یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقد فریدا آفاری بر «امپریالیسم در قرن بیست‌ویکم» و پاسخ سعید رهنما
فریدا آفاری


• بحث رهنما در مورد سرمایه‌ی مالیه، وابستگی ناچیز آن به فعالیت‌های تجاری و صنعتی و وابستگی عمده‌ی آن به بازار پولی کوتاه‌مدت، به این نمی‌پردازد که ارزش از کجا ناشی می‌شود. آیا رهنما به نظریه‌ی کاربنیادی ارزش باور دارد؟ در این صورت لازم است نشان دهد که در قرن بیست‌ویکم علیرغم ادعاهای هواداران پول‌مداری، ارزش هنوز از کار انسانی انتزاعی و بیگانه‌شده ناشی می‌شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ تير ۱٣۹۵ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۱۶




نقد اقتصاد سیاسی- رأی 52% از انگلیسی‌ها به خروج از اتحادیه‌ی اروپا عمدتاً به مهاجرستیزی، پناهجوستیزی، نژادپرستی و همچنین نارضایتی از سیاست‌های اقتصادی ریاضت‌طلبانه‌ی دولت انگلستان نسبت داده شده است. سیاست‌های ریاضت طلبانه‌ای که مهم‌ترین نیروی پیش‌برنده‌ی آن در انگلستان همانا دولت محافظه‌کار این کشور بوده است. برخی از تحلیل‌گران می‌پرسند که آیا در نتیجه‌ی این رأی، اقتصاد انگلستان به چین و روسیه نزدیک‌تر خواهد شد؟ برخی نیز پیش‌بینی می‌کنند که اقتصاد انگلستان به آمریکا نزدیک‌تر خواهد شد. در هر صورت، جدایی انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا مرحله‌ی جدیدی را رقم می‌زند که در آن تضادهای درونی سرمایه‌داری به نمایش گذاشته می‌شود. از یک سو، با اقتصادی جهانی روبروییم و از سوی دیگر شاهد بازگشت احزاب ناسیونالیستی دست راستی یا فاشیستی و همچنین اتحادهای جدید میان قدرت‌های عمده‌ی سرمایه‌داری.

در چنین شرایطی، مقاله‌ی اخیر سعید رهنما، «امپریالیسم نولیبرال، تازه‌ترین مرحله‌ی سرمایه‌داری: به مناسبت یک صد سالگی نظریه‌ی امپریالیسم لنین» pecritique.com مهمی را آغاز کرده که باید به آن پرداخت. این بحث ما را وامی‌دارد تا بپرسیم که آیا در قرن بیست‌ویکم با افزایش دخالت دولت‌ها در اقتصاد جهانی روبروییم یا با تضعیف این دولت‌ها به سبب رقابت بین شرکت‌های سرمایه‌داری خصوصی؟ آیا هنوز عمدتاً با آمریکا به‌عنوان قدرت ابرامپریالیست روبروییم یا با تضعیف آمریکا و تقویت قدرت‌های امپریالیست رقیب مانند چین و روسیه؟

در کتاب امپریالیسم، بالاترین مرحله‌ی سرمایه‌داری، لنین به این موضوع پرداخته که چه‌گونه در آغاز قرن بیستم، تبدیل سرمایه‌داری رقابتی به سرمایه‌داری انحصاری، مرحله‌ی جدیدی از سرمایه‌داری تحت نام امپریالیسم را رقم زد که به جنگ انجامید. او با به بحث کشیدن نظرات اقتصاددانانی مانند‌هابسون و هیلفردینگ و استناد به فاکت‌های بسیار، نظرات خود را در مورد این مرحله‌ی جدید سرمایه‌داری متمایز می‌کند و همچنین کارل کائوتسکی، نظریه‌پرداز حزب سوسیال دمکرات آلمان را به نقد می کشد چون کائوتسکی نتیجه‌ی امپریالیسم را شکلی از اتحاد امپریالیست‌ها و صلح بین آنان می دانسته است. اگرچه تفاوت‌های بسیاری بین زمان ما و زمان لنین وجود دارد، این اثر موضوعاتی را مطرح کرده که همواره برای زمان ما مطرح است.

خلاصه‌ای از بحث رهنما

رهنما پس از مرور پس‌زمینه‌ی اثر لنین به نکات کلیدی آن پرداخته و به چند نتیجه‌گیری عمده می‌رسد:

1. «لنین رشد فوق‌العاده‌ی صنایع و تراکم تولید در شرکت‌های بسیار بزرگ را یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های سرمایه‌داری می‌داند… اما آن‌چه شرکت‌های انحصاری امروز را از زمان لنین بسیار متفاوت می‌سازد، نه فقط حجم و اندازه و نرخ تراکم آن‌ها، بلکه نوع و ساختار آن‌هاست. شکل انحصاری دوران لنین، کمباین‌ها، سندیکاها (تولیدکنندگان) و کارتل‌ها بود… امروزه اولیگوپلی‌ها که تقریباً بدون استثنا شرکت‌های جهانی به‌اصطلاح «چندملیتی»اند برای گسترش بازارهای جهانی در رقابت اولیگوپلیستی با هم قرار دارند. لنین رقابت‌های بین انحصاری را می‌دید اما شکل مورد تحلیل‌اش کارتل‌های زمانه‌ی خودش بود که امروز مصداقی ندارند.» لنین توضیح داده که انحصارات سرمایه‌داری ، کارتل‌ها و تراست‌ها پس از تقسیم بازار داخلی بین خود، بازارهای جهانی را نیز بین خود تقسیم می‌کنند. اما رهنما تأکید می‌کند که امروزه «قوانین مختلف از جمله قانون ضد تراست مانع هرگونه توافق آشکار در تعیین میزان تولید، قیمت‌ها و تقسیم حوزه‌ی قلمرو بین شرکت‌های انحصاری است.» «در تمامی رشته‌های صنعتی و بازرگانی، مثل نفت، اتوموبیل، کامپیوتر و ارتباطات، شرکت‌های انحصاری هرچه بزرگ‌تر شده‌اند، و آن‌ها که بتوانند یکدیگر را می‌بلعند، اما نه‌تنها با هم توافقی ندارند، بلکه در رقابت بی‌رحمانه‌ای برای گسترش بازار خود عمل می کنند… رقابت‌های الیگوپلیستی کوچک‌ترین شباهتی به رقابت شرکت‌ها در دوران سرمایه‌داری رقابتی ندارد… انحصارها با قدرت فزاینده‌ای که دارند، کنترل خود را بر بازار تحمیل می‌کنند. اما این بدان معنی نیست که بین آن‌ها رقابت نیست. این شرکت‌ها با توجه به اندازه‌ی وسیع سازمانی و قدرت عظیم مالی نمی‌توانند یکدیگر را حذف کنند، اما در رقابت با رقبای بزرگ‌تر گاه در یکدیگر ادغام می‌شوند. نمونه‌ی بارز آن شرکت‌های غول‌پیکر نفتی آمریکایی هستند.»
رهنما نشان می‌دهد که هم انحصارها بزرگ‌تر و قدرتمندتر شده‌اند و هم رقابت بین آن‌ها بیش‌تر شده است. او تأکید می‌کند که این فاکت‌ها با تزهای لنین مغایرت دارد. همچنین نتیجه می‌گیرد که «دولت‌های مبداء و میزبان نیز توان به‌مراتب کم‌تری در کنترل و تنظیم عملکرد آن‌ها دارند.»

2. اگرچه لنین به اهمیت فزاینده‌ی بانک‌ها و سرمایه‌ی مالیه در مرحله‌ی جدید سرمایه‌داری پرداخته، به نظر رهنما، امروزه صرف نظر از بزرگ‌تر بودن بانک‌ها، «تفاوت اصلی بانک‌داری معاصر با دوران لنین» این است که «سرمایه‌ی مالیه که در گذشته عمدتاً در رابطه با فعالیت‌های تجاری و صنعتی مطرح بود، امروزه اتکای بسیار محدودی به این فعالیت‌ها دارد… بانک‌های توسعه عمدتاً در رابطه با بازارهای مالی، اعم از بازار پولی کوتاه‌مدت و بازارهای «اولیه» و «ثانویه»ی سرمایه، و خریدوفروش بی‌وقفه‌ی اوراق بهادار، اوراق قرضه، سهام، صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک، و دادوستد ارزی و غیره مطرح اند.» همچنین برخلاف زمان لنین که در آن دولت‌ها کنترل نسبتاً وسیعی را بر بانک‌ها اعمال می‌کردند، امروزه به سبب سیاست‌های نولیبرالی، این کنترل‌ها محدود شده است.
3. لنین اشاره می‌کند که مشخصه‌ی دوران سرمایه‌داری رقابتی صادرات کالا بوده و مشخصه‌ی سرمایه‌داری انحصاری صدور سرمایه به کشورهای توسعه‌نیافته به‌منظور سرمایه‌گذاری سودآورتر با استفاده از منابع اولیه و کارگر ارزان است. اما رهنما خاطرنشان می‌کند که «در تقسیم کار جدید جهانی، کشورهای در حال توسعه دیگر تنها تولیدکننده‌ی مواد خام نیستند بلکه بیش‌تر و بیش‌تر تولیدکننده‌ی کالاهای ساخته‌شده‌ی صنعتی برای مصرف بازارهای داخلی و خارجی، از جمله بازار کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی هستند. امروزه قسمت اعظم تولیدات صنعتی جهان در خارج از کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری قرار دارد، و این چین است که نقش «کارگاه جهان» را ایفا می‌کند.» وانگهی « بخش عظیمی از سرمایه‌گذاری‌های خارجی در دیگر کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری… سرمایه‌گذاری می‌شود. امروزه بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در آمریکا است… از طرف دیگر، کم‌ترین میزان سرمایه‌گذاری خارجی در کشورهای کم‌تر توسعه‌یافته است، جایی که مواد اولیه‌ی ارزان و کارگر ارزان و سازمان‌نیافته به‌وفور وجود دارد. برای نمونه کل میزان سرمایه‌ی وارده به تمامی قاره‌ی آفریقا در سال 2014 معادل 54 میلیارد دلار بود… در دنیای امروزی کشورهای در حال توسعه (مستعمره‌ها و نیمه مستعمره‌های سابق) خود صادرکننده‌ی سرمایه‌اند. کشورهای در حال توسعه‌ی آسیا بیش از هر منطقه‌ی دیگری ازجهان در خارج سرمایه‌گذاری می‌کنند… قسمت اعظم این سرمایه‌گذاری‌ها برخلاف گذشته، نه در اسنخراج مواد اولیه و یا ساخت و تولید صنعتی بلکه در بخش خدمات صورت می‌گیرد.»
4. برخلاف زمان لنین که در آن قدرت‌های استعماری و امپریالیستی سرزمین‌های جهان را بین خود تقسیم کرده بودند، «از نظر امپریالیسم امروز، واضح است که دیگر تقسیم جهان به قلمروهای خاص قدرت‌های مختلف و بسط مستعمرات آن‌ها مطرح نیست… البته تردیدی نیست که هنوز قدرت‌های امپریالیستی نفوذ زیادی در بازارهای مستعمرات قبلی خود دارند، اما آن کشورها حال محل حضور انواع سرمایه‌های کشورهای مختلف‌اند… اشاره‌های {لنین} به کاربرد «شیوه‌های انحصاری» توسط سرمایه مربوط به قدرت استعمارگر خاصی بر منطقه‌ی معینی است، و نه رقابت‌های بین سرمایه‌ها. امروزه، مستعمرات سابق همگی کشورهای به اصطلاح «مستقل‌»اند و انواع سرمایه‌های خارجی، از آمریکای شمالی و اروپا تا ژاپن، چین و هند در این کشورها در حال رقابت‌اند.» در عین حال رهنما می‌نویسد: «مسئله‌ی بسیار مهم دیگر در تحول امپریالیسم قرن بیست‌ویکم، از یک طرف وجود یک قدرت سوپر امپریالیستی، یعنی آمریکا، و از طرف دیگر همکاری‌های بین امپریالیستی بین آن و دیگر امپریالیست‌های متحد شده در اتحادیه‌ی اروپا و ژاپن است» او تأکید می‌کند که سازمان‌های بین‌المللی اقتصادی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول نقش دستگاه اقتصادی این سرمایه‌ی سازمان‌یافته‌ی جهانی را ایفا می‌کنند، سازمان ناتو بازوی نظامی آن و نولیبرالیسم همراه بارسانه‌های تحت کنترل این نظام دستگاه ایدئولوژیک این سرمایه‌ی سازمان‌یافته‌ی جهانی‌اند.

ارزیابی انتقادات رهنما

نخست، به نظر می‌آید که انتقاد اصلی رهنما به لنین این است که تز مبنی بر تبدیل رقابت به انحصار دیگر کارآمد نیست چون اگرچه گرایش سرمایه به انحصار طی صد سال گذشته بیش‌تر شده، گرایش به رقابت بین سرمایه‌ها نیز بیش‌تر شده است. اما لنین چنین درکی را رد نکرده است. برعکس او با پیروی از بحث مارکس درباره‌ی قانون عام انباشت سرمایه در جلد اول کتاب سرمایه استدلال می‌کند که در «امپریالیسم به‌عنوان یک مرحله‌ی خاص سرمایه‌داری… از لحاظ اقتصادی در این فرایند مسئله‌ی عمده این است که انحصار سرمایه‌داری جایگزین رقابت آزاد می‌شود… در عین حال، انحصارها که از درون رقابت آزاد برخاسته‌اند، این رقابت را حذف نمی‌کنند بلکه برفراز و در کنار آن می‌زیند و در نتیجه منجر به ظهور تضاد‌ها، اصطکاک‌ها و نزاع‌های بسیار حاد و شدید می‌شوند… امپریالیسم مرحله‌ی انحصاری سرمایه‌داری است.»

مارکس در فصل 23 کتاب سرمایه مشخصاً استدلال کرده که «رقابت و اعتبار قدرت‌مند ترین اهرم‌های تمرکزاند.» (ص. 673) او توضیح داده که تراکم نام دیگری برای بازتولید در مقیاس گسترش‌یابنده است و تمرکز ممکن است تغییری صرف در بازتوزیع سرمایه‌های موجود باشد. اما تأکید کرده که «تمرکز با دادن این امکان به سرمایه‌دارهای صنعتی که میزان عملیات خود را گسترش دهند، کار انباشت را تکمیل می کند… هم‌زمان سبب توسعه و تشدید دگرگونی‌های ترکیب فنی سرمایه می‌شود که به افزایش بخش ثابت آن به زیان بخش متغیر می‌انجامد و به این‌گونه تقاضای نسبی برای کار را کاهش می‌دهد.» (صص. 674-675) در این‌جاست که او نتیجه گرفته که «اگر سرمایه‌های منفردی که در هر شاخه از صنعت سرمایه‌گذاری شده در یک سرمایه‌ی واحد درآمیخته شوند، تمرکز در آن‌جا به حدومرز نهایی خود می‌رسد. در یک جامعه‌ی معین، این حدومرز فقط در لحظه‌ای فرا می‌رسد که کل سرمایه‌ی اجتماعی در دستان یک سرمایه‌دار واحد یا شرکت سرمایه‌داری واحد متمرکز شده باشد.» (ص. 674)

بنابراین می‌بینیم که از منظر مارکس رابطه‌ی تنگاتنگی بین رقابت و تمرکز وجود دارد و رقابت فزاینده منجر به تمرکز و تراکم فزاینده‌ی سرمایه‌ها می‌شود. در عین حال تمرکز و تراکم سرمایه منجر به افزایش بخش ثابت سرمایه به زیان بخش متغیر آن و در نتیجه کاهش نرخ سود، افزایش بیکاری و ایجاد بحران می‌شود.

دوماً، بحث رهنما در مورد سرمایه‌ی مالیه، وابستگی ناچیز آن به فعالیت‌های تجاری و صنعتی و وابستگی عمده‌ی آن به بازار پولی کوتاه‌مدت، به این نمی‌پردازد که ارزش از کجا ناشی می‌شود. آیا رهنما به نظریه‌ی کاربنیادی ارزش باور دارد؟ در این صورت لازم است نشان دهد که در قرن بیست‌ویکم علیرغم ادعاهای هواداران پول‌مداری، ارزش هنوز از کار انسانی انتزاعی و بیگانه‌شده ناشی می‌شود. اگر رهنما چنین نمی‌پندارد لازم است توضیح دهد که ارزش از کجا ناشی می‌شود.

سوماً، رهنما به تفاوت‌های مهمی بین استعمار در زمان لنین و استعمار در زمان ما اشاره می کند. بدون شک کشوری در حال توسعه مانند چین اکنون دیگر صرفاً منبع مواد خام و کارگر ارزان نیست بلکه تبدیل به کارخانه‌ی جهان شده و خود نیز در کشورهای دیگر از جمله کشورهای در حال توسعه سرمایه‌گذاری می‌کند. اما هدف این سرمایه‌گذاری همواره افزایش نرخ انباشت سرمایه است. چه از راه سرمایه‌گذاری در کشورهای آفریقایی که از چین فقیرترند و مواد خام و کارگران ارزان‌تر دارند و چه از راه سرمایه‌گذاری در آمریکا که به سبب میزان بالاتر بهره‌وری کارگران و کارمندانش، قدرت نظامی، فوانین دولتی و پناهگاه‌های مالیاتی‌اش، ارزش‌افزایی و امنیت سرمایه را تضمین می‌کند.

در مجموع، رهنما با تأکید بر نولیبرال بودن امپریالیسم در قرن بیست‌ویکم سعی دارد ثابت کند که مشخصه‌ی سرمایه‌داری کنونی کاهش کنترل دولت‌ها بر اقتصاد و افزایش سرمایه‌ی خصوصی به زیان سرمایه‌داری دولتی است. اما آیا او توانسته این ادعا را ثابت کند؟

توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست‌ویکم در انتهای صدها صفحه شواهد و مدارک نتیجه می‌گیرد که اگرچه در حال حاضر بخش عمده‌ی سرمایه‌ی جهان در دستان سرمایه‌داران خصوصی قرار دارد، امروزه نفوذ دولت‌ها بر اقتصاد‌های جهانی از همیشه بیش‌تر است. «نفوذ دولت بسیار بیش‌تر از آن زمان {سال‌های 1930} و در واقع بیش‌تر از هر زمان دیگری است.» (ص. 473)

از سوی دیگر برخی اقتصاددانان نیز با نتیجه‌گیری پیکتی موافق نیستند و تأکید می‌کنند که از سال 1973 به بعد در هیچ یک از کشورهای عمده‌ی جهان کنترلی بر حرکت سرمایه وجود نداشته و در اتحادیه‌ی اروپا نیز کنترلی بر تحرک کار وجود ندارد و همچنین به سیر نزولی مالیات بر سود سرمایه اشاره می‌کنند.

اما کنترل دولت بر اقتصاد لزوماً برابر با مهارکردن سرمایه نیست. برعکس، نقش دولت‌ها در تسهیل ارزش‌افزایی ارزش در اقتصاد جهانی قابل‌توجه است. تحلیل‌های مجله‌ی اکونومیست لندن نیز از نقش فزاینده‌ی دولت‌ها در اقتصاد جهانی حکایت می‌کند. برای مثال در ویژه‌نامه‌ای در مورد تجارت در چین در سال 2015 اکونومیست چنین می‌نویسد:

