مسئله ی دیروز و امروز کردستان-سمیر امین ترجمه: ن. نوری زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۵ آبان ۱٣۹۵ -
۵ نوامبر ۲۰۱۶
موضوع کردستان برای تودهی مردم مناطق کرد نشین خاورمیانه بویژه برای طبقهی روشنفکر جوامع و یا تحلیل گران، ناظران و بازیگران صحنهی سیاسی این منطقه همواره دارای یک ابهام، سردرگمی و ضد و نقیص گوئی بهمراه دارد. دلیل این نوع ابهامات و ضد و نقیص گوئی ها آنست که این افراد اصولا یا از تاریخ سیاسی اجتماعی مناطق کرد نشین بی اطلاع میباشند و یا به عمد تلاش میکنند صفحات تاریخی این مناطق را فراموش کنند و یا مصمم هستند که تاریخ آنرا مطابق نظر و تئوری های خود و بر اساس منافع فردی و یا حزبی خود بازنویسی نمایند تا بدین وسیله بتوانند طرح های خود را به آسانی بمورد اجرا گذارند.
بدون تردید حق خودمختاری یا خودگردانی (self- determination) یکی از حقوق مسلم و اولیه تودهی مردم میباشد که میباید این حقوق در هر زمان و هر مکان قابل احترام باشد و بمورد اجرا گذاشته شود. به سخنی دیگر حق خودمختاری یکی از بنیادی ترین حقوق از مجموعهی حقوق اجتماعی افراد مانند حق کار، تحصیل، بهداشت و مشارکت در امور سیاسی میباشد. اما با وجود پذیرش حق خودگردانی تعریف و تبیین آن همواره در حاله ای از ابهام قرار گرفته است. برای مثال، حق خودگردانی ممکن است هر اجتماعی را اعم از اجتماعات بزرگ با کثرت جمعیتی انبوه و یا کوچک در حد عده ای معدود در درون مرزهای یک کشور شامل گردد. بدون تردید این نوع اجتماعات دارای ویژه گیهای مشترک مانند زبان، مذهب، نژاد و ... میباشند که این مشترکات بمثابهی ملاطی مستحکم افراد این اجتماعات را به یکدیگر پیوند میدهد. اما این گونه "اجتماعات" بدرست یا نادرست همواره ادعا میکنند که از سوی حکومت های وقت مورد تبعیض، تعصب و حتی سرکوب واقع میشوند. ابتدا باید در اینجا خاطر نشان کرد که این نوشتار به درستی و یا نادرستی این گونه ادعاها نخواهد پرداخت. بنابراین پیش از اینکه به پرسش امروز و فردای کردستان پاسخ داده شود ضروری است که موضع مخالف نگارندهی این سطور را در مورد نظریهی فرا تاریخی (Trances Historical) و یا حفظ ویژه گیهای جوامع انسانی در رویدادهای تاریخی، بیان گردد. زیرا از دیدگاه نگارنده مبحث نظریهی فرا تاریخی در واقع ضمن بمیان آوردن مرزهای تاریخی جوامع، مبحثی است که در ارتباط مستقیم با یکی از مهمترین ویژه گی ها و مشخصه های سرمایه داری مدرن مطرح می شود. سرمایه داری مدرن همواره در صدد است با دامن زدن به این مبحث، مناطق جغرافیائی مورد نظر خود را از یکدیگر تفکیک و تضعیف کند تا راه سلطه بر آن مناطق هموار گردد.
از دیدگاه تاریخی، بافت سیاسی اجتماعی مناطق کرد نشین در خاورمیانه نامتجانس و ناهماهنگ میباشد. به سخنی دیگر در طول تاریخ بافت سیاسی این منطقه از قدیمی ترین ساختار سیاسی آن بمثابهی یک امپراتوری با قدرت مرکزی واحد تا حکومت های محلی و منطقه ای خارج از قدرت مرکزی تشکیل شده است. البته باید متذکر شد که موضوع عدم تجانس و ناهماهنگی ساختار سیاسی حکومت ها خواه بعنوان یک امپراتوری و یا خواه بمثابهی حکومت های منطقه ای و محلی که قبل از سرمایه داری مدرن در این منطقهی پهناور وجود داشتند در این نوشتار مدّ نظر نمیباشد اما برای فهم مسئلهی دیروز و امروز کردستان بناچار میباید به چند ساختار سیاسی امپراتوری منطقه از جمله امپراتوری روم شرقی (بیزانس)، خلافت عرب-ایرانی و امپراتوری عثمانی مختصرا اشاره گردد.
بدون تردید چگونگی ساختار مشترک این نوع امپراتوری ها بیشتر گمراه کننده است تا هدایت گر، اما با این وجود تمام امپراتوری ها در دو خصوصیت به قرار زیر با یکدیگر وجوه اشتراک دارند.
الف: تمرکز امپراتوری ها بر توسعه و گسترش حوزهی حکومتی و قلمرو جغرافیائی. در این نوع توسعه قدرت سیاسی حاکم، قلمرو جغرافیائی جوامعی که از نظر زبان، دین، فرهنگ، روش تولید، سبک زندگی و ... بایکدیگر تفاوت دارند را بناگریز تحت سلطه و سیطرهی امپراتوری خود قرار میدهد.
