یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ دی ۱٣٨۵ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۰۷


پروژه ٣ ضلعی تفرقه افکنی میان مسلمانان
پرده ها را کنار زده و بی نقاب به عرصه کارزار آمده است
اختلاف افکنی میان شیعیان و اهل تسنن
تنها راهی که مقابله با فساد را به نتیجه می رساند
هر گروهی از ظن خود به تحلیل انتخابات می پردازد
نقد اصلاحات نباید به خودزنی تبدیل شود
کلمه، حقیقتی است که مرز ومرگ ندارد

روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز به قلم حسین شریعتمداری مدیر مسئول خود با عنوان آل لورنس! نوشت:
شواهد و قرائن بسیاری حکایت از آن دارند که این روزها بعد از شکست های پی درپی آمریکا و متحدانش در منطقه، رژیم پادشاهی آل سعود طرح تفرقه افکنی میان ملت های مسلمان و ایجاد شکاف در صفوف به هم پیوسته آنان را به عنوان یک مأموریت در دستور کار خود دارد و با صرف هزینه کلان این پروژه سه ضلعی را که آمریکا و انگلیس دو ضلع دیگر آن هستند، دنبال می کند. در این پروژه، تفرقه اندازی میان مسلمانان با دو محور تفرقه میان شیعه و سنی و سنی و سنی تعقیب می شود.
حکومت آل سعود، اگرچه از آغاز شکل گیری تاکنون بیرون از بستر منافع آمریکا و انگلیس گام نزده است ولی برخلاف گذشته که مأموریت مقابله با نهضت های اسلامی را به گونه ای پنهان دنبال می کرد، امروزه به دلایلی که فهم آن دشوار نیست، پرده ها را کنار زده و بی نقاب به عرصه این کارزار آمده است. مخالفت با حزب الله لبنان ـ بخوانید حمایت از اسرائیل ـ در جنگ ٣٣روزه، صدور بیانیه ٣٨ تن از آخوندهای دربار سعودی که در آن قتل شیعیان را مجاز دانسته بودند! ارسال دلار و اسلحه برای آشوبگران و گروه های تروریستی تحت حمایت آمریکا و اسرائیل در عراق، لبنان، افغانستان و… تلاش گسترده تبلیغاتی با هدف فریب افکار عمومی مسلمانان و تغییر جهت مبارزاتی آنان از مقابله با دشمنان بیرونی به درگیری های داخلی و فرقه ای و… فقط بخشی از اقدامات خصمانه رژیم سعودی علیه خیزش عظیم ملت های مسلمان است که طی چند سال اخیر صورت گرفته و می گیرد… و در این باره گفتنی هایی هست.
۱ ـ انگیزه آمریکا و متحدانش از تلاش برای تفرقه افکنی میان ملت های مسلمان روشن تر از آن است که نیازی به ارائه دلیل و یا اثبات از طریق تکیه بر شواهد و قرائن داشته باشد. اما پیوستن برخی از دولت های عربی مخصوصاً رژیم پادشاهی آل سعود به این پروژه عمدتاً به چند علت صورت گرفته است.
الف: امروزه هیچ انسان صاحب اندیشه و برخوردار از کمترین درجات فهم و شعور را نمی توان یافت که با حکومت های سلطنتی موروثی، نظیر آنچه در عربستان، اردن، کویت، امارات و برخی دیگر از کشورهای اسلامی وجود دارد، موافق باشد. در این حکومت ها اعضای یک خاندان بی آن که از سوی مردم انتخاب شده باشند تمامی امکانات، ثروت و سرنوشت مردم را در اختیار دارند و بعد از مرگ هر یک از آنان، نفر دیگری از همان خاندان بر کرسی قدرت می نشیند. بدیهی است دوران اینگونه حکومت ها که دهها بار ارتجاعی تر و ظالمانه تر از حکومت های ملوک الطوایفی قرون وسطی است، سپری شده و مردم در این کشورها ادامه حضور اینگونه رژیم های قرون وسطایی را به منزله تحقیر خویش می دانند و حق نیز دارند.
در کشورهایی نظیر عربستان، کویت، امارات و… رأی و نظر مردم کمترین ارزشی ندارد و سرنوشت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و همه چیز مردم در دست اعضای یک خاندان است و…
دولت هایی از این دست، چه بخواهند و چه نخواهند به پایان عمر خود رسیده اند و به شدت از سوی ملت های خود به زوال و نابودی تهدید می شوند.
