چند غزلواره از واهان تریان، شاعر ارمنی
ترجمه: آرسن نظریان
•
سر می رسم، همچون ترانه ای از یاد رفته،
ترانه ای در هم تنیده از دعا و عشق و التماس
در لحظه ای که موج می زند بیحسی در دل تو
سر می رسم تا ترا به منزلگه دیگری فراخوانم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۶ شهريور ۱٣۹۵ -
۲۷ اوت ۲۰۱۶
واهان تِریان (١٩٢٠- ١٨٨۵)، شاعر و فعال سیاسی اوایل قرن گذشته ارمنی است که با وجود عمر کوتاه آثار زیبایی از خود باقی گذاشت. مجموعه "رویاهای سپیده دم" باویژگی های سمبولیک و رمانتیک ا ولین اثرادبی تریان بود که برگ جدیدی در ادبیات غنایی ارمنی باز کرد و تا امروز نیز توسط نسل جوان باشور و علاقه خوانده می شود.
تریان در شروع انقلاب اکتبر، به انقلاب پیوست و در رده های بالای حکومت تازه تاسیس شوروی مسئولیتهای خطیری را به عهده گرفت. در ١٩٢٠، طی ماموریتی در آسیای میانه براثر بیماری درگذشت.
درزیر، ترجمه سه سروده از مجموعه یادشده را ملاحظه می کنید.
شبح عشق
همچون بالهای لطیف تاریکی
سایه ای، باگامهای بی صدا، ناپیدا،
گذر کرد نوازشگرانه از میان گل و سبزه،
شبحی با جامه سپید دخترکی رنگ پریده،
همچون نسیم سبکبال شامگاه
لرزشی نرم در بوته ها افکند.
در پهنه سکوت و غربت دشتها
نجواکنان پرکشید آن عروس رویایی،
نوای ملکوتی عشق را
زمزمه کرد در گوش دشتهای بخواب رفته.
تنها طنین زمزمه او بنشست بر گلها،
زمزمه ای که زان پس آشیانه گزید در دل من.
تنهایی
در تنهایی ملال آور تو من سر می رسم،
در لحظه افسردگی سایه های رو به غروب،
در لحظه به خاک سپردن تمناهای بی پاسخ،
در نومیدی و دور شدنت، من سر می رسم.
سر می رسم، همچون ترانه ای از یاد رفته،
ترانه ای در هم تنیده از دعا و عشق و التماس
در لحظه ای که موج می زند بیحسی در دل تو
سر می رسم تا ترا به منزلگه دیگری فراخوانم.
سر می رسم در لحظه دفن کردن رویاهای محتضر،
در لحظه غلیان دریغ و آه و افسوس،
تا دستت را بگیرم، تا دردت را حس کنم،
تا نور شادی در تاریکی ات روشن کنم.
اندوه
بسان شمعهای افسرده مراسم دفن
یکی ستاره ها را اندوهگینانه بر هم می زند.
ابری تیره بر می نشیند بر روحم
در درونم پر پر می شوند گلهای پرطرب.
آسمان با نرمی بیمارگونه باز می کند رویش را
واپسین عطر گلی که در حال پژمردنست.
آه، واژه های ناتوان دعاهای صمیمی من
عشقی از تو در آن دورها برنمی انگیزد.
در دل من فقط ناله سرد گریه،
اشکی اما دیگر نمی ریزد بر سیاهی روز
قلب من می میرد در تاریکی بی پایان
تو مگر نیستی ای نور رویای من؟
|