یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دلایل تصویب برجام و بروز ناپایداری در اجرای آن


علی رضا جباری (آذرنگ)


• دلیل اصلی پی گرفتن مذاکرات هسته ای، چه در زمان احمدی نژاد و چه در زمان روحانی، لغو تحریمهای تحمیل شده بر ایران به کوشش اعضای دائم شورای امنیت، به ویژه آمریکا، و به صفر نزدیک کردن امکان درگرفتن آتش جنگ، به مثابه ی هدف اصلی طرف ایرانی، و نفوذ همه جانبه در ایران، به سان هدف کشورهای بزرگ غربی، به ویژه ایالات متحد آمریکا، بوده است که این خواست هنوز نیز ادامه دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ تير ۱٣۹۵ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۱۶


آیا می توان چنین فرض کرد که امکان درگیرشدن جنگ همه جانبه و طولانی، همچون سوریه و عراق و لیبی و افغانستان، هم اکنون نیز به دلیل فشارهای جامعه ی مدنی مغرب زمین و شرایط دشوار اقتصادی کشورهای غربی وجود ندارد؟ آیا می توان پذیرفت که امکان پشتیبانی نظامی از کودتایی گسترده، همچون کودتای ۲٨ مرداد ٣۲ در کشورمان، به دلیل شکل روابط از هر دو سوی (داخل و خارج) موجود نیست، زیرا در ایران شرایط جنبشی به جامانده از انقلاب بهمن وجود دارد که مانع هرگونه کودتای نظامی با پیامدهای پایدار است؟ آیا می توان فرض را براین قرار داد که نیروهای افراطگرای در ایران و غرب، به ویژه آمریکا به دلیل منافع ناروای خود، و نیز به دلیل تظاهر به ضدامپریالیست بودن و آرمانگرا بودن در سوی داخلی معادله، نمی توانند در سرکوب ملی در داخل با یکدیگر همگرا شوند، یا آنچانکه بارها گفته ام آنچه این نیروها تاکنون در ایران به کف آوردنده اند تحصیل حاصل است و هر گاه که این منافع در معرض هجوم قرار گیرد، مثل سال ٨٨، وارد کارزار به منظور سرکوب خواهند شد؛ و تا آنجا که شدت گرفتن تضادهای اجتماعی- اقتصادی در سطوح گونه گون این اجازه را به آنها ندهد، دستخوش گسست و تفرق نخواهند بود؟ آیا با پیروی از وضع موجود در زیر سایه ی دولتمردان ج.الف منافع و آبروی این نیروها، بیش از شرایط تهاجم برای در اختیار گرفتن قدرت کامل، محفوظ نخواهد ماند که تاکنون نیز به پشتیبانی دولتمردان همسودشان محفوظ مانده است؟ و بنابراین، آیا ممکن است همگرایی آشکار با نیروهای خارجی مهاجم را بپذیرند، یعنی به هرحال درگیر جنگی تمام عیار در درون خاک ما با مداخله ی نیروهای خارجی شوند؟ به باور من پاسخ همه ی این پرسشها بجز پرسش آخر مثبت است. پس در این صورت پاسخ به این پرسش در پیش رو قرار می گیرد که در این صورت ضرورت پی گرفتن مصالحه ی هسته ای از واپسین سالهای حکومت احمدی نژاد تا دوره ی کنونی ریاست جمهوری و سرانجام امضای قطعنامه ی برجام چه بوده است؟

    آنچه گفتم شرح آشکار اما کوتاه آن سخنی است که آقای حمید آصفی در مقاله ی مبسوط خود به نام تحلیلی بر بحران هسته ای= برجام شرح داده است.
    به باوراین نگارنده، دلیل اصلی پی گرفتن مذاکرات هسته ای، چه در زمان احمدی نژاد و چه در زمان روحانی، لغو تحریمهای تحمیل شده بر ایران به کوشش اعضای دائم شورای امنیت، به ویژه آمریکا، و به صفر نزدیک کردن امکان درگرفتن آتش جنگ، به مثابه ی هدف اصلی طرف ایرانی، و نفوذ همه جانبه در ایران، به سان هدف کشورهای بزرگ غربی، به ویژه ایالات متحد آمریکا، بوده است که این خواست هنوز نیز ادامه دارد و مایه ی ناخشنودی از هر دوسو، به -ویژه از سوی جناحهای جنگ طلب اصلی، به ویژه محافظه کاران راست افراطی بوده است. شاید غربیان بر این گمان بودند که عناصر حکومتی ایران، از جمله روحانی و ظریف، قدرت آن را دارند که در مقابل خواستهای عوامل حاضر در رأس قدرت قد برافرازند؛ و زمینه را برای ورود کشورهای بزرگ غرب به ایران زمین آماده کنند؛ اما در این مصاف نابرابر بی گمان به این نتیجه رسیدند که محور رخدادهای دولتی درایران تنها یک نیروست و ان نیز اتحاد جناح راست افراطی، مراکز نظامی و قدرتمندان اصلی نظام است.
    آقای آصفی در جریان همه ی گفت و شنودهای یکی دو ساله ی اخیر به نتایجی درخورتوجه در باب مسائل مربوط به امپریالیسم، نفوذ امپریالیستی و مسائل مربوط به تحولات ملی- دمکراتیک رسیده است؛ اما هنوزبه این نکته توجه نشان نداده است که نیروی محرک اتحاد دمکراتیک نه اقشار درحال انقراض میانین جامعه، بلکه صفوف بزرگ بیکاران، کارگران و همه ی نیروهایی با درامد سه بارفروتر از خط فقر است که حداقل نیازهای زندگی بخور و نمیر خود، برپایه ی آمار رسمی نیز ناتوانند و برای تأمین این حداقل ها ناگزیرند به هرکار که پیش آید تن دهند یا در دشوارترین شرایط ممکن بمیرند.
    آقای آصفی از جمله نوشته است: " در ایران زمینه ی این ویژگی را داریم، یعنی در ایران یک نوع ناسیونالیسم در شرایط عادی متعادل و در شرایط بحرانی هیجان زده وجود دارد و در لحظات خیلی سیاسی به اشکال مختلف در میان طبقات و اقشار جامعه ی ایران به خصوص دربین طبقه ی متوسطی که نیروی اصلاحات و دمکراسی است خودش را نشان می دهد. طبقه ی متوسط شهری که نیروی دمکراسی و اصلاحات است در عین حال نیروی ناسیونالیسم ایرانی هم هست و اگر این طبقه ی متوسط در نتیجه ی یک حمله ای که از خارج صورت می گرفت (صورت گیرد – توضیح از من است) با همه ی مشکلاتی که با حاکمیت دارد برانگیخته و به طرف یک مبارزه ی ضد امپریالیستی سوق پیدا می کرد( پیدا می کند – توضیح از من است) و حضور آمریکا کمترمشکلی که ایجاد می کرد ( می کند) یک مشکل شبیه به کودتای ۲٨ مرداد بود (است)... ." آقای آصفی باید به خوبی این نکته را بداند که اکنون طبقه ی متوسط (حامل دمکراسی و ناسیونالیسم ) مانند گذشته در بردارنده ی اقشاری نیرومند نیست و درفاصله ی میان اقشار و طبقات فرادست و فرودست جامعه له می شود و تحت فشار فرادستان جامعه روز به روز ضعیفتر و به فرودستان جامعه که نیرومندترین طیف جامعه به لحاظ جمعیت را دربرمی گیرند نزدیکترمی شود. این را نیز لازم است بدانیم که فرودستان جامعه، شامل نیروهای میلیونی طبقه ی کارگر و خیل بزرگ بیکاران (۵/۱۰ میلیون) درمبارزه ی خود با فرادستان جامعه و جهان چیزی بجز زنجیرخویش ندارند که از دست بدهند و اگر به آگاهی طبقاتی مسلح شوند و تشکل پیداکنند فراگیرترین نیروی ضد بهره کشی و امپریالیسم اند. این سخن نه تنها درباره ی مقاومت ضدامپریالیستی درصورت تهاجم امپریالیسم، بلکه همچنین درباره ی هرگونه برامد ملی ضد بهره کشی که در شرایط کنونی چندان بعید نمی نماید صادق است؛ اما باز توجه خواننده را به این نکته جلب می کنم که هرگونه شورش کور مردم، در نبود آگاهی و تشکل، ممکن است بار دیگر به بروز شرایطی بینجامد که دور باطل ۱۱۰ ساله ی حاکم بر سرنوشت مردم کشورمان، با تحمل هزینه های کلان ناشی از آن، تکرار شود. از این روست که وظیفه ی مبرم امروزی کنشگران اجتماعی و روشنفکران کشورمان را در درجه ی نخست پی گرفتن همین دو هدف: تشکل و دادن آگاهی، می دانم و امیدوارم نیازقدرت بیافریند و ما را به تحصیل این ضرورت مبرم توانا سازد.
