اندر حکایتِ پایین و بالای نظام و نقش مردمِ همیشه در صحنه
م . شاکی
•
ناسزا گفتیم عمری شاه و شیخ و شحنه را
چون ندانستیم نقشِ مردمِ در صحنه را
مردمی که پای منبر، عقل خود را باختند
عمرِ خود را سوختند و کارِ خود را ساختند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣۰ مرداد ۱٣۹۵ -
۲۰ اوت ۲۰۱۶
ناسزا گفتیم عمری شاه و شیخ و شحنه را
چون ندانستیم نقشِ مردمِ در صحنه را
مردمی که پای منبر، عقل خود را باختند
عمرِ خود را سوختند و کارِ خود را ساختند
مردمی که سرخوش و خندان نشاید دیدشان
جز به فتوای مباحِ مرجعِ تقلیدشان
او که خود سر میکشد در رختخوابِ خاص و عام
وانچه را خود میکند بر دیگران دارد حرام
ذِکرِ مرجع پیش آمد، ذهن من گمراه شد
فکرِ من درگیرِ نقلِ قصه یی جانکاه شد:
«آن شنیدستی که روزی آیت اللهی عظام
عزم خود را جزم کرد و رفت بالایی نظام؟
با مدد از مکر و فکر بکرِ یاری خوش زبان
رفت او بالا و پایین ماند شخصِ نردبان
زیرِ پایش ماند و دست خویش را قلّاب کرد
عکس او را در کنارِ فردِ قبلی قاب کرد!
تا بَرَد اورا به بالا با هزاران دنگ و فنگ
خود به پایین رفت در این بازی الّاکلنگ
بانگِ "ما را هم بکش بالا"، جوابش «خیر» بود
چون که تنها دستِ آن بالانشین بی خیر بود
گفت "از دستِ علیلم نیست کاری ساخته"
تازه آن پایین نشسته، دستش آمد باخته!
گفت: "بعد از آن همه ابرام در بالا کشی
جای من این بود تک خور!؟ واقعا که جاکشی"!
پس، از آن پایین به بالا حمله های نرم کرد!
تا سرِ یارانِ بالا را به پایین گرم کرد!
لیک دید آنان به نحوی غرق در این بازی اند
کز نشستن بر سر این مامله ناراضی اند!
دید طفلک در نهایت چاره یی جز صلح نیست
گفت باشد، ای که بالا بُردَمَت، بالا بایست!
تو از آن بالا بخور، من نیز با پایین خوش ام!
«نه» نگو که نقشه ی نابودی ات را میکشم
گفت آن بالا نشین: "سرگرم کار خویش باش
جای این افکارِ تخمی، رو به فکرِ ریش باش!
چون نباشد ریش و پشمِ چشمگیری مر تو را
کِی کند آیا حساب، این خلق، حتی خر تورا ؟"
کارِ آن بالا نشین هر روز بالا می گرفت
بود گرچه ابله و نالایق و خنگ و خرفت
هر که از بالای آن بالا نشین تعریف کرد
ارزشش بالا گرفت و ارزها در کیف کرد
هر که با بالانشین قاطی شد و زد خوب لاس
شد زهمراهانِ خاص و مجریانِ اختلاس
هر کسی در امرِ مالِش، خبرگی را پیشه کرد
اندر آن مجلس که دانی سَردَواند و ریشه کرد!
هر که هم از بینِ خاصان، شاکی از این عصر شد
رأفتی گر شاملش شد تا ابد در حصر شد
شاعری، مداحی و موسیقی از بن روضه شد
اسمِ دانشگاهها با امرِ بالا حوزه شد
عاقبت، محصول این ترفند و بالاآوری
شد نمادِ بی رقیبِ خدعه و خودباوری».
نقش مردم نیز در این قصه دارد جای خود
مردمی که جمله استادند در اغوای خود
مردمی که وقتِ اخذِ رأی با انگشتِ خویش
می تپانند ارّه را تا دسته اندر پشتِ خویش
راست یا چپ؟ مردمی درگیرِ مکروه و مباح
با کدامین پای باید رفت اندر مستراح؟!
مردمی که زیرپای عقلِ خود را رُفته اند
در ثنای هر بتی الله اکبر گفته اند. /
------------------------------ --------
م . شاکی
۲۰ مرداد ۱۳۹۵
|