سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کابوس های تمام نشدنی یک رئیس جمهوری جنجالی


اردشیر زارعی قنواتی


• موردی که شاید بیشترین توجه افکارعمومی و رسانه های بین المللی را به خود جلب کرده است چگونگی روابط بین واشینگتن – مسکو در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ می باشد. اما در این مورد به شدت بزرگنمایی شده است و تحت تاثیر پروپاگاندای سیاسی – تبلیغاتی دمکرات ها طوری وانمود شده است که گویا ترامپ دوست نزدیک "ولادیمیر پوتین" بوده و به زودی ماه عسل روابط دو کشور آغاز می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ دی ۱٣۹۵ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۱۷


در آستانه نزدیک شدن به موعد ۲۰ ژانویه زمانی که "باراک اوباما" رئیس جمهوری فعلی آمریکا باید کاخ سفید را ترک کرده و کلید را به جانشین خود "دونالد ترامپ" بسپارد، گمانه زنی ها در خصوص سیاست های جدید این کشور در مرکز توجه جهانی قرار گرفته است. میراث زشت و زیبای باراک اوباما هم اینک در شرایطی مورد ارزیابی قرار می گیرد که جانشین وی عزم راسخ خود را برای تغییرات بزرگ و ویران سازی این میراث آغاز کرده است. ولی آنچه معمولا به لحاظ تحلیل از موضع لیبرالی در مورد فرایندهای سیاسی در ساختار سیاسی آمریکا فراموش می شود، واقعیت وجودی امپریالیستی این کشور است که تحت تاثیر موقعیت های متفاوت در جابجایی قدرت نادیده گرفته می شود. این ساختار سیاسی – اجتماعی از پوسته جان سخت قدرت در فاز امپریالیسم برخوردار است که با آمدن و رفتن روسای جمهوری (اوباما یا ترامپ) تغییر ماهوی پیدا نمی کند بلکه بر اساس دکترین های نوین در حوزه سیاست داخلی و خارجی اولویت های آن دچار تغییر می شود. همین تغییر اولویت ها نیز هر چند که در همان چارچوب نظام حاکم انجام می گیرد اما به واسطه قدرت هژمونیک آمریکا و اینکه هر "عطسه" آن می تواند منجر به "تب" در نظام بین المللی و کشورهای دیگر شود در جای خود از اهمیت زیادی برخوردار است که به خصوص در دوران "آنارشی" کنونی در جهان معاصر قادر است مرز ثبات و بی ثباتی، صلح و جنگ و یا منافع متفاوت طبقات اجتماعی در داخل و خارج را در هم بریزد. در چنین شرایطی هرگونه ظن و گمانی بر تغییر ماهیت نظم آمریکایی و یا جایگاه ژئوپلتیک آن از اساس یک برداشت انحرافی خواهد بود که اساس نتیجه گیری را به بیراهه می کشاند. به همین دلیل با درک فرایندهای عینی و شناخت دیالکتیکی از ماهیت امپریالیستی ساختار سیاسی آمریکا در طی تحولات جدید و اینکه رهبران سیاسی جدید از کدام پایگاه طبقاتی و پشتوانه چه نیروهای آلترناتیوی برآمده اند، تنها می توان مسیر تحولات را تا حدودی حدس زد. اما به واسطه همین شناخت از واقعیات عینی و وضعیتی که زاینده یک پدیده جدید به عنوان ترامپ با موقعیت طبقاتی، گرایشات و تمایلات مشخص می باشد، یک امر تقریبا قطعی به نظر می رسد و آن اینکه جهان در دوران وی جایی به شدت خطرناک تر و ریسک هرج و مرج در آن به شدت بالا خواهد رفت.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری هر چند که در چارچوب ساختار سیاسی آمریکا رقم خورده است اما دارای یک ویژگی منحصر به فرد می باشد که به نوعی شورش "حاشیه" علیه "متن" را در درون خود نمایندگی می کرد. این تاجر مستغلات جدا از اینکه در طی چند دهه اخیر همیشه یک رابطه شخصی با ساخت قدرت و حوزه سیاست داشت اما در ذات موضوع فردی خارج از سیستم تلقی می شود که در یک مقطع تاریخی و در وضعیت "آنارشی" در محیط بین المللی و به تبع جامعه آمریکایی توانست با پرش از موانع حزبی در ابتدا خود را به حزب جمهوریخواه و سپس به سیستم تحمیل کند. وی نماد تضادهای موجود در عرصه سیاسی – اجتماعی آمریکای امروز است که به همان نسبت تناقضات شخصیتی خود، بدنه اجتماعی رای دهندگانش نیز مجموعه ناهمگنی از درون طبقات می باشند که هر طیف آن مطالبات متفاوت و بعضا متضادی را نمایندگی می کنند. در کنار شخصیت فردی رئیس جمهوری آینده آمریکا در وهله اول یک کابینه و دولت شکل می گیرد که تا همین جای انتخاب مشاوران امنیتی – سیاسی، روسای نهادهای اطلاعاتی و وزرای پیشنهادی وی نشان می دهد که دولت ترامپ یک ترکیب بسیار راستگرا، ضدحمایت های دولتی در خصوص بهداشت و آموزش، حیات خلوت یک درصدی ها برای استثمار بیشتر و حتی ضدمحیط زیست خواهد بود. اما مهم تر از این، مهلکه اصلی در واقعیت وجودی نقش آلترناتیوی ساختار و نهادهای سیستمی خواهد بود که به راحتی (به دلیل عدم قدرت مستقل ترامپ در بطن این نهادها) قادرند از وی همان "مجسمه مومی" مورد نیاز سیستم را البته در این مورد از ماورای راست افراطی بسازند. در حالی که هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات پاسداران "دژ" ساختار حاکم می باشند هیچ نیرو و حتی رئیس جمهوری به صورت مستقل و خلاف خواست آنان نمی تواند در درون این سیستم بازی مورد نظر خود را انجام دهد. نقش کنگره (مجلس نمایندگان و سنا) در صورت توافقات دو حزبی برای حمایت از سیستم به هیچ رئیس جمهوری حتی با قدرتی چندین برابر قدرت امروز ترامپ اجازه نمی دهد که یک گام بدون موافقت آنان بردارد. تجربه دوران ریاست جمهوری "باراک اوباما" که از ابتدا از درون "جامعه مدنی" آمریکا آمد و در سال های پایانی و به خصوص روزهای مانده به پایان ماموریت خود تبدیل به یک جنگ طلب تمام عیار شد، گویای همین واقعیت است. اوباما گویا آمده بود تا رویای "ما می توانیم" رهبر کاریزماتیک سیاهان "مارتین لوتر کینگ" را پیاده کند ولی امروز به یک ژنرال و سردار جنگ های صلیبی می ماند که در فرجام شکست آخرین تیرهای خود را به سوی دشمن فرضی (سندروم روسیه ستیزی) شلیک می کند. کنگره در صورتی که اراده کند با توافق دو حزبی و حمایت اکثریت دو سومی آرای هر دو مجلس به راحتی می تواند رئیس جمهوری را برای استیضاح به کنگره کشانده و بلیط باطل شده این عنوان را در دست وی بگذارد و معاون رئیس جمهوری را وارد کاخ سفید کند. به همین دلیل است که در طی روزهای اخیر با حضور روسای اطلاعاتی و وزرای پیشنهادی ترامپ در حضور کمیته های تخصصی سنا برای پاسخگوی به سوالات سناتورها همگی به میل و خواست سیستم سخن می گویند و حتی به راحتی پاسخ هایی می دهند که رسما خلاف و در تضاد آشکار با بسیاری از تازه ترین اظهارات رئیس جمهور منتخب است. در واقع سخنان امروز همین وزرای پیشنهادی در مقابل کمیته های تخصصی سنا واقعیت دولت آینده آمریکا خواهد بود و نه اظهارات پراکنده و مصاحبه های جنجالی ترامپ، چون که قدرت سیستم بر قدرت فردی در مقابل سیستم در آمریکا غیرقابل تشکیک است.
سیاست داخلی دولت ترامپ: ورود ترامپ و تیم "ابرثروتمندان" وی به کاخ سفید با چینشی که تا همین جای کار انجام گرفته است در عرصه سیاست داخلی آمریکا، دست نئولیبرالیسم افسارگسیخته را بیش از همیشه در هجوم به امتیازات تاریخی و مطالبات حقوقی طبقات کارگری و متوسط باز خواهد گذاشت. آن نگاه و تمایلی هم که ترامپ در دوران رقابت های انتخاباتی برای وعده اشتغال زایی به طبقه کارگر سفیدپوست آمریکایی داده است، بیش از آنچه ناشی از سویه های عدالت اجتماعی باشد یک مهندسی معکوس در حوزه اقتصادی است که بر اساس یک نگاه ناسیونالیستی به این حوزه جهت بازگرداندن بخشی از سرمایه و صنعت منتقل شده به جوامع با کارگر ارزان، به درون کشور می باشد. این سیاست که تا حدودی در تضاد با "گلوبالیزاسیون" فعلی در اقتصاد جهانی مدنظر ترامپ قرار گرفته است به نوعی بازگشت به دکترین "مونروئه" البته در وضعیت مرحله جدید هژمونی سرمایه مالی بر صنعت است که نتیجه آن تنها یک باج خواهی از اقتصاد جهانی را در پیامد خود دارد. از آنجا که این سیاست به موازات وعده کاهش مالیات بر ارزش افزوده از ٣۵ درصد فعلی به ۱۵ درصد انجام گرفته است در صورت عملیاتی شدن هر چند که احتمال رشد اشتغال را در کشور می تواند به همراه داشته باشد، اما به موازات آن با حذف بسیاری از خدمات تامین اجتماعی و بیمه های درمانی به استثمار و تضعیف بیشتر طبقات زیرین اجتماعی منجر می شود.
سیاست دوتالد ترامپ در مورد تغییرات محیط زیستی و اکشتافات منابع فسیلی دقیقا در تقابل با توافق اخیر مهار آلوده کننده های محیط زیست و گرمایش زمین در کنفرانس پاریس است. وی برای تصدی پست وزارت محیط زیست "اسکات پروئیت" و برای وزارت انرژی "ریک پری" را تعیین کرده است که هر دو از منتقدان جدی نقش تغییرات اقلیمی و گازهای گلخانه یی بر وضعیت آب و هوایی می باشند. حتی گفته می شود اسکات پروئیت تاکید کرده است که به محض تصدی گری این پست دست به یک پاکسازی گسترده در این سازمان خواهد زد و از جمله دانشمندانی که در همکاری با "ناسا" اطلاعات علمی در خصوص تغییرات اقلیمی را انتشار داده اند از سازمان بیرون خواهد انداخت. این انتخاب که بعدا نیز با اظهارات وی و دیگر مقامات انتخابی در خصوص دروغ بودن گزارشات دانشمندان و فعالین دفاع از محیط زیست، بر آن تاکید داشته اند می تواند دست شرکت های فعال در عرصه ذغال سنگ و نفت و گاز را برای اکتشافات جدید باز بگذارد که هر چند موجب ایجاد تعداد زیادی شغل جدید می شود اما خسارات جبران ناپذیری بر وضعیت زیستی جهان و آمریکا خواهد گذاشت. در اینجا نیز گرایش نئولیبرال – ناسیونالیستی ترامپ در مابه ازای ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی یک قربانی بسیار بزرگ تر و با اهمیت تر را در پشت سر خود به یادگار خواهد گذاشت. حتی انتخاب "رکس تیلرسون" رئیس ۶۴ ساله شرکت نفتی "اکسان موبیل" برای تصدی گری وزارت امور خارجه در راستای همین تجارت اقتصادی با اخلال در نظام کنترل تغییرات اقلیمی انجام گرفته است. طبق معاهده پاریس قرار بوده است آمریکا تا سال ۲۰٣۰ مبادرت به کاهش ٣۰ درصدی تولید گازهای گلخانه یی خود به خصوص در عرصه سوزاندن ذغال سنگ و نفت گاز کند که ترامپ هم اکنون به صراحت می گوید این توافق را لغو خواهد کرد. ترامپ برای ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نیز گزینه یی را برگزیده است که بسیار بحث برانگیز می باشد وی "مایک پومپئو" افسر سابق و وکیل دادگستری، عضو جنبش راستگرای تی پارتی و طرفدار آزادی حمل سلاح در آمریکا که حامی سرسخت جمع آوری نامحدود اطلاعات از مردم آمریکا است را تعیین کرده که از هم اکنون باید احترام حتی ظاهری را به حقوق بشر در قدرتمندترین سازمان اطلاعاتی جهان را در دولت او فراموش کرد. هم چنین نامزدی "جف سشنز" به عنوان دادستانی کل ایالات متحده با توجه به سوابق همکاری وی با گروه نژادپرست "کوکلاس کلان" از هم اکنون موجب وحشت جامعه مدنی آمریکا و رنگین پوستان شده است.
در حوزه مالی و تجارت جایی که رئیس جمهوری تجارت پیشه احتمالا تمرکز زیادی بر آن قرار می دهد دو میلیاردر پر حاشیه "استیون منوچین" نامزد وزارت خزانه داری و "ویلبور راس" برای وزارت تجارت معرفی شده اند که از هم اکنون صدای حامیان عدالت اجتماعی و ارتباطات چندسویه تجاری با مکزیک، چین و دیگر کشورهای جهان را در آورده است. این دو وزارتخانه احتمالا در همان ماه های اولیه تغییرات مهمی را در سیستم تعرفه و سود بانکی از یک طرف و از طرف دیگر قراردادهای اقتصادی این کشور با دیگر کشورهای جهان را انجام خواهند داد که دقیقا در راستای یک نگرش ناسیونالیستی در حوزه اقتصاد در چارچوب ساختار نئولیبرالیسم کنونی می باشد. انتخاب "بن کارسون" به عنوان وزیر مسکن و "اندی پازدر" به عنوان وزیر کار که هر دو از نومحافظه کاران تندرو محسوب می شوند یک تهدید بزرگ برای طبقات کارگری و زیرین اجتماعی است که به شدت وابسته به خدمات و بیمه های دولتی می باشند. هدف ترامپ برای لغو طرح سلامت و بیمه باراک اوباما موسوم به "اوباماکر" که روز چهارشنبه چهارم ژانویه در سنای این کشور با رای منفی ۵۱ سناتور جمهوریخواه برای لغو آن مواجهه گردید، نشانه های هجوم لجام گسیخته به مطالبات و حتی امتیازات این طبقات آسیب پذیر در دوران حکمرانی دونالد ترامپ خواهد بود. بعد از شکست اوباما برای توجیه و جلب نظر نمایندگان کنگره جهت حفظ طرح اوباماکر که در اولین روز ملاقات کاری ترامپ از کاخ سفید وی قول حفظ آن را به اوباما داده بود هم اکنون در طی یک درخواست از نمایندگان جمهوریخواه کنگره خواسته است که فورا طرح لغو قانون بیمه های درمانی اوباما و یک طرح جایگزین را اجرایی کنند. با در کنار هم چیدن قطعات این پازل به نظر می رسد که جامعه آمریکایی و به خصوص طبقات زیرین اجتماعی باید کمربندهای خود را برای یک دوران سخت بسته و نظاره گر رقص انحصارات و یک درصدی ها بر ویرانه های معبد تامینات اجتماعی و در حوزه دستمزدها، بهداشت و آموزش باشند.
سیاست خارجی دولت ترامپ : تیم سیاسی – امنیتی ترامپ در ترکیب "استو بنن" به عنوان مشاور ارشد ریاست جمهوری، "جان کلی" وزیر امنیت داخلی، "جیمز ماتیسن" وزیر دفاع و "مایکل فین" مشاور امنیت ملی یک کابینه امنیتی "وحشت" را تداعی می کند که فقط "ریکس تیلرسون" به عنوان وزیر امور خارجه تا حدودی می تواند کمی از این وحشت بکاهد. در عرصه جهانی بیشتر نگاه ها به دونالد ترامپ برای پیش بینی تغییرات در این حوزه دوخته شده است و هم اکنون شش موضوع پرونده هسته یی ایران موسوم به (برجام)، مبارزه قاطع تر با تروریسم اسلامی، برخورد با مهاجران غیرقانونی و کشیدن دیوار در مرز با مکزیک، ترمیم روابط با اسرائیل، تغییر در روابط پر تنش با روسیه و تمرکز مبارزه با نفوذ چین در مرکز توجه آن قرار گرفته است. تمرکز رئیس جمهوری منتخب آمریکا بر لغو یا سخت گیری حول مساله هسته یی ایران یکی از کانونی ترین سیاست های وی در عرصه خارجی خواهد بود که به نظر می رسد از همان ابتدا چالش برانگیز خواهد بود. از آنجا که برجام میراث اصلی سیاست خارجی باراک اوباما تلقی می شود جانشین وی به شدت در صدد کارشکنی در نحوه اجرای برجام برخواهد آمد. هر چند که به نظر نمی رسد وی بنا بر شعارهای تبلیغاتی خود در زمان رقابت های انتخاباتی، این پرونده را پاره کند، اما روزهای سخت برای اجرای تعهدات حول آن به عناوین و بهانه های مختلف از جمله نقش ایران در منطقه خاورمیانه فرا رسیده است. در چنین شرایطی اگر حتی یک اشتباه از سوی طرف ایرانی انجام گیرد دست ترامپ برای اجرایی کردن سیاست فشار و تهدید وی نسبت به ایران باز خواهد شد. منطقه حساس خلیج فارس و آب های پر تلاطم آن که هم زمان محل تردد کشتی های جنگی ایالات متحده و نفت کش های حامل نفت خاورمیانه عربی است از این پس به شدت زیر ذره بین نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی این کشور قرار خواهد گرفت و ترامپ برای خودنمایی و پایان دادن به میراث تعاملی اوباما در این خصوص هم که شده است، عکس العمل های تهدیدآمیز و غیرقابل پیش بینی انجام خواهد داد. هم اکنون دستگاه دیپلماسی و امنیتی ایران باید سطح هوشیاری خود را به میزان بسیار زیادی بالا برده و از اقدامات بهانه ساز به شدت پرهیز کنند، چون رقیب منتظر کوچکترین بهانه یی برای تنش آفرینی خواهد بود. اصولا دوران ریاست جمهوری ترامپ با توجه به اهداف وی در این خصوص و تیم امنیتی – نظامی دولت جدید که به ضدایرانی بودن شهره اند، برای دولت و جامعه ایران دوران سخت و حامل تهدیدات بالقوه یی است که هر لحظه می تواند به صورت بالفعل درآید.
در مورد چگونگی مبارزه با تروریسم اسلامی با توجه به اظهارات ضد و نقیض ترامپ هنوز مشخص نیست که وی سیاست خود در خصوص کشورهای حامی گروه های تروریستی چون عربستان، قطر، ترکیه و پاکستان را چگونه تنظیم خواهد کرد. از آنجا که هم اکنون در منطقه خاورمیانه با حضور فعال روسیه منافع آمریکا به شدت تضعیف شده است به نظر می رسد که به عکس دوران تبلیغات ریاست جمهوری وی سعی در ترمیم رابطه با محور عربستان و حتی ترکیه کند. در جهان بینی تجارت موابانه ترامپ و اصولا حامیان نومحافظه کار وی، تحت هیچ شرایطی موضوع نقض حقوق بشر و یا مبادرت در جنایات جنگی در مناطق بحرانی (چون یمن) مطرح نخواهد بود و اگر هم چانه زنی و گرو کشی انجام گیرد بیشتر حول تعیین بهای بیشتر جهت حمایت از چنین کشورهایی خواهد بود. کارت تروریسم بنیادگرای اسلامی یک کارت سوخته نیست که حاکمان جدید آمریکایی بخواهند آس های آن را از دور بازی خارج کنند. تمرکز ترامپ در خصوص مبارزه با تروریسم اسلامی بیشتر معطوف به مدیریت پدیده موصوف است که در طی سال های اخیر تا حدودی از دست آمریکا خارج شده و بعضا دامنه عملیاتی آنان به خیابان های آمریکا هم رسیده است. در این مقطع استراتژی سیاست خارجی دولت واشینگتن فشار بر متحدین عرب و ترک، بیشتر برای مهار و مدیریت این نوع از تروریسم قرار خواهد گرفت و اصلا بحث پایان بخشیدن به آن وجود خارجی نخواهد داشت.
بازی ترامپ با مهاجران غیرقانونی و دیوار کشیدن در مرزهای مکزیک یک بحث موردی و لجبازی صرف نخواهد بود چون مکزیک به نمادی از تغییرات دمگرافی در ترکیب جمعیتی آمریکا به زیان جمهوریخوهان تبدیل شده و از طرف دیگر انتقال بخش بزرگی از صنایع و سرمایه آمریکایی به این کشور به واسطه وجود نیروی کار ارزان یک معضل بزرگ برای تیم ترامپ خواهد بود. از هم اکنون دولت مکزیک و حتی مهاجران مکزیکی ساکن در آمریکا باید خود را برای روزهای بسیار سخت و فشارهای بزرگ آماده کنند. رئیس جمهوری تاجرپیشه به خوبی می داند چرخه مالی و تجاری کنونی در قالب پیمان "نفتا" به همان نسبت که موجب رونق اقتصادی همسایه شده است برای بسیاری از ایالت هایی که اتفاقا این بار از درون "دیوار آبی" هم چون میشیگان، ویسکانسن و پنسیلوانیا سنت شکنی کرده و با شکست این دیوار رای خود را به ترامپ و جمهوریخواهان دادند، به غیر از فقر و فلاکت ارمغان دیگری نداشته است. موضوع مکزیک برای ترامپ و جمهوریخواهان یک بازی دوسویه است و جدا از تاثیر اقتصادی پیمان نفتا شاید بیشتر معطوف به همان تغییرات مهاجرتی باشد که ترکیب جمعیتی کشور و رای دهندگان را به سود دمکرات ها در دوره های اخیر انتخاباتی تغییر داده است.
در دوره ریاست جمهوری اوباما روابط واشینگتن – تل آویو همیشه سرد و حتی در دو سال اخیر به شدت متشنج بوده است و بعد از شکست "طرح صلح خاورمیانه" که در کانون توجه "جان کری" وزیر امور خارجه مداراگر آمریکا بود، به دلیل کارشکنی های "بنیامین نتانیاهو" و گسترش دامنه شهرک سازی های غیرقانونی در مناطق اشغالی فلسطینی هرگز ترمیم نشد. درست است که حتی در ماه های آخر ریاست جمهوری اوباما وی طبق سنت همیشگی و پیوندهای ناگسستنی بین دو کشور موافقت خود را با اعطای ٣۵ میلیارد دلار در قالب کمک های اقتصادی و نظامی به این کشور اعلان کرد ولی زیر پوسته روابط شکاف های ترمیم ناپذیری بود که تا به آخر هیچ تغییری نکرد. دولت ترامپ اما سیاست دفاع تمام قد از اسرائیل را در برنامه خود دارد و از هم اکنون بحث انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس به صراحت از طرف وی و تیم جدید بیان می شود. در آخرین اقدام هم ترامپ برای اینکه راه هرگونه شک و شبهه برای حمایت بدون قید و شرط از تل آویو را سد کند با انتصاب "جارد کوشنر" داماد یهودی الاصل خود به عنوان عضو مشاور کاخ سفید در امور اسرائیل تکلیف همگان را مشخص کرد.         
موردی که شاید بیشترین توجه افکارعمومی و رسانه های بین المللی را به خود جلب کرده است چگونگی روابط بین واشینگتن – مسکو در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ می باشد. اما در این مورد به شدت بزرگنمایی شده است و تحت تاثیر پروپاگاندای سیاسی – تبلیغاتی دمکرات ها طوری وانمود شده است که گویا ترامپ دوست نزدیک "ولادیمیر پوتین" بوده و به زودی ماه عسل روابط دو کشور آغاز می شود. موضوع اتهامی دمکرات ها و اوباما در خصوص هک ایمیل های حزب دمکرات و تاثیر آن در پیروزی ترامپ که منجر به اخراج ٣۵ دیپلمات و کارکنان نهاد دیپلماتیک روسیه در آمریکا گردید در همین چارچوب قابل ارزیابی می باشد. در حالی که واقعیت این گونه نخواهد بود بلکه تمجیدهای ترامپ از پوتین بیشتر معطوف به چگونگی و نوع حکومتداری قاطع و با مشت آهنین پوتین است که در سال های اخیر برای رهبران مسکو بسیار بهره وری داشته است. شاید در کوتاه مدت روابط دو کشور یک بهبود نسبی را تجربه کند چون که اصولا تخریب این روابط و تشدید تنش های بسیار مصنوعی و در راستای یک سیاست معیوب توسط تیم اوباما انجام شده است که نه تنها دستاوردی برای واشینگتن نداشته بلکه به انزوای این کشور در مناطق حساسی چون خاورمیانه نیز کمک کرده است. بدون تردید این واقعیت که در تحلیل نهایی بین منافع مسکو و واشینگتن یک "تضاد منافع" بنیادین در عرصه جهانی و منطقه یی وجود دارد یک محاسبه موضوعی است که هم رهبران آمریکا و هم رهبران روسیه به خوبی بر آن آگاه می باشند. اظهارات پوتین در خصوص چگونگی روابط بین دو کشور در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به همان اندازه در راستای پراگمای سیاسی است که به عکس رقیب وی برای چالش با دمکرات ها و اوباما در بیان، معطوف به اظهارات احساسی می باشد. در بهترین حالت ممکن باید انتظار داشت که تشدید تنش های کنونی بین دو کشور تا حدی مهار شود و روابط به سطح دوره اول ریاست جمهوری اوباما بازگشت کند. از طرف دیگر پالس های ترامپ برای ترمیم روابط با مسکو ناشی از یک همکاری در سطح استراتژیک نبوده است و بیشتر معطوف به تغییر اولویت های سیاست خارجی رهبران جدید واشینگتن برای تمرکز بر چین خواهد بود. متاسفانه اوباما در طول دو سال گذشته سیاست خارجی خود در خصوص روابط با مسکو را بر روی "موازنه های ژئوپلتیک" تنظیم کرد و در همین چارچوب به موقعیت یک جنگ سرد جدید در روابط بین دو کشور رسید. اما ترامپ سیاست خارجی خود را بر اصول "رئال پلتیک" پایه گذاری می کند که معطوف به تغییر در اولویت جهت دستیابی به اهداف کلان و منافع حول مناسبات اقتصاد جهانی است و به همین دلیل نوک پیکان رقابت وی چین را نشانه می گیرد.
به همان اندازه که برنامه هسته یی ایران در کانون توجه تیم ترامپ خواهد بود موضوع تنظیم مناسبات جدید و احتمالا تنش آفرین با چین هم در مرکز عملیاتی سیاست خارجی وی قرار خواهد گرفت. فراموش نباید کرد که ترامپ از متن تجارت گام به عرصه سیاست گذاشته است و به همین دلیل رشد اقتصادی چین که پیش بینی می شود حجم اقتصاد آن در یک دهه آینده از آمریکا سبقت بگیرد کابوس شبانه رئیس جمهوری ناسیونال – امپریالیسم آمریکا خواهد بود. برای ترامپ چین به عنوان بزرگترین رقیب و تهدید کننده هژمونی آمریکای فردا تلقی می شود و به همین دلیل بیشترین تمرکز وی بر مهار رشد این کشور و احتمالا بازگرداندن سرمایه های آمریکایی خفته در چین قرار خواهد گرفت. این را مقامات چینی هم به خوبی می دانند و از هم اکنون خود را برای روزهای سخت و چالش های بزرگ در عرصه جهانی و در روابط با واشینگتن آماده می کنند. اما به عکس مکزیک که بسیار آسیب پذیر خواهد بود در این خصوص چین لقمه گلوگیری است که ترامپ به راحتی نمی تواند آن را ببلعد. حجم حدود ششصد میلیارد دلاری تجارت بین دو کشور و هم چنین بیش از سه هزار میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکایی در خزانه داری چین اهرم های قدرتمندی می باشند که تا حدودی یک مصونیت نسبی را برای چینی ها بیمه می کند. به همین دلیل به نظر می رسد که ترامپ ریسک برخورد مستقیم با پکن بخاطر هزینه های کمرشکن آن را در یک مهندسی معکوس به سمت تحت فشار قرار دادن و ایجاد بحران در منطقه پیرامونی قرار خواهد داد که احتمالا کانون آن متشنج کردن منطقه دریای چین و به خصوص تایوان می باشد. تماس تلفنی ترامپ و رئیس جمهوری تایوان در فردای پیروزی ترامپ که به خلاف سیاست سنتی ده های اخیر واشینگتن در خصوص پذیرفتن چین واحد بود، یک نشانه روشن از همین سیاست تنش آفرینی بوده است. از هم اکنون رهبران چین خود را برای یک رویارویی بزرگ با واشینگتن آماده کرده اند و این را می توان به خوبی در واکنش چینی ها نسبت به رفتار و عملکرد ترامپ در مورد تایوان مشاهده کرد. به همین دلیل در حالی که چین خطر را بسیار جدی می پندارند و روسیه نیز بر اساس پراگماتیسم سیاسی می داند که آمریکا هرگز یک دوست و شریک راهبردی برای آنان نخواهد بود، باید انتظار یک مناسبات جدید و اتحاد استراتژیک سیاسی، اقتصادی و نظامی بزرگ را در این منطقه از جهان شاهد بود. تنها راهی که می توان در وضعیت آنارشی فعلی و سیاست تهاجمی ترامپ در حوزه سیاست خارجی، آمریکای دوران ترامپ را تا حدودی مهار کرد بدون هیچ تردیدی همکاری و شراکت راهبردی مسکو – پکن می باشد. در دوران ترامپ با توجه به سیاست خارجی وی مرکز ثقل "قطب سیاسی بدیل" در شاهراه مسکو – پکن تنظیم و به احتمال زیاد عملیاتی خواهد شد. منافع کلان هر دو کشور ایجاب می کند که با تکیه به قدرت اقتصادی چین و قدرت نظامی روسیه یک سد بازدارنده را در مقابل سیل ویرانگری که هر لحظه امکان دارد جهان و هر دوی این کشورها را مورد تهدید قرار دهد، در اولویت آنان قرار گیرد. در این میان هند و اتحادیه اروپایی نیز با توجه به سیاست های ناسیونال – امپریالیستی دولت جدید آمریکا احتمالا به نوعی زیر فشار قرار خواهند گرفت و می توان پیش بینی کرد که مناسبات این دو حوزه ژئوپلتیک مهم نیز تحت تاثیر تحولات جدید وارد نوعی از بازی جهت تنظیم مناسبات بازدارنده در مقابل آمریکا شوند. هر چند که هنوز با قاطعیت نمی توان به آینده روابط و مناسبات واشینگتن با محیط جهانی داوری کرد اما می توان گفت که جهان در دوران ترامپ جای خطرناک تری خواهد بود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست