علی (کامران) پورصفر
نگاهی به شاه؛ برائت نامه آمریکا (۲)
بررسی و نقد کتاب «نگاهی به شاه» نوشته عباس میلانی
•
میلانی می خواهد مارا قانع کند و به این باور برساند که تمام دولت های ترقی خواهی که براثر اقدامات ضدبشری دولت امریکا ساقط شده اند ، بیشتر بر اثر تاثیرات متقابل و برابر نیروهائی از درون و بیرون به این سرنوشت مبتلا گردیدند و تاثیر دولت های کودتاچی دراین میان بیشتراز تاثیرمخالفان داخلی حکومت مفروض نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ مرداد ۱٣۹۵ -
۱٨ اوت ۲۰۱۶
سوم اینکه به نوشته ایشان: مصدق نگران بود که هنگام طرح لایحه اش در مجلس ، نمایندگان حزب توده – که ازقضا همه درمناطق تحت اشغال شوروی انتخاب شده بودند– به محض خبردارشدن از موضوع وموضع آن به لطایف الحیل از بحث و تصویب آن جلوگیری به عمل آورند . در نتیجه متن لایحه و نیت خود درطرح آن را ازنمایندگان حزب توده پنهان نگهداشت. به همین خاطروقتی که لایحه درجلسه علنی مجلس شورای ملی طرح شد ، نمایندگان حزب توده یکسره غافلگیر شدند ( ص 133). نادرستی بخشی از این گزارش در جای دیگری از این مقاله بازگفته شده است اما آنچه که بیشتر از سایر مباحث این گفتار تعجب آورمی نماید ، اعتماد به نفس عظیم مورخ ناشی ما نسبت به معلومات خود و تکراراکاذیب ودروغ های رسوائیست که اغلب برای استتارمطامع امپریالیسم درایران وستیزه با مخالفان جعل شده بود . ایشان با همین گزارش نشان داده اند که هیچ نگاهی به مراجع اصلی مطالعه تاریخ آن دوره نظیر روزنامه ها ومجلات و همچنین کتاب های خاطرات کسانی نظیرایرج اسکندری وآرداشس آوانسیان نداشته اند ومگر می توان درباره فراکسیون حزب توده درمجلس چهاردم نوشت و ازخاطرات این دونماینده برجسته آن فراکسیون یادی نکرد ؟ آری میلانی به همه رموزو دقایق تاریخ ایران آگاه است زیرا دشمن اصلی ایرانیان راکه همان شوروی باشد ، خوب شناخته است بنابراین نیازی نمی بیند که به ضمائم آن دشمن اقتفاء کند. اما بر خلاف آقای میلانی مطالعه تاریخ معاصر ایران بویژه درمقطع مورد نظر، بشدت نیازمند مراجعه به اسکندری وآوانسیان است واین مقاله نیزبرای اثبات سوء نیت میلانی و امثال او ، اشاره ای اجمالی به سابقه این داستان خواهد داشت .
مصطفی فاتح درکتاب پنجاه سال نفت ایران ( ص 352 – 361 ) می نویسد که استالین دریکی ازجلسات کنفرانس تهران ( نوامبر – دسامبر 1943 / آذر 1322) پیشنهاد کرده بود که قضیه استخراج و توزیع نفت خاورمیانه پس ازخاتمه جنگ مورد بحث وگفتگو قرارگیرد اما روزولت و چرچیل که درکنارسایر تکالیف سیاسی واجتماعی واداری خود نمایندگان کمپانی هائی بودند که 80% نفت عالم را تولید و توزیع می کردند ، طرح این موضوع را مقتضی ندانستند و بحث دراین باره را به زمانی دیگرموکول کردند و استالین نیز ازادامه گفتگو دراین باره خودداری نمود . اندکی پس ازپایان کنفرانس تهران ، نمایندگان کمپانی نفتی شل و پس از آنان نمایندگان کمپانی های نفتی سینکلرواستاندارد واکوم بدون هرگونه اعلام و اظهاری درباره مقاصد خود و درحقیقت به صورت مخفیانه به ایران آمده و پیشنهاد هائی برای دریافت امتیازکشف واستخراج نفت درجنوب شرقی ایران به دولت ارائه کردند . دولت ایران نیز درخفا و بدون آنکه مراجع ذیصلاح را آگاه نماید ، کمیسیونی مرکب از آرتور میلسپو رئیس کل خزانه داری ایران ، ویویان کارمند امریکائی وزارت جدید التاسیس خواروبار و چند دیپلمات و بوروکرات ایرانی تشکیل داده ودو متخصص برجسته زمین شناس امریکائی را به نام های کورتیس وهربرت هوور– پسر هربرت کلارک هوور رئیس جمهور اسبق امریکا ومعاون بعدی وزارت خارجه این کشور که پس ازکودتای 28 مرداد نقش بسیارموثری درتنظیم واجرای قرارداد ظالمانه کنسرسیوم نفت ایران ایفاء کرد – برای ارزیابی وبررسی پیشنهادات کمپانی های یادشده وپاسخ به آنهااستخدام کرد. اینان چند ماهی درتهران اقامت داشتند وپیشنهادهائی نیز تهیه نمودند اما تقریبا هیچکس درایران ازاستخدام و اعمال آنان و یا پیشنهاد های کمپانی های امریکائی خبردار نشد . دولت شوروی به هر ترتیبی از این عملیات خبر یافت و از آنجا که چنین رفتارهائی را مغایر توافقات کنفرانس تهران می دانست ، برای رقابت با کمپانی های انگلیسی و امریکائی خواستار ورود به صنعت نفت ایران شد و پیش از 15 شهریور 1323 خواسته خودرا مبنی بر درخواست امتیازنفت شمال به سفارت ایران درمسکو اطلاع داد ومجید آهی سفیرایران نیز در15شهریور دولت ایران را ازسفرکافتارادزه و درخواست دولت شوروی آگاه نمود. ساعد مراغه ای نیزبا ابرازخشنودی ازاین سفر، آمادگی خودرا برای این مذاکرات اعلام داشت . انتشاراین خبربی آنکه درسطح آشکارشود، توفانی درمحافل مالی و کمپانی های بزرگ نفتی برپا کرد وزد و بندها آغازشد وسرانجام محمدساعد نخست وزیردولت ایران در روز 16مهرماه 1323– یعنی بیست روز پس از ورود هیئت شوروی به ایران – در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی اعلام داشت که دولت ایران بر طبق مصوبه هیئت دولت در11 شهریور1323 تصمیم گرفته است که اعطای هرگونه امتیاز نفتی به خارجیان تا خاتمه جنگ مسکوت بماند . این تصمیم با اعتراض شوروی مواجه شد زیرا که دولت ایران تا آن روز هیچ اشاره ای به چنین مصوبه ای نکرده ومذاکرات با فرستاده شوروی را ادامه داده بود وحتی نخست وزیر،موافقت اولیه خودرا با خواسته شوروی اعلام داشته وازسفر هیئت شوروی به استان های شمالی وارزیابی امکانات منطقه وادامه مذاکرات پس ازبازگشت این هیئت ازسفرشمال استقبال کرده بود . دولت درهمین گزارش برای اولین باربه مذاکرات ده ماهه خود با کمپانی های نفتی انگلیسی و امریکائی اشاره نموده وسیاست پنهانکاری را به کناری نهاد . افشای این سیاست موجب اعتراضات دم افزون مطبوعات واحزاب سیاسی اصلاح طلب به دولت وسیاست استتاروپنهانکاری دولت درمذاکرات نفت شد وسرانجام به تصویب قانون ممنوعیت مذاکرات نفتی با خارجیان برای واگذاری هرگونه امتیاز نفتی منتهی گردید . نکته اساسی در این میان اشاره ساعد به مصوبه هیئت دولت در11شهریور1323 بوده است که وجود خارجی نداشته ودروغی آشکاربود و اتفاقا احمد دهقان مدیرمجله تهران مصورنیز درمصاحبه مطبوعاتی نخست وزیربه تاریخ 18 / 8 / 1323با اشاره به همین تناقض ، ازنخست وزیرپرسیده بود که اگر چنین مصوبه ای وجود داشته است پس چرا دولت ایران درهمان روزی که از برنامه سفرهیئت شوروی آگاه شد ، آن دولت را و همچنین مجلس و مردم ایران را ازتصمیم خود آگاه نکرد وبا وجود چنین مصوبه ای ازسفرهیئت شوروی و درخواست آن استقبال کرده و قریب 20 روز نیز مشغول مذاکره با آن هیئت بوده است ؟. پاسخ ساعد مراغه ای جز سکوت نبود زیرا که چنین مصوبه ای در کارنبوده است . بهر جهت ، واکنش شتابزده دولت ایران به درخواست دولت شوروی پس از قریب یک ماه مذاکره و گفتگو ، بسیاری از مطبوعات مستقل و حتی برخی نمایندگان ضد شوروی مجلس را به اعتراض واداشت وکسانی همچون عمیدی نوری مدیرروزنامه داد وعباس مسعودی وکیل مجلس ومدیرروزنامه اطلاعات وهمچنین سردبیر نشریه ایران ما ، رفتار دولت را خارج ازنزاکت سیاسی وبدورازمصالح ملی دانستند وخواستارادامه مذاکرات وبدست آوردن امتیازات وشرایط مفیدتری نسبت به گذشته شدند وبرخی نیزاین رفتاررا واکنشی شتابزده درراه حفظ منافع کمپانی های نفتی انگلیسی و امریکائی وبرگرفته ازرهنمود های ضد ملی سید ضیاءالدین طباطبائی دانستند ( نک فاتح ، پنجاه سال نفت ، ص 352– 361، گذشته چراغ راه آینده ،ص 191–207،عظیمی،بحران دموکراسی درایران ،ص143). دولت ساعد که قدرت ایستادگی دربرابرهجوم مخالفان وهمچنین مخالفت های دولت شوروی را نداشت ، نا گزیراستعفا کرد و دولت مرتضی قلی خان سهام السلطان بیات برسرکارآمد و اتفاقا درهمین موقعیت است که همکاری بی سرو صدا وسریع ایرج اسکندری ودکترمحمد مصدق برای پیشبرد لایحه دکترمصدق درممنوعیت مذاکرات برای اعطای امتیازات نفتی به خارجیان شکل می گیرد. به نوشته اسکندری ( خاطرات ، ص 414–417) در روز 10 آذرماه 1323، دکتر مصدق به ملاقات او آمد و پس ازگفتگوئی مختصر و انتقاد از دولت شوروی بابت درخواست امتیازنفت از ایران – به سبب خاطرات تلخی که مردم ازواگذاری امتیازات اقتصادی به بیگانگان دارند – پیشنهاد کرد که به جای واگذاری امتیازبه دولت شوروی ، قرارداد فروش نفت با آن دولت منعقد شود. به این ترتیب که دولت ایران با سلف فروشی نفت به دولت شوروی و دریافت سرمایه ازآن دولت ، خود به کشف واستخراج نفت پرداخته و فروش انحصاری تولیدات این سرمایه گذاری را به دولت شوروی واگذارمی کند . ایرج اسکندری با اصرار فراوان دکترمصدق ، به سفارت شوروی رفت واین پیشنهادها را به ماکسیموف سفیر شوروی اعلام داشت وسفیر نیزبلافاصله با دولت متبوع خود تماس گرفته و موافقت آن دولت را با پیشنهاد مصدق اعلام نمود و ایرج اسکندری این موافقت را همان روزبه اطلاع مصدق رسانیده واو نیزدرجلسه روزبعد– یعنی همان جلسه 11 آذر1323– لایحه خودرا پس از سخنانی حاوی همان مطالبی که به سفارت شوروی اعلام داشته بود ، به مجلس تقدیم داشت . البته فراکسیون حزب توده درمجلس ازاین داستان آگاه نبود اما اسکندری آنگونه که خود می گوید فراکسیون برای پرهیزازمخالفت اکثریت مجلس و بویژه جریان سید ضیاء با لایحه دکتر مصدق،از اعلام موافقت با لایحه مربوطه خودداری نموده و بدان رای ممتنع داد . این داستان حتی به ترتیبی توسط خود دکترمصدق نیزتائید شده است . پس ازآنکه مصوبه مجلس منتشر شد و دولت شوروی ازآن آگاهی یافت ، برخی نشریات شوروی به سبب تفاوت متن مصوبه با پیشنهاد قبلی دکتر مصدق ، اعتراضاتی به میان آوردند و دکترمصدق نیز درنامه ای خطاب به ماکسیموف سفیر شوروی در تهران به تاریخ 22 اسفند همان سال اعلام داشت که او پیش از طرح این لایحه درمجلس ، مفاد آن را از طریق دوستی از اعضای فراکسیون حزب توده در مجلس - که اگرلازم باشد نامش را خواهد گفت - به سفارت و دولت شوروی اعلام داشته و موافقت قبلی آن دولت را اخذ کرده بود ( برای اطلاع بیشتر در این باره ونامه دکتر مصدق به ماکسیموف ، نک : گذشته چراغ راه آینده ، ص 206 – 212 ).
