در حاشیه ی مقاله "شتاب در نوشتن و تحریف تاریخ"
"حقایق تاریخی" در باره ترور و ترور شخصیت درون تشکیلاتی
مسعود نقره کار
•
آیا این نوع برخوردها به معنای بیان واقعیت ها و حقایق تاریخی ست, و می توانند راهنمای نسل جوان ما شوند تا که چون ما گام در کژراهه نگذارند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ دی ۱٣٨۵ -
۱۲ ژانويه ۲۰۰۷
آقای بهروز جلیلیان در نقدی در رابطه با چند سطر از نوشته ی من در مقاله ی"ترور و ترور شخصیت درون تشکیلاتی در جنبش چپ ایران" مبنی بر اینکه: "در سازمان پیکار نیز ترور تشکیلاتی رواج داشت..." نظر من را ناشی ار "شتاب در نوشتن" و تحریف تاریخ خوانده اند (اخبار روز, ژانویه ۲۰۰۷). ایشان نوشته اند:
"آ قای نقره کار..... در همین چند خط نشان از کم آگاهی و بی اهمیتی برای تحقیق دقیق و به سرانجام رساندن یک اثر را نشان می دهند. برای چند خط بالا به دو منبع – الف: تراب حق شناس، آرش (پاریس) شماره ۷۹ آبان ماه سال ۱٣٨۰ و ب: "تقی شهرام تیرباران شد"، ایرانشهر، شماره ۱٨ (دوره دوم) سوم مرداد ماه سال ۱٣۵۹اشاره می کنند، که هر دو کم ارتباط با متن می باشند." و "...آقای نویسنده به خود زحمت ندادند که در اسناد و مدارکی که در اروپا و امریکا موجود است, جستجو و مطالعه کند و..."
من انتقاد به "کم آگاهی" یا "ناآگاهی" به وجود سایت "اندیشه و پیکار" و نیز عدم دسترسی به اسناد سازمان پیکار را می پذیرم و از بابت گوشزد و یادآوری آقای جلیلیان سپاسگزارم, و از این پس هر جا مقاله ی من چاپ شود, ضمن تصحیح نواقص ,از خواننده ی مقاله ام تقاضا خواهم کرد که به نوشته ی آقای جلیلیان و اسناد سازمان پیکار نیز مراجعه کند.
اما آقای جلیلیان در نقد خود به نکاتی نیز اشاره کرد ه است که جای مکث و تامل دارد:
۱- ایشان در نوشته ی خود, من را تحریف کننده ی تاریخ معرفی کرده اند در حالیکه نقص موجود در جمله ی مورد اعتراض ایشان عمدی نبوده است و انتساب این نقیصه به تحریف بی انصافی ست. من این نقص را با استناد به نوشته ی آقای جلیلیان تصحیح می کنم:
"در سازمان مجاهدین خلق ایران (مارکسیست, لنینیست) که کمی بعدتر به "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" تغییر نام یافت نیز ترور و ترور شخصیت رواج داشت".
آقای جلیلیان همچنین نوشته اند و تاکید کرده اند که: در "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر"، هیچ کدام از ترورها و قتل های عنوان شده در مقاله آقای نقره کار، روی نداده بود" و "قتل" ها هم به "دستور رهبری وقت" در سازمان مجاهدین خلق ایران (م. ل ) صورت گرفته بود.
این اظهارنظر به گونه ای طرح می شود که انگاری سازمان پیکار و رهبران و مسولین اش فی البداهه و بدون ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران (م. ل) و داشتن مسولیت هایی در سازمان قبلی, ظهور کرده اند. این برخورد نه تنها با نظر خود آقای جلیلیان مبنی بر "تغییر نام سازمان" متناقض است, با واقعیت ها و حقایق تاریخی, که آقای جلیلیان خود را وفادار به آن می نمایاند نیز خوانایی ندارد.
برای نمونه: مسول نشریه آرش (شماره ۷۹) در مصاحبه ای از آقای تراب حق شناس سوال می کند:
"در کتاب نجات حسینی برای اولین بار از قتل دیگری در سازمان صحبت می شود که خیلی از افراد قدیمی سازمان هم در جریان نبودند. ماجرا از این قرار است: جوانی به نام حمید توسط تشکیلات داخل برای دیدن دوره ی آموزش نظامی از طریق لندن به عراق می آید. در خانه ای تیمی, محسن فاضل- یکی از مسولین داخل که به تازگی از ایران به خارج اعزام شده بود- به او مشکوک می شود. و این شک او به حمید به عنوان مامور ساواک تا جایی پیش می رود که با توافق حسین روحانی مسول خارج کشور سازمان در آن موقع, و کمک محمد یقینی, حمید را زیر فشار قرار می دهند و در واقع او را کتک می زنند. گویا شما هم در بیروت قرار بوده که با تشکیلات داخل تماس بگیرید و چند و چون قضیه را روشن کنید, ولی قبل از این که خبر شما برسد حمید در زیر شکنجه کشته می شود, آیا این قضیه صحت دارد؟..."
و این بخشی از پاسخ آقای تراب حق شناس است:
"... آری درست است و همینطور است... او متاسفانه رفتار ناشیانه ای داشت... کار به کتک زدن او می رسد و او از بین می رود..."
و سوال من از آقای جلیلیان عزیز این است که آن "رهبران وقت" در سازمان مجاهدین خلق ایران ( م. ل) , ,آقایان حسین روحانی, تراب حق شناس, محسن فاضل, سپاسی و... در سازمان به ناچار تغییر نام یافته , ,یعنی سازمان پیکار, "هیچکاره" بودند؟ آنان به عنوان مغزهای متفکر پیکار فکر و عمل نمی کردند؟
۲- آقای جلیلیان نوشته اند:
"اساسا یکی ازدلایل موجودیت سازمان پیکار همانگونه که در اطلاعیه مهر ۱٣۵۷، و همچنین کتاب، "تحلیلی بر تغییر و تحولات درون سازمان مجاهدین خلق ایران ۵۴-۱٣۵۲، در فروردین ماه ۱٣۵٨ منتشر شد، بر رد و انتقاد بر آن قتل ها و ترورهای درون سازمانی بود. برای اولین بار که هیچ کدام از سازمان های سیاسی ایران در آن زمان بدان گونه عمل نکرده بودند،... "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" ... به افشای نام افرادی پرداخت که در درون سازمان (مجاهدین خلق ایران- م.ل) و بدستور رهبری وقت آن به قتل رسیدند. در این اطلاعیه، به انتقاد از این عمل ها پرداخته و از این افراد اعاده حیثیت کردند...."
اما این ادعاها چندان دقیق نیستند. قتل شریف واقفی و آنچه بر صمدیه لباف گذشت چنان در سطع جامعه مطرح شده بود که نیازی به افشای نام آنها از سوی سازمان تغییر نام یافته نبود, ضمن اینکه در همین "اطلاعیه" به برخی از قتل ها انتقاد شده است نه به همه ی "قتل ها و ترورهای درون سازمانی" و اشاره ای نیز به شکنجه و قتل حمید نمی شود. دربخشی از این اعلامیه آمده است:
"... ما ضمن اینکه «اعدام» را بمثابه یک سیاست و شیوه عمومی، در برخورد با تضادهای درون سازمانی و اختلافات ایدئولوژیک، محکوم می کنیم، اعدام این رفقا را توسط رهبری سازمان، اقدامی ضدانقلابی ارزیابی کرده و آنرا توطئه گرانه و تروریستی میدانیم. بدین ترتیب، اطلاق «خائن» و «توطئه گر» و «اپورتونیست» را به رفقای شهید «مجید شریف واقفی»، «مرتضی صمدیه لباف» و «محمد یقینی» نادرست دانسته و آنها را جزو شهدای انقلابی، محسوب میداریم."
اما بلافاصله پس برداشتن این گام مثبت, بساط توجیه قتل های دیگر پهن می شود:
".... لازم بتذکر است که، دو تن دیگر بنامهای «علی میرزا جعفر علاف» و «جواد سعیدی» در سازمان اعدام شده اند. اعدام آنها در این رابطه بوده است که آنها در صدد آن بودند که خود را به رژیم معرفی نموده و نتیجتا اطلاعات خویش را در اختیار او قرار دهند. گو اینکه تزلزل، وادادگی و سقوط خود این افراد، نقش درجه اول را در دست کشیدن آنها از مبارزه و تسلیم به دشمن داشته است و با وجودی که اطلاعات آنها می توانسته ضربات مشخصی بر سازمان وارد نماید، در عین حال این اعدامها نیز جدای از مسائل، تضادها و تناقضات سازمانی مشی چریکی و دیدگاههای آن نسبت به ادامه کاری و تحکیم تشکیلاتی آن تبوده و از ملزومات این مشی محسوب می شوند. در همین رابطه، ما انتقاد به این موارد اعدام را بخصوص در رابطه مستقیم با مشی چریکی و ملزومات آن قابل توضیح میدانیم."
٣- در این میان اما آقای جلیلیان کار توجیه دو مورد قتل مورد اشاره را به نحو احسن تر و به گونه ای شگفت انگیز انجام می دهند . ایشان نوشته اند:
"علی میرزا جعفر علاف" "...برادر همسر محمد تقی شهرام، شهید فاطمه میرزا جعفر علاف بود. علت ترور وی بریدن از مبارزه و تهدید به تحویل خود به ساواک عنوان شد، برادر وی اصغر میرزا جعفر علاف، خود را به پلیس معرفی کرد و در بهار ۱٣۵۷ در یک شو تلویزیونی به ستایش رژیم شاه و بدگویی از سازمان مجاهدین خلق پرداخت، و حتی رژیم جمهوری اسلامی از وی به عنوان شاهد در بی دادگاه "محمد تقی شهرام" در تابستان ۱٣۵۹، استفاده کرد. "جواد سعیدی" که نام کامل وی "جواد سعیدی یزدی" بود نیز در پاییز سال ۱٣۵۲، و در دورانی که سازمان مجاهدین هنوز مسلمان بود و تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم در سال ۱٣۵۴، نداده بود، به قتل رسید. وی با تصمیم شهدا رضا رضایی، مجید شریف واقفی و بهرام آرام که مرکزیت سازمان را در آن زمان تشکیل می دادند به مرگ محکوم شده بود. علت این تصمیم نیز تهدید جواد سعیدی به تحویل خود به پلیس اعلام شده است و حتی سازمان مجاهدین خلق ایران در پس از انقلاب هم بنا بر درخواست خانواده وی حاضر به اعاده حیثیت از وی نشدند."
اقای جلیلیان برای توجیه تروری که به دلیل "بریدن از مبارزه و تهدید به تحویل خود به ساواک" انجام شده بین عمل "اصغر میرزا"و اعدام انقلابی"علی میرزا" ارتباط بر قرار می کند! چون "اصغر میرزا" برادر علی میرزا خود را به پلیس معرفی کرد اگر"علی میرزا" هم به قتل نمی رسید حتمی این کار را می کرد! این را می گویند "عذر بد تر از گناه".
جواد سعیدی یزدی نیز به دلیل "تهدید به تحویل خود به پلیس" اعدام شد و آقای جلیلیان برای محکم کاری در درست نشان دادن این عمل نوشته اند: "حتی سازمان مجاهدین خلق ایران در پس از انقلاب هم بنا بر درخواست خانواده وی حاضر به اعاده حیثیت از وی نشدند."
۴- آقای جلیلیان نوشته اند: "... قتل، شهید محمد یقینی، متاسفانه نه بخاطر دلایل بالا، بلکه صرفا بدلیل رقابت تشکیلاتی بود. شهید محمد یقینی پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران به مارکسیسم، همچنان در این سازمان به فعالیت پرداخت. در پاییز سال ۱٣۵۵، پس از اینکه سازمان به یک تخلف تشکیلاتی از سوی وی پی برد، و همچنین مخالفت های وی با رهبری سلطه طلب سازمان، در پی چند جلسه مرکزیت به مرگ محکوم شد...
بایستی توجه داشت که تمام این اطلاعات، با جزییات کمتر در نوشته های رسمی "سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل)"، و همچنین سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر آمده و به هیچ وجه آن گونه که آقای مسعود نقره کار نوشته "هنوز ناروشن" نیست..."
امید من این است که موارد "ناروشن" از ترور و ترور شخصیت در این سازمان وجود نداشته باشد, اما می بینید که ناروشنی ها خارج از سایت "پیکار و اندیشه" و اسناد سازمان پیکار بتدریج روشن می شوند, نمونه اش مصاحبه با آقای حق شناس و ماجرای قتل "حمید" است.
۵- آقای جلیلیان همچنین نوشته اند:
"در این چند خط که آقای نویسنده، به صرف سیاه کردن کاغذ بدان پرداخته، چندین اشتباه دیگر نیز وجود دارد، که موجب تاسف از ناآگاهی چنین محققینی با این همه بی مسئولیتی است. یکی از افراد کشته شده، در متن آقای نقره کار، "علی میرزا جعفرالله"، آورده شده است، که نام درست آن، "علی میرزا جعفرعلاف" است".
عجبا !آقای جلیلیان یک غلط تایپی و چاپی در نام خانوادگی یک قربانی ترور را نشان از "ناآگاهی و بی مسولیتی" ای تاسف بار می دانند اما بر توجیه قتل این قربانی نام "آگاهی و مسولیت" می گذارند.
آیا این نوع برخوردها به معنای بیان واقعیت ها و حقایق تاریخی ست, و می توانند راهنمای نسل جوان ما شوند تا که چون ما گام در کژراهه نگذارند؟
|