ب: حکومت های مورد اشاره، بدون استثنأ با دخالت مستقیم قدرت های غربی شکل گرفته اند و مردم در پیدایش آنها کمترین نقشی نداشته اند به عنوان مثال؛ دولت سعودی در جریان جنگ اول جهانی و بعد از شکست دولت عثمانی با حمایت مستقیم نظامی دولت وقت انگلیس پدید آمد. و سرزمین حجاز که تا آن هنگام بخشی از کشور پهناور عثمانی ـ ترکیه کنونی ـ محسوب می شد به محمدبن سعود جد پادشاهان آل سعود سپرده شد. محمدبن سعود در آن هنگام تنها بر قبایل عتوب و غزه ریاست داشت. دولت وقت انگلیس، ابتدا محمدبن سعود را به پذیرش فرقه انحرافی وهابیت ـ که آن نیز ساخته مشترک انگلیس و صهیونیست ها بود ـ وادار کرد و سپس با ارسال کمک های نظامی و تحت رهبری توماس ادوارد لورنس فرستاده ویژه انگلیس، حاکمیت او را به سراسر عربستان گسترش داد و با پیشنهاد لورنس سلطنت در خاندان آل سعود موروثی شد که تاکنون نیز ادامه دارد.
دولت سعودی از آغاز تشکیل ـ جنگ جهانی اول ـ تحت قیمومیت نیمه آشکار و تک محوری انگلیس بود ولی بعد از جنگ جهانی دوم، این قیمومیت تک محوری به محور مشترک آمریکا و انگلیس تبدیل شد.
مروری گذرا بر کارنامه دولت سعودی به وضوح حکایت از آن دارد که پادشاهان سعودی همواره در خدمت منافع آمریکا و انگلیس بوده اند و در تمامی مناقشات میان ملت های مسلمان و قدرت های بیگانه غربی، در کنار آمریکا و انگلیس حضور داشته اند که مخالفت آشکار با حکومت ضد صهیونیستی جمال عبدالناصر در مصر، موضع سوال برانگیز و حمایت ضمنی از اسرائیل در جریان جنگ ۶روزه ژوئن ۱۹۶۷، حمایت از دولت ملک حسین در سرکوب آوارگان فلسطینی ـ سپتامبر سیاه ـ در اردن، همکاری نزدیک با رژیم آمریکایی شاه، ارائه طرح به اصطلاح صلح خاورمیانه از سوی ملک عبدالله ـ پادشاه کنونی عربستان که در آن هنگام ولیعهد فهد بود ـ و این طرح همانگونه که در کیهان به طور مستند توضیح داده شد، چند پله از کمپ دیوید ننگین تر بود و… دهها نمونه دیگر فقط اندکی از آن بسیارهاست.
رژیم هایی نظیر کویت، اردن، امارات و… نیز تاریخچه ای کم و بیش مشابه رژیم آل سعود دارند و…
با توجه به دو عامل فوق الذکر، برخی از دولت های عربی منطقه، ادامه حاکمیت خود را اولاً در فریب افکار عمومی ملت های خویش و ثانیاً در فرمانبرداری از آمریکا و متحدانش می دانند و دقیقاً به همین علت در پروژه تفرقه افکنی میان ملت های مسلمان مأموریت گرفته اند.
۲ ـ اگرچه ظاهراً و در نگاه اول به نظر می رسد که این پروژه علیه شیعیان طراحی شده است ولی با نگاهی دقیق تر به وضوح می توان دید که اهل سنت نیز از اهداف تخریبی این پروژه بیرون نیستند، بلکه پیشگیری از بیداری آنان اصلی ترین هدف این پروژه است. توضیح آن که، طراحان و دست اندرکاران این پروژه می کوشند، آموزه هایی نظیر مقابله با ظلم، مبارزه با اشغالگران، مقاومت در برابر سلطه طلبی آمریکا و اسرائیل، حمایت از مردم مظلوم فلسطین، تشکیل حکومت بر پایه باورهای اسلامی، نفی حاکمان سرسپرده و… را آموزه های برخاسته از تفکر شیعی جلوه دهند و اهل سنت را با استناد به تفاوت مذهبشان از رویکرد به این آموزه ها برحذر دارند.
اما، برای کسانی که اندک آشنایی با مبانی اسلام داشته باشند کمترین تردیدی وجود ندارد که این آموزه ها منحصر به شیعه نیست بلکه تمامی مذاهب اسلامی ـ غیر از فرقه های منحرف نظیر وهابیت در میان اهل تسنن و بهائیت در میان شیعیان که هر دو ساخته صهیونیست هاست ـ این آموزه ها را بخش جدانشدنی از مبانی اسلام تلقی می کنند و حتی جان باختن برای تحقق آن را جهاد در راه خدا می دانند.
بنابراین وقتی در پروژه یاد شده، این آموزه ها را منحصر به شیعه قلمداد می کنند، ضمن آن که شیعیان را در قله افتخار و اوج ایمان به اسلام ناب محمدی (ص)، می نشانند، در همان حال، برادران و خواهران اهل سنت را بی اعتنا، به اسلام و آموزه های مسلم و غیرقابل انکار آن معرفی می کنند و این اهانت آشکار به صدها میلیون مسلمان سنی مذهب در سراسر جهان است.
دقیقاً به همین علت است که پروژه مورد اشاره علی رغم هزینه فراوانی که برای آن صرف شده است، تاکنون بی نتیجه مانده و خشم و نفرت برادران اهل سنت را در پی داشته است.
٣ ـ در این پروژه لبه تیز حمله متوجه جمهوری اسلامی ایران است چرا که به اعتراف استراتژیست های آمریکایی و اروپایی، حضور قدرتمند ایران اسلامی و مقاومت ۲۷ ساله آن در برابر توطئه های پی درپی آمریکایی و صهیونیستی، به عنوان یک الگوی موثر و حیات بخش پیش روی همه ملت های مسلمان از جمله برادران اهل سنت است و مردم در برخی از کشورهای عربی وقتی دولت خود را با دولت جمهوری اسلامی ایران مقایسه می کنند، ایده آل های خویش را در رژیم های حاکم بر کشورهای خود سرکوب شده و در جمهوری اسلامی ایران شکوفا می بینند. دولت و تمامی ارکان نظام در ایران اسلامی برخاسته از رای و نظر مردم است و این پدیده در برخی از رژیم های حاکم بر کشورهای عربی به خواب و خیال شبیه است! از سوی دیگر، می بینند که ایران بر اسلام و آموزه های ناب دینی تکیه دارد و در همان حال دولت های خود را در نظر می آورند که بدون اجازه آمریکا و اسرائیل آب نمی خورند و…
۴ ـ و بالاخره اگرچه سخن در این باره به درازا می کشد ولی درک این نکته بدیهی برای رژیم های حاکم در برخی از کشورهای عربی نباید چندان دشوار باشد که دوران رژیم های وابسته به بیگانه سپری شده است و ملت های مسلمان چه شیعه و چه سنی، هوشیارتر از آنند که به ادامه حیات رژیم های قرون وسطایی تن داده و تحقیر ناشی از پذیرش اینگونه رژیم ها را بپذیرند. بنابراین اگر نمی خواهند به سرنوشت شاه در ایران و صدام در عراق دچار شوند، عاقلانه ترین راه آن است که به خدا توکل کرده و به مردم خود روی آورند. در این حالت، البته بدیهی است که جایی برای آنها در حاکمیت باقی نخواهد بود ولی دستکم از مرگ توأم با خواری و ذلت که محمدرضا شاه ها و صدام ها به آن دچار شدند در امان می مانند.

آنان برادران دشمنند
روزنامه کاروکارگر هم در ستون نگاه تحت عنوان اعراب، برادران دشمن نوشته است:
بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر ضرورت وحدت همه مسلمانان و تاکید ایشان بر اتحاد اسلام در سراسر قلمرو وسیع کشورهای مسلمان فصل الخطابی است برای همه آنان که نگران وضعیت مسلمانان بویژه در کشورهای منطقه هستند.
مقام معظم رهبری با اشاره به شکست سیاستهای آمریکا در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین تاکید کردند که قدرتهای بزرگ و در راس آنها آمریکا برای مقابله با موج روزافزون بیداری اسلامی که منشا آن برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی در ایران است به ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی روی آورده اند.
موضعگیری افراطی برخی محافل و رسانه های عرب در بعضی کشورهای عربی در دفاع از دیکتاتور معدوم عراق در همین راستا قابل تجزیه و تحلیل و ارزیابی است. هرچند اینگونه موضعگیریها در نگاه اول سبب تعجب افکار عمومی منطقه بویژه مردم رنجدیده عراق شد اما در واقع اینگونه موضعگیریهای غیراصولی حکایت از توطئه ای هماهنگ دارد. مواضع ریاکارانه برخی رسانه ها و محافل عرب عموماً ناشی از خاستگاه قدرت آنان است که مشروعیت خود را نه از انتخاب مردم بلکه وابستگی به قدرتهای بیرونی کسب می کنند.
