سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"خواندن" همیشه تکاپویی برای رهایی است


اکبر کرمی


• اسطوره ی شیطان، اسطوره ای برای درهم شکستن طغیان و سرپیچی است؛ و به کار تولید انبوه سرسپرده گان و بنده گان می آید. اسطوره ی شیطان، اسطوره ای برای درنوردیدن خودبنیادی و خودایینی است و در خدمت برساختن اجتماعات پیشامدرن و قبیله گی؛ اسطوره ای که با آزادی، برابری (توزیع برابر قرص نان آزادی) و فردانیت بیگانه است و به از خودبیگانه گی و بیگانه ای با آزادی می انجامد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ دی ۱٣۹۵ -  ۴ ژانويه ۲۰۱۷


یکم. بعد از ظهر سی ام دسامبر دو هزار و شانزده، پس از یک راه پیمایی طولانی خوابیدم و خواب دیدم. خوابی شگفت، شنیدینی و برای من که گرفتار اندیشه ها هستم و پی گیر تاریخ آن ها، بسیار آموزنده و مهم. برخلاف جریان جاری زنده گی که کمتر خواب می بینم یا - اگر دقیق تر بگویم - کمتر خواب هایم بیادم می ماند و پس از خواب ردی از آن ها در کاسه ی سرم می پاید، این خواب ماند و درکی تازه از قران و خواندن آن را به ذهن من چپاند.
در این خواب که به مراسم معرفی و پرده برداری از کتابی تازه ازعبدالکریم سروش بر می گشت، وی در جمعی چهل- پنجاه نفره از کتابی تازه می گفت و برای توزیع و توضیح آن دلیل می آورد. موضوع کتاب گفت و گو از سلطه ی قران بر سراسر زندگی مسلمانان بود؛ سلطه ای که به زعم کتاب بایست برچیده شود.
آشکار است که بار چنین برداشتی از تاریخ مسلمانان و نیز شوق پروازی که از ذهن من و رویاهایم ریشه گرفته است و در این خواب بازتابیده است به هیچ روی، روی شانه های سروش قرار نمی گیرد، و او هیچ مسوولیتی در توضیح آن ها نخواهد داشت. به زبانی دیگر، هرچند در نوشته ها و گفته های سروش ممکن است ردی از این اندیشه ها دیده شود، یا تلاشی در این مسیر شده باشد، اما رویای من به تعبیر سروش رسولانه است (و روی پاهای شکننده ی من قرار دارد)، تجربه و بسطی نبوی دارد؛ یعنی مسوولیت آن سراسر به من و برداشت های من از تاریخ و تاریخ اندیشه ی اسلامی/ شیعی/ ایرانی باز می گردد.
آن چنان که در نوشته های پیشین * آورده ام قران (متن) و تاریخ آن (متنی که متن در آن زاییده و بالیده است) به جهت هم زادی و هم راهی با پنداری که متن را آراسته به راستی و یقین و پیراسته از ناراستی و گمان می دانست، تا کنون ناخوانده مانده است.
به زبانی دیگر، متن قران در امتداد پیش انگاره ای قرار دارد که آن را در اساس ناخوانده می خواهد؛ چه، هر خوانشی از متن به جهت آن که روی پاهای شکننده و خطا خیز آدمی زاده گان ایستاده است، آلوده به خطا و برآمد ظن و گمان است؛ و این میوه ای ممنوعه است که با پیش انگاره آغازین نمی سازد. نا گفته پیداست، برداشتن چنین پیش انگاره ای از پیش پای آدمیان که آواز ساز متن داشته اند کاری سترگ بوده است و به آسانی از عهده ی مسلمانان که برآمد تاریخی آلوده و حتا برآمده از چنین پنداری بوده اند، نمی آمده است. گذشتن از این "متنِ متین" - به تعبیر قران - و گذاشتن ماتن آن در جای گاهی انسانی که امکان خواندن متن را فراهم آورد، گام سهمگینی است که از عهده ی هر مسلمانی نمی آید. بر این قرار، این بدفهمی که مسلمانان معصومانه خوانش های خود از متن را به عنوان پیام الهی درک می کردند و به کار می بستند، چندان دور از انتظار نبوده و نیست. آن چه دور از انتظار بود و هنوز برای بسیاری از مسلمانان هست، آن که به جهت دریافت های جدید آدمیان از زمان و زبان - حتا اگر هنوز به خدایی باور داشته باشیم - هیچ متنی – حتا اگر از سوی خدا آمده باشد- نمی تواند باز گو کننده ی داوری خداوندگار باشد؛ و در غیبت داوری الهی * *، همیشه این داوری های انسانی هستند که در پوستین داوری های الهی می روند و آدمیزاده گان را از درک سنگینی بار هستی می رهانند. درک چنین غیبتی است که گاهی به "شناخت ناباوری" و "کثرت گرایی" می رسد، و همه گان را به گفت و گو دعوت می کند و هر گفت و گویی را بی پایان می سازد.(1)
در این چشم اندازها هر گونه تلاشی برای خواندن متن و شناختن آن، ناچار تلاش برای رهایی از سلطه ی متن و پیش انگاره ی "نبود خطا در متن" هم هست؛ هر تلاشی برای خواندن متن، تلاش برای رهایی از سلطه ی ماتن آن هم هست؛ تلاشی که تاریخ و متن و تاریخ متن را زمینی، انسانی و سیال می کند و همیشه به امکان ادامه ی گفت و گو اشاره دارد.
خواندن قران، همانند هر متن دیگری، فرایند (خواندن)ی ناتمام و گفت و گویی بی پایان * * * است. همیشه امکان تفاهم و توافق هست، اما هیچ تفاهمی در گستره ی مکان نامحدود نمی شود و هیچ توافقی در پهنه ی زمان ماندگار نخواهد ماند؛ در هیچ مجموعه ای از توافق ها و تفاهم ها همه ی آدمیان یا حتا همه ی مسلمانان نمی گنجند. خواندن قران -همانند خواندن هر متن دیگری - تلاشی برای رهایی از سلطه ی پیشنیان هم است؛ سلطه ای که از درک ناتمام جهان، زمان، زبان و متن ریشه می گیرد و در تلاش است خود را در هیبت بی مکان و هیات بی زمان متن(قرآن) و ماتن آن(خداوند/انسانی که خداگونه تصور می شود) جاودانه کند. (انگار برنهاده ی نبی، وحی، عصمت و ولایت در میان برخی از مسلمانان ادامه ی منطقی همین دریافت است.)
خواندن قران تلاش برای مفاهمه بر سر متنی است که ناتمام آفریده شده است؛ و مگر می شود در تاریخ آدمیان متنی تمام شود؛ یا مفاهمه ای همیشه گی. "بودن" همیشه "دیگر بوده گی" * * * * است. آن چه یک متن را تمام می کند، سلطه ی خواننده ای است که از درک بودن، تاریخ، متن و انگاره ی "خداوند" درمانده است؛ خواننده ای که در درک دیگری ناکام بوده است و سلطه ای که ناگزیر به سلطه ی متن دگردیسیده تا خود را ادامه دهد و به پایان تاریخ برسد. تلاش برای رهایی از سلطه ی قران، تلاش برای رهایی از سلطه ی خواننده ای است که پشت متن پنهان است و پایان تاریخ را برما آوار کرده است. تلاش برای خواندن قران، تلاش برای درک حضور "دیگری" هم هست؛ تلاش برای خواندن قران، همانند هر تلاش دیگری، تکاپویی برای رهایی است.(2)
دوم. ناکامی مسلمانان در خواندن قران، نمادی از ناکامی آنان در درک مفهوم سلطه هم می تواند باشد؛ ناکامی ای که به باور من از اسطوره های ایرانی/ابراهیمی ریشه می گیرد و در توسعه نایافته گی سیاسی اجتماعات مسلمان به اوج می رسد. در ادیان ابراهیمی وقتی "شیطان" به "داوری خود" پیش و بیش از "داوری دیگری بزرگ" اعتماد می ورزد، مغضوب و رانده می شود.
بگذارید آشکارتر بگویم. اهمیت ندارد این دیگری بزرگ کیست؟ از کجا آمده است ودر چه جایگاهی قرار دارد؟ حتا درست و نادرست هم، که هم چون وسواسی کشنده در جان ماست اهمیت ندارد، آن چه اهمیت دارد "حق داوری" ماست که در سایه ی پندارِ خطرخیز شیطان و وسوسه های جانسوز او به وسواس فلج کننده ی "درست و نادرست" دگردیسیده است؛ وسواسی که تنها با تکیه به داوری "دیگری بزرگ"(3) آرام می شود؛ و آرامشی که به سلطه ی دیگری بزرگ می رسد. تصور و تصویرسازی از آن دیگری بزرگ دو روی یک سکه اند، چه، تنها یک دیگری بزرگ و همه چیزدان است که می تواند به این وسواس روان ژندانه پایان دهد و ما را به زانو درآورد. بر این قرار بیهوده نخواهد بود اگر تلاش مسلمانان برای خواندن قران در سراسر تاریخ را تلاشی برای بازسازی آن دیگری بزرگ، رسیدن به داوری او (حجت الهی و حجیت متن) و باز گشت به آن آرامش کودکانه بدانیم؛ تلاشی و تسلیمی که هنوز ادامه دارد؛ و کودکی ای که در زشت ترین شکل خود در خاورمیانه ی امروز جاری است.
اما دیگری بزرگ در غیبت داوری الهی همیشه برادر بزرگی است که در سایه ی او ایستاده است و با ادعای آشنایی با راست و ناراست بر ما ولایت/ سلطه می ورزد. گذشتن از این ولایت خودخوانده و رهایی از این غلادها ی گران در گرو رهایی از چنگ خونی این وسواس کشنده و آن پندار شکننده هم هست. برای کسانی که از نفوذ این باور در میان مسلمانان آگاه اند عجیب نیست که این رانده شده گی به چنین رانش پرزوری در نهاد بسیاری از مسلمانان و نهادهای مسلمانی دگردیسده است و نمی گذارد آنان روی پاهای خود بایستند.(4) اگر اسلام را به فرهنگ ایرانی – که پیش از اسلام هم آلوده به افیون اسطوره ی شیطان بوده است(5) – اضافه کنیم، امتناع خواندن، گفت و گو و رهایی در فرهنگ ایرانی آشکارتر خواهد شد.(6) اسطوره ی شیطان، اسطوره ای برای درهم شکستن طغیان و سرپیچی است؛ و به کار تولید انبوه سرسپرده گان و بنده گان می آید. اسطوره ی شیطان، اسطوره ای برای درنوردیدن خودبنیادی و خودایینی است و در خدمت برساختن اجتماعات پیشامدرن و قبیله گی؛ اسطوره ای که با آزادی، برابری (توزیع برابر قرص نان آزادی) و فردانیت بیگانه است و به از خودبیگانه گی و بیگانه ای با آزادی می انجامد.
سوم. پیش انگاره ی نبود "خطا در متن" روی دیگر "نپذیرفتن هماورد در پهنه ی قدرت" هم هست. این که در تاریخ مسلمانان خوانش های رسمی از قران هماره از زبان فاتحان شنیده شده است، حکایت اهمیت راهبردی این پندار است؛ راهبردی که تنها به خوانش های رسمی از دین می انجامد، و کیست که نداند خوانش های رسمی از دین - در اجتماعات توسعه نایافته - همیشه خوانش هایی وارونه اند؛ یعنی به جای آن که متن خوانده شود، خواننده متن می شوند.
این وارونه گی را حتا در جوامع توسعه یافته نیز نمی توان از سرباز کرد، تنها باید آن را شناخت و برآمد آن، به خواننده گان بی شمار تن داد. به زبان دیگر برای خواندن یک متن باید از متن و ماتن آن عبور کرد * * * * * و به متن ها و خواننده های تاریخی بسنده کرد. در جان ها و جهان های جدید همه چیز از گفت و شنود و دمکراسی شروع می شود؛ از توریع خدایگانی و تن دادن به صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز و از ارج شناسی جید.(7)



