آمیختگی پیدا بکند حتی اگر در یک کشور خیلی سنجیده ای مثل آمریکا ولی در کل تصور نمی شد که با وجود همه علائم بارزی که وحودداشت تقابل نظامی رخ میداد. البته اگر در تصور آمریکا این بود که می شد با یک حرکت ضربتی کلک جمهوری اسلامی را بکند این کار را می کرد ولی روشن است که میزان هزینه هایی که ضروری می کند یک جنگ تمام عیار علیه ایران را این از توان ووضعیت بحران های اقتصادی واجتماعی فعلی آمریکا خارج بودو نمیتوانست این کار را انجام دهد نه بدلیل اینکه سرمایه مادی اش را ندارد.امابسیج سرمایه اجتماعی اش، سرمایه های حمایتی نظام بین المللی ونیز درگیری های وسیعی که بوجود می آمد و اینکه جمهوری اسلامی همه پروژه هایش را روی همین قضیه برای یک مقابله فرضی با آمریکا سوار کرده درنتیجه هیچ سیاستمدار عاقلی تن به این ریسک نمی داد. به نظر می آید که مجموعاً آمریکا ایران را ضمن اینکه تحت فشار اقتصادی و سیاسی قرار می دهد همیشه با یک جنگ روانی سعی می کند که افکار جمهوری اسلامی رامشوش بکند. البته باید گفت از حیث امنیتی جمهوری اسلامی معمولاً هوشیارانه عمل می کند ولی در هر حال نمی شود که از تأثیر جنگ های روانی بی اعتنا گذشت. به نظر می رسد که تحریم ها ومانورهایی که آمریکا در این چندسال اخیر به شکل تشدید شده انجام داد بیشتر برای ایجاد یک فشار روانی والبته اقتصادی بود که جمهوری اسلامی رادر حد امکان به یک سازش وادار بکند. این اتفاق منجربه سازش استارتش در چندسال پیش دردوران جرج بوش پسرزده شدکه درهمان زمان شانزده دستگاه امنیتی امریکااعلام کردند انحراف نظامی دربرنامه هسته ای ایران وجودنداشته است البته ما نمی دانیم و خیلی از اطلاعات را نداریم و ممکن است یک دریچه ای و یک سطحی از ماجرا اینطور باشد که در نتیجه فشارها وتحریم ها و تهدیدهای فراوانی چه در داخل و چه در خارج که همه نسبت به آن هشدار دادند و موجب شدرفته رفته این درذهن مدیران رده بالای جمهوری اسلامی هم خطور کند که مبادا ما در آستانه جنگ باشیم وممکن است به خاطرکاهش فشارها وجلوگیری ازجنگ سطحی از اطلاعات سری هسته ای توسط خود جمهوری اسلامی به غربی هاداده شده باشد که آنها قانع بشوند ما نمی خواهیم به تسلیحات هسته ای برسیم و اطلاعاتی که قبلاً نمی دادند خودایران تبادل اطلاعات نموده باشد که البته مااز آن اطلاع نداریم. به هر حال اینکه سازمان های جاسوسی آمریکا گزارش دادند و اعلام نمودند برنامه هسته ای ایران به سمت نظامی شدن نرفته است وبا این گزارش خود آقای جورج بوش هم غافلگیر شد وشاید کاملاً بر حسب یک تعهد ملی خلاف نظرات بوش منتشر شده باشد!! ممکن است یک صورت ماجرا این باشد که ایران توافق کرد یک سطحی از اطلاعاتی که می شود ازآن نتایجی حاصل بشودوبه سمت انتهای تحریم هاوسپس جنگ نروند داده باشد .در سیاست و حتی در جنگ هم این را داریم که گاهی اوقات در سریع ترین جنگ ها تصمیم می گیرند که یک سطح از جنگ صورت نگیرد ویابا توافق یک منطقه زده نشود و یا یک روز و یا در یک ایامی به طور غیررسمی آتش بس می شود. مثلاً در یکی از انتخابات مجلس های قبل احتمالاً انتخابات مجلس سوم بود که عراق موشک هایش رابه شهرهای ایران می زد و همه می گفتند که در روز انتخابات عراق خیلی موشک می زند اتفاقاً آن روز حمله ای صورت نگرفت یعنی عراق گذاشت انتخابات با آرامش در ایران برگزار شود. بنابراین میشودفرض نمودسطحی از تنش زدایی صورت گرفته شده باشد با توافق خود جمهوری اسلامی که از سطح فضای جنگی بیرون آمده و یک درجه ای از انعطاف نشان داده باشدودرجریان برجام دیدیم آن انعطاف آخری که مد نظر است (توقف غنی سازی)ورسیدن به به توافق برجام نمایان شد. این تحلیل از ماجرای هسته ای می تواند این گونه باشدکه چون اصولاً کلیه رفتارهای آمریکا به اعتراف البرادعی که اظهار نگرانی میکرد اینگونه تفسیر می شد که آمریکا دارد پله پله مراحلی را طی می کند که در نهایت به جنگ برسد و گفته می شد همان مراحلی که پله پله در عراق طی کرددرباره ایران هم طی میشود به همین جهت احتمال داردکه این مقاومت شدیدبخصوص از ناحیه روسیه و تا حدی چین ایجاد شدکه بااین رویه ی آمریکامخالفت کردندو نگذاشتند به پله های بعدی برسد والبته با آن پله اول که همین قطعنامه های شد که منجربه تشدید تحریم ها علیه ایران بودهم روسیه وهم چین رای مثبت دادندتابلکه بااین تحریم هاایران کوتاه بیایدکه آمدولی بزرگترین منافع تحریم ایران راچین وروسیه بدست آوردندومنتفع شدند. این بیانیه شانزده سازمان امنیتی آمریکاکه منتشر شد دو روز بعد از اجلاس پنج +یک صورت گرفت و حداقل بوش اینطور عنوان کرد که از پوتین تضمین تصویب قطعنامه تحریم ها را گرفته و باز می دانیم در همین ایام سعید جلیلی به روسیه رفت و مذاکراتی با پوتین داشت که احتمالاً خبر همان تحریم ها را به ایشان دادند که در صورت عدم انعطاف ایران تحریم ها تصویب میشوند .بر اساس این ارزیابی هاو این فرضیه هاآن سطحی که آمریکا وارد منازعه سیاسی علیه ایران شده بود قابلیت یک اجماع گسترده را نداشت به خاطر اینکه در دلش خطر جنگ وجود داشت ولی وقتی خطر جنگ حذف بشود این قابلیت فراهم شد وامکان اجماع برروی تحریم اقتصادی ایران بوجود آمدو ضمن اینکه بسیاری از کشورهایی که ممکن است به طور مستقیم وارد این اجماع نشده باشند یامایل نبودندکه بشوندعملاً این کار را کردندو یک نوع همبستگی بین المللی وتحریم حهانی برعلیه ایران شکل گرفت. به نظر می رسد اصل مهار ایران یک مهار تدریجی بلند مدت است دراستراتژی بین المللی آمریکا تا یک کار خلق الساعه و ...
دراینحاپرسشی به میان میآیدکه آیا تغییر جناح ها و افتادن قدرت دست دموکراتها یاحمهوری خواهان درآمریکا درخصوص ایران تحول سیاسی خاصی بوجود می آورد ؟ درپاسخ بایدگفت حتماً بالاخره تغییر جناح ها در هر سیستم سیاسی یک گونه ای از تغییر رادرروش ها ایجاد می کند ولی این استدلال جناح راست جمهوری اسلامی صرف نظر از ابعادش و زوایایش اصولاً استدلال درستی است که آمریکا سیاسیت خارجیش در مورد ایران به تعبیر ما مهار است و به تعبیر آنهابراندازی است حالا این براندازی ممکن است استحاله باشد که اظهار نگرانی می کنندو ممکن است که ساقط کردن باشد. این ساقط کردن یا مهار کردن ممکن است دولت به دولت درآمریکافرق بکند ممکن است در یک شرایط مهیا جمهوریخواهان دنبال آن باشند ولی اصولاً به نظر می رسد آمریکا به این نتیجه رسیده است که در یک حرکت خلق الساعه نمی تواند حمهوری اسلامی راساقط بکند و دلیلش ریشه دار بودن حاکمیت جمهوری اسلامی است.چون یک انقلابی در ایران صورت گرفت و چند تحول بزرگ جهانی در نتیجه انقلاب اتفاق افتاد یکی همین حرکت بیداری اسلامی که خود رهبری ایران می گوید این حرکت اسلامی همیشه بوده در طول قرن بیستم ولی این حس اعتماد به نفسی که می توان با قوی ترین قدرتهای جهانی مقابله کرد در نتیجه انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. نکته بعدی اش این است که مردم ایران با همه انتقاداتی که به جمهوری اسلامی دارند ظرفیت ریسک پذیری شان برای چنین تحولات عمده ای فوق العاده پایین است یعنی آمادگی هیچ نوع ریسک پذیری برای چنین تحولاتی راندارند ضمن اینکه اگر احساس بکنند که این ریسک دارد از خارج تحمیل می شود و از طرف یک کشوری که ربطی به مشکلات ما ندارد ممکن است که روی آن خیلی اسطوره پردازی خطرناکی علیه آمریکا درمنطقه شود چون بالاخره همیشه می شود ادعا کرد این انقلاب قرار بوده کارهای درخشانی بکند وآمریکا نگذاشته و یا داشته که کارهای درخشانی می کرده وآمریکا احساس خطر کرده است .ضمن اینکه ایران یک کشوری است که تجهیز شده برای یک چنین مقابله ای و باز نکته بعد این است که نخبگان ایران که بیشترین مخالفت را با جمهوری اسلامی دارند هیچکدام موافق حضور وحمله آمریکا به ایران نیستند ولو اینکه به رودربایستی باشد چون بیشترشان سوابق چپ دارند اصلاً نمی توانند بپذیرند یا عنوان بکنند که تحت هر شرایطی جمهوری اسلامی نباشد. به همین دلیل جمهوری اسلامی با بخشی از اعتقادات سیاسی نخبگان ایران هم به طور غیرمستقیم گره خورده بالاخره نظام ایران کم شعار ملی نمی دهد هیچ دولتی به اندازه دولت احمدی نژاد شعار ملی نداده بود.
دخالت های آمریکا در سومالی، بالکان، افغانستان، عراق چه تجربیاتی به آمریکاو به ما می دهد؟
در مورد میلوسویچ واقعاً یک نسل کشی در جنگ بالکان اتفاق افتاده بود حتی مطبوعات غربی و خود مطبوعات آمریکا وتا مدتی دولت کلینتون واکنشی نشان نمی دادند و همه انتظار داشتند آمریکا بیاید و دخالت کند و از این جهت تحت فشار بود و ضمن اینکه منطقه بالکان در یک بی ثباتی قرار گرفته شده بود و هیچ آینده روشنی متصور نبودو صرب ها هم دست بردار نبودند ونسل کشی می کردند آن طرف هم داشت مقاومت می کرد. حضور آمریکا یک مطالبه ی بین المللی بود و همه انتظار داشتند که آمریکا مداخله بکند و مداخله مثبتی هم صورت بگیرد کشورهای اسلامی هم راضی به دخالت بودندو دولت های اروپایی همه راضی نبودند که یک دولتی مثل میلچ سویچ که یک ناسیونالیزم افراطی را تبلیغ می کندسرکارباشد. در مورد همه این کشورها گونه ای از بی دولتی وجود داشته در مورد سومالی که اصلا دولت مرکزی وجودنداشت ودرموردافغانستان که اصولاً با رفتن شورویها این بی دولتی به شکل حادی بروز پیدا کرد و هر روزدرگیر یک جنگ داخلی بود که هر آن ممکن بودابعادش تسری پیدا بکند به کشورهای همسایه افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی چون طالبان والقاعده بر این ادعا بود که به قول اصطلاحات چریکی دهه شصت آمریکا لاتین یک نقطه سرخ اسلامی ایجاد شودو از این نقطه قرار است یک نوع انقلاب اسلامی حالا به روایت اهل سنت اش گسترش پیدا بکند و این خطر دائماً تشدید هم می شد بنابراین در افغانستان قضیه مداخله آمریکاآسان بودبخصوص بعدازحوادث یازدهم سپتامر و از این جهت باز کسی مخالفت نکرد. ایران چه در قضیه حمله نظامی آمریکا به افغانستان و چه در قضیه عراق با آمریکا همکاری کرد و نوعی اجماع بین المللی در هر سه مورد بود بخصوص دربین کشورهای اسلامی بوجودآمده بود.درمورد عراق صدام یک آدم غیر محبوب شده بودو دولت های عربی و اسلامی صدام را منفور می دانستند. افغانستان هم همینطور و یک کانون خطر بود برای منطقه اما در مورد ایران فرق میکردومی کند. ایران همچنان به یک نوعی رژیمی است که سطح قابل توجه ای از مبادلات متعارف باجهان دارد و به اصطلاح آسیب پذیری جامعه بین المللی از ناحیه ایران یک آسیب پذیری درجه یک و دست به نقدی نبوده ونیست. به هر حال درست است که قدرت آمریکا خیلی از اختلاف ها را به وحدت تبدیل می کند ولی بالاخره یک نوع اجماع و توافق بین المللی هم برای حمله به ایران لازم است که تاکنون شکل نگرفته ودرآینده غیرقابل پیش بینی نیزشکل نخواهدگرفت.درموضوع عراق جنگ به نفع دموکرات ها شددربرابر حمهوریخواهان و دررقابت های انتخاباتی دموکرات هااظهارمیکردند اطلاعات غلط به ما دادند اصلاً بمب اتمی وسلاح های شیمیایی وکشتارجمعی وجودنداشت. ولی در مورد ایران اوضاع فرق می کند اولاً در داخل هیچکدام از این سه کشورها یک دولت متعارف و مستقر وجود نداشت ثانیاً مجموعه ای از نیروهای اپوزیسیون ولو اینکه در زندان و در فشارها به طور فعال در داخل این کشورها وجود نداشتندو امکان تحولات تعدیلی در نتیجه انتخابات نصف و نیمه در هیچ یک از این کشورها وجود نداشت امادر ایران امکانش هست به همین دلیل بخش های بزرگی ازمردم ایران در مورد انتخابات حساس ودرآن مشارکت میکنند. کمک های امنیتی ایران تاکنون موجب شده که تا یک حدی مرزهای عراق را کنترل و قدری امنیت هم به عراق داده است.این نیروی حزب الهی و انقلابی که در ایران به این عنوان ها معروف هستندووجود دارند حالا چند میلیون !که از یک سازو کار نهادمند تحت حمایت جمهوری اسلامی نیزهستندبالاخره مجبور اندبا هر میزان از رادیکالیسم یک ضوابطی را رعایت کنندواگر از چارچوب نهادهای محدود کننده خارج بشوند و تبدیل به یک بذری بشوند که پاشیده بشونددرکانون های بحرانی منطقه نیروهای با تجربه، کار بلد و آموزش دیده چه میزان میتواننددردرگیری احتمالی باآمریکا دردسرهای جدی درست کنند؟امااین نیروهادرایران بالاخره تحت امرحاکمیت هستندوحرکات خارح از منافع حاکمیت درسطح منطقه ای وبین المللی انحام نداده اندبلکه مهندسی شده درعراق وسوریه ولبنان ویمن وتحت امرحاکمیت مداخله میکنند.
جمهوری اسلامی در بدترین شرایطی که به جهت رابطه با نظام بین المللی داشته چه موقع به سمت تروریسم وبمب گذاری مثل القاعده اقدام نموده است؟ بیشتر کارهایی که حمهوری اسلامی کرده رفته اپوزیسیون های خودش را ترورکرده است دراروپا و حرکات القاعده ای وداعشی نداشته است.
آیاحمهوری اسلامی ایران یک نظام است یایک نهضت است؟ اگر ایران یک نظام کاملا متعارف بود مجبور نبود برای اینکه مسائل امنیتی خودش را حل بکند تن به این هزینه های بزرگ بدهد که همه ی هزینه ها معطوف به حمایت از نهضت ها است مثلااز حماس از حزب اله ازحوثی های یمن حمایت می کند واین ها نهضت اند یک نظامی که متعارف است نمی آید پای این مسائل برود نهایتاً درموضوع فلسطین با گروه فتح مذاکره می کرد. در حامعه ایران هم فضای جنبشی وجود دارد برای همین هم احمدی نژاد رأی آورد به همین دلیل هم از خاتمی میرحسین وکروبی حمایت می شود. ایران تاشرایط غیرقابل پیش بینی همیشه مستعد یک فضای جنبشی است به خاطر اینکه روح یک انقلاب همچنان درش زنده است.بعنوان مقایسه همین انقلاب فرانسه که درقرن هجدهم اتفاق افتاده الان قرن بیست و یکم است کدام کشوری درکشورهای اروپای غربی به اندازه فرانسه اینقدردرگیر جنبش های خیابانی است؟ آلمانی ها هستند؟ ایتالیایی ها هستند؟و یاکشورهای شمال اروپا که بی خاصیت هستند!!درباره انقلاب ایران مگر اینکه گفته شودیک انقلاب فزرتی بود که تمام شد!اماواقعا یک انقلاب تاریخی در ایران اتفاق افتاده واین روح انقلاب وجود دارد. بنابراین فضای ایران هنوز یک فضای متعارفی نیست واین یک خطای تحلیلی است اگردیده نشود. نکته بعدهم این است که ابعاد کارهای سیاسی در آمریکا متفاوت از هر جای دیگردنیااست. یک فیلم که درآمریکا درست می کنند تجهیزات عظیمی وکارهای بزرگی صورت می گیرد یعنی اصل نگاه درآنجا این است که هیچ کار نشدنی وجود ندارد یعنی کارهایی که تا یک دهه پیش حتی تصورش قابل اجرا نبود توی فیلم الان انجام می شود با هزینه، پول و ... بنابراین ابعادهمه چیز در آمریکا عظیم است یک جامعه تولید انبوه، وفور تولید و آن اقتصادی که در کشورهای اروپایی خیلی مقتصدانه است اصلاً این صرفه جویی ها درآمریکا نیست اصلاً ضدصرفه جویی خصلت جامعه آمریکا است و این چند تا شاخص در آمریکا وجود دارد. در آنجا مدیری که اهل صرفه جویی باشد اصلاً قبولش ندارند مدیر باید بریز و بپاش بکند چون دلیل هم دارد چرا که اگر بریز و بپاش نباشد مصرف شکل نمی گیرد چون قدرت تولید وجود دارد و نگرانی از کمبودقدرت مصرف است. بنابراین روی حضوروعُده و عده زیاد نظامیان آمریکایی در منطقه خیلی نباید حساس بود ضمن اینکه بالاخره همه سیاست های نئوکان ها این است که بگویندخطر در این جای دنیا وجود دارد و ایران هم خطر بالقوه است و اینطور نیست که ایران خطر بالقوه دنیا نباشد و به قول خودشان دستور کاربرای شرایط بحرانی وجود دارد به عنوان یکی از احتمالات امادرارزیابی هایی که دریک اتفاق نظامی برای ایران ممکن بودبیفتدفقط یک جنگ کم شدت در بهترین صورت اتفاق می افتاد. ضرباتی در چند نقطه ایران زده میشد وهم ایران در یک برخورد کم شدت خویشتن داری می کند چون می داند به نفعش نیست ولی درسناریوی پر شدت سپاه درگیر و هم جنگ بلند مدت می شد. اگر جنگ شروع میشد قیمت نفت به دو برابر می رسید ونیزاینکه درموردامکانات نظامی ایران ارزیابی دقیقی نداشتند وایران خودش را محدود به یک مقابله رو در روی نمی کرد و به همه پایگاه های آمریکا درمنطقه حمله می کرد و آن کشورها را متزلزل می نمود با توجه به جریاناتی مثل القاعده که ایران قادربه ارتباط باآن است این بجران رابااستفاده ازقابلیت های نظامی این گروه تشدیدترمیکرد. نکته بعدی با توجه به تجربه عراق ایران میتواندکارهایی بکند که تلفات آمریکایی ها را بالا ببرد توی عدد ده هزار، بیست هزار تا و آمریکا را مثل جنگ ویتنام دچار بحران هایی از آن دست بکندو مجموعه این عوامل خیلی موید وجود یک جنگ نبود.
حالا این بازی و بحران کی تمام می شود؟ اگر این احتمال درست باشد که این اتفاق اخیر برجام اول حاصل یک سازش خیلی سری بوده بین ایران و غرب به نظر می آید که زمینه های سازش وتعامل کلان غرب وایران بسته نیست و مجموعاً نیروهای صلح طلب چه در داخل ایران و چه در داخل آمریکا وغرب موافق سازش وتعامل هستندوخیلی بیشتر ازنیروهای جنگ طلب اند. جان بلتون نماینده جنگ طلب ترین بخش نئوکان ها در آمریکا چندسال پیش در مصاحبه ای با CNN گفت که سقوط و تغییر رژیم ایران در یک فرآیند پنج تاشش ساله صورت می گیرد!! در کل زمینه های سازش وتعامل باتوافق برجام بوجودآمده است. مکانیزم های سازش مثل ورزش کشتی می ماند که خیلی از فن ها را گشتی گیربلداست ولی تا طرف را یکخورده تکان ندهد زمینه آن فن مهیا نمیشودو گشتی گیرنمی تواند بگوید که من دقیقاً آن فن را کی می زنم هر قدر که شگرد داشته باشد.
حمید آصفی -تهران
|