در دوران یکه تازی صدام که عربها به عنوان برادران دشمن، در اوج اختلافات معمول و کشدار خود بسر می بردند. آن یکی، دیگری را بازیچه ای در دست امپریالیستها می خواند و آن دیگری رقیبش را عروسک خیمه شب بازی. یکی، رقیبش را آلت دست رژیم اسرائیل در منطقه می دانست و طرف مقابل هم مدعی بود که رقبایش در کاخ شیشه ای خیال زندگی می کنند.
جهان عرب در جریان حمله آمریکا و انگلیس به عراق در سال ۲۰۰٣ نیز وضعیتی متفاوت از وضع بالا نداشت. سیاست پیشگان در اکثر کشورهای عربی در موضعی عافیت طلبانه یا چشمان خود را بر روی آنچه در عراق رخ داده، بستند و یا برای بقا تن به هر خواسته آمریکا دادند که تا پیش از این در قاموس عربها غیرقابل تحمل تعبیر می شد. بسیاری از زمامداران اعراب در سالهای اخیر هرگز سخنی از صدام به میان نیاوردند، گویی سقوط او و رژیمش توسط ارتشهای آمریکا و انگلیس یک اتفاق در حاشیه است و فعلاً باید اظهارنظرها هم در حاشیه انجام شود زیرا قدرت برتر چنین اراده کرده بود.
شروع عملیات ایذایی و تساهل مرموز ارتشهای آمریکا و انگلیس در قبال تروریستهای مسلح در اجرای توطئه خطرناک اختلاف افکنی میان شیعیان و اهل تسنن در این کشور سبب شد تا رفته رفته برخی صاحبان قدرت در کشورهای عربی پوست بیاندازند و شیوه دیگری را برای موضعگیری پیشه کنند. آنان حالا از خطر گسترش نفوذ شیعه سخن می گفتند و به طریقی هواداری خود را از بازگشت رژیم بعث به عراق اعلام می کردند!
اعدام جلاد بغداد و کم توجهی مجریان حکم اعدام به شیطنتهای احتمالی، سبب شد تا برخی محافل عربی موضع عوامفریبانه خود را برجسته و با صراحت از رفیق فقید خود یعنی جنایتکار عراق به نیکی یاد کنند و حتی بعضی از آنان در استمرار مواضع کج و معوج خود عزای عمومی نیز بگیرند.
آنان برادران دشمنند، هیچیک به آن دیگری اطمینان ندارد. کافی است به سابقه اغلب نظامهای سیاسی منطقه نظر افکنیم آنگاه خواهیم دید که هر نظام چگونه به نظام دیگر با چشم خونخواهانه می نگرد. برادران دشمن به خودشان وفادار نیستند پس چگونه می توانند به ملتها و آرمانهای ادعایی وفادار باشند؟ مگر نه اینکه رژیم اسرائیل بخشی از حیات خود را مدیون همین برادران دشمن است؟

تنها راه کاهش فساد
روزنامه کارگزاران یادداشتی با عنوان مطبوعات آزاد ضدفسادند درج کرده که درآن آمده است:
آیا می توان امیدوار بود یک جامعه عاری از فساد اداری وجود داشته باشد؟ این اتفاق نمی افتد جز اینکه اداره ای وجود نداشته باشد. تا زمانی که ادارات، نهادها، موسسه ها و بنگاه های دولتی وجود دارند احتمال وقوع فساد هرگز صفر نخواهد شد. اما می توان امیدوار بود جامعه ها بسته به اینکه کدام نظام سیاسی و اقتصادی را انتخاب کرده اند میزان و ضریب فساد و فسادپذیری را کاهش داد.
برای اینکه میزان فساد اداری و اقتصادی در یک جامعه کاهش یابد چه می توان کرد؟ کارآمدترین و نهایی ترین راه این است که کسب و کار و معیشت مردم را از چنگ دولت خارج کرد. اگر این اتفاق بیفتد تا اندازه قابل توجهی از امکان فساد اداری و اقتصادی در جامعه کاهش می یابد. در بخش خصوصی اصولاً صاحب سرمایه نمی تواند در ارتباط با کار خودش تخلف کند و به کارمندانش نیز اجازه این کار را نمی دهد. پایین بودن ضریب فساد اداری و اقتصادی در کشوری مثل دانمارک نسبت به چین همین موضوع است.
احیای ارزش های اخلاقی با تبلیغات کارآمد و نیرومند راه دیگر مبارزه با فساد اداری است. نظارت دایم بر ثروت، سطح زندگی و سطح زندگی کارمندان دولت در یک دوره زمانی معین از دیگر راه های مبارزه با فساد به حساب می آید. اما یک راه بسیار سرنوشت ساز برای جلوگیری از فساد و کاهش احتمال آن اجتناب از فساد استخدامی است. استخدام و ارتقای شغلی افراد در ادارات دولتی براساس توصیه ها و برخی مجوزهای خاص فساد را افزایش می دهد. ایجاد نهادهای مستقل از دولت به ویژه کمک گرفتن از نهادهای مدنی یک راه دیگر برای کاهش احتمال و امکان فساد به حساب می آید.
سیاست زدایی از نظام اداری به ویژه دور کردن محیطهای اداری از دخالت های احزاب و جناح های سیاسی یک راه حل تجربه شده برای کاهش فساد اداری و اقتصادی در اکثریت جامعه ای کارآمد است. اما همه این موارد پیش گفته شده برای اینکه ضریب و میزان فساد اداری و اقتصادی کاهش یابد یک طرف و وجود رسانه های خبررسانی آزاد نیز در طرف دیگر قرار می گیرند. تا وقتی مطبوعات و رسانه های مستقل از نهاد دولت و حکومت وجود نداشته باشند که متخلفان و مفسدان را افشا کنند احتمال فساد کاهش نمی یابد.
وجود رسانه ها و روزنامه ها و مطبوعات آزاد در هر جامعه به مثابه چشم و گوش مردم برای بررسی رفتارهای مدیران دولتی یک موهبت است. مطبوعات و رسانه ها بدون اینکه هزینه ای بر دوش دولت بگذارند از طریق کشف اخبار و گزارش ها و انتشار سریع و پرشمار آن در جامعه راه نفوذ فساد را کاهش می دهد. خبرنگاران، گزارشگران و مقاله نویسان در مطبوعات آزاد می توانند و باید در شرایط آزاد به کسب خبر پرداخته و از آن مهمتر بتوانند اخبار کسب شده را در اختیار خوانندگان و بینندگان خود قرار دهند. کشورهایی که در مبارزه با فساد کامیابی بیشتری به دست آورده اند آن دسته از کشورهایی هستند که آزادی مطبوعات در آنها نهادینه شده است.
آیا ایران از این قاعده مستثنی است؟ نمی توان چنین ادعایی را پذیرفت. اگر نهاد دولت می خواهد مبارزه با فساد موثر باشد راهی ندارد جز اینکه مطبوعات مستقل و آزاد و غیردولتی در آن نقش خود را ایفا کنند.در غیاب مطبوعات آزاد غیردولتی و در شرایطی که همه رسانه ها و روزنامه ها و مطبوعات وابسته به نهادهای حکومتی و دولتی باشند، درج اخبار مربوط به فساد اقتصادی اعتمادی ایجاد نخواهد کرد. مردم و روزنامه خوانان در همه جامعه ها نشان داده اند به مطبوعات آزاد و مستقل اعتماد دارند. نمی توان از مطبوعات و رسانه های دولتی انتظار داشت همه واقعیت ها را درباره فساد دولتی اولا به دست بیاورند، ثانیا منتشر کنند و ثالثا مردم آنها را باور کنند. دولت فعلی نیز اگر می خواهد با فساد مبارزه کنند باید به مطبوعات آزاد اجازه فعالیت دهد.

تحلیلی از نتایج انتخابات
روزنامه اعتمادملی نظر نایب رئیس شورای شهر تهران را که برای دوره بعد هم انتخاب شده است، تحت عنوان رایحه خوش، دولت را به یک رفراندوم زودرس کشاند درج کرده که درآن آمده:
تحلیل نتایج انتخابات شوراها تا چند ماهی نقل محافل سیاسی است و، هر گروهی از ظن خود به تحلیل این نتایج می پردازد. وضعیت حامیان دولت که برخلاف روال معمول در انتخابات گذشته نتوانسته اند سهم مناسبی را به خود اختصاص دهند معمولاً در هر تحلیلی مورد پرسش قرار می گیرد. حسن بیادی نایب رئیس شورای دوم شهر تهران که برخلاف برخی از همقطاران خود امکان راهیابی به شورای سوم را نیز یافته، معتقد است رایحه خوش خدمت با ائتلاف خود در دوران انتخابات، دولت را به یک رفراندوم زودرس کشاند و این گروه از این بابت باید پاسخگوی مردم باشد. او در تشریح عملکرد شورای شهر دوم نیز از عدم همکاری دولت گلایه می کند. بیادی پیام انتخابات را اعتدال خواهی می داند و با حضور خود در سایت ایرانیوز که به حمایت از قالیباف شهرت دارد همچنین بر تثبیت مدیریت شهری تاکید می کند. بیادی شمارش آرا و نحوه اعلام شمارش را قدری آزاردهنده خواند و معتقد است این اقدام در اذهان عمومی تشکیک ایجاد کرد ولی شیرینی حضور مردم اینها را کمی محو کرد. وی در خصوص تخریب هایی که از سوی برخی از گروه ها در دوران انتخابات صورت گرفته، گفت: تخریب ها از سوی سایت هایی بود که بی هویت بودند یعنی اشخاصی که این سایت ها را طراحی کرده بودند از بی سیاست ترین و بی خاصیت ترین آدم ها بودند چون اگر خاصیتی داشتند، باید هویتی از خود نشان می دادند و اگر هم از طرف دولت حمایت می شوند باید اسمشان را بگویند. وی تاکید کرد: مقام معظم رهبری هم در سخنان خود تاکید داشتند که افراد دولتی در انتخابات وارد نشوند و حتی به طور موقت استعفا ندهند ولی متاسفانه علی رغم تذکرات باز هم کار خود را کردند که در نهایت منجر به شکست شان شد. وی گفت: حتی بعضی ها در پیشوند و پسوند نامشان از نام امام و مقام معظم رهبری استفاده کردند ولی مردم به آنها هیچ رویکردی نداشتند. بلوغ سیاسی مردم بالا رفته و این را فهمیده اند که احزاب آن طور که باید پاسخگوی مردم نبودند. اگر رویکردی هم به اصولگرایان داشتند آن هم برای این بود که پاسخگویی را تا اندازه کمی از این گروه حس کردند.
نایب رئیس شورای شهر تهران در تشریح عملکرد شورای دوم بار دیگر زبان به گلایه از دولت گشوده و گفت: ما می خواستیم حرکت هایی را شروع کنیم که نیاز به قانون و مقررات داشتیم اما متاسفانه با عدم همکاری دولت با موانعی برخورد می کردیم، یعنی مجموعه مدیریتی دولت به گونه ای بود که جلوی بسیاری از کارهای مثبت ما گرفته می شد. وی دولت را ناهماهنگ با شورا خواند و گفت: این کاملاً به ضرر خود جامعه است و باید تجدیدنظری در رفتارها و عملکردهای خود انجام دهند.
وی تاکید کرد: فکر می کنم که دولت به جای اینکه چتر دخالتی خود را گسترده کند باید چتر حمایتی خود را بیندازد زیرا اگر دولت در شوراها دخالت بیجا کند نیروهای شورا از کارآمدی خواهند افتاد، چنانچه اگر حمایت جای دخالت را بگیرد این کارآمدی بالاتر خواهد رفت. بیادی در خصوص شهردار آینده ضمن بیان اینکه با تثبیت شهردار موافقیم، اضافه کرد: تغییر در مدیریت شهری به ضرر مردم و شهر است زیرا صدمات زیادی را وارد می کند.
سخنگوی جمعیت آبادگران جوان، نقش احزاب و گروه ها و نحوه فعالیت و اثرگذاری آنها را در انتخابات ۲۴ آذر تنها ۲۰ درصد بیان کرد و گفت: مردم احزاب را به خوبی می شناسند و این درصد نشان دهنده عدم اثرگذاری آنان است.وی اعتدال خواهی از سوی مردم در انتخابات را از پیام های مهم این انتخابات عنوان کرد و گفت: نتیجه این انتخابات نشان داد که مردم به اعتدال، صداقت، کارآمدی و خدمتگزاری توجه دارند. وی افزود: البته در این انتخابات بداخلاقی هایی نیز صورت گرفت ولی آن قدرها اثرگذار نبود. نایب رئیس شورای شهر دوم تهران در خصوص آینده فضای سیاسی کشور گفت: با توجه به قطعنامه ای که شورای امنیت ایجاد کرده، همه باید اختلاف نظرها را کنار گذاشته و گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب باشند تا راهکارهای جدیدی را در جهت بهبود اوضاع به مردم ارائه کنند.

اختلاف سلیقه یا خودمحوری
روزنامه آینده نو یادداشت علی مزروعی عضو جبهه مشارکت را با عنوان نقد اصلاحات درج کرده که درآن آمده است:
این شعاری رایج در این عرصه است که پیروزی هزار پدر ومادر دارد، امامسئولیت شکست راهیچ کس نمی پذیرد! به نظر من نقد اصلاحات نباید به خودزنی تبدیل شود، اما انجام اینکار نه تنها ضروری است، بلکه باید با نگاهی عمیق تر و از این منظر که چرا حرکتها و تلاشهای اصلاح طلبانه از دوره عباس میرزا و امیرکبیر تاکنون درایران به ثمر نرسیده است مورد بحث و بررسی قرار گیرد و گره گاه هایی که منجر به ناکامی های پی در پی اصلاح طلبی در ایران شده است احصاء و جمع بندی شود به امید اینکه مایه عبرت وآموزش باشد. دراین مسیر اخیراً کتابی را می خواندم به نام جبهه ملی به روایت اسناد ساواک منتشره از سوی مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات که درآن نکات تامل انگیز بسیاری را درباره شکست نهضت ملی به رهبری دکترمصدق و همچنین فعالیتهای جبهه ملی و افراد آن می توان دریافت. در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته شده است نویسنده درجایی آورده است: ایراد مهم به جبهه ملی در طول سالهای حکومت مصدق این بود که با متمرکز ساختن نیروهای خود بر مبارزات سیاسی بالفعل از اقدام جهت آموزش و تربیت کادرها ونیروسازی ونیز تدوین راهبرد عملی و واقع گرایانه و برنامه ریزی مراحل حرکت خود غافل ماند. مصدق پس از حرکت ٣۰ تیر ۱٣٣۱دارای چنان قدرتی بود که بنا به نظر امام خمینی(ره) حتی می توانست شاه ونظام سلطنت راسرنگون کند که به خاطرمحافظه کاری وتمایل به حفظ نظام پادشاهی مشروطه بدین مهم توجهی نکرد. اختلاف سلیقه، خودمحوری و جاه طلبی برخی اعضا، ضعف سازماندهی، عدم شفافیت ایدئولوژیک و خلأ رهبری که با حضور دکترمصدق در پست نخست وزیری و ترک عملی جبهه ملی توسط وی به اوج رسید، از جمله دیگر عللی بود که موجبات سقوط جریان ملی گرایی لیبرال و سرنگونی دولت مصدق توسط کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲٨ مرداد را تسریع کرد. و در ادامه در رابطه با شکست جبهه ملی دوم آورده است: در جمعبندی وتحلیل علل ناتوانی و شکست جبهه ملی دوم و انحلال آن در سال ۱٣۴٣ باید به همان عواملی اشاره کرد که درمورد جبهه ملی اول وجود داشت مانند: فقدان رهبری نیرومند و موثر، ساختار جبهه ای، ابهام در ایدئولوژی و بی توجهی به کادرسازی، خود محوری و تک روی احزاب و سران جبهه، نبود راهبرد و تاکتیکهای مناسب در بهره گیری از شرایط مساعد و ضعف دربار و شاه، عدم استفاده موثر از نیروی جوانان به ویژه دانشجویان و مهمتر از همه بی توجهی و نادیده گرفتن عامل مذهب ونقش موثر نیروهای مذهبی. ملاحظه می کنید که فارغ از شرایط تاریخی و برخی تعبیرهای ناهمسان و غیرمنطبق در دو مقطع نهضت ملی و اصلاحات، همان نقدی را که این نویسنده بر ناکامی و شکست نهضت ملی و جبهه ملی نوشته است به عینه می توان بر ناکامی جریان اصلاحات وگروههای حامی آن از جمله جبهه مشارکت روا داشت و البته اگر در دیگر نوشته ها و تحلیلها هم جستجو کنیم کم و بیش به یک چنین جمع بندی هایی خواهیم رسید. در نوشته دیگری شرح خواهم داد که دوره تاریخ اصلاحات در بسیاری از ابعاد و جهات شباهت تام و تمامی با دوره نهضت ملی به لحاظ نقش نیروهای عمل کننده در دو جبهه اصلاح طلبی ومخالف دارد هرچند به شبیه سازی تاریخی و تکرار تاریخ باورندارم اما به طور قیاسی و برخاسته از مطالعات و تجربیاتم بر این نظرم که علل یا دلایل ناکامی و شکستهای پی در پی ما در دوران معاصر در همه مقاطع یکسان بوده است و عجیب اینکه به رغم تکرارتجربه ها وهزینه ها ما هیچ از اینها نیاموخته ایم و همچنان در راهی بی فرجام قدم می زنیم. من دلیل این تکرار و ناکامی و شکستهای مکرر را بیشتر از همه در خلق و خوی خودمان می دانم و این ا مر خود را بیشتر درنخبگان و فعالان ما نشان می دهد. ما (منظورم همه آنانی است که با ادعا وارد فعالیتهای سیاسی واجتماعی می شوند) همه خود را رهبر می دانیم(تا فضای جامعه باز می شود صدها حزب و گروه و… چند نفره راه می افتد چون همه ادعای رهبری و دبیرکلی دارند) و هیچکدام مان حوصله کار جمعی و… نداریم، اختلاف سلیقه وخودمحوری و جاه طلبی و… بر همه چیز دیگر غالب می شود و… طبیعی است که با چنین روحیات وخلقیاتی که بر همه غالب است صدها بار هم نقد اصلاحات کنیم جز سرگرمی و خودزنی نخواهد بود و امتحانش بسیارآسان است وآن اینکه چقدر هر یک از ما حاضریم برای کار سیاسی مایه گذاریم بدون آنکه به دنبال اسم و رسم و عنوان و… باشیم؟

معمار کلام
روزنامه اعتماد یادداشت عطاالله مهاجرانی در پاسداشت سیمین دانشور را با عنوان مرز کلمه چنین درج کرده است:
سیمین دانشور داستان کوتاه درخشانی دارد به نام مرز و نقاب . به گمانم این داستان از زمره داستان های ماندگار ادبیات و زبان فارسی است. داستانی که بعد جهانی و انسانی گسترده ای دارد. مثل یکی، هیچ کس صدهزار پیراندللو. انسان ها نقا ب های متفاوتی دارند. آیا این سخن به این معنی است که هویت انسانی آنان ثابت است؟
زین دو هزاران من وما ای عجبا من چه منم؟
گوش بده عربده را دست منه بر دهنم،
آن داستان کوتاه با این جمله آغاز می شود؛ تنها مرزی که حقیقت دارد مرگ است. می خواهم بگویم، حقیقتی که مرز و مرگ ندارد کلمه است. می توان گفت به اعتبار آیه معروف انجیل یوحنا، تنها حقیقتی که مرز ندارد، کلمه است. نویسنده در جست وجوی کلمه است. معراج او هنگامی است که هستی او در بوته رنجی سنگین و ایوب وار گداخته و به کلمه تبدیل شده است. کلمه خود پرچم این درد و داغ را به همراه دارد. در قاموس فیروزآبادی دیدم که کلم به معنی زخم است. نویسنده از نردبان درد و صخره های نفس گیر زخم های روح فرامی رود تا از پس ابرهای سنگین و سربی آفتاب امید را به ما بنمایاند یا ارواح ما را احضار کند و بگوید همینید که هستید. او معماری است که در ساخت بنای داستان خود، زخم های ما را نشان می دهد تا التیام بخشد. انگار او به ازای همه رنج می کشد و مثل مسیح ـ که کلمه بودـ بار رنج انسان ها را به دوش می کشد. این نکته را در سووشون از زبان یوسف هم می شنویم. وقتی برای بار دوم یوسف داستان مک ماهون را می شنود، می گوید؛ کار تو کفاره دادن به گناهانی است که دیگران می کنند. شهرزاد قصه گو چه رنجی می برد تا در پناه داستان های او جانی آرام بگیرد و ستم مجال ویرانگری پیدا نکند و سیاهی شب به سحر بینجامد . در راه که می آمدی سحر را ندیدی.
بازگو تا قصه درمان ها شود / بازگو تا راحت جان ها شود.
سیمین دانشور شهرزاد زمانه ما است. با همان هوشمندی و نکته دانی. با همان رنج درون و لب خندان. روزی به قول نیما این آشیان ها بر کف بادها اندر آیند. زمانه آن چه رفتنی است را می روبد و می برد و آنچه ماندگار است، درخشش بیشتری پیدا می کند. نسل های آینده به روزگار ما از نگاه سووشون و جزیره و ساربان و کوه سرگردان نگاه می کنند. چه کسی می توانست سرگردانی تاریخی را مثل او ثبت کند؟

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست