طوق خونین ایدئولوژی
محمدمسعود سلامتی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٨ دی ۱٣٨۵ -
٨ ژانويه ۲۰۰۷
ازآن زمان که دستوت دتراسی درنیمه دوم قرن هجدهم برای اول باراصطلاح ایدئولوژی رابکارگرفت . این واژه تغییراتی را بخود دید واز مفهوم اولیه اش تفکردرخصوص ایده های گوناگون بدون جانبداری خاص تا چارچوبی مشخص ازیک مکتب اعتقادی که انسان رابه سوی اهداف آن راهنمون می گردد راهی درازپیمود . اما همان گونه که تعریف اندیشه درحصارتنگ ایدئولوژی مسخ شد آرزوها وآمال بزرگ نیزدراین حصارچهره دیگرگرفت. یک برش ازوقایع سیاسی قرن 20 موجد این انگاره است که این سده ، قرن ظهوروسقوط ایدئولوژی هابود. ایدئولوژی ها به تناوب وتوالی ازاوایل این قرن درقالب حکومت ها درکشورهای گوناگون سربرآوردند وازچند سال تا چند دهه برسرنوشت ملتها سیطره یافتند ودرفرجام یک دوران خسارتبارراه افول درپیش گرفتند. درآن هنگام که ملوانان بندرکرونشتاد طلیعه انقلاب اکتبررا بردمیدند آرزوهای دورودراز به گستره صدها قرن ازاشتیاق فکری مزدک ویوتوپیای افلاطون گرفته تا خواست آناباپتیستها ی آلمانی وخاطره خونرنگ بابوف فرانسوی و فراز به یاد ماندنی کاپیتال که:«شما چیزی برای ازدست دادن جززنجیرهاتان ندارید.» جملگی درسرزمین رویایی سرخ ها جان گرفت. این انقلاب موجی از امید وحرکت درسراسرجهان براه انداخت اما افسوس که همه آن آمال رویای نیمه کاره بیش نبود که درقالب تنگ ایدئولوژی تعبیری دیگریافت. فرجام چند دهه حکومت سرخ جزتلخ کامی رنگ وحشت وتروردرخاطرتوده ها چیزدیگری بجای نگذاشت. دترمینیسم تاریخی نه تنها دروازه های برابری رانگشود بلکه حزب برخوردارجای طبقه حاکم نشست و جزانسانهای قالبی ومحکوم به جزم انگاری وجزسایه سیاه ومخوف پلیس امنیتی که حتی درپستوی خانه ها رسوخ می کرد. جزکابوس گولاک وسرزمین پشت دیوارآهنین خاطره ای دیگر ازآن همه رویاهای رنگارنگ به یادگارنماند. دریغا که عطش خونریزایدئولوژی با یک تجربه ویک سرزمین سیراب نشد واینگونه بود که دردهه 30 میلادی موسولینی وهیتلربه گونه ای دیگرآنرا درخدمت جاه طلبی ها ی خود نمودند . این بارجنگ جهانگیردرافسون رسیدن به نا کجا آبادی دیگرشعله کشید. امااگرفروریختن دیوارهای آهنین 70 سال به طول انجامید رها شدن انسانها ازچکمه ایدئولوژی فاشیسم وکوره های آدم سوزی ایدئولوژی نازیسم بیش ازیک دهه نپایید.
تنها این دنیای صنعتی ونیمه صنعتی نبود که ازدشنه زهرآلود ایدئولوژی زخمهای ناسوربرجسم وجان داشت. جهان سوم تراژدی ایدئولوژی را دلخراش تربه واگویی پرداخت. قاره سیاه پس ازدهه ها چشم دوختن به سرب داغ که ازگردش خان های کلاشینکف بیرون می جهید ودرام آتش وخون که جزافزودن دردی برآلام شان ثمری نداشت.همچنان اسیر«پوست سیاه وصورتکهای سفید» بود تا تنها دراواخرسده 20 دیده اش رابر منش ماندلا گشود ودریافت که زنجیراستبداد رانه با طوق تازه ای باید برکند بلکه راه نو به خلق های خسته ازستم می توان هدیه کرد. آمریکای لاتین با فدا کردن قهرمانان اسطوره ای خود که یادشان زینت بخش جان های پاک است به واسطه اسارت درچنبره ایدئولوژی همچنان درحال تقلای رهایی است واکنون ازارمغان ایدئولوژی جزجامعه فلاکت زده وفقیر کوبا یادگاردیگری نداردواین غصه را با قصه «صدسال تنهایی» فریاد می کند. آنچه امروز دراین نیم قاره نشوونما می نماید تنها چهره هایی اند که دیگرازگذشته ایدئولوژیک دوری جسته ویا پوپولیستهایی که درصدد فریب تازه اند. آسیا شاید آخرین قربانی ایدئولوژی است که ملتهای مانده دربند آن افسوس که تنها منتظرمعجزه اند. مرگ صدام ممتازازحاشیه ها نمودی ازپایان دیکتاتوری های متکی برایدئولوژی بود. حکومتی که به مدد نیروی نظامی برسرکارآمد با افیون ایدئولوژی بعث به تثبیت حاکمیت جبارانه خود پرداخت . همان ایدئولوژی که بردارکردن مخالفین راتجویزمی کرد. همان ایدئولوژی که کشتارجمعی مردم بی دفاع کردراتوجیه می نمود. همان ایدئولوژی که توسعه طلبی ودست اندازی به سرزمینهای مجاوررابه بهانه عزت وسربلندی یک ملت روا می داشت.همان ایدئولوژی که بدست آوردن مخربترین سلاح ها راازتوجه به معیشت مردمی که به نان شب محتاج بودند مرجح می شمرد. همان ایدئولوژی که سرکوب مطبوعات واحزاب ونفی آزادی بیان رابه نام حفظ یک مکتب مجازمی شمرد. همان ایدئولوژی که میلیشای سرسپرده اش را به نام پایگاه مردمی خود دراجتماعات وسخنرانی های تحریک آمیزوجنجالی به نمایش می گذارد. همان ایدئولوژی که با برگزاری انتخابات نمایشی پشتیبانی آراء ملیونی مردم را ازشیوه حکومت خود به رخ جهانیان می کشید. سرانجام همان ایدئولوژی که یک دیکتاتورراچون ناجی یک ملت بلکه ملتهای دیگربه تصویرمی کشید وحتی باسقوط دیکتاتورو باپایین کشیدن تندیس های او ازمیادین وخیابانها وبرملا کردن گوشه هایی ازجنایاتش هنوزآثارجانکاه ایدئولوژی به سبب مسخ روان واندیشه انسانها جمعی راروانه میدان های انتحاری می کند واینگونه است که این طوق خونین قرن بیست حتی با مرگ دیکتاتورآثارشوم خود راهمچنان ازپیکرانسان قرن 21 نیزبازنداشت. داستان مرارت بارایدئولوژی آموزه ای است تا بجان آمدگان دیکتاتورها برای رسیدن به آزادی دگربارمفتون این ساحره تبه کردار نگردند. سزواراست اندیشه را ازقالب تنگ ایدئولوژی رهانید وراهکاررهایی رایافت ازهراندیشه که مختوم به جزمیت نباشد.
http://rozane1.blogspot.com
|