    در این موضوع تردید روا نیست که رخدادهای آینده ی ایران نه از مسیر مداخله ی بیگانه، بلکه از روند گسترش فساد درکشورمان که هر روز ابعادی تازه تر می یابد و بیشترافشا می شود می گذرد. نیروهایی که دستخوش این شرایط دشوارقرارگرفته اند، تنها نیروهای وابسته به اقشار میانین رو به فرودستی نیستند که دستخوش وضعیتی هر روز دشوارتر از روز پیش اند، بلکه نیروهای طبقه ی کارگر روز به روز تهیدست ترشونده که ماهها، بل نزدیک به یک سال و بیشتر، بی حقوق می مانند، و خیل بیکاران نیز هستند که گاه به دلیل نبود تشکلی که حامی منافعشان باشد یا نبود گوش شنوایی که به نوای یبینواییشان گوش فرا دهد به خودکشی دست می یازند یا ناگزیر به تحمل شرایط طاقتفرسای زندگی اند، در انتظار ان روز که تحولی اجتماعی شرایط زندگیشان را دگرگون کند؛ غافل از این یا تنها به امید اینکه روزی اتحاد همه ی نیروهای ستمکش جامعه روند تغییر بنیانی را امکانپذیر کند و راهی به پیش بگشاید.این سخن آقای آصفی درست است که ایالات متحد آمریکا در شرایط کنونی و با دشواریهای اقتصادی و اعتراضات گسترده ی جامعه ی مدنیش نمی تواند مانند گذشته به مداخله-ی آشکار در کشورهای جهان سوم، از جمله در منطقه ی ما بپردازد؛ اما در این نکته نیز نمی توان تردید کرد که در شرایط کنونی مردم ایران نیز، هم اکنون و در وضعیتی که درآن قرار گرفته اند، آماده ی رویارویی با تجاوز خارجی و شرایط ناروای زندگیشان نیستند.
    نکته ای دیگر که ممکن است درخور تردید باشد ریشه دار بودن حاکمیت جمهوری اسلامی است. این موضوع ممکن بود در شرایطی که جنگ هشت ساله ی ایران و عراق در آن رخ داد صادق باشد؛ اما بی تردید وضعیت آن روز ایران با شرایط امروز فرق می کند. آقای آصفی نوشته است: "... چون یک انقلابی در ایران صورت گرفت و چند تحول بزرگ جهانی در نتیجه ی آن اتفاق افتاد. یکی همین حرکت بیداری اسلامی که خود رهبری ایران می گوید این حرکت اسلامی همیشه بوده در طول قرن بیستم ولی این حس اعتماد به نفسی که می توان با قویترین قدرتهای جهانی مقابله کرد در ننیجه ی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد."
    ممکن است مردم ایران چنانکه آقای آصفی می گوید آماده ریسک پذیری برای رویارویی با چنین تهاجم غربیان نباشند، به این دلیل که از محصول این اقدام غرب آگاه نیستند؛ اما این نکته بی تردید با اقدام هرچند کور به گاه احساس آن به عنوان تنهاراه چاره متفاوت است؛ هرچند که گفتم ممکن است نتیجه ی آن به دلیل نبود تشکل و آگاهی با حالت قبل یکی باشد. اما لازم است یاد آورد شوم که این تفاوت نیز بنیانی نیست و ممکن است، به دلیل شرایط عمومی و عینی موجود، با تفاوتی نه چندان معنی دار پی گرفته شود.
    درباره ی آنچه آقای آصفی راجع به آسان بودن حمله ی آمریکا در بالکان یا افغانستان یا... نوشته شده است لازم است یاداور شوم که دلیل اصلی حضورآمریکا در این رخدادها در آن زمان و حضور نداشتن آمریکا در آنها دراین زمان، افکار عمومی مردم این مناطق نبوده است؛ زیرا آنان این حقیقت را می دانسته اند که حضور آمریکا چندان ربطی به پشتیبانی آرمانی ازآنها ندارد، بلکه بیشتر به دلیل شرایط اقتصادی-اجتماعی خود امریکا و غرب و افکار عمومی در خود کشورهای غربی بوده است. دراین نکته نیز تردید دارم که اپوزیسیون موجود ایران بتواند یا بخواهد در تعارض با کشورهای غربی در شرایط اضطراری امروزی به پشتیبانی ازدولت وارد عمل شود؛ هرچند که گفتم تن سپردن به این گونه اقدام نامحتمل نتیجه ای پیش بینی نشده خواهد داشت.
    اما اینکه مردم ایران نسبت به انتخابات اخیرتا اندازه ای روی خوش نشان دادند، هرچند رأی آنها به جناحهای اصلاحات و اعتدال از یک سوم آرا فراتر نرفت، به دلایل سلبی، نه ایجابی، بود. هرچند دراینجا نیز، آنچنان که دیدیم نتیجه ای چندان مطلوب حاصل نشد. حضور نیروهای نامطمئن و بد سابقه موجب شد که در مجلس خبرگان یکی از افرادی که مردم (رأی دهندگان) قصد به دور نگه داشتن او از عضویت خبرگانرا داشتند تا بالاترین مدارج فراز آید و در مجلس شورای اسلامی نیز نتیجه چندان با آنجا متفاوت نبود. علاوه براین، خانم مینو خالقی، به دلایل نامتقن از حضور در مجلس بازماند و خانم حسینی، فرزند آقای صفدر حسینی، در جواب حقوقهایی که برای پدرش و خودش تعیین کرده بودند، گفت: " ما سهم خودمان را از انقلاب برداشت کردیم." نماینده ی مراغه، با وجود همه ی سخنان توهین آمیزش راجع به بانوان و نمایندگان زن، بدون هیچ گونه مانع به مجلس راه یافت. اینکه شماری از نمایندگان جناح راست افراطی، به دلیل نبود آگاهی مردمی یا نبودن هیچ نیروی بدیل دیگر در برخی از شهرها به مجلس خبرگان که بنا بر قاعده باید تعیین کنندگان نامزدهای بالقوه ی رهبری جمهوری ایران و انتخاب کنندگان صاحب بدیل این مقام در شرایط لازم باشند به مجلس خبرگان رهبری راه یافتند موضوعی غیرقابل پیش بینی نبود و سرانجا نیز اتفاق افتاد.
    اینکه کسانی بگویند انقلاب ایران یک انقلاب فزرتی بود و تمام شد سخنی دقیق و درست نیست. انقلابی که نیروهای میلیونی مردم در ان شرکت فعال داشته باشند، انقلاب فزرتی و تمام شدنی نیست؛ اما یک سخن را می توان درباره ی این موضوع به میان آورد و آن نیز این است اانقلاب بزرگ ایران به دلیل مصادره ی بخشی از نیروهای محرک ان نا تمام ماند؛ اما ضرورتهای رخ نمودن دگرباره ی ان به صورتهای بدیل هنوزهمچنان وجود دارد و نشانه های آن با تمام توان در وضعیت جنبشی که آقای آصفی نیز به آن اشاره کرده است خودنمایی می کند. می خواهم از این سخن فراتر روم و بگویم. بیش از ۱۱۰ سال از انقلاب مشروطیت ایران، با محتوای ملی- دمکراتیک گذشته است؛ اما همچنان مرحله ی ملی- دمکراتیک وجه لازم و ممکن انقلاب در ایران به جامانده است و تا زمانی که اهداف ان به ثمرنرسد نیز همچنان به جا خواهد ماند.
    بازگردیم به اصل مطلب: اینکه اگر دو طرف تا این اندازه به امضای قطعنامه ای همچون برجام احساس نیاز می کرده اند، پگس چگونه است که اکنون کار به جایی رسیده است که هر دوطرف دم از نقض برجام و احتمال نفی اجرای ان می زنند و زمینه را برای برگشت به گذشته آماده می کنند؟ از دو سو، دو نیروی راست افراطگرای، برپایه ی منافع نظامی خویش، و به هدف پیشبرد صنایع نظامی و منافع جنبی آن، بر طبل جنگ می کوبند. اینان حتی در بحبوهه ی امضا و اجرایی شدن برجام نیز از کوشش برای جلوگیری ازاین اقدام دست بر نمی داشتند و آنها اکنون نیز همچنان به این راه خود ادامه می دهند و پیوسته از بلندگوهایشان ندای نقض برجام به دلیل تداوم یافتن تحریمها از یک سو و آزمایشهای موشکی قابل حمل کلاهک هسته ای از سوی دیگر درمی دهند. نیود دسترسی به منابع مالی خارج از کشور و همین امروز نیز تصویب قانون لغو قرارداد فروش هواپیمای بوئینگ و زمینه سازی برای لغو قرارداد ایران با ایر باس در مجلس نمایندگان آمریکا بر زمینه های نبود تفاهم افزوده است. علاوه براین، طرف ایرانی اگر می کوشد درکشورهای منطقه به لحاظ مالی و نظامی از نیروهای همسوی خویش پشتیبانی کند، این اقدام برای حفظ موقعیت داخلی و منطقه ای خویش به لحاظ اقتصادی- اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است، هرچند که بهانه ی جانبی دفاع از کشور درمقابل ارتجاع سیاه منطقه و نفوذ نیروهایی همچون داعش، القاعده، طالبان، و نیروهایی دیگرازاین دست نیزبرآن افزوده شده است. درچنین روندی راست افراطی ایران حتی ممکن است به دلیل پیشگفته، یعنی جلوگیری از پیشروی این نیروها به سوی کشورمان، با نیروهای غربی که به طور عمده حضور درآسمان منطقه در هجوم به گروههای تروریست دارند و حال آنکه زمانی خود پدید آورنده ی این نیروهای سیاه در منطقه و جهان بودند نیز همنوا شوند؛ همان طور که در افغانستان زمان تسلط طالبان دیدیم و اکنون نیز در سوریه و عراق شاهدیم. اما در شرایطی که حکومت اُباما خواهان کاهش تسلیحات نظامی است وآن را مخل پیشرفت اقتصادی ایالات متحد می داند، بخش عمده ی جمهوریخو.اهان و نیروهای نئوکان همچنان به دنبال گسترش این تسلیحات و حضور نظامی بیشتر، به ویژه درکشورهای خاورمیانه و نزدیک اند و تعارض میان این نیروهای راستگرای و اعتدالی، چه در ایالات متحد و چه در کشورهای بزرگ دیگرغرب، مانع پیشبرد طرحهای صلح آمیز می شود که برجام نیز یکی ازآنهاست.
    نکته ای که درپایان این بحث مایلم به آن اشاره کنم، و باز هم ناچار به تکرار مکرراتم، این است که سازش و تعامل داریم تا سازش و تعامل. درست است که آمریکا و غرب به هدف تصاحب همه چیز در ایران به سان محور استراتژیک نظامی و بازار مصرف کالاهای ساخته شده ی غربی به سوی ایران دست دوستی دراز کرده اند؛ اما دشواریهای اقتصادی- اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران با حضور بلامنازع کشورهای غربی در کشور و منطقه دست یافتنی نیست، بلکه به عزم کارساز خود مردم ایران، و منابع مالی و انسانی موجود در درون خاک ایران که هم اکنون به شکلهای گونه گون به غارت می رود نیازمند است؛ هر چند روابط با همه ی کشورها، نه تنها ایالات متحد آمریکا و کشورهای بزرگ غربی، نیز می تواند به عنوان عامل مکمل دراین راه ثمربخش و تآثیرگذار باشد، به شرط اینکه در نهایت هوشمندی و با توجه به انگیزه های ملیگرایانه و مردمگرایانه در این زمینه اقدام کنیم و از تسلیم به منافع نا بحق و انحصارجویانه ی اقتصادهای بزرگ جهانی بپرهیزیم.
      در لحظات پایانی چند نکته را که بارها شرح داده ام بار دیگر به هدف بهبود بخشیدن به کار، نه انتقاد صرف، بیان می کنم:
۱. برخورد نظام مند با اصل موضوع، پرهیز کردن از مباحث نامرتبط یا کم ارتباط با آن، خواندن مطالب را برای خواننده آسانتر و فهمپذیرتر می کند و پاسخگویی به آن را برای منتقد نوعی آسانترمی کند؛ و این نکته ای است که تا به امروز مغفول مانده است.
۲. رعایت آداب نگارش، توالی زمانهای مرتبط با یکدیگر در متن و کوشش برای بهسازی واژه ها و پرهیز از به-کارگیری واژه های نامرتبط با اصل موضوع نیز خود به خود به درک بهتر موضوع کمک می کند.
٣. پذیرش نقاط درخورانتقاد و کوشش برای اصلاح ان از هر دو سوی بحث یا کوشش برای پاسخگویی درخور به انها به حصول تفاهم بیشتر کمک می کند و احساس بیهودگی بحث را در دو طرف دامن نمی زند. هدفم از بیان این نکته این نیست که الزامأ دو طرف بحث در نقطه ای از ادامه ی کار نگارش باید درهمه ی زمینه ها به تفاهم برسند یا اینکه یک طرف بحث الزامأ همه ی طرحها و شرحهای طرف دیگر را بپذیرد؛ بلکه جریان بحث منطقی خود به خود این ویژگی را دارد که دو طرف بحث را به هم نزدیکترمی کند. گاهی اشخاص به عنوان نماینده ی طرز برخوردهای معیّن در بحث شرکت می جویند. در جنین حالتهایی لازم است نتایج بحث با گروههای ذیربط از دوسوهماهنگ شود ونتیجه ی آن به آگاهی طرف مقابل برسد و گرنه ادامه ی بحث احساس بیهودگی را در طرف مقابل برمی انگیزد. خوشبختانه، در این سلسله بحثها من و دوستم تا اندازه ای در پذیرش مطالب منطقی به هم نزدیک شده ایم؛ اما به باور من این مقدار نزدیک شدن به هم کافی نبوده است؛ به ویژه اینکه با تداوم آشکار پذیرش دیدگاههای دو طرف یا پرسش و پاسخ دو باره همراه نشده است. من در این باب به انتقاد از خود که زمینه ی تفاهم افزونتراست رومی کنم و امیدوارم که در این زمینه گامهایی اثربخش از هر دو سوی بحٍث برداشته شود.
با امید به پی گرفتن بحثهای سازنده تر.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست