روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ مرداد ۱٣۹۵ -
۲٨ ژوئيه ۲۰۱۶
• اجلاس صندلی های خالی
اجلاس صندلیهای خالی! عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن به شرح زیر است:
«اجلاس سران عرب در «نواکشوت» مرکز موریتانی از هر جهت، یک پدیده خاص تلقی میشود که در تاریخ موجودیت اتحادیه عرب منحصر به فرد است.
این تنها اجلاس سران عرب در طول تاریخ است که معدود سخنرانان آن برای صندلیهای خالی سخنرانی کردند، تنها اجلاسی است که با اکثریت غایب تشکیل شد، تنها اجلاسی است که ۱۴ رهبر با هر دلیل و انگیزهای ترجیح دادند در آن شرکت نداشته باشند، تنها اجلاسی است که فقط چند ساعت به طول انجامید، تنها اجلاسی است که حتی معدود شرکت کنندگانش هم به فاصله کوتاهی سالن اجلاس را ترک کردند، تنها اجلاسی است که از آن نمیهراسید و بیانیه پایانی آنهم بیارزشتر از اصل تشکیل آن بود و تنها اجلاسی است که سران رژیم صهیونیستی به آگاهی از مطالب و مصوبات آن احتیاجی نداشتند چون از قبل همه چیز را میدانستند و مطمئن بود چه روی خواهد داد!
هیچ مقام تاثیرگذار عرب در این اجلاس حضور نداشت، چرا که شاید شهامت خروج از کشور را نداشتند که مبادا در غیاب آنها کودتا شود، یا هواپیمای حامل آنها سرنگون شود و یا اینکه اساساً سخنرانی برای صندلیهای خالی فاقد هرگونه ارزش و اعتباری است که در تاریخ به نام آنها ثبت شود.
صرفنظر از بندها و مصوبههای تکراری که بیاعتباری و بیآبرویی ارتجاع عرب ترجیع بند آن را تشکیل میدهد، دشمنی علیه ایران و محور مقاومت، تنها مصوبهای است که بوی تند کینه و خصومت آشکار علیه افتخارات جهان اسلام از آن به مشام میرسد.
یا مروری بر محتوای بیانیه مشترک ۴ رژیم مفلوک عربی که ساعاتی پیش از تشکیل همین اجلاس نیم بند منتشر شد، کاملاً آشکار بود که بغض و کینه انباشته آل سعود نسبت به ایران، حزبالله لبنان و محور مقاومت اسلامی در منطقه، آل سعود جنایتکار و سفاک را به ریخت و پاش دلارهای نفتی واداشته و ارتجاع عرب هم به خاطر مشتی دلارهای بادآورده، شرافت و حیثیت خود را به حراج گذاشته است. ایکاش اجلاس صندلیهای خالی، حداقل حرف و موضع قابل ذکری علیه ایران داشت و حداقل بر روی کاغذ، موضع روشنی اتخاذ میکرد که از باقیمانده حیثیت برباد رفته دنیای عرب پاسداری کند. ولی اجلاس نواکشوت بیانگر مواضع افراد شرور و نادانی است که حتی فاقد ذرهای درک و شعورند که منافع و مصالح دنیای عرب را درک نمایند و دریابند اگر دلاوریهای مقاومت اسلامی در منطقه نبود، امروزه دنیای عرب در تیول تروریستها و داعش بود. نسل جدید ارتجاع عرب از نوکری برای صدام آغاز کرد و امروزه افتخار نوکری برای داعش نصیبش گردیده و از دشمنی با ایران آغاز کرد ولی از رفتار کریمانه و بزرگ منشانه ایران هم درس نگرفت و پندی نیاموخت که امروزه دچار چنین درماندگی و افلاس و حقارتی نشود.
ایکاش دنیای عرب فاقد چنین سران و حکامی بود که دیگران با مشاهده محصولات فکری آنها در تشدید توطئهها علیه دنیای عرب وسوسه نشوند. متاسفانه دنیای عرب عملاً با وجود چنین سران و پادشاهان بیافتخاری اساساً احتیاجی ندارد بلکه دشمن اصلی در بالاترین سطوح در جایگاه سران دنیای عرب تکیه زده و از همانجا توطئهها و سیاستهای ابلهانه را سازماندهی و هدایت میکند.
اگر ایران و محور مقاومت اسلامی و مشخصاً حزبالله نبودند، اکنون تقریباً بدون استثنا تمامی کشورهای عرب منطقه در تیول اشغالگران صهیونیست قرار داشت که پس از بلعیدن لبنان به فکر اشغال سایر کشورهای عرب میافتاد و آنها را زیر سلطه صهیونیستی قرار میداد. ارتجاع عرب فراموش کرده که از صدام حمایت میکرد ولی همین عنصر جنایتکار برای اشغال کویت و عربستان وسوسه میشد و شاخ صدام را ایران شکست. ارتجاع عرب فراموش کرده که ارتش صهیونیستی سه چهارم خاک لبنان را اشغال کرد و مزدوران رژیم دلخواه خود را در لبنان بر سر کار آورد ولی حزبالله که آنزمان هنوز گمنام بود، پوزه اشغالگران صهیونیست را به خاک مالید و ارتش رژیم صهیونیستی بدون دستیابی به هیچ توافقی، از جنوب لبنان گریخت. ارتجاع عرب چشمهای خود را بر حوادث روز دنیا بسته است که امروزه در جبهه اشغالگران قرار گرفته و در زمین دشمن بازی میکند ولی ایران و حزبالله و مقاومت اسلامی به نقطه امید ملتهای مظلوم در منطقه تبدیل شدهاند.
ارتجاع عرب اگر ذرهای انسانیت و درک و درد میداشت با نشانههای عزت و افتخار دینای اسلام در تضاد و تعارض قرار نمیگرفت و برای کند کردن حربه مقاومت علیه تروریستها و داعش تا این اندازه شرارت نمیکرد. ارتجاع عرب اگر ذرهای و فقط ذرهای غیرت و حمیت عربی میداشت، برای مغازله با صهیونیستها تا این اندازه به دریوزگی نمیافتاد و برای دشمنی با ایران و مقاومت، ذلت همدستی با اشغالگران صهیونیست را به جان و دل نمیخرید و آرمان فلسطین را به حراج نمیگذاشت این از عجایب تاریخ معاصر است که چگونه ارتجاع عرب را خلع سلاح کرد. ارتجاع عرب در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدعی بود که گویا آرمان فلسطین یک موضوع داخلی اعراب است و به سایر کشورهای اسلامی ارتباطی ندارد ولی امروزه همین طیف از مدعیانی که فلسطین را یک موضوع عربی معرفی میکردند، فلسطین را به قربانگاه اشغالگران صهیونیست بردهاند و با اشغالگران شرور نرد عشق میبازند.
افسوس که در چنین شرایطی صهیونیستها نه تنها نگران تشکیل اجلاس سران عرب نیستند بلکه حتی احتیاجی به تاثیرگذاری مستقیم و غیرمستقیم در چنین اجلاسی ندارند. چرا که سران عرب آنچنان در جهت تامین منافع صهیونیستها گام بر میدارند که بیش از خود صهیونیستها در جهت تامین و تحکیم منافع و مطامع صهیونیستها اصرار میورزند و سینه چاک میکنند. از این دیدگاه اگر تشکیل اجلاس اخیر سران عرب را جشن عروسی صهیونیستها تلقی کنیم، چندان هم به بیراهه نرفتهایم.»
• اتحادیه یا کلوپ عرب؟!
اتحادیه یا کلوپ عرب؟! عنوان یادداشتی است در روزنامه جوان به قلم سیدرحیم لاری که نویسنده در آن نوشته است:
«قرار بود اجلاس سران اتحادیه عرب در کشور مغرب برگزار شود اما ملک محمد، پادشاه مغرب از میزبانی این اجلاس منصرف شد و با عذرخواهی بیانیهای را صادر کرد تا دلایل انصراف خود را اعلام کرده باشد...
قرار بود اجلاس سران اتحادیه عرب در کشور مغرب برگزار شود اما ملک محمد، پادشاه مغرب از میزبانی این اجلاس منصرف شد و با عذرخواهی بیانیهای را صادر کرد تا دلایل انصراف خود را اعلام کرده باشد. این اجلاس سرانجام با چند ماه تأخیر در روز دوشنبه ۲۵ ژوئیه در نواکشوت، پایتخت موریتانی برگزار شد و تنها هشت تن از روسا و رهبران عربی به نواکشوت رفتند تا غیبت ۱۴ رهبر دیگر بیشتر به چشم بخورد و حتی عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر هم زحمت آمدن به اجلاس را نداد تا بنابر پروتکل مرسوم و به عنوان رئیس اجلاس قبل، ریاست بیست و هفتمین اجلاس را به محمد ولد عبدالعزیز، رئیسجمهور موریتانی واگذار کند. شاید بتوان گفت که مهمترین اتفاق این کنفرانس رونمایی از احمد ابوالغیط به عنوان دبیر کل تازه اتحادیه عرب به جای نبیل العربی بود و جز این چیز دیگری دیده نشد، مگر تأیید دلایلی که ملک محمد پیش از این برای انصراف خود از میزبانی اجلاس مطرح کرده بود.
اولین دلیل ملک محمد مربوط میشد به چالشها و نیازهای امروز جهان عرب که به گفته او، سران اتحادیه عرب در اجلاس خود موفق به اخذ تصمیماتی در سطح مقتضیات کشورهای عضو و انتظارات ملتهای عرب نمیشوند. این لحنی محترمانه بود از واقعیت نمایشی اجلاس سران این اتحادیه که در تاریخ ۷۰ ساله آن دیده شد به نحوی که آنها طی این مدت طولانی نتوانستهاند کوچکترین گامی در برآورده کردن منافع ملل خود بردارند. آنها به جای چنین تصمیماتی و رفع مشکلات و چالشهای جهان خود در اجلاسهای متوالی هفت دهه گذشته تنها به نشست نمایشی قناعت کردند تا تنها ظاهری از یک اتحادیه را نشان داده باشند. از طرف دیگر، دو دستگیها و اختلافات بین این رهبران آن قدر جدی بوده که همواره خود را در اجلاس سران نشان بدهد و ملک محمد هم به همین دلیل حاضر به میزبانی این اجلاس نباشد. او در بیانیه خود بر این موضوع انگشت گذاشت و گفت که «سران کشورهای عرب دیگر نباید به شناسایی واقعیت تلخ دودستگی و اختلافات در جهان عرب اکتفا کنند.» در واقع رهبران جهان عرب در هفت دهه گذشته و در حالی گرد هم میآمدند که اختلاف و حتی دشمنی بین آنها قابل کتمان کردن نبود و نمونه بارز آن در اجلاس سران ۱۹۹۰ در بغداد بود. صدام حسین در حالی میزبان اجلاس بود و از امیر کویت استقبال میکرد که برای حمله و اشغال این امیرنشین عربی نقشه میکشید و چند ماه بعد هم نقشه خود را عملی کرد. موضوع فلسطین دلیل اولیه و اصلی تشکیل اتحادیه عرب در سال ۱۹۴۶ بود که اجلاسهای بعدی بیروت در سال ۱۹۵۶، قاهره در سال ۱۹۶۴ و خارطوم در سال ۱۹۶۷ هم بر محور همین موضوع تشکیل شدند و در اجلاس خارطوم سه اصل نه به صلح، نه به گفتگو و نه به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی به تأیید سران رسید. حالا وضعیت به جایی رسید که حمایت از ملت فلسطین تنها به یک لفاظی صرف در اجلاس سران تقلیل یافته و به جای آن، چشم بیشتر رهبران عربی به رژیم صهیونیستی است تا آنجا که آری شابیط، تحلیلگر روزنامه صهیونیستیهاآرتص مینویسد: «سران عرب بنیامین نتانیاهو (نخست وزیر رژیم صهیونیستی) را دوست دارند! این وضعیت آنقدر عیان است که ملک محمد در بیانیه خود گفت: «ما نمیخواهیم در کشورمان اجلاسی در سطح سران برگزار کنیم که نتواند خدمتی به دفاع از مسئله اول اعراب و مسلمانان یعنی مسئله فلسطین و قدس بکند، به ویژه که شهرکنشینی اسرائیل در اراضی فلسطین اشغالی همچنان ادامه دارد و نقض حرمت اماکن مقدس مسلمانان همچنان مستمر است و شمار کشتهها و زندانیان فلسطینی رو به افزایش است.» در واقع، موضوع اصلی و محوری اجلاس سران آنقدر به حاشیه رفته و نمایشی شده که حتی ملک محمد هم مجبور شده به آن اعتراف کند و این موضوع به صورتی در بیانیههای سران تکرار میشود که دیگر شکل و محتوایی کمیک به خود گرفته و دیگر هیچ کس و حتی خود سران آن را جدی نمیگیرد. با این وضعیت از عدم توجه به مشکلات موجود جهان عرب، تداوم اختلاف و دودستگی عمیق بین رهبران جهان عرب و به حاشیه رفتن موضوع فلسطین است که اجلاس سران اتحادیه عرب به صحنه نمایشی تبدیل شده که سران در آن مبدل به بازیگرهای کمیک شدهاند و طنز تلخی از یک اتحادیه را به نمایش درمیآورند؛ اتحادیهای که حالا بیشتر میتوان آن را یک کلوپ برای دور هم جمع شدن تعبیر کرد.»
• آینده اردوغان
آینده اردوغان، عنوان یادداشت روز، روزنامه کیهان است به قلم سعدالله زارعی که متن آن در پی آمده است:
«با وجود آن که نزدیک به دو هفته از کودتای - جمعه ۲۴ تیر ماه - میگذرد، هنوز تحولات ترکیه در کانون خبری محافل سیاسی و رسانهها قرار دارد و از این رو به نظر میآید آنچه علیالظاهر به آن در حدود ساعت ۴ صبح روز شنبه - به وقت آنکارا - نقطه پایان گذاشته شد، پیامدها و تداومهایی دارد که با آنها باید شرایط پیشرو را تحلیل کرد. در این میان چند نکته اساسی وجود دارد:
۱- کودتا در داخل ترکیه دو طرف بالنسبه قدرتمند داشت که اگر چه نتوانستند طراحی انجام شده را به پایان برسانند و شکست خوردند، اما کماکان در جامعه ترکیه حضور دارند و اردوغان و حزب او بهرغم غلبه بر آنان، نمیتوانند حضور پررنگشان را در جامعه ترکیه نادیده بگیرند. ارتش ترکیه - که ترکیبی از حدود ٣۰۰ هزار نیروی نظامی بوده و در بطن ناتو بهعنوان قدرت چهارم شناخته میشود - کماکان به عنوان یک نهاد قدرتمند باقی میماند. ارتش بعد از کودتا تا حدی تضعیف میشود و امکان پارهای جابهجاییهای مدیریت شده توسط اردوغان تا حدی چهره جدیدی به ارتش میدهد اما در عین حال بنا به آنچه مشاهده میشود، اردوغان در نهایت قادر نیست تحول عمدهای در ترکیب یک ارتش ٣۰۰ هزار نفره ایجاد نماید با این وصف میتوان گفت ارتش زخمخورده و عصبانی از تحقیرهایی که پس از کودتا بر آن تحمیل شده است، بعد از مدتی به حالت عادی خود بازمیگردد و گستره حضور جغرافیایی آن - از شهرها تا مرزها - امکان تحرک ویژهای به آن میدهد. در عین حال اتصال ارتش به ناتو و پایگاه هوایی اینجرلیک سبب میشود تا ارتش کماکان خطوط فاصله خود با دولت و شخص اردوغان را حفظ نماید.
یک طرف دیگر ماجرا «فتحالله گولن» است. گولن در عین اینکه نماینده یک اسلام غربگراست و در عین اینکه در بین تودههای متدین و انقلابی ترکیه جایگاهی ندارد، اما به دلیل وسعت و کارآمدی نهادهای آموزشی، بهداشتی و خدماتی که در اختیار دارد و توانسته است یک پوشش فراگیر شهری و روستایی ایجاد نماید، بهرغم شکست در کودتا و مواجه شدن با اخراج هوادارانش در سیستم قضایی و... ترکیه، در صحنه اجتماعی ترکیه حضور خواهد داشت. فتحالله گولن تبلیغکننده نوعی عرفان روشنفکری است که وفادار به متون اسلامی نیست و شریعتی را تبلیغ میکند که پایبندی به احکام اسلام در آن ضرورت ندارد و تکلیف دینی به خود انسان و تصوراتی که از دین دارد، باز میگردد. مشابه چنین «شریعت آسان»ی! در ایران از سوی تیپهای روشنفکری نظیر عبدالکریم سروش تبلیغ شده است. نوع تفکر گولن سبب شده است تا سازمان جاسوسی سیا آن را راه حل آمریکا در جهان اسلام تلقی کند و بعد از ۲۲ بهمن ۵۷، آن را مهمترین سد دفاعی غرب در مقابل انقلاب امام خمینی- قدس سره- به حساب آورد. به هر حال به دلیل خدمات اجتماعی هدفمندی که تیم گسترده گولن در ترکیه انجام داده و هم به دلیل پشتیبانی فراوانی که غربیها و بخصوص آمریکاییها از او خواهند داشت، نیروهای سازمانیافته گولنیست کماکان در صحنه سیاسی و اجتماعی ترکیه فعال خواهند بود و این- یعنی تداوم نسبی قدرت ارتش و گولن- برای اردوغان دردسرساز خواهد بود.
۲- غرب بنا به دلایلی اردوغان و سیاستهای او را نمیپسندد. از یک طرف غرب و بخصوص آمریکا یک کشور قدرتمند اسلامی و ملتی که با یک نفر دیده شوند را برنمیتابند و از این رو اگرچه اردوغان در طول دوره ۱۴ ساله زمامداریاش خدمات مهمی به غرب و رژیم صهیونیستی داشته است اما در همان حال وجود یک تخفیف نسبتا کاریزما و هژمونیک را برای سیاستهای خود خطرآفرین ارزیابی میکنند. از طرف دیگر غربیها در ارزیابی دلایل شکست تحریمهای گسترده اقتصادی غرب علیه ایران، ترکیه را یک «مقصر مهم» ارزیابی میکنند. واقعیت هم این است که رفتار ترکیه در دورهای که فشار تحریمها علیه ایران سخت و سختتر میشد، با سیاستهای غرب علیه ایران هماهنگ نبود. البته ترکیه اردوغان نه به خاطر ایران بلکه به دلیل فرصتطلبی و نیازی که در حوزه اقتصادی داشت و طبع تاجرمآبانه ترکیه و اردوغان تا آنجا که میتوانست داربستهای تحریم غرب را نادیده گرفت و از این راه سودهای هنگفتی هم بدست آورد.
اگر میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا و ترکیه در زمان ۵-۶ سالهای که بحران اقتصادی، گلوی غرب را به شدت میفشرد، مقایسهای صورت دهیم، در مییابیم که ترکیه از کشورهایی نظیر ایتالیا، یونان، اسپانیا و... وضع بهتری داشت و با هزینههای کمتری از این بحران عبور کرد و حال آنکه اقتصاد ترکیه اتصالات محکمی با اقتصاد اروپا داشت. در این دوران- ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱- اردوغان توانست با در پیش گرفتن سیاست صفر کردن مشکلات با همسایگان، سود هنگفتی از روسیه و ایران و همپیمانان این دو بدست آورد. گفته میشود متوسط سهم روسیه در صنعت توریسم ترکیه در این دوران ٣۷ درصد بوده است و سهم میعانات گازی ایران در بازار ترانزیت ترکیه هم به حدود نیمی از تجارت ترکیه جان داده است. آمریکاییها و اروپاییها اقدامات دولت اردوغان در حوزه اقتصادی که در عین حال منافع سرشاری هم برای روسیه و ایران در پی داشت را برنمیتابند و این موضوع اردوغان را به یک «عنصر نامطلوب» برای آنان تبدیل کرده است. از این رو به نظر میآید علیرغم شکست کودتا و سیاست دفع فوری اردوغان، غربیها خط کنار گذاشتن اردوغان- و اگر بشود کنار زدن حزب عدالت و توسعه- را بعد از شکست کودتا نیز دنبال خواهند کرد. به همین دلیل هم در روزهای اخیر شاهد بودیم که اردوغان تلاش زیادی کرد تا از غرب دلجویی کند و براین اساس هم، نخستوزیر ترکیه ییلدریم که پیش از کودتا از امکان بازسازی روابط آنکارا- دمشق صحبت کرده بود، پس از کودتا بار دیگر از ضرورت کنار رفتن رئیسجمهور سوریه حرف زد! آزادسازی بخشی از نظامیان دستگیر شده و متوقف شدن ماشین انتقادات اردوغان نسبت به غرب نیز در این راستا صورت گرفت که البته بازتاب قابل توجهی در غرب نداشت و به افزایش سهمخواهی آمریکا و اروپا از ترکیه نیز تبدیل شد. با این وصف میتوان گفت موقعیت اردوغان که با تضعیف رقبای داخلی او تا حدودی تثبیت شد اما در همان حال آن ارادهای که کودتای ۲۴ تیرماه را شکل داد، هنوز روی لزوم برکناری اردوغان تمرکز دارد.
٣- گفته میشود، تغییرات در ترکیه که در حال حاضر در دستان رجب طیب اردوغان قرار دارد، برای مدتی طولانی در دستان او باقی نمیماند. این روزها اردوغان آن قدر دچار کیش شخصیت شده است که وقتی از نقش تاثیرگذار عبدالله گل و احمد داوود اوغلو در شکست کودتا سخن به میان آمد واکنش نشان داد و گفت: فقط خدا در خنثیسازی کودتا نقش داشته است! این به آن معناست که سیاست واگرایی اردوغان که باعث مخالفتهای زیادی حتی از درون حزب عدالت و توسعه شده بود، بر اثر وضعی که پساز کودتا پیش آمده، تشدید هم شده است. این مسئله اردوغان را به زودی درگیر انواعی از مشکلات جدید و قدیم خواهد کرد. اردوغان با این ارتش که زخم عمیقی برداشته است قادر به مقابله موثر با جداییطلبان کرد ترکیه نیست و دامنه مشکلات دولت را در حوزه کردی افزایش میدهد. کما اینکه نقش حسادتبرانگیز اردوغان در صحنه سیاسی، احزاب رقیب و مخالف را بیتاب کرده و علیه او وارد میدان خواهد کرد. همین الان هم زمزمه اقدامات گسترده احزاب علیه اردوغان به گوش میرسد. بنابراین میتوان گفت اگرچه اردوغان در فضای داخلی به نسبت قبل فضای بهتری خواهد داشت ولی حداقل در دو حوزه امنیتی و احزاب کار اردوغان تا حد زیادی پیچیدهتر خواهد شد.
۴- اگر اردوغان عاقل باشد باید هم در مقابل فشارهای فزاینده اروپا و آمریکا و هم در مواجهه با تهدیدات فزاینده امنیتی به طور واقعی به سمت ایران بیاید و با اتصال بیشتر به کشوری باثبات، موقعیت کشورش را از بیثباتی خارج سازد اما با توجه به روحیات و نگرانیهایی که اردوغان دارد و روانشناسی شبه اخوانی اردوغان به نظر نمیآید او در این شرایط الزاما عاقلانه عمل کند اما در عین حال تردیدی در این نیست که اردوغان و دولت ترکیه حفظ و توسعه نسبی روابط با تهران را از نظر دور نخواهد کرد، اما به نظر میآید او بیش از آنکه به برقراری «رابطه استراتژیک» با تهران بیندیشد، به استفاده از کارت ایران برای مهار فشار آمریکا، اروپا و عربستان نگاه میکند و این دایرهای از عملیات تازه دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی را روبروی ما میگشاید و ما میتوانیم بطور نسبتا محدود از شرایط جدید برای تثبیت موقعیت جبهه مقاومت، به خصوص در سوریه استفاده کنیم.»
