هدیه
پیشکش به شاعر و هنرمندِ عزیزمان خسرو باقرپور
اسد رخساریان
•
شاخه ای گل می چینم
و میارمش
تا به تو هدیه کنم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٣ شهريور ۱٣۹۵ -
٣ سپتامبر ۲۰۱۶
این شعر پیشترها منتشر شده است. اگر آن را این روزها می نوشتم، تقدیم اش می کردم به شاعرِ دل آزرده ی این روزهای سخت˚ تلخ و غم آگینِ غربت و تنهایی ها، یعنی خسرو باقرپور.
در این ایّام خسرو متنی نوشته است که، با این آواها آغاز می شود: "دل نگرانم شدید، پیغام گذاشتید..." آتش فشانی از خشم و درد در این نوشته پنهان است. رُمانی نانوشته در زیروبم مکنوناتِ حسّی و عاطفی آن خودنمایی می کند. پس از خواندنِ چندباره ی آن، دیدم: حرفی دارم که باید با "دوست" در میان بگذارم. آن حرف مادّه ی خامی بود که زبانِ بیان نداشت. این از ویژگیِ سراسر احساسی آن ناشی نمی شد، بل، به دلیلِ حالتی بود که در سراسرِ وجود نیوشنده ی آن از رهگذرِ آن متن یافته بودم. تا قطعه شعری با فیگور کلاسیکِ هزل آمیزِ خود از خسرو، که آن را نیز در صفحه ی فیسوک اش یافتم، کارِ خودش را کرد. این قطعه، در اوجِ خونِ دل خوردن ها و دندانِ خشم بر جگر فشردن ها نوشته شده است. انگار شاعر، ایستاده است بر لبِ پرتگاه و پیله و پیرایه هایی را که بر دورِ تنش پیچیده، جدا می کند و آن ها را بر هستی واژه هایی از جنسِ خودِ آن ها می پیچد. آنگاه بود، که این قطعه از مجموعه شعرِ "غزل برای زیبای خفته ی ایرانی" از خاطرم گذشت...
اسد رخساریان
هدیه
پیشکش به شاعر و هنرمندِ
عزیزمان خسرو باقرپور
شاخه ای گل می چینم
و میارمش
تا به تو هدیه کنم
تو آن را می بویی
می بوسی
و به من می گویی
این غم انگیزترین حرفی است
که مشامِ دلِ تو می شنود
می روم
غمگینم
و می اندیشم
که طبیعت
زندگی
یا هستی
می گشاید در من
یک دریچه از آه
یک دریچه از اشک
یک دریچه از شعر.
|