«بنا بر ادعای یک مشاور شرکت‌های چند ملیتی، «در چین هیچ شرکت به‌واقع خصوصی وجود ندارد.» دولت و حزب {کمونیست} همه‌جا حاضرند و نقش آن‌ها نیز در قانون حک شده… نخست، دولت همیشه در شرکت‌ها یا صنایعی که استراتژیک می‌داند دخالت می‌کند، حتی اگر آن‌ها چندملیتی باشند. دوماً، چه کسی در مورد میزان حقوق و استخدام و ارتقای مقام تصمیم می‌گیرد؟ در بنگاه‌های بزرگ و متعلق به دولت مانند سینوپک، یک شرکت غول‌آسای نفتی، بخش سازمان‌دهی حزب مسئول تعیین مدیران است… آکادمی علوم چین هنوز تقریباً یک سوم شرکت غول‌آسای لجند هولدینگ را که توسط لیو چوآنژی تأسیس شده کنترل می‌کند… آقای لیو، مردی که مهم‌ترین نقش را در مدرنیزه‌کردن تجارت در چین ایفا کرده ما را کاملاً غافلگیر می‌کند. او آشکار می‌کند که رئیس نمایندگی حزب در شرکت خود است.»

در سال 2012 اکونومیست در ویژه‌نامه‌ای درباره‌ی سرمایه‌داری دولتی چنین نوشته بود:

ما در چین، مالزی، روسیه و دیگر اقتصاد‌های نوظهور شاهد «شکل جدیدی از شرکت‌های دورگه هستیم که از سوی دولت حمایت می‌شوند اما مانند یک شرکت سهامی چند ملیتی عمل می‌کنند… سرمایه‌داری هدایت‌شده توسط دولت پدیده‌ی جدیدی نیست اما دستخوش حیات دوباره‌ی پرماجرایی شده است. در دهه‌ی 1990 اکثر شرکت‌های متعلق به دولت چیزی بیش از بخش‌های دولتی در بازارهای نوظهور نبودند. فرض شده بود که با نضج گرفتن اقتصاد، دولت آن‌ها را می‌بندد یا خصوصی می‌کند. اما این شرکت‌ها به‌هیچ‌وجه از اوج قدرت خود پایین نیامده‌اند، چه در صنایع بزرگ (بزرگ‌ترین شرکت‌های تولید نفت و گاز در جهان، از لحاظ ذخیره‌ی مالی خود دولتی محسوب می‌شوند) و چه در بازارهای بزرگ (80 درصد ارزش بازار سهام چین و 62 درصد بازار سهام روسیه را شرکت‌هایی با پشتوانه‌ی دولتی تشکیل می‌دهند) و این شرکت‌ها در روندی تهاجمی رو به رشدند… در سال‌های 2003 تا 2010 شرکت‌های دارای پشتوانه‌ی دولتی یک‌سوم سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی توسط جهان نوظهور را تشکیل می‌دادند.»

اکونومیست سپس در گزارشی اختصاصی تحت عنوان «گستره‌ی جهانی سرمایه‌داری دولتی: حاکمان جدید جهان» به خصلت متضاد این روند اشاره کرده بود: اگرچه «برجسته‌ترین وجه شرکت‌های دولتی، قدرت جمعی مطلق آن‌ها در جهان نوظهور است،» همزمان با رشد و ثروتمندتر شدن این شرکت‌ها «قشر دولتی در مجموع رو به کاهش است. همزمان با شدیدتر شدن کنترل دولت‌ها بر اقتصاد، قشر خصوصی در حال رشد است.»

به نظرم اگر رهنما به علل وحدت این دو پدیده‌ی به‌ظاهر متضاد یعنی کاهش قشر دولتی و رشد فزاینده‌ی کنترل دولت‌ها بر اقتصاد پرداخته بود ، می‌توانست ویژگی‌های سرمایه‌داری و امپریالیسم در قرن بیست‌ویکم را روشن‌تر کند.

نکته‌ی دیگری که رهنما روشن نکرده این است که امپریالیسم آمریکا با وجود قدرت نظامی و اقتصادی‌اش، پس از جنگ‌هایش در افغانستان و عراق و بحران اقتصادی 2008 ضعیف‌تر شده و از جهاتی در برابر قدرت‌های امپریالیستی مانند چین و روسیه عقب‌نشینی کرده است. در اجلاس اخیر سران ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) نیز علی‌رغم تصمیم مبنی بر افزایش نیرو در کشورهای حوزه‌ی دریای بالتیک و اروپای شرقی، دیوید کامرون اعلام کرد که «ناتو قصد مقابله با روسیه را ندارد.» برخی از کشورهای عضو ناتو نیز اصرار کم‌تری بر اعمال تحریم‌ها علیه روسیه داشتند.

رهنما همچنین به رقابت‌ها و جنگ‌های امپریالیستی بین قدرت‌های منطقه‌ای در خاورمیانه اشاره نمی‌کند. این قدرت‌ها هریک کنترل نظامی و اقتصادی خود را در مناطق تحت نفوذ خود اعمال می‌کنند.

چرا باید عنوانی مانند «امپریالیسم نولیبرال به‌عنوان تازه‌ترین مرحله‌ی سرمایه‌داری» را به زیر سوال برد؟ چون اگر بپنداریم که مشخصه‌ی سرمایه‌داری جهانی در قرن بیست‌ویکم صرفاً خصوصی‌سازی و کاهش قدرت دولت‌هاست، باری دیگر به جای شناختن سرمایه‌داری به عنوان یک شیوه‌ی تولید بیگانه‌کننده – چه خصوصی و چه دولتی ـ و پرداختن به بدیل آن، تنها بدیل را در نوعی دیگر از سرمایه‌داری دولتی جست‌وجو خواهیم کرد و اشتباهات قرن بیستم را تکرار خواهیم کرد.

فریدا آفاری

10 ژوئیه 2016

      چند کلمه‌ای درباره‌ی «پاسخ» خانم فریدا آفاری به مقاله‌ی امپریالیسم / سعید رهنما


از دیدن عنوان «پاسخ»ی به مقاله‌ام «امپریالیسم نولیبرال...» pecritique.com خوشحال شدم با امید گسترش دادن بررسی ویژگی‌ها و چندوچون عملکرد امپریالیسم در زمان حاضر. اما متأسفانه «پاسخ» خانم فریدا آفاری از این مقوله نبود. ایشان مقاله‌ی خود را با زحمت ارائه‌ی نقل‌قول‌های مفصلی از مقاله‌ی من، که حدود یک‌سوم نوشته‌شان را به‌خود اختصاص داده، آغاز کرده‌اند بی آن‌که روشن باشد هدف تکرار بحث‌های من تأیید یا رد آن‌ها است. مشکل من اما پاره‌ای نتیجه‌گیری‌های نادقیق ایشان از نقل‌قول‌های دقیقی است که مطرح‌ کرده‌اند . تنها به چند مورد اشاره‌ی گذرایی می‌کنم. «رهنما نشان می‌دهد که هم انحصارها بزرگ‌تر و قدرتمندتر شده و هم رقابت بین آن‌ها بیش‌تر شده است و تأکید می‌کند که این فاکت‌ها با تزهای لنین مغایرت دارد.» حال آن‌که آن‌چه که از نظر من با زمان لنین تفاوت دارد و به‌ ساده‌ترین شکلی آن را طرح کرده‌ام، (در نقل قولی هم که ایشان در نوشته‌ی خود آورده‌اند دیده می‌شود) نه اندازه‌ی انحصارات، که شکل کارتلی آن‌ها است که دیگر وجود ندارد. یا نوشته‌اند که «…انتقاد رهنما به لنین این است که تز مبنی بر تبدیل رقابت به انحصار دیگر کارآمد نیست.» معلوم نیست از کجای نوشته‌ی من چنین نتیجه‌گیری شده است. ایشان نقل‌قول طولانی‌ای نیز از مارکس آورده‌اند که امری بسیار بدیهی و ابتدایی را ثابت کنند و آن این که رابطه‌ی تنگاتنگی بین رقابت و تراکم و تمرکز وجود دارد. رقابت و تراکم دو سوی متضاد یک سکه‌اند، هر چه تراکم بیش‌تر شود، رقابت کم‌تر است، و مثال‌های متعددی درباره‌ی این واقعیت در نوشته‌ی من وجود دارد. به‌علاوه من اشاره کرده‌ام که این رقابت‌های الیگوپولیستی هیچ شباهتی با رقابت‌های دوران لنین ندارد، و متأسفانه ایشان متوجه این موضوع مهم نشده‌اند.

در زمینه‌ی اشاره‌ی من به سرمایه‌ی مالی و رابطه‌ی اندک آن با صنعت و تجارت، می‌نویسد «رهنما به این نمی‌پردازد که ارزش از کجا ناشی می‌شود؟» متوجه نشدم نکته‌ی ایشان چه ربطی به این مسئله دارد. رابطه‌ی اندک سرمایه‌ی مالی با سرمایه‌ی تولیدی به معنی از بین رفتن ارزش‌زایی نیست. ارزش هر آن‌جایی که خلق می‌شده، حالا هم می‌شود. البته این تصور ضمنی که ارزش تنها در کارخانه تولید می‌شود نیز از همان حرف‌های یک قرن پیش‌است.

به‌هرحال، به‌نظر می‌رسد نکته‌ی اصلی ایشان با تکیه به منابعی چون پیکتی و اکونومیست این باشد که امروزه دولت‌ها نقش قوی‌تری به نسبت شرکت‌های الیگوپولیستی پیدا کرده‌اند. این نتیجه‌گیری غیر دقیق که عملاً انکار سلطه‌ی روزافزون نولیبرالیسم بر سیاست، اقتصاد و اجتماع است بسیار مسئله‌برانگیز است و جای بحث آن در این مختصر نیست. تکیه و مثال مورد نظر طرفداران این دید چین و گاه روسیه است. با آن‌که این هردو اقتصاد تا مغز استخوان نولیبرال‌اند، هیچ یک از آن‌ها نمونه‌ی تیپیک روند اقتصادی امروز جهان و خصوصی‌سازی‌های همه‌جانبه و افراطی نیستند. نکات دیگری هم در نوشته‌ی ایشان است از جمله خروج انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا ‹مرحله’ی جدیدی است و احتمال نزدیکی انگلیس به چین و غیره، که از آن‌ها می‌گذریم. به‌هرحال از توجه ایشان ممنونم.

----------------------------
کتاب‌شناسی مقاله ی فریدا آفاری

Anonymous. “How Red Is Your Capitalism? Telling a State-Controlled from a Private Firm Can be Tricky.” In “Special Report on Business in China.” Economist. September 12, 2015.

Anonymous. “Emerging Market Multinationals: The Rise of State Capitalism.” Economist. January 21, 2012

Anonymous. “State Capitalism’s Global Reach: New Masters of the Universe.” Economist. January 21, 2012

آفاری، فریدا. «اقتصادهای نوظهور: نولیبرال یا سرمایه‌داری دولتی؟» سایت نقد اقتصاد سیاسی. 29 ژوئن 2013

حسینی فرد، حبیب. «نتیجه‌ی رفراندوم بریتانیا: عوضی‌گرفتن آدرس.» زمانه. 4 تیر 1395

Landler, Mark and Rick Lyman. “Obama Tells NATO That ‘Europe Can Count On” the U.S.” New York Times. July 9, 2016

V.I. Lenin. Imperialism: The Highest Stage of Capitalism. 1916.

مارکس، کارل. سرمایه. جلد یکم. ترجمه حسن مرتضوی. تهران: نشر آگاه، 1386

Piketty, Thomas. Capitalism in the Twenty-First Century. Belknap Press, 2014.

Smith, John Charles. Imperialism in the Twenty-First Century: Globalization, Super-Exploitation and Capitalism’s Final Crisis. Monthly Review Press, New York, 2016.

رادیو فرانسه. مصاحبه با تورج اتابکی در مورد اجلاس سران ناتو. 10 ژوئیه 2016.

رهنما، سعید. «امپریالیسم نولیبرال، تازه ترین مرحله‌ی سرمایه‌داری: به مناسبت یک صد سالگی نظریه‌ی امپریالیسم لنین» سایت نقد اقتصاد سیاسی. خرداد 1395.

Roberts, Michael. “Thoughts on the Debate on Imperialism” in Michael Roberts Blog.

March 13, 2016

Roberts, Michael. “Modern Imperialism and the Working Class” in Michael Roberts Blog.

June 29, 2016

Yardley, Jim, et al. “Britain Rattles Postwar Order and Its Place as Pillar of Stability.” New York Times, June 25, 2016


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست