سخنرانی سعید شمس در سمینار حمید اشرف
بازخوانی و بازبینی ادبی کتاب اسم شب سیاهکل
•
سخنرانی سعید شمس در سمینار حمید اشرف
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٨ تير ۱٣۹۵ -
٨ ژوئيه ۲۰۱۶
سخن سعید شمس در سمینار حمید اشرف
سیاست، تئوری و تاریخ نگاری: بازخوانی و بازبینی ادبی کتاب 'اسم شب، سیاهکل: جنبش چریک های فدایی از آغاز تا سال ١٣٤٩' به قلم انوش صالحی
سعید شمس
پیش درامد
مبارزهای را که گروهی از روشنفکران چپگرایی ایرانی در دههی چهل شمسی شروع کردند و توسط چریک های فدایی تدوام یافت، پایههای جنبشی سیاسی، فکری و فرهنگی را پی ریخت که نقش آن چه در دوارن انقلاب و چه در سال های طوفانی بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی قابل انکار نیست. بویژه بعد از انتشار کتابی تحت عنوان "چریکهای فدایی خلق" که چند ساڵ پیش از سوی "موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی"، که نهادی وابسته به جمهوری اسلامی است، و هدف از انتشار آن نه تحلیل جدی بلکه زیر سوال بردن جنبش فداییان بود. در این شرایط، نگارش تاریخ جنبش فداییان خلق به ضرورتی سیاسی، فکری و فرهنگی برای اندیشمندان، شخصیت ها و فعالان جنبش چپ ایران تبدیل شده است. در سالهای گذشته و در راستای این امر چندین تلاش قابل توجه انجام گرفته است. آخرین نمونه کتابی است تحت عنوان 'اسم، شب، سیاهکل: جنبش چریک های فدایی از آغاز تا سال ١٣٤٩' به قلم آقای انوش صالحی که توسط نشر باران چاپ شده است. در این نشست بازبینی این متن به من واگذار شده است.
کتاب آقای صالحی دربرگیرنده سه بخش به اضافهی ضمائم آن که در ٣٤٣ صفحه نوشته شده است. بخش اول تحت عنوان 'عصر حسرت' تحولات دورهای را منعکس می کند که هنوز فعالان سیاسی رادیکال، بویژه دانشجویان و گروههای چپ، امیدوار بودند که بتوانند سیاست و استراتژی دیگری را در جبههی ملی بمثابه الترناتیو جا بیاندازند، اما از اواسط دهه چهل این تلاش ها راه به جای نمی برد. در این بخش نویسنده اذهان خوانندهگان را متوجه فضای سیاسی و فرهنگی می کند که بخشی از این فعالان سیاسی ـ بویژه گروهی از آنها بعدها به عنوان بنیان گذاران سازمان چریک های فدایی شناخته شدند ـ با آن روبرو بودند و در نهایت در آن اتمسفر طرح سیاسی نو در میدان سیاست ایران را پی افکنند.
سر آغاز بخش دوم تحت عنوان 'بیم و امید' بهار سال ١٣٤٥ است. نویسنده تلاش دارد با اشاره به ' شرایط دوگانه' حاکم بر فضای سیاسی کشور٬ یعنی از یک سو 'موفقیت حکومت در پیشبرد برنامه های اصلاحی و از سوی دیگر شدت عمل دستگاه امنیتی، اذهان را متوجه دغدغههای فکری و ایدئولوژیکی بخشی از فعالان سیاسی، و روشنفکرانی کند که در فضای سیاسی-اجتماعی نیمه دوم دهه چهل شمسی فعال بودند. در این راستا پس از اشارهای گذارا به طیف نیروهای مذهبی پس از غائله پانزده خرداد ١٣٤۲، زندگی نامهی بیژن جزنی و سایر چهرههای گروه جزنی- ظریفی آغاز می شود. این بخش که خود در برگیرنده شش فصل است و به راز و نشیب ها و واکاوی هایی اختصاص دارد که نهایتآ به پذیرش مسلحانه منجر شد،
بخش سوم 'در جنگل و شهر' همچون بخش قبلی دارای پنج فصل است و چنانکه عنوان آن منعکس می کند برآیند و فرجام بخش دوم است. یعنی در این بخش پروسه تدوام کار گروه بازماندگان جزنی- ظریفی را پس از دستگیری عناصر و اعضای اصلی آن و چگونگی اتخاذ مشی و سیاست چریکی توسط بازماندگان گروه، و هم چنین روند شکل گیری گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی و نزدیکی و مباحث این گروه در جهت اتحاد و ادغام را بررسی می کند. در پایان در این بخش از 'واپسین تلاش ها' سخن رفته است که دوره میان سال ١٣٤٩ تا رویداد سیاهکل را مورد بحث قرار می دهد.
آقای صالحی در آغاز تاکید دارد که تلاش او در این تاریخ نگاری متوجه دو گرایش موجود در باره جنبش فداییان است. از یکطڕف، 'آثاری که توسط موسساتی که وابستگی خود را به نهادهای حکومتی انکار نمی کنند'. به باور نویسنده این آثار کاستی بزرگی دارند که همانا 'کارکرد سیاسی' آنها است. از طرف دیگر، روایت های که 'از سوی گروهها و سازمان های که خود را ادامهدهندگان جریان فدایی می دانند... در این سنخ از نوشتهها، تعلقات سیاسی فعلی راوی معیار اصلی برای تعیین نقش رفقا و رقبا در بطن رویدادهای گذشته است'. از این منظر نتیجه می گیرد که " آنچه که از ابتدا تا مراحل پایانی تالیف این کتاب همواره مد نظر من بوده است واکاوی همه منابع در دسترس و دقت در انتخاب مستنداتی بود تا بر اساس آنها نخست چگونگی پیدایش اندیشه مبارزه مسلحانه بر بستر تحولات سیاسی نیمه اول دهه چهل را بازخوانی کنم و سپس به روند شکلگیری آن در نیمه دوم آن دهه بپردازم اگرچه ممکن است چنین امری به طور کامل امکانپذیر نباشد و اثر از کاستیهایی برخوردار باشد" (صالحی: ٧).
آقای صالحی به شکلی از اشکال تاکید دارد که بر خلاف دو روش ذکر شده او تلاش دارد روند شکلگیری جنبش مسلحانه و سازمان چریک های فدایی خلق را بی طڕفانه و بطور عینی بازخوانی کند. اینکه تا کجا این کار عملی است در روند بازخوانی متن و بویژه در پایان تلاش خواهم کرد روی این موضع مکث داشته باشم، اما آنچه من در اینجا و بعنوان مقدمه و ورود به واکاویی این متن می خواهم بگویم اینست که نه تنها این کتاب برای آکادمیسین جدی نوشته نشده بلکه حتی برای کسیکه بدنبال ارزیابی متوازن از تاریخ شکل گیری جنبش فداییان است هم نوشته نشده است. این سخن اما، از طرف دیگر، به هیچ وجه به معنای آن نیست که نویسنده در اهداف خود در تهیه و نگارش کتاب اشتباه کرده و یا این کتاب نباید در لیست اثرهای جدی در راستای تاریخ نگاری جنبش فداییان گنجاند. درست بر عکس در زمینه تاریخ فداییان کار آقای صالحی در خور توجه است از انجا که نثر و شیوه نگارش متن هم رمان گونه است که در نتیجه حتی خوانندگان عادی را هم که علاقهای چندانی به مسائل چپ و جنبش فداییان نداشته باشند وامی دارد کتاب را تا اخر بخوانند، می توان گفت که 'اسم شب، سیاهکل' اثری است سودمند برای نسلی که اکنون با جریان فداییان چونان حوداث گشته و تاریخ روبرو می شود. اما اگر بپذیریم که تاریخ جنبش فداییان برای آقای صالحی و همه نسل ما 'تاریخ روزگار' خود است، آنگاه می توان کاستی های این اثر را جدیتر مطرح کرد و در اینجا من به لحاظ روش شناسی این کاستی ها را پس از مروری کوتاه به متن در چندین محور طرح و پیشنهاد می کنم و این امر را در راستای امر سترگ نگارش تاریخ فداییان و به منظور نگارش های دقیقتر بعدی انجام می دهم.
بخش اول: عصر حسرت
این بخش از ٢٨ اردبیهشت ١٣٤٠ و جزئیات گردهمایی میدان جلالیه تهران آغاز و حوادث آن سالها را تا اردبیهشت ١٣٤٤ را در ٧٥ صفحه بررسی دنبال می کند. مشخصه کلی این دوره که نویسنده تلاش می کند بیان کند عبارت است از نضج بحرانی تازه سیاسی. شاه که پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در راستای تثبیت دیکتاتوری شخصی گام های برداشته بود، اما از اواخر سال ١٣٣٩ به بعد و بویژه با نزدیک شدن انتخابات مجلس در این سال تحت فشار چند جانبه قرار گرفته بود. از یک طرف، در نتیجه فشارهای داخلی و خارجی در جهت باز کردن فضای سیاسی، نه تنها جبهه ملی مجددآ به صحنه سیاسی باز گشته بود، بلکه حتی در چهارچوب دو حزب رسمی و شخصیت های سیاسی نزدیک به دربار هم زمزمه مخالفتهای به گوش می رسید. از طرف دیگر، رونق اقتصادی اواخر سالهای دهه ١٣٣٠ جای خود را به تورم جدی، فساد رو به رشد داده بود.
در چنین شرایطی دکتر اقبال، نخست وزیر وقت، که مسئولیت مدیریت انتخابات را بعهده داشت یکجانبه اعلام کرد جبهه ملی و طرفداران دکتر مصدق نمی توانند در انتخابات شرکت کنند. نتیجه انتخابات به نفع حزب ملیون دکتر اقبال تمام شد. اما نشانههای آشکار تقلب و شدت نارضایتی مردم شاه را وادار کرد خود را از اقبال دور نگه دارد و تصمیم بر ابطال انتخابات و برکناری اقبال و به جایش شریف امامی را مامور تشکیل کابینه کند (همانجا: ١٢-٣).
در نتیجه 'انتخابات تجدید شده' فضای مناسبی برای فعالان سیاسی جوان و دانشجویان در راستای مشارکت در اعتراضات مردم ایجاد کرد؛ "بیژن جزنی و دوستانش با تحلیل از شرایط جامعه و امکانات مناسبی که برای توسعه مبارزه ایجاد شده بود تصمیم می گیرند تا با حفظ اصول سازمانی و تشکیلاتی، در فعالیت هایی که تحت نام جبهه ملی شروع شده بود شرکت کنند (همانجا).
در ادامه این بخش به جزئیات مشکلات دولت شریف امامی، تاثیر مرگ آیت الله بروجردی و یورش پلیس به تجمع معلمان و که یک کشته و تعدادی مجروح بدنبال داشت، پرداخته می شود که در نهایت منجر به استعفای شریف امامی و نخست وزیری علی امینی گردید. بررسی تحولات این دوره تا چگونگی کنگره جبهه ملی، اختلاف میان رهبران محافظهکار جبهه، همچون الهیار صالح و سنجابی، با نیروهای جوان و دانشجویان که در نهایت به تشکیل جبهه ملی سوم منجر گردید که در نهایت از طڕف رهبران جناح محافظهکار جبهه ملی تشکیلات جدید به رسمیت شناخته نشد، ادامه پیدا می کند (همانجا: ٧٤-٣٩). "با توقف فعالیت های جبهه ملی سوم و این پایانی بود بر یک دوره مبارزه علنی و مسالمتی آمیز مخالفان رژیم شاه، عصر حسرتی که از بعدازظهر ٢٨ مرداد ١٣٣٢ آغاز شده بود یک بار دیگر با به بن بست رسیدن تحرکات مخالفان در نیمه اول دهه چهل تکرار شد و از آن به بعد ایران فصل تازهای از حیات سیاسی خود را در بیم و امید آغاز کرد" (همانجا: ٧٥).
بخش دوم: بیم و امید
در کل این بخش 'تاریخ شکلگیری چریک های فدایی از آغاز تا سال ١٣٤٩' در مراحل اولیه را بر می گیرد و به ٦ فصل تقسیم شده است. آرایش و ساختار فصل ها و رابطه آنها قاعدهمند نیست.
فصل اول: راههای ناممکن
این فصل روند شکل گیری گروه جزنی ـ ظریفی، دستگیری بخشی از اعضای گروه، بویژه شخص بیژن جزنی، و چگونگی رابطه گروه با فعالان سیاسی و از جمله رابطه با عباس شهریاری اختصاص دارد. فصل پس از اشاره به واقعه پانزده خرداد ١٣٤٢ و فضای سیاسی آن دوره، از زندگی خصوصی جزنی که پس از سپری کردن ٩ ماه بازداشت تصمیم به اسکان او همراه همسرش در چهارصد دستگاه می گیرد و جزئیات از این دست اغاز می کند. بعد از آن به معرفی حسن ضیا ظریفی رابطه او با بیژن جزنی و روند شکل گیری فکری و ایدئولوژیکی گروه می پردازد. "به هنگام شکل گیری اولیه ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم و مستقل از سیاست های دو قطب کمونیستی وقت ـ شوروی و چین ـ اعلام شد... با نظرگرفتن تجارب انقلاب کوبا مشی مسلحانه و تدارک مسلحانه انقلاب تودهای را به عنوان استراتژی عمومی گروه پذیرفته" شد (همانجا: ٩١). در حوزه سیاست خارجی و مشی کشورهای 'اردوگاه سوسیالیستی" در قبال ایران را مورد انتقاد ارزیابی می کند (همانجا: ٩٥).
این فصل عمدآ برگیرنده گزینشی از آثار فداییان، بویژه 'تز گروه جزنی-ظریفی' و 'تاریخ سئ ساله'، است.
فصل دوم: قرار نافرجام
سر آغاز این فصل نیمه دوم دهه چهل است. موقعیت سیاسی نسبتآ تثبیت شده رژیم شاه در عرصه خارجی و مراسم تاجگذاری شاه و ملکه فرح که برای چهارم آبان ماه ١٣٤٦ برنامه ریزی شده بود از جمله رخدادهای است که بشرح آن پرداخته شده است. روندی که همراه است با تشدید سیاست فشار نیروهای امنیتی رژیم بر فعالان سیاسی که به بازجویی مجدد نیروهای و شخصیت های سیاسی و دستگیری برخی از آنها منجر شد. در این پروسه بیژن جزنی و عباس سورکی سر قرار دستگیر می شوند و بعدها تعداد دیگری از اعضای گروه نیز دستگیر می شوند. تعدادی از اعضای بالای گروه که هنوز از ماهیت عباس شهریاری بی اطلاع بودن در جهت ایجاد امکان و اسکان در خانه امن با او تماس می گیرند. در نتیجه مابقی اعضای گروه از طریق شهریاری در تعقیب پلیس قرار می گیرند. در کلیت خود در فاصله میان "١٩ دی ماه ١٣٤٦ تا اواخر تابستان ١٣٤٧ در مجموع چهارده نفر از اعضای گروه دستگیر می شوند (همانجا: ١١٧).
منبع اصلی این بخش جزوه 'حماسه سیاهکل' حمید اشرف و به تعبیری دیگر این فصل نونگاشته این جزوه است.
فصل سوم: از هاوانا
این فصل بطور کلی به پروسه شکل گیری گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی می پردازد. هر چند عنوان و تیتر فصل اشاره بر سمت و سوی دیگر دارد، یعنی تاثیرات گفتمان، به معنای دقیقتر پارادایم 'ضد امپریالیستی' که در کوبا به بار نشسته بود. اما در این فصل تحت عنوان 'از هاوانا' است در کمتر از یک صفحه تحولاتی را که به انقلاب کوبا و 'موجی که فیدل کاسترو و ... چهگوارا .. به راه انداخته بودند' و چگونگی تاثیر این تحول روی 'جنبش های استقلال طلبانه کشورهای افریقایی، جنگ مردم الجزایر و ویتنام ...، عملیات هواپیماربایی گروههای فلسطینی' و هم چنین نقش آن روی جنبش دانشجویی و 'جوانان در غرب' و در نهایت رویداد ماه مه ١٩٦٨ پاریس اشاره شده است. این همه در کمتر از یک صفحه و بدون هیچ مرجعی ذکر شده است.
جدا از این اشاره کوتاه به انقلاب کوبا، این فصل در جوهر خود تاریخ شکل گیری گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی است. پروسه با ذکر جزئیاتی بیان شده و بویژه تلاش هستهای اصلی این گروه در راستای عضوگیری و تماس با گروه های دیگر مورد توجه این فصل است، بویژه گروه تبریز یا گروهی که بهروز دهقانی، صمد بهرنگی و کاظم سعادتی در راس آن بودند (همانجا: ٢٧-١٢٢). ار این راستا فعالیت های فرهنگی این گروه هم مورد توجه نویسنده قرار گرفته است. جمع بندی این فصل بدین شکل است که در 'حالی که بازماندگان گروه جزنی- ظریفی' پس از موج دستگیری ها و 'خروج دو تن' از اعضای آن بطور کلی مشغول بازسازی دوباره گروه بودند، گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی ضمن توجه جدی به تهران و اهمیت آن، توانسته بودند در شهرهای مشهد، ساری و تبریز هستههای در ارتباط با گروه خود ایجاد کنند (همانجا: ٣٤-١٣٣).
منبع اصلی این فصل آثار گروه، بویژه دو جزوه این گروه که توسط پویان و احمدزاده نوشته شده بودند و به ادبیات کلاسیک جنبش فداییان تبدیل شدند همراه با بکارگیری آثار دیگر سازمان چریک های فدایی خلق ایران است.
فصل چهارم: خواب صحرا
فصل چهارم با تامل روی فضای سیاسی-اجتماعی سال های پایانی دهه چهل آغاز می کند و از مجموعه تحولات و وقایع این دوره اشارهای به مرگ دکتر محمد مصدق در اسفند ماه ١٣٤٥ و هم چنین درگذشت تختی در بهمن ماه ١٣٤٦ دارد و چگونه این دو واقعه که منجر به تجمع نیروهای مخالف، بویژه دانشجویان شدند. با این پیش درامد، اشارهای به نقش گروه 'فلسطین' در مراسم بزرگداشت تختی و دستگیری اعضای شاخص این گروه دارد . در اینجا نویسنده یادآور می شود: "گروه فلسطین تنها جمع شکل گرفته در سال های پایانی دهه چهل نبود، کم و بیش در همان زمان، مصطفی شعاعیان نظریه پردازی که تا آن زمان نوشتههای را در ارتباط با تحلیل جنبههای گوناگون مبارزه سیاسی به صورت مخفی و علنی منتشر کرده بود با تشکیل گروه 'جبهه دموکراتیک خلق' با کار تشکیلاتی روی آورد" (همانجا: ١٣٦).
در کنار این اطلاعات در باره گروه فلسطین این بخش اشارهای هم به گروه پروسه (گروه دامغانی-راد) دارد که اعضای آن در دی ماه ١٣٤٧ شناسایی و دستگیر می شوند (همانجا: ٣٧-١٣٦). هم چنین روند شکل گیری گروههای مختلف به منظور پیگیری در مبارزه سیاسی همراه است با تشدید فعالیت اعضای 'کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا و امریکا' بود. در صدر برنامه کنفدراسیون دفاع از اعضای دستگیر شده گروه جزنی- ظریفی و افشاگری علیه رژیم از طریق ارائه گزارش از نحوه بازجویی و شکنجه گروه اعضای گروه و انعکاس وضعیت و فصای سیاسی حاکم در ایران از راهکار فرستادن نامه و تلگراف به سازمان های مدافع حقوق بشر، شخصیت های دمکرات و جریان های دانشجویی است. این تلاش ها نتیجه مطلوب حضور ناظران خارجی در روند دادگاه گروه جزنی- ظریفی منجر می شود که فرصت مناسبی به اعضا گروه در جهت افشاگری علیه رژیم و تشریح فشارها و شکنجههای که طول بازجویی متحمل شده بودند را می دهد.
پس از پایان دادگاه علنی گروه جزنی- ظریفی و آرای صادره از سوی دادگاه شماره یک دادرسی ارتش، و هم چنین انعکاس مطبوعاتی و سیاسی آن، اعضا گروه به زندان قصر منتقل شدند. با ورود گروه جزنی- ظریفی و سایر گروههای تشکیل شده فضای زندان به کلی دگرگون می شود. اعضای دستگیر نشده گروه جزنی- ظریفی در راستای سازماندهی مجدد، از یکطرف دو عضو خود را به فلسطین اعزام می کنند و ازطرف دیگر درگیر سازماندهی تیم های 'شهر و کوه' و تهیه اسلحه هستند، هر چند که هنوز 'نتوانستند شاخههایی با افرادی کامڵا ناشناخته سازماندهی کنند' (همانجا: ١٤٦).
در کل این فصل ادامه فصل پیشین در باره تاریخ شکل گیری گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی اختصاص داشت، دوباره به وضعیت گروه جزنی- ظریفی باز می گردد و تحولات این گروه را در سال های پایانی دهه چهل مورد توجه قرار می دهد.
فصل پنجم: شمال و جنوب
این فصل می توانست ادامه فصل پیشین باشد، نه فصلی مستقل. در این فصل نویسنده بازگشت علی اکبر صفایی فراهانی از خارج به ایران در اواخر زمستان ١٣٤٨ چگونگی تماس او با حمید اشرف و اعضای گروه را نقل می کند. با بازگشت صفایی فراهانی و انتقال سلاح ها و مهمات به تهران سازماندهی گروه در جهت تشکیل تیم های کوه و شهر وارد مرحله تازاهی می شود. با انسجام نهایی تیم کوه مناطق کوهستانی شمال کشور در اولویت کار گروه قرار می گیرد. در همانحال گروه بدنبال جذب نیروهای تازه نفس و بیشتری است و از طریق رابط های خود در دانشگاه پلی تکنیک به این اقدام می کند.
از تابستان سال ١٣٤٨ پروسه کار شناسایی به انجام خود نزدیک می شود و ایرج نیری در 'شب خوس لات' سیاهکل مستقر می شود و در همان حال 'تیم جنگل' با حـمید اشرف از طریق رحیم سماعی در ارتباط سازمانی مداوم قرار می گیرد. در کنار این فعالیت گروه این فصل اشارهی هم به محفل لرستان هم دارد که در واقع موازی با گروه جزنی در دهه چهل شکل گرفته بود. "محفل لرستان متشکل از افرادی بود که در خرم آباد توسط دکتر هوشنگ اعظمی شکل گرفته بود. آشنایی هوشنگ اعظمی با بیژن جزنی به سال هایی بر می گردد که آن دو در سازمان دانشجویان جبهه ملی فعالیت داشتند. در سال ١٣٤٥ گروه جزنی- ظریفی ابتدا از طریق اسماعیل احمدپور که دکترای اقتصاد داشت و با جزنی در دانشگاه آشنا شده بود با تعدادی از فعالین سیاسی در لرستان مرتبط می شود"(همانجا: ١٦٨).
در کنار این جزئیات این فصل اشارهای به واقعه دیگری هم دارد. پس از بازگشت صفایی فراهانی از خارج و تماس بازماندگان با اعضای زندانی، گروه ایده و نقشه فرار آنها را طرح و پیشنهاد می کند. جزنی پس از اطلاع از این طرح مخالفت خود را با صراحت در باره این نقشه بیان می کند اما در عین حال "از همسرش می خواهد با فراهم آوردن امکاناتی به آنها یاری رساند"، نقشه فرار به شکست منجر می شود و در نتیجه اعضای گروه به زندان انفرادی منتقل شده و مورد بازجویی مجدد قرار می گیرند و به شهرستان ها تبعید می شوند و دوران زندانی را انجا در میان بندهای عادی و محکومان غیر سیاسی سپری می کنند.
در این زمان است که جزنی جزوه 'آنچه یک انقلابی باید بداند' با نام مستعار نوشته و به بیرون می فرستد (٧٢-١٧٠). در این جزوه جزنی تحلیل نسبتآ مفصلی از اصلاحات انجام داده شده توسط شاه، از جمله اصلاحات ارضی، و هم چنین ماهیت 'بورژوازی ایران' دستگاه حاکمه که "بر بستر همین طبقه شکل گرفته است" ارائه می دهد و اظهار می دارد که: "قشر مسلط به دستگاه اداری و نظامی ...که خود دارای منافع امتیازات اجتماعی بوده و در غارت ثروت جامعه و استثمار زحمتکشان مستقیمآ دخالت دارد (همانجا: ٧٤-١٧٣). در کل اقلیت جامعه که عبارتند از "قشر بالای بوروکراسی و تکنوکراسی در بخش دولتی و بخش خصوصی، قشر مرفه خردهبورژوازی یعنی کارمندان، افسران، صاحبان مساغل آزاد پر درآمد و واسطههای توزیع قرار می گیرند" (همانجا: ١٧٥). در میان پایگاه اجتماعی 'روشنفکران' و دوگانگی موقعیت آنها توجه جدی جزنی را بخود جلب کرده است و از آنان "انتظار دارد با الهام از فرهنگ ملت خود به جامعه اکثریت محروم متکی باشند. همان اکثریتی که وارث بالقوه فرهنگ ملی است و بواسطه نداشتن رابطه با غرب کمتر تحت تاثیر ارزش های غربی قرار گرفته و همین موجب شده تا ارزش ها و آداب و اخلاق ملی در این جامحه ادامه یابد" (همانجا). جزنی گویی اینکه سئوالی را که بعدها به یکی از حلقههای اصلی مسائل نظری انقلاب ١٣٥٧تبدیل شد حدس زده است ادامه می دهد: "آیا چنین تناقضی روشنفکران را به عرصه دشمنی با تکنولوژی نمی کشاند؟" و خود پاسخ صریح می دهد که؛ "ما قصد بازگشت به اعصار تاریخی خود را نداریم، نه چنین راه عقب نشینی باز است و نه مطلوب ما. ما از وحشت استعمارزدگی به دام ارتجاع فرتوت جامعه خود نخواهیم افتاد" (همانجا: ٧٦-١٧٥).
در این جزوه، همچنانکه نویسنده کتاب هم به آن پرداخته است، جزنی در این جزوه با دقت بیشتری به مسائل نظری پیش روی جنبش پرداخته است؛ از جمله سیاست ملی کردن صنایع، معادن و سرمایههای بزرگ خارجی و یا سیاست و استراتژی در امورد کشاورزی، سیاست مطلوب خارجی و هم چنین مسئله ملی و خواست های ملی گرایانه در آذربایجان و کردستان را مورد بحث قرار داده است.
فصل ششم: در نفی بقا
فصل آخر این بخش چنانکه از تیتر آن پیدا است بازگشت دوبارهای است به تاریخ شکل گیری و انکشاف گروه پویان-احمدزاده-مفتاحی. بویژه نقش هسته ابراهیمی (چنگیز، همسرش مهرنوش و برادرش بهرام) که در ارتباط با مفتاحی شکل گرفته بود، در این فصل مورد توجه قرار گرفته است. در کنار این هسته، محفل دیگری پیرامون بیژن هیرمن پور، دانشجوی دانشکده حقوق، دانشگاه تهران سازماندهی می شود که بعلت آشنایی تعدادی از اعضای این هسته به زبان انگلیسی آنها امکان دسترسی به منابع دسته اول برای مطالعه آثار مارکسیستی و تجهیز تئوریک امکانات بیشتری داشتند. در این مسیر است که هیرمن پور، عضو اصلی هسته به این باور می رسد که مارکسیزم "یک شریعت مجرد و تئوری فلسفی نیست، بلکه مارکسیزم راهنمای عمل است و یک معتقد واقعی به مارکسیزم کسی است که در سرزمین و جامعه خود در جهت تکاملی دست اندرکار تداراک انجام انقلاب سیاسی و اقتصادی باشد" (همانجا: ١٨٩).
بخش دیگر این فصل انعکاس تلاش این گروه در ایجاد هستهای در تبریز است و در فصول قبلی هم نویسنده به این امر اشاره کرده بود که چگونه گروه پویان تماس هائی با صمد بهرنگی برقرار می کند اما "در نیمه شهریور ١٣٤٧ ارتباط با کانون تبریز در پی حادثه غێر مترقبه قطع شد"(همانجا:١٩٠). این همراه بود با مرگ صمد در نهم شهریور ١٣٤٧ که خود به حادثهای بزرگ در فضای سیاسی آن دوران ایران تبدیل شد. گروه پویان در کارزار سیاسی کردن مرگ صمد علیه رژیم شرکت می کند و حتی پویان مقالهای در نشریه آرش با نام مستعار 'علی کبیری' درج می کند. در ردیابی سر نخ تماس با گروه صمد، نویسنده به فعالیت های سال های قبل این گروه در تبریز، بویژه به اعتصاب دانشجویان در بهار ١٣٤٥ بر می گردد.
در کنار تبریز مشهد در اولویت جدی گروه پویان قرار داشت که در نهایت به ایجاد هستهی متشکل از حمید توکلی، بهمن آژنگ، مهدی سوالونی منجر شد. "فعالیت های پویان و احمدزاده در مشهد سمت و سوی دیگری نیز داشت و آن مقابله با فضای مذهبی بود که دکتر علی شریعتی بواسطه حضور در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد بوجود آورده بود"(همانجا: ٩٤-١٩٣). البته مسائل تئوریک تنها محدود به مقابله با گفتمان مذهبی نبود، بلکه 'آموزش و فراگیری ایدئولوژی انقلابی مارکسیستی-لنینیستی' 'به یک برنامه اصلی در فعالیت های روزانه هسته ها و تیم ها تبدیل شد. از طرف دیگر 'تحلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی' کشور به یکی از محورهای اصلی کار تئوریک گروه تبدیل شد. بعلاوه کار تئوریک تنها به مطالعه آثار مارکسیستی و یا تحلیل شراێط اقتصادی-اجتماعی محدود نماند، بلکه 'پس از مدتی هر یک از اعضای گروه موظف شدند تا یافتههای خود را پس از جمع بندی به نگارش درآورند. فرجام کار تئوری و مطالعاتی گروه به انتشار جزوه بهار که همانا مقاله 'ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا' توسط امیر پرویز پویان بود و بعدها جزوه 'پاییز' و اثر مسعود احمدزاده تحت عنوان 'مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک' از مهمترین کارهای نظری گروه است که نویسنده آنها را بررسی می کند.
بخش سوم: در جنگل و شهر
این بخش هم بر مبنای شش فصل نوشته شده است، به تحولات دو گروه در اواخر دهه چهل و چگونگی فرجام پروسه شکل گیری دو گروه (جزنی و پویان) نزدیکی آنها و در فصل های پایانی به رویداد سیاهکل و فرجام تراژیک آن می پردازد. توجه اصلی به فضای سیاسی آن دوران است که طێ آن دوره "حکومت شاه در بازسازی قدرت سلطنت توانست بر مخالفان پراکنده مسلط شود، آنان را به خدمت بگیرد یا منزوی کند"(همانجا: ٢٠٧). در این راستای نتایج تلاش های عباس شهریاری 'نه تنها به شکار مخالفان داخلی... بلکه ساواک را در جریان تصمیمات کمیته مرکزی حزب توده مستقر در ...المان شرقی قرار" داده بود (همانجا). از طرف دیگر با اجرای قتل تیمور بختیار و فشار به مخالفان خارج از کشور قدرت دستگاه امنیتی رژیم در 'نزد افکار عمومی دوچندان' شده بود.
فصل اول: واپسین تلاش ها
در چنین اتمسفری و در 'جزیره ثباتی' بنام ایران گروه جزنی وسایر گروههای شکل گرفته طرفدار مبارزه مسلحانه درگیر روشن کردن این مساله بودند که آیا شهر یا روستا برای آغاز مبارزه مسلحانه باید مبنا باشد. مابقی گروه جزنی- ظریفی پس از ضربات نیمه دوم دهه چهل 'در عضوگیری ها بسیار محتاط' بودند. "اما اعضای گروه پویان-احمدزاده ارتباط گستردهتری با سایر محافل ...داشتند". "در اواسط مرداد ١٣٤٩ از طریق ناصر سیف دلیل صفایی که آشنایی قبلی با او داشت با فعالین سیاسی پلی تکنیک مرتبط می شود... به این ترتیب برای اولین بار حمید اشرف و یارانش متوجه شکل گیری گروه دیگری همزمان با فعالیت های خود شدند"(همانجا: ٢٠٨).
اولین تماس ها ترتیب داده می شود و مفتاحی به عنوان نماینده گروه پویان در ملاقات با صفایی "اعلام کرد: ما معتقد به استراتژی جنگ چریکی شهری هستیم و به عقیده ما مبارزه اول باید در شهر اوج بگیرد و پس از آن با اتکا به پشت جبهه محکم شهر، حرکت به سمت روستا آغاز شود. بنابراین در شرایط فعلی باید دست به سازماندهی کار شهری زد و کار کوه را به آینده موکول کرد"، در مقابل صفایی بر این باور بود که "کار مسلحانه در ابتدا خصلت تبلیغاتی دارد و از این رو آغاز جنگ در کوه و با کمی تقدم زمانی در شهر به طوری که زمیئنه ذهنی آماده شود بهترین اثر تبلیغی را ایجاد خواهد کرد"(همانجا: ٢٠٩).
در حالیکه گفتگوهای دو گروه نیمه تمام "به آینده موکول" شده بود "اولین تیم بازماندگان گروه جزنی- ظریفی آماده اعزام به مناطق کوستانی شمال کشور بودند" (همانجا: ٢١٠). در کارزار این تدارک رابطه 'گروه جنگل' با حمید اشرف به شکل سیستماتیک برقرار می شود. در آخرین دیدار با گروه جنگل "حمید اشرف از سیاهکل به لاهیجان" بازمی گردد و "در بازگشت به تهران در کنار کارهای تشکیلاتی و تهیه امکانات برای تیم مستقر در شمال نحوه ارتباط با گروه پویان-احمدزاده از اهمیت زیادی برخوردار بود". در دیدار با مسعود احمدزاده که بر این باور بود که "جنبش شهری باید وجود داشته باشد و حتی حرکت عملی خود را قبل از کوه آغاز کند... حمید اشرف در مقابل، بر این اعتقاد بود که مبارزه مسلحانه بایستی به طور همزمان در شهر و کوه آغاز شود"(همانجا: ٢٢٠-٢٢١). در حالیکه این دیدارها هنوز به نتایچ ملموسی نرسیده بود، انرژی اصلی حمید اشرف و گروه جزنی- ظریفی به سازماندهی و استقرار گروه جنگل در شمال معطوف شده بود.
فصل دوم: نام های بی نشان
در حالیکه گروه جزنی- ظریفی سرگرم سازماندهی 'تیم جنگل' بود، گروه پویان پس از نگارش و انتشار درون گروهی دو جزوه 'بهار' و 'پاییز' را تهیه و بحث حول آنها را در پروسه گذار از یک گروه روشنفکری به گروهی چریکی قرار می دهد. "وقتی در اوایل پاییز ١٣٤٩ جزوه 'مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک' در گروه به بحث گذاشته شد، هیرمن پور نظرات انتقادی اش را در بیش از ده صفحه آماده کرد. احمدزاده ضمن موافقت با آن نظرات قول داد که در ویرایش بعدی آنها را لحاظ کند. به نظر هیرمن پور زمانی می توان بر اساس نوشته احمدزاده نظریه مشی مسلحانه را پذیرفت که به تکیه به آن بتوان از سایر گروهها، سازمان ها احزاب معتقد به کار تئوریک انتقاد کرد. احمدزاده از هیرمن پور می خواهد که این کار را انجام دهد." او هم در مقالهای با نام مستعار کاوه تاکتیک های مبارزاتی حزب توده، سازمان انقلابی، سازمان طوفان و غیره را نقد می کند و تاکید دارد که "هر نظریه مارکسیستی که در طی انقلابات دیگر به وجود آمده [با شرایط] ایران باید تطبیق جدی داده شود." هیرمن پور در راستای این هدف "کتاب 'جنگ داخلی در فرانسه' و 'انقلاب و ضد انقلاب' دو اثر مارکس و 'مقدمه جنگ دهقانی در آلمان' اثر انگلس را ترجمه کرده و در اختیار گروه گذاشت"(همانجا: ٢٢٩).
همزمان گروه پویان نه تنها تماس مداوم با گروه جزنی را ادامه می دهد بلکه تلاش دارد با گروهای دیگر، 'سازمان آزادیبخش خلق های ایران' و گروه همایون کتیرایی به منظور تبادل نظر و همکاری ارتباط برقرار کند. در همانحال سازماندهی کارها به منظور فعالیت های عملی در جریان است. برنامه مصادره بانک ملی شعبه ونک به منظور تامین نیازهای مالی در دستور کار گروه قرار می گیرد. عملیات در ٢٨ مهرماه ١٣٤٩ انجام می شود، هر چند در جریان آن احمد زبیرم زخمی می شود. یکی از پیامدهای این عملیات این بود که تعدادی از اعضا و سمپات های علنی گروه پس از این عملیات دستگیر می شوند. "مرکزیت گروه پویان-احمدزاده که هنوز از عوارض سرقت بیرون نیامده بود به تجدید سازمانی-تشکیلاتی گروه ادامه داد در حالی که گروه جنگل در مرحله شناسایی خود در شمال به پایان رسانده و در حال برنامهریزی برای بازگشت به مازندران برای شناسایی نقاط جنگلی و کوهستانی بخش شرقی مازندران بودند" (همانجا: ٢٣٥).
فصل سوم: چپ و چمدان
این فصل روند حوادث را از ششم آذر ماه تا هفتم دی ماه ١٣٤٩ را دنبال می کند. در حالیکه آغاز برنامه عملیاتی 'بعلت عدم آمادگی نیروهای مستقر در شهر' به تاخیر افتاده بود، حمید اشرف در راستای تامین نیازهای گروه جنگل در رفت و آمد از تهران به شمال است و. در همانحال گروه صفاری آشتیانی و هوشنگ نیری را برای تهیه سلاح و مهمات به عراق اعزام می دارند. این دو پس از بازداشت موقت توسط ماموران عراقی بجرم جاسوسی دستگیر می شوند، پس از خلاصی از زندان با سلاح و مهمات به ایران باز می گردند. در این میان ساواک اقدام به دستگیری غفور حسن پور و مهدی سامع می کند. "حمید اشرف بدون اطلاع از این تحولات ٢١ آذر راهی شمال می شود"(همانجا: ٢٤٤).
"علاوه بر بی اطلاعی گروه شهر از همه آنچه که در روند بازجویی های حسن پور و سامع می گذشت اتفاق دیگری در تهران به خوشبینی گروه در شهر دامن زد تا پس از وقفهای کوتاه روند فعالیت های شان را پیگیری کنند" (همانجا: ٢٤٨). این اتفاق دیگر گفتگوی مطبوعاتی پرویز ثابتی که "با توضیحات مقدماتی پرویز نیکخواه آغاز شد"، پس از آن ثابتی مدعی شد که: "تیمور بختیار می بایست در مرحله نخست در نقاط مختلف کشور سازمان های زیرزمینی وسیعی به وجود آورد. در مرحله دوم این سازمان های زیرزمینی به منظور متزلزل کردن اوضاع و از بین بردن ثبات و آرامش کشور... در مرحله سوم سازمان ها و گروههای متشکله که از لحاظ اسلحه، مهمات و امکانات از هر جهت تغذیه خواهند شد، شروع به عملیات مسلحانه و چریکی در نقاط کشوری می نمایند" (همانجا).
پس از این گفتگوی مطبوعاتی، روزنامهها به درج محاکمه گروه فلسطین پرداختند و در پایان این فصل نتیجه گرفته می شود که: "این شیوه برخورد تا حدی نشان دهنده موقعیت بغرنج گروههای سیاسی است که با کمترین امکانات در تدارک مبارزه قهرآمیز بودند. آنها در ابتدا واقعه را ساده گرفته و از کنار آن گذشتند" اما می افزاید که؛ "برغم چنین موضوعی تلاش شد تا خللی در روند جاری فعالیت های گروه بوجود نیاید بخصوص آنکه پس از بحث و جدل های فراوان آنها توانستند با گروه پویان-احمدزاده به تفاهمی دست یابند.. در پس چنین رخدادهایی حمید اشرف یک بار دیگر آماده سفر به شمال می شود"(همانجا: ٢٥٠-٢٤٩).
فصل چهارم: بر جادههای شبانه
در "پانزدهم دی ماه ١٣٤٩ حمید اشرف به اتفاق اسکندر رحیمی و رحیم سماعی" راهی شمال می شوند. "حمید اشرف برای جمع، سه خبر ناهمگون داشت. دستگیری حسن پور، بازگشت صفاری آشتیانی از عراق و توافق گروه 'پویان-احمدزاده' با برنامههای در شرف انجام. در نظر حمید اشرف؛ 'خبر پیوستن رفقای گروه احمدزاده به خط مشی (گروه) جنگل طبعآ امیدواری ها را افزایش می داد ولی به علت تاخیر زیاد در کارها رفیق صفایی برخوردش مثل سابق نبود و با بی اعتمادی به جریاناتی که در شهر می گذشت می نگریست"(همانجا: ٢٥٢).
"انتخاب سیاهکل در نهایت به عنوان اولین محور عملیاتی از میان مناطقی که در حد فاصل بلندی های بهشهر ... بیش از هر عاملی به تعداد اعضای بومی بر می گشت که تا آن زمان بواسطه حسن پور از لاهیجان و اطرافش جذب تشکیلات شده بودند... با اعلام نیمه دوم بهمن برای آغاز عملیات... در تهران حمید اشرف در حال آماده سازی مقدمات انتقال گروه به سیاهکل بود که در راس آنها پیویستن احمد فرهودی به گروه جنگل و تحویل سلاح هایی قرار داشت که صفاری آشتیانی و هوشنگ نیری از عراق به همراه آورده بودند" (همانجا: ٢٥٧).
در سفر اخری که حمید اشرف به منظور تماس و تحویل سلاح ها و تجهیزات به گروه جنگل در هفتم بهمن ماه انجام شد، حادثهای غیر قابل پیش بینی روی می دهد. آنها که با سه ماشین (جیپ، وانت و فولکس) راهی شمال شده بودند و در حالیکه فولکس را در پارکینک پارک کرده بودند برای تماس برقرار کردن به منطقه رفته بودند در بازگشت متوجه می شوند که ماشین فولکس توجه ماموران شهربانی را جلب کرده و زمانی که برای برداشتن فولکس به پارکینگ بر می گردند، پاسبانی سراغ مالک فولکس را می گیرد و از آنها می خواهد بهمراهش به اداره شهربانی بروند. حمید اشرف که خود را برای حالت اضطراری آماده کرده بود، در آنجا متوجه می شود که مساله اساسآ اجتماعی است ارتباطی به نیروهای امنیتی ندارد و با خرسندی ماجرا را به پایان می برد (همانجا: ٢٦٠-٢٥٨). در پایان این فصل "ظهر شبنه ده بهمن به لاهیجان رسیدند. صفایی فراهانی با وانت به سیاهکل رفت. حمید اشرف به سراغ فرهودی رفت و او را در جاده سیاهکل-لونک به گروه تحویل داد" (همانجا: ٢٦٢).
فصل پنجم: شب خفته
گروه پویان-احمدزاده پس از دستگیری حسن پور و سامع در معرض خطر و تعقیب قرار گرفته و تعدادی از عناصر برجسته گروه دستگیر می شوند. "دستگیری این افراد باعث شد تا اعضای باقیمانده در بیرون از زندان به زندگی مخفی روی آورده و فعالیت های عملی در راستای مبارزه مسلحانه را آغاز کنند"(همانجا: ٢٦٦). اما در این پروسه است که ساواک و مقامات امنیتی برای اولین بار متوجه فعل و انفعالات در شمال کشور می شوند: "روند عملیات دستگیری ها در مراحل بعدی نشان داد که حتی اگر برخی از اعضای گروه در اواسط دی ماه لو رفته باشند ولی ساواک در حوالی دهم بهمن توانست به حضور افرادی در جنگل های شمال پی ببرد و بی درنگ کار دستگیری افراد شناسایی شده را آغاز کند"(همانجا: ٢٦٩).
"حمید اشرف پس از بازگشت از سفر طولانی اش به شمال از آنجایی که مشخصاتش در اداره شهربانی بندر شاه به ثبت رسیده بود تصمیم می گیرد تا مخفی شود...با احتمال دستگیری علی و ناصر سیف، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد و صفاری آشتیانی تصمیم به تخلیه خانه نظام آباد... می کنند" (همانجا: ٢٧٠-٢٦٩). در حالی این کار انجام می دهد حمید اشرف که اطلاع ندارد که: "روند بازداشت ها به شمال می رسد و تیمی متشکل از [...] به رشت می روند [...] ایرج نیری در طرح با همکاری رئیس آموزش و پرورش لاهیجان دستگیر و به ساواک رشت منتقل می شود" (همانجا: ٢٧١-٢٧٠). بی خبر از ابعاد دستگیرها 'شنبه پانزدهم بهمن ماه ١٣٤٩ حمید اشرف به اتفاق اسکندر صادقی نژاد با وانت بار راهی شمال می شوند. قرار آنها صبح جمعه در حد فاصل جاده سیاهک به لونک بود' (همانجا: ٢٧٦) و "روز شنبه ١٧ بهمن یک روز پس از آخرین دیدار حمید اشرف با گروه جنگل کلیه اعضای گروه از ارتفاعات به طرف دامنه سرازیر و در درهای مستقر شدند" (همانجا: ٢٧٨).
"روز دوشنبه ١٩ بهمن ١٣٤٩ سیاهکل وضعیت عادی ندارد و گاه چهرههای ناشناس در شهر پرسه می زنند" (همانجا: ٢٧٩). "غروب روز دوشنبه افراد باقیمانده گروه در بلندی های مشرف به جاده با شنیدن صدای تیر از سمت سیاهکل به هوشنگ نیری و جلیل انفرادی در کنار جاده می پیوندند... پس از خلع سلاح پاسگاه افراد گروه برای بازگشت دوباره سوار خودروی فورد می شوند" (همانجا: ٢٨١-٢٨٠).
فصل ششم: روز برفی
این فصل آخر به وقایع بعد از خلع سلاح پاسگاه سیاهکل و چگونگی روند دستگیری و یا شهادت افراد 'تیم جنگل' در فاصله میان نوزدهم بهمن ماه تا یکم اسفند ماه می پردازد: "تا ظهر سهشنبه ٢٠ بهمن ١٣٤٩ که اعضای گروه به کاکوه رسیده و در حال استراحت در کلومبی بودند... خبر حمله به پاسگاه سیاهکل در محافل حکومتی و مطبوعاتی انعکاس پیدا کرده بود" (همانجا: ٢٨٣). تیم جنگل بی اطلاع از انعکاس این رویداد و بسیج وسیع نظامی رژیم به تحرک خود در منطقه ادامه می دهند: "صفایی فراهانی و یارانش بدون آگاهی از ابعاد و گستردگی عملیات از حوالی ظهر سهشنبه تا ساعت چهار بامداد روز بعد به سمت نقاط مرتفع تر حرکت کردند" (همانجا: ٢٨٥). "خبر مشاهده اعضای گروه در بلندی های کاکوه خیلی زود در سلسله مراتب نظامی انعکاس می یابد [...] به دنبال محاصره شدن افراد جنگل در غاری [...] گروه تحت شرایط غیرقابل پیش بینی قرار می گیرد و در نهایت "در ساعت ٣٠.٩ روز ١.١٢ یکم اسفند ماه ١٣٤٩ [...] بالاخره در پایان این روز گروه چهار نفره که در میان آنها رحیم مساعی مجروح شده بود بر اساس اعترافات اخذ شده [...] تسلیم می شوند" (همانجا: ٩٣-٢٩٠). بی اطلاع از چگونگی روند حوادث حمید اشرف به همراه صادقی نژاد درست دو هفته بعد از خرین دیدار خود با تیم جنگل راهی منطقه می شوند (٢٩٥). و در پایان "در ٢٦ اسفند ماه ١٣٤٩ مراسم اعدام ١٣ تن از افراد دستگیر شده اجرا شد" (همانجا: ٩٨-٢٩٩).
واکاوی و بازبینی ادبیاتی متن
بخش اول
می توان گفت که نارسایی بخش اول کتاب به این شکل خلاصه کرد که نویسنده بر اساس جمع بندی از دوره تاریخی معینی زمینه ورود به بحث خود را پی ریزی می کند، دورانی که با کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شروع و در نیمه دهه چهل به پایان می رسد. در طول این دوران علیرغم تلاش دربار و شخص محمد رضا شاه در جهت تثبیت دیکتاتوری فردی هنوز امید به تحدید قدرت نهاد سلطنت و شخص شاه و در نتیجه احیای دمکراسی از راه مبارزه قانونی و پارلمانی از بین نرفته بود. اما در دهه چهل، بویژه پس از سرکوبی جنبش مذهبی خرداد ماه تحت رهبری آیت الله خمینی، رژیم محمد رضا شاه از یکطرف با طرح برنامه اصلاحات جبهه ملی را هم به لحاظ ایدئولوژیک، و از طرف دیگر، با پیگیری کارزار و سیاست تشدید فشار بر نیروهای مخالف، هم آنها را به لحاظ سیاسی و سازمانی، خلع سلاح کرده بود. تلاش نیروهای جوان و دانشجویان عضو جبهه در جهت تغیر سیاست و استراتژی رهبری جبهه بجای نمی رسد و علیرغم فشار این نیروها رهبران جبهه ملی همچنان سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفته و ادامه می دهند. حتی تآسیس جبهه سوم هم بجای نمی رسد و در نتیجه نیروهای جوان، در صفوف آنها گروه جزنی، که نتوانسته بودند پلاتفرمی در جبهه ملی برای تغیر سیاست و استراتژی بیابند، گام به گام در راستای سیاست و مشی دیگر و خارج از جبهه ملی را در پیش می گیرند. روندی که در نهایت بعلت ناامیدی از شیوه پارلمانی و قانونی مبارزه به منظور تحول سیاسی، جهانبینی سیاسی گام به گام بسوی مبارزه مخفی و غیر قانونی و بویژه اتخاذ شیوه مسلحانه در راستای سرنگونی انکشاف می یابد. اگر هدف این بخش کتاب بازخوانی این دوران تاریخی به منظور واکاویی در بستر تاریخی این تحول و دگردیسی در مشی بخشی از نیروهای مخالف است، دگردیسی که راه برای شکل گیری سازمان های چریکی در مسیر سرنگونی رژیم شاه را هموار کرد، چرا باید نزدیک به هشتاد صفحه را تحت عنوان فصل مستقلی به نگارش در آورد، در حالیکه این بخش از تاریخ معاصر ایران بعلت اهمیت سیاسی آن موضوع بررسی دهها اثر قابل توجه تاریخی و هم چنین چندین بحث و تز دکترا بوده است. در هر کار جدی در راستای نگارش تاریخ فداییان می بایست این بخش را چونان بررسی، بازبینی ادبیاتی (literature review) آثار موجود انجام داده می شد، و این همه می توانست بطور موجز در ٢٠-١٥ صفحه انجام گیرد. در حالیکه آقای صالحی ترجیع داده خود حتی بدون اشاره به برخی از این آثار، بازنویسی تاریخ این دوران در حجم نزدیک به هشتاد صفحه را انجام دهد، شیوهی که در کاری سیستماتیک و اکادمیک نه تنها مرسوم بلکه حتی جایز هم نیست.
بخش دوم و سوم
چونانکه در پێش درآمد اشاره شد، هدف نویسنده بازبینی 'همه منابع در دسترس و دقت در انتخاب مستنداتی بود تا بر اساس آنها نخست چگونگی پیدایش اندیشه مبارزه مسلحانه بر بستر تحولات سیاسی نیمه اول دهه چهل را بازخوانی کند و سپس به روند شکلگیری آن در نیمه دوم آن' بپردازد. اما وقتی که نظری بر منابع ذکر شده می اندازیم، متوجه می شویم که این منابع عمدآ در برگیرنده آثار سازمان چریک های فدایی است. سئوال این است آیا برای بررسی چگونگی نضج اندیشه مبارزه مسلحانه در ایران در دهه چهل این آثار، بگذریم که آیا می توان آنها را منابع خواند، کافی است. ثانیآ، نویسنده مانند بخش پیشین، بجای بازبینی ادبیاتی این منابع به شیوهی گزنیشی سعی دارد تاریخ پیدایش اندیشه مسلحانه با توسل به این منابع دوباره بنویسد. سبک نگارش متن گیرایی خاصی دارد و به همین دلیل کتاب صالحی برای نسل جوان و معاصر متن لازم و سودمندی است. یکی از دلایل جذابیت متن شیوه رمانوار آن است. اما این نقطه قوت در همانحال به نقطه ضعف متن هم تبدیل شده است.
نویسنده قول نگارش تاریخ فداییان را از نیمه دوم دهه چهل تا پایان سال ١٣٤٩ داده بود، اما در کلیت خود متن عبارت است از بخش های به هم وصل شده از این منابع که ساختار و فرم ادبی آنهم نارسایی های دارد، یعنی معلوم نیست که این ژانر، رمان تاریخی است، اتوبیوگرافی گروه جزنی و پویان و یا روایت تاریخی در فرم غیر ادبی در باره جنبش فداییان است. علاوه بر این نارسایی فورمی، متن کمبودهای جدی محتوی هم دارد در ذیل مهمترین آنها را ذکر می کنم:
١) بعد جهانی اندیشه مبارزه مسلحانه.
چنانکه قبلآ اشاره شد تنها تحت عنوان 'از هاوانا' در کمتر یک صفحه اشارهای بسیار ناروشن به بعد جهانی موضوع شده است. آیا باید این امر را تنها باید لغزش قلمی دانست یا ریشههای اپیستیمولوژیکی دارد؟ آنچه که می توان حدس زد این است که نویسنده جزو مورخین است که فکر می کند می توان حوادث گذشته را بشکل عینی مورد بررسی قرار داد و شاید از این منظر، اساسآ برای نویسنده گفتمان، نظریه و یا پارادایم 'ضد امپریالیستی؛ در این واکاوی اهمیت ریشهای ندارد. در حالیکه اکنون ما مطلعیم که پارادایم 'ضد امپریالیستی' در ایران نیز در این دوره، همانند نقاط دیگر جهان، به گفتمان هژمونیک در صفوف دانشجویان و جوانان تبدیل شده بود. هم چنین مطلعیم که پارادایم ضد امپریالیستی اساسآ توسط چپ سنتی (احزاب کمونیست شوروی-مدار) فورموله شد، اما از سال های آخر دهه پنجاه سده گذشته ببعد، برای 'چپ نو' از اولیت و اهمیت خاصی برخوردار بود. اما این همه از نظر نویسنده اهمیت در ارزیابی از جنبش فداییان ندارد.
گفتمان و شعارهای 'چپ نو' خود درخور بحث جدی است که خارج از اهداف این بازبینی است، اما در اینجا مجال باید بطور گذارا اشاره کرد که خود 'چپ نو' محصول شکاف میان شوروی و چین بود و که در انکشاف گفتمانی آن شعار 'جهان سوم' به مفهوم کلیدی این گفتمان تبدیل شد. بر خلاف احتمالآ باور عمومی که مفهوم 'جهان سوم' را عمدآ مائوئسیت ها و بعدها 'چپ نو' متداول کردهاند، می توان در شناسایی تبار این مفهوم به آدرس امریکا و کشور های سرمایهداری غربی رسید. اما علیرغم این همه، در دهههای نیمه دوم قرن بیستم شاید کم بودند کسانی که جرئت می کردند با متفکر آلمانی، هانا آرنت، همراهی کنند که در کتابی در باره خشونت اظهار داشت که: "جهان سوم، واقعیت نیست، بلکه یک ایدئولوژی یا یک توهم است". این اظهار در آن زمان به نوعی کفر گویی شباهت داشت. اما امروز که معما حل شده و آسان گردیده، شاید بتوانیم با آرنت موافق باشیم که بله، مفهوم 'جهان سوم' تنها یک ایدئولوژی و یا یک توهم بود، اما توهمی که یکی از مفاهیم اصلی گفتمان چپ نو بر مبنای آن تدوین شده بود. هانا آرنت در آن دوران و درست در هنگامیکه از او خواسته می شود این بدفهمی را اصلاح کند به صراحت همان جواب را تکرار می کرد و بعلاوه اضافه می کرد که 'آفریقا، آسیا، امریکای جنوبی- این ها واقعیت هستند. حال اگر این مناطق را با اروپا و آمریکا مقایسه کنید، می توانید در مورد آن ها- اما فقط از همین منظر- بگویید که آن ها توسعه نیافتهاند، و بنابراین مدعی شوید که این مخرج مشترک مهم میان این کشورها است. مع هذا، موارد بی شماری را می بینید که کشورهای این مناطق در آن ها هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند' (آرنت ٢: ٨١). آرنت به درستی این موضع را روش می کند و حتی تاکید دارد که 'چپ نو، شعار جهان سوم را از زرادخانه چپ قدیم به عاریت گرفته' و توضیع می دهد تبار این شعار 'به تمایزی که امپریالیست ها بین مستعمرات و قدرت های استعمارگر قائل می شدند، بر می گردد. کشور مصر در نظر امپریالیست ها طبیعآ همانند هندوستان بود؛ هر دو کشور عنوان نژاد های مطیع را یدک می کشیدند. قلم کشیدن امپریالیست ها بر اختلافات را بر تمام اختلافات را چپ نو تقلید کرده، فقط بر چسب هایشان بر عکس شده. این همیشه همان داستان قدیمی را تداعی می کند: محو هر شعاری شدن، ناتوانی در اندیشیدن یا بی میلی به مشاهده پدیدهها آن گونه که به واقع هستند، بدون اطلاق کردن مقولاتی بر آن ها با این اعتقاد که می توان آن ها را دستهبندی کرد. درماندگی نظریهپردازی دقیقآ یعنی همین' (همانجا: ٨٢-٨١).
من به این دلیل به این نمونه اشاره کردم که یادآور شوم که گفتمان 'ضد امپریالیستی' و شعار 'جهان سوم', علیرغم توضیحات روشن متفکرانی همچون هانا آرنت حول تناقضات آن, گفتمان هژمونیک بود و بخش قابل توجهی از نیروهای جوان و جنبش دانشجویی در بیشتر کشورها در چهارچوب این گفتمان دنیا و واقعیت های آن را تجزیه و تحلیل می کردند. و تلاش متفکرانی چون آرنت که بطور جدی می خواستند اذهان این نیروها را متوجه این حقیقت بکنند که جهان سوم چونان یک کلیت واقعیت ندارد و این مفهوم را قدرت های استعمارگر غربی فرموله کردهاند و اکنون به شعار آنها تبدیل شده است، راه بجای نمی برد. در ایران هم مانند بسیار از کشورها دیگر گفتمان 'ضد امپریالیستی' با شعار 'جهان سوم' گفتمان اصلی نیروها جوان و دانشجویی در مبارزه علیه رژیم پهلوی بود که آن را به مثابه عامل منطقهای امپریالیزم به سرکردگی ایالات متحده آمریکا می شناختند. در این پروسه نه تنها در گروههای جزنی و پویان بلکه در کلیت خود این نگاه و درک به گفتمان اصلی اکثریت نیروهای جوان و دانشجویی تبدیل شد و در پرتو آن پذیرش کامل استراتژی وقهر آمیز و تاکتیک مسلحانه در باب انقلاب و ارائه برنامه های اجتماعی –اقتصادی مبهم که برگرفته از همان شعار متناقض 'جهان سوم' بود مورد پذیرش این نیروها قرار گرفت. بنابراین نمی توان تاریخ شکلگیری سازمان چریک های فدایی را بدون بررسی تاثیر این گفتمان به انجام رساند.
٢) اصلاحات و پروژه مدرنیزاسیون دولتی
یکی از فاکتورهای که در متن اینجا و آنجا گاهآ گذرا به آن اشاره شده و بعدآ دوباره در این بررسی به فراموشی سپرده شده است، خصلت اصلاحاتی است که توسط رژیم پهلوی انجام گرفت. از زمانیکه که رژیم تصمیم به انجام اصلاحات گرفت، این تحول در ایران، مانند اکثر کشورها دیگر، عواقب مشخص اجتماعی و فرهنگی بدنبال خود داشت. بدین معنی که پروسه اصلاحات مبنی بر مدرنیزاسیون و تا حدی غربی کردن جامعه مسائل و مشکلات هویتی و فرهنگی قابل توجهی را برای ایرانیان و ایران بوجود آورده بود. ویژهگی و تفاوت های انجام این اصلاحات در ایران با باقی کشورها عبارت از این بود که در اجرای این پروژه دربار و شخص محمد رضا شاه نقش اساسی بر عهده گرفته بودند و در نتیجه مسئولیت همه مسائل ایجاد شده برامده از این اصلاحات روی دوش او افتاده بود. یکی از ابعاد پروژه مدرنیزاسیون گسترش دانشگاهها، بویژه در رشتههای مهندسی و فنآوری بود. از طرف دیگر، وجوه مشترکی در اکثریت نیروهای جوانی را که در این دانشگاهها پذیرفته می شدند هویدا بود. بدین معنی، اکثر آنها از شهرستانها به پایتخت و شهرهای بزرگ که دارای دانشگاه بودند، آمده بودند، بر اساس زمینه قبلی اجتماعی محلی خود شروع این تحولات و اصلاحات رژیم مسائل هویتی و فرهنگی برای آنها ایجاد کرد بود، که هنوز پاسخ روشنی برای آنها نداشتند، مارکسیزم (مارکسیزم-لنینیزم) چونان علم و فلسفه تمام در جهت پاسخ به سئولات بی جواب، جذابیت خاصی داشت. نمونه بیژن هیرمن پور:
"وقتی به سن پانزده سالگی رسیدم متوجه شدم که جهان را بسیار آلوده می بینیم و در ذهن خود دنیایی تصور می کردم که از همه آلودگی ها بری باشد... من تصمیم گرفتم خود را وقف بهسازی محیط اجتماعی خود بنمایم ولی در آن دوران افکارم بسیار سادهلوحانه بود...پس از ترک تحصیل پنج سال را صرف آموختن موسیقی کردم ... سرانجام از ادامه موسیقی سر خورده شدم و به توصیه برادر بزرگترم با کمک دیگران به ادامه تحصیل مصمم شدم. در عرض حدود ٩ ماه کلاس های چهارم، پنجم و ششم ادبی را امتحان دادم و با نمرات عالی قبول شدم و در سال ١٣٤٥ در دو دانشکدهای که امتحان دادم یعنی در دانشکده ادبیات و حقوق و علوم سیاسی، هر دو در ردیف بالا قبول شد" (صالحی: ١٨٧). هیرمن پور در دانشکده حقوق ثبت نام می کند، اما خیلی زود فضای حاکم بر دانشکده، 'کوته نظری استادان و توخالی بودن کتب و جزوات درسی موجب می شود تا به مطالعه مارکسیزم روی آورد' (همانجا: ١٨٨).
در شرایط نبود آزادی سیاسی و در سایه حکومتی دیکتاتوری فردی، بخشی از این نیروهای دانشجویی مشکلات هویتی و فرهنگی که برنامه مدرنیزاسیون دولتی ایجاد کرده بود حس می کردند. بروژه مدرنیزاسیون دولتی که شامل تحول در ساختار قدرت سیاسی نمی شود، و فراتر از این. در تلقی دولت پهلوی از تحول اجتماعی، به آن بخش از مفهوم مدرنیته که مربوط به فرهنگ و سیاست است، نه تنها وقعی نهاده نمی شود بلکه طرح مسائلی از این دست بشدت هم سرکوب می شود. به همین دلیل بخش قابل توجهی از نیروهای که به جنبش فدایی پیوستند احساس بیگانگی نسبت به برنامه مدرنیزاسیون دولت داشتند و مستعد پیوستن به جنبش اعتراضی بودند.
٣) ارزیابی از اهداف رهبران جنبش فدایی
"سیاهکل بر خلاف آنچه بعدها در ستایش آن گفته و سروده شد به 'مونکادای' ایران تبدیل نشد" (صالحی: ٣٠٣). نویسنده که اساسآ بخش اصلی کتابش را بر اساس جزوه حمید اشرف 'حماسه سیاهکل' نوشته است نمی بایست کتاب را این گونه به پایان برساند. هر نوع تاریخ نگاری در باره 'پیدایش اندیشه مبارزه مسلحانه' می بایست با در نظرداشت محتوی آن دوران صورت گیرد. بر دو محور بالا باید در ارزیابی از انگیزهای رهبران دو گروهی که بعدها سازمان چریک های فدایی را پێ ریختند، می بایست به گونهای منصفانهتر و واقع بینانهتر برخورد کرد. در تزهای گروه جزنی-ظریفی ارزیابی از شکست ٢٨ مرداد ماه ١٣٣٢ شده بود شکست "نه در میدان نبرد و در حال مقاومت بلکه در حال عقب نشینی بدون برنامه و نقشه" (همانجا: ٩٢). حمید اشرف در آن حماسه سیاهکل می افزاید که "ما بخوبی اگاهیم که در هر شکست گناه را به گردن یک عامل انداختن و از تحلیل سایر جنبههای عامل شکست چشم پوشی کردن خطا است" (اشرف: ٣٥). یعنی اینکه همچنان که خود نویسنده اذعان دارد، بعلت دستگیریها برنامه سیاهکل و شروع عملیات آن گونه که آنها پیش بینی کرده بودند به اجرا در نیامد. اما درست پس از دستگیری گروه جنگل "حمید اشرف، محمد صفاری آشتیانی، اسکندر صادقی نژاد، منوچهر بهایی پور و رحمت پیرونذیری از اعضای باقیمانده در خانههای تیمی گروه پویان-احمدزاده مستقر شدند" (همانجا: ٢٩٩). و درست در "دو روز ١٦ و ١٨ فروردین ١٣٥٠ نخست یک کلانتری در قلهک تهران مورد حمله قرار گرفت، و سپس سرلشکر فرسیو رئیس دادرسی ارتش در جلوی خانهاش زخمی و چند روز بعد درگذشت" (همانجا: ٣٠٣).
یعنی اگر سیاهکل به 'مونکادای' ایران تبدیل نشد، اما شروع آغاز کار سازمان چریک های فدایی با این دو عملیات درست همان روحیه را منعکس می کند، 'شکست در میدان نبرد و در حال مقاومت'. روانشناسی رهبران جنبش فدایی بیانگر همان تزی است که هانا آرنت در ستایش استادش، پروفسور کارل یاسپرس، اظهار کرد: "انسانیت هرگز در تنهایی حاصل نمی شود، و نیز با محول کردن کار خود به عموم. فقط کسی می تواند آن را به دست آورد که خودش و زندگی اش را وقف خطر کردن در قلمرو عمومی کند"(آرنت ٢: ٧٤-٧٣). رهبران جنبش فدایی کاری را آغاز کردند و اساسآ در این مسیر مطلقآ به فکر این نبودند که چه بسر خود آنها خواهد آمد، اینکه چه رخ خواهد داد، هرگز برای خود آنها هم روشن نبود. اکنون ممکن است از گوشه نگاه نیولیبرالی کسی بگوید که آنها عقلانی عمل نکردند و خود را بیخود به کشتن دادند، و یا کسی از گوشه نگاه لیبرالی امروز خود در مورد عمل آنها را چونان آوانتوریزم مورد قضاوت قرار می دهد، اما به باور من این همه جایز نیست. عمل آنها خطر کردن در قلمرو عمومی با این پرینسیپ چپ و با درک آن زمان آنها از سیاست منطبق بود. چرا که انسان نمی تواند بداند چه روی خواهد داد و نمی تواند تصمیم در راستای عمل سیاسی را عمدآ حول نتایج معلوم و از قبل آن اغاز کند. رهبران فدایی کاری را آغاز کردند که فضای سیاسی آن دوران ایران بشدت نیازمند آن بود؛ یعنی خطر کردن در قلمرو عمومی و در راه منافع عمومی که این خود نیازمند نوعی خطر کردن بود. جایز نیست که امروز این اخلاق و نجابت سیاسی را که آنها به بهای زندگی خود پی ریختند از نقطه نظر نگاه نیولیبرالی بی بها کرد، مستقل از اینکه ما امروز چه نقدی بر آن گفتمان 'چپ' نو داشته باشیم.
٤) منابع اسناد و متدولوژی
در هر کار تاریخی و تحقیقی منابع و اسناد مخلتفی بکار گرفته می شود. بطور کلی می توان این منابع را بشکل زیل دستهبندی کرد:
١) رۆزنامهها، مجلات و جورنال های رسمی آن دوره؛
٢) منابع و اسنادی که توسط موسسات دولتی جمع آوری و بایگانی می شود؛
٣) منابع و اسناد گروهها و احزاب اپوزیسیون؛
٤) خاطرات، و یادداشت های شخصیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛
٥) اطلاعاتی که از طریق گفت وگو با فعالین و شخصیت های اپوزیسیون خود محقق آماده می کند.
در بکارگیری این منابع محقق موظف است که پس از اطمینان از کیفیت:
1) اصالت (Authenticity)؛
2) اعتبار (Credibility)؛
3) نمایندگی(Representativeness) ؛
4) معنا (meaning) و مفهوم اسناد در دوران مورد بحث.
اسناد و منابعی که نویسنده در نگارش کتاب از آنها استفاده کرده است عمدآ در دو محور ٣ ، ٤، و ٥ قرار می گیرند، امید که مورخان جنبش چپ در تاریخ نگاری این جبنش متوجه این امر باشند که اطلاعات گردآوری شده از خاطرات فعالین سابق این جنبش را نمی توان به عنوان سند ارائه کرد، این اطلاعات و اظهارات تنها پس از وارسی جدی و در پیوند با پرسش های که محقق در مورد در تاریخ این دوره دارد و بر اساس معیارهای چهارگانه بالا دسته بندی کرده و مورد استفاده قرار دهند.
سخن پایانی: سیاست، تئوری و تاریخنگاری
از آنجا که آقای صالحی می خواهد جلد دوم این کتاب را در آینده تحت عنوان 'چریک شهری' مورد بررسی قرار دهد، دوست دارم این بازبینی را با دو تذکره که هم شامل این جلد کتاب می شود و هم امید است در پروسه نگارش جلد بعدی هم سودمند باشد به پایان برسانم.
محور اول، رابطه تاریخ نگاری و فلسفه تاریخ بطور کلی، و رابطه نظریه و تاریخ نگاری سنتی بطور مشخص است. برداشت من از مطالعه این جلد کتاب اینست که آقای صالحی تلاش کرده است تاریخ این دوره را با پرهیز از نوع پیشداوری بنویسد و به همین دلیل از بکارگیری هر نوع تئوری خاص و یا چهارچوب گفتمانی خودداری کرده است.
اولآ، هیچ متن تاریخی بی نیاز از و بدون تئوری نیست، خود تلاش نوشتن بدون تئوری خود یک نوع تئوری است. ثانیآ، مفهوم پیشداوری تاریخی همهجا و همواره وجود دارد. مفهوم پیشداوری تنها در مقابل و ضدیت با ناپیشداوری می تواند معنی داشته باشد- یعنی توسل به نوعی عینیگرایی و حقیقت خواهی مطلق. حالتی که امکان پذیر نیست و به صراحت باید گفت که، بیشترین پیشداوریهای تاریخی معمولآ در شکل و نمونههای تاریخ نگاری عینی گرا و تجربی وجود دارد. به هیمن دلیل لازم رابطه نظریه و تاریخنگاری نیازمند واکاویی جدی است.
تاریخنگاری به عنوان دیسیپلین آکادمیک و با فورمات مدرن کنونی خود، مانند سایرشاخههای علوم اجتماعی، محصول ایدئولوژی قرن نوزدهم میلادی در غرب است. در قرن نوزدهم این باور عمومی غالب بود که راه و ابزار رسیدن به حقیقت علم است. این ایده از سنت سیمون تا مارکس فراگیر بود. اما در آن دوران هیچ کس به اندازه مارکس روی تاریخ نگاری علمی پافشاری نمی کرد. می دانیم این باور عمومآ پذیرفته شده بود که زمانی که سوسیالیزم تحت تاثیر تئوری مارکس از 'تخیل' به 'سوسیالیزم علمی' فراروید، علم نوینی به نام 'علم تاریخ' توسط مارکس پی افکنده شد. فرجام این درک در قرن بیستم، بویژه در دوران جنگ سرد، این بود که 'تئوریسین های بورژوازی' به منظور مقابله با این ادعا، بعد 'علمی' تاریخ را محدود کردند و دسیپلین تاریخ بطور روزافزون به مثابه چونان 'هنر' یا 'ادبیات' از سایر شاخههای علوم اجتماعی جدا کردند. اما تاریخ نوعی از هنر بود که نه با تخیل بلکه با فاکت ها و اسناد سروکار داشته و دارد. در نتیجه هر چند تاریخ در بخش ادبیات جای می گرفت، اما چیزی بود میان علم و ادبیات. پیش از پایان جنگ سرد این دوگانگی تحت تاثیر تحول معرفت شناسانه دهه هشتاد قرن بیستم به پایان رسید و اکنون تاریخنگاری چونان فلسفه و جامعه شناسی شاخهای از علوم اجتماعی است و همانند آنها بر مبنای تئوری قرار دارد. از آن زمان دیگر به زحمت می توان بر عینی گرایی، لااقل در غرب، پای فشرد.
البته یکی از پیامدهای این سنت و ارثیه هنوز هم در منطقه ما باقی است، آنهم ادعایی عینی گرایی در نگارش حوادث تاریخی برای اینکه مطلب به درازا نکشد، اجاره دهید با اشاره به تجربهای، که به گمان من برای بخشی از فعالان و کادرهای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) مفهوم است، سخن را کوتاه عرض کنم. در اواخر دههی ٥٠ و دههی ٦٠ شمسی کل سازمان اکثریت با بحران فکری و ایدئولوژیکی روبرو بود و سازمان در رویاروی با اوضاع پیچیده آن سالهای، بویژه تحلیل پدیدهی برآمده از روند انقلاب یعنی 'اسلام سیاسی' و هژمونی آن بعد از سقوط نظام سلطنتی، خود را ناتوان یافت، آنگاه که راهحل نزدیکی به حزب توده ایران مطرح شد. اکنون، البته معمای حل شده فهمش آسان است. اما در آن سالها درک این مسئله که مخالفت و مبارزه به اصطلاح 'خط امام' با 'غرب امپریالیستی' تنها غرب چونان سرمایهداری کلونیالیست و یا امپریالیست را هدف خود قرار نداده است، بلکه دشمنی و تضاد با کلیت ایدئولوژی مدرنیزاسون هدف آن است و شعار و استراتژی اسلامی کردن جامعه در واقع عبارت بود از سرناسازگاری و دشمنی با روبنای 'مدرنیستی'. درک این نکته و تحلیل این پدیده 'اسلام سیاسی' در تدوین و تبیین 'خصلت انقلاب و صف آرایی نیروهای انقلاب و ضد انقلاب که در ترمینیولوژی مارکسیستی مبنای اصلی تدوین استراتژی بود، نقش کلیدی ایفا می کرد. سازمان فداییان در آن سالها به قول یکی از رفقا بیشتر همانند یک 'دایناسور' بود، یعنی تنهای بزرگ و مغز کوچکی داشت. در نیمه دوم سال ١٣٥٩ بعد از انشعاب اقلیت هنگامیکه که بخشی از رهبری سازمان اکثریت در مواجه با این مخمصه ایدولوژیکی چاره کار را در پذیرش 'سوسیالیزم عملا موجود' که در واقع نزدیکی و وحدت و نهایتآ انحلال سازمان در حزب توده ایران را توجیه می کرد، روند طرحی دیگر در سازمان ریخته شد.
آنچه هم موجب به فرجام رسیدن این روند با سرعت خارق العادهای شده و همزمان اقناع لازم را در بخش قابل توجهی از کادرهای سازمان اکثریت، که بزرگترین بخش 'سازمان چریک های فدایی خلق' تکه تکه شده را نمایندگی می کرد، ایجاد کرد، شکلی از مهندسی فکری از سوی رهبری آن دوران حزب توده ایران بود. جوهر این مهندسی فکری عبارت بود از طرح مباحث فکری که هم اذهان کادرهای سازمان را به خود مشغول کرده بود و هم بعلت ضعف ایدیولوژیکی سازمان بستر مناسبی را برای هژمونی حزب ایجاد می کرد. برای نمونه طرح بحث 'دوران' که برگرفته از یک مقالهای یک و نیم صفحهای ژورنالیستی لنین بود که خود مقاله اصلآ اهمیت نظری نداشت، اما ترویج حول آن نهایتآ این اقناع را ایجاد کرد که در عصر (به اصطلاح) دوران 'گذار از سرمایهداری به سوسیالیزم' حتی نیروی مذهبی-قشری روحانیون تحت رهبری ظرفیت آن را دارد که جویبارها را در مسیر مبارزه با 'امپریالئزم' به آسیاب سوسیالیزم بریزد. اما بی گمان مهمترین محور این اعمال هژمونی فکری، سیاست ها گذشته حزب و شیوهای عملکرد رهبری حزب در گذشته بود.
در این راستا، کتابی از سوی حزب به نام "اسناد و دیدگاها: حزب توده ایران، از آغاز پیدایی تا انقلاب ١٣٥٧" تهیه و در سال ١٣٦٠منتشر شد. این متن عبارت بود از گلچینی بسیار دقیق از بهترین مقالههای که رهبران و کادرهای حزب در طول سالهای اقامت طولانی خود در شوروی و دیگر کشورهای به اصطلاح آن زمان 'اردوگاه سوسیالیستی' نوشته بودند و دستهبندی آنها به گونهای که این نگرش را در خواننده ایجاد می کرد که گویا تاریخ واقعی حزب را مطالعه می کند. این نکته ظریف و اهرم القایی آن در مقدمهای به قلم رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، که هم در میان رهبری و هم در بخشی از کادرهای سازمان ایالتی تهران از اتوریتهی قابل توجهی برخوردار بود و هم به خاطر تجربهای طولانی نوشتن در روزنامه کیهان نثری شیوا داشت، نوشته شده بود. شهید مهرگان این گونه مقدمه را آغاز می شود: "اینک تاریخ حزب توده ایران است که سخن می گوید، نه با زبان مورخان و تذکره نویسان، بلکه با زبان بی شبهه عمل و اندیشه خود، در این چهره هیچ مشاطهگری دست نبرده است، به قول گزنفون 'بگذار تاریخ خود لب بگشاید' (مهرگان: ٥). جوهر سخن من بطور موجز در باره رابطه فلسفهای تاریخ و امر تاریخ نگاری این است که تاریخ هیچگاه خود سخن نمی گوید و آنچه تاریخ نگاری خوانده می شود تنها با زبان مورخان و تذکره نویسان تولید و بازتولید می شود. فراتر از این امروز از گوشه نگاه تئوریک، البته نه علیه گزنفون، خود این سخن خود بدترین مشاطهگری بود که به قیمت گرانی هم برای سازمان فداییان و هم مردم ایران و حتی کل منطقه ما تمام شد.
به عبارتی دیگر تاریخ نگاری هم گفتمانی است در باره جهان واقعی و مثل همه گفتمان های دیگر جهان واقعی را بوجود نمی آورد بلکه آن را طرح، تدوین و تفسیر می کند. تنها فرق گفتمان تاریخی با گفتمان های دیگر، مثلآ فلسفه و یا جامعهشناسی، تنها در دو نکته نهفته است: اول، جهان واقعی و عرصه تحقیقی گفتمان تاریخ نگاری امر گذشته است، و دوم، امر گذشته که به مثابه حوادث و رخدادها اجتماعی روی داده اند و اما تاریخ نگاری در واقع تفسیر و تعبیر این حوادث است، یعنی تاریخ (گذشته) و تاریخ (تاریخ نگاری) دو چیز کاملآ متفاوت هستند. تاریخ به مثابه 'گذشته' تمام شده است و طرح، تدوین و تفسیر این 'گذشته' تمام شده تنها در شکل و شمایل کتاب، مقاله، اسناد، و غیره، که آنها هم توسط مورخان تولید شده، موجودیت پیدا می کنند. تاریخ نگاری به مثابه دیسیپلین آکادمیک از روی نشانه های گذشته سعی در بازتولید گفتمانی حوادث گذشته دارد، اما هیچ مورخ حرفهای هم قادر نیست کوتاه ترین رویداد را در حجیم ترین مجلدات آنگونه که روی دادهاند دوباره بازتولید کند. ابزار کار مورخ نشانهه و فاکت های گذشته: اسناد، اشیاء، روزنامه و مجلات، خاطرات و زاکرههای انسانها، و غیره، است. هیچ سندی خود سخن نمی گوید بلکه: "فاکت تنها می تواند به لحاظ زبانی وجود داشته باشد، چونان ترمی در گفتمانی خاص" (رولان بارت: ٣). سخن کوتاه، اگر بپرسیم تاریخ نگاری به مثابه گفتمان چیست در جوابی موجز می توان گفت: "تاریخنگاری عبارت از سه جز؛ ئیپیستیمولوژی، متدولوژی و ایدیولوژی است. ئیپستیمولوژی روشن می کند که فاصله میان تاریخ به مثابه تاریخ نگاری و تاریخ به مثابه گذشته هیچ وقت پر شدنی نیست، چرا که سرشت این فاصله میان این دو هستی شناسانه است [...] مورخین متدهای دقیقی روش شناسی را کشف کردهاند و تلاش می کنند آنها را یونیورسال جلوه دهند به گونهای که هر کس آنها را بکار گیرد به قلب مهارت ها، مفاهیم و شیوههای کاری دست می یابد که گویا تاثیر این تفاوت و خلآ میان تاریخ (گذشته) و تاریخ نگاری را کم کرده و در نتیجه به یرای این روس ها می توان از گذشته تفسیر عینی بدست داد [...] اما این متدها بسیار گسترده و وسیع هستند؛ و به اصطلاح بنیان این مفاهیم ساختار یک جانبهی معاصر دارند"، در نتیجه باید توجه کرد که: "گفتمان تاریخی، گفتمانی مشاجره برانگیز است و عرصهی کاری آن کارزاری جنگی است که در آن طبقات اجتماعی و گروهای به شکل اتوگرافیک تعبیری را از گذشته بدست می دهند که موجب رضایت خاطر خودشان است. هیچ تاریخ قطعی خارج از این فشارها و کشمکش ها وجود ندارد، هر اجماع (موقت) تنها زمانی ممکن است که روایت های که دست بالا دارند توانسته باشند روایت های دیگر را یا با زور مستقیم و یا با همراهی پوشیده به سکوت وادارند. در نهایت، تاریخ تئوریک است، تئوری خصلت ایدیولوژیکی دارد، و ایدیولوژی در بر گیرنده منافع است"( جنکن: ١٩-٦).
محور دوم، عبارت است از مشکلات و چالش های تاریخ نگاری حوادث معاصر. این مشکلات را می توان در دو گروه دسته بندی کرد. اول، هر مورخ شاهد بخشی از حوادث معاصر است، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، به این اعتبار اطلاع او از این رویداد ها تا حدی است که اغشته به پیشداوری و قضاوت ایدئولوژیکی است. اما از طرف دیگر. عرصههای از تاریخ معاصر برای مورخ هنوز روشن نیست و تنها بعدها همراه با آشکار شدن اسناد مربوط به این حوادث قادر خواهد بود در باره آنها اظهار نظر بکند. برای مثال در سی و هفت سال گذشته صدها کتاب و تز دکترا در مورد انقلاب ایران نوشته شده است. اما اکنون که به همت گزارش خبرنگار بی بی سی فارسی، آقای کامبیز فتاحی، می دانیم در فاصله میان ماه نوامبر ١٩٧٨ تا فوریه ١٩٧٩ نوعی توافق میان امریکائی ها و ائتلاف نیروهای تحت رهبری آیت الله خمینی و نهضت آزادی در جریان بوده که در نهایت زمینه انتقال قدرت از شاه به خمینی در آن توافق و اجرا شده است، بیگمان می بایست تامل جدی در مورد این اسناد داشت اما اگر بر اساس این سناد همچنین تفسیری از روند انقلاب سال ١٣٥٧ درست باشد، همه آن کتاب ها و تزهای که در این سی و چند سال گذشته در ومور انقلاب ایران نوشته شدهاند نیازمند بازبینی هستند.
در این مورد مورخان صاحب نامی چون هابسباوم و لویس این امر مهم را بررسی کردهاند. برای مثال اریک هابسباوم، مورخ انگلیسی در کتاب 'عصر نهایت ها: تاریخ جهان ١٩٩١-١٩١٤' می نویسد "تاریخ قرن بیستم را نمی توان مانند تاریخ هیچ عصر دیگری نوشت. تاریخ دورههای دیگر را می توان (و باید) با اتکا به منابع دست دوم یا دست سوم آن دوره یا آثار مورخان بعدی نوشت". بدین گونه هابسباوم که به دلیل تآلیفات تاریخی قابل توجه قبلی خود لقب مورخ قرن نوزدهم را ربوده بود، ضمن اشاره به دشواری نوشتن در باره قرن بیستم اذعان دارد که نوشتن در باره 'روزگار خود' با دشواریهای بسیاری همراه است: "زندگی ام با بخش اعظم دورانی مصادف بود که موضوع کتاب حاضر است. از نوجوانی تا کنون همیشه به موضوعات سیاسی روز توجه می کردم؛ منظورم این است که نظرات و پیش داوری های مربوط به این موضوعات را بیشتر در مقام یک معاصر اندوختهام تا در مقام یک محقق. این یکی از دلایلی است ک در مقام حرفهای یعنی یک مورخ، در بیشتر دوران کاری ام از پرداختن به این عصر از سال ١٩١٤ به بعد خوداری می کردم، هر چند به مناسبت های مختلف مطالبی در بارهای آن نوشتهام" (هابسباوم: ٥).
بعلاوه اریک هابسباوم اذعان دارد: "مطلقآ هیچ کس نمی تواند مانند مورخ دوران باستان و یا مورخ امپراتوری بیزانس که می داند چه مطالبی در بارهی این دوران های طولانی نوشته شده، از تاریخ نگاری قرن حاضر حتی به یک زبان اصلی اطلاع داشته باشد. با این همه، شناخت من، حتی با ملاک های دانشوری تاریخ در عرصهی تاریخ معاصر، اتفاقی و جسته و گریخته است. تمام کاری که توانستهام بکنم، بررسی اجمالی مسائل به ویژه... با این همه قانع نشدهام که نظرات این کتاب با تحقیقات تخصصی قابل دفاع است" (همانجا: ٨-٧)، در نتیجه هر تلاشی در راستای نگارش تاریخ جنبش فداییان، چونان تاریخ روزگار خود، نمی تواند بدون کاستی باشد. امید است که آقای صالحی در جلد دوم این کتاب بتواند با بکارگیری متدها و روش های پذیرفته شده آکادمیک این مشکلات این عرصه را تا انجا که ممکن است کم کند.
منابع
آرنت، هانا (١)، 'کارل یاسپرس: بزرگداشت' در انسان در اعصار تاریکی.
اشرف، حمید (٢٠١٦) حماسه سیاهکل، نشر باران.
مهرگان، حیدر (١٣٦٠) اسناد و دیدهاهها: حزب توده ایران، از آغاز پیدایی تا انقلاب ١٣٥٧، انتشارات حزب توده ایران.
صالحی، انوش (١٣٩٤) اسم شب، شیاهکل: جنبش چریک های فدایی خلق از آغاز تا اسفند ١٣٤٩، نشر باران.
Arendt, Hannah (2) (2013) The Last interview and Other Conversations, Melville House Publishing
Barthes, Roland (1987) in D. Attridge et al. (eds), Post-Structuralism and the Question of History, Cambridge University Press
Hobsbawm, Eric (1994) Age of Extremes: The Short Twentieth Century, 1914-1991, penguin Books
Jenkins, Keith (1991) Re-Thinking History, Routledge
Lewis, Bernard (2003) The Emergence of Modern Turkey, 3rd Edition, Oxford University Press
|