حضور بی حضور
شهلا بهاردوست
•
چگونه دوست داشتن را اینجا بنشانم؟
بر پیشانی خطی دیگر
دلم سخت می گیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٣ دی ۱٣٨۵ -
٣ ژانويه ۲۰۰۷
حضورت در شهر
سایه ات میان چهار دیوار و یک پنجره
جا مانده ای!
روی نبض من می زنی نفس
پیچ در پیچ، رنگین، کوتاه و بلند
آزاد، ممنوع می کنند آدمکها
با کلاه، بی کلاه
آدم
در بند
بی بند می کنند عروسکها
عروسکها، با ستاره، بی ستاره
ابله
چشمانت سرخ نوشیده امشب
چشمانم سرخ می بارد هر شب
واژه کم نمی آورم
امّا
چگونه دوست داشتن را اینجا بنشانم؟
بر پیشانی خطی دیگر
دلم سخت می گیرد
میز دراز، من گِرد می شوم
هنوز نفس می زنم
می زنی روی نبض من
باد فراموشی چرا اینجا نمی وزد؟
سایه ات میان چهار دیوار و یک پنجره
جا مانده ای!
هر روز زنگها در انتظارِ نوازش دستها
به خواب نمی روند چشمهایم
مدام می دوند روی خطهای همزبان
و همزبانان،
جا مانده ایم زیرِ ثانیه های شکسته که تُند می دوند
از عادی گذشته ام
می دانم
خو گرفته ام به چشمهایی که کورند
به شدّت عارضه
جا می مانم تا دوست داشتن مرز فرهنگ لغات را بشکند
اینجا میان چهار دیوار و یک پنجره بنشیند
با من که از عادی گذشته ام!!!
هامبورگ، ۲ ژانویه ۲۰۰۷
www.bahardoost.de
|