درباره ی «ولایت فقیه»
نقدی بر مصاحبه آقای منتظری با خبرنگار نشریه فرانکفورتر آلگماینه آلمان
حسین میرمبینی
•
من بعنوان یک ایرانی مسلمان معتقدم که با حاکم شدن تز و اندیشه "ولایت فقیه" همه حق و حقوق طبیعی ام را از بابت اینکه بتوانم (به سهم خود) بر سرنوشت خویش حاکم باشم و حق انتخاب داشته باشم و اینکه در مملکتم در امن و امنیت زندگی کنم، از دست داده ام
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۱ دی ۱٣٨۵ -
۱۱ ژانويه ۲۰۰۷
info@peikekhabari.com
سال گذشته (دقیقا در ۲۲ آبان ۱۳۸۴) که سایت اینترنتی "روز" متن گفتگوی خانم مریم کاشانی با آقای منتظری را با عنوان: "سکوت تایید آمیز در برابر مظالم، حرام است" منتشر ساخت، آقای منتظری در پاسخ به یکی از سئوالات خانم کاشانی به گفته ای از رسول خدا اشاره می کند که به نظر من اگر درست آن را بشکافیم می تواند به روشن شدن بسیاری از مجهولات ما در باره اندیشه "ولایت فقیه" کمک نماید. آن گفته این بود : "کل بنی آدم خطاء و خیر الخطائین التوابون"، (= هر انسانی خطا می کند و بهترین انسانها آنهایی اند که از خطاشان توبه می کنند)*. با توجه به این سخن و البته عنوان متن گفتگو ، من (نگارنده) بر آن شدم تا بر اساس این گفته حکیمانه، همچنین برخی از آیات قرآنی و سخنانی که از بزرگان دینی مان بویژه علی بن ابی طالب از کتاب نهج البلاغه به یاد داشتم، مسائلی را در این زمینه با آقای منتظری درمیان بگذارم. مسائلی که اگر بازگو شوند می تواند به روشن شدن بسیاری از مبهمات و مجهولات ما ایرانیان کمک کند و به این مطلب که آیا موضوع "ولایت فقیه" پایه و مبنای اسلامی دارد و یا نه، پاسخگو باشد. به نظر من مشکل اصلی ما ایرانیان همین مسئله است و من به عنوان یک ایرانی مسلمان خود از بابت این معضل "ولایت فقیه" ده ها سئوال دارم که انتظار دارم کسانی چون آقای منتظری که در این زمینه مدعی اند، پاسخگو باشند. من اگرچه موفق شدم با آقای منتظری باب یک گفتگوی دو نفره را باز کنم و با رد و بدل کردن 11 نامه (ایمیل) – 6 بار از من و 5 بار از ایشان- به بررسی برخی مسائل حاشیه ای این موضوع بپردازم، اما در آخر کار ناکام ماندم از اینکه بتوانم ایشان را بر آن بدآرم که از روی حس مسئولیت مذهبی و تعهدی که بر حسب مرجعیت بر عهده شان است، با من در رفع تناقضات این اندیشه (ولایت فقیه) به گفتگو بنشینند. من به عنوان کسی که در هرحال از موضوع تز "ولایت فقیه" متضرر شده و سئوال دارد از آقای منتظری انتظار داشتم که در همان محدوده مذهب و اسلامی که همواره دم از آن می زنند به من پاسخگو باشند. اما متاسفانه آقای منتظری نه تنها در باز شدن و رفع تناقضات این مسئله یاری نکردند بلکه عملا از پاسخ به این سئوال و ترمیم زخمی که از بابت مشکل "ولایت فقیه" بر جان من و میلیونها نفر ایرانی وارد آمده، طفره رفتند و هیچ مسئولیتی نیز بر عهده نگرفتند. به همین خاطر ادامه آن بحث نه به آنجایی رسید که ایشان به عنوان یک مرجع مذهبی بپذیرند که از این بابت حقی از من (و امثال من) ضایع شده و نه اینکه ایشان بتوانند از حق ادعایی خودشان به عنوان شایسته ترین نماینده "ولایت فقیه" دفاع کنند و نه اینکه ایشان را بر آن بدارد که می باید از این فکر صد در صد باطل (حداقل به زعم من) دست بکشند.
امروز که می بینیم آقای منتظری در مصاحبه ای با آقای دکتر دینر هرمن خبرنگار نشریه فرانکفورتر آلگماینه آلمان همچنان بر این فکر باطل ایستاده اند و همچون گذشته در این مسئله به موضوعاتی می پردازند که فقط به درد یک مشت زورگوی ولایت طلب می خورد و نمی خواهند بپذیرند که از بابت فکر "ولایت فقیه" چه ظلم عظیمی بر ملت ما وارد شده، جز اینکه تاسف بخورم و نزد پرودگارم از ایشان و دیگر زعمای ولایت طلب شیعه شاکی باشم، کاری از دستم ساخته نیست. با این حال از آنجایی که من به درستی سخن پیامبر بزرگوارمان باور دارم که فرمود: "سکوت تایید آمیز در برابر مظالم، حرام است"، من این مطالب را در معرض داوری همگانی قرار می دهم که هم حرامی مرتکب نشده باشم و هم اینکه شاید کس و کسانی را بیابم که بخواهند به دادم برسند.
من با انتشار این مطلب (و کتابی که بزودی آن را منتشر خواهم ساخت) امید دارم که بتوانم دیگر هموطنانم را ترغیب کنم تا در حول مسئله "ولایت فقیه" تمرکز کنند و با من همراهی کنند تا شاید روزی بتوانیم بررسی این مظلمه ستمخیز را در مجامع بین المللی مطرح کنیم و آن را تحت عنوان یک شکایت دسته جمعی در یک دادگاه بین المللی پی گیری نماییم. آقای منتظری و دیگر مراجع مذهبی شیعه مطمئن باشند که بالاخره روزی فرا خواهد رسید که ایرانیان آنها را مجبور خواهند ساخت که در یک دادگاه صالحه پاسخگو باشند. در آن روز آنها مطمئن باشند که با این نوع پاسخهای بی محتوا که تحویل طرفداران شان می دهند و یا با برخی از خبرنگاران خارجی بیگانه با مسائل ما در میان می گذارند، نمی توانند خود را از بار مسئولیت ظلمی که در حق میلیون ها انسان روا داشته اند و می دارند، بیرون بیآورند. آقای خبرنگار نشریه فرانکفورتر از کجا بداند که همه آن سخنانی که آقای منتظری در آن مصاحبه بیان داشته از جهات اسلامی و انسانی همه باطل است؟ او از کجا بداند که همه سخنان ایشان بر افکار سست و سودجویانه و برتری طلبانه و تبعیض آمیز بنا شده است؟
سایت گویا (در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵) متن مصاحبه خبرنگار نشریه فرانکفورتر آلگماینه آلمان با آقای منتظری را منتشر کرده است**. به همین خاطر شاید بد نباشد که به برخی از این تناقضات که در این مصاحبه آمده، اشاره کنم تا مقصودم را بهتر بیان کرده باشم. به هرحال اگر روزی توانستیم به یاری حق چنین دادگاهی را ایجاد نماییم آنگاه لازم می آید که ما به همه جوانب این قضیه آگاه باشیم تا مثل خبرنگار نشریه فرانکفورتر آلگماینه نیایستیم و "آقایان" را تماشا کنیم و آخر سر از حضرتشان سپاسگزار باشیم که به ما افتخار مصاحبه داده اند.
برای نمونه ملاحظه کنید:
•
آقای منتظری در همان ابتدای مصاحبه می گوید: .... "بحث ولایت فقیه از آیات و روایات استفاده میشود و دارای پشتوانه علمی است."
این سخن آقای منتظری کاملا غلط و نادرست است. چرا که برخلاف فکر آقای منتظری می توان ثابت کرد که قرآن کریم موضوع "ولایت فقیه" را نه تنها تایید نمی کند بلکه بر ضد آن است. "ولایت فقیه" حتا با روایاتی که از پیامبر نقل شده ثابت نمی شود و برخی از آنها (مثل همین "کل بنی آدم خطاء و خیر الخطائین التوابون") و با برخی روایات دیگر که از بزرگان دینی مان چون علی ابن ابی طالب نقل شده ، در تضاد است. این مطالب را من در مکاتباتم با اقای منتظری مطرح کرده ام و خواننده می تواند با مراجعه به سایت من و البته آرشیو سایت گویا آنها را مطالعه کند.**
• آقای منتظری در این مصاحبه می گوید : "ما مسلم میدانیم که اصل حکومت برای مردم لازم است و حاکمیت هم مادامی که پایگاه مردمی نداشته باشد فایده ندارد. دستورات دین مقدس اسلام منحصر در مسائل عبادی و اخلاقی نیست ، بلکه اسلام برای همه نیازهای بشری و از جمله حاکمیت و شرایط آن دستور و برنامه دارد. چون اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده میکنیم که بسا عقل هم با آنها مساعد باشد."
این سخنان نیز هیچ پایه و مبنای علمی و یا حتا قرآنی ندارد. ایشان در این عبارت شبهه بافی و مغلطه و سفسطه می کنند. اینکه اصل حکومت برای مردم لازم است چه ربطی به دستورات اسلامی دارد که به زعم ایشان منحصر به مسائل عبادی و اخلاقی نیست. اگر اسلام برای همه نیازهای بشری هم دستور و برنامه بخصوصی داشته باشد، آن چه ربطی به ولایت فقیه دارد زیرا که به نظر خود ایشان نیز فقیه انسانی است معمولی که مصون از خطا نیست. انسانی که خطا کار است آن گاه چه ولایتی می تواند نسبت به دیگران داشته باشد؟
وانگهی چه کسی می گوید "اکثریت مردم ایران مسلمانند"؟ مگر شرط مسلمانی داشتن یک شناسنامه است؟ مگر قرآن خدا چنین شرطی را درست می داند که آقای منتظری برای پیشبرد فکر خود می گوید "اکثریت مردم ایران چون مسلمانند بنابراین آنها به موازین اسلامی ملتزمند". وانگهی این موضوع چه ربطی به "ولایت فقیه" دارد؟ "مسلمانان" ایرانی تا پیش از انقلاب سال 57 نیز "مسلمان" بودند درحالی که از موضوع "ولایت فقیه" هیچ اطلاعی نداشتند. چگونه می شود که آنها به دلیل مسلمان بودن و التزام داشتن به "موازین اسلامی"یک مرتبه بعد از انقلاب و حاکم شدن یک عده "کاسه داغتر از آش" ملتزم به رعایت امر "ولایت فقیه" بشوند ؟ این مسئله را آقایان به ملت ایران بازور و خدعه تحمیل کردند. بسیاری مسلمانان غیر ایرانی نیز در این جهان هستند که در عین مسلمان بودن تحت قوانینی مستقل از "ولایت فقیه"زندگی می کنند و التزامی به آن ندارند. در آن صورت یا آنها مسلمان نیستند و یا اقای منتظری آنها را داخل اسلام نمی داند! مگر مسلمانانی که تحت قانون حکومتهای غیر اسلامی با خوشی و خوبی زندگی می کنند نیازهای شان برطرف نمی شود؟ چه بسا که نیازهای اجتماعی آنان در آن حکومتها بهتر و سالمتر بر آورده می شود. "ولایت فقیه" فقط نیاز گروهی از آخوندهای زیاده خواه را برآورده می کند و هیچ ربطی به نیازهای اجتماعی مسلمانان برای داشتن حکومت ندارد.
• آقای منتظری می گوید: "چون اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده میکنیم که بسا عقل هم با آنها مساعد باشد."
آنچه را که ایشان از کتاب و سنت برای حاکمیت بر مسلمین (و غیرمسلمین) استفاده می کنند همه از عقل سودخواه و برتری طلب ایشان و امثال شان نشات می گیرد و ربطی به عقل دیگر انسانها (انسانهایی که آنها نیز صاحب سرزمین خود هستند و در امر حکومت سهیم می باشند) ندارد. از این گذشته چه کسی به ایشان اجازه داده که به رای خود از کتاب و سنت برای ولایت و حاکمیت بر مسلمین "استفاده" کنند ؟ مگر کتاب و سنت برای استفاده جمعی آخوند جهت تحکیم مبانی فکر "ولایت فقیه" آمده تا به بهانه آن ایشان مجاز باشند بر مردم حکومت کنند؟ و بعد، آن چه فکری است که فقط با عقل شما (فقها) مساعد است؟ با این تناقضاتی که در گفتار آقای منتظری است می توان فهمید که "ولایت فقیه" درواقع زایل کننده عقل و ناقض آن است. بنابراین برداشتهای آقای منتظری از کتاب و سنت هرگز نمی تواند با عقل متعارف مساعد باشد.
• آقای منتظری می گوید : "اگر فرض کنیم امر دائر شود بین اینکه یک نفر عالم به موازین اسلامی حاکم باشد یا یک نفر غیر عالم پیداست عالم به موازین اسلامی مقدم است ; چون مردم مسلمانند و میخواهند کشور مطابق موازین اسلامی اداره شود. قرآن هم میفرماید: (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب ):"آیا آنهایی که عالم اند با آنهایی که عالم نیستند یکسانند؟! آدمهای عاقل این را میدانند."
"اگر فرض کنیم امر دائر شود" چه صیغه ای است؟ امر که در عبارت قرآنی "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم" آمده مربوط به امر الله و هدایت و امر رستگاری آخروی است و آن ربطی به امر حکومت ندارد. امر حکومت بنا به آیه 13 سوره رعد و آیه "وشاورهم فی الامر" به خواسته و رای و مشورت مردم گذاشته شده است. بنابراین آقای منتظری و البته باقی اقایان در ارتباط با موضوع امر شبهه بافی می کنند. من این مسئله را در مکاتباتم با اقای منتظری تصریح کرده ام و خود ایشان هم در جایی مشخص می کنند که امر امامت مربوط به موضوع هدایت است نه موضوع حکومت. آقای منتظری در بیان این مطلب (موضوع امر) در اینجا خلط مبحث می کند و با این کار خودشان را در مقامی قرار می دهند که پیامبران خدا و اولیاء الله قرار دارند. در صورتی که اینها به استناد همان عبارت قرآنی (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون ..) با هم مساوی نیستند.
با توجه به همین سخن آقای منتظری می توان فهمید که ایشان چگونه شبهه بافی و سفسطه می کنند. و این نه مسئله آقای منتظری که مسئله کلیه مراجع و کسانی است که مشروعیت فکر و باورشان را از حوزه های "علمیه" به دست آورده اند. ملاحظه کنید، آقای منتظری در این جا حکم خود را بر حسب چهار پیش فرض انتزاعی صادر می کند که در اصل نادرست است. در سه پیش فرض نخست، ایشان با استفاده از واژه های کلیدی قرآنی اما نامشخص مطالبی را مطرح می کنند که بعد بخواهند با استفاده از متن عبارت قرآنی (که آن را هم بد معنی می کنند) به نتیجه دلخواه شان برسند. مشخص است که سراسر سخن ایشان باطل است و چیزی را که ایشان مطرح می کنند جز تحریف معنای دیگری ندارد. ایشان حتا نمی دانند که با این گونه سخنان انسانها را از قرآن بیزار می سازند و یا همان مسلمانان ساده دلی را که به ایشان تاسی می کنند، فریب می دهند و گمراه می کنند. کافی است دوباره مطلب ایشان را به دقت بخوانید تا مقصودم را بهتر درک کنید:
1) "اگر فرض کنیم امر دائر شود ....." (در همین ابتدا آقای منتطری با استفاده از واژه "امر" بنای یک شبهه سازی را می ریزد، چراکه واژه امر برای شنونده ایشان تداعی"حکومت" می کند. درصورتیکه موضوع "امر" مربوط به امر هدایت و امر خدا است.)
2) "...بین اینکه یک نفر عالم به موازین اسلامی حاکم باشد یا یک نفر غیر عالم پیداست عالم به موازین اسلامی مقدم است" . (ایشان فکر می کنند دائر شدن "امر" یک موضوع حکومتی است که بر اساس آن لازم است بین آنها که عالم به موازین اسلامی هستند و غیر عالم - به گفته ایشان- می باید انتخاباتی صورت بگیرد! گویا اینکه این مسئله در یک انتخابات عمومی مشخص می شود! در حالیکه این اندیشه از اصل باطل است.)
3) "... چون مردم مسلمانند و میخواهند کشور مطابق موازین اسلامی اداره شود." ( در اینجا ایشان حکم می کنند که نه تنها همه مردم مسلمانند، بلکه همه می خواهند کشورشان مطابق موازین اسلامی - و آنهم از آن نوعی که آقای منتظری به آن نظر دارد - اداره شود.)
4) نهایتا مطلب چهارم را که نقل قولی است از قرآن (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب ) بیرون از محتوای معنوی آن به جهت تایید استدلالات شبهه انگیزانه خود به کار می گیرند.
اکنون خواننده نکته بین می تواند درک کند که چگونه آقایان با استفاده از واژه های کلیدی قرآن پیشاپیش معادلاتی را طرح می کنند که بخواهند سخن باطل خود را حق جلوه بدهند. درحالی که همه آنها می دانند که نباید حق را به لباس باطل بپوشانند:" لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون" (آل عمران/17) .
•
آقای منتظری می گوید : در سوره یونس (آیه۳۵) خدا میفرماید: (افمن یهدی الی الحق احق أن یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی ):"آیا کسی که مردم را به حق هدایت کند سزاوار پیروی است یا کسی که دیگران باید او را هدایت کنند؟"
این موضوع هم ربطی به موضوع ولایت فقیه ندارد. چراکه موضوع آن مربوط به امر هدایت است و هدایت هم مربوط به موضوعات آسمانی و معنوی و روحانی است . یعنی اینکه مردم برای امور روحانی خود باید به امام هدایت شده و کسی که از خدا وحی می گیرد و به مقامات معنوی آگاهی دارد مراجعه کنند و جهت پیشبرد سلامت نفسانی خود از دستوراتی که آن امام دانا می دهد پیروی کنند. کسانی که مصداق آیاتی چون "وجعلناهم ائمهیهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات ... " (انبیاء/73) و یا "اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون "(یس /21) می باشند، نه کسانی مثل اقای منتظری که نه از موضوع "وحی" خبر دارند و نه اینکه جزو آن الاهیونی هستند که زندگی شان بر حسب دین تامین نمی شود. نه فقط آقای منتظری که اغلب فقها و صوفیه و سخنرانان مذهبی به حرفهای من درآوردی - که دون خدا است- و خودشان و یا دیگران ساخته اند، دلخوشند و اینکه همه آنها زندگی شان از طریق دین تامین می شود. " کسی که مردم را به حق هدایت می کند" چه ربطی به آقای منتظری و امر "ولایت فقیه" دارد؟ آقایان خودشان (بیشتر از هرکس) به هدایت نیاز دارند. حواسشان نیست!
•
آقای منتظری می گوید : امیرالمومنین (ع ) در خطبه ۱۷۳ نهج البلاغه میفرمایند: "ان أحق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامرالله فیه ": "همانا سزاوارترین مردم به امر حاکمیت ، تواناترین ایشان بر آن و داناترین آنان به فرمان خدا در آن میباشد."بنابراین اگر بنا باشد مطابق موازین اسلامی حاکمیت برپا شود، باید حاکم آگاه به موازین اسلام ، مدیر، مدبر، شجاع و عادل باشد و حریص و طماع نباشد.
"امر" مورد اشاره حضرت امیر در خطبه 173 مربوط به امر ولایت و امامت است که مربوط به موضوعات آسمانی است. حضرت امیر کجا فرموده امر، امر حکومت است؟ درحالی که آقای منتظری "امر" ی را - که به صورت "الامر" و "امر الله" آمده - را مطابق سود و رای خود به امر حکومت ترجمه و تفسیر می کند. اتفاقا اگر همین گفته حضرت امیر را ملاک قرار دهیم آقای منتظری (و امثالهم) شامل آن نمی شوند. چراکه ایشان نه دانا هستند و نه توانا. زیرا اگر ایشان مشمول این سخن حضرت امیر می شدند می دانستند که بر اساس موازین اسلامی امر در ارتباط با امر هدایت است نه حکومت زمینی. روشن است که ایشان در موضوع سخن حضرت امیر خلط مبحث می کنند.
ایشان می گوید: "حاکم باید به موازین اسلام آگاه باشد و باید مدیر باشد (انسانی که قادر نیست بین امر الله و امر حکومت تفکیک قائل بشود چه آگاهی بر "موازین اسلامی" می تواند داشته باشد که بنا بر فرض آقای منتظری باید حاکم باشد. حال چه مدیر باشد و یا نباشد. اصلا کدام یک از این آقایان از علم مدیریت و تدبر آگاهی دارند؟ حرفها و سخنان سوخته عهد عتیق را هر زمان تکرار می کنند آنگاه از تدبر سخن می گویند!!! )
"باید شجاع و عادل باشد". صاحب اندیشه ای که از قرآن استفاده ابزاری می کند و برای خودش حق ولایت و حکومت قائل است و بر حسب این اندیشه در واقع حق فطری و طبیعی مردم را در انتخاب نوع حکومت و طرز اداره کشور پایمال می کند، چگونه می تواند از عدالت سخن بگوید؟
• آقای منتظری می گوید : اینها شرایطی است که من در کتاب ولایت فقیه - که چهار جلد عربی و ترجمه به فارسی هم شده - ذکر کردم . هر عاقلی میفهمد عالم بر غیرعالم مقدم ، و مدبر و مدیر بر غیرمدبر و مدیر و عادل بر غیرعادل مقدم است .
مقصود آقای منتظری از این سخنان چیست؟ آیا می خواهند بگویند آقای خامنه ای لیاقت امر "ولایت" را ندارد و امر "ولایت" به قامت ایشان که فردی عاقل و مدیر و مدبر و عادل هستند برازنده است؟ یا کسی غیر از ایشان هست که از او داناتر و عاقل تر و مدیرتر و مدبرتر و عادل تر است؟ اگر آقای منتظری به همین موضوع باور می داشتند، آنگاه می دانستند که می باید از سر راه آن انسان عاقلتر و داناتر و عادلتر کنار می رفتند و دیگر هیچ عرض اندامی نمی کردند. اما اگر ایشان این مشخصات را برای امام زمان قائلند، باز می بایست می دانستند که به خاطر مقدم بودن او در هر امری می باید سکوت بکنند و منتظر بنشینند. نه اینکه با اینگونه توضیحات آبکی که در همه جا از جانب اسلام می دهند، اسلام را نزد عقلا و آزاداندیشان جهان بی آبرو سازند. افکار و عقاید آخوندهای شیعه حتی با باورهای خودشان هم همخوانی ندارد.
• آقای منتظری می گوید : "اما در عین حال حاکمیت بر مردم ، چون اساسش مردمند باید با رأی و نظر مردم شکل گیرد. حتی پیغمبراکرم (ص ) هم بعد از آنکه مردم با ایشان بیعت کردند حاکم شدند. امام حسن مجتبی (ع ) در نامه ای به معاویه میفرماید: وقتی که پدرم از دنیا رفت "ولانی المسلمون الامر من بعده " مسلمانها مرا والی قرار دادند. پس معلوم میشود تحقق ولایت از ناحیه مردم است . پس از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع ) مردم چون مسلمانند و متعهد به موازین اسلامند، شرایطی را که اسلام در کتاب و سنت برای حاکم ذکر کرده اگر در شخصی وجود داشت ، با رأی و نظر مردم حاکم میشود".
(این موضوعات نیز کلا موضوعاتی بدون رابطه با یکدیگرند. زیرا درست است که پیامبر با رای مستقیم مردم حاکم شدند. درست است که علی ابن ابی طالب با رای مستقیم مردم حاکم شدند، اما هیچکدام اینها دلیل نمی شود که اگر امروز مسلمانان کسی را انتخاب کنند آن شخص ولی است و می تواند کسی باشد که به امر (هدایت) مسلمین رسیدگی کند. اینها همه نشان از این دارد که اقایان خودشان را با پیامبران و امامان مقایسه می کنند درحالی اینها با هم مساوی نیستند. اتفاقا موضوع قرآنی "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون" مربوط به مقایسه همین دوگروه است. یعنی پیامبران و اولیاء الله هرگز با آخوندها برابر نیستند. درحالی که آخوندها خودشان را با پیامبران و امامان برابر (و یا دست کم جانشین آنان) می دانند و حتی امر حکومت را نیز مختص به خود ساخته اند! جا دارد که بگوییم:
"چشم باز و گوش باز و این عمی/ حیرتم از چشم بندی خدا!" یا به زبان قرآن (بقره/7) : "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوه..."(= خدا بر قلب و گوش شان مهر نهاد و بر چشمشان پرده است).
•
آقای منتظری در ادامه استدلالات خود می گوید : "ما در مجلس خبرگان که بودیم مثال میزدیم و میگفتیم که مردم شوروی از باب اینکه مارکسیست بودند طبیعی است کسی را که ایدئولوگ مارکسیسم باشد سرکار میآوردند، برای اینکه میخواستند کشورشان بر اساس موازین مارکسیسم اداره شود. ما هم چون مسلمانیم و اسلام منحصر در امور عبادی و اخلاقی نیست موازین حکومت ، اقتصاد و سیاست را هم متعرض است ، بنابراین آن کسی که حاکم میشود بایستی - بجز عدالت و مدیریت - نسبت به موازین اسلامی عالم و متخصص باشد. تأکید میکنم : حتما باید مردم او را انتخاب کنند، و پس از انتخاب هم مردم ناظر بر حاکمیتش باشند. خودسرانه کار نکند، بلکه طبق موازین اسلام عمل کند."
(سفسطه را ملاحظه کنید. ایشان می فرمایند: مردم شوروی بعد از انقلاب اکتبر 1917 همه مارکسیست بودند و بعد چون مارکسیست بودند، طبیعی بود که آنها کسی را سرکار بیآورند که از همه به مبانی مارکسیزم آگاه تر بود. پس حال که آنها چنین کردند ماهم باید همان کاری را بکنیم که مارکسیست ها کردند . به عبارت روشن تر نه اینکه مارکسیست ها (یعنی مردم شوروی) بهترین و داناترین و آگاه ترین و مدیرتر ترین و مدبرترین مارکسیست را برای ریاست دولتشان انتخاب کردند ماهم باید بهترین و داناترین و آگاه ترین و مدیرتر ترین و مدبرترین اسلام شناس را رییس دولت خودمان کنیم. شما را به خدا این شد استدلال؟ آخر تا به کی باید به این گونه لاطائلات بها بدهیم. مشخص است که آقای منتظری نه از تاریخ اجتماعی ما آگاهی دارد و نه از تاریخ اجتماعاتی که جامعه ما را با آنها مقایسه می کند خبر دارد. موضوع سرکار آمدن لنین به رهبری کشوری چون روسیه که جز با اعمال زور و همکاری تعدادی سرباز و ملوان روسی و تحمیل عقیده احزاب سیوسیالیست و بلشویک ها تحقق نیافت، چه ارتباطی با خواسته و انتخاب مردم روسیه دارد؟ وانگهی چه کسی گفته که مردم روسیه همه مارکسیست بودند؟ این مسئله چه ربطی به اسلام دارد که موضوعیتش ارتباطی به انقلاب سال 57 ندارد بلکه پیشتر از آن نیز مردمان مسلمان بودند بدون آنکه بدانند ولایت فقیه چیست و یا از محتوای موضوع آن با اطلاع باشند، که حالا برای انتخاب شایسته ترین فرد به جهت حاکمیت و رهبری یا به انتخاب و اختیار آنها گذاشته شده باشد و یا گذاشته نشده باشد. خواننده نکته بین توجه دارد که نه در گذشته و نه در این 27 سال حکومت فقها، هیچگاه هیچ "ولی فقیهی" به توسط مردم انتخاب نشده است. یعنی اگر موضوع انتخابات ملاک بود و بقول آقای خمینی و تایید آقای منتظری "میزان رای ملت است"، پس چگونه است که هنوز هیچیک از این دو ولی فقیهی که بر ما حکومت کرده اند بر حسب یک رای گیری مستقیم و مشخص انتخاب نشده اند؟ نه آقای خمینی و نه آقای خامنه ای که در این سالها بر حسب موضوع "ولایت فقیه" حاکم شده اند، در یک رای گیری مستقیم شرکت نکرده اند تا بر اساس آنچه آقای منتظری می گوید امر ولایتشان قانونی باشد. اگر موضوع ولایت با مسئله انتخابات درگیر بود ایشان می بایست پیش از اینکه به مقام جانشینی ولی فقیه برسند به این مسئله اعتراض می کردند و تناقض آن را در همان ابتدا روشن می ساختند!
اگر انسانها بر حسب آنچه پیامبر اسلام می گوید " کل بنی آدم خطاء" هر انسانی خطا می کند- کماآنکه به اعتراف خود آقای منتظری حضرت امیر هم تاکید می کند که او نیز مصون از خطا نیست- (درحالی که آقای منتطری در این باره مثل غالیان شیعه فکر می کند که می گویند حضرت امیر معصوم بوده است) آنگاه هیچ کس در امر حکومت نمی تواند بیشتر از دیگری ولایت و یا حقی بالاتر داشته باشد. ازاینرو هم در قرآن و هم به گفته حضرت امیر توصیه شده که مردم در باره امر حکومت که امری است زمینی و به مردم مربوط می شود، مشورت کنند و امر آن را به انتخاب و رای همگانی واگذار کنند. این مسئله حاکی از آن است که موضوع حکومت از امر هدایت جدا است. چراکه اگر قرار باشد کسی موضوعاتش را از غیر خدا یعنی از مردم و رای آنها و مشاوره دیگران بفهمد آنگاه امر ولایت (آسمانی) موضوعیتی پیدا نمی کند. مقصود من این است که ثابت کنم دایره ولایت تنها در محدوده امور معنوی و علم الهی منحصر می شود و دیگرانی که از این امور اطلاعی ندارند نباید خود را مانند و مساوی پیامبران و امامان قلمداد کنند. یعنی اینکه مصداق آیه شریفه قرآن (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب) مربوط به کسانی است که مثل آقای منتظری فکر می کنند و برای خودشان جایگاهی همانند پیامبر و حضرت امیر قائلند.
•
خبرنگار نشریه فرانکفورتر از آقای منتظری می پرسد : "در مورد ولایت فقیه ، چند نفر از آیات عظام در قم و در جهان تشیع هستند که نظر شما را قبول دارند؟"
و ایشان به نادرستی می گوید: "آقایان نوعا و اجمالا ولایت فقیه را قبول دارند. این نظریه اختراعی نیست ، چون از کتاب و سنت استفاده میشود". (سخن ایشان در این قسمت نیز نادرست است چراکه ولایت فقیه هم اختراعی است و هم اینکه هیچیک از مبانی آن با قرآن و با سنت همآهنگ نیست). پیشتر از این نیز بسیاری از همین علمای"شیعه" از جمله آقای شریعتمداری با آن مخالف بوده اند***. اصلا موضوع ولایت فقیه در تضاد با میزان بودن رای مردم است. این خود یک تناقض بزرگ است اما هم آقای منتظری و هم اقای خمینی هر دو در طرح این موضوع با گفتن حرفهای دوپهلو و گنگ مردم را گمراه کرده اند.
من بعنوان یک ایرانی مسلمان معتقدم که با حاکم شدن تز و اندیشه "ولایت فقیه" همه حق و حقوق طبیعی ام را از بابت اینکه بتوانم (به سهم خود) بر سرنوشت خویش حاکم باشم و حق انتخاب داشته باشم و اینکه در مملکتم در امن و امنیت زندگی کنم، از دست داده ام. من به عنوان یک انسان و یک "مسلمان" از این حقم هرگز نخواهم گذشت. کما آنکه در نامه هایم به آقای منتظری موضوع دادخواهی ام را یادآور شده ام و بازگو کرده ام که من بالشخصه ایشان را در پدیداری این مسئله مسئول می دانم و از ایشان نزد خدا و رسولش شکایت می برم. من فکر می کنم که در این شکایت اگر تعداد بیشتری همراهی کنند، آنگاه شاید موفق بشویم در روی همین زمین دادگاهی به وجود آوریم که بتواند به این شکایت رسیدگی کند.
ایرانیان (چه مخالف و چه موافق) باید بدانند تا زمانی که نفی و طرد ولایت فقیه را هدف اصلی خواسته های اجتماعی خود قرار نمی دهند، نه می توانند به اصلاحاتی در زمینه حکومت برسند و نه موفق می شوند آن را از فرو رفتن در منجلاب فساد و جنگ و نابودی باز دارند. "ولایت فقیه" شرک محض است و برای کسی که از حس دینی و مذهبی برخوردار باشد جز اینکه با آن جهاد کند و مبارزه کند، راهی نیست. بنابراین آنها که به انحاء گوناگون در رای گیری های این رژیم شرکت می کنند می باید بدانند با این کار همت و نیروی شان را صرف بقای حکومتی می کنند که حاکمانش به روشنی روز بر خدا و پیامبر دروغ می بندند. به عبارت روشن تر آنهایی که در رای گیری های "جمهوری اسلامی" شرکت می کنند، در شرک سران ظالم و دروغگوی این حکومت مشرک مشارکت می کنند و بی آنکه توجه داشته باشند با دستهای خود برای خود و آینده فرزندان شان سرنوشت شومی را رقم می زنند.
در شگفتم از همه این "اسلام شناسان"، که چرا سخنی در این باره نمی گویند!
خداوند همه ما را به راه درست و پابرجا هدایت کند.
حسین میرمبینی
هفتم ژانویه 2007
یادداشتها:
*اصل مقاله را در اینجا بخوانید:
roozonline.com
**متن آن مصاحبه را در سایت گویا و همچنین سایت پیک خبری ایرانیان ملاحظه کنید:
http://www.Peikekhabari.com
***در مورد مخالفت آیت الله شریعتمداری با ولایت فقیه به مقاله تحقیقی "نیم نگاهی به دست « ملکوت » در تبدیل قانون اساسی عرفی به قانون اساسی ولایت فقیه نوشته آقای حمید احمدی مراجعه کنید.
www.arashmag.com
|