سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایستگاه بعد. نوشته ی سرجی پامیز


علی اصغر راشدان


• در هفته شش روز، همیشه در همان زمان، لوکوموتیو به چشم انداز ساکت و آرام برخورد میکند. درختها و کوهها حرکت میکنند، تنها گاو حرکت قطارها را نگاه میکند. لوکوموتیوران از اطاقکش بهش اشاره میکند، حیوان هم به عنوان جواب دمش را تکان میدهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ آبان ۱٣۹۵ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۱۶


 
 
Sergi Pamies
Der nächste Halt
سرجی پامیز
ایستگاه بعد
ترجمه علی اصغرراشدان


(متولد۱۹۶۰درپاریس، نویسنده، مترجم، خبرنگاروتهیه کننده برنامه رادیووتلویزیون واسپانیائیست. )


      درهفته شش روز، همیشه درهمان زمان، لوکوموتیوبه چشم اندازساکت وآرام برخوردمیکند. درختهاوکوههاحرکت میکنند، تنهاگاوحرکت قطارهارانگاه میکند. لوکوموتیوران ازاطاقکش بهش اشاره میکند، حیوان هم به عنوان جواب دمش راتکان میدهد، درضمن پستانش راهم بادمیزند. آنهاسالهاست این صحنه راتکرارمیکنند. لوکوموتیوران میداندامروزآخرین دیداراست. فردابازنشسته میشود. چشم اندازآینده ای که ازبردگی رهاشده ونبایدهرروزصبح ساعت شش برخیزد، دهنش راآب می اندازد. وقت خواهدداشت توتکه چمن حیاط جلوی خانه که تازه پولش راپرداخته، کشت وکارکند. خارج ازفصل هم میتواندبرای سفرهائی که توروزنامه هاآگهی میشودنام نویسی کند. دیگرهرروزصبح مجبورنیست به این بهانه که کارعزت می بخشد، خودراواداربه بلندشدن کند. لازم نیست حضوردستیارکوچک ساکت فردگرای خودرابیشترتحمل کند.
    لوکوموتیوران درحالی که افکارش غرق یک دسته نقشه های برزگ واقعیست، ایستگاه راترک میکند. تارسیدن به یک ردیف مکمل حومه بازوبناهای تاج گذاری شده بالامپهای نئون، متوجه هیچکدام ازتونلهای های مسیرپرپیچ وخمش نمیشود. به نارضائی خودازآخرین دیدارش باچوپانها هم فکرنمی کند. ازرضایتش به خاطرآخرین سفرش خوشحال نیست. فکرهم نمیکنددیگرهرگزپره های لوکوموتیویاعقربه فشارسنج راکنترل نخواهدکرد. افکارش توبعدازظهرهای لبریزازخواب آینده غوطه ور است. بی این که متوجه شود، قطارراازشهرمرکزی بیرون وبه طرف چشم اندازی میراند. تومنطقه مراتع سبزهرازگاه گاوهارادرفاصله دورکه میدید،اغلب بوی کودفضاراپرمیکرد. ناخودآگاه سرعتش راکم کردونگاهی طعنه آمیزبه دستیارش که بی خیال همه چیزاست، می اندازد. به گاو آشنایش نزدیگ که میشود، بیشترحسش میکند.این بارتنهابه خوشامدگوئی بسنده نمی کند. باتوجه به حالت خود، بایدیک کارتخیلی انجام دهد. میخواهدقطارراکنارگاومتوقف کند. میداندکارش غیرقانونی است. درمدت سی سال خدمتش تاحال حاضر، نتوانسته نظم کارش رازیرپابگذارد. اماحالافاقد حس وحال توجه کردن به این قضایاست. سرعت سنج رانگاه میکندوسرعتش راآنقدرپائین میاوردکه عقربه صفررانشان دهد. برای این که دردمزمن بیدارنشودومثل بیشروقتهاقرچ وقروچ ستون فقراتش رادرنیاورد، ازسکویش آهسته پائین میاید. شبیه آدمهای نامعمول، قدمهای نامطمئن برمیدارد، انگارپاهاش قادربه راه رفتن نیستند، ازتومزرعه میانبربه طرف گاو میرود. گاومتوجه توقف قطارشده، حرکت نوسانی دمش رامتوقف میکند. سرش راتکان میدهدکه لوکوموتیوران بتواندبهتروباتمام وجودبهش توجه کند – انگارکه نه گاو،بلکه یک شیراست – لوکوموتیوران دستهاش را ازهم بازودرازمیکندکه نوازشش کند. گاوباماغ کشیدن عکس العمل نشان میدهدوگروه مگس هاپروازوفرارمیکنندومثل معمول اطراف چشمهاش می نشینند. گاولوکوموتیوران رانگاه میکند. علیرغم فاصله زیاد،ابری ازدودملایم سیگاردستیارلوکوموتیوران رادرخودگرفته است. فریادمسافرهاازپنجره های قطاربالامیگیردکه لوکوموتیوران بایدبرگرددسرکارش، میگویندعجله دارندوکاربیهوده ش ستمگرانه است وشکایت میکنند. ازطرف دیگراقلیتی صبور به نظرمیرسندومیگویند:یونیفرم لوکوموتیوران بایدتن همچین آدمی باشد. لوکوموتیوران مدتی طولانی گاورابغل وبعدخودراراضی حس میکند، چراکه وظیفه ش راانجام داده و برمیگرددبه اطاقک لوکوموتیو....            


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست