برای صدائی که می ماند!
جمشید طاهری پور
•
ارزش سخن و عمل آقای منتظری، در ابعاد انسان شناختی آن است! من صدا و صلای او را در امروز خودمان و در این روز و روزگار سقوط اخلاقی و سیاسی جامعه ایرانی با یک تمرکز نگاهی روی طیف گسترده به اصطلاح اپوزسیون ایران، که خود فردی هستم از آن میان، درخشان و پر از طنین های بیدار کننده میشنوم !
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ مرداد ۱٣۹۵ -
۱٣ اوت ۲۰۱۶
«پیش از همه من از اونا ضربه خوردم، هم تو زندان هم بعد زندان. پسر منو همینا به شهادت رسوندن، بزرگان ما رو همینها به شهادت رسوندن، اینا همه رو من میدونم.
ولی معذالک، من اونی که برام مهمه، آبروی اسلام و انقلاب و آینده کشور و آینده شخص آقای خمینی[است] و اونکه تاریخ چه جور قضاوت میکنه.»
«برگرفته از صدای آقای منتظری»
ایکاش امثال من، این همه بد نبودیم؛ این همه غرق در نفرتها و خودپسندی ها، این همه غرق در کوردلی و روزمرگی، غرق در جذبه ها و جاذبه های گذرا، در بی اعتنائی به آینده کشور و غافل ماندن از اینکه تاریخ چهجور قضاوت می کند! به این فکر کنیم؛ در موقعیت نظریه پرداز و استوار ترین مدافع اسلام فقاهتی، کسی که اگر در مجلس خبرگان قانون اساسی نبود، چه بسا اندیشه ولایت فقیه طرح نمیشد و اصل آن به تصویب نمی رسید! چنین کسی وقتی علایق شخصی خود را مهار میکند و نه از خوف خدا ، بلکه با التجاء به داوری خلق خدا، در افق داوری تاریخ و آینده کشورش میاندیشد، برای اسلام خود ، برای انقلاب، برای مردم و برای ایران منادی سخنی و مبدع عملی میشود که او را از حدود خویش و هستانی خود فراتر میبرد! سخنی و عملی که از او وجودی میسازد بیگانه از کشتار و جنایات استبداد دینی و رویگردان از سرشت و کارکرد سرکوبگر ساختار حقوقی -سیاسی مستقر. فرازی که سکوئی می شود برای بیرون جهیدن در سالیان پایان عمرش از قرائت اولیه -اش از نظریه ولایت فقیه و نظریه نظارت استصوابی! چونان در پویش قرائتی دیگرسان!
برای من ارزش و اعتبار سخن و عمل آقای منتظری فقط در اهمیت تاریخی آن نیست و اگر خواسته باشم با صراحت بنویسم حتی چندان اهمیت تاریخی ندارد! چرا که جنایات رهبری شخص خمینی و سرکوبگری های مسئولان تراز اول جمهوری اسلامی، اکنون دیریست که از پرده تاریخ بیرون افتاده و در شمار حقایق محرز و واقعیتهای عریان ٣۵ سال اخیر ایران است. ارزش سخن و عمل آقای منتظری، در ابعاد انسان شناختی آن است! من صدا و صلای او را در امروز خودمان و در این روز و روزگار سقوط اخلاقی و سیاسی جامعه ایرانی با یک تمرکز نگاهی روی طیف گسترده به اصطلاح اپوزسیون ایران، که خود فردی هستم از آن میان، درخشان و پر از طنین های بیدار کننده میشنوم ! اپوزسیونی که هدفمندی دموکراتیک و عدالت طلبانه در فعالیت سیاسی مایه ریشخند اوست، تا بدان پایه موهن که هر نوع رویکرد آینده نگرانه به ایران، به منافع مردم و نسل های جوان کشور، و بازتاب خواست ها و مطالبات برآمده ازجامعه ایرانی معاصر را تحقیر میکند و مغلوب روزمرگی سیاست و مطیع و منقاد اراده حکومت کنندگان می خواهد. شاید عصبی هستم و اشتباه فکر میکنم اما به نظرم میرسد که در الهام از صدای منتظری به نحو عمیقتری میتوان متوجه انحلال بخش بزرگی از اپوزسیون ایران در اسلام سیاسی شد و نیز میتوان به طرز تازه-ای بر سرشت اصلاح ناپذیری حکومت اسلامی آگاهی یافت؛ چرا که اقتدار معطوف به شبان رمگی؛ خدایگان- بنده؛ انسان منتظری را به خود نمیپذیرد و از خود به بیرون پرتاب میکند و این در حالی است که در متن همین تجربه؛ پویائی انسان منتظری او را در موقعیت انسان – شهروند می نشاند و هویت می دهد! در افق همین طرز نگاه است که همانطور که در زندگی و کارنامه خود آقای منتظری – هر چند گم اما آشکارا مستتر- رقم خورد؛ میتوان بر این استنتاج کهنه پای فشرد که هرگام پیشروی در راه استیفای حق حاکمیت ملت ایران و دستیابی به حقوق بشری، مدنی و شهروندی ایرانیان؛ لازمه-اش نقد و نفی کارکرد سرشتی و جوهر وجودی حکومت اسلامی، یعنی پیشروی در راستای عبور ایران از استبداد دینی و نظام اسلامی است.