ب: کنترل باز تولید اقتصادی از طریق نظام خراج گذاری و جزیه (سیستم فئودالی). در این مناطق و مناطق دیگر مانند چین امپراتوری ها، یا با سیستم فئودالی اداره میگشتند و یا مانند بریتانیا و فرانسه (با مستعمرات متعدد) و ایالات متحده آمریکا (بدون داشتن مستعمرات رسمی)، دارای سیستم سرمایه داری بودند. بنابراین به این دودلیل این نوع سیستم ها را امپراتوری نام نهاده اند.
1- ترکیه: یکی از آن امپراتوری های نامتجانس و ناهماهنگ امپراتوری عثمانی بود که بعنوان یک دولت پیش سرمایه داری عمل میکرد. سیر قهقرا و افول این امپراتوری زمانی آغاز گشت که اروپائیان تلاش کردند تا از تاریخ گذشتهی خود فاصله گیرند و پای به دنیای سرمایه داری مدرن بگذارند. حال اگر به ویژگی های دولت عثمانی بمثابهی یک امپراتوری ترک توجه نشود بدون تردید در ارزیابی خود دچار گمراهی خواهیم شد.
فتوحات قبایل نیمه ایلاتی و چادر نشین ترکمن و ساکنین آسیای مرکزی و نیز بیشتر مناطق آناتولی و ناحیه شبه جزیره بالکان در انهدام امپراتوری بیزانس (روم شرقی) و خلیفهی بغداد شرایطی بوجود آورد که قدرت سلطان و یا امپراتوری ترک توانست از این فتوحات بهره برداری کند و قلمرو خود را تا ماورای سرزمین های ارامنه، کردها، عرب ها، و اسلاوهای ناحیه بالکان گسترش دهد. در قلمرو پهناور امپراتوری ترک تمام ملیت ها و اقلیت های قومی اعم از کرد، عرب، اسلاو، ارمنی و حتی ترک ها از سوی دولت عثمانی به یک اندازه مورد ستم و بهره برداری قرار میگرفتند. آنها میبایست نه تنها چرخ دولت عثمانی را در بدترین شرایط زندگی بچرخانند بلکه میباید مالیات های سنگینی که این دولت به آنها تحمیل کرده بود را پرداخت کنند. عدم تمکین و یا کوتاهی در پرداخت مالیات ها با واکنش شدید ماموران دولت عثمانی روبرو میگشت و آنها بدون توجه به ملیت، قومیت، نژاد و مذهب شان شدیدا مورد تنبیه قرار میگرفتند. در این میان باید اذعان نمود که مسیحیان مورد آزار و اذیت بیشتری نسبت به دیگران واقع میشدند. بنابراین نباید بهره کشی، تبعیض، آزار و اذیت و سرکوب مسیحیان، ترک های مسلمان، کردها، عرب ها، اسلاوها و .. را به دلیل "ملّی" و یا "اقلیت های قومی" ارزیابی کرد. همچنین باید اعتراف کرد که در دستگاه طبقهی حاکم همبسته با قدرت دربار عثمانی کلیهی قشرهای اجتماعی، ملیت ها و اقوام وجود داشتند . حتی این دولت از ابتدا از واسطه گرها و دلالان بورژوازی (comprador bourgeoisies) بویژه یونانیها و ارامنه که بوسیلهی سیستم سرمایه داری مدرن تربیت شده بودند استفاده میکرد. نکته قابل توجه در اینجا آنست که نفوذ و رخنهی سرمایه داری مدرن در درون امپراتوری ها از جمله امپراتوری عثمانی که متشکل از ملیت ها و اقوام متفاوت بود، موجب گردید که غرب ناسیونالیسم بالکان،عرب،کرد، ارمنی و ترک (ضد دولت عثمانی) را طرح نماید تا در شرایط مساعد و مقتصی و در جهت تامین منافع کلان خود بموجب اجرا گذارد.
بدیهی است ویژگی های سیستم دولت عثمانی که بطور بسیار مختصر در اینجا آورده شد فقط منحصر به این امپراتوری شرقی نمیباشد بلکه مشابهی آن را میتوان در دیگر امپراتوری های قدیم مانند امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری روسیه و حتی در امپراتوری منلیک اتیوپی (Ethiopia of Memelk) و در هایله سلاسی (Haile Selassie) بخوبی مشاهده کرد. برای مثال، در امپراتوری منلیک اتیوپی شاه شاهان (King of King) که از قبیلهی امهارا (Amhara) و از مردم مرتفع نشین ناحیه شمالی و مرکزی اتیوپی بود توانست با زور سرنیزه دیگر قبایل را زیر سلطهی خود درآورد. اما این بدان معنا نبود که وضعیت اهلی قبیلهی امهارا بویژه دهقانان از وضعیت دیگر قبایل بهتر شده بود. زیرا آنان به همان اندازه تحت ستم و استثمار قرار میگرفتند که افراد دیگر قبایل اتیوپی قرار داشتند.
