یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آذین: در زنجیری از سروده های این زمانه
تهیه و تدوین: دکتر منوچهر سعادت نوری


• گزیده ای از سروده های ملک الشعرای بهار، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، مهدی سهیلی، قیصر امین پور، خسرو باقرپور و دکتر منوچهر سعادت نوری ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ تير ۱٣۹۵ -  ۱٣ ژوئيه ۲۰۱۶


خیز و طعنه بر مه و پروین زن/ در دل من آذر برزین زن
یک گره به طرهٔ مشکین بند/ صد گره بر این دل مسکین زن..
تو بدین لطیفی و زیبایی/ رو قدم به لاله و نسرین زن
گه ز غمزه ناوک پیکان گیر/ گه ز مژه خنجر و زوبین زن...
چهر عدل را ز نو آذین بند/ کاخ مجد را ز نو آیین زن
گر فلک ز امر تو سرپیچد
بر دو پاش بندی رویین زن... : ملک‌الشعرای بهار


صدای همهمه می آید/ و من مخاطب تنهای بادهای جهانم
و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را/ به من می آموزند
فقط به من/ و من مفسر گنجشک های دره گنگم
و گوشواره ی عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس*
کنار جاده سرنات شرح داده ام...
برای این غم موزون چه شعر ها که سرودند
ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت
ولی هنوز سواری است پشت باره ی شهر
که وزن خواب خوش فتح قادسیه/ به دوش پلک تر اوست
هنوز شیهه ی اسبان بی شکیب مغول ها
بلند می شود از خلوت مزارع یونجه
هنوز تاجر یزدی ‚ کنار جاده ی ادویه/ به بوی امتعه هند می رود از هوش
و در کرانه ی هامون هنوز می شنوی/ بدی تمام زمین را فرا گرفت
هزار سال گذشت\/ صدای آب تنی کردنی به گوش نیامد
و عکس پیکر دوشیزه ای در آب نیفتاد
من ایستادم و آفتاب تغزل بلند بود
و من مواظب تبخیر خواب ها بودم... : سهراب سپهری
* بنارس = شهری است در جنوب شرقی هند بر ساحل چپ رود گنگ و در آئین هندوان و بودائیان مقدس است



چو روح جغد/ گردان در مزار آجین این شب های بی ساحل
ز سنگستان شومش بر گرفته دل
پناه آورده سوی سایه ی سدری/ که رسته در کنار کوه بی حاصل
و سنگستان گمنامش/ که روزی روزگاری شبچراغ روزگاران بود
نشید** همگنانش آفرین را و نیایش را/ سرود آتش و خورشید و باران بود
اگر تیر و اگر دی/ هر کدام و کی
به فر_ سور و آذین ها/ بهاران در بهاران بود... : مهدی اخوان ثالث
** نشید= آواز - بلند کردن آواز


بانگ_ زنگ_ کاروان_ روزگاران/ خواب_ نوشین مرا آشفت
تا گشودم چشم/ رفته بود آن کاروان و مانده بود از او
گرد انبوهی پریشان/ چون تنوری دیو در صحرا
که نیارم دید از بس تیرگی دیگر جای پای کاروان رفته را یا پیش پایم را
کاروان رهروان باختر دیری ست/ کرده شبگیر و گذشته از کنار من
رفته تا شهر هزاران آرزوی دور/ شهر آذین بسته از رنگین کمان های بهار..
وینک اینجا مانده من خاموش و سرگردان/ با گروهی حسرت و هیهات
دیگرم هرگز/ نه توان راه پیمودن به سوی کاروان رفته تا بس دور
که گذشته روزگارانی ست زین صحرا
نه دگر باور بدان افسانه و لالایی شیرین/ مانده از این سو رانده از آنجا
نک چه سود از این شتاب دیر/ از پس آن خامشی و آن درنگ زود
دیر شد هنگام بیداری/ ای خوش آن دنیای خاموشی
و سکوت پرنیان پوش فراموشی: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی


شبی به خلوت من از پی نظاره بیا/ به چشم های درخشان تر از ستاره بیا
اگر چو ماه به وقت سحر برون رفتی/ به شب که تیره شود آسمان دوباره بیا
دو گوش خویش به پروین و زهره آذین کن
به خلوت شب من با دو گوشواره بیا... : مهدی سهیلی


چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها/ دست ها تشنه ی تقسیم فراوانی ها
با گل_ زخم سر_ راه_ تو آذین بستیم / داغ های دل ما، جای چراغانی ها
حالیا دست کریم تو برای دل ما / سرپناهی ست درین بی سر و سامانی ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز_ گل افشانی ها... : قیصر امین پور


خیره می شوم در ابر/ روحِ باران را می فهمَم
و خشکی ی ناپایدارِ رفتارت/ رنگ می بازد.
رنج می برم/ اما نمی رنجم.
تو را می شناسم/ خوب می شناسم ات
خاموشی ی پُر هراسِ این همه نُت کافی است
تا جهان برای همیشه لال بماند،
و این، همین تنبورِ خونین/ کنار این دستِ بُریده بماند.
حیات را به نغمه های نابش آذین کُن/ بخوان: که گُم شود این کرکس
بگو: تا شکسته شود منقارِ شادی خوارِ.
می گویم: شکسته باد دستِ نویسایِ سرنوشت
می خوانم: سرافکنده باد شاعرِ بی می ی ناب
بیا و می بنوش بامن/ من شادخوارِ هر میکده نیستم
یارا... آه/ قدحِ گم شده این جاست: خسرو باقرپور


لب، چه وجد انگیز دارد بوسه ای/ یادبود_ لحظه ی دیدار_ تو
لایه های لب پر از ذرات عشق/ آرمان_ ذره ها، رخسار_ تو
تا نمودی نوش من جام لبت/ وصلت هر بوسه، ایمانم گرفت
راحت عمر مرا دادی به باد/ آتش_ عشقت، همه جانم گرفت
دیدگان تو به وقت بوسه باز/ وادی_ چشم تو منزلگاه عشق
سایه ی مژگان تو، امواج مهر/ تارک ابرو، مسیر_ راه عشق
دولت_ بوسه ز تو پایندگی/ اخگر لب ها، بلور آئینه هاست
روح و جان، آذین ازین تابندگی
مرکز بوسه، درون سینه هاست: دکتر منوچهر سعادت نوری
مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌های پندار


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست