سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

طبقاتِ اجتماعی در ادبیّات


ناصر زراعتی


• «تعهد» و «مسولیّت» (که در گذشته، در ادبیّاتِ ما، دارایِ ارزش و ارجِ بسیار بود و امروزه روز، نمیدانم چرا «اَخ» شده است، طوری که گاهی حتا پرهیز از آن مایه ی مُباهات بهنظر میرسد...) در این نبوده و نیست که چه طبقه ای موردِ عنایت قرار گیرد. نویسنده ی متعهد و مسول نویسنده ای است که با آگاهی و اِشراف، بکوشد از تجربیّاتِ خود بَهره جُسته، داستانی خوب بنویسد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ بهمن ۱٣۹۵ -  ۷ فوريه ۲۰۱۷


 
 

این مبحث میتواند موضوعِ کتابی مفصّل باشد؛ کاری که دشوار بتوان یکتنه آن را به انجام رساند؛ حتا اگر خود را محدود کنیم به ادبیّاتِ داستانیِ ایران و کاری نداشته باشیم به ادبیّاتِ دیگرسرزمینها...
کاش یکی از منتقدانِ ادبی ـ پروردگار بر تعدادشان بیفزاید! ـ همّت کند، گروهی علاقه مند از جوانانِ اهلِ مطالعه و پژوهش تشکیل دهد، کار را میانشان قسمت کند، به هر یک وظیفه بدهد آثارِ یک یا چند داستان نویسِ مطرحِ ایران را با دقّت بخواند و ـ به اصطلاحِ اهلِ پژوهش: ـ «فیش» بردارد. آنگاه، به نگارشِ کتاب بپردازد تا معلوم شود داستان نویسانِ ما به کدام یک از طبقاتِ اجتماعی پرداخته اند و سیمایِ افرادِ آن طبقات را در داستان هاشان چگونه تصویر کرده، ارائه داده اند؛ حُسن و عیبِ کارشان چیست؟ و چرایی و چگونگیِ آن از چه قرار بوده و هست؟...
بی تردید، انجامِ چنین کاری هم ضروری است، هم مهّم و مفید... و برایِ داستان نویسانِ جوان آموزنده نیز خواهد بود.
حالا امّا، در این مختصر، شاید تنها بتوان به چند نکته اشاره کرد و گذشت.
چندی پیش، در یادداشتی، دو سه خُرافه ی تازه ایجادشده در عرصه ی ادبیاتِ معاصرِ ایران را که در این سالها، دورادور، شاهد بوده ام، برشمُردم؛ از جمله اشاره کردم به این خُرافه ی رایجشده که: نوعی امتیاز است نوشتنِ داستان (کوتاه یا بلند) در موردِ طبقه ی متوسطِ شهریِ امروزه در ایران.
و اشاره کردم که این خُرافه در سالهایِ گذشته (مثلاً در دهه ی چهلِ شمسی)، به گونهای دیگر رواج یافته بود: امتیازِ داستان نویسِ ایرانی این بود که طبقاتِ فرودست (به اصطلاحِ آن زمان: «زحمتکشان» یا «رنجبران» یا «کارگران و دهقانان» و...) را موردِ توجّه قرار دهد.
نیز نوشتم که در ادبیّات، «چگونه» نوشتن اهمیّتش از «چه» نوشتن (اگر بیشتر نباشد، اصلاً) کمتر نیست. برایِ داستان نویسِ اَلَکی ننویس، مهم نوشتنِ داستانی است که «خوب» باشد؛ یعنی «خوب» نوشته شود.
«تعهد» و «مسولیّت» (که در گذشته، در ادبیّاتِ ما، دارایِ ارزش و ارجِ بسیار بود و امروزه روز، نمیدانم چرا «اَخ» شده است، طوری که گاهی حتا پرهیز از آن مایه ی مُباهات به نظر میرسد...) در این نبوده و نیست که چه طبقه ای موردِ عنایت قرار گیرد. نویسنده ی متعهد و مسول نویسنده ای است که با آگاهی و اِشراف، بکوشد از تجربیّاتِ خود بَهره جُسته، داستانی خوب بنویسد، در موردِ هر موضوعی، هر انسان یا انسانهایی، متعلق و وابسته به هر طبقه و قِشری...
آفرینشِ درستِ شخصیّتِ داستانی و نقلِ قصّه ای درست وظیفه ی نویسنده ی درست است؛ البته که در این میان، نوعِ نگاه و اندیشه ی نویسنده دارایِ اهمیّتِ شایان است. یعنی مشخص است که منِ نوعیِ نویسنده ی محدوداندیشِ دارایِ تعصّب ـ هر نوع تعصّبی، حتا در زمینه هایِ «نیک» و نه «شرّ» ـ نخواهم توانست داستانِ خوب بنویسم؛ گیرم که خوبترین شخصیّتِ انسانی را انتخاب کنم که تعلق داشته باشد به بهترین و برحق ترین طبقه یا قشرِ اجتماعی... (و فعلاً بهتر است بگذریم از اینکه «حق» کدام است و «ناحق» کدام؟... که مولانا درست گفته: «هر کسی از ظنِّ خود شد یارِ من...»)...
همین موضوعِ «خوب نوشتن» و اینکه «داستانِ خوب» چه و چگونه است نیز حتماً میتواند موضوعِ کتاب و (درست تر بخواهم بگویم:) کتابهایِ متعدد باشد.
تکراری است این حرف که: میتوان در موردِ بهترینِ انسانها، داستانی بد نوشت و در باره ی بدترینِ آدمها، داستانی خوب...
و امّا این «طبقاتِ اجتماعی» هم که می بینیم متأسفانه این روزها (اصلاً نتوانستهام دلیلش را دریابَم!) اکثراً به این تصوّر رسیده اند که مسألهای است کهنه شده و به ویژه وقتی حرفِ «اختلافِ طبقاتی» به میان میآید (که طبیعتاً ممکن است به مقوله هایِ «تضادِ طبقاتی» و «مبازره ی طبقاتی» هم کشیده شود)، باز میبینیم که بسیارانی گِره بر ابروانِ خود میاندازند و روی تُرُش میکنند که:
ـ ای بابا! این چیزها دیگر دورانش سر آمده!...
حتماً خوانندگانِ گرامی توجّه داشته و دارند که چگونه واژه ها و تعبیرهایی نوظهور در حالِ رایج شدن است.
در اینجا، فقط به دو نمونه اشاره میکنم تا خود حدیثِ مفصّل بخوانید از این مُجمل:
واژه ی ترکیبیِ «کارآفرین» بهجایِ «سرمایه دار» و واژه ی ترکیبیِ «کارگرِ جنسی» بهجایِ «تن فروش»، «روسپی» یا دیگرواژ هایِ متعددِ مترادفِ اینها...
پرداختن به چگونگی و چراییِ ساختن و ارائه کردن و پیشنهاد دادن و سپس رایج کردنِ اینگونه واژه ها و اصطلاحات البته که کار و وظیفه ی (در درجه ی نخست) جامعه شناسان و (آنگاه) زبان شناسان است.
در اینجا، تنها بَسَنده میکنم به ذکرِ این نکته که یکی از اهدافِ این جریان میتواند نوعی ـ به اصطلاح ـ «قباحت زدایی» باشد.
اگر با شنیدن یا خواندنِ کلمه ی «سرمایه دار» ممکن بود مفهومِ «استثمار» به ذهنِ شنونده یا خواننده مُتبادر شود، حالا، وقتی منِ نوعیِ شنونده یا خواننده (که مطمئناً باید به خود ببالم «شهروَندِ» این جامعه ی مُدرن هستم!) با لغتِ «کارآفرین» روبرو میشوم، حتماً میباید در دلِ تنگِ (و نه خوشبختانه «سنگِ») گُنهکارم بگویم که:
ـ اَجرَش با پروردگارِ یکتا که دارایی و توش و تَوان و کار و کوششِ خود را با اَهدافی خیر، صَرفِ آفریدنِ کار کرده و میکند برایِ دیگران... تا ضمنِ کار کردن [که فرموده است: «بُرو کار میکن، مگو چیست کار؟/ که سرمایه ی جاودانیست کار.»] و خدمت به مامِ مهربانِ میهن و جامعه و خَلقِ خدا، خود لُقمه نانی به کَف آرَند و به غفلت نخورند... (ذلّتش بمانَد البته...) و شُکر به جای آرَند!... [بیت: «شُکرِ نعمت نعمتت افزون کند/ کُفر نعمت از کَفَت بیرون کند.»]
یا وقتی زن (یا احیاناً مردی) را مشاهده میکنم که از سرِ ناداری و بیچارگی و نیاز، حتماً با اکراهِ و نفرتِ بیاندازه، تن میدهد به عَرضه ی تنِ خود به دیگری، در ازایِ دریافتِ مبلغی پول، باید حتماً پیشِ خود بگویم:
ـ اِشکالی ندارد... اینهم نوعی کار کردن است... و این بنده خداها هم به هر حال، کارگرَند؛ گیرم که کارگرِ جنسی!...
*
باری، نکته ی آخر این که نویسنده اگر تنها تکیه نکند به آنچه «تخیّل»ش نامیده اند، بلکه ضمنِ بهره گیری از آن، بکوشد از تجربه هایِ خود در زندگی استفاده کند و دریابَد که چه «آدم»هایی را ـ از کدام قشر یا طبقه یا گروه و دسته ـ خوب و درست میشناسد، پس در موردِ آنها بنویسد، به نظرِ من، به بیش از نیمی از توفیق دست یافته است. نیمِ دیگر همان «چگونه» نوشتن است که حتماً با مطالعه و کار و تلاش، بر آن دست خواهد یافت.

۲۱ آذرِ ۱٣۹۵
گوتنبرگِ سوئد
ناصر زراعتی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست