تابستان «سعید» چگونه گذشت؟
سهیلا صدیقی
•
سعید درحدود ۲۰۰ کیلومتری شهر اصفهان زندگی میکند. او هم مثل همه بچهها درس میخواند و باید امسال سوم مهر به مدرسه برود، اما او تابستانی برای خوش گذرانی و استراحت نداشته. این را دستهای کوچکش میگویند که آن ها را درست مقابل عکاس گرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲ مهر ۱٣۹۵ -
۲٣ سپتامبر ۲۰۱۶
سعید روی آجرهای دپو شده مینشیند و دستهایش را به عکاس نشان میدهد
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کوره های داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای ۲ هزار و ۵۰۰ تومان!
اطراف شهر اصفهان زیادند، کوره های آجرپزی. کورههای خانوادگی که از لگدمال کردن گل بگیر تا پختن آجر در آتش را خودشان انجام میدهند. کوره ها پُر اند از بچههایی که تابستانشان به «دپو» کردن آجر میگذرد، در میان این بچهها اما خبری از صدای خنده و بازیهای کودکانه نیست. هرچه هست، کار است و مردانگی.
این کورههای آجرپزی زمستانها خاموش اند، اما تابستان که میشود، طبقه کارگر و آنها که دستشان کمتر میرسد، به همراه اعضای خانواده شان راهی کورهها میشوند. کسانی که خانهای از خود ندارند، آجر میسازند برای خانههای دیگران. تا پایان ماه شهریور کارشان همنشینی با خاک، گل و آتش زیر آفتاب داغ است.
سعید یکی از همان بچههایی است که صبح و عصر در کوره کار میکند. وظیفهاش جمع کردن آجر گلی خشک شده و انبار کردن آن برای خشک شدن کامل است. ۱۰ ساله است با این نگاه مردانه و صبور.
او هر روز برای کارگری به کوره می آید. زیر آفتاب داغ که بدجوری هم پوست صورتش را سوزانده آجرها را روی هم می گذارد تا روزگارش را بنا کند. آن هایی که از نزدیک او را دیدهاند، می گویند، سعید اهل اعتراض نیست. از همان اول صبح که به کوره میآید، فقط کار میکند و کار.
شاید ما به سعید بگوییم «کودک ۱۰ ساله» اما او فقط عنوان کودک را یدک می کشد؛ مردی است، برای خودش. سعید و امثال او در ازای دپو کردن هر هزار آجر که وزن زیادی هم دارد، ۲ هزار و ۵۰۰ تومان دستمزد میگیرند که نتیجهاش می شود، همین دست های کوچک پینه بسته.
سعید درحدود ۲۰۰ کیلومتری شهر اصفهان زندگی میکند. او هم مثل همه بچهها درس میخواند و باید امسال سوم مهر به مدرسه برود، اما او تابستانی برای خوش گذرانی و استراحت نداشته. این را دستهای کوچکش میگویند که آن ها را درست مقابل عکاس گرفته است و پاهایش کوچکش که خسته و خاک گرفتهاند، از قدم زدن روی خشت های داغ، زیر آفتاب تابستان.
او زیر همین آفتاب داغ این لباس گرم زمستانی را پوشیده است، شاید برای اینکه لباس دیگری ندارد. محل استراحتش روی همین آجرهای خشن است که با آن ها عکس گرفته است. نگاهش هم واقعا همین قدر نافذ و عمیق است و همین قدر جدی.
گروه عکاسی که به کوره رفتهاند، دلشان میخواهد به سعید و دوستانش در کار کمک کنند. دست به کار هم میشوند، اما پس از جا بجا کردن حدود ۶۰ آجر خسته می شوند و کار را رها می کنند، اما سعید باید همچنان آجرها را نان کند.
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کورههای داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای ۲ هزار و ۵۰۰ تومان!
این عکس مردادماه ماه سال ۹۵ توسط مهدی ناظری (عکاس آزاد) در یکی از کوره های آجرپزی اطراف شهر اصفهان ثبت شده است.
ایسنا
|