امپراتوری های دارای مستعمرات رسمی مانند بریتانیا و فرانسه بودند و ایالات متحدهی آمریکا که دارای سیستم سرمایه داری مدرن بودند بر پایهی تمایزات و ناهمگونی هائی که میان مردم مادر شهر (Metropolis) و تودهی مردم بومی مستعمراتی وجود داشت ساخته شده است. پایمال شدن حقوق اولیه تودهی مردم بومی از سوی امپراتوری های مستعمراتی باعث گردید که مبارزات ملی و جنبش های آزادیبخش و استقلال طلبانه در این مناطق آغاز گردد. بنابراین باید توجه داشت که مبارزات استقلال طلبانه (ناسیونالیسم) مدرن که ماهیتی کاملا ضد امپریالیستی داشتند را با مبارزات و جنبش هائی که داعیه استقلال طلبی دارند اما نه تنها ضد امپریالیسم نیستند بلکه از کمک های بی دریغ آن در جهت اهداف استقلال طلبی خود بهره مند میگردند، با یکدیگر اشتباه بگیریم. به سخنی دیگر همانند پنداشتن ساختار امپراتوری های کهن با امپراتوری های سرمایه داری مدرندر واقع خلط مبحث و اشتباهی فاحش میباشد.
ایدئولوژی ناسیونالیسم (استقلال طلبانه) در قرن 19 و در ناحیه بالکان – سوریه و میان ارامنه و سپس در واکنش به آنها در میان ترکهای روملیا (Rumelia) مطرح شد. پیدایش این نوع استقلال طلبی و یا ناسیونالیسم مصادف با شهرنشینی، تجدد طلبی و اصول جدید حکومت داری بود. در شهرهای جدید امپراتوری عثمانی و در میان طبقهی متوسط و تحصیل کردهی ترک اصول و قواعد نوشتن بزبان ترکی یک احتیاج مبرم و روزمره بشمار میرفت. اما در روستاها و دهات که دهقانان فقط میتوانستند به زبانهای محلی خود گفتگو کنند ماموران دولتی برای جمع آوری مالیات و استخدام سرباز این اصول و قواعد را نادیده میگرفتند. بدین ترتیب یک طبقهی جدیدی از به کارگماشتگان که در واقع اولین نسل از ناسیونالیست ها به مفهوم جدید آن بودند، احیاء شد. برای مثال ویژگی روستائی نواحی کردنشین در ترکیه مانند آناتولی انگیزه و دلیل تاسیس ناسیونالیسم ترکیه (کمالیست) و حتی بعدها ناسیونالیسم کرد شد.
در مقایسه با امپراتوری عثمانی، امپراتوری اتریش- مجارستان است که موضوع آن کمک خواهد کرد تا روند طبیعی زوال و نابودی دو امپراتوری را بهتر دریابیم. امپراتوری اتریشی- مجاری قبل از پیدایش سرمایه داری اروپائی بوجود آمده بود. اما این امپراتوری با نزدیکترین همسایه اش و بعضی از نواحی آن مانند اتریش- بوهمیا اصول و پایه های سرمایه داری مدرن را بنیاد نهادند. در نتیجه موضوع استقلال طلبی و یا ناسیونالیسم جدید در قرن 19 در این ناحیه پدید آمد. البته باید متذکر شد که ما مدیون مارکسیست های اتریش مانند اتو باوئر (Otto Bauer) و دیگران هستیم که توانستند یک تحلیل علمی از ابعاد مبارزات اجتماعی و طرح های سیاسی ارائه دهند. آنان توانستند با ارائه تئوری های سوسیالیستی (سوسیالیست رادیکال تا دمکراتیک سوسیال) سرعت تضمین منافع دولت های بزرگ را کُند کنند و سپس با شرح گام بگام و تدریجی شرایط سیاسی اجتماعی که گریبانگر جامعه شده بود تئوری یک انترناسیونالیسم مردمی برپایه اصول و رفتارهای مناسب و منصفانه را پایه ریزی کنند. بیان تدریجی شرایط و حوادث متوالی سیاسی اجتماعی از سوی آنان عدم پذیرش روند موفقیت آمیز تضمین منافع ناسیونالیسم بورژوازی را نشان داد.
ناسیونالیسم بالکان و عرب-سوریه بعد ها در شکل میان مایه و متوسطی و با کمک سرمایه داری خارجی در این نواحی پدیدار گشت که سرانجام توانست بر امپراتوری عثمانی فائق آید. ضعف ویژگیهای این نوع ناسیونالیسم بازیگران و ترویج کنندگان آنرا مجبور ساخت تا حمایت قدرت های خارجی مانند بریتانیای کبیر و روسیه را علیه دولت عثمانی جلب کنند. در نتیجه ناسیونالیست ها بهای حمایت قدرت های خارجی را در قطعه قطعه شدن کشورشان پرداختند. زیرا کشور های جدیدی بوسیلهی قدرت های بیگانه بوجود آمدند و هر کدام در دامن سلطهی امپریالیسم جهانی گرفتار گشتند. سرزمین اعراب سهم بریتانیا و فرانسه شد و سرزمین بالکان سهم آلمان و بریتانیا گشت و سرزمین ارامنه ضمیمه امپراطوری روسیه و بعد ها شوروی شد. در این میان ناسیونالیسم ارامنه قبل از اینکه بوسیلهی دولت عثمانی در قتل عام سال 1915 در هم شکسته شود و ضمیمهی امپراتوری عثمانی گردد در واقع یک تجربهی موفق از استقلال مدنی بشمار میرفت. زیرا این موفقیت از طرفی وام دار حس ناسیونالیسم ارمنی در میان ارمنی های بورژوا بود که به شهرهای روم ایلی (کانستانتین پل، اسمیرانا و دیگر شهرها) مهاجرت کرده بودند و از طرف دیگر موقعیت و شرایط حرفه های جدید و روابط مالی جهانی بود که ارامنه با آن آشنا بودند. اما همانطور که که پیش تر اشاره شد دولت عثمانی شیوهی سرکوب ارامنه را پیشهی خود کرد و آنان را قتل عام نمود. در قتل عام ارامنه کردها نه تنها شرکت داشتند بلکه با تصرف دهکده های ویران شدهی آنان سرزمین های خود را گسترش دادند.
تا این زمان از ناسیونالیسم ترک خبری در میان نبود تا اینکه عده ای نظامی تحصیل کرده که در ادارات دولت عثمانی در شهرها بویژه در شهر های روم ایلی دارای پیشینه و تجربه بودند، تصمیم گرفتند که در پاسخ به ناسیونالیسم عرب- سوریه و بالکان و علیرغم خواست واقعی دهقانان ترک نواحی مرکزی و شرق آناتولی ناسیونالیسم ترک را بوجود آورند. ناسیونالیسم ترک که اصول آن در کمالیسم تجلی پیدا کرده است در واقع پذیرش سبک زندگی و فرهنگی اروپائی در مقابل سبک زندگی سنتی و مخالف عثمانیسم میباشد. نکته ای که میبایست در اینجا مورد توجه قرار گیرد آنست که ناسیونالیسم ترک از بدو پیدایش سکولار نبوده است و امرزوه نیز نیست. زیرا شهروندان ترک همواره خود را متعلق به فرهنگ اسلامی بشمار می آورند. با وجود اینکه ترکها خود را وابسته به فرهنگ اسلامی میدانستند اما دولت جدید آنکارا (کمالیسم) احکام اسلامی را زیر سئوال قرار داد. جنگهای سالهای 1919 تا 1922 کمالیست ها علیه قدرت های امپریالیستی انگیزه ای شد تا انبوه دهقانان ترک و کرد آناتولی از کمالیسم استقبال کنند و آنرا بپذیرند. در این مرحله و در شرایط کسب قدرت، ناسیونالیسم ترک خود را ضد امپریالیسم نشان میداد و کردها بدون اینکه از ترک ها تشخیص داده شوند در ارتش کمالیست دوشادوش یکدیگر علیه دشمنان می جنگیدند.
این موضوع قابل فهم است که چرا عثمانیسم (Ottomanism) و خلافت اسلامی از حکومت مردمی و قدرت توده ها هراس داشتند و نه تنها بی وقفه به سرکوب آنها میپرداختند بلکه اصولا تسهیلات نفوذ امپریالیسم غرب و سرمایه داری وابسته را در منطقه فراهم کردند.
به هرحال در شرایطی که ناسونالیسم ترک تودهی مردم را اعم از ترک، کرد و عرب علیه قدرت دیوان همایونی عثمانی بسیج میکرد از ناسیونالیسم کرد نه تنها خبری نبود بلکه در آنزمان موضوعی غیر قابل فهم بنظر می آمد.
همانطور که پیش تر آمد یکی از ویژگی های کمالیسم ویژگی ضد امپریالیستی آن بود که به سرعت تضعیف گردید و سرانجام جای خود را به یک حکومت سرمایه داری وابسته به غرب تغییر داد. بدین ترتیب ترکها هزینهی توهم بورژوا ناسیونالیسم خود را در یک نابسامانی و سرگشتگی پرداختند. زیرا کمالیست ها فکر میکردند که میتوانند یک حکومت ملی سرمایه داری همانطور که در اروپا رایج بود را در ترکیه بنا سازند اما آنها در تحلیل های خود واقعیت منطقه و ساختار تاریخی آنرا ارزیابی نکرده بودند. در نتیجه واقعیت به آنها نشان داد که در ترکیه و دیگر نواحی این منطقه سرنوشت پروژه سرمایه داری ملی چیزی جزء شکست نمیباشد و این سرمایه داری وابسته است که سرانجام منطقه را فتح خواهد کرد. عامل دیگری که باعث گردید آنکارا به سوی سردمدار سرمایه داری یعنی ایالات متحدهی آمریکا کشیده شود از طرفی مخالفت کمالیسم با سوسیالیسم بود و از طرف دیگر ترس و وحشتی که از اتحاد جماهیر شوروی داشت. بنابراین بی دلیل نبود که ژنرال های کمالیست مانند رژیم ژنرال ها در یونان، ترکیه را بیدرنگ به سازمان آتلانتیک شمالی (NATO) پیوند دادند و این کشور را بمثابه زائدهی واشنگتن در منطقه درآوردند. روند سرمایه داری وابسته در نتیجه خرده سرمایه داری در آناتولیا ضمن افزایش ثروت و قدرت این طبقه قراردادهای فرعی صنعتی با غرب یکی بعد از دیگری منعقد شد.
برگزاری انتخابات چند حزبی سال 1950 ترکیه که به دستور واشنگتن صورت گرفت باعث تغییرات اجتماعی گسترده ای در این کشور شد که نتیجه آن کاهش مشروعیت کمالیسم و افزایش قدرت سیاسی خرده بورژوا، طبقات واسطه و دلال های وابسته به سازمان های بیگانه بود. این تغییر و تحولات تضاد سکولاریسم طبقهی سیاسی شهری (کمالیست) را با سنت مناطق روستائی دهقانان بوضوح آشکار ساخت. یکی از نتایج این تضاد و ناهمگونی، اسلام سیاسی در ترکیه امروز است که حزب عدالت و توسعه (AKP) را به قدرت رساند. در حاشیه این گفتار باید اذعان نمود که پدیدار شدن اسلام سیاسی نه تنها جامعه در حال توسعه سیاسی جامعه ترکیه و گزار به دمکراسی این کشور را متوقف ساخت بلکه باعث افزایش قدرت دولتی دیکتاتور اردوغان (Erdogan) شده است و او را در احیای امپراتوری عثمانی که در گذشته باب میل قدرت های امپریالیستی نبود و امروزه نیز مورد خوشایند ایالات متحده آمریکا نمی باشد، جسور کرده است.
بهرحال بدنبال تغییر و تحولات شگرف دهه 1950 موضوع کردستان در ترکیه مطرح گردید. کردهای حاشیه نشین مناطق شرقی آناتولی همراه با دهقانان کرد روستاها که به سوی شهرها روان شده بودند و تا آنزمان آنها را "ترکهای کوهستانها" میخواندند وهمواره در فقر و فلاکت بسر میبردند خواستار به رسمیت شناخته شدن از زبان دیگران شدند. طبقهی حاکم جدید به جای حل منطقی این معضل سیاسی از طریق روش های دمکراتیک ضمن انکار هویت قومی کردها نه تنها به پایمال کردن حقوق شهروندی آنها ادامه داد بلکه با بهانه های متفاوت آنها را سرکوب میکرد. در این شرایط و در واکنش سرکوب های گستردهی دولت ترکیه که روز به روز دامنهی آن گسترده تر میگشت، کردها بناچار دست به مبارزه مسلحانه زدند. یکی از آن احزاب کرد این کشور که ابتدا برای یک دولت مستقل کردی در جنوب و جنوب شرقی مبارزه مسلحانه میکرد و امروزه با تغییر موضع اعلام کرده است که فقط بدنبال دستیابی به حقوق اجتماعی و فرهنگی، زبان کردی و ایجاد نوعی از خود گردانی در چهار چوب مرزهای ترکیه است، حزب کارگران کردستان (PKK) میباشد. این حزب ورای مبارزه ای که ادعا میکند یک مبارزهی سوسیالیستی سنتی رادیکال است و از نام این حزب نیز مشهود میباشد، در واقع وابسته به پرولتاریای شهری و از یک مدیریت بین المللی برخوردار است. این حزب تلاش میکند که ترک های پرولتر (proletariat) و کردها را برای مبارزه جهت دستیابی به سوسیالیزم و دمکراسی و حکومت "دو ملیتی" (binational state) متحد سازد.
گرچه مردم کرد که در سرزمین های متصل به یکدیگر که از شرق آناتولی، باریکه نوار مرزی سوریه، شمال شرقی عراق و بلندیهای غربی ایران امتداد یافته است سکونت دارند، با این وجود مسئله کردستان در ایران و عراق به نحو چشمگیری متفاوت است با آنچه که در ترکیه وجود دارد.
2- ایران: اصولا کردها (مادها و پارتیها) مردمانی اند که نام خود را از رودخانهی باستانی فرات (Euphrates River) برگرفته اند. در واقع تبار کردها آمیزه ای از مادها (Medes) و پارتیها (Parthiand) می باشد و زبان هندو اروپائی آنان با زبان پارسیان (Persians) دارای ریشه های مشترک است. بنابراین بنظر میرسد که دلیل همزیستی مسالمت آمیز کردها و پارسیان که دارای قدمت تاریخی می باشد از همین نکته سرچشمه گرفته است.
در سدهی اخیر که با شهر نشینی (urbanization) همراه بود (بویژه در پایان جنگ جهانی دوم – 1945) وضعیت سیاسی اجتماعی منطقهی پهناور خاورمیانه دچار دگرگونی شگرفی شد و مسائل قومی از جمله مسئلهی کرد بوسیلهی بیگانگان (روس و انگلیس) مستقیم و یا غیر مستقیم به شکل نوینی ابتدا بصورت خودگردانی (sovereignty) و سپس جدائی طلبی (separatism) مطرح گردید. همچنین نقش مذهب رسمی شیعه در ایران ( و پررنگ نمودن این نقش از سوی حکومت های این کشور (بویژه حکومت جمهوری اسلامی) ضمن نارضایتی و رنجش اکثریت سنی مذهب مناطق کرد نشین در این کشور (و تحریک بیگانگان) موضوع خودگردانی و به طبع آن جدائی طلبی کردها را باعث شده است. (به بحث تکمیلی در مورد ایران به پیوست این نوشتار مراجعه کنید)
3- عراق: مرزهای جدائی کردهای شمال عراق از کردهای آناتولی بنابر "قیمومیت بریتانیا" (British Mandate for Mesopotamia) از سوی بریتانیا کبیر در سال 1920 تعیین شده است. کردها در عراق همواره با عربها در همزیستی مسالمت آمیزی بسر میبردند که باید این همزیستی را تا اندازه ای مدیون انترناسیونالیسم و پرولتاریاهای چند قومی یا ملیتی شهرها بشمار آورد. متاسفانه دیکتاتوری حزب بعث عراق که ریشه در شوینیسم عرب داشت روند همزیستی میان کردها و عرب ها را از میان برد. تا اینکه بعد از تغییر و تحولات شگرفی که در عراق بعد از سقوط صدام حسین بوجود آمد و کشور توسط نیروهای نظامی آمریکا اشغال گردید طرح اجرای استراتژیک اشغالگران در مورد مسئلهی کردستان عراق رونمائی شد. این طرح که در واقع هدف بعدی آن حمله به ایران بود نتیجه ای جزء ویرانی برای عراق و سپس برای سوریه نتیجهی دیگری دربرنداشت. در طرح استراتژیک امپرالیسم آمریکا تاکتیک عوام فریبانهی دمکراسی و رعایت حقوق بشر بکار گرفته شد. گفتمان "دمکراسی و دفاع از حقوق بشر" آمریکا بوسیلهی پل برمر (Paul Bremer) نمایندهی تام الاختیار ریاست جمهوری آمریکا در عراق اعمال گردید. او که در روزهای اشغال کشور عراق مانند رهبران حزب نازی عمل میکرد، در همان سال اول ضمن ویران ساختن زیر ساخت این کشور از ایجاد یک حکومت نیرومند مرکزی ممانعت بعمل آورد. در نتیجه این طرح، چهار سازمان (نظامی) شبه حکومتی که دو سازمان آن بر اساس برداشت های افراطی و متعصبانه از احکام اسلامی سنی و شیعی بودند و مابقی سازمانهائی با ویژگی های "تبار کردی" (Kurdish tribes) و (تبار عربی) شکل گرفت. بدنبال طرح و اجرای چنین استراتژیکی، (عربستان سعودی) همراه با شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس و حمایت کامل ایالات متحدهی آمریکا و در جهت موفقیت پروژه واشنگتن در منطقه (که یکی از آن ها حفظ منافع اسرائیل میباشد) فعالیت های خود را گسترش دادند. در نتیجه طرح استراتژیک آمریکا در عراق ضمن حمایت این کشور از "اقلیم خود مختار کردستان" و تضعیف پیش از پیش دولت مرکزی، "دولت اسلامی عراق و شام" (داعش) نیز بوجود آمد. حمایت آمریکا از اقلیم خود مختار کردستان در واقع سیاست مضحک آمریکائی ها را دگربار بنمایش گذاشت. زیرا کردها در عراق بنام دفاع از دمکراسی مورد حمایت بی دریغ آمریکائی ها قرار میگیرند اما کردهای ترکیه به دلیل اینکه این کشور یکی از همپیمانان مهم آمریکا و ناتو در منطقه میباشد تروریست نامیده میشوند. سیاست دوگانه ای (double standard) که همواره ایالات متحدهی آمریکا در منطقه و در جهان اعمال مینماید.
دراینجا میپرسیم که آیا دو حزب سیاسی که از نقاط مختلف منطقهی کردستان برای دستیابی به قدرت توامان تلاش میکنند مدافع دمکراسی هستند؟ آیا دمکراسی یکی از دیگری بهتر است؟ ساده انگاری است که بتوان تبلیغات عوام فریبانهی واشنگتن را جهت استقرار دمکراسی در منطقه باور کرد. ناسیونالیسم کرد در منطقه نه نتها ضد امپریالیست نیست بلکه در واقع مجری طرح های سیاستمداران جنگ افروز آمریکا میباشد و مانند گذشته همواره ملعبهی و بازیچه مستقیم یا غیر مستقیم آنها و هم پیمانانشان (اسرائیل، عربستان و ..) در منطقه قرار دارد. بدون تردید ضد امپریالیست بودن یعنی مبارزه با حضور نیروهای آمریکائی در منطقه، عراق و سوریه میباشد و نه همراه و همپیمان با آن.
من پیش تر در این مورد از پروژهی سلطه گرانهی آمریکا در منطقه چیزی نمیگویم زیرا قبلا در گفتارها و نوشتار هایم گفته ام. هدف من از این تحلیل بیان واقعی از ناسیونالیسم کرد (خود گردانی، جدائی طلبی و دولت مستقل ) میباشد که امروزه بر سرزبانها افتاده است و امپریالیست از آن بمثابهی یک ابزار سیاسی در منطقه استفاده میکند. زیرا کردها نه تنها از مبارزه با امپریالیسم چشم پوشیده اند بلکه از اصلاحات رادیکال اجتماعی که مقدمهی آن در اتحاد میان توده های مردم اعم از کرد، ترک، عرب، فارس و بلوچ و.. نهفته است و میباید این اتحاد علیه دشمن مشترک (آمریکا) و همپیمانان آن در منطقه چه از نوع اسلامیست آن (عربستان، کویت، قطر، و ..) و چه از نوع یهودی آن (اسرائیل) بکار رود، منحرف شده اند.
من در مجموع از ناسیونالیسم کرد صحبت میکنم. در مورد جنبش ها و مبارزاتی که اغلب مسلحانه است و بنام دفاع از حقوق کرد انجام میگیرد اما در واقع علیه آن بکار میرود حرف میزنم. می پرسم آیا در یک دولت مستقل سرتاسری کرد (pan- Kurdish) ایجاد دو، سه، و حتی چهار دولت مستقل کردی ممکن است؟ آیا دلیل قانع کننده ای برای ایجاد چنین دولت مستقلی وجود دارد؟ یکی ازدلایلی که باعث ممانعت از تشکیل یک دولت مستقل سراسری کرد میشود در واقع ضعف زبان کردی است. ایرانیان و عربها در قرن 19 به بازسازی و مدرنیزه کردن زبان خود همت گماشتند و بعدها ترکها این مدرنیزه کردن را در اواخر سالهای 30-1920 انجام دادند. اما کردها چنین نکردند. این نارسائی و ضعف زبان کردی باعث شده است که این زبان با زبانهای برتر منطقه مثل فارسی و عربی همگون سازی (linguistic assimilation) شود. خواه این همگون سازی زبانی در جهت بهتر شدن وضعیت آنان بوده است و یا خواه در جهت بدتر شدن؟!
*منبع:
samiramin1931.blogspot.ca
ن. نوری زاده
پیوست
مسئلهی دیروز و امروز کردستان
جهت درک بهتر از مسئلهی خود گردانی، جدائی طلبی و ناسیونالیسم دیروز و امروز کردستان در ایران که همواره از سوی احزاب و سازمانهای چپ از آن بمثابهی "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش"(1) دفاع میکنند، ضروری است به تاریخچهی آن مختصرا پرداخته شود.
همانطور که تاریخ نشان میدهد کردها نه تنها نزدیک به 3 هزار سال در ایران قدمت زیست دارند و موسس نخستین دولت سازمان یافته در این سرزمین بودند بلکه این قوم از دیرباز پاسداری مرزهای غربی ایران و از دورهی صفوی به این سوی پاسداری مرزهای شمال شرقی ایران را از گزند بیگانگان بعهده داشتند. کردها از زمانهای بسیار دیرین همواره در یک همزیستی صلح آمیز با دیگر اقوام در این منطقهی پهناور بسر میبردند. تا اینکه شهر نشینی (urbanization) شرایط زیست سنتی این منطقه را دگرگون ساخت و به شکل شهر نشینی قرن بیستم درآورد (2) در قرن بیستم یکی از برجسته ترین رویداد تاریخ بشر یعنی جنگ جهانی اول (1918-1914) بوقوع پیوست که تاثیر شگرفی در جغرافیای سیاسی جهان برجای گذاشت. برای مثال، تاریخ سدهی بیستم با از میان رفتن چهار دودمان سلطنتی و امپراتوری از جمله امپراتوری عثمانی و روسیه تزاری شکل نوینی بخود گرفت.
در خلال جنگ جهانی اول توافق نامهی سّری سایکس پیکو (Sykes-Picot Agreement) در سال 1916 میان بریتانیا و فرانسه و نیز رضایتمندی روسیه تزاری برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد گردید. این توافق نامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و انگلیس منجر شد. انقلاب اکتبر 1917 و فروپاشی روسیه تزاری رخداد مهم دیگری بود که منطقه خاورمیانه را تحت تاثیر خود درآورد. با نابودی امپراتوری عثمانی (1922) کشور ترکیه در نقشهی جغرافیای جهانی ظاهر شد. این تغییر و تحولات در جهان نتوانست صلح پایداری برای بشریت به ارمغان آورد زیرا به فاصلهی نه چندان دور جنگ جهانی دوم (45-1939) آغاز گردید. در خلال این جنگ ارتش سرخ شوروی شمال و شرق ایران را در اوت 1941 و همزمان نیروهای نظامی بریتانیا جنوب و غرب این کشور را اشغال کردند. هنگامیکه جنگ جهانی دوم پایان یافت (1945) روسها بر خلاف انگلیسی ها ضمن خودداری از ترک ایران در بخش هائی از مناطق تحت اشغال خود طرح "جنبش های تجزیه طلبانه" را در آذربایجان و دیگر استانهای شمال ایران از جمله کردستان، گیلان، مازندران و خراسان را بمورد اجرا گذاشتند. (3) بنابراین طرح فرقهی دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشه وری در دوم سپتامبر 1945 (12 شهریور 1344) به دستور محرمانهی دفتر سیاسی کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی (politburo) تاسیس گردید و سپس در همان ماه (28 سپتامبر 1945) روسها قاضی محمد را برای مذاکره در مورد طرح آیندهی خود مختاری کردستان به باکو دعوت کردند. (4) میر جعفر باقروف رهبر کمونیست آذربایجان شوروی در این دیدار به قاضی محمد اطمینان داد که: " دولت شوروی از صمیم قلب پشتیبانی و حمایت خود را از خود مختاری کردها اعلام میدارد اما آذری ها بین چهار ملت ایران در صف نخست قرار دارند و فارسها، گیلکها و کردها راه آنها را خواهند پیمود. بنابراین تا آن زمان منافع کردها ایجاب میکند که از تحکیم خود مختاری آذربایجان حمایت کنند و برای تاسیس دولت مستقل کرد تا آرام شدن اوضاع صبر کنند." (5)
Distribution: 1-2 Cde. Molotov; 3-4 Cde. Bagirov;5- Cde. Kavtaradze.
بدینسان حزب دمکرات کردستان بعد از دیدار با مقامات کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی کمتر از یک ماه یعنی در اکتبر سال 1954 به رهبری قاضی محمد در شهر مهاباد تاسیس شد. با آرام شدن شرایط دیری نپائید که صبر حزب دمکرات کردستان لبریز شد و در 22 ژانویه 1946 یعنی دو ماه بعد از دیدار با باقروف در بخشی از خاک ایران که در اشغال ارتش سرخ قرار داشت دولت مستقل کردستان را بنام "جمهوری مهاباد" تشکیل داد. بازیگران چپ صحنهی سیاسی ایران از جمله چپ کرد که همواره مورد بازیچهی قدرت های منطقه و فرا منطقه ای قرا میگرفتند و امروزه نیز شاهد به بازی گرفتن آنها هستیم، در آنزمان درنیافتند که دولت مستعجل جمهوری مهاباد در پی انعقاد قرارداد میان دولت وقت ایران و اتحاد جماهیر شوروی فرو خواهد ریخت. بعد از فروپاشی دولت مستقل کردستان رهبران این دولت به عراق گریختند و فعالیت های سیاسی و نظامی خود را علیه ایران ادامه دادند.
احزاب و سازمان های چپ از جمله احزاب کرد مانند دیگر احزاب سیاسی به جزء در دورهی دولت ملی دکتر مصدق (1953-1951) همواره از سوی دولت های مرکزی سرکوب میشدند. اما احزاب کرد به دلیل شرایط جغرافیائی و سیاسی منطقه و اختلافات اساسی میان دولت ایران و عراق از این امتیاز برخوردار بودند که به سهولت اعضاء و دفتر مرکزی خود را به آن طرف مرز منتقل سازند و با حمایت حزب بعث عراق علیه دولت های وقت (رژیم پهلوی و رژیم خمینی) مبارزه نمایند.
در پی انقلاب ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی در 22 بهمن سال 1357 احزاب و سازمانهای سیاسی از جمله حزب دمکرات و کومله (مارکسیست لنینیست) فعالیت آشکار خود را آغاز کردند. این دو حزب ضمن اعلام رسمی مخالفت با جمهوری اسلامی و تحریم رفراندوم با نیروهای نظامی خود کنترل کامل مناطق کردنشین استان آذربایجان و بخش وسیعی از مناطق سنی مذهب استان های کردستان و کرمانشاه را در دست گرفتند. بعد از تهاجم وسیع نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با همراهی کردهای مدافع انقلاب ایران علیه نیروهای مسلح دمکرات و کومله این احزاب طبق تاکتیک همیشگی خود به خاک عراق عقب نشینی کردند و در جریان جنگ عراق با ایران دوش به دوش ارتش صدام حسین علیه ایران جنگیدند.
در حالیکه رژیم بعث عراق پس از جنگ با کویت در حال فروپاشی بود کردهای عراق حکومت مستقل خود را در سال 1991 تشکیل دادند. حکومت اقلیم کردستان عراق که روابط تنگاتنگی با رژیم جمهوری اسلامی داشت عرصه را بر رهبران احزاب مخالف جمهوری اسلامی تنگ کرد و در نتیجه آنان به خارج از منطقه و عموما اروپا کوچ نمودند.
براساس طرح ترور مخالفین رژیم جمهوری اسلامی در خارج از کشور رهبران حزب دمکرات کردستان عبدالرحمان قاسملو و عبداله قادری در حالیکه بر سر میز مذاکره صلح با دیپلمات های رژیم جمهوری اسلامی بودند در ژوئن 1989 (تیر 1368) در وین ترور شدند. این طرح یکبار دیگر برای جانشینان رهبری این حزب در هفدهم سپتامبر سال 1992 در برلین اتفاق افتاد و شماری از رهبران این حزب بوسیلهی ماموران رژیم بقتل رسیدند.
حزب دمکرات و دیگر احزاب کرد ایران در خلال این سالها و در پی ائتلافات و انشعابات متعدد حزبی، به دو حزب با یک برند (brand) واحد بنام حزب دمکرات کردستان و با ادعای همیشگی نمایندهی خلق کرد تقسیم شدند. یکی از این دو حزب در شرایط و وضیعت سیاسی بحرانی منطقه دگر بار در صحنهی سیاسی ظاهر شده است و طبق یک سناریو قدیمی ادعا میکند که: "حزب دمکرات کردستان ایران هیچگاه استقلال کردستان را به عنوان یکی از اشکال حق تعیین سرنوشت نه تنها رد نکرده است بلکه از آن به عنوان حق مسلّم و مشروع ملت کرد در همه بخشهای کردستان یاد کرده است" (6) و در این رابطه برای دستیابی به "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" خط مشی مبارزهی مسلحانه را برگزیده است. (7) رودکی سمرقندی نخستین شاعر حوزهی تمدن جغرافیای سیاسی مدنی ایران حدودا درسال 300 هجری قمری (911 میلادی) در این باره گفته است که: هر که ناموخت از گذشت روزگار، نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
منابع:
1- رجوع شود به رسالهی تحلیلی " درنگهایی بر مقوله «حقّ ملل در تعیین سرنوشت خویش" بابک امیر خسروی
asre-nou.net
2- Urbanization in the Middle East, V.F. Costello, 1977
www.cambridge.org
3- digitalarchive.wilsoncenter.org
also, Stalin, Bagirov and Soviet Politiciees in Iran, Fernande Beatrice Scheid- Yale University 1939-1946 pages 208-302
https://books.google.ca/books/about/Stalin_Bagirov_and_Soviet_Policies_in_Ir.html?id=VHcOnQEACAAJ&redir_esc=y
4- همان کتاب ص 39
5- digitalarchive.wilsoncenter.org
همچنین رجوع شود به:
Eagleton, W: the Kordish Republic of 1946 by Gidenn Weiger: Oxford University Press 1963
https://www.amazon.com/Kurdish-Republic-1946-EAGLETON-William/dp/B0000CLOBS
6- نشریه کوردستان ش 432
7- www.bbc.com
|