• بقای ما در گرو مهار بحران آب
بقای ما در گرو مهار بحران آب، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ایران به قلم پدرام سلطانی نایب رئیس اتاق بازرگانی که در آن نوشته است:
«اقتصاد، علم کمیابیهاست؛ علم توجه به منابع کمیاب و تخصیص بهینه است. اما باعث تعجب است که ما تا کنون برای کمترین منابع، توجه چندانی به خرج ندادهایم. وضعیت آب کشور بحرانی است. همه این را میدانیم و حتی اخیراً هم شاهد این هستیم که رسانههای مهم بینالمللی از تهدید بقای ایران در اثر کمبود منابع آب و مصرف بیرویه میگویند.
طرح تعادل بخشی به آبهای زیرزمینی تا کنون موفق نبوده است. سرعت بسته شدن چاهها تاکنون متناسب با بزرگی بحران نبوده است و در سال ۹۴ از ٣۵۰ هزار چاه غیر مجاز تنها ۹۲۰۰حلقه چاه، در حدود ٣ درصد مسدود شدهاند و اگر با همین سرعت پیش برود پاسخی به بحران کنونی آب نخواهد بود. هنوز در کشور چاه غیر مجاز حفر میشود. مشخص نیست دیپلماسی آب در کشور به چه روشی میخواهد پیش برود.
از دهه ۴۰ که مدیریت آب در کشور به دست دولت افتاد مشکل آب پیدا کردیم. همین موضوع باعث شد بهرهوری آب از نظر فیزیکی و اقتصادی کاهش یابد. ضمن اینکه با کمبود سرمایه و مسائل مختلفی در بخش آب روبه رو هستیم.
ضروری است که بگویم مشکل آب بدون مشارکت بخش خصوصی حل نمیشود. حقابهها باید به رسمیت شناخته شوند و دارای سندی معتبر باشند که برای سیستم بانکی و تجاری اعتبار داشته باشد. بازار آب باید به اعتبار سند حقابهها شکل بگیرد، تولید و تجارت بر اساس وضعیت بهرهوری آب در مناطق مختلف کشور باشد و باید همه بخشهای کشور بحران آب را پذیرفته و در مدیریت آن همگرا باشند. اگر بستن چاههای غیرمجاز با این سرعت پیش برود، تا زمان انسداد آنها سالهای زیادی طول خواهد کشید. یکی از تصمیمات مهم و ضروری شورای عالی آب پرداختن به تعادلبخشی آبهای زیرزمینی در قالب ۱۵ پروژه است و تمام سازمانها و ذینفعان در به ثمر رسیدن این طرح، بهطور جد با مجریان باید همکاری کنند.
از طرف دیگر برای حل شوری مخزن سد گتوند و رفع تهدید و نگرانیهای جدی شور شدن اراضی و مسیر رودخانه کارون هنوز تصمیم مشخصی اتخاذ نشده است و این مسأله مهم با موضوع کیفیت آب کارون و دلایل آن مخلوط و سبب شده همه دلسوزان نگران از به سایه رفتن مسأله اصلی باشند که همان انفجار بمب نمک حبس شده در دریای سد گتوند است.
علیرغم اینکه گزارشهای رسمی بخش آب کشور حاکی از کاهش حدود ۵۰ درصدی روانآبهای کشور و حجم ذخیره شده در بسیاری از سدها حتی در بارندگیهای مناسب سال جاری قابل توجه نیست، پروژههای سدسازی کماکان ادامه دارد. بنابراین اثری از اصلاح رویکردهایی که مکرراً عنوان شده نظیر اصلاح رویکرد به سمت نرمافزاری، اصلاح ساختار آب، اعمال مدیریت تقاضا و اعمال حکمرانی مناسب در صحنه آب کشور وجود ندارد.
توجه دولت به استفاده ازتمامی ظرفیتها و امکانات در کنار حمایت از توسعه آبیاری تحتفشار و ایجاد ستاد مدیریت بحران دریاچه ارومیه را میتوان از اقدامات مفید و موثر دو سال اخیر برشمرد، ولیکن دغدغهها و نگرانیهای بخش خصوصی در رابطه با بحران آب بیش از این است. در عین حال بهرهوری آب از بعد فیزیکی و اقتصادی پایین است و مسائل اقتصادی، اجتماعی و محیط زیست آب متولی ندارد، وضعیت تخصیص بلاتکلیف است.
در پایان باید بگویم ما در موضوع آب بدون شک در وضعیت بحران قرار داریم، همه باید این امر را بپذیریم و درک کنیم برای کنترل این بحران باید مدیریت بحران داشته باشیم و مدیریت بحران هم با اتخاذ رویکرد اقتصادی به آب، یکپارچگی برنامهریزی و اجرا و مشارکت فعالانه همه ذینفعان نیازمند است.»
• برای معضل کم آبی روستاها را توسعه دهیم
برای معضل کم آبی روستاها را توسعه دهیم، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جامجم به قلم پروفسور پرویز کردوانی متخصص محیطزیست که نویسنده در آن نوشته است:
««آب مایه حیات است» همیشه این جمله را شنیدهایم، اما هیچوقت به معنای آن توجه نکردیم. در سالهای اخیر بسیاری از کشورهای جهان با مشکل کمآبی دست و پنجه نرم میکنند و از آنجا که ایران در منطقه گرم و خشک واقع شده ایران نیز با این معضل روبهروست، اما نتوانسته مانند کشورهای دیگر با این مشکل مقابله کند.
آب معضل کم آبی مشکلات زیادی را به همراه دارد و مهمترین آن در خطر افتادن تامین خوراک است. یکی از اشتباهات دولتها این بود که به جای توسعه روستاها به توسعه شهرها روی آوردند و همین امر باعث از بین رفتن کشاورزی و رشد صنعت شد.در حالی که وابستگی به محصولات غذایی بدترین نوع وابستگی است و باید تا حد امکان از این موضوع بهره برد.
شهرداریهای هر شهر برای منابع مالی محدود اقدام به تراکمفروشی میکنند و به جای هر یک خانوار ۵ خانوار ساکن میشوند که در همان محیط جمعیت را ۵ برابر افزایش میدهد.
افزایش جمعیت منوط به افزایش امکانات است و همین امر دلیل کوچ روستاییان به شهرها شده است. روستاهای کشور که مهد کشاورزی هستند باید رشد داشته باشند نه شهرها که هر روز مشکل جدید در آنها به وجود میآید.
در بخش کشاورزی باید از آبیاری نوین بهره برد و در بخش صنعتی نباید از آبهای شرب استفاده کرد. دولت در این زمینه باید هزینههایی را متحمل شود و با تصفیه آب فاضلاب به این بخشها کمک کند تا دیگر شاهد حفر چاههای عمیق و نیمهعمیق که بلای جان محیطزیست است نباشیم.
دولت اکنون اعلام میکند که قصد دارد قیمت آب را به قیمت تمام شده عرضه کند و این کار را میخواهد از کشاورزان آغاز کند.
این تصمیم دولت خوب است، اما باید تاثیرات آن را هم در یک قاب ببیند. همانطور که قیمت آب را به قیمت تمام شده عرضه میکند باید محصول کشاورز را نیز به قیمت واقعی خریداری کند تا انگیزه تولید محصولات کشاورزی از بین نرود.دیگر راهکار، مصرف بهینه جمعآوری آبهای بارانی است که در این زمینه کاری انجام نشده است و با سرمایهگذاری در این بخش میتوانیم تا حد زیادی در مصرف آب صرفهجویی کنیم.»
• شکست روحانی پیروزی اصولگرایان نیست
شکست روحانی پیروزی اصولگرایان نیست، عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران که متن آن در پی آمده است:
«حجم حملات علیه دولت یازدهم اگر بیسابقه نباشد، حداقل «کمسابقه» است. حتی در اوج دوران دولت اصلاحات هم شدت حملات در این حد نبود، چه رسد به دولتهای آقایانهاشمیرفسنجانی و احمدینژاد. انگیزه و دلیل حملات در عین متفاوتبودن، به نظر نمیرسد چندان اهمیتی داشته باشد. مهم فقط آن است که به دولت یازدهم حمله شود. درواقع از هر ابزار و بهانهای برای حمله به دولت روحانی استفاده میشود. گویی برای حمله به دولت مسابقهای میان اصولگرایان در گرفته است. از فیشهای حقوقی گرفته تا برجام، تا رفتار سعودیها، تا برگزاری کنسرت، تا اقدام در جهت کاهش یارانه ثروتمندان و... و اگر هیچ موضوع و مستمسکی هم در میان نباشد، مخالفان کمکاری و بیتوجهی دولت در زمینه عفاف و حجاب و مسائل فرهنگی مانند کنسرتها و موسیقی کلاسیک -که هیچوقت قدیمی نمیشود- را علم میکنند. جالب است گاهی کسانی جلودار حمله به دولت روحانی هستند که تواناییهای اجرایی آنان اگر بهمراتب پایینتر از اعضای کابینه یازدهم قرار نگیرد، بالاتر از آنها نمیایستد. این در حالی است که بسیاری از آنها چندینبرابر عمر دولت یازدهم در مصدر امور بودهاند. شهردار پایتخت که هنوز یک طرح و الگوی جامع مدیریت شهری برای کلانشهر تهران به اجرا نگذاشته و داد اعضای شورای شهر از عملکردهای ناهماهنگ آن به هواست، فروش زمین و هوا و تغییر کاربری و فروش تراکم را چنان پیش برده که در سایه یک دهه مدیریت مشعشع، تهران به جنگلی از بتونآرمه و سیمان تبدیل شده است. این البته همه هنرشان نبوده است. فشار به شیوههای مختلف به اعضای منتقد شورای شهر و داشتن هوای اعضای همسو و بالاخره نصب بیلبوردهای انقلابی و تفکیک جنسیتی در شهرداری بهمنظور تحبیب قلوب جبهه پایداری را هم میتوان به این فهرست افزود. نامزد ناکام انتخابات ٨۴ و ۹۲ با چنین سابقهای، تحمل کوچکترین انتقادی از سوی رئیسجمهور را ندارد و وقتی دکتر روحانی بهدرستی اشاره میکند که شهر ۱۲ میلیون نفریای مثل تهران، علیالقاعده به طرح جامعی برای توسعه پایدار نیازمند است و صرفا با فروش تراکم نباید آن را تبدیل به جنگلی از برج و بارو کرد، برآشفته شده و در همان جلسه و نهچندان محترمانه، به نماینده میلیونها ایرانی جواب سربالا میدهد. البته همه ما میدانیم اگر آن انتقادات از سوی نهادی غیر از دولت بیان میشد، شهردار ۱۱ ساله تهران چگونه خاضعانه و فروتنانه سر فرود میآورد و ضمن پذیرش انتقادات و حتی تشکر از راهنماییهای حکیمانه آن مسئول، وعده میداد شهرداری در اولین فرصت درصدد رفع نواقص برخواهد آمد! فیشهای حقوقی، فقره اخیر دیگری بوده است. با اینکه این نوع پرداختها در دولت احمدینژاد شکل میگیرد و دولت یازدهم به مجرد علم و اطلاع، اقدام به قطع پرداختها میکند، با همه اینها مخالفان قریب به دو ماه است شبانهروز در حال بهرهبرداری از موضوع هستند. در نهایت با بیصداقتی و نبود کمترین پایبندی به اخلاق، برخی مخالفان دولت بهگونهای درباره فیشها سخن میگویند که گویی این موضوع در دولت روحانی شکل گرفته بوده و با علم و اطلاع رئیسجمهور و اعضای کابینه، پرداختها صورت میگرفته است.
برجام فقره بعدی است. درباره این سند بینالمللی مهم هم برخورد بهغایت غیرمنصفانه بوده است.
آنها میگویند برجام هیچ دستاوردی نداشته است گویی دکتر روحانی گفته بوده که اگر توافق هستهای صورت بگیرد، همه مشکلات و مسائل اقتصادی حل خواهد شد، رکود اقتصادی گسترده و عمیقی که چندین سال است کشور را در خود فرو برده، بلافاصله تبخیر شده و به هوا خواهد رفت! میلیونها بیکار که ثمره بیش از یک دهه گرفتاریهای اقتصادی، آن هم با نفت ۱۴۷ دلاری هستند، همگی سر کار خواهند رفت، مشکل کمآبی کشور مرتفع خواهد شد، فسادی که همچون سرطان پیش رفته و پیکره دستگاههای رسمی را در خود فرو برده، شفا خواهد یافت تا برسیم به حل سایر مشکلات! مخالفان توافق هستهای بهگونهای از برجام سخن میرانند که گویی همچون عصای موسی کلیمالله قرار بوده که معجزه کرده و همه مسائل را حلوفصل کند. نه یک کلام اشاره میکنند که قرار نبوده تحریمهای غیرهستهای برداشته شود و نه اشاره به این نکته بدیهی میکنند که برداشتهشدن تحریمها لزوما به معنای آن نیست که بانکها، شرکتها و سرمایهگذاران بینالمللی به ایران هجوم بیاورند. جدای از تحریمها، سرمایهگذاران بینالمللی تا سایر شرایط سرمایهگذاری از جمله حاکمیت قانون، شفافیت امور مالی، نقلوانتقال آزاد سرمایه، بانکداری سالم، حذف قوانین و مقررات دستوپاگیر و... نباشد، تمایل چندانی به آمدن به ایران ندارند. بگذریم که مخالفان برجام، از هیچ تلاشی به منظور بیحاصل و بهبنرسیده نشاندادن آن فروگذار نکردهاند و پیشبینی میشود در یک سال باقیمانده تا انتخابات. هنوز مرکب امضای توافق هستهای در تیرماه سال گذشته خشک نشده بود که در حین انجام یک مأموریت که اهمیت آن برای همه ایرانیان واضح است، نوعی موقعیت ناشناسی صورت گرفت و از واژگانی استفاده شد که نوعی تناقض میان عمل روحانی و ظریف با دیگر دستگاهها را تداعی میکرد. حال سوال این است؛ چرا اینهمه هجمه سنگین علیه دولت به راه افتاده است؟ این حملات بعد از انتخابات مجلس دهم، ابعاد تازهای به خود گرفته است. اصولگرایان بههیچرو انتظار آن شکست سنگین را نداشتند. با اینکه به اصلاحطلبان شناسنامهدار مجوز ورود به انتخابات داده نشد، اما اصولگرایان شناختهشده هم نتوانستند موفق شوند. مجلس دهم را هرطور که تعریف کنیم، کاهش قدرت و نفوذ جریان خاص در آن نکتهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. این جریان خاص که در مجلس نهم خیلی پرسروصدا بود و حتی اصولگرایان سنتی را به دنبال خود میکشید، بعد از نتایج انتخابات مجلس دهم، دو گزینه بیشتر نداشت. گزینه نخست واقعگرایی سیاسی بود. اینکه چرا آنها بهویژه در میان اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه پایگاهی ندارند یا بهاصطلاح رفتن به دنبال کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل شکستهایشان در دو انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ و مجلس دهم در اسفند ۹۴ گزینه اول بود. گزینه دوم این بود که نگران از نتایج آن دو انتخابات در رقابتهای ریاستجمهوری خرداد ۹۶، بروند به سمت هجمه و تخریب روحانی. به نظر میرسد که آنها رویکرد دوم را برگزیدهاند و مصمم هستند با تخریب روحانی شانس پیروزی او در خرداد ۹۶ را منتفی کنند یا دستکم تا میتوانند آن را تقلیل دهند. اما آنان سخت در اشتباهاند. آنچه مخالفان دولت یازدهم نمیخواهند ببینند، آن است که با توجه به تریبونهای عدیدهای که دارند، از صداوسیما تا تریبونهای متعدد در مراسمهای مذهبی تا یک، دوجین سایت، روزنامه و خبرگزاریهای رسمی چنانچه موفق شوند و نظر رأیدهندگان را نسبت به روحانی تغییر دهند- به گونهای که دیگر حاضر نشوند به روحانی رأی دهند- قدر مسلم آن است آن ۱۹ میلیون که به روحانی رأی دادند، به طیف او هم رأی نخواهند داد. واقعیت آن است که بسیاری از آنها با تردید در انتخابات سال ۹۲ شرکت کردند و حاضر شدند به روحانی برای تغییر آن وضع رأی دهند. به بیان سادهتر آنها ناامید بودند و تردید داشتند آیا رفتن به پای صندوقهای رأی واقعا میتواند منجر به تحولی در کشور شود؟ شکست روحانی باعث نخواهد شد آنها رأیشان را در سبد اصولگرایان بریزند. احتمال بیشتر آن است که بسیاری از آنها بهویژه دهه شصتیها و هفتادیها اعتقاد و امید به تغییر از طریق صندوقهای رأی را از دست بدهند. آن ۱۹ میلیون بعد از روحانی، لزوما به اصولگرایان رأی نخواهند داد بلکه مجددا دستبهگریبان همان پرسش اواخر دوران اصلاحات به بعد خواهند شد که آیا واقعا میتوان از طریق شرکت در انتخابات امید به تحول داشت؟»
• المپیک و بانوان
المپیک و بانوان، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه اعتماد به قلم فضلالله باقرزاده رئیس فدراسیون شمشیربازی که متن آن در پی آمده است:
«۱- المپیک در شرایطی آغاز خواهد شد که ورزشکاران ایرانی از نظر کمی در کسب سهمیه نتایج خوبی گرفتند؛ چرا که گرفتن ۶۴ سهمیه المپیک قطعا آمار قابل ملاحظهای است. به ویژه اینکه بانوان ورزشکار ایرانی هم نسبت به گذشته با سهمیههایی که کسب کردند رکوردشکنی داشتند و این موضوع یک اتفاق بزرگ در تاریخ ورزش کشور به حساب میآید. عملکرد بانوان ورزشکار و موفقیتهای آنها مسئولان ورزش کشور را مجاب میکند که به ورزش بانوان اهمیت بیشتری بدهند و امکانات و بودجه مناسبی در اختیارشان بگذارند. چرا که بانوی ایرانی به خوبی نشان داد که پا به پای مردان میتواند در کسب سهمیه و موفقیت بدرخشد. المپیک از نظر کیفی هم فکر میکنم برای ایران خبرهای خوبی به همراه داشته باشد.
۲- در دورههای گذشته مدالآوری کاروان ایران توسط رشتههای تکواندو، وزنهبرداری و کشتی بوده است. در مابقی رشتهها معمولا فقط سهمیه کسب میشده و ورزشکاران ما فرصت حضور در المپیک را به دست میآوردند. در المپیک ۲۰۱۲ ما برای نخستین بار در پرتاب دیسک رشته دوومیدانی توسط احسان حدادی مدال نقره به دست آوردیم. اما پیشرفت ورزشکاران ما در رشتههای مختلف در سالهای اخیر باعث شده این روزها انگیزه بسیار بالایی در بین نمایندگان المپیکی ورزش ایران وجود داشته باشد. درست است که در رقابتهای المپیک مدالآوری خیلی سخت است، اما در بسیاری از رشتهها ورزشکاران ما در رقابتها حاضر میشوند تا ضمن ارایه عملکردی خوب به مدال برسند. این روحیه بالا باعث شده که روحیه کاروان امام رضا(ع) هم بالا باشد. حتی در بعضی رشتهها که شانس کسب مدال واقعا ضعیف است، ورزشکاران ما برای ثابت کردن خودشان پا در میدان رقابت میگذارند. ضمن اینکه علاوه بر رشتههای کشتی، تکواندو و وزنهبرداری که در دورههای گذشته برای ما مدالآوری داشتهاند، حالا تیراندازی، جودو و والیبال و حتی دو و میدانی ما هم شانس برای کسب مدال دارند.
٣- باید قبول کنیم که ما هنوز نسبت به بسیاری از کشورهای پیشرفته ضعف در امکانات، بودجه و... داریم. اما با همین شرایط و مشکلاتی که وجود داشت، دولت حمایت خوبی از کاروان المپیک ایران داشته است. جوایز نقدی، موضوع استخدام، بحث مسکن و شهرسازی، پاداشهای نقدی هنگام توزیع مدال قهرمانان و پاداش کفش ملی و سایر پاداشهای در نظر گرفته شده و توجه کردن به کاروان المپیک ایران تاثیری مستقیم روی بالا رفتن روحیه بچههای این مرز و بوم که میخواهند در المپیک شرکت کنند داشته است. به همین ترتیب به اعتقاد من کاروان با شرایط خوبی به المپیک اعزام خواهد شد.
۴- برای المپیک ریو والیبال ایران طلسمشکنی کرد و توانست برای نخستین بار جواز حضور در المپیک را به دست بیاورد. اما نباید این واقعیت را فراموش کرد که ورزش ایران در بخش تیمی با مشکلات اساسی روبهرو است. باید طوری برنامهریزی صورت بگیرد که ورزشهای تیمی ایران هم بتوانند ضمن کسب سهمیه حضور در المپیک، مردم را به مدال گرفتن امیدوار کنند. مدال گرفتن در ورزش تیمی خیلی سخت است. اما اهمیت بسیار زیادی دارد. شما توجه کنید اگر تیم ملی والیبال ایران بتواند در المپیک ریو مدالآوری کند، بازتاب این مدالآوری از سایر مدالهایی که کاروان ایران ممکن است به دست بیاورد بیشتر خواهد بود. پس وقتی مدالهای ورزش تیمی چنین اهمیتی دارند، باید بهروی عملکرد ورزشهای تیمی برای آینده توجه ویژه صورت بگیرد.
۵- در ورزش قهرمانی و موضوع مدالآوری در المپیک، هیچ تضمینی نمیشود از قبل داد. ممکن است یکی از قهرمانهایی که همه به مدالآوریاش امید دارند، شب قبل یا در جریان مسابقات با آسیبدیدگی روبهرو شود. ما امیدواریم تمام ورزشکارانمان در سلامت کامل در میدان رقابت حاضر شوند و تلاش خود را داشته باشند. بهطور قطع کاروان ایران در تکواندو، کشتی و وزنهبرداری صاحب مدال خواهد شد. اما با توجه به سطح بالای مسابقات نمیتوانیم پیشبینی درباره رنگ مدال داشته باشیم. با بررسی دورههای گذشته آمار نشان میدهد که میانگین تعداد مدالآوری کاروان ایران ۵ تا ۶ عدد بوده در هر دوره بوده است. البته در المپیک لندن و با کسب چهار مدال طلا یک استثنا رقم خورد. نزدیک شدن به نتایج دور قبلی المپیک خیلی سخت است اما غیر ممکن نیست. با این وجود پیشبینی من این است که نتایج نسبتا خوبی کسب خواهد شد. ضمن اینکه بانوان ایرانی هم در این دوره از المپیک امکانش خیلی زیاد است که شگفتیساز شوند. در شمشیر بازی هم دو سهمیه داریم که این اتفاق در نوع خودش حیرتانگیز و مهم بود. حقیقت امر این است که توقع ما همین کسب سهمیه بود. اما بدون تردید دو نماینده شمشیربازی ایران در المپیک به دنبال نشان دادن تواناییهای خودشان و حتی مدالآوری هستند. با اینکه باز هم میگویم همین که طوری عمل کنند که روسفید شویم برای ما قابل قبول است.»
• تبعیضی که همیشه بوده است
تبعیضی که همیشه بوده است، عنوان سرمقاله روزنامه وقایع اتفاقیه است به قلم الهه کولایی فعال سیاسی اصلاحطلب که متن آن به شرح زیر است:
«تبعیضهای جنسیتی همواره یکی از چالشهایی بوده است که زنان با آن دستوپنجه نرم میکنند؛ یکی از این تبعیضها مسائلی است که بهتازگی در بحث آزمون استخدامی دولت پیش آمده است و شاهد تبعیض جنسیتی علیه زنان در این سهمیهها هستیم. اگر واقعا چنین چیزی باشد باید تأسف خورد، چرا که اگر قرار بود به عرفهای اینچنینی که نه شرع آنها را تأیید میکند و نه قانون، تن بدهیم، الان در بسیاری از شهرستانها و روستاها دختران حتی به مدرسه هم نمیرفتند درحالیکه تمام اصحاب تفکر متفق هستند که باید در مقابل عرفهای اینچنینی ایستادگی کرد، بهویژه در مورد مسئلهای که قانون اساسی بهصراحت نظرش را در مورد آن گفته است؛ یعنی لزوم فراهم کردن فرصتهای شغلی برابر برای همه مردم فارغ از جنسیت. هماکنون بررسیها نشان میدهد؛ بازار اشتغال برای زنان کشورمان چندان مناسب نیست. باوجوداین، زنان بهدلیل مسئولیتپذیری،بیشتر مشاغل را با وجود دستمزد کمتر و شرایط سختتر میپذیرند. هماکنون بازار کار کشور از جهات گوناگون آماده پذیرش نیروی کار نیست، زیرا نهتنها فرصت شغلی فراهم نشده است، بلکه نیروی کار هم نمیتواند بهراحتی بهلحاظ مهارتی در جایگاه شغلی قرار گیرد.
علاوهبراین، آمارها نشان میدهد پس از پیروزی انقلاب اسلامی وضعیت اشتغال زنان آنچنان که باید مورد انتظار نبوده و در حدود ۱۲درصد درجا زده است. درحالحاضر هفت درصد خانوادهها تکنفره و ۱۲درصد آنان بیسرپرست هستند. ٨۲درصد زنان سرپرست خانوار، بیسواد و بیکار محسوب میشوند؛ بههمیندلیل در موارد اینچنینی ما بیشترین توقع را از زنان نماینده داریم و فکر میکنیم آنها میتوانند در این زمینه بسیار موثر واقع شوند.
متأسفانه درحالحاضر نیاز جدی به تغییر در وضعیت تبعیض جنسیتی در زمینه مشاغل در بدنه دولت احساس میشود. ما با تمام وجود امیدواریم که دولت یعنی شخص آقای روحانی با کمک خانم مولاوردی بتوانند این مسئله را حل کنند تا زنان هم بتوانند در کنار مردان برای بهدستآوردن فرصتهای شغلی رقابت کنند.»
• مرثیهای برای نظام آموزش عمومی
مرثیهای برای نظام آموزش عمومی، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه شهروند که متن آن در پی آمده است:
«نظام آموزشی کشور بهویژه در مقطع آموزش عمومی که در کنار آموزش دانش و علم قصد تربیت و جامعهپذیر کردن جوانان را دارد، دچار کاستیهای بسیاری است. متأسفانه وضعیت آنقدر نابسامان است که صدای مدیران نیز درآمده است؛ هرچند این صدای مدیران اگر هم شنیده شود، نهتنها کمکی به حل مشکلات نظام آموزشی نمیکند که آن را تشدید خواهد کرد؛ ازجمله اینکه اخیرا مدیرکل آموزشوپرورش تهران سخنانی ابراز داشته که خلاصهای از آن در ادامه تقدیم میشود.
««ما با خبرنگاران که صحبت میکنیم، فرار میکنیم. یکجوری بالاخره آنها را دور میزنیم. یکجوری در آمارها سعی میکنیم تعریفهایمان را عوض کنیم؛ مثلا به من میگویند شما چند دانشآموز معتاد دارید؟ من میگویم تا ببینیم تعریف شما از معتاد چیست؟ خودم میدانم دارم با این خبرنگار و پرسش او چه میکنم؟ خودم هم میدانم که در مدارسم چه خبر است؟ شما هم میدانید نخستین اولویت و شعار ما در سال آینده این است که بزرگترین تهدید بعد از زلزله تربیت است. در تربیت هم مشکل فیزیک، شیمی و ریاضی نداریم و وضع تهران در سطح کشور در این دروس خوب است. در تهران ما اصلا مشکل ریاضی و فیزیک و شیمی نداریم. وقتی میگوییم بزرگترین تهدید بعد از زلزله تربیت است، یک موقع فکرتان اصلا و ابدا سمت این درسها نرود؛ مراد ما تربیتی است که معطوف به کم کردن آسیبهای اجتماعی است؛ هم در اداره کل شهر تهران و هم در ادارات مناطق اولویت اولمان آسیبهای اجتماعی است. سروصدای خیلیها در آمده است، انگشت اتهام هم درست یا غلط به سمت آموزشوپرورش است؛ اما ما میدانیم که بخشی از این آسیبها ریشه در تربیت دارد. ما ۷۵۰ یا ۷۶۰هزار خانوار در تهران برای یک میلیون و صدهزار دانشآموز تحت پوشش داریم؛ چطور نمیتوانیم روی اینها تأثیر بگذاریم؟
آن دسته از مدارسی که از دروس انسانی مانند مطالعات اجتماعی، تاریخ، ادبیات و بینش دینی کم میکنند و به ریاضی و فیزیک اضافه میکنند، خائنند. اینها مستحق مجازاتهای سنگینند. اینها دارند به آن سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی صدمه میزنند. ما که در حوزه ریاضی و فیزیک کم و کسری نداریم که بخواهیم از این طرف مایه بگذاریم؛ برعکس، ما الان مشکلمان آسیبهای اجتماعی است. نگاه ما به این دروس علومانسانی باید یک نگاه اجتماعی و فرهنگی و در راستای کاهش آسیبهای اجتماعی باشد؛ اعتنا به مهارتهای شهروندی و زندگی باشد نه اینکه آنها را حذف کنیم و ساعاتش را به یک کار دیگر بدهیم. درس روانشناسی و جامعهشناسی در برخی مدارس جدی گرفته نمیشوند؛ چون در کنکور نمیآیند و ضریب ندارند یا المپیاد ندارند. دستهای دیگر از مدارس هم هستند که این دروس را حذف نمیکنند، اما به دلایل مختلف اجرای موثری هم ندارند.»
واقعیت این است که آموزشوپرورش کشور نظام بسیار بستهای دارد؛ کمتر اطلاعاتی را از خود بیرون میدهد. برای پاسخ ندادن خبرنگاران را دور میزند! بعد گمان میکنند فقط آنان دور زدن را بلدند؛ در حالیکه دور زدن را به دانشآموزان خود نیز ناخواسته یاد میدهند و هنگامی که از طرف دانشآموز دور زده میشوند، چندان متوجه ریشه ماجرا نمیشوند و بهطور معمول زیر بار مسئولیت نارساییها نیز نمیروند. نهتنها هیچگاه خروجی خود را که همین جوانان موجود در جامعه است به رسمیت نمیشناسند، بلکه نسبت به آنها نقد هم دارند؛ جالب اینکه خودشان را در مقام مرشد و راهنمای کل میدانند و میخواهند خانوادهها را نیز تربیت کنند! در حالی که به لحاظ وزن فرهنگی و تأثیرگذاری اصولا قابل مقایسه با وزن خانوادهها نیستند. آموزشوپرورش به جای آنکه کار خود را در مدرسه درست انجام دهد، دنبال جریانسازی فرهنگی در خانواده است!
مهمترین بخش سخنان وی که به هیچوجه با واقعیت انطباق ندارد، درباره اهمیتدادن به علومانسانی در مدارس است. بهطور قطع و یقین اهمیت علومانسانی و اجتماعی در اجتماعیکردن دانشآموزان کمتر از علوم محض ریاضی و فیزیک و شیمی نیست؛ بلکه اهمیت بسیار بیشتری هم دارد ولی علومانسانی و اجتماعی موجود در کتابهای درسی ایران نهتنها چنین تأثیری ندارند، بلکه نتیجه معکوسی دارند. اگر ادعای آقای مدیرکل را بپذیریم، در این صورت باید دانشآموزان رشتههای علومانسانی دبیرستانهای ایران افراد فرهیختهتر و با آسیبهای اجتماعی کمتری باشند؛ زیرا آنان ساعات بسیار بیشتری را صرف آموزش این دروس میکنند. در حالی که بعید میدانم که ایشان چنین ادعایی را بپذیرد که دانشآموزان علومانسانی مدارس تهران نسبت به دانشآموزان ریاضی فیزیک مشکلات کمتری دارند.
نکته جالب اینکه دروس اجتماعی باید چنان شیرین و مرتبط با متن زندگی اجتماعی آموزش داده شوند که دانشآموزان بیشترین علاقه را به این دروس نشان دهند، در حالی که مطالعات نشان داده است که منفورترین درسها نزد دانشآموزان همین دروس اجتماعی هستند، در حالی که کسب نمره در آنها بسیار ساده است و این دروس را برای آوردن نمره میخوانند و نه کسب دانش یا فهم و درونیکردن آنها. سختترین دروس برای دانشآموزان، درس ریاضی و سپس فیزیک و شیمی هستند؛ ولی بیشترین علاقه هم به همین دروس است.
دانشآموزان ایرانی اصولا نیاز چندانی به آموزش دروس اجتماعی و انسانی در نظام آموزشی موجود نمیبینند و بیشتر آنان هم این دروس را میخوانند و نمره بالایی هم میآورند، بدون آنکه درکی اجتماعی از آنها داشته باشند یا اعتقادی به آنها پیدا کنند. حتی برعکس با مفاد آنها مخالف نیز هستند؛ زیرا محتوای این دروس را بیش از اینکه در قالب نیازهای اجتماعی و منطبق بر تجربیات خود بدانند، آنها را آموزههایی غیرواقعی و با هدف القا به خودشان میدانند به همین دلیل مفاد آنها را پس میزنند و با آنها همدلی نمیکنند. حتی بسیاری از معلمان هم خلاف مفاد این آموزههای رسمی را معتقدند و منتقل میکنند. درواقع اگر کسانی پیدا شوند که به جای دروس اجتماعی و انسانی، فیزیک و ریاضی درس دهند، از حیث اهداف مورد نظر آقای مدیرکل نهتنها خیانت نکردهاند، بلکه بهنوعی خدمت نیز کردهاند و نهتنها مستحق مجازات نیستند که باید جایزه بگیرند. اگر آقای مدیرکل توانست ثابت کند دانشآموزانی که درسهای مورد نظر ایشان را بیشتر خواندهاند یا مدارسی که این درسها را بیشتر آموزش دادهاند، دانشآموزانی کممشکلتر و به دور از آسیبهای اجتماعی تحویل دادهاند، حتما باید استدلالهای ایشان را پذیرفت؛ ولی چه میتوان گفت که همه میدانند این دروس در نظام آموزشی ایران نهتنها آموزنده و تربیتکننده نیستند که در بهترین صورت اثرات منفی نخواهند گذاشت؛ اگر بهترین حالت محقق شود که معمولاً نمیشود.»
• رسانه و سیاست
رسانه و سیاست، عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری است به قلم جابر فضلی که نویسنده در آن نوشته است:
«بشر در هیچ زمانی به اندازه دوران حاضر سیاسی نبوده است و به جرات میتوان گفت یکی از عوامل مهم سیاسی شدن جامعه بشری به دلیل گسترش وسایل ارتباط جمعی و رسانهها است. چرا که رسانهها با انعکاس اخبار و اطلاعات هم از محیط پیرامون و هم از دیگر نقاط جهان، مردم را نسبت به تحولات روز در همه زمینهها آگاه میسازد. امروزه رسانهها فارغ از هرگونه مرز جغرافیایی، فرهنگی و عقیدتی، علاوه بر اینکه حامل و انتقال دهنده پیام هستند، به عنوان سازنده باورها، افکار و فرهنگ عمومیهستند. به اعتقاد «برنارد کوهن» محقق نامدار آمریکایی ارتباطات بینالمللی؛ «کارکرد رسانهها بیش از فراهم ساختن اطلاعات وانتقال دیدگاهها است. رسانهها ممکن است در این که به مردم بگویند چه فکر کنند، توفیق حاصل ننمایند، اما میتوانند به مخاطبان خود بگویند درباره چه چیزی بیندیشند.» در برخی از جوامع، رسانهها به آنچنان نیروی موثری تبدیل شدهاند که نقش مهمیدر نوسان قدرت ایفا میکنند. به دیگر سخن میتوان گفت در حال حاضر رسانهها نیز همپای بازیگران سیاسی، خود به عنوان بازیگرانی قوی نقش ملموسی در تحولات سیاسی-اجتماعی دارند. بنابراین نکته مهم و حائز اهمیت که در مورد رسانه باید بیان داشت، این امر است که کارکرد رسانه به سیاست نزدیک است. ایجاد یک پل ارتباطی کارآمد بین دولت و مردم برعهده رسانه میباشد. رسانه از یک سو میتواند نقش زبان گویای آحاد مردم در زمینه خواستهها و مطالباتشان از دولت را بازی کند و هم با بیان واقعیات، توقعات و خواستههای جامعه را در قبال دولت، تعدیل کند. در حقیقت رسانهها میتوانند با توجه به رسالت اطلاعرسانی خود، تصویر مردم از میزان کارایی و سیاستهای دولتها در زمینه داخلی و خارجی را دستخوش تغییر و تحول کنند. چه بسا رسانهها میتوانند واقعیات را بهتر یا بدتر از آنچه هستند به مردم نشان دهند که در هر دو حالت میتواند تاثیر مستقیمیبر ثبات سیاسی داشته باشد. اولین عامل محاسباتی برای تعیین میزان ثبات سیاسی در هر کشوری، مجموع خواستهای شهروندان است که رسانهها میتوانند به شیوههای گوناگون با ایجاد تغییر در گستره و یا اولویت هر خواست، نقش تعدیلی و یا شتابدهنده ایفا کنند.
با این اوصاف به طور کلی رسانههای جمعی همچون تیغ دو دم هستند که هم میتوانند در راه تثبیت گام بردارند و هم قادر به ضربه زدن به آن باشند، همچنانکه میتوانند همگنی و پیوستگی به وجود آورند، قادر به عمیق ساختن شکافهای اجتماعی نیز باشند، هم میتوانند بشارت دهنده توسعه باشند و هم بذر ایدئولوژی ضد توسعه را در فضای جامعه بپراکنند.
نکته مهمی که نباید از آن غافل ماند تاثیر رسانههای آزاد و غیردولتی در مناسبات سیاسی میباشد. مثال بارز این تاثیرگذاری را در کودتای نافرجام هفته قبل ترکیه میتوان مشاهده کرد. آنچه را که نباید از نظر دور داشت انبوه قدرت رسانهای و جنگ روانی دولت ترکیه در همان لحظات آغازین بود به طوریکه امپراتوری رسانهای اردوغان در شبکههای اجتماعی و تلویزیونی تمامعیار ظاهر شده و مانع از توفیق کودتاگران شد. این نکته نشان دهنده آن بود که در شرایط حاضر با وجود تعدد و تنوع رسانهها، صرفاً با در دست گرفتن رادیو و تلویزیون دولتی، کودتاها موفق نمیشوند و این جنبه از این عمل براندازانه مربوط به تجربههای قبلی در سده بیستم است. مهمترین دلیل شکست کودتا را باید در ناتوانی کودتاگران در کنترل فضای رسانههای اینترنتی و شبکههای اجتماعی و رسانههای خصوصی جستجو کرد. پرواضح است که وسایل ارتباط جمعی ارتباط تنگاتنگی با افکار عمومی دارند بنابراین هیچ سیاست و حکومتی بدون نظارت و کنترل بر رسانهها و حمایت رسانهها از آنها پایدار نیست.
در نتیجه میتوان گفت در عصر کنونی به دلیل پیچیدگیهای فراوان اجتماعی، نقش و کاربرد رسانهها در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بسیار چشمگیر است تا جایی که باید از آن به عنوان شریان حیات اجتماعی نام برد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|