لازم است در این مناسبت نیز یادآوری کنم که نقطه گسترش همه جانبه انحطاط حیات سیاسی در ایران؛ در پوزسیون؛ تسخیر قدرت دولتی توسط اسلام سیاسی و در اپوزسیون؛ اتحاد آن با اسلام سیاسی بوده و هست. من این نشیب تباهی آور را که در انقلاب اسلامی ۵۷ و در سالیان جمهوری اسلامی به نهایت درجه سقوط و گندیدگی خود رسید، یک فرایندی میشناسم که از انقلاب مشروطیت و از دولت های عصر پهلوی، از بحران انقلاب و بالاآخره طی سالیان حکومت اسلامی، چون امواج ویروسی کشنده و مسری، به نسل ما تسری یافت، در ما حلول کرد و درونی ما شد! تا ما این ابتلاء را نشناخته و درمان نکرده ایم ، تا جنبش سیاسی دموکراسی خواه ایران خود را از زیر سیطره هژمونیک اسلام سیاسی – که پتانسیل این را دارد که در صورتبندی تازه جلوه فروشی کند-، آری تا از سیطره هژمونیک اسلام سیاسی خود را آزاد نکرده -ایم، امری که بدون یک دگرگونی فرهنگی و در اساس خود بدون درونی کردن انسان شناختی حقوق بشری - شهروندی قادر به آن نخواهیم بود، دست یافتن ایران به ساختار حقوقی -سیاسی سکولار دموکراتیک، مبتنی بر دموکراسی و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه حقوق مدنی وشهروندی امری خواهد بود ناممکن . نشانه و مقدمه ممکن شدن این ناممکن در این است که در سپهر مبارزه برای آزادی و دموکراسی؛ متفاوت ها یکدیگر را برسمیت بشناسند، به گفتگو رو آورند و بر پایه نقاط اشتراک، همدلی و اتحاد پیدا کنند. من مکرر در مکرر راهکار سیاسی را که در شعاع آن این اتحاد آینده ساز دستیاب خواهد شد باز گفته -ام؛ چنین اتحادی البته اتحاد برای دموکراسی در ایران است، وقتی در مقیاس همه اقشار مردم جامعه در نظر گرفته آید، با این که برای چپ ایران جبهه متحدی ضروری خواهد بود برای آزادی و دموکراسی، برای عدالت، و علیه فقر و نابرابری و تبعیض.
اولویت پیکار اپوزسیونی در جامعه امروز ایران؛ دموکراسی برای ایران است و تا اینجا که شناخته شده، راهبرد تاکتیکی این پیکار نیز « آزاد سازی انتخابات» است. آزاد سازی انتخابات رویکردی عقلانی و واقعبینانه است که امکان این را فراهم میآورد تا با خواست ها و مطالبات اقشار وسیع مردم و نیاز های امروزین جامعه ایرانی درپیوند و همآمیزی قرار بگیریم و طی روندی دموکراتیک و مبرا از خشونت با گسترش آگاهیهای دموکراتیک و شهروندی، به تقویت و تحکیم جامعه مدنی مساعدت برسانیم. جا دارد دموکراسی خواهان ایران در فهم و بسط بیشتر مفهوم آزاد سازی انتخابات کوشش نمایند. من این خواست را در استقبال از عبرت صدائی که می ماند می نویسم. باشد پژواک نیک یابد.
|