نگرش زن به خود، در ترازوی نقد
شهین محمدی
•
زن باید به عنوان یک فرد، قبل از هر کس خود کاوشگر مشکلاتش باشد و در راستای ریشه یابی این معضل یقینا" باید از خود شروع کرده و خویش را نقد نماید. نه اینکه با نسبت دادن همه چیز به جنس مخالف، از زیربار مسئولیت شانه خالی کرده و چشم به را ظهور قهرمانی رستم گونه باشد تا او را به بهشت سعادت رهنمون کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۶ دی ۱٣٨۵ -
۶ ژانويه ۲۰۰۷
بر کسی پوشیده نیست که زنان جامعه ما، به طور نسبی با نگاهی تبعیض گونه مواجه بوده اند. ریشه این تفکر در عمق تاریخ لولیده و اقتصاد و عقیده بر تنومندی آن افزوده اند. به همین دلیل شکافتن و تحلیل آن به وقت و فراغت زیاد نیاز دارد که از توان مقاله ای چند دقیقه ای خارج است لذا قصد بنده در این مقاله نگاهی است جدی و درونی به وضعیت زنان. تلاش بر این است که «نگاه زنان به خود» مورد نقد قرار گیرد و مشکل آن با دیدگاهی درونی و نه بیرونی و محیطی تحلیل شود. منظور از بکاربردن لفظ جدی، گریز از تقدیس، تظلم نمایی، لالایی و یا مسلح شدن به سلاح عوامفریبانه تحقیر و طعنه است. به قول برتراند راسل «رویکرد درست نه رویکرد تقدس است نه رویکرد تحقیر. بلکه همدلی انتقادی است» ۱
متد تحلیل در دو مقوله جدا، اما به هم پیوسته ارائه خواهد شد
الف: نگاه زن منطقه به خود
ب: روش و ابزارهای رسیدن به خواست وهدف
الف: نگاه زن به خود
متاسفانه کاویدن وضعیت روانی- رفتاری زنان، کاوشگر را به این نتیجه ناگوارمی رساند که اکثر قریب به اتفاق زنان منطقه با نگاهی «کم ارزش» به خود می نگرند. هر چند شاید در جدل های ظاهری به دفاع از خود پرداخته و مخالف این نظر باشند، اما با استفاده از روش های مدرن تحقیق، عینیت آن آشکار میشود. شاید عواملی چند دست به دست هم داده و این تفکر را در حافظه ناخود آگاه وی جای داده و هم چون هنجاری، درونی کرده باشند. تفکری که زن را در مقایسه با جنس مخالف از جایگاه- توان- حقوق- ارزش و اهمیت کمتری برخوردار کرده و شاید پناه بردن به ابزار «عاطفه- گذشت و خوبی» روشی برای جبران یا پنهان نمودن این اندیشه باشد.
در همین راستا کاوش میدانی به عمل آمده که جهت اطلاع نتیجه آن به اطلاع می رسد* ۱: درپاسخ به این سوال که اگر مرگ یکی از شما «خواهر و برادر» حتمی و مقدر باشد، دوست دارید کدام یک از شما زنده بماند؟
۲۵ خواهر و برادر در گروه سنی ۲۵ – ۱٨ سال و با شرایط اجتماعی و تحصیلات متفاوت به این پرسش پاسخ داده اند به طوری که ۲۱ نفر از دختران زنده ماندن برادر و ۴ نفر زنده ماندن هردو را خواسته اند. در حالیکه از میان ۲۵ پسر ۲٣ نفر زنده ماندن خود و ۲ نفر زنده ماندن و یا مرگ هر دو را پسندیده اند.
همان سوال از ده پدر و مادر باشرایط اجتماعی متفاوت پرسیده شد که۷ نفر از مادران زنده ماندن پسر و ٣ نفر زنده ماندن هردو را پسندیدند. در حالیکه ۵ نفر از پدران زنده ماندن پسر و ۵ نفر زنده ماندن هردو را انتخاب می کردند.
سوال دیگری از ۱۰ خواهر و برادر جوان جویای کار با تحصیلات نزدیک به هم پرسیده شد که اگر قرار باشد به یکی از شما کار بدهند کدامیک در اولویت هستید.
۹ نفر از دختران برادر را در اولویت می دیدند. در حالیکه کل پسران خود را مستحق می دیدند.
همین سوال از پدر و مادر آنان پرسیده شد که وضعیت باز هم تغییری نکرد و اکثریت قریب به اتفاق پدران و مادران پسر را در اولویت شاغل شدن می دیدند.
هر چند بر اهل فن پوشیده نیست که این تفکر نه ذاتی است نه فطری بلکه اکتسابی و آموختنی است و می توان خانواده و جامعه را مسئول آن دانست. اما مگر نه اینکه نیمی از آن جامعه که مسئول تربیت بوده اند زنان اند؟!
هانری پاستالوزی متفکر و بانی روانشناسی در آموزش پرورش می گوید: «صدها انسان اگر از بین می روند برای آن است که کسی نیست آنان را به ارزش خود آگاه کند».
دقت در این جمله جایگاه احساس ارزشمندی انسان در زندگی فردی و اجتماعی را نمایان می سازد. زیرا احساس ارزشمندی اعتماد به نفس- رفتاری معتدل- قائل شدن ازرش برای دیگران- امیدواری- تلاش- زدودن توهم و ترس از خود و بخصوص ترس از آینده را به دنبال دارد و موجب خوشبختی فرد در زندگی می شود.
نباید فراموش کنیم که جامعه و بخصوص روش و سیستم تعلیم و تربیت غیررسمی و رسمی، در نوع نگاه به خود تاثیر جدی دارند. ویرجینیا ستیر در کتاب آدم سازی در همین رابطه می گوید: «احساس ارزشمندی فقط در محیطی می تواند شکوفا شود که در آن محیط به تفاوت های فردی ارزش داده شود، اشتباهات اغماض شوند، تبادل نظر جریان یابد، قوانین قابل انعطاف باشند و غیره» ۲
این گفته، جمله مشهور سیمون دبوار متفکر و ادیب تعهدگرا را به یاد می آورد که می گوید: «بشر دایره ای نیست که شعاع هایش همیشه به هم برابر باشند» ٣
در همین راستا باید اذعان کنیم که زن باید باور کند که:
۱- او هم انسان است با تمام خصوصیات انسانی. تفاوت او با دیگران تفاوتی است فردی که بسیار طبیعی و بدیهی است.
۲- زن فردی است دارای ارزش و جایگاه خاص خود. و این محقق نمی شود که مگر اینکه چنان جایگاهی برای دیگران قائل باشد.
٣- زن همچون «فرد» دارای حقوق و تکالیف است که خواست آن و عمل به این نشانه رشد فردی و مدنی اوست.
۴- زن فردی دارای استعداد بالقوه خاص. که برای شکوفایی آن تلاش کند.
۵- توهم تفاوت جنسی در ابعاد ویرانگر و مخرب توشه تلخ تاریخ است اما جبری و غیرقابل تغییر نیست.
۶- زنان باید همراه با لالایی این اندیشه بزرگ را به پسران و دختران خود منتقل و این تفکر را در وجود آنان درونی کنند. زیرا پایه ریزی شخصیت انسان در دامان مادر صورت می گیرد.
ب: ابزار و روش های رسیدن به خواست و هدف
ویرجینیا ستیر، صاحب کتاب آدم سازی و صاحب نظر در تعلیم و تربیت، روش های رسیدن به خواست و هدف را به سه دسته تقسیم می کند:
۱- روش استدلال علمی و جدی
۲- بحث و جدل طبیعی و منطقی
٣- ابزارهای قهر آمیز
انسان آنگاه که خود را در حصار جمعی دید چاره ای نداشت جز آنکه در عین تلاش جهت حفظ هویت و شخصیت فردی بخشی از خواست و منافع خود را در این راه فدا نماید تا به زندگی آرام و مسالمت آمیز خود ادامه داده و در جمع پذیرفته شود. نبرد طبیعی و گاها" غیرطبیعی در راستای حفظ منافع و تحمیل اراده از یک طرف و مقاومت هم نوعان از سوی دیگر منجر به برخورد و نهایتا" به کارگیری از ابزارهای انتخابی میشده است. این حالت مسیر خود را هم در خانواده و هم در اجتماع می پیمود تا نهایتا" منجر به روش و هنجار اجتماع پسند میشد. اما فرد در هر حالت مجهز به شرایط مسلح به ابزارهای کارآمد رسیدن به هدف میشد- فرهنگ- جامعه و نوع تربیت در چگونگی روش و ابزارها موثر بوده اند. جامعه ای هم چون یونان باستان با جامعه ای مثل استرالیا و یا سودان و بین النهرین تفاوت هایی داشته اند که حاصل اجتماع و فرهنگ خاص آنها بوده است. اما در درون جوامع هم نوع شخصیت- میزان تحصیلات و آگاهی اجتماعی- تعادل در رفتار و اندیشه- باز بودن دریچه های اطمینان و اعتماد- امید به آینده و احساس تعلق اجتماعی و... عواملی هستند که در انتخاب نوع روش و ابزار رسیدن به هدف موثر هستند.
متاسفانه نوع این روش و ابزارها در جوامع سنتی و غیرمدنی و به نسبت در جامعه خود ما، بیشتر قهرآمیز و خشن می باشد و در حالت عادی بیشتر از بحث و جدل طبیعی- سنتی و عادی استفاده می شود. در حالی که در جوامع مدرن از استدلال عقلانی- علمی و مدنی (قانونی) استفاده می کنند.
هرچند در وضعیت نسبی، زنان منطقه بیشتر از مردان، در موقعیت خاص و مشکل آفرین به ابزارهای قهرآمیز پناه می برند روش های هم چون: غُر زدن- لج کردن- دعوا و مرافعه- اذیت کردن- دشنام کردن- نفرین کردن- طلب کردن آمرانه و یا مظلومانه- گریه کردن و غیره ابزارهای معمولی زنان منظقه به منظور دست یابی به هدف و رسیدن به خواست هستند. گاها" مشاهده میشود که این روش ها به حدی خشن میشوند که در حد خودکشی و خود آزاری ظهور می کنند.* ۲
شاید هنوز زنان منظقه به مرحله ای از رشد مدنی نرسیده اند که به ابزار استدلال علمی و عقلی مجهز شوند و یا اینکه میدانی از سوی جنس غالب برای آنها مهیا نشده است که در هر صورت کم کاری خود زنان قابل اغماض نیست. گو اینکه زنان در فکر برداشت رایگان محصول در جامعه پیچیده امروز هستند و یا اینکه تلاش آنان درحد برداشت گندم نبوده و آنها با کاشت کاه هم به کاه و هم به گندم نمی رسند و رنج خود را بر باد رفته می یابند. به قول دکارت: «برای به دست آوردن کاه باید گندم کاشت آن کس که گندم بکارد هم به کاه و هم به گندم می رسند در حالی که زارع کاه نه به گندم و نه به کاه نمی رسد»
زنان منطقه به دلیل شرایط بسته اجتماعی هنوز روش های مقاومت علمی و اصولی را نیاموخته و به کار نمی گیرند. به همین دلیل دست و پا زدن های آنها در نهایت نوعی فنا شدن و منجر به نتیجه ای ناعادلانه می شود در حالیکه باید در عین اعتقاد به فناپذیری، مقاومت کنان سرنوشتی عادلانه را جویا باشیم. همان گونه که سنا تکور، ادیب فرانسوی قرن نوزدهم می گوید: انسان فناپذیر است شاید چنین باشد و بگذارید مقاومت کنان فنا شویم و اگر نابودی در انتظار ماست سرنوشت عادلانه را مهیا کنیم. ۴
متاسفانه در راستای رسیدن به خوشبختی حتی مادران هم اطاعت محض دختران را خواستارند و این اطاعت محض را نشانه اخلاق- عاقل بودن و ادب تعریف کرده و نزد دختر و پسر درونیش می کنند. غافل ار اینکه همانطور که برتراند راسل میگوید: اطاعت محض کودک را یا بردبار بار می آورد یا شورشی اما خانواده به عنوان اولین مرکز آموزشی و بسیار پراهمیت، آموزش اطلاعات را به دختران در سرلوحه برنامه خود دارد و این به روشی عادی و روزمره درآمده و زبانزد است همین جاست که اطاعت کردن دختر در طول زندگی به روشی عادی و معمولی درآمده و پذیرفته می شود. به قول فروم «ما اطاعت می کنیم چون عادت کرده ایم» ۵.
به همین دلیل است که زنان تبدیل به انبوهی انسان برده صفت می شوند و در عین رضایت از وضعیت به جنس مخالف میدان خودکامگی وبهره کشی می دهند. به قول این گفته مشهور «خودکامه وجود ندارد تنها بردگان وجود دارند».
مجموعه عوامل ذکر شده و عوامل دیگری دست به دست هم داده زن را طوری تربیت می کنند که زن خود را فراموش کرده و سرنوشت خود را به دست دیگران می سپارد و با نسبت دادن ریشه های صفت خویش به دیگران منتظر اقدام آنان در جهت خوشبخت نمودنش باشد شاید شما هم با عروس خانم های جوان زیادی آشنا باشید که در صحبت ها و آرزوهای خویش از داماد انتظار دارند آنان را خوشبخت نماید. حتی خانواده عروس و بخصوص مادر او به دفعات این توقع و انتظار را به داماد گوشزد می کند. و یا جامعه به زنان طلاق گرفته طوری می نگرد که گویا شوهر با طلاق دادن او بدبختش کرده است. این موارد به طوری جدی بیانگر تفکری است که زن را فردی هم سنگ مرد قرار نداده و همان ضعیفه توصیفش می کند. در حالی که زن باید، فردی مستقل، دارای اختیار و اراده و مسلط بر سرنوشت خویش توصیف شود. مصطفی رحیمی در کتاب تراژدی قدرت، در همین زمینه می گوید: «خود را فراموش کردن و در هر کاری دست قدرت دیگری را دیدن، دلیل تنبلی ذهن و بازگشت به وضع بدوی است». جامعه بدوی است که هر چیزی را که اندک مشکلی برایش ایجاد کند به ارواح شریره و شیاطین منسوب می دارد.۶
آیا جامعه ما هنوز در چنان وضعیتی است یا حافظه ناخود آگاهمان هنوز تحط تسلط آن تفکر بدوی است؟ و اگر چنین است راه خروج کدام باید باشد؟
آری، زن باید به عنوان یک فرد، قبل از هر کس خود کاوشگر مشکلاتش باشد و در راستای ریشه یابی این معضل یقینا" باید از خود شروع کرده و خویش را نقد نماید. نه اینکه با نسبت دادن همه چیز به جنس مخالف، از زیربار مسئولیت شانه خالی کرده و چشم به را ظهور قهرمانی رستم گونه باشد تا او را به بهشت سعادت رهنمون کند. دنیای امروز به طور جدی تسلیم عزم و اراده جمعی – حرکت و آگاهی است و از انقیاد قهرمانان رستم گونه رها شده است. ما باید این گفته برتولد برشت، نمایش نامه نویس آلمانی را مد نظر داشته باشیم که می گوید: «وای بر ملتی که نیاز به قهرمان دارد».
اجاز بدهید که در پایان گفتار به آغاز آن بازگشته و مجددا" اظهار نمایم که: اینکه زنان جامعه ما با مشکلات مواجه اند بر کسی پوشیده نیست. و متذکر شوم تا زنان جامعه به سعادت نرسند جامعه روی سعادت نخواهد دید. و این مهم با لالایی و تراژدی نامه نویسی و تظلم نمایی حاصل نخواهد شد. عزمی استوار، نقد جدی و نهایتا" انقلابی در درون می طلبد. زیرا به قول جرج اورول «تا یک تغییر اساسی و معنوی در دلها به وقوع نپیوندد همه انقلاب ها به انحراف کشیده می شوند»۷
منابع و مآخذ
__________
۱- مردم شناسی. نوشته سایمون کولمن و هلن واتسون. ترجمه محسن ثلاثی ص ۱۱۰
۲- آدم سازی: ویرجینیا ستیر. ترجمه بهروز بیرشک
٣- تراژدی قدرت... مصطفی رحیمی ص ۱۰۹
۴- درد جاودانگی... ترجمه بهاءالدین خرمشاهی
۵- گریز از آزادی فروم ص۱۹۷
۶- تراژدی قدرت... مصطفی رحیمی ص ۴۴
۷- تراژدی قدرت... مصطفی رحیمی ص ۱۰۹
|