لایحه دکتر مصدق پیش از هرچیزی محروم کردن دولت ها و کمپانی های نفتی غربی از تسلط بیشتر برثروت های ملی ایران بود و پیش از همه پنهانکاری دولت های ایران در روابط با شرکت های بین المللی نفتی و مذاکرات مخفیانه دولتمردان ایران با آن کمپانی ها را هدف قرار داده بود زیرا همین مناسبات پنهانی از جمله مجاری استیلای امپریالیسم بر اقتصاد ایران بودند . این لایحه در نظر داشت که روند افزایش دخالت غرب درایران را متوقف کند وبا تهدید عناصر فاسد و بی وطن دولتی و طبقاتی که از آنان حمایت می کردند ویا تحت حمایت شان بودند ، برقدرت دخالت ملی درمعاشی سیاسی و اقتصادی بیفزاید. این لایحه حتی با مفاد تغییریافته خود درصدد آن بود که وضعی تازه ونوین درصنعت نفت ایران مستقرکند ومنابع درآمد ملی و توسعه صنایع خود را افزایش دهد. این لایحه به کلی خلاف مصالح غرب و امپریالیسم بود و بیشتر علیه کمپانی های نفتی بکار می آمد که در تطمیع دولتمردان کشورهای مختلف و بویژه کشورهای عقب مانده سابقه طولانی داشتند و برای پوشانیدن همین وجه ازمضامین اجتماعی و سیاسی لایحه مورد نظربود که آقای میلانی آن را واکنش دربرابرتحولات و یا خطراتی نامید که از جانب دولت شوروی متوجه ایران شده بود و همینجاست که تعبیر" نعل وارونه زدن " خودرا نمایان می کند چرا که آماج آن کنش سیاسی صحیح ملی را تغییر داده و بازداشته شدگان و محرومان اصلی لایحه را ازمدارعمل کرد لایحه خارج می کند وکسان دیگری را به جای آنها می نشاند .این لایحه بیش از هر فراکسیون دیگری ، اکثریت مجلس را تکان داد و بر خلاف آنچه که آقای میلانی می گوید و به شهادت سرریدربولارد سفیرانگلیس درایران ، این سید ضیاءالدین طباطبائی وامثال او بودند که از طرح این لایحه وتصویب آن غافلگیر می شوند ( نک : عظیمی ، بحران دموکراسی در ایران ، ص 152 ).
6- میلانی در باره خودداری حزب توده از مقاومت در برابر کودتای 28 مرداد فرضیه ای به میان می آورد که تا امروز کسی – دستکم با این کیفیت – متذکر آن نشده است . به نوشته او : ....بی عملی شگفت انگیز حزب توده در 28 مرداد به راستی نتیجه این واقعیت بود که رهبران تازه شوروی که با مرگ استالین به قدرت رسیده بودند ، نیک می دانستند که در مسابقه تسلیحاتی و علمی و اقتصادی به جد از غرب عقب افتاده اند و امکان چالش جدی امریکا آنهم در جائی چون ایران وهمی بیش نیست .آیا بی عملی شان صرفا نتیجه این واقعیت بود که مصدق حاضر به توزیع اسلحه در میان آنها نشد ؟ با در نظر گرفتن میزان وابستگی حزب توده به شوروی مشکل می توان باور کرد که عملکرد آنها درآن روز تاریخی نتیجه دستور مصدق بود ( ص 229).بخشی از گزاره اوالبته تکرارخود بزرگ بینی های امپریالیسم وانکار قابلیت های عمومی مخالفان آن است چرا که همه می دانند قدرت نظامی شوروی دراین سالها به کجا رسیده بود و نخستین انفجار های اتمی شوروی که در همان سال ها صورت گرفت و سپس پرتاب اسپوتنیک به فضا در سال های بعد ، چه ترسی در دل سرکردگان محافل مالی و صنعتی و سیاسی و نظامی غرب انداخته بود . همچنین بخشی از این گزاره که از برتری نسبی اقتصادی غرب بربلوک شرق می گوید ، بی تردید صحیح است اما نتیجه ای که می گیرد تنها بخشی ازکارزارساخته وپرداخته سرمایه داری وامپریالیسم و بویژه امریکا علیه مخالفان است و اتفاقا آقای میلانی دراین کارزارتخصص والائی دارند. کسی که خود به تمهیدات کودتاچیان برای تشکیل ایران آزاد درصورت شکست کودتا اذعان دارد ( ص 228 ) به چه انگیزه ای ، خودداری ازمقابله انفرادی با کودتا را بی عملی می خواند ؟ و چرا باید چنین بی اخلاقی ها را تکثر آرا و تموج اندیشه بخوانیم ؟ .
7- آقای میلانی درادامه مبارزه بظاهرایدئولوژیک خود علیه تاریخ چپ در ایران ، اعمال برخی ازاعضاو هواداران سابق حزب توده را که مرام خودرا رها کرده وبه خدمت رژیم درآمده بودند ودرتشکیل حزب رستاخیز نیزدخالت داشتند ، معیاری برای انتقاد ازحزب واستالین قرارمی دهد وازهمکاری آنان با احمد فردید که یکی ازنظریه سازان حزب رستاخیزشده بود ، چنین می نویسد : تصورتلاش مشترک مرامنامه نویسی این هایدگری افواهی واستالینیست های سابق وگروه دیگری که به سودای مقام به صف نظریه پردازان حزب پیوسته بودند ، صحنه ای درآن واحد کمدی وتراژدی درذهن متبادر می کند ( ص 477 ).نقد و بررسی این گونه صحنه سازی ها و آرایشگری های تاریخ نمایانه ، ارزشی ندارد و برای چنین واکنش های کینه توزانه و منفعت طلبانه شخصی ، کافی است که به آقای میلانی تذکر داد که فلانی ، یادت نرود ، تو نیز زمانی ازاستالینیست ها بودی . اگر استالینیست های سابق و هایدگری ها می توانند صحنه های کمدی – تراژیک بسازند پس استالینیست های سابق و امپریالیست های لاحق می توانند صحنه های به مراتب کریه تر از آن خلق کنند .
مورخان بطور معمول تغییر مرام و جایگاه مردم را می پذیرند و در تعیین ارزش جایگاه جدید آنان ، از الصاق آن به گذشته های ایدئولوژیک شان پرهیز می کنند تا به خصومت و نقض عدالت و پرونده سازی متهم نشوند اما آقای میلانی که گویا همتشان بیشتر مصروف تعارض با چپ و تاریخ آن در ایران و جهان وبازاریابی و پاگشائی برای امپریالیسم است ، اعتنائی به این ترتیبات قابل قبول علمی ندارد و برای نشان دادن سرزندگی کالبد بی جانی که نظریه مندرس اورا حمل می کند ، در هر فرصتی آن را می جنباند تا بگوید که این نظریه را حیاتی و بقائی است .
8- میلانی درباره استالین دیگربه سیم آخرزده است وهرآنچه را که سطحی ترین محافظه کاران بین المللی وبی مایه ترین مورخان احزاب دست راستی وفاشیستی درباره اوبرزبان و قلم آورده اند، با افتخار وبه طرزی بدترازآنان تکرارمیکند. او دراین باره نخست از زبان خود می نویسد که : استالین از اوائل قرن بیستم یعنی زمانی که در جوانی در شهر باکو نخست به گانگستری و سپس به فعالیت های انقلابی مشغول بود ، می دانست که آن خطه دریای خزر نفت خیز است و پر ثروت . در آن روزها باکو را بزرگترین شهر نفتی دنیا می خواندند . و سپس ازسیمون سباک مونتفیوره ، دلقک تاریخ تراش عضوحزب محافظه کارانگلیس ودوست دیوید کامرون نقل می کند که استالین درهمین روزگار: پدر خوانده گروهی کوچک اما کارآمد بود که شباهت تامی به یک باند مافیائی داشت و گاه در جعل اسکناس و زمانی به باجگیری مشغول بودند و درآمد خوبی هم داشتند ( ص 131 – 132 ). تعابیری که میلانی وهمفکر انگلیسی اش بکاربرده اند ، بیشترمغازله با خودشان است و مطلقا فاقد هرگونه ارزش خبری وهرگونه اعتبارتاریخی است . پاسخ به این سئوالات که استالین که بود و چه کرد، برعهده تاریخ قرار داردواین اطمینان برقراراست که خادمان و خائنان درهر مرتبه ای که باشند ودرهرزمانی که مقدورباشد - به هنگام ویا دیرهنگام - پاداش وسزای خود را خواهند یافت ؛ حتی اگر دیگران جایگاهشان را تبدیل کرده باشند . سخن دراین جا دفاع ازاستالین و شوروی در برابر کوتوله های همچون میلانی و مونتفیوره نیست زیرااینان دربرابرعظمتی که درآینده نهفته است ،ناچیزترازآنندکه به تصوردرآید.بدگوئی هاوبدخواهی هائی ازاین دست ، بارهاوبارها ازناحیه امپریالیسم ومزدورانش علیه همه مبارزان آزادیخواه وعدالت طلب بکارآمده است ومگرهمین امروز، رژیم تروریست اسرائیل ، همه مبارزان فلسطینی را همچنان تروریست و آدمکش و غاصب و راهزن نمی خواند ؟ ومگر رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری بی مرام ترکیه پیش ازحوادث 13 نوامبر 2015 پاریس ، اعضاء و پیروان فرقه آدمخوار داعش– این پلید ترین و بی پرواترین جریان ضد بشری در تاریخ 500 ساله اخیرجهان را – مبارزان راه آزادی نخوانده و جنگجویان کوبانی را تروریست نگفته بود؟مگر این دولت های امریکا و انگلیس و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی نبودند که مشترکا مبارزان و طرفداران کنگره ملی آفریقا را تروریست وآدمکش وراهزن می خواندند؟ومگرهمین الفاظ بارهادرباره جنبش های شیخ شامل داغستانی و شیخ عبدالقادرالجزایری وشیخ محمدبن عبدالکریم ریفی و شیخ عمرمختارلیبیائی و انقلابیون هندوچینی و آزادیخواهان الجزایری و استقلال طلبان موزامبیکی وآنگولائی و پارتیزان های کوبائی و چریک های نیکاراگوائی به کارنرفته بود ؟ تکلیف استالین قطعا روشن خواهد شد و این البته تاریخ و مردم شوروی و روسیه و تاریخ و مردم چین وهند وتاریخ و مردم اسپانیای جنگ داخلی و تاریخ و مردم اروپای جنگزده وترس خورده ازهیتلراست که درباره استالین و نظام او قضاوت خواهند کرد و نه مغازله کاران با خویشتن .
9– آقای میلانی با مخالفان امپریالیسم ، مخالف است و این مخالفت را محدود به کشور خاصی نکرده است . ازهمین رو محبت خودرا نثارسلطان حسن دوم پادشاه بدنام مراکش نیز می کند و همکاری نظامی شاه با اورا در مبارزه با استقلال طلبان مملکت صحرای غربی وجبهه پولیساریو، مشارکت درنبرد علیه جنبش های جدائی طلب آن کشورتعریف کرده است ( ص 5 ). این گزارش ، اشاره مستقیم به مبارزات جبهه پولیساریو علیه اشغالگری رژیم بدنام مراکش درمملکت صحرای باختری و مقابله دولت مراکش با آن جنبش و کمک کشور هائی همچون ایران و امریکا به مراکش است. آقای میلانی بدون کمترین دغدغه علمی ، مدعیات دولت مراکش را درباره صحرای باختری ، عین حقیقت پنداشته و جنگ ویرانگر و خونین آن را با جبهه پولیساریو ، نبرد با جنبش های جدائی طلب خوانده است . صحرای باختری که در قرون وسطی قسمتی از بلاد شنقیط و یا همجوار آن بود ، ناگزیربا موریتانی و مغرب و الجزایر امروزی پیوند هائی داشت اما هیچگاه ضمیمه قلمرو این ممالک نبود و هیچ رابطه مبتنی برحاکمیت و حکومت قانونی از جانب مغرب و یا موریتانی بر صحرا وجودنداشته است . مغرب در حقیقت از دوران پادشاهی شریفان سعدی ( 951 – 1069هق / 1544- 1658) وسپس شریفان فلالی ( 1075 هق / 1664م ) صاحب دولتی مخصوص خود شد و همانگونه که استانلی لین پول تاکید کرده است قلمرو حکومت شریفان سعدی وشریفان فلالی مراکش همواره در همین اندازه کنونی بوده است . صحرای غربی یا وادی الذهب که اسپانیائی ها آن را ریودواورو می خواندند از حدود سال 1580میلادی به تصرف اسپانیا درآمد و درسال 1884رسما مستعمره اسپانیا اعلام شد . پس از مرگ فرانکو و استقرار دوباره سلطنت مشروطه در اسپانیا ، جریان استقلال صحرای غربی سرعت گرفت و در اواخر سال 1975 این استقلال به رسمیت شناخته شد و در نخستین روزهای سال 1976 ، اسپانیا از صحرای باختری خارج شد و جبهه پولیساریو که حدود 10 سال پیش از آن تشکیل شده بود ، تاسیس جمهوری دموکراتیک صحرا را اعلام نمود اما دولت مراکش که معادن غنی و سرشار فسفات صحرای غربی و گنجینه بی پایان ماهی های ساحلی آن مملکت ، سرمستش کرده بود با بسیج 250 هزار نفر از اتباع خود و راهپیائی آنان به سوی صحرای غربی و انتقال نیروهای نظامی به این صحرا ، مانع از تشکیل کشور و دولت مستقل صحرا شد و بخش اعظم آن را تصرف کرد و از همان زمان تا 10سال بعد صدها جنگ و نبرد و درگیری میان ارتش متجاوز مراکش ومبارزان پولیساریو پیش آمد وهزاران نفر ازجمعیت بسیارقلیل صحرا وهمچنین گروه بزرگی ازنظامیان مراکشی به قتل رسیدند و دهها هزارنفر ازصحراویان به مرزهای الجزایروموریتانی گریختند واین وضع ضد انسانی با وجود انواع کوشش های بین المللی بویژه ازجانب سازمان ملل متحد ، همچنان ادامه دارد و دولت متجاوز و بدنام مراکش هنوزازپذیرش حقوق مردم بی گناه وآواره صحرا خودداری می کند . بزرگترین حامی مراکش در این تجاوزات ، دولت های امریکا و فرانسه و همچنین دولت محمدرضاشاه پهلوی بودند و این حمایت ها و مداخلات بویژه ازجانب امریکا دردوران ریگان چنان موثر بود که ارتش مراکش که در آستانه شکست قرارداشت با استفاده ازصد ها ملیون دلاراسلحه وتجهیزاتی که دولت ریگان دراختیار او نهاده بود ، جریان جنگ را تغییر داد و پیشروی ها و پیروزی های پولیساریو را متوقف کرد و همین عملیات ضد انسانی و ضد حقوق بین المللی است که در قاموس آقای میلانی به یاری رساندن به دولت مراکش در نبرد با جنبش های جدائی طلب آن کشور تبدیل شده است .
