یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رهنمودهای بی بی سی برای "چپ های نو و مدرن" در ایران-ناصر آقاجری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ شهريور ۱٣۹۵ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۶


 kmkoomk.wordpress.com

در این شرایط جهانی که امپریالیسم با باور به پایان تاریخ می خواهد همه ی سر زمین ها را به زیر سلطه اقتصادی و سیاسی خود در بیاورد و با نگرش پست مدرنیستی به فرمالیسم روی آورده و منکردرون مایه و سرشت در پدیده های تاریخی – اجتماعی گردیده است، شاهد رهنمودهایی از سوی رسانه هایی هستیم که همیشه در خدمت استعمار و امپریالیسم بوده اند،ارسال پیام و تفسیرهای رهنمودی برای نیروهایی که در شکل و فرم با ادعای مخالفت با ساختارسرمایه خود را چپ نشان می دهند، و بزعم بی بی سی دوست و همراه هستند می نماید.{ البته با توجه محور مختصات در ریاضیات در فاصله باضافه بی نهایت و منفی آن، حتا یک راست هم نسبت به یک راست تر چپ می تواند باشد یا رفسنجانی نسبت به مصباح یزدی چپ تصور می شود همان طور که آقای غنی نژاد اقتصاد دان نولیبرالیسم به "دیدگاه های سوسیالیستی" شاه هم اشاره می کردند آن هم به دلیل سرمایه داری دولتی زمان ایشان.} در فرهنگ طبقاتی ما عارفان و بزرگانی بودند که گفته هایشان در جهت منافع تولید کنندگان اجتماعی بود و عده ای هم درخدمت نظام سر کوب گرزمانه ی خود، مدعی عرفان می شدند، از این رو در میان دو بیتی ها،غزل ها،افسانه ها و کنایه هایشان خط سرخ طبقاتی را می توان شناخت. البته اگر قصد یک بررسی همه جانبه را داشته باشیم نه تصور کنیم بررسی کار هنری تنها پرداختن به فرم وساختار شعر، غزل و یک اثر هنری است و هدف شاعر و اندیشمند را که از این ساختار به عنوان ایک بزار برای بیان پیامش استفاده می کند، ندیده بگیریم بدین رو این آثار و ضرب المثل های ما همیشه جنبه طنزی دارند با دولبه ی برنده. یکی از این عارفان بزرگ در کلاس درسش به وسیله یکی از دانش جویان ش مخاطب قرار می گیرد و ایشان می گویند: استاد، فلان کس در بازار؛ از شما بسیار تعریف می کنند. دانش جو انتظار داشت استاد خُرسند شود و با شادی از او ستایش نماید ولی دید استاد به گریه افتاد از او پرسیدند علت گریه شما چیست؟ استاد گفت: نمی دانم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام که یک تاجرِ بازار از من ستایش می کند.(این مطلب را به احتمال بالا در تذکره اولیاء عطار خوانده ام) در هر صورت این گونه رهنمود دادن برای چپ وطنی(مدرن و نو"با چهره ی انسانی") آیابه این دلیل نیست که آن چند نفری که به اندازه یک آکادمی علوم بین المللی روزانه ترجمه هایی در فرم علمی صادر می کنند ودر میان حتا برخی روشنفکران با ارزش ما شبهه ایجاد کرده اند، ریگی به کفش دارند؟ آنهم با روش و عمل کردی که برای نوشته ها و آثار علمی مارکس ارزشی فرا علمی قایل می شوند و آن را در عمل مقدس تصور می کنند، و با این سبک کار مارکسیسم را هم، به یک مذهب، یک لا تغیر (درحالی که بنیادهای مارکسیسم بر حرکت و تغیربنا شده است) تبدیل می کنند. با نگرش متا قیزیکی خود اصول و قوانین علمی ش را آیه هایی ابدی می پندارند و از سوی دیگر، دیالکتیک را یک فرضیه اثبات نشده به مریدانشان معرفی می کنند که تنها با بازگشت به ایدآلیسم عینی هگل کامل می گردد. تعجب آور نیست وقتی می بینیم در رسانه های وطنی "چپ آرتدوکسی" را شب و روز در هاون می اندازند و می کوبند. البته حق با جماعت چپ نو و "مستقل" و نولیبرالها است، زیرا که باید، باور به تغیر را که مربوط به دو قرن گذشته است، کهنه، ارتدوکسی و خاین و . . .و به پایان تاریخ باور ندارد، می باید شب و روز درهاون کوبید.
٨ سپتامبر۲۰۱۶ برابر با ۱٨ شهریور ۱٣۹۵ بی بی سی در صفحه اول مجله خبری اینترنتی
" پس از کلی صغرا و کبرا. . . "پس از فروپاشی . . . چپ جدیدی در اروپامتولد شد که توانست رابطه اش را با لیبرالیسم و ارزشهای دموکراتیک به گونه ای اساسی باز سازی کند و مفاهیم وحساسیت های سیاسی اش را از نو بسازد. چرخش بزرگی که ازسالهای دهه نود آغاز شده است تا کنون ادامه دارد. این چرخش فعال ساختن امر سیاسی و امر حقوقی در تفکری تاریخ گرایانه است. چپ ایران هنوز معنای این چرخش را به درستی درنیافته است.بنابراین هنوز نتوانسته است رابطه اش با لیبرالیسم را بازسازی کند.بخشی از چپ هوادار دموکراسی است. اما این هواداری بیش از اینکه یک انتخاب نظری تأمل شده باشد انتخابی سیاسی است . . . برای دموکراسی خواهی یه چیزی بیش از حسن نیت نیاز داریم،بایدبا ریشه های نظری دموکراسی تعین تکلیف کرد . . . بحران در مواجه با لیبرالیسم و به عبارت دقیق تربا موج اول و دوم مدرنیته مهمترین بن بست نظری چپ ایرانی است.
چپ پس از ظهور رژیم های تمامیت خواه کمونیست به تدریج با دوگانه دشواری روبروشد که ذخیره فکری و سیاسی اش توان پاسخ گویی به آن را نداشت:یا باید در جبهه لیبرال خود را جای می داد ویا باید با تمامیت خواهی کمونیست متحد می شد.عملا تا اواخردهه هفتاد بخش بزرگی از چپ غربی در نوسان وتردید میان این دوانتخاب بوده . . . "
"آری این چنین است" برادران چپ، که رسانه ها و بلند گوهای کهنه استعمار و امپریالیسمی که دستانش تا آرنج به خون زحمتکشان جهان حتا تا هم اکنون، در یوگسلاوی برای تجزیه اش، افغانستان،عراق با گلوله های غنی شده از اورانیم ش،سوریه اوکراین و یمن آلوده است و در نظریه دموکرات وهوادار حقوق بشر است ودر عمل درنده وجنایت پیشه؛ برای چپ "مدرن، نو و مستقل (وطنی)" رهنمود صادر می کند تا از راه مارکس با "چهره ی انسانی" مارکس جوان، مارکس جدا نشده از ایدآلیسم عینی هگل، منحرف نشوند. اگر قصد داشته باشیم این نوع رهنمودها را با فرهنگ پُر بار ایرانی همآهنگ کنیم باید چنین گفته شود: باید سعدی گونه زیست.تنها با پند و اندرز اقلیت و اکثریت درمانده جامعه را راهنمایی کرد(مستقل و غیر جانبدار) و در فکر تغیر ساختار نبود که مشکل در مردم است نه در ساختار. و از راه حافظ پرهیز کرد که او آرتدوکس، وابسته و . . . است زیرا او جمع را دعوت به " آمدن " برای اتحاد می کند تا " فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم"
باز چپ و این بار از نوع دیگرش، با چنین تیتری. ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۶ برابر با۲۱ شهریور ۹۵
"چپ"در ایران مرده است؟
در این گزارش، زنده یاد محمد نخشب بنیان گذار نهضت خدا پرستان سوسیالیسم را در دهه ۲۰ اولین فردی در تاریخ مبارزات طبقاتی مردم ایران می داند که هم به باور الهی اعتقاد داشته اند و هم به سوسیالیسم و مذهب شیعه را، دارای این درون مایه و سرشت می پنداشته اند. نویسنده به شیوه ی تاریخ نگاران نو لیبرال با حذف گزینشی؛ مهمترین بخش تاریخ مبارزات مردم ایران را دور می اندازد، تا واقعیت های تاریخی را مسخ کند. ترکیب باورهای الهی و عدالت اجتماعی تاریخی بسیار دراز مدت دارد و مربوط به دوران پیش از اسلام ایران است (فیام مزدکیان ) ویا بزعم برخی تاریخ نگاران به دوران هخامنشیان و قیام گیومات یا بردیایه دروغین و پس از اسلام، در باورهای الهی ایرانی به صورت قیام و باور خرم دینی و در باور شیعه در فرم شیعه آل بویه و قرمطیان، سر بداران و . . . و در دوران قاجاریه با جنبش دهقانی بابیه نمود پیدا می کند. ولی در دوران مدرنیته پیش از پیروزی انقلاب مشروطه ایران، اندیشمندانی چون شیخ احمد روحی، میرزا آقا خان کرمانی و خبیرالملک و . . .(به تاریخ بیداری ایرانیان اثر ناظم الاسلام کرمانی جلد یک مراجعه گردد) و در دوران مشروطه اکثر سوسیال دموکراتهایی که سازمان غیبی را بنیاد نهادند و مسلحانه با استبداد جنگیدند دارای چنین گرایشی بوده اند(تاریخ مشروطه ایرانی اثر احمد کسرویمراجعه گردد). شاید نویسنده بی بی سی خواب نما شده است و می خواهد مرگ چپ را در ایران جشن بگیرد؟ ولی رسانه های امپریالیستی این آرزو را با خود به گور خواهند برد. تا زمانی که استثمار وجود دارد، چپ علمی ققنوس گونه از میان خاکستر مرگ برمی خیزد.
لیبرالیسم یک سکه با دو رویه متضاد است. در میان ورق پاره های اصول و نظریه ها، پشتیبان دموکراسی وآزادی و برابری وبرادری است ولی ساختار اقتصادی – سیاسی را به گونه ای برنامه ریزی یا بزعم "بهترین دموکراسی دنیا" مهندسی می کند که حاکمیت و اهرم های قدرت در دستان اقلیت برای همیشه باقی می ماند. در ضمن درون مایه قانون های اساسی ش آزادی انتخاب راهی، غیر از سرمایداری را در عمل نفی می کند. بهترین نمونه های عمل کرد تاریخی این شیوه در همه قاره های دنیا با کودتاهای خونین بیاری ارتش پنهان سرمایه داری (سازمانهای اطلاعاتی شان) می باشد. هم چون سرکوب خونین حزب اسپار تاکیست و ترور رهبران آن در آلمان پس از جنگ جهانی اول که کشتار کمونیست های آلمان مقدمه ای شد، برای ظهور نازیسم.کودتای فرانکو در اسپانیا و جنگ و کشتار پس از آن، کودتای ژنرالهای آمریکایی در یونان،۲٨ مرداد ایران و کودتا علیه دولت قانونی دکترمصدق و اعدام کمونیست ها،کودتا در اندونزی برعلیه دولت قانونی سوکارنو و کشتار یک میلیون کمونیست به جرم دگر اندیشی و خواست راهی و مناسباتی غیر سرمایه داری،کودتا در شیلی و کشتار و نسل کشی بازهم کمونیست ها، در گرنادا و . . . و امروزه که جنگ، این ضرورت حیاتی مناسبات سرمایه، برای تعدیل بحران های دوره ای این ساختار معلول و بیمارجهانی (سرمایه داری)، با کمک خرافی ترین باورهای مذهبی ودر شکل و به نام مبارزه با تروریسم از افریقا تا آسیا و اروپا را در خود فرو برده است و بهار عربی را به دیکتاتور های سر سپرده بدل کرده یا در جنگ خانگی در خون غرق کرده است. با وجود این همه واقعیت های دردناک باز برادران مستقل و غیرجانبدار و چپ نو و مدرن آغوش این استثمارگر خون ریز را رها نکرده اند وکودکانه به ابزار دروغین سرکوب این ساختار "پارلمان تاریسم" دخیل بسته اند و به دموکراسی سرمایه داری چشم امید دارند. واز سوی دیگر خود را مستقل تصور می کنند. آیا وابستگی به جبهه سرمایه استقلال نام دارد؟ و همیاری با جبهه ی کار وابستگی است !!!! . . . شما قضاوت کنید.
با وجود این همه فاکت عینی چرا روشنفکران ومردم مسخ شده هنوز به این باور نرسیده اند که سرمایه، مناسباتی ویرانگری است؟! از دوران استعمار تا کنون امپریالیسم با کمک دست نشاندگان وطن فروش و فرماسیونی ش با بنیاد دیکتاتوری در کشور های پیرامون و کشتار روشن اندیشان آن، عقب ماندگی فرهنگ سیاسی و مسخ را به اکثریت مردم تحمیل کرده اند و باور به سرنوشت و تقدیر را مجددا باز سازی و احیاء نموده اند. از سوی دیگر در کشور های پیش رفته با انحصار رسانه ها گناه نارسایی های ساختار را به گردن " افراد" می اندازند نه مناسبات اقتصادی. در کنار این واقعیت ها گرایش اقتصادی طیقه متوسط به جبهه سرمایه، جبهه کار را در اقلیت قرار داده است. در این میان گروهی از روشنفکران طبقه متوسط کشورهای پیرامون و پیش رفته زیر پوشش یک چپ سترون و اخته شده و یا با نگرش غیرعلمی تاریخ نگاران مستقل و عیرجانبدار" این روند واپس گرایانه را یاری می رسانند، آنهم در یک پوشش مارکسیستی، تا چند نفری را که از دامهای آنهاجسته اند اسیراندیشه های غیر علمی کنند و کارگران را از داشتن همیاران روشن اندیش خود، محروم نمایند، تا نا توانایی ها و کاستی های نظریه لیبرالیستیی را به دوش مجریانی که قصد کاربردی کردن آن رادارند بیندازند و ساختار بیمار را از زیر نقد اجتماعی خارج کنند. زمانی که این جماعت حرف از پایان تاریخ می زنند باور به لاتغیرنگرش ایدآلیستی"برکلی" را در فرمی نو بیان می کنند و معتقدند، ساختارسرمایه ابدی است ودر این تقدیر نباید دست بُرد.
مارکس، انگلس، لنین و همه ی کمونیست های انترناسیال اول و سوم به دین علت دیکتاتوری پرولتاریا را باور داشتند و شعار اصلی خود قرار دادند چون، با شیوه علمی و آمار و ارایه هزاران سند(به کتاب کاپیتال مراجعه گردد) وبا استناد به روند تاریخی زندگی این ساختار اقتصادی، استثمار یا بهره کشی انسان از انسان را اثبات نموده اند. پرده های استتار این مناسبات واپس گرا را پس زدند و مانند یک آکادمیسین علوم ریاضی و فیزیک از همه ی زوایا این مناسبات اقتصادی را بررسی و تشریح کرده اند و با کشف درون مایه و سرشت آن که قاپیدن ارزش اضافه ای است که کارگران خلق می کنند و تحلیل عمل کردهایی که سراسر استثمار،کشتار و جنایتِ این مناسبات انگل صفت است؛ به دیکتاتوری پرولتاریا روی آورده اند. چرا دیکتاتوری ؟ چون نمی توان به نام آزادی یک بیمار روانی را که قصد برده کردن(استثمار) انسانهای دیگر را دارد، آزاد گذاشت.تنها ممنوعیت ساختار سوسیالیسم علمی بهره کشی انسان از انسان است. اگر در جنوب شرقی آسیا به نام کمونیست باور مساوات طلبانه روستایی قرون گذشته را معیار قرار داده اند و هزاران نفر را به قتل رساندند(پول پوت ) این شیوه به نگرشش مارکسیسم لنینیسم ارتباطی ندارد. یا اگر در چین با همان نگرش و به نام انقلاب فرهنگی روشنفکران را یا به قتل رساندند و یا با تحقیر حذف کردند و هزاران نفر را با سیاست های غلط اقتصادی از گرسنگی کشتند، به جهان بینی علمی ارتباطی ندارد این عمل کرد ها با دیکتاتوری کارگران صتعتی در تضاد است. همان گونه که در شوروی پس از پایان دیکتاتوری فردی { قضاوت در باره این دیکتاتوری بدون بررسی و تجزیه و تحلیل شرایط جهانی ( محاصره نظامی و اقتصادی جبهه کار به وسیله امپریالیسم وفرو رفتن مناسبات امپریالیستی در فرم نازیسم و فاشیسم برای نابودی جبهه کار) کاری است غیر علمی و شیوه ای است لیبرالی } حزب کمونیست تحت تاثیرفشارهای اقتصادی و نظامی جنگ سرد به جای دیکتاتوری کارگری - مردمی به دیکتاتوری حزبی روی نهاد و دیدیم این شیوه باعث شد تا مشتی فرصت طلب به مرور حزب را از درون تخریب کنند و در نهایت جبهه کار را در هم شکستند. در این آزمون و خطای تاریخی باید کاستی ها را شناخت و از میان برد و با قدرت عدالت اجتماعی را بنیاد نهاد.
هیچ شکستی پایان تاریخ نیست بلکه هر شکستی ما را ژرف تر آگاه خواهد کرد و قوی تر، برای ساختن جامعه ای بدون بهره کشی انسان ازانسان وبدون غارت دست رنج کارگران به نام آزادی بازار و دموکراسی لیبرالی و نولیبرالی، آماده می نماید.

اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
نگرش برخی از کارگران نفت گر پروژه ای ایران
ناصر آقاجری
۲٣ شهریور ماه ۱٣۹۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست