جنبش فدرال دموکرات آذربایجان: چرا پیوستیم وچرا درآمدیم؟ ( در رابطه با کنگره ملیتهای ایران فدرال)
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ مهر ۱٣۹۵ -
۱۴ اکتبر ۲۰۱۶
برای کسانی که ازدور دستی بر آتش دارند، شاید سوال بر انگیز باشد که چرا ما در مجموعه ای قرار گرفتیم که نام «کنگره ملیتهای ایران فدرال » نام گرفت. چرا در مقطعی از آن در آمدیم و باز وارد آن شده و اکنون از آن خارج شده ایم؟ اطلاعیه ها و مصاحبه های ما، تا حد زیادی دلایل روشن آن را بیان کرده است. ولی لازم است که به نکات بیشتری اشاره شود.
این مساله ریشه در فلسفه فکری ما دارد که در واقع بیان هویت وجودی ماست. قرار گرفتن ما در آن مجموعه نیز تصادفی نبود. بگذارید با این کلام مولوی شروع کنیم که هر کسی از ظن خود شد یار من. ما پیش از آنکه جزوی از موسسین اولیه «کنگره ملیتهای ایران فدرال » باشیم، طرح روشنی برای آینده سیاسی ایران و مساله ملی و نحوه نگرش به آن داشتیم که با تفکر سنتی رایج « حق تعیین سرنوشت تا حد جدائی» در رابطه مساله ملی در ایران متفاوت بود. نخست اینکه ما، درک صوری از مساله ملی نداشتیم که در ایده «خودمختاری» و یا «حق جدا شدن» صرف خلاصه شود. دوم اینکه ما مساله ملی را جدا از مسایل بنیادی جامعه، یعنی مسایل طبقاتی و جنسیتی و دموکراسی تفکیک ناپذیر می دانستیم و میدانیم. سوم اینکه پروژه تحقق آنرا در چهارچوب تحقق همبستگی خلق ها در ایران در یک الگوی سیاسی فدراتیو میسر میدانستیم که پلاتفورم تشکیل « جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان» به روشنی آنرا نشان می دهد.ما با این چهار چوب فکری وارد آن مجموعه شدیم و اندیشه ما در این زمینه تغییری نکرده است. می توان اینها را در بیانیه « ما چه می گوییم » و یا « برای یک ایران دموکراتیک» نیز مشاهده کرد. ما همین امروز نیز این اصول اعلام شده را راه گریز ناپذیر دموکراسی و همزیستی صلح آمیز خلق ها در جهار چوب ایرانی میدانیم که به همه آحاد تشکیل دهنده جامعه ایران تعلق داشته باشد. بعبارتی دیگر، نگرش عام ما در حل مساله ملی، در وجه اساسی خود معطوف به درون کشور و نیروهای اجتماعی تشکیل دهنده آن و مسایل حیاتی جامعه بوده و هست.
قابل فهم است که همه افراد و اعضای «کنگره ملیتهای ایران فدرال »، از همان ابتدا با ما تفاوت های فکری داشتنه باشند که انعکاس خود را در سیاست های ائتلافی با احزاب و افراد و یا روابط بین المللی و یا نگرش نسبت به مساله ملی نشان می داد. به همین دلیل، سیاست همگونی نمی توانست به آن حاکم باشد. بلکه یک پلاتفورم بسیار کلی و عام همه ما هارا به هم متصل میکرد. هرگروه و حزب و نهادی خواه نا خواه ممکن است خودرا در تجمعی به بیند که با درک و تفسیر معین خود وارد آن شده بود.
فورمول های سیاسی همیشه اصول مجردی هستند که بسیاری از احزاب و گروه های سیاسی ممکن است با آن توافق داشته باشند. در تفسیر و عملی کردن آنهاست که زیرپایه های متفاوت اندیشه سیاسی، تفاوت های خود دا با دیگری ظاهر می سازد. برای ما، در پیش گرفتن سیاستی شاید در حد یک تابو باشد، ولی برای گروه یا حزب دیگری در حکم یک استقلال سیاسی در یک تصممیم گیری. طییعی است که اختلاف، خود را نشان خواهد داد.
به اعتقاد ما، با توجه به تنوع اتنیکی و زبانی و فرهنگی جامعه ایران، وجودیک نهاد و الگوی سیاسی برای انعکاس خود در ساختار قدرت در ایران که بر تبعیض های سیاسی و مدنی در رابطه با اقوام و ملیت ها غلبه کرده و جامعه ای انسانی برای همگان فراهم سازد، یک امر حیاتی است. اسم آن هرچه میخواهد باشد. جوهر و مضمون آن الزاما همانست که گفته شد.
کنگره ملیتهای ایران فدرال، در نمود بیرونی خود، چنین نهادی را حمل میکند ولی با مضمون واقعی خود فاصله جدی دارد. تنها حزب دموکرات کردستان ایران با توجه سابقه طولانی تشکیلاتی خود به درجه معینی از خصلت حزبی برخوردار است. ولی آن نیز با تناقضات ساختاری روبه روست. عدم تفکیک حزب و میلیشا، که بیشتر خصلت حرکت های عشیره ای در هفتاد سال قبل را نمایندگی می کند، فرجه مانورسیاسی آنرا به عنوان یک حزب در داخل کشور محدود می کند. زیرا یا باید به زبان گلوله حرف بزند، که مردم در هر شرایطی پذیرای آن نخواهند بود و نهایتا به تضعیف پایگاه اجتماعی آن می تواند بیانجامد، و یا اینکه فاقد حرکت سیاسی و در نتیجه دچار فرسایش طبیعی گردد. بنابراین احزاب کردی به دلیل این تناقض ساختاری خود با شکلی از تلاش برای بقا مواجه هستند. به همین دلیل ، غریزه حیات آنها را وادار به حرکت های پاندولی در صحنه بیرون از کشور می کند. در فضای ملتهب منطقه خاورمیانه، شاید میلیشیا، علاقه مندان و مشتریان محلی و یا بین المللی برای استفاده های محدود و ابزاری را داشته باشد. ولی بعد از تاریخ مصرف خود آنرا دور می اندازند. و این خطری است که بقای آتی آنها را تهدید میکند. این بدان معنی نیست که در کردستان و یا در هر جامعه اتنیک دیگر ایران، جنبش و یا خواسته های دموکراتیک آنها ازبین خوهد رفت، زیرا احزاب و یا سازمان های سیاسی را دولت ها می توانند غیر قانونی اعلام کرده و یا منحل سازند. ولی جامعه اتنیکی را نمی توانند غیر قانونی اعلام کرده و یا منحله اعلام کنند. هر حکومتی در ایران همواره با این مساله دست به گریبان خواهد بود و خواه ناخواه یک حزب و سازمانی آنها را نمایندگی خواهد کرد.
بعد از حکومت ملی در آذربایجان و پدیده مهاجرت به شوروی، در آذربایجان به رغم جنبش دوسال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵، که حکومت مرکزی و ناسیونالیت های آریایی را به وحشت انداخت، هنوز حزب سیاسی با مختصات بومی و انگیزه های دموکراتیک و با فلسفه سیاسی فرا اندیش پا نگرفته است. « جنبش فدرال دموکرات آذربایجان » یک تشکل سیاسی است که در خارج از کشور توسط کسانی بنیان گذاری شده که هریک بیش از چندین دهه فعالیت سیاسی داشته و حتی یک دهه در زندان های مختلف بوده و اعضای بالای سازمان های سیاسی بوده اند. در شرایط غیر دموکراتیک حاکم برایران، ما از درجه نفوذ کمی آن آگاهی نداریم ولی تاثیر فکری آنرا نمی توان نا دیده گرفت. حتی اگر خود آن از بین برود، تاثیر فکری آن در شکل گیری یک حزب و سازمان سیاسی دموکراتیک و متکی به اراده مردم سایه خواهد افکند. سرمایه آن حیثیت و سابقه افراد آن و اندیشه و پروژه دموکرانیک آنست و نمی تواند آنرا قربانی ملاحظات و نوسانات لحظه ای کند. ما حتی پیش از آنکه در تشکل «جنبش فدرال دموکرات آذربایجان» گرد آییم، همواره در راستای همبستگی و زیستن صلح آمیزخلق ها مبارزه کرده ایم و راه خود را ادامه خواهیم داد.
سرکوب خلق ها و اربین بردن کوچکترین شرایط دموکراتیک توسط یک حکومت مذهبی ما قبل تاریخ با مختصاتی از رژیم های توتالیتر عصر جدید، بخش هائی از اوپوزیسیون را به ترجیح دشمنان آن سوق داده است. هیچ حزب سیاسی در شرایط فضای سیاسی آزاد و قانونمند، به حمایت از خارج متوسل نمی شود و بار مسولیت آن قبل از هر چیزی متوجه گردانندگان نادان و بیرون از تاریخ جمهوری اسلامی است. لیکن احزاب سیاسی نیز به نوبه خود بار بزرگی را از مسولیت و دایره محدود در مانوور های سیاسی را دارند. در جامعه مرکب و تنوع اتنیکی ایران، هیچ حزبی محدود به خود در رفتار های خود نیست. کل جامعه نظاره گر آن هستند. حکومت فدراتیوی که ما خواهان و مدعی آن هستیم بنا نیست، که در بیرون از ایران پیاده شود. در جامعه تشنه آزادی که قاچاقی تنفس می کند، در جامعه گرفتار در چنگ یک حکومت مذهبی، همسوئی حتی لحظه ای با ارتجاع محض در منطقه نه مجاز است و نه منطقی. شاید این توضیح کافی باشد که چرا ما از « کنگره ملیت های ایران فدرال» که حتی بقای سمبولیک آن می توانست کورسوئی از امید در نزدیکی خلق ها به همدیگر باشد، در آمدیم.
جنبش فدرال دموکرات آذربایجان
۱۲/ ۱۱/ ۲۰۱۶ مطابق ۲۱ مهر ۱٣۹۵
|