تحلیلی بر جدل پرفسور حسین نصر و دکتر عبدالکریم سروش
اصول گرایان اسلامی در تکاپوی تولید مفاهیم نو در فلسفه سیاسی
فرج سرکوهی
•
نظریات پرفسور نصر، هرچند در قالبی بسیار آکادمیک، پیچیده و غیر سیاسی عرضه می شود، اما در موقعیت کنونی برای قامت نسلی که خود را حامل پیام قدسی و سربازان جنگی مقدس می پندارد، جامه ائی اسلامی می دوزد و همین کارکرد استقبال اصول گرایان تندرو را از حضور او در مجادلات نظری در ایران معنا کرده و ارزیابی دکتر سروش را از نسبت بین سنت گرائی، بنیادگرائی و تروریزم به اخطاری جدی بدل می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ دی ۱٣٨۵ -
۱٣ ژانويه ۲۰۰۷
این متن به تلاش نظری نسل دوم رهبران بنیادگرای انقلاب اسلامی ــ اصول گرایان ــ در عرصه فلسفه سیاسی برای تولید مفاهیمی متفاوت با مفاهیم رایج در ایران می پردازد. پیروزی چشم گیر اصول گرایان در انتخابات اخیر شوراهای اسلامی شهر و روستا و افزایش آراء یکی از مراجع مهم حامی این گرایش ــ آیت الله مصباح یزدی ــ که به صعود او از رتبه نهم در انتخابات گذشته به رتبه ششم نمایندگان منتخب تهران در انتخابات اخیر خبرگان منجر شد، نشانه های دیگری است از قدرت گیری بیش از پیش اصول گرایان و گرایش پر رنگ تر هر سه فراکسیون این جناح به منظری که نه فقط برداشت رفرمیست های مذهبی که تجلی متناقض و ناهمگون نظریه ولایت فقیه را در قانون اساسی جمهوری اسلامی به چالش طلبیده و بر آن است تا تبدیل رابطه کارگزار به حکمران و مطرح کردن اشکال دیگری از حکومت اسلامی، نسبت خود و قدرت سیاسی را با نظریه ولایت فقیه بازتعریف کند. بخشی از این متن چند ماه پیش، پس از جدل غیر مستقیم دکتر عبدالکریم سروش و پرفسور سید حسین نصر نوشته و با تفاوت هائی در بافت و ساخت و برخی مضامین به آلمانی در کوانتارا و به فارسی و انگلیسی در نشریه اینترنتی گذار منتشر شد. متن کامل، با گنجاندن یکی دو نکته در باره نتایج انتخابات سه گانه اخیر و طرحی از گام های دو گانه اصول گرایان در عرصه تبیین برداشت های تازه در نظریه حکومت اسلامی، تلاش های نظری اصول گرایان و معنای تئوریک و سیاسی حضور مجدد چهره هائی چون پرفسور سید حسین نصر را در عرصه مجادلات نظری در ایران بررسی می کند.
شاخص های آینده نما
چندی پیش جدل غیر مستقیم اما تند دو آکادمیسین در باره مبحثی صرفا نظری در حاشیه یک سمینار فرهنگی در تهران در مباحثات پارلمان، حوزه های علمیه، رسانه ها و برخی محافل دانشگاهی ایران بازتاب یافت. جهت نمای مباحث فلسفی و کلامی در تهران، از گویاترین شاخص ها برای پیش بینی تحولات سیاسی ایران، تحولی را ثبت کرد که در چند سال آینده نتایج خود را در سیاست های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی و خاورمیانه نشان خواهد داد.
اغلب تحلیل گران غربی با بهره گیری از روی دادها، فاکت های عینی، آمارها، و عواملی از این دست وضعیت سیاسی ایران را تحلیل کرده و گاه تصویری نزدیک به واقعیت به دست می دهند اما به دلیل آشنائی اندک با پس زمینه و کارکرد بحث های نظری و ناآشنائی با هنر و ادبیات معاصر در پیش بینی تحولات سیاسی، اغلب، به خطا می روند چرا که آینده سیاسی ایران، اغلب، نخست و به کندی در هنر و ادبیات و بحث های فلسفی و تئولوگیگ تجلی می یابد و بعد با سرعتی پر شتاب در سیاست منفجر می شود. انقلاب اسلامی از این منظر نمونه جالبی است:
ـــ (انقلاب برای بسیاری از تحلیل گران حادثه ائی نامنتظر بود اما زلزله سنج های آشنا به فرهنگ ایرانی انفجار را بیش از یک و نیم دهه پیش از آن در بحث های نظری در باره حفظ هویت و سنت و در گرایش هنر و ادبیات به احیاء ژانرها و سنت های فراموش شده ثبت کرده بودند. در دهه چهل و پنجاه نه فقط روحانیت و نویسندگانی چون دکتر علی شریعتی و جلال آل احمد از جبهه اپوزیسیون که دفتر شهبانوی ایران و برخی نویسندگان وهنرمندان وابسته به حکومت چون دکتر داریوش شایگان و دکتر احسان نراقی نیز به مخالفت با مدرنیزم و مدرنیته برخاستند. دکتر شایگان در کتاب «آسیا در برابر غرب» و دکتر نراقی در کتاب «آن چه خود داشت»، در سطوح متفاوت، به نفی فرهنگ غرب و احیاء فرهنگ سنتی فتوا دادند. یکی از برنامه های ثابت هفتگی کانال دوم تلویزیون دولتی ایران به جدال دکتر احمد فردید و دکتر نراقی با بورکرات ها و تکنوکرات های دولتی طرفدار مدرنیته و مدرنیزم اختصاص یافت. کار به جائی کشید که خانم فرح پهلوی، همسر قدرتمند پهلوی دوم، به یکی از بزرگ ترین حامیان و موثرترین مشوقان بازگشت به سنت و حفظ هویت بدل شد. پرفسور سید حسین نصر اسلام شناس معتبری که از سازگار شدن مدرنیته با اسلام و بازگشت به سنت های اسلامی دم می زد و به گفته خود می کوشید تا «سلطنت را اسلامی کند»، به یکی از مشاوران اصلی دفتر خانم فرح پهلوی ارتقاء یافت. در حالی که پهلوی دوم می کوشید با استبداد مدرنیزاسیون شتاب زده را بر مملکت تحمیل کند، دفتر همسر او به یکی از مراکز اشاعه سنت گرائی بدل و بخشی مهمی از بودجه عظیم دربار برای حفظ و احیاء فرهنگ سنتی هزینه می شد. تاسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی برای احیاء ردیف ها و سازهای فراموش شده، تاسیس انجمن حکمت و فلسفه با هدف احیاء حکمت و فلسفه اسلامی، احیاء مکاتب سنتی قهوه خانه و سقاخانه در نقاشی، احیاء سنت هائی چون نقالی، پرده خوانی، تعزیه و روحوضی در هنرهای نمایشی و حفظ بافت معماری سنتی شهرهای ایران از برنامه های سنت گرایانه ملکه ایران بود. اسنوب های با نفوذ در نهادهای وابسته به شهبانوی ایران نیز از فضا سود جسته و به تبعیت از مد روز احیاء سنت و حفظ هویت را به نقل محافل خود بدل کرده بودند. در حالی که پاسداران واقعی سنت های اسلامی ــ روحانیت ـ سودای سرنگونی خاندان پهلوی را در سر داشتند سرمایه گذاری گسترده دفتر خانم فرح پهلوی برای احیاء سنت نقش مهمی در سوق دادن مردم به فرهنگ سنتی ایفاء می کرد. اما فراتر از برنامه های این یا آن دفتر واکنش منفی جامعه سنتی به مدرنیزاسیون تحمیلی در قالب استبداد، سنت گرائی و حفظ و احیاء هویت را در اغلب ژانرهای ادبی و هنری به یکی از دورن مایه های اصلی بدل کرد. موج قدرتمند سنت گرائی در فرهنگ اواخر دهه چهل و دهه پنجاه انقلاب اسلامی را در عرصه سیاست پیش بینی پذیر می کرد)
دو چهره ــ حضور واقعی در غیبت مجازی
چندی پیش نیز داستان از یک سمینار فرهنگی آغاز شد. مرکز دولتی گفت و گوی تمدن ها با دعوت از آکادمیسین های ایرانی و غیر ایرانی سمیناری در باره اسلام و مدرنیته برگزار کرد. عنوان سمینار در ایران بحثی است صد ساله و کهنه. بیش تر سخن رانان مدعو نیز تنها در محافل دانشگاهی و روشنفکری شهرت داشتند و به همین دلایل پیش بینی می شد که سمینار بی سر و صدا و به دور از توجه رسانه ها و افکار عمومی برگزار شود. اما جدل غیر مستقیم دو تن از مدعوین، که نتوانستند در سمینار شرکت کنند، از حاشیه به یکی از خبرهای اصلی رسانه ها و به یکی از مباحث مهم محافل سیاسی، دینی و فرهنگی ایران بدل شد.
مطرح ترین میهمان سمینار، دکتر عبدالکریم سروش، به دلیل تلفن تهدید آمیز مقامات امنیتی در سمینار حضور نیافت. متن سخن رانی سروش غائب را کس دیگری قرائت کرد. دکتر سروش به زمان شاه در عرصه سیاست چندان فعال نبود اما درحوزه نظری با روحانیت همراه بود. تحصیلات دانشگاهی خود را در انگستان به پایان رساند و هم در آن دیار به پوزیتیویزم و آمپریزم مسلط بر فلسفه انگلیس، به نقد این فلسفه بر کلی گرائی و مطلق طلبی فلسفه کلاسیک آلمان و به برداشت های کارل پوپر و نقد او از توتالیتاریزم کمونیستی و فاشیستی گرایش یافت. در سال های اول انقلاب اسلامی با انقلاب همراه شد و در نقد مارکسیسیزم، که در آن روزگار در ایران رقیب نظری اسلام انقلابی تلقی می شد، آثاری منتشر کرد و سمت های مهمی چون عضویت موثر در شورای انقلاب فرهنگی را بر عهده گرفت. تعطیل کردن دانشگاه های ایران و تصفیه استادان و دانشجویان غیر مذهبی، در ماجرائی که به تقلید از تصفیه های مائو در چین انقلاب فرهنگی خوانده می شد، از اقدامات این شورا بود. دکتر سروش پس از چندی از سنت گرایان روی برگرداند و با ارائه تفسیرهای متفاوت با برداشت محافظه گرایان سنت گرا به مهم ترین و اثرگذارترین متفکر رفرمیست های مذهبی ایران بدل شد. مباحثات سروش در باره نسبیت برداشت های انسانی از وحی و متون مرجع دینی، مباحثات او در باره شیوه و متد استنتاج مدل های زمینی و الگوهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی از قرآن و سنت پیامبر از زمینه های اصلی رو دو روئی دو مفهوم ولایت فقیه و مدینه النبی یا دموکراسی اسلامی بود. دکتر سروش در سیاست به حمایت از جبهه رفرمیست های مذهبی برخاست که بیش تر رهبران آن شاگردان و پیروان او بودند. به دورانی که محفل معروف به «حلقه کیان» بر گرد او شکل می گرفت با نقد متد و تفسیر بنیادگرایانه متون دینی سنت گرایان محافظه کار را به چالش می طلبید و از دیگر سو با هواداری از دموکراسی دینی خود را از لائیک هائی که از جدائی دین از حکومت و نظام های عرفی پارلمانی هواداری می کنند، متمایز می کرد. با شکست رفرمیست های مذهبی دکتر سروش نیز، چون یکی از مهم ترین پیشینینان خود مهندس مهدی بازرگان در دوره سوم فکری او، استخراج مدل ها و الگوهای زمینی از وحی و متون مرجع دینی را نقد و به منظری نزدیک شد که کارکرد دین را به تنظیم رابطه فردی انسان با خالق محدود می کند. با این همه با تاکید بر نوع ملایمی از حکومت دینی دموکراسی های پارلمانی مبتنی بر رای اکثریت را نیز نمی پذیرد.
دلیل غیبت میهمان دوم، پرفسور سید حسین نصر، یکی از معتبرترین اسلام شناسان معاصر، اعلام نشد اما مصاحبه او با یکی از نشریات تئوریک مذهبی موجی برانگیخت که واکنش بدان مقدمه سخن رانی دکتر سروش را در سمینار به خود اختصاص داد. پرفسور نصر در ۱۹٣٣ در خانواده ائی روحانی متولد شد. تحصیلات خود را در حکمت و فلسفه و هرمنوتیک اسلامی نزد معتبرترین استادان، کسانی چون علامه طباطبائی، تکمیل کرد و با پژوهشگرانی چون هانری کربن همکاری داشت. ریاضیات، فیزیک، گئوفیزک، جغرافیا ، تاریخ و فلسفه غرب را در دانشگاه های معتبر غربی فراگرفت. از دانشگاه های هاروارد و MIT با درجه دکترا فارغ التحصیل شد. کتاب های او به زبان های انگلیسی و فارسی از معتبرترین مراجع در تفسیر و تاویل متون و منابع عرفان و فلسفه اسلامی به شمار می روند. پرفسور نصر سال ها کرسی استادی دانشگاه های معتبر آمریکا را در اختیار داشت. به دوران پهلوی دوم ریاست یکی از مهم ترین دانشگاه های ایران ــ دانشگاه صنعتی ــ را بر عهده گرفت و یکی از موثرترین و با نفوذترین اعضاء دفتر خانم فرح پهلوی، همسر مقتدر شاه ایران، بود. پس از انقلاب به اتهام همکاری با ساواک و دربار تحت تعقیب روحانیون حاکم قرار گرفت. به آمریکا بازگشت و تدریس در دانشگاه های آن دیار را از سر گرفت.
پرفسور نصر به دوران پهلوی دوم از مباحث سیاسی پرهیز داشت اما با عضویت در دفتر ملکه ایران و قبول سمت ریاست دانشگاه صنعتی به سیاست کشانده شد چرا که به آن روزگار دانشگاهی که او بر آن ریاست داشت از مراکز اصلی جنبش دانشجوئی علیه استبداد شاه بود. پرفسور نصر اخیرا مدعی شده است که به دوران پهلوی دوم و به روزگار خدمت در دفتر شهبانوی ایران می کوشیده است تا «سلطنت را اسلامی کند». ادعائی که نوشته ها، عملکرد و مواضع او در گذشته می تواند آن را اثبات کند. سلطنت اسلامی چون ولایت فقیه یادآور سنت کهن خلیفه گری در اسلام است.
در دو دهه و اندی گذشته پرفسور نصر آماج حمله رسانه های وابسته به روحانیون محافظه کار نسل اول سران انقلاب بود. از چند سال پیش ورق برگشت و چهره هائی از نسل دوم سران جمهوری اسلامی که به اصول گرایان تند رو گرایش دارند، کسانی چون آقای حداد عادل رئیس کنونی مجلس و داماد رهبر کشور، در رسانه ها و تربیون های رسمی به شاگردی او افتخار می کنند.
به دوران پهلوی دوم که گرایش به تقلید از رویه نازل و فرم های از متن جدا شده فرهنگ غرب و مدرنیزاسیون شتاب زده مد روز بود، پرفسور نصر از منظر عرفان، هرمنوتیک سنتی ، حکمت، فلسفه و کلام کلاسیک اسلامی به نقد و نفی راسیونالیزم،اومانیزم و لیبرالیزم برخاست. در اغلب مکاتب اسلامی راسیونالیزم ــ جایگزین کردن عقل خود بنیاد آدمی به جای دانش مطلق خالق ــ اومانیزم ــ محوریت انسان فانی به جای محوریت خدای باقی ــ و لیبرالیزم ــ جایگزین کردن رای خطا پذیر و نسبی آدمی به جای رای مطلق، خطاناپذیر و برخاسته از دانش همه دان الهی ــ معنا می شود. از دیدگاه پرفسور نصر، که با نقد رادیکال جوامع صنعتی پیش رفته از منظر مکاتب انتقادی غرب در چند دهه اخیر نیز به خوبی آشنا است، مدرنیته و مدرنیزاسیون جدا شده از وحی و حکمت الهی در جوامع کنونی نیازمند معنویت اسلام است تا خود را بازسازی کند. پرفسور نصر بر آن بود و هست که مدرنیته بایستی خود را با اسلام سازگار کند و نه اسلام خود را با مدرنیته. اعتقاد داشته و دارد که جوامع پیش رفته صنعتی غرب و مدرنیته پس از رنسانس با دور شدن از حکمت ازلی و ابدی خالق، با حذف خدا و امر قدسی از زندگی عملی زمینی، با جایگزین کردن رای انسان فانی و عقل نسبی و جایزالخطای بشری بر مسند خدا و دانش مطلق او، از معنویت تهی شده اند.
سه تفسیر در یک قاب
هر جا که بحث اسلام و مدرنیته مطرح می شود تقابل مفاهیم اصلی فلسفه سیاسی اسلام با فلسفه سیاسی برآمده از لیبرالیزم اروپای غربی از مباحث اصلی است.
دموکراسی پارلمانی غرب با مرجعیت و مشروعیت رای اکثریت آغاز می شود. از منظر همه مکاتب اسلامی، از سنت گرایان بنیادگرا تا رفرمیست های مذهبی دوران معاصر، رای انسانی ــ سلطان، حکمران، مجتهد یا اکثریت مردم و پارلمان ـــ بایستی خود را با رای خدا در قرآن و سنت پیامبر سازگار کند. پیامر اسلام بر خلاف عیسی مسیح، رهبری مذهبی جامعه اسلامی را با رهبری سیاسی و فرماندهی نظامی و قضاوت تلفیق کرده بود. از کردار و گفتار ـ سنت ــ پیامبر قوانین بسیاری در عرصه های سیاسی، اقتصادی و قضائی استنتاج می توان کرد. اختلاف در تفسیر رای خدا و سنت پیامبر و تفاوت نظر در سازوکار عملی سازگار کردن قدرت سیاسی با وحی و سنت به پیدائی مکاتب گوناگونی در فلسفه سیاسی اسلام منجر شد. از این میان دو مکتب سنتی : مکتب نظارت، ــ حق وتوی مجتهدان بر مصوبات پارلمان که در قانون اساسی مشروطه ایران گنجانده شد ــ و مکتب ولایت فقیه ــ حاکمیت مستقیم مجتهدان که مبنای قانون اساسی کنونی ایران است ــ در حوزه های علمیه گسترش یافت. مکتب سوم از بستر کوشش کسانی برخاست که در سده اخیر برای سازگار کردن اسلام با مدرنیته و در فلسفه سیاسی برای سازگار کردن رای مطلق و فرابشری الله در اسلام با دموکراسی های مبتنی بر رای اکثریت تلاش می کنند. مفاهیم اصلی در فلسفه سیاسی این گرایش، که به رفرمیست های اسلامی شهره اند، ترکیبی است متناقض و مبهم که متناسب با توازن و تعادل نیروها در صحنه سیاسی تاویل می شوند. در هر سه مکتب یکی از اهداف اصلی رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن برپائی جامعه اسلامی است که با حکومت اسلامی و بر مبنای قوانین قرآنی و سنت پیامبر بشریت را به خوشبختی زمینی و معنویت آسمانی می رساند. از این منظر التزام حاکم اسلامی به رعایت قوانین الله و سنت پیامبر این نظام را از استبداد فردی و دموکراسی های پارلمانی متمایز می کند. در استبداد فردی رای مستبد حاکم است و در دموکراسی های پارلمانی رای اکثریت.
ضربه از جبهه تازه
سمینار اسلام و مدرنیته با دعوت از پرفسور حسین نصر و دکتر عبدالکریم سروش دو برداشت سنتی و رفرمیستی از اسلام را به گفت و گو فراخوانده بود. گفت و گوئی که به دلیل شرکت نکردن هر دو سخن ران در سمینار به مصاحبه مطبوعاتی پرفسور نصر و واکنش تند دکتر سروش محدود شد اما بیرون از سمینار ادامه یافت.
پرفسور نصر در مصاحبه جنجال برانگیز خود با نشریه ائی تئوریک و متمایل به اصول گرایان، در پاسخ خبرنگاری که نظر او را در باره آثار و نظریات رفرمیست های مذهبی پرسیده بود، همه رفرمیست های مذهبی را به «روشنفکران درجه دو غربی» تشبیه کرد که «نه اسلام را می شناسند و نه غرب را». نصر تلاش رفرمیست های مذهبی «برای سازگار کردن اسلام با مدرنیته را تلاشی برای تهی کردن اسلام از محتوای اصلی آن» ارزیابی کرد.
حمله نصر به رفرمیست های مذهبی خشم آنان را برانگیخت. این بار ضربه نه از حوزه های علمیه و روحانیت سنتی که از فارغ التحصیل هاروارد و MIT، از اسلام شناسی آمده بود که در عرصه اسلام شناسی بیش از هر ایرانی دیگری در محافل آکادمیک ایران و غرب اعتبار علمی داشته و یکی از اتوریته های معتبر هرمنوتیک و تاویل و تفسیر متون اسلامی به شمار می رود.
پرفسور نصر در آثار خود، با احتراز از پرداختن به مسائل سیاسی و غیرآکادمیک، به قرآن، سنت پیامبر و منابعی استناد می کند که برای رفرمیست های مذهبی نیز معتبرترین مراجع به شمار می روند. دکتر سروش و دیگر رفرمیست های مذهبی که در قرآن، سنت و منابع اصلی کلاسیک دلایل چندانی برای اثبات نظریات خود نمی یابند، علیه نصر به دلایل سیاسی روی آورده و با نشان دادن زیان های سنت گرائی در تجربه عملی می کوشند تا از تاثیر سخنان او بکاهند.
دکتر سروش در مقدمه سخن رانی خود در سمینار حسینه ارشاد بر همکاری پرفسور نصر با دفتر خانم فرح پهلوی انگشت نهاد و با طنزی گزنده گذشته سیاسی او را در بحثی نظری مطرح کرد. بی اعتبار کردن گوینده قولی برای بی اعتبار کردن قول او در روزنامه های دولتی ایران شیوه ائی است رایج. دکتر سروش و روشنفکران ایرانی در سه دهه اخیر بیش از هر کسی آماج این شیوه بوده و از آن رنج برده اند. متوسل شدن بی سابقه کسی چون دکتر سروش به این شیوه را می توان نموداری از هراس رفرمیست های مذهبی از همآوردی نظری با حریفی چون پرفسور نصر ارزیابی کرد. دکتر سروش اما در بخش دیگری از سخنان خود به استدلال نظری روی آورد، برداشت پرفسور نصر را تفسیری سنت گرایانه ارزیابی و اخطار کرد که «سنت گرائی به بنیادگرائی می رسد و بنیادگرائی تررویسم را پرورش می دهد».
ظهور سنجیده
مقدمات حضور پرفسور نصر در ایران، که در دو دهه اخیر در رسانه های دولتی محافظه کار به همکاری با پلیس امنیتی و دربار شاه متهم می شد، از چند سال پیش با دقت آماده شده بود. انجمن دولتی حکمت و فلسفه، انجمنی که نصر به یاری همسر شاه ایران بر پا کرده بود و اکنون نیز از مراکز مورد حمایت دولت جمهوری اسلامی است، در مراسمی رسمی با حضور برخی مقامات مهم دولتی از او تجلیل کرد. پرفسور نصر کتابخانه شخصی خود را به این انجمن هدیه کرد. کتاب های نصر سد سانسور را شکستند. چند شخصیت مهم سیاسی، از جمله رئیس مجلس، از او تجلیل کردند.
پیش از ظهور مجدد پرفسور نصر در صحنه بنیادگرایان تندرو یکی از استادان فلسفه دانشگاه تهران، دکتر احمد فردید، را چون اتوریته نظری خود مطرح و بر آراء او تکیه می کردند که تلفیقی بود شکننده، متناقض، نامفهوم و ناهمگن از برخی نظریات مارتین هایدگر و ابن عربی، عرفان اسلامی و بازی های زبانی. دکتر احمد فردید، که به دوران پهلوی دوم از نظریه پردازان نظام تک حزبی او بود، در محافل آکادمیک و روشنفکری محبوبیت نداشت، تحصیلات آکادمیک خود را در آلمان به پایان نرسانده بود، در میان روشنفکران و دانشگاهیان خوش نام نبود، شهرت او به برخی محافل آکادمیک در ایران محدود می شد، به ماجراجوئی و جاه طلبی سیاسی شهره بود و هیج اثر مکتوبی تالیف نکرد. با این همه پس از انقلاب با نفی رادیکال فرهنگ غرب، با توسل به تاویل بی تناسب برخی متون عرفانی و برخی جمله های هایدگر و ستایش بی دریغ از استبداد مذهبی در میان تندروترین لایه های بنیادگرایان اسلامی مریدانی یافت که اغلب در نهادهای امنیتی و نظامی سمت های مهمی را بر عهده داشتند. با مرگ او حلقه فردید از هم پاشید. اعتبار علمی، دانش گسترده اسلامی، تسلط بر ریاضیات مدرن و علوم تجربی و فلسفه غرب، پرهیز از جاه طلبی های سیاسی و تالیفات متعدد و پر ارزش پرفسور نصر را از دکتر احمد فردید متمایز می کند.
حمله در موقعیت مناسب
در چند ده اخیر محافظه کاران سنتی نسل اول رهبران انقلاب و روحانیت سنتی بخش مهمی از اعتبار خود را در چالش با رفرمیست ها و تفسیرهای رفرمیستی از دست داده اند. فقر نظری محافظه کاران نسل اول، ناتوانی نظری آنان در هماوردی با مسائل، موقعیت و پرسش های نو و معاصر، شکست های پی در پی در عرصه سیاست عملی، ناتوانی در مدیریت جامعه و متوسل شدن به خشونت در برابر رقبای فکری، سازش ها و عقب نشینی های متعددی را در عرصه نظری بر آنان تحمیل کرده است. این گرایش در حوزه نظری اعتماد به نفس خود را تا حد بالائی از دست داده است. برندگان موقتی چالش، رفرمیست های مذهبی، اما نتوانستند دستاوردهای نظری و عملی خود را به جشن پیروزی بر سنت گرایان محافظه کار بدل کنند. ناسازگاری تفسیر رفرمسیت های مذهبی با قرآن، سنت و متون مرجع، بافت متناقض و ناهمگن مفاهیم این گرایش در فلسفه و فلسفه سیاسی و... آنان را نیز به عقب نشینی وادار کرد. با شکست در عرصه سیاست عملی، سردرگمی نظری و ابهام فکری بالا گرفت و اعتماد به نفس این جناح نیز شکست. بن بست محافظه کاران سنتی نسل اول و رفرمیست های مذهبی در عرصه نظری راه را بر اصول گرایان نسل دوم هموارتر کرد.
پرفسور نصر به زمانی به رفرمیست های مذهبی می تازد که این گرایش در عرصه نظری و سیاسی بحرانی ترین و ضعیف ترین موقعیت خود را در چند دهه اخیر تجربه می کند. در عرصه نظری با تناقضات و بن بست های بسیاری رو به رو است. در عرصه سیاست عملی ریاست جمهوری، اکثریت پارلمان و حمایت مردم را به رقبای خود باخته است. مهم ترین تز رفرمیست های مذهبی ــ دموکراسی اسلامی و امکان سازگاری اسلام با مدرنیته ـــ در عمل شکست خورده است. تضاد برداشت های رفرمیستی با متن صریح قوانین اسلامی مندرج در قرآن و سنت پیامبر، آنان را در عرصه نظری فلج کرده است. بنیادگرائی در جهان اسلام قدرت بیش تری گرفته است. رفرمیست های مذهبی منزوی شده و نفوذ اشان در جوامع اسلامی به برخی محافل روشنفکری محدود است.
تکاپوی نظری جناح چهارم
واکنش گسترده بحثی صرفا نظری و حضور فکری پر نفوذ پرفسور حسین نصر، اسلام شناسی که هر سه جناح پراگماتیست ، رفرمسیت مذهبی و محافظه کاران نسل اول انقلاب او را دشمن می داشتند، نشانه دیگری است از این واقعیت که تقسیم جناح محافظه کار به دو اردوی محافظه کاران سنتی گارد قدیم و بنیادگرایان تندرو نسل دوم به پایان رسیده و از این پس به جای سه جناح محافظه کار، پراگماتیست و رفرمیست اسلامی، چهار جناح بر ایران حکومت می کنند. این واکنش همچنین نموداری است از تلاش جناج چهارم برای به عرصه آوردن نظریه پردازانی با خاستگاهی متفاوت از مراجع سنتی چون آیت الله مصباح.
جناح چهارم ــ نسل دوم رادیکال های اسلامی ایران که از ظهور مجدد پرفسور نصر در عرصه بحث های نظری استقبال می کنند ــ دوران جوانی و نوجوانی خود را در انقلاب و جنگ ٨ ساله با عراق گذراند. کارنامه رهبران این نسل در ارتش، سپاه پاسداران، بسیج و نهادهای امنیتی رقم خورده است. رهبران این جناح ، به ویژه نظامیان بازگشته از جنگ که دلیلی برای بازگشت به پادگان ها نمی بینند، از شکاف وسیع فقر و ثروت، که با رانت خواری و فساد نهادینه شده اقتصادی تشدید شده است، از نارضایتی توده های فقیر و سربازانی که از فداکاری های خود نصیبی نبرده اند و از شکست سیاسی و سردرگمی ائدیولوژیک سه جناح رقیب خود بهره گرفته و با شیوه ها و برنامه های پوپولیستی، بهره گیری از ناسیونالیزم ایرانی و تاکید بر حفظ سنت و هویت و با شعارهای عدالت اجتماعی و بازگشت به صدر انقلاب بخش مهمی از حاشیه نشینان و زحمتکشان شهری، روستائیان فقیر و میانه، کارگران و لایه های پایئنی و میانی طبقه متوسط را جذب کرده اند.
جناح چهارم خود را اصول گرا می خواند. «اصول گرائی» در این بستر از سوئی بنیادگرائی و از دیگر سو سرسپردگی به «اصول» و نه لایه یا مقام و شخصی خاص معنا می شود. بدین اعتبار «اصول» در مقامی برتر از روحانیت و رهبر مذهبی می نشیند. اصول گرایان که با در دست داشتن ریاست جمهوری، اکثریت پارلمان، اکثریت فرماندهان سپاه، ارتش و نهادهای امنیتی در حکومت دست بالا را دارند، بر آن اند که رهبر مذهبی و روحانیت را نیز در اختیار گرفته و از نقش سابق خود ــ کارگزار روحانیت ــ رها شده و نقش حکمرانان واقعی را ایفاء کنند. این گرایش پس از جدائی از محافظه کاران سنتی و روحانیت برخاسته از این جناح به نظریه پردازانی چون پرفسور نصر نیاز دارد تا برای مواضع بنیادگرایانه او جامه اسلامی نو بدوزند چرا که مراجع سنتی نظری مدافع این جناج، کسانی چون آیت الله مصباح، ریشه در روحانیت، فقه سنتی و مباحث ماقبل انقلاب دارند و نظریات اشان پیچیدگی های عصر جهانی شدن، نقد رفرمیست های مذهبی، نظریات، موقعیت و صف بندی های سه دهه اخیر در ایران و جهان را جذب نکرده است.
آزاد کردن به قصد در اختیار گرفتن
ناآشنائی روحانیت حوزوی از جهان معاصر، علوم و نظریات پس از رنسانس از پاشنه آشیل های روحانیت سنتی در برابر رفرمیست های مذهبی بود. روحانیت سنتی برای حفظ دست بالای خود در بافت قدرت راهی بهتر از ولایت فقیه نمی شناسد. اسلام شناس معتبری چون پرفسور نصر، که مدارک معتبر علمی و استادی دانشگاه های آمریکائی را نیز یدک می کشد، با نقد فرهنگ و ساختار جوامع غربی در یکی دو قرن اخیر آشنا است، با اعتماد به نقس عقب نشینی در برابر فرهنگ غربی را خودباختگی توصیف می کند و حکومت اسلامی را در ولایت فقیه و حاکمیت روحانیت خلاصه نکرده و اشکال دیگری از حاکم اسلامی را نیز در نظر دارد، کاراتر از مراجع سنتی برخاسته از روحانیت می تواند نیازهای تئوریک نسلی را برآورده کند که باید خود را از پوسته نظری برآمده از فقه سنتی آزاد کند.
بستر فلسفه سیاسی محافظه کاران سنتی نسل اول انقلاب و خاستگاه نظریه ولایت فقیه فقه سنتی شیعه و هسته اصلی آن حکومت متخصصان و پاسداران فقه سنتی ــ روحانیت ــ بود. مبانی اصلی این نظریه در قانون اساسی جمهوری اسلامی با برخی مفاهیم بی گانه با فقه سنتی شیعه و متناقض با مفهوم امامت و نظریه ولایت فقیه، از جمله مشروعیت محدود رای اکثریت ــ عوام ـ تلفیق شد. در قانون اساسی عوام مجتهدان انتخاب کننده رهبر ــ خواص ـ، رئیس جمهور و نمایندگان مجلس را از فهرست صافی شده خواص شورای نگهبان بر می گزینند. در تاویل و هنرمنوتیک اسلامی اما حد پرواز عوام همان ظاهر و پوسته است و عرصه جولان خواص باطن و مغز. خطا در چشم ظاهر بین عوام چندان محتمل است که در صدر اسلام نه فقط عوام، که برخی خواص چون صحابه بزرگ، امامت علی و فرزندان او را درک نکردند و اکثریت مسلمانان با بیعت با معاویه و فرزند او بر نوه پیامبر شمشیر کشیدند. اگر تیغ قدرت ۶ فقیه شورای نگهبان در موقعیتی ناگزیر کند بشود و عوام در گزینش خود خطا بکنند، اگر عوام یا اکثریت پارلمان قانونی مغایر با حکم خدا را خواستار بشوند، اگر ...چه باید کرد؟ حق نظارت و وتوی شورای نگهبان، تضمین قانون اساسی برای جبران خطای عوام، اما در عمل به مکانیزم ها و دستگاه های اجرائی نیازمند است. فرماندهی رهبر بر قوای مسلح و شرط اجتهاد برای وزیر اطلاعات ــ پلیس امنینی ـ فرض را بر این گذاشته است که دستگاه های سرکوب اکثریت سرکش و به خطا رفته عوام را به جای خود خواهد نشاند. اما اگر خبرگان رای به بر کناری رهبر داد و او تمکین نکرد تکلیف چیست؟ و ...
دو گام از یک طرح
اصول گرایان، در نخستین گام، با دست گذاشتن بر تناقضات قانون اساسی در زمینه ولایت و رای اکثریت و با انگشت نهادن بر تناقض بخش هائی از همین قانون با نظریه ولایت فقیه و متون مرجع اسلامی، با تاکید بر مفهوم امامت ــ رهبر برگزیده خدا در برابر خلیفه منتخب شورا ــ، با مطرح کردن مفهوم «کشف و تبعیت» از رهبر در برابر مفهوم «انتخاب» او و... به مقابله با نسل اول برخاستند. این مقابله که در چند سال گذشته از مضامین اصلی بحث های نظری در ایران بود اما مقابله ائی است سنتی. نقدی است از منظر فقه سنتی و نظریه ولایت فقیه. پرچم گام اول را روحانیون سنت گرائی چون آیت الله مصباح یزدی برافراشتند. مقدمه چینی برای مطرح کردن چهرهائی چون پرفسور نصر نموداری است از این واقعیت که گام دوم در راه است.
گام دوم دو آماج مهم را هدف گرفته است. نخست: آزاد کردن رهبر مذهبی از نهادها و مکانیزم های دست و پاگیری که یک پا در رای عوام ــ اکثریت ــ دارند به قصد در اختیار گرفتن کامل او. دوم: زمینه چینی و آمادگی برای موقعیت های ممکنی که پس از مرگ رهبر کنونی محتمل است. با مرگ رهبر کنونی از میان چند موقعیت احتمالی نشستن رهبری مطیع، متمایل یا هم پیمان با اصول گرایان تندرو بر توسن سروری، مطلوب ترین امکان برای جناحی است که نهادهای مهم نظامی، امنیتی و اقتصادی را در انحصار گرفته است و نامطلوب ترین احتمال گزینش رهبری است مستقل ، مخالف یا بی اعتناء به این جناج. مقابله نظری با دست بالای معممان در قانون اساسی و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به حکومت حاکم اسلامی مکلا برای مقابله با چنین احتمالی پیش بینی شده است. چشم انداز مطلوب اصول گرایان تند رو در عرصه بین المللی ــ افزایش تنش و تشدید تضاد با آمریکا ـــ نیز ضرورت سروری رهبری هم پیمان با نظامیان تندور را از منظر این جناح موجه می کند.
هر دو گام: آزاد کردن رهبر کنونی برای در اختیار گرفتن کامل او و زمینه چینی برای احتمالات نامطلوب آینده اصول گرایان را به نظریه پردازانی نیازمند کرده است رها از پس زمینه فقه و روحانیت سنتی. نظریه پردازانی که با نفی قاطع تفسیرهای رفرمیست های مذهبی، نظریه سنتی ولایت فقیه، فقه سنتی و پاسداران آن ـ روحانیت ــ را از منظر سنت های اسلامی نقد و اشکال دیگری از حکومت اسلامی مبتنی بر رای حاکم مسلمان را از وحی و سنت استنتاج کنند.
نسل اول رهبران انقلاب که از روحانیت شیعه برخاسته و هنوز به خاستگاه های سنتی خود، فقه جواهری، حوزه های علمیه و مساجد، متکی است از رهبر کنونی حمایت می کند. پیروزی این جناح در انتخابات اخیر خبرگان، که با آراء چشمگیر آقای رفسنجانی پر رنگ تر شد، برنامه بلند پروازانه اصول گرایان را برای کنترل خبرگان و در اختیار گرفتن و انحصاری کردن رهبر مذهبی موقتا منتفی کرد هرچند اقلیت قوی اصول گرایان در خبرگان، در دست داشتن اکثریت پارلمان و فرماندهی نهادهای نظامی و امنیتی، پیروزی چشمگیر در انتخابات شوراهای اسلامی شهر روستا و قدرت گیری مجتهدان سنتی بلند مرتبه ائی چون آیت الله مصباح کار را بر آقای علی خامنه ائی و سیاست او در زمینه «اصلاحات اسلامی» دشوار می کند. «اصلاحات اسلامی» آقای علی خامنه ائی تا کنون میانگینی بوده است از برنامه های ۴ جناح حکومتی: اتمی کردن ایران، مخالفت با صلح خاورمیانه و تشدید تضاد با آمریکا از برنامه اصول گرایان تند رو، بازکردن فضای رقابت برای فعالیت سیاسی و فرهنگی معتدلین همه جناح های حکومتی از برنامه رفرمیست های مذهبی، خصوصی سازی، کاستن از برخی فشارهای اجتماعی و آمادگی سازی های تاکتیکی با جهان از برنامه پراگماتیست ها و البته تلاش برای حفظ امتیازات محافل قدرتمند محافظه کاران سنتی و مقامات روحانی بلندمرتبه و با نفوذ.
انتخابات اخیر و ریاست خبرگان
در میان ۴ جناح حکومتی ایران پراگماتیست های اسلامی با فلسفه سیاسی بی گانه اند. الگوی این جناح هنوز همان نمونه چینی است: لیبرالیزم اقتصادی در سایه دولتی مقتدر و مستبد که ایدئولوگ ها ـ کمسیرهای حزبی در چین کمونیست و روحانیون در ایران ــ و بوروکرات و تکنوکرات های دولتی را به همکاری وادار کند. آقای رفسنجانی رهبر این جناح پیش از انتخابات اخیر به شیوه های گوناگون به مردم پیام داد که با درس آموزی از دو شکست قبلی خود با تنش آفرینی در عرصه بین المللی و استبداد فردی مخالف است. اما حمایت همیشگی او از اتمی شدن ایران و گروه های تروریست لبنانی و فلسطینی و تاکید او بر پیروی و پشتیبانی از رهبر مذهبی پیام های او را به تاکتیک های انتخاباتی محدود می کند. حضور او در مجلس خبرگان با رای بالا راه را بر ریاست آیت الله مصباح، در صورت مرگ یا کناره گیری احتمالی رئیس کنونی این مجلس آیت الله مشکینی، می بندد و موقعیت آقای خامنه ائی را در خبرگان مستحکم تر می کند اما اقلیت قوی اصول گرایان درمجلس خبرگان همراه با شهرت آقای رفسنجانی به فساد اقتصادی و سطح پائین تحصیلات حوزی او دو شرط تقوا و اجتهاد را از او سلب کرده و دست یابی او را بر کرسی ریاست مجلس خبرگان دشوار می کند. رفرمیست های مذهبی که با عقب نشینی از بسیاری از برنامه های خود با پراگماتیست ها و فراکسیون معتدل محافظه کاران سنتی علیه اصول گرایان ائتلاف کرده و به رهبری رقیب سابق خود آقای رفسنجانی تن داده اند، نیز در عرصه فلسفه سیاسی جز تکرار رنگ باخته مفاهیم قبلی سخنی ندارند.
حاکم مدرن در جامه خلیفه سنتی
رهبر کنونی ایران و دوست و همراه همیشگی او آقای رفسنجانی، چون اصول گرایان، بر آن آند تا با اتمی کردن ایران جهان را وادار کنند که جمهوری اسلامی و حاکمان کنونی آن را به عنوان قوی ترین قدرت منطقه به رسمیت بشناسد. رهبر و آقای رفسنجانی در سرکوب مخالفان و منتقدان و دیگراندیشان نیز با اصول گرایان همراه اند. اختلاف عمیق در تاکتیک ها، تضاد جدی در برنامه های اقتصادی و اجتماعی، آمادگی بیش تر رهبر و آقای رفسنجانی برای سازش های پنهانی و جنگ قدرت اما اصول گرایان نسل دوم را در برابر آنان نهاده است. رهبر مذهبی با همراهی با و تمکین بیش تر به اصول گرایان می تواند مقام و موقعیت خود را بیمه و تضمین کند. آقای رفسنجانی با امید به آن که انشعاب کنونی اصول گرایان به سه فراکسیون ادامه یابد، می کوشد تا به محور ائتلاف سه جناح محافظه کاران سنتی ، کارگزاران و رفرمیست های مذهبی بدل شده و با کسب اکثریت در انتخابات پارلمان در دو سال آینده عرصه را بر اصول گرایان تنگ کند.
اصول گرایان تناقض بین مشروعیت محدود رای اکثریت با رای ولایت فقیه در قانون اساسی را نه در خدمت رهبر جمهوری اسلامی که از آن روی برنمی تابند که ساخت، منافع، مواضع و تحقق برنامه های بلندپروازنه آن ها حتا در شبه دموکراسی محدود درون حکومتی جمهوری اسلامی نیز نمی گنجد. اتمی شدن ایران می تواند به برخورد محدود نظامی با اسرائیل یا آمریکا، رقابت سرسام آور مالی، سیاسی و تسلیحاتی با عربستان، مصر و ترکیه منجر شود. در چنین رقابتی بخش نظامی سهم عمده ائی از بودجه کشور را خواهد بلعید. تنش های بین المللی می تواند تحریم نمایشی کنونی را به تحریم جدی بدل کند، اتمی شدن ایران ناسیونالیزم و غرور ملی همیشه زخم خورده ایرانیان را مرهم می نهد و حمایت آنان را برای دولتی که به زبان زور و قلدری با جهان سخن می گوید افزایش می دهد اما افزایش بی کاری و کاهش یارانه های دولتی، سرخوردگی مردم از وعده های پوپولیستی، رکود برنامه های نیمه بند عمرانی، تورم و گرانی و... می تواند نارضایتی مردم ـ عوام ــ را چندان افزایش دهد که شورش های شهری دوره دوم ریاست جمهوری آقای رفسنجانی تکرار شود و... این احتمالات البته حتمی و ناگزیز نیستند اما به عنوان یک احتمال به آمادگی و راه حل مناسب نیاز دارند. از منظر اصول گرایان تندرو تنها یک دولت نیمه نظامی مقتدر، مستبد و بنیادگرا، حاکم اسلامی با اختیارات خلیفه سنتی، می تواند برنامه هائی چون مقابله دائمی با جامعه بین المللی و تنش آفرینی پی گیر، اتمی کردن و تبدیل ایران به قوی ترین قدرت منطقه، نابودی اسرائیل یا دست کم متشنج نگه داشتن خاورمیانه با حمایت از گروه های افراطی فلسطینی و لبنانی را تحقق بخشیده و تداوم قدرت حاکمان کنونی را با سرکوب همه جانبه منتقدان و مخالفان تضمین کند. از این منظر ــ خلیفه، امام برگزیده خدا، ولی فقیه، حاکم مسلمان غیر روحانی و..ــ رای الله را تحقق می بخشند و رای اکثریت در برابر رای الله مشروعیتی ندارد. بنیادگرایان نسل دوم رهبران انقلاب اسلامی در تلاش برای تولید فلسفه سیاسی متناسب با خاستگاه، ساختار و برنامه های خود، به کسانی چون پرفسور حسین نصر نیازمند اند که حکومت اسلامی قرن بیست و یکم، نظامی گرائی، مبارزه اسلام انقلابی با فرآیند جهانی شدن فرهنگ و مناسبات پس از جنگ سرد را از منابع سنتی استخراج کنند. نسل دوم رادیکال های اسلامی ایران بر آن اند تا با سرکوب مخالفان و اعمال استبداد شدیدتر در داخل کشور و با بهره گیری سیاسی از معادن نفت و گاز و موقعیت ژئوپولیتیکی ایران، با تحریک ناسیونالیزم ایرانی و طرح برنامه های پوپولیستی حکومتی مقتدر در ایران برپا کرده و با تبدیل جمهوری اسلامی به یک قدرت بزرگ نظامی دارای سلاح اتمی زمینه ظهور منجی موعود، امام دوازدهم، و جنگ نهائی بین اسلام و کفر و سلطنت امر قدسی را بر زمین فراهم کنند. نظریات پرفسور نصر، هرچند در قالبی بسیار آکادمیک، پیچیده و غیر سیاسی عرضه می شود، اما در موقعیت کنونی برای قامت نسلی که خود را حامل پیام قدسی و سربازان جنگی مقدس می پندارد، جامه ائی اسلامی می دوزد و همین کارکرد استقبال اصول گرایان تندرو را از حضور او در مجادلات نظری در ایران معنا کرده و ارزیابی دکتر سروش را از نسبت بین سنت گرائی، بنیادگرائی و تروریزم به اخطاری جدی بدل می کند.
|