پانویس ها
1) اگر بپذیریم که هر گفت و گو و مفاهمه ای ناتمام است؛ آنگاه حتا در محضر خداوند و در معرض خطاب حضرت وی هم نمی توان به اراده و داوری او رسید؛ به زبانی دیگر بخش غالب ادبیات دینی را باید برآمد نوعی خطای زبان شناختی دید که در بی راهه ی جست و جوی های داوری های الهی به نفی آدمی و داوری های او رسیده است.
2) هم چنان که در توضیح پاره ای از باورهای کلامی شیعیی در جای دیگری آورده ام، جماعت مخطئه با این پندار که درک ما از قران، درکی انسانی و آغشته به خطاست، بیگانه نبوده اند، اما از این پندار تا درک "غیبت داوری الهی" و شناخت ناباوری فاصله بسیاری مانده است.            
3) باید میان "دیگری بزرگ" و "دیگری" فاصله گذاشت؛ چه، انگاره ی دیگری بزرگ در جایی به نفی خود می انجامد و در چنین چشم اندازی است که باور به دیگری بزرگ به نفی و حذف دیگری هم می رسد. بخش غالب ادبیات دینی/ عرفانی ما برآمد چنین پندار و سازوکار جاانداختن آن است. اما چنین تلقی ای بسیار لرزان و معطوف به روانشناسی است. آنان که از احساس حقارت لبریزترند (همانند بسیاری از فقها و ارباب شریعت) دیگری را بخشی از خود می کنند و در پای دیگری بزرگ قربانی می کنند تا اندکی از احساس حقارت خود برهند. و آنان که از چنین زخم هایی در امان بوده اند (پاره ای از عرفا) توانسته اند دیگری را هم بخشی از دیگری بزرگ ببیند و قدر بدهند و حتا بستایند.   
4) قانون اساسی جمهوری اسلامی، انگاره ی ولایت فقیه، و بسیاری از نمادهای پدرسالاری در ایران امروز چه می تواند باشد مگر ناتوانی یک ملت در درک مفهوم سلطه!
5) برخی از نحله های صوفی گری و یزیدیان (ایزدیان) از همین چشم انداز است که به شیطان می نگرند و او را مورد ستایش و تکریم قرار می دهند.
6) برخی از پژوهش گران شیطان را در ادیان ابراهیمی برآمد انگاره ی انگرومینو، اهریمن، "دیو" و "ددی" می دانند که در دوآلیسم زرتشتی گری نخستین دیده می شد.
Winn, Shan M.M. (1995). Heaven, heroes, and happiness, the Indo-European roots of Western ideology. University
press of America. p. 203. ISBN 0819198609
7) شکاف میراث اسلامی و یهودی- مسیحی را در ارتباط با آن چه به انگاره ی شیطان و درک مفهوم سلطه و آزادی انجامیده است، نه در این انگاره ها که در میراث دیگرگون یونانی آن ها باید جست.


*
www.akhbar-rooz.com

**
www.akhbar-rooz.com

***
www.akhbar-rooz.com

****
www.akhbar-rooz.com

*****
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست