بشکنی ای قلم ای دست اگر...
اسد رخساریان
•
در "سلام بر حیدربابا"، دخل و تصرّف، زیاد می شود. من آخرین نمونه ی آن را در اثری از آقای توحیدِ معبود دیده ام. کتابِ ایشان "پدیده ی حیدربابا" در ۱۳۸۳ در تهران از سوی نشر اندشه ی نو منتشر شده است. نویسنده، دارای مدرکِ لیسانس در رشته ی زبان و ادبیاتِ پارسی است. تألیفاتش در عالمِ نویسندگی هم در همین زمینه ها است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ مهر ۱٣۹۵ -
۲٨ سپتامبر ۲۰۱۶
نصیبِ من تهدید و طعنه ها شد
گردنکشی و تزویر و ریا شد
دلخوشی ام مُشتی آدم نما شد
دست در دستِ ابلیسان نهادید
تاجِ خاری سرِ انسان نهادید."۱"
سلام بر حیدربابا، بند صدوده
در "سلام بر حیدربابا"، دخل و تصرّف، زیاد می ¬شود. من آخرین نمونه ی آن را در اثری از آقای توحیدِ معبود دیده¬ام. کتابِ ایشان "پدیده ی حیدربابا" در ۱٣۸٣ در تهران از سوی نشر اندشه ی نو منتشر شده است. نویسنده، داری مدرکِ لیسانس در رشته ی زبان و ادبیاتِ پارسی است. تألیفاتش در عالمِ نویسندگی هم در همین زمینه¬ ها دور می زند. ایشان خود در آذربایجان به دنیا آمده و لابد، از آنجایی که به سراغ توضیح و تشریحِ فرهنگِ "سلام بر حیدربابا" رفته است، باید این زبان را به درستی بشناسد و در نوشتن آن دقّت و مراقبتی ویژه¬ از خود نشان دهد. امّا حقیقت این است که مسئله کاملاً خلافِ آن را در این کتاب به نمایش می¬ گذارد. من در این نوشته، به سراغِ اشتباه¬ های ایشان در نوشتنِ لغات ترکی نخواهم رفت. چرا که در حالِ حاضر در خارج از ایران به سر می ¬برم و این کاری است که باید در آنجا انجامش داد و جامعه را از سهل ¬انگاری¬ هایی چنین فاحش آگاهی رسانید. موردِ تلخِ رنج ¬آوری که در این کتاب خود نمایی می¬ کند، قطعه ¬ای است که ایشان خود نوشته و به نامِ شهریار، در میانِ قطعاتِ دیگر جا کرده است. آن قطعه در کتابِ ایشان، در بخشِ دوّم "سلام بر حیدربابا" آمده، که زیرِ شمارهی هشتادوهشت، قابلِ تشخیص است. آن را باهم بخوانیم تا این سخن را بعد ادامه بدهم.
(بیر وقتینده بو مکتب پرگار ایدی
بیر "مسیّب" بیر "ممد حسن" وارایدی
بیری خلفه، بیری ورزشکار ایدی
آخود بیزله اویناماغا گئدردی
اوزی بیزه اویناماق اورگدردی)
اگر می ¬خواهید بخندید، بر شما حرجی نیست. شوخی مضحکِ شگفتی است این، که توحید معبود، در انبوهه ی بندهای یک شاهکارِ بسیار بسیار شناخته شدهی ادبی، آن را جا کرده است. چندین استاد ریز و درشت هم رهاوردِ ایشان را از نظر گذرانده و بسا خربزه¬ ها زیرِ بغل ¬شان گذاشته ¬اند. به راستی آقای معبود، چه هدفی را با این بندِ الحاقی دنبال می¬کند؟ آیا از جایی دستور گرفته است که به آخوندها، در یک شاهکارِ شعری، منزلتی تاریخی عطا کند؟ و در قبالِ آن به نان و نوایی یا مقامی برسد! یا این که دارد برای نعماتی که دوست دارد، در آینده شاملِ حالش شوند، زمینه¬ سازی می¬کند!
بی ¬تردید هر صاحب ¬ذوقی و هر آنکه با زبانِ ترکی شهریار آشنایی دارد، بیدرنگ به این نوشته و نسبت ¬دادنِ آن به این شاعر می ¬تواند، برافروخته شده و نزدِ خود دچارِ افسوس هایی شود که شهریار خود در قطعه ¬ای دیگر از منظومه ¬اش بر زبان رانده است:
آنک بشر چون گرگ های هار است
وق زده و خمیده بالا و پست
در کمینگاهِ آن که از غم شکست
تا بریزند و لشِ او بر درند
قسمتیِ خویش به دندان برند. "٢"
سلام بر حیدربابا بند ۱۰۴
بندِ الحاقی آقای معبود، به منظومه ی شهریار، غلط اندر غلط هم هست. هم از نظرِ انشایی و هم از نظرِ دستوری. از نظر معنایی هم وقتی آن را بکاویم، تازه از مقاصد جنابِ گوینده آگاه خواهیم شد. آن معنا کدام است؟
معنا:
"روزگاری، این مکتب بروبیایی داشت. "مُسیّبی" بود و "ممد حسنی". یکی مبصر بود و دیگری ورزشکار. آخونده با بچّه¬ ها بازی می¬کرد و به آنها بازی یاد می¬داد."
تو خود حدیثِ مفصّل بخوان از این مُجمل. آقای محترمی که چنین بندی را به مجموعه ی "سلام بر حیدربابا" می ¬افزاید و زبانِ سخنورِ زبردستی چون شهریار را تا حدِّ یک بچّه دبستانی با انشای غلط پایین می ¬آورد، بندِ خود را آب داده است. یعنی مقاصدِ خود را لو داده است. آخوندها دارند حکومت می ¬کنند و در تمامِ میراثِ ادبی و فرهنگی دیروز و امروزِ ایرانی دست می ¬برند. بسیاری از آثارِ ماندگارِ شاعرانِ ایرانی، در کنارِ آثارِ سانسورشده ی بزرگان و حتّا ناشناخته ¬های ادب و فرهنگِ جهانی، امروزه چنان به بازار کتابِ ایران پرت می ¬شوند، که فقط یادآورِ شیرِ بی ¬یالِ و دُم و اشکم مولانای رومی است. یا چنان در این آثار دخل و تصرّف می ¬شود که مردم، با آگاهی غریزی خود از کم و کیفِ هرآنچه به بازار می ¬آید، خواندنِ آن¬ها را به لقایشان می ¬بخشند. تعطیلی انتشارات بزرگ و معتبر خاصه در تهران، در درازای حکومتِ به زودی چهل ساله ی آخوندها، کسادی روزافزونِ بازارِ کتاب، بی ¬اعتنایی مردم به نویسندگان و شاعران و غیره، نتیجه ی بلافصلِ سیاستِ توطئه در فرهنگ و قلمروهای آشنا و ناآشنای آن است. قلع و قمع کردن آثار فکری بشری در زیرِ چترِ حکومتِ سلطانی و استبدادِ دینی، مانندِ کوبیدنِ تبر در ریشه ی درختان اثر خواهد کرد. ملّتی که نتواند اندیشه تولید کند و روشِ انیدشیدن بیاموزد، از بازآفرینی و به¬-آفرینی خود در پیشروی به سوی آینده باز خواهد ماند. در میانِ بسیاری خطرها و فجایعِ دیگر، جامعهی ایران و ایرانی، امروزه با چنین خطر و فاجعه¬ ای نیز دست به گریبان است.
سپتامبر ٢۰۱۶
"۱و ٢" برگردان ها از من است.
|