ج – انتساب برخی روند های ضد قانونی دوران شاه به عوامل دیگر و تخفیف جرائم و گناهان رژیم پهلوی و کاستن از تعداد اعمال جنایتکارانه آن
آقای میلانی در توضیح برخی ستمگری های دوران اخیر شاه به توجیهاتی متوسل می شود که بیشتر دلخواه طراحان و مجریان آن اعمال است . ایشان نوشته اند که : شهرت سوء ساواک در دوران ریاست نصیری و رواج انواع و اقسام شکنجه ها در زندان در این دوران ، دستکم تا حدی نتیجه این واقعیت بود که در روزگار ریاست نصیری پدیده مبارزه مسلحانه رواج پیدا کرده و در مقابله با این موج شکنجه در ساواک نه تنها رایج تر ، بلکه خشن تر و سبعانه تر شد ( 390 ). اعتبار و صحت این نظر هنگامی ثابت خواهد شد که جریان مبارزه مسلحانه از هنگام ریاست نصیری بر ساواک یعنی از سال 1344 آغاز شده باشد . در این صورت تناسب میان این دو پدیده قابل تامل می نماید اما حقیقت این است که جریان مبارزه مسلحانه 6 سال پس از ریاست نصیری آغاز شد و همان شیوه های بازجوئی و شکنجه که پیش از این تداول داشت در دوران مبارزه مسلحانه انتشار بیشتری گرفت.
1- در این توجیه ، گرایش وسیع و بی پایان محمدرضاشاه و دربار ودولت او به استبداد سیاسی و انسداد مجاری فرهنگی و علمی وفساد و غارتگری بی پایان مالی و اقتصادی و شکنجه و آزارهمه مخالفان اعم از ملی و مذهبی و چپ و لیبرال و تاثیرات بنیادین این روند های اساسی بر تاسیس نظریه مبارزه مسلحانه و پیدایش گروهها و سازمانهای مسلح سیاسی شهری در ایران مکتوم مانده است . در تمامی مدارکی که از طراحان نظریه مشی مسلحانه در ایران باقی مانده بطور اکید بر این تحلیل اصرار شده است که استبداد سیاسی رژِم چنان فشرده و سنگین و طاقت فرساست که جز از طریق مبارزه مسلحانه – هم استراتژی و هم تاکتیک – شکسته نخواهد شد و همین نظریه بود که هزاران جوان ایرانی را به مشارکت در این شیوه مبارزه و شکستن استبداد بی پایان حاکم بر کشوربر انگیخت .
2- آقای میلانی حتما نمی دانند – شاید هم بدانند - که شکنجه هائی که در دهه 40 علیه مخالفان بکار رفت تقریبا برابرهمان اعمالی بود که در سال های دهه 30 و دهه50 صورت می گرفت . ایشان حتما با حزب ملل اسلامی و کشف آن دردی ماه سال 1344 آشنایند واگر ازچگونگی شکنجه دادن اعضای این گروه ، خبری ندارند ، به خاطرات کاظم موسوی بجنوردی موسس حزب و ابوالقاسم سرحدی زاده عضو سرشناس آن نگاهی داشته باشند تا بدانند که با اعضای این گروه درآن سالها چه کردند . ایشان در کتاب خود نشان داده اند که با داستان کشف و بازداشت گروه جزنی آشنایند بنا بر این باید بدانند که شکنجه هائی که بر اعضای این گروه رفت ، هیچ تفاوتی با انواع شکنجه های معمول در دهه 50 نداشته است. ایشان حتما با داستان کشف و دستگیری گروه موسوم به فلسطین در سال 1348 آشنا هستند و می دانند که رفتارساواک با این گروه که هیچ گرایشی به مبارزه مسلحانه نداشت تا چه اندازه وحشیانه بوده است و اگرنمی دانند – که قابل باورنیست – به دفاعیات سران آن گروه نگاهی بیندازند تا از میزان و انواع شکنجه هائی که علیه آنان بکاررفته بود ، آگاه شوند . البته باید درجائی به آقای میلانی حق داد و نباید برخی تفاوت ها دربعضی شیوه های بازجوئی و کاربرد انواع شکنجه را انکار کرد اما آنچه که از نظر آقای میلانی دورمانده و بدان توجهی نکرده اند ، افزایش تعداد شکنجه شدگان واجرای دمامدم شکنجه علیه زندانیان است .ایشان کمیت را به جای کیفیت گرفته اند و به این نتیجه می رسند که مبارزه مسلحانه محرک افزایش شکنجه شده است در حالی که آنچه حقیقت دارد ، کاربرد همان شکنجه ها علیه گروههای بیشتری از مبارزان و فعالان سیاسی است . شکنجه های دهه های 30 و 40 مشتمل بر شلاق وکابل و دست بند قپانی وآویزان کردن و ضربه زدن به بیضه ها و فشردن آنها و بی خوابی و اعدام مصنوعی و شوک الکتریکی با کلاه برقی و باطوم برقی وصندلی داغ و سوزاندن گوشت بدن و ناخن کشی و استعمال باتوم و چوب و بطری نوشابه در اسافل اعضای زندانیان وتجاوز جنسی به زنان و مردان بود وهمین شکنجه ها در سال های 1350 – 1356 نیز تداول داشت . ددمنشی و توحشی را که بازجویان ساواک در سالهای 50 علیه زندانیان بکارمی بردند مشابه همان اعمالی بود که پس از کودتای 28 مرداد در تمام ایران شیوع داشت و بیشترین تفاوتی که در این میان دیده می شد ، افزایش تعداد زندانیانی بوده که در سال های دهه 50 گرفتار ساواک و شکنجه های آن شده بودند. البته همانگونه که در سطور پیشین اشاره شد تفاوت های محسوسی در کاربرد و روش های شکنجه صورت گرفت اما این کیفیت نوین همچنان تحت الشعاع کمیت ها و تعداد شکنجه شدگان قرارداشته است. بطورطبیعی تعداد زندانیان وشکنجه دیدگان دوره سکوت ، بسیارکمتر از تعداد همان کسان در دوره اعتراض است اما آقای میلانی تنها از همین کمیت های طبیعی نتیجه می گیرند که سهم مبارزه مسلحانه درافزایش درنده خوئی و توحش ساواک کمتر از انگیزه های خود رژیم نبوده است.
3 - آقای میلانی با حدودی از اطمینان اعلام داشته اند که : باید گفت که ظاهرا قتل بیژن جزنی و هشت نفر از زندانیان سیاسی در سال 1975 ( 1354) به این ادعا که آنها قصد فرار داشتند ، تنها مورد قتل وراقانونی زندانیان سیاسی در دوران شاه بود ( ص 391 ) .این ادعا اگر از منظر تاریخ سازی خارج بود ، طبعا پاسخی هم نداشت اما ازآنجا که تاریخی برای یکی ازبدترین ادوارحیات مردم ایران نوشته شده است ، باید بخشی از حوادث تاریخ ایران را که بطور مطلق مخالف تصورات ایشان درباره عملیات وراقانونی رژیم شاه بوده در برابر چشمانشان قرار داد تا مگر بیاموزند . ایشان مثلا در باره حوادث خونین آذربایجان و شهر تبریز در آذرماه سال 1325 چنان سکوت کرده اند که گوئی که هرگز چنین حوادثی اتفاق نیفتاده است . در همان روزها که آدمکشان ارتشی و اوباش شهری و افراد سلطان محمود خان ذوالفقاری خودرا به تبریز رسانیده و به جان مردم افتادند ، قریب 4– 5 هزار نفرازمردم شهرتبریزرا کشتند و اجسادشان را همچنان درخیابان ها باقی گذاشتند تا درس عبرتی برای دیگران شود و فردوست هنگامی که به نمایندگی ازشاه به تبریزآمد ، هنوزدوسه هزارجسد درخیابانها و کوچه ها باقی مانده بود . البته آقای میلانی تکلیف خودرا با فردوست روشن کرده و اورا جاسوس شوروی ها نوشته اند ( ص 447 ) ومی توانند گزارش های اورا متاثرازخدمات او به شوروی ها بدانند اما اعدام صدها دهقان آذربایجانی درهمان زمستان سال 1325که اخبار آنها را کسانی غیرازفردوست گزارش کرده اند ، باطل السحر چنین اراجیفی خواهد بود . تنها یک مورد ازچنین کشتارهای وراقانونی ، اعدام 17نفر از رعایای روستای ثمرین اردبیل درهمان روزهاست . بابا صفری که این حادثه خونین را درکتاب اردبیل درگذرگاه تاریخ ضبط کرده است ، در باره طرز اعدام این مردم بی گناه نوشته است که یکی ازاوباش بی کس وکاراردبیل به نام باش کسن رزاق درپایان مراسم اعدام ، هرکس ازآنان را که هنوززنده بود ، باکاردی که همراه داشت ،سرمی برید . این گونه اعمال جنایتکارانه که بدست ارتش و یا زیر نظارت ارتش و بدست فئودال های بازگشته از تبعید صورت می گرفت چنان خطرناک وزننده شده بود که قوام السلطنه نخست وزیر وقت با صدور فرمانی هرگونه مجازات دهقانان و دریافت اجباری بهره مالکانه سال قبل را ممنوع و مستوجب مجازات اعلام کرد.
4 - گروه ناشناخته ای ازانسان های شریف درطول سلطنت محمدرضا پهلوی یا درزیر شکنجه به قتل رسیدند و یا بر اثر محکومیت هائی سنگین تر از جرایم منتسبه ، اعدام شدند و همگی آنان ازمصادیق بارزقتل های وراقانونی در روزگار محمدرضاشاه بشمارمی آیند. به این موارد توجه کنید :
امیر مختار کریم پور شیرازی مدیر نشریه شورش چند هفته پس از کودتای 28 مرداد دستگیر شد و به زندان افتاد . ماموران فرمانداری نظامی تهران به مدت 5 ماه هرروز شکنجه اش دادند و سرانجام در سحرگاه 17 اسفند 1332 اورا در سلولش به آتش کشیدند و کشتند . کودتاچیان پس از چند روز، مرگ اورا انتحار با آتش در جریان فراراز زندان اعلام کردند .
ستوان دکتر محمدرضا منزوی دامپزشک ارتش و پسر حاج آقا بزرگ تهرانی دانشمند سرشناس و مولف کتابشناسی بزرگ الذریعه الی تصانیف الشیعه که یکسال پس از کودتای 28 مرداد و پس از 11 ماه زندان به لبنان گریخته بود ، بدرخواست دولت ایران و بدستور کامیل شمعون رئیس جمهور بدنام لبنان بازداشت شد و به ایران منتقل گردید و در زندان قزل قلعه درزیرشکنجه به قتل رسید .
ابراهیم کیانی و حسین رورو ازگروه آستارائی های متهم به جاسوسی برای شوروی که درآستانه سفر شاه به شوروی درتیرماه 1335دستگیرشده بودند ، پس از تحمل شکنجه های حیوانی برخی از افسران جنایتکار رکن 2 ارتش به قتل رسیدند . برخی از این دستگیر شدگان علاوه بر شکنجه هائی که در سطور بالا گفته شد ، متحمل شکنجه ای شدند که درقرون وسطی متداول بود وابوالحسن علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر نمونه ای از آن را که علیه مخالفان خلفای عباسی به کار می رفت ، شرح داده است . در این شکنجه ، مرد زندانی را به خوردن مقدار زیادی آب و نمک وادارمی کردند و سپس مجاری ادراراورا می بستند و از این طریق دردهای طاقت فرسا را به جان او می انداختند و همین شکنجه با خورانیدن مقدار زیادی هندوانه به برخی از زندانیان آستارائی صورت گرفت . این بی گناهان که در اصل قربانی یک پرونده سازی کثیف شده بودند پس ازسه سال از اتهامات وارده تبرئه شدند و از زندان بیرون آمدند و برای اینکه واقعیت عریان و بی پرده این اعمال جنایتکارانه دریافته شود ، مراجعه ای ساده به کتاب پادشاه زندان ها خاطرات کاوه داداش زاده از همین سال های تلخ و آزار دهنده ، کفایت می کند .
سرگرد حسن رزمی و مهندس حسین معصوم زاده ، درست 50 سال پیش با همکاری ساواک و عباس اسلامی ( شهریاری ) دستگیرشدند وهنوز هیچ خبری ازآنان بدست نیامده است ومگرمی توان جزاعدام وراقانونی پنهانی و یا قتل در زیر شکنجه سرگذشت دیگری برای آنان تصورکرد ؟
آیت الله سعیدی درسال 1349و مراد نانکلی و پرویز حکمت جو درسال 1353 در ضمن شکنجه و یا براثرشکنجه و یا در جریان بازجوئی به قتل رسیدند واگراخبارمربوط به چگونگی مرگ کسانی همچون حسن نیک داودی و هوشنگ تیزابی و ابراهیم خلیق و منصور فرشیدی و هوشمند خامنه و فاطمه امینی و بهمن روحی آهنگران و شاهرخ هدایتی و علی رحیمی و خلیل رفیعی طباطبائی و .... را به این کشتگان مظلوم بیفزائیم ، فهرستی تشکیل می شود که هرمورخ شرافتمندی را از اینکه قتل آن 9 نفرزندانی معروف را تنها مورد قتل فراقانونی دوره محمدرضاشاه بداند ، شرمنده می کند. باید ازآقای میلانی پرسید که حتی اگر بفرض محال ، قوانین دوره شاه را داور عادل رفتارهای سیاسی اجتماعی ایرانیان بدانیم ، چند نفر از اعضای گروه اباذر نهاوند که همگی – بالغ بر 6 نفر – در بهمن ماه 1352 اعدام شدند ، مستحق چنین مجازاتی بودند؟ سنگینی مضاعف و خفقان آور لحظاتی را که بهمن منشط وسایر یاران او با سربلندی و شجاعت درزندان شماره 3 قصربه اطاق های سایرزندانیان رفتند تا برای همیشه ، آنان و جهان زندگان را وداع گویند ، همچنان در خاطر همه کسانی که آن روز را شاهد بودند ، باقی است. جناب میلانی اکثر آن جوانان مظلوم– عباد خدارحمی ، روح الله سیف ، ماشاءالله سیف ، ولی الله سیف ، حجت عبدلی ، بهمن منشط – حتی بر طبق قوانین رژیم گذشته ، ازکشته شدگان قتل های وراقانونی زمان شاه بودند .
5- دردوران محمدرضاشاه ، دهها زندانی سیاسی و یا فعالان سیاسی و اجتماعی براثرحملات سازمان یافته وطراحی شده رژیم در زندان ها ویا در خارج از زندان ها به قتل رسیدند و این هردو گروه بی تردید ازجمله گشتگان قتل های وراقانونی هستند.
آقای میلانی حتما نمی دانند و یا به سائقه سیاسی خود باور ندارند که کماندوها تیپ گیلان در شب 23 اردیبهشت سال 1333 در زندان رشت به زندانیان سیاسی حمله کردند وپنج نفرازآنان را به نام های اقدام دوست وبلندی ونیکخواه و نیکزاد و سبزعلی به طرزی فجیع به قتل رسانیدند وبسیاری را نیزمجروح کردند.
آقای میلانی گویا نامی از احمد آرامش و چگونگی ترور او بدست ماموران ساواک نشنیده اند و اگر شنیده اند ، شاید صلاح را در آن دیده اند که خودرا به فراموشی بزنند . احمد آرامش وزیر کار دولت قوام السلطنه ( 1325 – 1326 ) و بعد ها وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت شریف امامی ( 1339 – 1340 ) ، در سال 1344 به سبب مخالفت ها با شاه و تسلط بی چون و چرای امریکا بر ایران ، بازداشت شد و به 10 سال حبس محکوم گردید و پس از 7 سال تحمل زندان دربهارسال 1351 آزاد شد و در28 مهر 1352درپارک فرح – پارک لاله امروزی – به دست ماموران ساواک به قتل رسید وترورآن پیرمرد 65 ساله را– بدون هراس و نگرانی ازغرابتی که درخود داشت – قتل یک خرابکار متواری درضمن درگیری با ماموران دولتی اعلام کردند .
آقای میلانی بطور قطع و یقین ، ناصر عامری دبیر کل حزب مردم پیش ازانحلال همه احزاب فرمایشی و تشکیل حزب رستاخیزرا نمی شناسند و به همین سبب نیز تاملی در مرگ او نداشته اند . ناصر عامری در روز ششم دی ماه سال 1353 از دبیر کلی حزب مردم برکنار شد و در روز دهم بهمن ماه همان سال یعنی 35 روز بعد از استعفا در جریان تصادف یک لندرور دولتی حامل عامری و چند نفر دیگر با یک گاو سرگردان در جاده انزلی به قتل رسید و او در این تصاف تنها کسی بود که کشته شد و 3 – 4 نفر دیگری که همراهش بودند ، با کمترین جراحات به خانه های خود بازگشتند . آنگونه که شایع شده بود ، گاو سرگردان مصدوم نیز با پای خود به طویله اش بازگشت . بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی و رجال دولتی و حتی گروههائی از عامه مردم ، در باره قتل عامری همانگونه می اندیشیدند که در باره قتل احمد آرامش .
آقای میلانی خوب به خاطر دارند – شاید ازخاطرشان رفته باشد – که ماموران ساواک در اولین ساعات روز 30 آذرماه سال 1355 درمیدان وثوق تهران به خانه محل اجتماع کادرهای غیرمسلح سازمان آزادیبخش خلق های ایران – همان طرفداران سیروس نهاوندی که خودرا به ساواک فروخته بود – حمله بردند و8 نفربنام های محمدعلی پاریابی و رحیم تشکری و جلال دهقان و مینا رفیعی و حسن زکی زاده و مسعود صارمی و ماهرخ فیال و پرویز واعظ زاده را همانجا کشتند و2 نفردیگر را بنام های جمال الدین سعیدی و بهرام نوروزی که به سیروس نهاوندی بدگمان شده و این را به دوستانشان اعلام کرده بودند، برای اطلاع از چگونگی وقوفشان به خیانت سیروس نهاوندی و همکاری او با ساواک ، با خود به کمیته مشترک بردند و پس از شکنجه های سنگین و کسب اطلاعات لازم ، به قتل رسانیدند و گرسیوز برومند و خسرو صفائی را که در همین ارتباط متواری شده بودند ، به دام انداختند وپس ازشکنجه های سنگین به قتل رسانیدند و پس ازآن نیز در روزهای اول دی ماه 1355 ، مهوش جاسمی و معصومه طوافچیان را که از این معرکه گریخته بودند ، دستگیرکردند وپس ازشکنجه و دریافت اطلاعات ، هر دورا کشتند . تمام این آدمکشی ها فقط برای آن بود که خیانت و جاسوسی سیروس نهاوندی افشاء نشود .
ماموران ساواک در سال 1356 ، سعید کرد قراچورلو و محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری را درارتباط با پرونده دیگری بازداشت کردند وپس ازچند روزهرسه نفررا بدستورمقامات عالی ساواک و شخص شاه با خورانیدن قرص سیانوربه قتل رسانیدند و علت آن نیز تنها این بود که نباید هیچ سند و مدرکی از رفتار های غیرقانونی ساواک و هیچ محمل و دستاویزی برای توجه بیشترمنتقدان داخلی و خارجی به روابط میان حکومت ومخالفان بدست داد . آقای میلانی به هر دلیلی فراموش کرده اند که بهمن نادری پورمعروف به تهرانی در جریان محاکمه خود در خرداد ماه 1358، ازبابت نقشی که درهمین قتل ها داشته است از مردم ایران عذرخواهی کرده بود و با این حال آقای میلانی اعدام غیرقانونی 9 نفر از زندانیان سیاسی معروف ایران را در روز30 فروردین 1354 احتمالا تنها مورد قتل های فراقانونی درزمان شاه می داند.آقای میلانی ، وجدان بشری یکایک این مردم بی گناه را کشتگان قتل های وراقانونی می شناسد . اگرشما نمی شناسید ، خود دانید با وجدانتان .
د – برجسته نمائی یک دسته تغییرات و نهادسازی های دوران پهلوی و انتساب برخی مدنیات ایرانی به رژیم شاه
1 - آقای میلانی در کنار کاستن از جرائم رژیم شاه ، برخدمت های او می افزاید و اموری را به او نسبت می دهد که اتفاقا وجود همان امور در روزگار پیش از سلطنت پهلوی ، از دیدگاه برخی پیروان آن خاندان ، محرک عملیات دولت پهلوی بوده است . ایشان تصریح کرده اند که : شاه به ایجاد طبقه متوسط شهرنشین کمک کرد ( ص 472 ) و این دیدگاه حتی با نظرات خودایشان در همین کتاب مغایرت دارد : ... شاه از حمایت ارتش ، بخش مهمی از طبقه متوسط و بازاریانی که از نفوذ کمونیست ها هراسناک شده بودند و بالاخره از حمایت بخش اعظم روحانیت تشیع برخوردار بود ( ص 490 ) . دیدگاه اول ایشان از همه جهت با تاریخ پیدایش بورژوازی و خرده بورژوازی در طول سده 13 هق مغایرت دارد و همین نیروها هستند که قانون خواهی و انقلاب مشروطیت را بسیج می کنند و آن را به پیروزی می رسانند . بنا بر این طبقه متوسط پیش از خاندان پهلوی پیدا شده و به یک نیروی بزرگ و موثر اجتماعی تبدیل شده بود . آنچه که در دوران پهلوی جریان داشته افزایش نسبی و عددی لایه هائی از این طبقات بود .
2- ایشان ازخدمات رژیم شاه به زنان ازطریق تصویب واجرای قانون حمایت ازخانواده می گوید – که اگرخدمتی هم بوده باید آن را اجرای ناقص وظیفه دانست و اجرای وظیفه ، تجلیل ندارد – اما ایشان که تدوین چنین قانونی را بی سابقه در کشور های اسلامی و یکی از مترقی ترین قوانین خانواده در جهان اسلام شمرده اند ( 466 ) آیا هیچ نگاهی به تاریخچه چنین مصوباتی در برخی کشورهای مسلمان نظیرتونس و پاکستان داشته اند وآیا مقایسه ای میان ایران واین کشورها داشته اندکه این چنین بی پروا یکی ازقوانین دوره محمدرضاشاه را بی نظیرومترقی ترین درجهان اسلام نوشته اند ؟ آیا ایشان آگاهند که همین رژیم درکنارقانون حمایت ازخانواده ، با یک مصوبه فرمایشی درمجلس ، نیمی از جامعه را که مصون از شمول توسعه یابنده حکم اعدام بود ، در شمول این مجازات قرار داد و این مجازات را برای زنان نیز بر قرار کرد؟ . آری برطبق ماده 46 قانون مجازات عمومی ایران مصوب سال 1304 ، زنان جز درمورد ارتکاب قتل عمد ، محکومیت اعدام و یا اعمال شاقه نداشتند اما با یک تغییرساده درهمین قانون بسال 1352، این احتیاط ها لغو شد وهمه زنان و بویژه زنان فعال سیاسی ، مستعد ومستحق مجازات اعدام شدند و تا سقوط آن رژیم برای اولین بار درتاریخ مشروطیت ایران چندین نفراز زنان و دختران مبارز ایرانی به حکم دادگاههای نظامی اعدام شدند .
3 - آقای میلانی ادعا کرده اند که در دورانی از حکومت شاه ( 1344 – 1354 ) ایران از جهاتی از آزادی های فرهنگی و مذهبی بی سابقه ای بر خوردار بود و از جهاتی دیگر سانسور سیاسی و خفقان هنری در اوج خود بود. بدون اغراق می توان گفت که از منظر آزادی های مذهبی ، ایران در آن سال ها یکی از آزادترین کشور های جهان اسلام بود ( ص 421 ) . ایشان در ادامه ، مرادشان از آزادی های فرهنگی را نیز بیان کرده و اجرای جشن هنر شیراز را یکی از موارد آزادی فرهنگی در آن دوره از حکومت شاه دانسته اند . قضاوت ملی درباره جنبه های هنری و اجتماعی و سیاسی وملی و بین المللی جشن هنرشیراز ورابطه آن با آزادی فرهنگی درایران درهمان روزگاری که این جشن بی مایه و غیر ملی برگزارمی شد ، صورت گرفته است و تضاد های آشکار آن با استعداد و بنیه هنری و فرهنگی ایرانیان و بی اعتنائی وسیع به این استعدادها ونقش مراسمی همچون جشن هنر شیراز در ممانعت از بروز آنها و اختصاص امکانات ملی به اجرای مراسم دلخواه دربار پهلوی و محدودیت های شناخته شده نویسندگان و هنرمندان در انتخاب موضوع تحقیق و نمایش و داستان و تاتر و سینما و موسیقی و اجرای آنها بخشی غیر قابل تفکیک از تاریخ هنر و ادبیات ایران در دوران محمدرضاپهلوی است . از آن گذشته این تبیین و استدلال آنچنان بی مایه است که تنها می توان آن را گرته برداری از استدلال های شاه در باره آزادی در ایران دانست . آخر شاه هم چند بار گفته بود که ایران یکی از آزاد ترین کشورهای جهان است چرا که سرچشمه آزادی سیاسی و دموکراسی ، آزادی اقتصادی است و ایران از این جهت یکی از آزاد ترین کشور های جهان است و به همین دلیل نیز از لحاظ سیاسی یکی از آزاد ترین کشورهای جهان بشمارمی آید . آیا واقعا میان این دو تبیین تفاوتی هست ؟ ایشان از آزادی مذهبی در ایران زمان شاه چنان سخن می گویند که گوئی ایران پس از انقلاب مشروطیت ، چیزی همانند یمن یا مسقط و عمان و یا افغانستان بوده است . در کشوری که مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و حتی فرقه های ناپذیرفته و غیررسمی بدور از فرامین اداری و حکومتی برای حمایت از یکدیگر جان می دادند و در کشوری که ماده هشتم متمم قانون اساسی آن بر تساوی حقوق اهالی مملکت در مقابل قانون دولتی تاکید دارد و در کشوری که میان مذهب رسمی و حکومت برسرحقوق اجتماعی برخی فرقه های غیر رسمی تا زمانیکه تجاهری صورت نگرفته باشد ، اختلافی نیست ، هر رژیمی که خلاف این اصول رفتار کند ، بیگانگی خودرا از دوران آشکار کرده است و معمولا رژیم های فاسد و ضد ملی می کوشند تا بیگانگی های خودرا در پوشش های فریبنده پنهان دارند . تمکین رژیم محمدرضاشاه از چنین وضعی، به معنای قابلیت های ملی آن نیست بلکه بازتاب تشخیص آن از منافعی است که می توانند با مراعات بخش ناچیزی از حقوق بشر کسب می کنند و این در همه جهان – به استثنای برخی دولت ها – جریان دارد.
ه– اظهار فضل هائی مبتنی بر شبیه سازی های نامربوط
آقای میلانی دربرخی ارزیابی های خود از انقلاب ایران ، تشبیهاتی را به کار می گیرند که تنها اظهار فضل وتظاهربه دانائی ازبرخی وجوه متشابه میان حوادث امروزی ایران وحیات برخی چهرهای شناخته شده اروپائی است . ایشان دریکی ازاین موارد ازمصلحی مسیحی نام ساوانا رولا نام می برند ( ص 507 ) و در پانویس کتاب توضیحی بدست می دهند که حاکی از عمق بی خبری او از آن شخصیت درخشان تاریخ کلیسای کاتولیک است . آقای میلانی در زمانی این نام را بر زبان آیت الله شریعتمداری جاری می کند که نه تنها او بلکه اغلب روشنفکران ایران نیز ازچنین شخصیتی بی خبر بودند واگر چیزی در این باره می دانستند محدود به دائرهالمعارف مصاحب و یا ترجمه تاریخ تمدن بود . گذرانیدن این نام بر زبان شریعتمداری تنها برای این است که مسیر انقلاب ایران را بدانگونه ترسیم کنند که خود و کسانی همچون آیت الله شریعتمداری می بینند. اما جیرولامو ساوونارولا ( 1452– 1498 م) بر خلاف تصورآقای میلانی،کشیش پاک اندیش اما سختگیری بود که آرزوی اصلاح مسیحیت را داشت وحکومت پاپ الکساندر ششم را که عین فساد و تباهی وخفقان واستبداد بوده است ، مخالف مسیحیت می دانست و برای مقابله با او حتی ازبرخی موافقت ها با شارل سیزدهم پادشاه فرانسه و دشمن الکساندرخودداری نکرد . او که پیش ازاین و در حکومت لورنتسیو دو مدیچی فرمانروای فلورانس از حمایت اوبر خوردار بود ، پس از مرگ لورنتسیو (1492م) قدرت بیشتری گرفت و بدنبال شورش مردم فلورانس علیه پیرو دومدیچی پسروجانشین لورنتسیو،عملا فرمانروای شهرشد وسختگیری نسبت به خارج شدگان از آموزه های کلیسا را شدت بخشید وچون مواعظ اوعلیه کلیسای عیاش و بی تقوی وستمگربود ، خصومت پاپ الکساندرششم را برانگیخت وسرانجام باتوطئه پاپ ومتحدانش درفلورانس به زندان افتاد وپس ازشکنجه های سخت و دردناک به تهمت ادعای نبوت اعدام شد.گرایش آقای میلانی به الکساندر ششم – این پاپ فاسدوتبهکارکلیسا ودرهمین حال حامی رنسانس – ازعباراتی که درباره این مصلح کلیسا بکاربرده آشکاراست . میلانی نشان داده است که با فساد وتباهی وجنایت عمومی – اگر افرادی خاص درضمن آن آسودگی داشته باشند – به آسانی کنارمی آید تا مثلا با نظامی که سختگیرانه وبا شدت عمل درصدد دفع فساد وتباهی وجنایت عمومی است .درست همانگونه که دربارفاسد وبی فرهنگ پهلوی را ازبابت اجرای جشن هنرشیراز، مروج یکی ازبی سابقه ترین آزادی های فرهنگی در ایران می شناسد ، پاپ فاسد و بی مرام وعیاش وستمگر را برمصلح خیر اندیش سختگیری که قطعا تحت تاثیر روزگاراصلاح خواهد شد، ترجیح می دهد . میلانی در جامعه ای از ساوونارولا تبری می جوید که 70 سال پیش ازاو سرریدر بولارد سفیرکبیرانگلیس درایران برای همین جامعه – ودرحقیقت برای تادیب و تنبیه طبقه حاکمه کشور- آرزومند حضورچنین کسی بود تا نادرستی های دوره رضاشاهی را برطرف کند ( نک : بولارد، خاطرات، ص 342). او درگزارشی به وزارت امورخارجه مورخ 16/ 12/ 1322 نوشت : شاه سابق سرمشقی از نادرستی و بی توجهی به اصول دادکه افسران وماموران او با ولع ازآن پیروی کردند. هرچند اینجا و آنجا ایرانیان باشرفی پیدا می شوند که از این قضیه متاسفند و خودشان سرمشق خوبی شده اند . در اینجا نشانه ای از ساوونارولا و یا وزلی وجود ندارد که مردم را به توبه کردن فراخواند و یا یک جنبش عمومی به خاطر تقوی مدنی به راه بیندازد که می تواند تنها نیروی جانشین برای دیکتاتوری باشد .
و – اعتماد به گزارش های تحریف شده و مجعول شاه و پرویز ثابتی در باره دکتر مصدق
آقای میلانی در گزارشی ، به دعوت شاه از مصدق برای تشکیل دولت و شروط مصدق برای تصدی صدارت اشاره دارد و بطور خلاصه چنین می نویسد که : در زمانی که مصدق در فکر تدوین و تصویب لایحه منع مذاکرات نفتی در زمان جنگ بود ، ، شاه اورا به دربار دعوت کرد وبه مصدق پیشنهاد تصدی صدارت داد. مصدق از این پیشنهاد غافلگیر شد و پذیرفتن پیشنهاد شاه را مشروط به تائید انگلیسی ها کرد . در سال های بعد شاه از هر فرصتی استفاده می کرد تا این شرط مصدق را به ابزاری علیه مصدق بدل کند و اورا به بزدلی و ریاکاری متهم کند . گاه حتی به تلویح ادعا می کرد که شاید مصدق به رغم ظاهر با انگلیسی ها همکاری داشت . روایت مصدق از این جلسه و چرائی نپذیرفتن پیشنهاد شاه یکسره با انچه شاه ادعا می کند تفاوت دارد......در هرحال روایات مصدق و شاه در چند نکته اتفاق نظر دارند ؛ شاه چنین پیشنهادی مطرح کرد و مصدق پذیرفتنش را منوط به توافق انگلیسی ها کرد ( ص 133– 134) میلانی با وجود اینکه به اعتباروحقانیت شرط مصدق اذعان دارد با این همه از شرط مصدق برای صدارت بگونه ای یاد می کند که از جهت مفهوم ومحتوی بیشتر معطوف به گزارش های مغلوط و خودساخته شاه است وهدفی جزهتک حرمت ازمرحوم مصدق ندارد . مصدق در کتاب خاطرات و تالمات تاکید کرده است که من به شاه : عرض کردم تصدی من در کار در این موقع که قشون بیگانه مملکت را اشغال کرده ، بسته به این است که سفارت انگلیس با تصدی من مخالفت نکند ودرنطق معروف خود درجلسه علنی مجلس شورای ملی به تاریخ 23 فروردین 1330وافشای ریاکاری تقی زاده درباره بی اطلاعی ازتمایل واشتیاق کمپانی به تمدید مدت امتیاز نفت – با استناد به نامه تقی زاده سفیر ایران درانگلیس به تیمورتاش وزیر دربارپهلوی در19آذرسال 1308واشاره صریح اوبه مذاکرات دوطرف برای تمدید مدت امتیازنفت وصورت پروژه قرارداد تمدید –اظهار می دارد : اینکه بعضی ها می گویند اینجانب تشکیل دولت بدهم ، آیا دخالت پنجاه ساله شرکت نفت در این مملکت اجازه خواهد داد که من و امثالم دولتی تشکیل دهند و موفقیتی درکار پیدا کنند؟ اگر این کار شدنی بود ، دراین چند سال اخیر می شد . پس این بیانات فقط برای این است که من و مردم رااغفال کنند(نطق های دکترمصدق دردوره شانزدهم مجلس شورای ملی ، ج 1، دفتر2، ص 129). بین این دوتلقی ازرفتار دولت انگلیس راجع به یک مسئله دردو زمان بالنسبه دورهیچ اختلافی نیست و دکترمصدق دقیقا با همان تحلیلی ازمخالفت دولت انگلیس با صدارت خود درسال 1330سخن می گوید که درسال 1323. بنا براین یادآوری مشترکات میان گزارش شاه و مصدق ازیک پیشنهاد ، بیشتر کمک به اثبات انگیزه های شاه است حتی اگر ازمخالفت های دولت و سفارت انگلیس با این پیشنهاد یاد کند . نکته جالب اینکه پرویزثابتی سرآمد شکنجه گران ساواک نیز که امروزه در امریکا و تحت حمایت های این دولت روزگار می گذراند به همین گزارش ها استناد کرده ( دردامگه حادثه ، ص 33 ) و ازهمین طریق دکتر مصدق را سرسپرده انگلیسی ها خوانده است. وظیفه میلانی – اگر حسن نیتی در کار باشد – نقد گزارش شاه و بیان نیات پنهانی آن بوده است . همان نیاتی که مصدق خود درکتاب خاطرات و تالمات از تمایل اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس چهاردهم به صدارت او تشخیص داده بود : از دادن این رای دو نظر داشتند ؛ یکی اینکه از من قدردانی کرده باشند و دیگر اینکه بعد ازمدتی قلیل دولت را دراقلیت بگذارند و من را از مجلس خارج نمایند .
ز – ارزیابی های ضد تاریخی ازبرخی حوادث و روند های دوران صدارت دکتر مصدق
مرحوم مصدق در تمام دوران صدارت خود همواره بر آن بود که از ترسیمات قانون اساسی و حدود قابل تفسیر آن خارج نشود و به همین سبب نیز از برخی اقدامات ضروری برای توسعه دموکراتیک بنیاد های حکومت ملی اجتناب می کرد وبرای جبران بخشی از کمبود ها و عقب ماندگی ها تنها به کسب اختیارات فوق العاده بسنده کرد و قسمتی از مطالبات اجتماعی ملت ایران را از همان طریق به عمل در آورد . او هیچگاه به اعمالی که دموکراسی های نوپا بدان اشتیاق دارند – نظیرتوسعه جبهه متحدان و بسیج دهقانان و کارگران وروشنفکران و احزاب سیاسی اصلاح طلب و ترقیخواه وپیشبرد اصلاحات عمیق اجتماعی – متوسل نشد و همین امر یکی از بزرگترین عوامل پیروزی مخالفان او بود . با این وجود آقای میلانی گزارش هائی بدست داده اند که با تمام این حقایق بدیهی مغایرت دارد.
1 - ایشان در نهایت وقاحت می نویسند که : با پیوستن کسانی چون کاشانی وبقائی به صف مخالفان فعال مصدق ، نیاز اوبه جلب حمایت حزب توده و تکیه برعناصر رادیکال تر جبهه ملی فزونی می گرفت . ( ص 208) . هنوز بسیاری از زنان و مردان ایرانی که در نهضت ملی کردن نفت شرکت داشتند و از دولت مصدق حمایت می کردند وهنوزبسیاری ازکسانی که برای پیروزی ملت ایران دربرابرامپریالیسم جهانی ، بخشی از زندگی خودرا یا درخیابان ها و یا درزندان ها گذرانیده بودند ، زنده اند وحاضر. هیچیک از اینان چنین خاطره ای در ذهن ندارند و برخی ازآنان که قلم بدست گرفته وآن روزگارخوشایند و نتایج بدآیند آن را ثبت کرده اند ، به هیچ اندازه ازچنین اعمالی که میلانی مدعی وقوع آن است ، حتی به اندازه سرسوزنی هم اشاره نکرده اند . آری حزب توده کوشش بسیار داشت که دکتر مصدق را ازهمکاری و همراهی های خود مطمئن کند وامکانات پنهان و آشکارخود را بارها درحمایت ازدولت دکترمصدق بکارگرفت وآن اشتباهات اولیه را که سبب دوری جنبش ملی و فاصله با آن شده بود،ترک کرده وبه حامیان دولت مصدق پیوسته بود اما با همه این احوال ، دکترمصدق بنا به ملاحظات دیگری – جدا ازآنچه که مخالفان حزب توده می گویند – ازهرگونه رویکردی به این حزب خودداری نمودوتا پایان ، همان رفتاری را داشت که درآغازاعلام کرده بود. میلانی درهمین ارتباط به تکیه بیشتر دکترمصدق به جریان رادیکال ترجبهه ملی اشاره کرده و بی آنکه نشانه ای از چنین اتکائی بدست دهد ، از آن می گذرد . این رفتار ریاکارانه دلیل واضحی دارد : چنین نیروئی درجبهه ملی وجود نداشته و تنها نیروی رادیکال دراین جبهه ، خود مصدق ودکتر حسین فاطمی وزیرخارجه وفادارو ثابت قدمش و برخی افسران میهن دوست ومنفرد ارتش بوده است . براستی میلانی چرا به چنین دروغ بزرگ و آشکاری متوسل می شود ؟ او خود بی آنکه خواسته باشد ، محرک چنین دروغ بزرگی را نشان داده است . آنجا که می گوید : هرچه نیازوتکیه مصدق به عناصر رادیکال بیشتر می شد کارشاه در جلب حمایت امریکا و انگلیس را آسان ترمی کرد . کارانگلستان هم درجلب حمایت امریکا برای شرکت درعملیاتی مشترک علیه مصدق سهولت حتی بیشتری می یافت (ص 208 ) . بله به این ترتیب مورخ ما تمام توجیهاتی را که دولت های امریکا وانگلستان درتوسل به کودتا علیه دکترمصدق نشخوارکرده بودند وآن را اقدامی علیه پیشرفت کمونیسم در ایران و استیلای کمونیستها برکشوراعلام کرده بودند، با دوجمله ساده تائید می کند ومسئولیت جنایت پلیدی راکه علیه ملت ایران مرتکب شده بودند ، از آنان دورمی سازد .
2 - میلانی همین گرایش را در تحلیل کودتای 28 مرداد و تاثیر عملیات آژاکس و چکمه نیز بکار برده و گمان دارد که : روشن نیست که آیا آنچه سرنوشت مصدق را در روز 28 مرداد رقم زد ، تنها و یا حتی عمدتا این طرح وتلاش بودیا اینکه عوامل متعدد داخلی و خارجی دیگری دست بدست هم داد و شکست دکتر مصدق را در ان روز تحقق بخشید . برای مثال سیا در گزارشی که در شب 28 مرداد برای رئیس جمهور امریکا آیزنهاور نوشت ، ادعا کرد که موجی غیر منتظره از واکنش نسبت به دولت مصدق در میان مردم و ارتش سبب شد که بنا برآخرین گزارش ها از تهران شهر به تصرف نیروهائی در بیاید که خودرا وفادار به شاه می دانند و از نخست وزیر منصوبش زاهدی دفاع می کنند ( ص 213 ). او در دنباله سخن خود طرفداران دکتر مصدق را به ارزیابی نادرست از علل سقوط دکتر مصدق متهم می کند و آنان را مخاطب قرار می دهد که : نمی پذیرند که مصدق اشتباهاتی در استراتژی و تاکتیک مرتکب شد و همین اشتباهات زمینه ساز سقوطش شد ( همان ) ودر ادامه اعلام می دارد که : روایات موجود در مورد آن روز اغلب بین دوقطب نوسان می کند ؛ شاه و طرفدارانش که تحولات آن روز را قیام ملی می دانستند و مصدق و طرفدارانش که می گفتند برافتادن مصدق در نتیجه یک کودتای امریکائی – انگلیسی رخ داد ( همان ) . او سپس به گفتاری شبه فلسفی روی می کند که بی مایه و فاقد تناسب با تاریخ نویسی وهمراه با آشفتگی و پریشان گوئی است : .... شاید باید پذیرفت که هردو قطب این دو روایت مطلق اندیش ، گره بر باد می زنند . هزارتوی تاریخ را به احکامی ساده و گاه حتی ساده انگارانه تقلیل می دهند . شاید سودای این قضاوت های مطلق ریشه در فرهنگ مانوی دارد که جهان را عرصه نبرد نیک و بد ، خیر و شر ، تاریکی و روشنائی می داند و عرصه خاکستری هستی را بر نمی تابد که در آن نیک و بد مطلقی در کار نیست و لاجرم کار قضاوت دشوار است . تنها با انصاف و انعطاف و آمادگی برای پذیرش اسناد و اطلاعات تازه می توان به شناختی مشروط و عارضی از این عرصه خاکستری دست یافت . در عین حال این قول هم اغراق آمیز به نظر نمی آید اگر بگوئیم در تاریخ سلطنت سی و هفت ساله شاه ....... رخداد های مرداد 1332 ( اوت 1953) مهمتر و تاثیرگذار تر از هر اتفاق پیش از انقلاب بود ( ص 213 – 214 ) .
3 - تاریخ شناسی آن گونه از علوم انسانی است که بیشتربر پایه ثبوت وضع ، کاویده می شود . در این وضع ، شاید ثبوت در خود تغییر کند اما از خود فراتر نمی رود و تنها هنگامی چنین وضعی حادث می شود که ارکان ثبوت ساقط شده و شیی از حالت اصلی خود خارج گردیده و به شیی دیگری تبدیل شده باشد . روش علمی در این گونه مطالعات تمایز و تفاوتی با علوم دیگر ندارد و همانند همه مطالعات ، معطوف است به استخراج واقعیت از میان شواهد اندک وانبوه . در تقسیم بندی علوم ، بر این حقیقت تاکید می شود که قوانین علمی تنها هنگامی شایسته چنین عنوانی هستند که قابلیت پیش بینی شان ، نقض ناپذیرباشد اما در امور اجتماعی و اقتصادی ، قابلیت پیش بینی سستی می گیرد و تنزل می یابد و به همین دلیل نیز قطعیت در علوم انسانی – به معنی قابلیت مطلق پیش بینی – تا اندازه زیادی محدود و در مواردی تقریبا مفقود است اما چنین کیفیتی ، نافی بقای قطعیت های میانی و کارکرد های آنان نیست و یکی از این قطعیت ها همانا این قاعده است که می گوید ، واکنش های مردم در برابر امور مشابه ، الزاما و همواره یکسان نخواهد بود . در قطعیت این قاعده تردیدی نیست و به همین ترتیب قطعیت بدیهیات نیز انکار ناپذیر است . اما جناب میلانی می خواهند خوانندگان کتاب خود و اصولا مردم ایران را – و اگر بشود مردم جهان را – قانع کنند که آن بدیهیاتی که تا امروز در پیوند با حادثه 28 مرداد 1332بر قرار بوده اند ، در حقیقت بدیهی نبوده و قابلیت های تاثیرگذاری نداشته اند . ایشان می خواهند بگویند که لحظه وقوع یک حادثه ، اعتباری برابربا عواملی دارند که احتمال وقوع آن حادثه را فراهم آورده اند ومی خواهند بگویند که آن ضربه یا تکان اساسی که در لحظه وقوع یک حادثه دگرگون سازبر شیی، وارد می شود برابراست با آن نیرو هائی که در پیدایش این ضربه موثر بوده اند . میلانی می خواهد مارا قانع کند که درارزیابی های علمی ومنطقی و استخراج قوانین حاکم بر اشیاء ، اعتبارقابلیت تلاشی و انحلال هرچیزی برابراست با اعتبارقدرت آن چیز دیگری که با ضربه خود شیی مفروض را منحل ومتلاشی می کند . ومی خواهد مارا به این باور برساند که تمام دولت های ترقی خواهی که براثر اقدامات ضدبشری دولت امریکا ساقط شده بودند ، بیشتربراثر تاثیرات متقابل و برابر نیروهائی از درون و بیرون به این سرنوشت مبتلا گردیدند و تاثیر دولت های کودتاچی دراین میان بیشتراز تاثیرمخالفان داخلی حکومت مفروض نیست و همانگونه که درجائی از کتاب خود اظهار داشته بودند که : تکیه گاه اصلی انگلستان برای طرح های خود ، ایرانیانی بودند که منافع شخصی خویش را بر منافع ملی رجحان می گذاشتند (17) دراین جا نیز می خواهد بگوید که : آنچه سرنوشت مصدق را رقم زد تنها عملیات آژاکس وچکمه ویا عمدتا این تلاش ها نبوده است بلکه عوامل متعدد داخلی و خارجی بطور برابردست بدست هم داده وشکست دکترمصدق را در آن روز تحقق بخشیدند و برای تضمین این ارزیابی ، سندی را گرو می گذارد که از پایه بی اعتبار است و هیچ ارزشی ندارد و تنها می تواند مصداقی برای آن ضرب المثل شیرین فارسی باشد که از شهادت دم بلند روباه به نفع او یاد می کند و آن سند ، گزارش سیا – طراح ومدیر کودتا – درشب 28 مرداد ازتهران برای آیزنهاورکودتاچی در باره این است که : موجی غیر منتظره ازواکنش نسبت به دولت مصدق درمیان مردم و ارتش سبب شد که شهرتهران به تصرف نیروهائی در بیاید که خودرا وفادار به شاه می دانند و از نخست وزیر منصوبش زاهدی دفاع می کنند ( ص 213 ). میلانی برای مطالب این گزارش دروغین که تنها پوششی برای استتارعملیات سرویس های اطلاعاتی و امنیتی خارجی و رکن 2 ارتش ونتیجه بسیج لمپن ها و اراذل و اوباش میادین میوه و تره بارو دلال های بازارو تفاله های طبقات شهری و روستائی بود به اندازه ای اعتبار قائل است که علیرغم اینکه خود مطالب گزارش مزبور را با کلمه " ادعا " محدود کرده است ، آن را سند ارزیابی های خود قرارمی دهد و حادثه ای تکاندهنده و اساسی را بر بنیادی مشکوک و لرزان بنا می کند .
4- میلانی 60 سال پس ازآن حادثه رسوا ومنحط ، شکل دیگری ازمدعیات برخوردارشدگان و برکشیدگان کودتا را تکرارمی کند . اگر آنان تمامی آن حادثه را قیام ملی می نامیدند ، ایشان بخشی از بنیاد های کودتارا برآیند اعتراضات ملی توصیف می کنند . اگر آنان ، کودتای امریکائی – انگلیسی را خیزش متحد جهان آزاد دربرابراستبداد کمونیستی می نامیدند ، این یک نیزکودتارا واکنش طبیعی جهان آزاد دربرابر تمایل دکترمصدق به چپ و رادیکالیسم نوشته است . گفتار درباره نیروهائی که در روز 28 مرداد به خیابان های تهران آمده بودند ، ورود به عرصه ایست که امثال میلانی بیشتربرای گسترانیدن ذهنیت های آشفته تعیین می کنند و الا کیست که سرکردگان آن تفاله های اجتماع را نشناسد : مهدی میر اشرافی . شعبان جعفری یا همان شعبان بی مخ . حسین رمضان یخی . تقی رمضان یخی . محمودمسگر. پری آژدان قزی ( رقیه آزاد پور) . ملکه اعتضادی . رضا شهرنوئی . اسدالله کچل ( گویا همان اسدالله خدایکی از اوباش جوادیه که در خاطراتش از فعالیت های سروان غفاری رئیس پلیس راه آهن در شامگاه 27 مرداد برای بسیج اوباش و اراذل جنوب شهرو عملیاتشان در روز بعد سخن گفته است ). اصغرشاطر( همان اصغر بنائی که به گزارش روزنامه کیهان ازشامگاه 27 مرداد درمیدان شاه عملیات علیه دولت و طرفدارانش را آغازکرد و از صبح 28 مرداد با نوچه های خود عازم مناطق مرکزی شهرشد) . امیر موبور . حبیب سیاه . خلیل ترکه . قاسم سرپلی . بیوک صابر. اسماعیل شله . محمد دخو . علی بلنده . علی رضائی معروف به قدم . ناصرحسنخانی معروف به ناصرجگرکی . اصغرعلینقی یا استادعلینقی معروف به اصغرسکسی . مصطفی کلیائی معروف به زاغی . برادران ابرام خان . برادران هفت کچلان . برادران لاله و در راس همه اینان ، برادران رشیدیان که روسای این سرکردگان بودند . روزنامه کیهان سه روز پس از کودتا ، در شماره 3070 / شنبه 31 مرداد 1332 گزارش کرده است که : روز چهارشنبه از میدان انبارگندم و میدان شوش و گارد ماشین و خیابان سیروس و باغ فردوس و صابون پز خانه و خانی آباد و میدان پاقاپوق دسته هائی از طرف آقایان طیب حاجی رضائی و حاجی خان خداداد و اکبر جاسب و حسین سلماسی و حاج عبدالحسین و عده ای دیگراز معتمدین معروف محل بسمت خیابان های مرکزی شهر رهسپار شدند و در حالی که فریاد های زنده باد شاه می کشیدند بدسته های دیگر ملحق گردیدند و با معاضدت سایر دسته ها ، بر ادارات و رادیو تهران مسلط شدند. در همین روزنامه ، آگهی شاد باشی منتشر شده که درآن ضمن ابراز خاکساری نسبت به شاه و اعلام اطاعت از سرلشکر زاهدی آمده بود : ...با رشادت عموم افسران با شهامت و درجه داران و افراد نظامی ارتش نیرومند شاهنشاهی ایران و به کمک عموم میهن پرستان واقعی بخصوص اهالی شاهدوست جنوب تهران ...همگی با یک قیام مردانه و با نثار نمودن خون پاک خود و نوشیدن شربت شهادت بهترین فرزندان این آب و خاک ، بحمدالله تعالی توانستند کشتی متلاطم و طوفانی این کشور را که در اثر نغمه های شوم خطرناک عده معدودی عناصر عوام فریب جاه طلب خائن ریاکارکه لحظه ای بیشتر به اضمحلال آن باقی نمانده بود ، بساحل مقصودنجات بخشیده اند. این اعلامیه شادباش را کسانی صادرکرده بودند که خودرا نمایندگان اهالی شاهدوست جنوب تهران و بارفروشان میدان امین السلطان می دانستند و ببینید که این شاهدوستان بارفروش میدان امین السلطان چه کسانی بودند : حاجی خان خداداد ، حسن بختیار ، طیب حاجی رضائی ( همان طیب معروف ) حسین اسماعیلی (همان حسین رمضان یخی ) ، طاهر حاجی رضائی ( برادر طیب ) حسین خداداد ، اسدالله جلائی فر، مهدی کریمی ، حسین کریمی ، حسن بهبودگر ( حسن سعله ای ) حسین صمیمی ، عباس مولوی ، ماشاءالله طاهری ( ارشد برادران ابرام خان )، احمد رئوفی ، عباس رئوفی ، اصغرعلینقی یا استاد علینقی (همان اصغرسکسی ) اصغرحلاج پور، یدالله عالم ، مصطفی خداداد ، رضاقائمی ،اسدالله طائب پور، جواد خداداد وبیفزائید براینان، یک دسته ازمتخصصان به اصطلاح روشنفکرخدمتگزارشرکت نفت سابق نظیر برادران بزرگمهر وبرخی مدیران و مخبران ایرانی جراید داخلی و خارجی همچون علی جلالی وعلی زهری و فرخ کیوانی وابوالقاسم پاینده وشمس قنات آبادی و برخی رجال سیاسی سابقا ملی نظیرمظفربقائی وحسین مکی وابوالحسن حائری زاده واغلب فراماسیونر های بی وطن وتمامی نظامیان فاسد و زمینداران بزرگ و سران ایلات و طوایف و گروههائی از بازرگانان و کارخانه داران و عمال آنان را که آفریننده چنین روزی بودند واگراراده ای درکاربود ، همانگونه که درروز 9 اسفند سال 1331 پیش آمد ، پیشگیری و یا دفع آن کار چندان سختی نبود .
5 - میلانی از اشتباهات استراتژیکی و تاکتیکی مصدق یاد می کند اما از هیچیک به وضوح نامی نمی برد. شاید گمان دارد که این اشتباهات از همان نوعی است که خود او مثلا در باره کوشش مصدق در جلب حمایت های حزب توده و تکیه بر رادیکال تر های جبهه ملی کشف کرده است و شاید اشاره او به موضوع اختیارات فوق العاده برای اصلاح امور اجتماعی و اقتصادی ایران است که با همه کاستی های وسیعش یکی ازارزنده ترین دستاوردهای دکتر مصدق بودویا سلب فرماندهی نیروهای نظامی و انتظامی ازشاه است که دوام مشروطیت و نظارت مردم برنیروهای نظامی تنها ازهمان طریق میسر بود و یا انحلال مجلس هفدهم واجرای رفراندوم را می گوید که اتفاقا با تاخیروتازه براساس اصلاحات ضد قانونی وضد ملی قانون اساسی بسال 1328 صورت گرفته بود . شاید مراد میلانی ازاشتباهات استراتژیک و تاکتیکی ، استقامت مصدق – اینان می گویند لجاجت – دربرابرامپریالیسم و زیاده خواهی های شرکت نفت سابق وتاکیدبرحقوق دولت مستقل ایران دربرابر دولت های بزرگ ومقاومت دربرابرمداخلات زیانبارکاشانی درامور دولت و یا کوشش برای بازداشت امثال مظفر بقائی و تعقیب قاتلان سرتیپ افشار طوس باشد . میلانی نمی تواند ازدیاد فاصله میان دولت مصدق و بلوک سوسیالیستی و بویژه دولت شوروی را از این گونه اشتباهات بداند و اگر دراین باره نظری داشته باشد ، بیشتر متوجه این است که چرا برافزایش این فاصله نکوشیده است . پس این اشتباهات را باید درجای دیگری جستجو کرد و به نظر می رسد که مراد او از چنین اشتباهاتی همان کشفیات مضحک او درباره جلب حمایت های حزب توده و اتکاء به رادیکالترهای جبهه ملی و همچنین ایستادگی در برابرامپریالیسم وکاستن ازقدرت ونفوذ شاه است واگر چنین باشد ، باید میلانی را یکی ازبدخواه ترین نوتاریخ نگاران ایرانی در30 سال اخیر دانست .
6 - براستی اشتباهات دکتر مصدق در چه بود ؟ برای پی بردن به این اشتباهات ، باید نگاهی به کارکرد دولت او داشت و اعمالی را که در2 سال انجام داده بر شمرد .
مصدق با استفاده ازاختیارات فوق العاده ، 122 قانون معتدل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و قضائی را تصویب کرد که مضمون همگی آنها جبران عقب ماندگی های جامعه ایران و تنظیم جریان ترقی عمومی و مشارکت آگاهانه مردم در معاشی متعلق به خود و انتقال به جامعه ای نوین و دوری از بلوک بندی های امپریالیستی و استقلال از نیروهای بین المللی بود. این قوانین ، برنامه ها و اهداف زیر را در نظر داشت :
1 – اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداری ها .
2 اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه به وسیله تقلیل در مخارج و بر قراری مالیاتهای مستقیم و در صورت لزوم مالیات های غیر مستقیم .
3 – اصلاح اموراقتصادی بوسیله افزایش تولید و ایجاد کارواصلاح قوانین پولی ومالی .
4- بهره برداری ازمعادن نفت کشوربا رعایت قوانین 9 ماده ای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت .
5- اصلاح سازمان های اداری وقوانین استخدام کشوری و قضائی ولشکری .
6– ایجاد شوراهای محلی دردهات به منظوراصلاحات اجتماعی به وسیله وضع عوارض .
7- اصلاح قوانین دادگستری .
8– اصلاح قانون مطبوعات .
9- اصلاح امور فرهنگی و بهداشتی و وسایل ارتباط جمعی .
10- تعدیل روابط ارباب و رعیتی ولغو بیگاری ودریافت 20% ازبهره های مالکانه اربابان و بازگردانیدن نیمی از آن به کشاورزان و اختصاص باقیمانده به خدمات روستائی .
دولت برای تضمین آزادی های فردی و جمعی ، حکومت نظامی تهران را لغو کرد اما شرارت هائی را که مزدوران انگلیس وامریکا درخیابان ها پدید آوردند – ودرسالهای اخیربا پژوهش هائی که درباره فتنه انگیزی پروکاتورهای گروه امریکائی بدامن صورت گرفته،آشکار شده است که این مزدوران چه کسانی بودند – دکترمصدق را به استقراردوباره حکومت نظامی سوق داد .
طبق قانون اختیارات فوق العاده ،احتکارقند وشکرممنوع گردید و10% ازمال الاجاره بخشی ازمستغلات خصوصی دراختیاربانک ساختمان قرارگرفت تا درساخت مساکن ارزان قیمت برای مردم فقیربه کارآید . قانون جدیدی برای بیمه های اجتماعی کارگران تدوین شد که درزمان خود یک تحول اساسی درراه تامین بخشی ازحقوق کارگران بود. برنامه پنج ساله راه سازی ونگهداری جاده های موجود تصویب شد و قانون تشکیل شرکت ملی نفت ایران وقانون تشکیل هیئت های صنعتی تدوین گردید و صادرکنندگان کالا از پرداخت مالیات وعوارض معاف شدند . قوانین جدید وموثری برای آموزش و پرورش و آموزش عالی وبهداشت عمومی وموسسات طبی کشورنظیر بنگاه رازی و بنگاه کل داروئی کشورنوشته شد وبا تغییردرقانون استخدام قضات ولغو اختیارات وزارت دادگستری درانتقال قضات به نقاط دیگر، براستقلال قوه قضائیه افزوده شد . محاکم اختصاصی منحل گردید و تشکیلات قضائی تجدید سازمان یافت و دیوان کیفرودادسرای آن منحل شد وتکالیف آن به دادسراها و دادگاههای عمومی منتقل گردید و درهمان حال گروههائی ازقضات فاسد و روسای بدنام دادگستری اخراج گردیدند واداره نظارت دادگستری منحل و دادسرای انتظامی قضات جای آن را گرفت. برطبق یکی ازمصوبات دوره فوق العاده ، زنان ایران درتشکیل یکی ازنهادهای دموکراتیک – یعنی تشکیل شوراهای شهروروستا و عضویت درآن ها، صاحب رای شدند و به این ترتیب یکی ازنخستین مراحل اساسی آزادی زنان در تاریخ معاصر ایران ، صورت قانونی و حقوقی به خود گرفت و ازحمایت های عمومی دولتی برخوردار شد. براساس یکی از مصوبات دوره اختیارات فوق العاده ، عوارض مالکانه کاهش یافت و بیگاری دهقانان لغو شد . بدستور دولت ، مالکان موظف شدند که 20 % عوارض مالکانه را به دولت واگذار نمایند که نیمی از آن به دهقانان مسترد می گردید ونیمی دیگر صرف عمران و آبادی روستا مشتمل برتهیه آب آشامیدنی ودفع آفات نباتی و کمک به روستائیان ازکارافتاده واحداث وتعمیرمساجد وحمام های عمومی وخانه های ارزان قیمت ومدارس وکارخانه های برق می شد.دولت مصدق برای اولین باردرتاریخ ایران ، فرماندهی پادشاه برنیروهای نظامی وانتظامی را برانداخت و این نهادهای قدرتمند را تحت نظارت دولت ومجلس و به طورغیرمستقیم تحت نظرمردم قرارداد وبا استفاده ازاین قدرت قانونی گروه بزرگی ازافسران و امرای فاسد وبدنام ارتش وشهربانی و ژاندارمری را برکنارکرد اما شاه وزاهدی ، پس ازاستقراردولت کودتا،همگی اخراج شدگان فاسد نظامی وانتظامی واداری وقضائی را به مقاماتشان بازگردانیدند و مجلس فرمایشی هیجدهم نیزبه فرمان شاه و زاهدی ، تمامی مصوبات قانونی دوره اختیارات فوق العاده را به بهانه مغایرت آنها با اصول قانون اساسی ، باطل گردانید .
ح – کوشش آگاهانه برای دور دانستن دولت امریکا از جریان عمومی سلطنت و دولت محمدرضاپهلوی و تبرئه آن دولت از همدستی با رژیم شاه
میلانی در هرجا از کتاب خود که مقدور بوده از گرایش دولت امریکا به انتقاد از خطاها و اشتباهات رژیم شاه و حتی تنبیه شاه یاد کرده است و مواردی را بازگفته که بطور عمده حکایت از تضاد میان طرزحکومت شاه با مصالح درازمدت امریکا درمنطقه وایران دارد. البته بخشی ازاین تضادها ، واقعیت داشته وحتی منجربه برخی تحولات و تغییرات قابل توجه درعرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران شده است اما برخلاف شیوه وطریقه استدلالی آقای میلانی آنچه که اهمیت دارد ، سرانجام این تعارضات و شیوه حل و فصل آنها وسیاست نهائی دولت امریکا در ایران و در باره رژیم شاه است و این سیاست همواره مشتمل برحمایت های وسیع و همه جانبه و دفاع ازاقتدارواعتبار داخلی و خارجی آن و اظهار همبستگی های سیاسی و اقتصادی درازمدت و بطور خلاصه سیاست همکاری های دائم امریکا با آن رژیم و حمایت های پیوسته از آن بوده است .
1– میلانی برخلاف سنت تاریخ نویسی نیم قرن اخیر که تقریبا بلااستثنا درتوصیف کودتای 28 مرداد 1332، آن را کودتای امریکائی - انگلیسی نوشته اند ، ابتکار به خرج داده و آشکارا خلاف بدیهیات شناخته شده تاریخی وسنت های شناخته شده تاریخ نویسی ، این کودتا را برای اولین بار،کودتای انگلیسی - آمریکائی می نویسند .
2- میلانی با طرح انتقادات امریکا از شاه و نمایش نمونه های متعددی از چنین انتقاداتی ، می کوشد که امریکا را ازتمامی جنایاتی که دردوران اتحاد آن دولت با رژیم شاه علیه مردم ایران صورت گرفته دورکند واعمال تبهکارانه ای را که رژیم شاه با استظهاربه مناسبات خود با امریکا و با استحضار آن دولت انجام داده بود ازدایره مناسبات دولت امریکا با کشورو ملت ایران خارج نماید. او دریکی ازهمین مواردبه حکم یکی ازدادگاههای امریکا برای توقیف دارائی های نقدی شاه درامریکا برای بررسی اختلاس های احتمالی او در وام های امریکا به ایران اشاره دارد و البته این را نیز می نویسد که مدیران بانک هائی که نقدینه های خانواده شاه در آن نگهداری می شد ، پیش از ابلاغ حکم دادگاه به بانک ها ؟ مهدی سمیعی نماینده شاه را ازآن آگاه کردند واونیزبسرعت این خطر را به شاه اطلاع داد وخانواده پهلوی نیز دراسرع وقت تمام پول هایشان را به بانک دیگری در اروپا منتقل کردند ( ص 320– 321). این جریان البته اندیشیده و برنامه ریزی شده بوده است چرا که اگردولت امریکا به واقع موافق چنین مجازاتی بود ، ازلحظه صدورحکم دادگاه همه مسیرهای عملیات نقل وانتقال پولی را مسدود می کرد وشاه وخانواده پهلوی نمی توانستند درساعات پس ازآن ، چنان عملیات پولی سنگینی را انجام دهند .
3- میلانی به موارد دیگری از احتیاط ها و تاملات دولت امریکا درباره مفاسد مالی شاه و خانواده او پرداخته و از اعتراضات امریکائی ها به شاه در باره رشوه خواری ها و حق و حساب گیری های مهبد واسطه شاه در معاملات تجاری و تصرفات بنگاه تجارتی ماه – متعلق به شاه – در معاملات تجاری دولت می گوید ( ص 294 – 296 ) و به هشدار های سفیر امریکا در ایران در باره رشد نارضائی میان مردم اشاره می کند ( ص 466 ) و از نگرانی های دولت امریکا نسبت به افزایش فاصله میان شاه و روحانیت می گوید ( ص 467 ). هشدارهای هلمز و آنتونی پارسونز را در باره تضاد میان رشد اقتصادی و دوام استبداد تذکرمیدهد ( ص 467 و 469 و 470 ) و هشدار های سیا در باره خطرات استبداد رو به افزایش شاه را بازمی گوید ( ص 470 ) و خلاصه اینکه هرجا نشانی از انحطاط و تباهی رژیم هست ، نشانی از واکنش هشدار دهنده دولت امریکا نیز دیده می شود و آیا نمی توان تمام این فرایند را تنها به معنای دور کردن امریکا از تباهی هائی دانست که خود یکی از موثر ترین سازندگان آن بوده است ؟.
انتقادات امریکا از شاه بخشی از روال طبیعی مناسبات میان بزرگتران و کوچکتران خانواده – اگر نگوئیم میان ارباب و نوکر – بوده است و اگر گهگاه شکل جدی تری به خود می گیرد ، نیاز به تنبیهی است که می تواند دوست خطاکار ویا شاگرد و مرید گناهکار را به راه بیاورد . بنا براین ، انتقاداتی را که آقای میلانی آنها را جانپناه خیانت های دولت امریکا نسبت به ملت ایران قرار داده است ، بیشتر معطوف به سالم سازی مناسبات خود با دشمن مردم ایران بوده وهیچ عنایتی به سرگذشت غم انگیز مردم ایران نداشته است .
ط – نگاهی به ترجمه فارسی کتاب
متاسفانه ترجمه فارسی کتاب نگاهی به شاه ، حاوی معایب ادبی بسیاری است و حکایت از آن دارد که این کتاب – اگر استحقاق لازم را برای ترجمه داشته باشد – توسط کسی به فارسی ترجمه شده که وقوف لازم را به زبان و ادب فارسی و احکام دستور زبان فارسی و تاریخ سیاسی معاصر ایران نداشته است. ترجمه آقای میلانی از کتاب خود ، لنگش هائی دارد که بیش از هر چیز دیگری صلاحیت مترجم در فارسی سازی کتاب خودشان را اندک می نمایاند . به مواردی از این لنگش ها توجه کنید:
1- ایشان بارها علامت مفعول بی واسطه را در جائی دیگر و نا متناسب با مدلول آن بکار برده اند . نظیر این که در باره پرون نوشته اند : ...کار نظارت بر باغ های هتلی که متعلق به رضاشاه بود را به او سپردند ( ص 67 ) و این بی دقتی و رفتار محاوره ای در کلام رسمی بارها در مواضع گوناگون کتاب و از جمله در همین صفحه تکرار شده است .
2 - آقای میلانی بارها کلمه مستحضر را به جای کلمه مستظهر به کار برده اند . مثلا در صفحه 16 کتاب نوشته اند که مجله کاوه : ... چند سالی به کمک آلمان مستحضر بود و در صفحه 504 در باره بختیار نوشته اند که : .... به حمایت ارتش مستحضر نبود . و همین اشتباه را در صفحات دیگر نظیر 113 و 119و 411 و 470 تکرار کرده اند .
3 - ایشان در باره یکی از مباحث بسیار دلخواه خود که همانا خیالات طمع کارانه بلشویک ها در باره تصاحب مناطق هم جوار با شوروی است ، چنان تعجیلی در اثبات این خیالات نشان دادند که دو عبارت دندان طمع تیز کردن و چشم طمع دوختن را با هم ترکیب نمودند و این عبارت درخشان را از میان آنها بیرون کشیدند که : بلشویک های تازه به قدرت رسیده شوروی ظاهرا برای دیگر ایالات ایران که هم مرز شوروی بود نیز دندان طمع دوخته بودند ( ص 17 )
4 - آقای میلانی دریکی از واژه سازی های خود که خوشبختانه پیگیری نشده است ، کلمه جعلی و عوامانه تقاطی را به معنی مخلوط شده و درهم فرورفته به کار برده اند و بنیاد آن نیز در ظاهر چنین است که گویا آقای میلانی واژه ترکی قات را که در فارسی به صورت قاتی ( قاطی ) در آمده است ، کلمه ای عربی فرض کرده اندو آنرا به باب تفاعل برده و مصدر تقاطی را از آن ساخته اند و در سخن از ادعاهای اردشیر زاهدی راجع به توازی فعالیت های مخالفان مصدق با عملیات کودتائی امریکا و انگلستان علیه دکتر مصدق ، اظهار داشته اند که : ....گاه تلاش های این دو جریان در روایت او تقاطی و همسوئی پیدا می کردند ( ص 213 ) . خوانندگان محترم کتاب البته این دقت را معمول می دارند که شاید مراد آقای میلانی ، کلمه تقاطع بوده است که احتمالادر حروف چینی و چاپ به صورت تقاطی در آمده است اما سیاق عبارتشان آشکارا از همسوئی و اختلاط دو جریان سخن می گوید و نمی تواند واژه تقاطع را در نظر داشته باشند زیرا که کلمه تقاطع فقط به معنای برخوردکردن ، یکدیگر را قطع کردن ، از هم گسستن ، از یکدیگر جدا شدن و قطع کردن دوخط یکدیگر را در یک نقطه است و چنین مفهومی با مقصود آقای میلانی فاصله عمیقی دارد زیرا ایشان بالصراحه از توازی فعالیت های سرلشکر زاهدی و طرفداران شاه و منتقدان مصدق با طرح کودتای انگلیسی – امریکائی سخن گفته اند ( همان ) و همه می دانند که خطوط متوازی هیچگاه یکدیگر را قطع نمی کنند . پس مراد آقای میلانی همان تقاطی است واگرغیر ازاین باشد آنگاه داستان عذربدترازگناه به میان می آید . چرا که باید توضیح دهند که خطوط متوازی یا موازی چگونه می توانند یکدیگررا قطع کنند .
5 - ایشان در راستای واژه سازی های خود ، ساخت ظاهری برخی ازکلمات را که معنایشان پیوسته به همان ساخت سابق است چنان تغییر داده اند که حاوی معنای دیگری شده است اما با وجود چنین عملی ، ایشان هنوز همان معنای سابق را از آن مستفاد می کنند . برای نمونه نگاه کنید به صفحه 490 که واژه هراسناک را به جای کلمه هراسان به کار برده اند : .... در آستانه 28 مرداد ، شاه از حمایت ارتش ، بخش مهمی از طبقه متوسط و بازاریانی که از نفوذ کمونیست ها هراسناک شده بودند برخوردار بود. همه می دانند که واژه هراسناک به معنی ترس آور وهراس انگیز به کار می رود حال آنکه مراد ایشان از این واژه ، ترسیده و بیمناک است .
6 - آقای میلانی در استفاده از برخی کلمات ، جهات معنائی آنها را تغییر داده و بدور از فصاحت لازم یک نوشتار پژوهشی ، آنها را به دلخواه خود به کار برده اند .ایشان در یکی از این موارد کلمه رجحان را اینگونه بکار برده اند : در واقع در بیش و کم همه موارد تکیه گاه اصلی انگلستان برای طرح های خود ، ایرانیان بودند که منافع شخصی خویش را بر منافع ملی رجحان می گذاشتند ( ص 17 ) و کیست نداند که واژه رجحان بطور عمده با مصادری همچون بخشیدن و دادن و نهادن همراه است .
ی – سرانجام
کتاب نگاهی به شاه نمونه واضحی از انحطاط در تاریخ نویسی است و به اغلب آن مسائل و مباحثی که در هر تاریخ نویسی علمی و اجتماعی مورد توجه مورخان است ، اعتنائی ندارد . این کتاب یک شرح حال نویسی ماجرائی و شبه سینمائی و به دور از تاثیرات عینی طبقات اجتماعی و گروه های سیاسی و نیروهای متعلق به گذشته در اوضاع و احوال جدید و فاقد هرگونه ارزیابی انتقادی از تاثیرات استعمار و ارتجاع و امپریالیسم در اوضاع و احوال ایران است و بسیاری از مشکلات ایران را به نیرو های ضد امپریالیست جهان منتسب می کند . این کتاب تنها راه توسعه و ترقی ایران را در همراهی با غرب و به زبان دیگر در پیروی از غرب امپریالیست می داند و با وجود دخالت های آشکار آن در توطئه های فراوان علیه ایران مستقل ، غرب امپریالیست را متحد و دوست ایران و حامی استقلال کشور می شناسد و در ارزیابی از انقلاب ایران همان مباحث و مطالب دولت های امریکا و انگلیس را تعقیب می کند و مطالباتی همانند آنان دارد . او با تقبیح اصلاح طلب شرافتمندی همچون جیرولامو ساوونارولا و تطبیق او با مسائل انقلاب ایران ، در حقیقت انقلاب ایران را تقبیح می کند . کتاب میلانی در عین حال ، انتقاد ازشاه واستقبال ازسرگذشت او نیزهست اما چرا ؟ او چرا باید درسرزمینی که مسکن صدهاهزارنفر ازسلطنت طلبان فراری است ، براین مرده پرسرو صدا چنین بی پروا لگد زند وبسیاری ازاتهاماتی را که متوجه او بوده است ، تائید کند ؟ شاید پاسخ این سئوال درسرانجام سلطنت فرو ریخته پهلوی باشد که دیگرتحت هیچ شرایطی جنبشی ندارد. او جانورمرده را به قربانگاه برده است تا امریکا را ازکانون اعتراضات وانتقادات ایرانیان وطنخواه وآزاده و عدالت طلب خارج کند. او ایران را به سفره ای دعوت می کند که قریب 40سال پیش ازکنارآن برخاسته است . سفره ای که تنها لایق آرایشگران امپریالیسم و استبداد سرمایه است . ایران می تواند بدون دوری گزینی ازبقیه جهان و بدون تبدیل گذشته به موانع آینده وبا پرهیزازهرگونه ستیزه جوئی های بی دلیل ویا اظهارخصومت های مدام نسبت به دشمنان آشکارونهان،براستقلال خودازامپریالیسم ومطامع آن پایداربماند وبرروی داعیان و دوستداران نظم دلخواه امریکا این ابیات آموزنده و درخشان ازمنظومه عقاب ، سروده پرویزناتل خانلری را بخواند که :
سال ها باش و بدین عیــش بناز تــوومــردارتو و عمــردراز
من نیم درخوراین مهمــــــــانی گند و مردار ترا ارزانـــــی
منبع:برگرفته از شماره 8 «دو ماهنامه دانش و مردم» چاپ تهران
*بخش اول نگاهی به شاه؛ برائت نامه آمریکا www.akhbar-rooz.com
|