یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سرگذشت «یسرا»؛ از جدال با مرگ تا المپیک ریو
ترجمه و تنظیم: فاطمه کریمخان


• قایقی که آنها مسافرش بودند خیلی زود به سرنوشت بیشتر قایق‌های این مسیر دچار شد. به خاطر سنگینی زیاد از آب پر شده بود ‌و می‌توانست همه را به کشتن دهد مگر اینکه راهی برای سبک شدن قایق پیدا می‌شد. «فکر کردم چقدر خجالت‌ آور است که به خاطر غرق‌شدن بمیرم» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ مرداد ۱٣۹۵ -  ۱٨ اوت ۲۰۱۶



ایسنا- یُسرا ماردینی،‌ دختر ۱٨ ساله‌ای که امسال ستاره تیم مهاجران المپیک ریو بود،‌ در رقابت‌های شنای ۱۰۰ متر هفتم شد و مدالی به دست نیاورد اما داستانش هنوز سر زبان‌هاست.

دختر وسط یک خانواده پنج نفری که از کودکی ژیمناستیک و شنا را در برنامه‌اش داشت، در سوریه توانسته بود رکورد شنای زنان را جا به جا کند،‌ امید المپیک‌های بعدی باشد و مورد توجه قرار بگیرد اما وقتی جنگ شروع شد، ‌زندگی تغییر کرد.

یسرای نوجوان، فرزند یک مربی شنا که تمام زندگی‌اش حول تمرین‌های ورزشی‌اش می‌گشت،‌ حالا باید به جای شنا به بمباران فکر می‌کرد، به سقف استخر تمرینی که فرو ریخته بود و می‌شد هواپیماهای جنگی را از داخل آبش دید، بمب‌هایی که اطراف استخر به زمین می‌خورد و بیرون رفتن از خانه و تمرین کردن را هر روز مشکل‌تر می‌کرد.

وقتی جنگ وارد سال چهارمش شد، او و خانواده‌اش تصمیم گرفتند جدا شوند. دو دختر بزرگ‌تر باید جا پای چهار میلیون پناهنده دیگری می‌گذاشتند که تا آن روز سعی کرده بودند از کشور فرار کنند،‌ یسرا در این مورد به سرویس جهانی بی‌بی‌سی‌ گفته است: «هر دوی ما می‌ترسیدیم، من می‌ترسیدم که در راه بلایی سر خواهرم بیاید، او هم به خاطر من می‌ترسید و می‌ترسیدیم که اگر اتفاقی برای ما بیفتد چه بلایی بر سر مادرم خواهد آمد. ممکن بود در این راه بمیریم ‌اما واقعا در کشور خودمان وقتی دیگر نمی‌شد زندگی کرد،‌ تقریبا مرده بودیم.»

در چنین شرایطی یسرای ۱٨ ساله،‌ با خواهرش سارا به همراه دو تا دیگر از بچه‌های فامیل و مقداری پول که خانواده‌شان فراهم کرده بود، از سوریه فرار کردند. یک سال پیش،‌ درست در همین ماه اوت، چهار سال و نیم بعد از آغاز جنگ در سوریه، وقتی به مرز آبی ترکیه رسیدند،‌ آنها هم مثل صدها مهاجر دیگر ناچار بودند سرنوشتشان را به دست قاچاقچیان مسلحی بسپارند که قرار بود با قایق آنها را از آب‌های مرزی بین ترکیه و یونان بگذرانند.

انتظار برای این سفر چهار روز در جنگل طول کشید و بعد از آن، ‌داستانی مشابه هزاران پناهجوی دیگر شروع شد؛ عبور از دریای وحشی‌ با قایق‌هایی که امن نیستند ‌و چندین برابر ظرفیتشان مسافر سوار کرده‌اند،‌ بدون آب و غذا و هیچ امکانات دیگری.

                         مسیر سفر ۲۵ روزه یسرا و سارا مردانی از دمشق جنگ‌زده به برلین

قایقی که آنها مسافرش بودند خیلی زود به سرنوشت بیشتر قایق‌های این مسیر دچار شد. به خاطر سنگینی زیاد از آب پر شده بود ‌و می‌توانست همه را به کشتن دهد مگر اینکه راهی برای سبک شدن قایق پیدا می‌شد. یسرا می‌گوید: «فکر کردم چقدر خجالت‌آور است که به خاطر غرق‌شدن بمیرم».

تعداد کمی از پناهجوها می‌توانستند شنا کنند. اول از همه سارا به آب پرید،.‌با اینکه از خواهرش خواسته بود که در قایق بماند،‌ یسرا هم کمی بعد به او پیوست تا طعم شنا برای زندگی در آب‌های آزاد را بچشد.

«آب شور و سرد بود و چشم‌ها را می‌سوزاند. موج‌ها زیاد بود و تشنه بودم. فکر می‌کردم کل زندگی‌ام دارد از برابر چشم‌هایم عبور می‌کند. من و خواهرم هر کدام یک طرف قایق را با یک دست گرفته بودیم و با دست و پای دیگر سعی می‌کردیم خودمان را جلو بکشیم. یک پسربچه هشت‌ساله هم در قایق بود. من مجبور بودم سرم را از آب بیرون بیاورم و برایش شکلک در بیاورم تا فکر نکند که ما مرده‌ایم. ‌اما در نیم‌ساعت آخر حتی من هم دیگر نمی‌توانستم ادامه بدهم».

رسیدن به یونان برای خودش داستان دیگری است. مردانی می‌گوید در یونان مردم فکر می‌کردند ما دزد هستیم و اجازه نمی‌دادند در کافه‌ها بنشینیم: «فقط وقتی به یکی از کافه‌ها گفتم من پول برای خرید کردن دارم حاضر شد به ما آب و غذا بدهد».

بعد دختری پیدا شد که کفش‌هایش را به او بدهد و بعد سفر زمینی از یونان به مقدونیه، ‌صربستان،‌ هلند و ‌اتریش آغاز شد؛ پیاده،‌ با اتوبوس یا قطار. تا بالاخره به مونیخ و بعد از آن به برلین رسید؛ جایی که کمپ پناهجوها منتظر دو خواهر بود.

در کمپ، جایی که یسرا می‌گوید «بالاخره می‌دانستیم که سفر تمام شده است و در آرامش هستیم» دو خواهر توانستند با کمک یک مترجم مصری استخری پیدا کنند که بشود در آن شنا کرد.

بعد، آنها مربی‌ای پیدا کردند که تکنیکشان را دید و قبولشان کرد. مربی یسرا، ‌بعد از چهار هفته تمرین، برنامه‌ریزی برای المپیک توکیو در ۲۰۲۰ را شروع کرد ‌اما وقتی کمیساریای عالی پناهندگان به همراه کمیته بین‌المللی المپیک تصمیم گرفتند یک تیم بدون کشور برای بازی‌های المپیک تابستانی امسال تدارک ببینند،‌ یسرا یکی از کاندیداهای عضویت در تیم پناهنده‌ها شد.


دو ماه مانده به المپیک ریو،‌ او نامه‌ای دریافت کرد که در آن تایید شده بود که همراه تیم پناهنده‌ها در المپیک ریو بازی خواهد کرد. می‌گوید: «خیلی خوشحال بودم. ‌مثل این بود که یک رویا محقق شده باشد. المپیک یک شانس واقعی بود».

تیم پناهنده ها،‌ امسال برای اولین بار به عنوان یک پدیده ویژه در المپیک ریو برنامه‌ریزی شده است تا توجه مردم را به بحران بی‌جاشدگان و بلایی که جنگ بر سر چندین کشور در خاورمیانه و آفریقا آورده است جلب کند. شعار این تیم بدون کشور، «امید برای همه پناهنده‌ها در سرتاسر جهان» است.

سیستم حمایتی از ورزشکاران در آلمان به یسرا کمک کرد در استخری با استانداردهای المپیک که نزدیک مدرسه‌اش بود، دوبار در روز تمرین کند. برنامه معمولی روزهای او از شش صبح تا هشت شب،‌ شامل مدرسه و تمرین ورزشی بود؛ ‌با این حال او خودش هم می‌دانست که شانس واقعی‌اش در المپیک توکیو خواهد بود.

یسرا می‌خواست خلبان شود. حالا اما آن طور که مربی‌هایش می‌گویند تمام تمرکزش روی شناکردن است و دارد رویاهایش را زندگی می‌کند: «برای من شنا کردن بیش از قسمتی از زندگی است. شنا همه زندگی است، یک دنیای متفاوت است، وقتی وارد آب می‌شوم می‌توانم تمام مشکلات را فراموش کنم.»

رقابت های المپیک امسال برای یسرای ۱٨ ساله، تمام شده است اما او از برنامه‌اش برای آینده می‌گوید: «اول باید در چند کنفرانس خبری حاضر شوم. می‌خواهم برای همه امیدبخش باشم،‌ نه به خاطر اینکه باید این کار را انجام دهم، بلکه به این خاطر که می‌خواهم به دیگران کمک کنم».


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست