اگر صدام به «کاسترو» گوش کرده بود...
همنشین بهار
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣۰ دی ۱٣٨۵ -
۲۰ ژانويه ۲۰۰۷
هنگامی که صدام حسین را به دار زدند آنچه بیش از همه رُخ می نمود، نگاه "مرگ" بود که با تمام هیبتِ خویش در چشم هر بیننده ای زُل می زد و انگار میگفت: هستی، آبستن نیستی است...من "هستم"، ُپر از "هستی" ام. هر َدم و بازَدمَ تو نیز، قدم زدن به سوی من است.
ُجدا از شقاوت جلاّدان و خود حادثه ــ "مرگ"، این "راز ِ رازها" بود که بیننده را شوکه می کرد و لحظاتی به سکوت وا می داشت. راستی مرگ چیست؟
سایه هم دارد؟
نردبان است یا بام؟
درون ما لانه دارد یا از بیرون می آید؟
و آیا خود مرگ هم می میرد یا تنها چیزی که زنده می ماند خود اوست؟
ظلم و جور ِستمگران هم نباشد، مرگ که با َترُنم زندگی همراه است ، دست َبردار نیست و در زمان و مکانی که تنها خود تعئین می کند به احوالپرسی ما می آید! ...هیچ کس نمی داند کِی و کجا خواهد افتاد.
-----------------------------------------
برای بررسی دقیق آنچه اینک در عراق می گذرد باید علاوه بر آشنایی با تاریخ این کشور، با شکل گیری عراق کنونی پس از تجزیه امپراطوری عثمانی، با ساختار قومی و طایفه ای، با گرایش های دینی،با ُخلق و خوی مردمی که تا هم اکنون نظاره گر اجسادِ به خاک افتاده پنج تن از روسای جمهور خویش بوده ا ند، با رنج و دربدری ُکردها، با ُدَمل چرکین تبعیض سالیان، که اکنون به تیغ و تسبیح مسلّح شده و با صلوات سر می ُبرَد، با حزب بعث، کودتا پشت کودتا، با روی کارآمدن صدام... و به ویژه، با دلائل اصلی حضور اشغالگران و نوکرانشان آشنا شویم...
(برای مطالعه این نوشته تقاضای بردباری و تامل دارم و از اینکه نتوانستم بهتر، یا کوتاه تر بنویسم پوزش می خواهم.)
***
از هیچ برچسبی نهراسیم و دلیرانه، فهم خویش را به کار گیریم
کسانی که بذر بیداد کاشته اند، اکنون صحبت ار داد و دادگری کرده، روضه ِدموکراسی می خوانند. بر ماست که پیش زمینه های تاریخی را باز کنیم. در ُشبهات تاریکِ این روزگار، همه چیز را زیر نور بگیریم و به آغاز ماجرا بر گردیم و مستّقل از آنچه "سی ان ان" و "بی بی سی" و "فاکس نیوز" و مَداحّان این جنگ ضد بشری می گویند، دلیرانه، فهم خویش را به کار گیریم و، وارسی کنیم اصلاً چرا عراق اشغال شده، و صدام حسین را به دار کشیدند؟
آیا یکی از اهدافشان این بود که مردم جهان از زبان صدام، نقش مدعیان صاحب اختیاری جهان را در زمینه سازی و فتنه گری در جنگ ٨ ساله و داستان کویت نشنوند؟
آیا صدام حسین فقط برای تصمیم به ترور بوش پدر در کویت، موشک َپرانی به اسرائیل و کمک به فلسطینی ها، و یا جایگزین کردن یورو به جای دلار در فروش نفت، تقاص پس داد؟
آیا با تور "نظم نوین جهانی" به دام افتاد تا قربانی پایان تعادل قوای جنگ سرد در منطقه شود؟
آیا این کینه توزی کور که لباس عدالت پوشیده، همان خوی حیوانی و درندهّ ای است که در من و تو نیز، لانه کرده و منتظر است فرصتی یابد تا خیز بردارد و چنگ و دندان نشان دهد؟
پیش درآمد ِاستراتژی ِتازه ِ جورج بوش
پیش درآمد طرح تازه ِ جورج بوش، که غول های تسلیحاتی، شرکت های غارتگر چندملیتی و افرادی چون "شاهزاده سعودی، بندر بن سلطان"، "فردریک کاگان"، "جک کین"، "دیک چینی" و "اهود اولمرت"...برایش سر و دست می شکنند، علاوه بر
ــ دَهن کجی به افکار عمومی و گزارش بیکر - همیلتون، و
ــ تغییرات وسیع ُپست های سیاسی و نظامی در رابطه با عراق، و
ــ خزیدن به سوی "دکترین پاول" که برخلاف "رامزفلد" معتقد بود اگر در کشوری دخالت می کنیم، باید با تمام قوا و تدارکات حداکثر باشد. ، و
ــ آماده سازی پایگاه انجرلیک ترکیه، و... برای استقرار هواپیماهای جنگی آمریکا،
ــ به دارکشیدن زودهنگام صدام حسین (توسط دار و دسته مقتدا صدر و کسانی که بالاخره آمریکا آنان را با اینکه در مجلس و دولت عراق نیرو دارند، تحمل نمیکند)، نیز، بود تا در واکنش به آن
ــ برآتش جنگ های فرقه ای و عَرب و عَجم...هیزم ریخته شود،
ــ تا شیعه و سنی، همدیگر را بیش از پیش نشانه رفته، حسابی لت و پار کنند
ــ تا جنگهای حیدری نعمتی ــ رویارویی با اشغالگران و تضاد اعراب و اسرائیل را تحت الشعاع قرار دهد.
ــ تا گشودن جبهه های جدید، گسیل بیشتر تجهیزات جنگی، و سربازان آمریکایی...بهانه و زمینه عینی داشته باشد.
ــ تا مقابله با سپاه بدر، ملیشیای حزب اسلامی، ملیشیای عدنان دلیمی و بخصوص رویارویی با "جیش المهدی" و مقتدا صدر، ( با اینکه وی ۶ وزیر در دولت و ٣۰ نماینده در پارلمان دارد و برخی از استانداران هم از گروه وی می باشند!) در دستور قرار گیرد و دولت شیعی مالکی هم جیک نزند! ...
ــ تا راه را برای ساخت و پاخت با بخشی از حزب بعث (منهای رهبران آن) باز کند و "طرح ریشه کنی حزب بعث" (حتی اگر لازم باشد به قیمت کودتا، و َدک کردن دولت شیعی مالکی، که ساز تهران را می زند) کمرنگ شود.
کدام حزب بعث؟ "حزب بعث" ی که با اعدام صدام، گوشی دستش آمده باشد که فاتحهِ "پان عربیسم" خوانده شده و با طرح خاورمیانه بزرگ جور در نمی آید.
داستان عراق و لشکرکشی به این کشور از کجا آب می خورد؟
یک سال و نیم پیش از خیمه شب بازی ۱۱ سپتامبر، اقتصاد آمریکا پس از یک دهه رونق اقتصادی، دچار بیماری و بحران عمیقی شد. نشانه این بحران اقتصادی در سقوط تدریجی بازار بورس ِ "نسدک" که شامل سهام بسیاری از شرکت های تولیدی به ویژه کامپوتری بود، نمایان گشت.
"داو جونز اینداستریال" زیر ضرب بحران اقتصادی رفت. بسیاری از سهام داران سرمایه های کلان خود را از دست دادند. تولید صنایع بزرگ سیر نزولی را آغاز کرد و بیکاری بی سابقه ای گریبان کارگران و کارکنان کارخانه ها و شرکت ها را گرفت... و دو میلیون نفر بیکار شدند.
سه هفته پیش از ۱۱ سپتامبر، نیویورک تایمز، در مهم ترین مقاله خود که در صفحه اول چاپ شد، ابراز نگرانی کرد که سرمایه داری جهانی، در برابر رکودی با دامنه بسیار گسترده قرار گرفته است.
مضمون مقاله این بود:
اقتصاد جهانی که تا سال گذشته همچنان از رشدی توقف ناپذیر برخوردار بود، اکنون تنها به ُکندی حَلزون به حرکت خود ادامه می دهد. ایالات متحده، اروپا، ژاپن و برخی از کشورهای مهم در حال توسعه، به ندرت چنین رکودی را تجربه کرده اند و اوضاع زار ِ زار است.
جهان سرمایه داری و اقتصاد آمریکا با بحران روبرو شده و به روغن سوزی افتاده بود و می بایست این کلاف سردرگم باز شود. همچنین ایالات متحده طرح خاورمیانه بزرگ را در چشم انداز داشت و بر خلاف دوران کلینتون که پس از پایان جنگ سرد به جمع کردن پایگاه های نظامی پرداخته بود، بوش چاق و چله شدن دستگاه جنگ و سرکوب را برنامه ریزی می کرد و راستی چه توجیهی بهتر از مائده آسمانی ۱۱ سپتامبر؟ آنهم که در اختیار بود! پس، پیش به سوی عراق
در جنگ اول خلیج فارس، ژنرال "شوارتسکف" فرمانده عملیات نظامی آمریکا، در صورتی که کمتر از بیست و چهار ساعت به حمله نظامی خود ادامه میداد صدام سرنگون می شد، ولی دولت آمریکا به او تکلیف کرد که دست از پا خطا نکند. اما حالا ورق برگشته بود، همان صدامی که در جنگ اول خلیج فارس، نمی بایست سرنگون شود، لولوئی شد که به انواع و اقسام اسلحه های میکروبی و شیمیائی و اتمی مجهز است و عنقریب اروپا و آمریکا را هدف قرار می دهد! این داستان را همه به یاد داریم...
جنگ علیه عراق بخشی از استراتژی جهانی ایالات متحده است.
جنگ علیه عراق، بخشی از استراتژی جهانی ایالات متحده و متحّدین او برای احیای دوره ی جدیدی از شکوفائی بورژوازی است، به ویژه در شرائطی که بحران اقتصادی عمیقی (بحران ساختاری) مثل َکنه به نظام جهانی سرمایه داری چسبیده و تضادها دم به دم تشدید می شود. این بحران، ادواری از نوعی که معمولاً آش خاله نظام سرمایه داری محسوب می شود - نیست، ساختاری، و نفس گیر است.
آمریکا با حضور نظامی مستقیم در منطقه خاورمیانه، عملاً کلیه مجاری هفتاددرصد از نفت و گاز جهان را در کنترل مستقیم خود گرفت و این امر برای کشوری که ظهور کانونهای عظیم اقتصادی مانند بازار مشترک اروپا و غولهای اقتصادی آسیای جنوب شرقی را تهدید عظیمی برای سیادت جهانی خود مییابد، امری بسیار حیاتی است. این جنگ سیاه که البته برای غول های تسلیحاتی و شیمیایی لاکهید مارتین، نورتروپ گرومن، الی لیلی، مونسانتو، مرک و دوپونت... و شرکت هائی نظیر ِاسو، تکزاکو، هالی برتون،... نعمت الهی به شمار می رود ــ ادامه سیاست بورژوائی برای تشدید استثمار مردم محروم در سرتاسر جهان است. این واقعیت را حتی روشنفکران مردمی در آمریکا و اروپا ...، نیز صِحّه می گذارند.
پس از شروع جنگ بر علیه عراق، فاتحان واقعی ظهور کردند
هرالد تریبون در ۲۲ آوریل ۲۰۰٣ نوشت:
"پس از شروع جنگ بر علیه عراق، فاتحان واقعی این جنگ ظهور کردند
شرکت بکتل برای "بازسازی" عراق یک قرارداد ۶٨۰ میلیون دلاری به دست آورد. این جنگ به رهبری امریکا ابتدا بیمارستان ها، پُل ها، نظام آب رسانی را بمباران می کند بعد شرکت های امریکائی سود "بازسازی" جامعه ای را که به عمد منهدم شده است به جیب می زنند.
تنها برای نفت، خون ریخته نشد بلکه، ریختن خون برای کنترل نظام آب رسانی و دیگر خدمات اساسی اجتماعی هم بود.
در زمانه ای که با کاهش رشد اقتصادی و از نفس افتادن جهانی کردن روبرو هستیم، جنگ بهانه مناسبی برای گسترش حاکمیت شرکت های چند ملیتی شده و به نظر می رسد که فلسفه اقتصادی و سیاسی محافظه کاران جدید که می کوشند بر جهان حکومت کنند این است که اگر سازمان تجارت جهانی کافی نباشد، از جنگ استفاده می کنیم."
بیهوده نبود که ملک الشعرای بهار از " ُجغد جنگ" سخن می گفت و هر انسان شریقی به جنگ افروز جماعت لعنت می فرستد.
بوش ادعا میکند خدا ما را فراخوانده که جهان را به سوی صلح سوق دهیم
رئیس جمهور آمریکا که ادعا می کند دارای مأموریت الهی است و می گوید:
خدا ما را فراخوانده که جهان را به سوی صلح سوق دهیم ــ بارها از دموکراسی و تغئیر، دم زده است، اما در عمل، سیاست دولت آمریکا دنباله همان سیاستی است که دکتر مصدق را بر انداخت و شاه را آورد، سوکارنو را انداخت و رژیم نظامی سوهارتو را برپا ساخت، پاتریس لومومبا را ُکشت و آدمخواری چون مُوبوتو را به قدرت رساند، سالوادر آلنده را ساقط کرد و پینوشه فاشیست را به مَسند قدرت نشاند و به همین ترتیب دهها دولت دموکرات و منتخب مردم را بر انداخت و حکومت های ضد مردمی و آدمکش را بقدرت رساند تا صدها هزار انسان را شکنجه و زندانی کرده و به قتل رسانند، تا جنبش نجات بخش ملی بعد از جنگ دوم جهانی در سه قاره را نابود و منافع انحصارات امریکائی را حفظ کنند.
آیا کودتا در هائیتی، کمک نظامی برای قتل عام در کلمبیا، کوشش برای کودتا در ونزوئلا، نابودی هزاران انسان در ۱۹۹٣ در سومالی، کمک نظامی به صدام حسین ( که اینک دشمنش می نامند! و به دارش می کشند) و همزمان زد و بند با آخوندها در ماجرای ایران گیت، در تنگنا قراردادن مبارزین و مجاهدین و حلوا حلوا کردن رفسنجانی و خاتمی، همه به دلیل عشق به آزادی و ُحرّیت انسان بوده است؟!
آیا جنگ اول خلیج فارس، بمباران شب و روز در عراق، ۱٣ سال محاصره اقتصادی که بر اثر آن هزاران کودک معصوم از تشنگی و گرسنگی و بی داروئی مُردند و صدها هزار نفر از مردم کشته و زخمی شدند، تلاش برای دموکراسی بود؟
آیا واقعاً آن همه بمباران های سفره ای در عراق و نابودی موزه ها و مدرسه ها و دانشگاهها، در راستای اهداف سازمان ملل و اعلامیه جهانی حقوق بشر بود؟ آیا در اوج جنایات چاقو به دستان الجزائر که چند سال پیش به روستاها می ریختند و روز روشن سر می بریدند، در برابر سیاهکاری های طالبان در افغانستان که روبروی فرهنگ و مدنیت می ایستادند، یا پس از سال پر ابتلای ۶۰ که در زندان های ایران از کشته پشته می ساختند ــ سیاستمداران اصلی جهان غرب یعنی صاحبان نورت روپ، لاکهید، جنرال دینامیک، بوئینگ، اسو ، تکزاکو، هالی برتون... همانها که امثال بوش را کوک می کنند، کک شان گزید و لب از لب تکان دادند؟
مگر نه اینکه سیاست خارجی آمریکا در راستای منافع انحصارات فراملی، بازار مالی این کشور و در جهت تحمیل احکام بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی بر تمام جهان است؟ و مگراصلاً مسئله آنها رنج و شکنج مردم ستمدیده است؟ مگر دولت خاتمی به عنوان یک دولت معتدل و اصطلاح طلب مورد حمایت آمریکا نبود؟ مگر بن لادن و طالبان را خودشان، خود ِخوشان پر و بال نمی دادند؟
آیا دولتی که به بهانه "مبارزه با تروریسم"، حقوق مدنی و اولیه مردم آمریکا را هم لگدمال کرده، دولتی که به اصلاحیه های اول تا چهارم قانون اساسی، مبنی بر این که حق آزادی مطبوعات و ارائه افکار برای همه آزاد است...و دولت حق هیچگونه بازرسی نامتعارف را ندارد... ــ محل سگ هم نمی گذارد، دولتی که به خود حق میدهد مکالمات تلفنی، ارتباطات اینترنتی و رفت و آمدهای مردم در معابر عمومی، فروشگاه ها، بانک ها، ورزشگاه ها، پارک ها و ساختمان های دولتی و غیره را کنترل کند ــ اصلاً برای مردم عراق ارزشی قائل است؟ و واقعاً برای اجرای عدالت بود که صدام را به دار کشیدند؟
نقش مدعیان صاحب اختیاری جهان در جنگ افروزی و فتنه گری
چه دشوار است بپذیریم آمریکا یا دیگر مدعیان صلح و دموکراسی در تنور جنگ ضد میهنی هیزم ریخته، بالش و ُمتکّای حاکمان عراق بوده اند!
تاریخ چهل سال گذشته نشان می دهد که نه تنها شماری از موسسات غربی، بلکه پنج رئیس جمهوری آمریکا، دست کم سه رئیس جمهوری فرانسه و چندین نخست وزیر بریتانیا ــ شریک جرم حاکمان عراق بودند. واشینگتن، این پشتیبانی زشت را در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی آغاز کرد.
در سال ۱۹۶٣، ایالات متحده که از نزدیکی عبدالکریم قاسم با مسکو و تهدید ملی شدن نفت نگران بود، تصمیم به مداخله گرفت. در ٨ فوریه ۱۹۶٣، آمریکا از کودتای حزب بعث پشتیبانی نمود، چون از جمله می خواست قدرت جدید، کمونیست ها را از دم تیغ بگذراند. جیمز آکینز که بلافاصله پس از کودتا به سفارت ایالات متحده در بغداد منصوب شده بود، میگوید: "ما به بعثی ها پول، پول بسیار زیاد و تجهیزات می دادیم. این امر آشکارا اعلام نشد ولی بسیاری از ما، آنرا می دانستیم."!
جیمی کارتر برای آغاز جنگ با ایران به صدام حسین چراغ سبز نشان داد. اکنون بر پژوهشگران روشن است که با تلاش امثال "شاهزاده بندر ابن سلطان" و با چراغ سبز دولت ریگان، سلاح های پیشرفته آمریکایی موجود در زرادخانه عربستان سعودی، از جمله بمب های بزرگ ام کی ٨۴ ،.به صدام داده شد. همچنین در هنگامه جنگ، آمریکا اطلاعات بسیار مهمی از نیروهای ایران را در اختیار ارتش عراق قرارداد.
ایالات متحده و فرانسه با تمام توان خود از محکومیت صدام حسین به خاطر به گاز بستن حلبجه جلوگیری کردند. نه تنها ریگان قانون تحریم بازرگانی آمریکا و عراق را وتو کرد، بلکه واشینگتن با ارسال تلکسی به سفارت خانه های مختلف آمریکا، همه زورش را زد تا تراژدی حلبچه که پای خودشان را هم به میان می کشید، ماست مالی شود.
اگر صحبت از یک دادخواهی جدّی است چرا در ابتداء صاف و پوست کنده آقای دونالد رامزفلد، ریز ملاقاتش را با رئیس جمهور پیشین عراق فاش نمی کند و نمی گوید که پشت پرده جنگ خانمانسوز هشت ساله چه خبر بود و آمریکا و غرب چه حمایت مستقیم و غیرمستقیمی می کردند تا در تنور ِ آن جنگ سیاه ، نان خود را بپزند؟ مگر رسوائی "ایران گیت"، ادامه آن جنگ خانمانسوز را در چشم انداز نداشت؟
مگر پس از دیدار رامسفلد از عراق و ملاقات با صدام، در سال ۱۹٨٣ میلادی در مناطق عملیاتی جنوب ازسلاح شیمیایی علیه ایران استفاده نشد؟ و مگر در منطقه "طلایه" و "جوفیر" هزاران تن از نیروهای ایرانی به شدت مجروح و یا کشته نشدند؟ به غیر از صدام حسین، دونالد رامسفلد با طارق عزیز نیز، همان روزی که سازمان ملل گزارش استفاده از گازهای شیمیایی توسط عراق در جنگ با ایران را علنی ساخت (درماه مارس ۱۹٨۴) به مدت ۹۰ دقیقه دیدار کرد.
آیا تصاویر فضایی خط جبهه ایران را که پنتاگون تهیه کرده بود، آمریکا در اختیار دولت عراق نداد که حملات به ایران با موفقیت انجام گیرد؟ و آیا عکس های هوائی که در جنگ اول خلیج فارس از قرارگاه های مجاهدین گرفته بود، به آخوندها هدیه نکرد؟
نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
در شقاوت اشغالگران و نوکران شان هیج تردیدی نیست، اما...
جُدا از هر قضاوتی نسبت به عملکرد صدّام حسین و قاتلین او، رئیس جمهور پیشین عراق اینک دستش از دنیا کوتاه است و به میهمانی خاک رفته است و همه کسانی هم که در دوران حکومتش در عراق و ایران و کویت... جان شان را از دست دادند ــ دیگر زنده نمی شوند.
در شقاوت اشغالگران و نوکران شان که تمامی عراق را به "بیدادگاه” تبدیل کرده اند، هیج تردیدی نیست. بیشتر جهانیان (به ویژه فرهیختگان ایالات متحده) از خیمه شب بازی های بوش و پامنبری هایش بیزارند و کاسه های زیر نیم کاسه را می شناسند، آن به اصطلاح مَحکَمه هم، مَضحَکه ای بیش نبود. شاهد شادی های چندش آور مرتجعین هم که رُطب می خورند و منع رُطب می کنند، بودیم.
مردانه ُمردَن ِ صدام و ایستادگی و وقاری که در لحظه مرگ نشان داد نیز، بسیار قابل احترام است ولی...
ولی...اگر نخواهیم تنها یک روی مسئله را ببینیم، نباید ندانم کاری های حزب بعث و مسئولیت خود او را که آنهمه فاجعه آفرید و به دشمنان هردو ملت ایران و عراق امکان و فرصتِ ضربه زدن داد، با امّا و اگر توجیه و ماست مالی کنیم.
نگاهی َسرَسری به کشور عراق، حزب بعث و ُخلق و خوی صدام حسین
۱
عراق دارای پیشینه تاریخی بسیار کهن بوده و یکی از قدیمیترین تمدن های بشری را در خود پرورانده است. در جای جای این کشور اشغال شده، آثار تاریخی و باستانی دورههای گوناگون را از هزاران سال پیش از تولد مسیح تا پس از ظهور اسلام میتوان دید.
عراق، سرزمین نینوا، بابلیون، نمرود و اوروک، نخستین شهر جهان است. در اینجا بود که سومری ها ۵۰۰۰ سال پیش نوشتن را اختراع کردند، اینجا بود که حماسه گیلگمش یک هزاره و نیم پیش از هومر به خط میخی نوشته شد. اینجا سرزمین عهد عتیق، برج های بابل و اور است، جایی که ابراهیم خلیل زاده شد، بُت ها را شکست، با نمرود در افتاد، در آتش رفت و اسماعیل اش را قربانی کرد.
۲
عراق نیز همانند کشور ما رنگ و وارنگ ِ بسیار دیده، و با تاخت و تازهای گوناگون روبرو بوده است. (سومریان، اکدیان، ایلامیان، بابلیان، آشوری ها، کلدانی ها، مادها، پارس ها، یونانی ها، پارتیان، ساسانیان، امویان، عباسیان، ایلخانیان، جلائریان، آق قویونلو، قراقویونلو، ترک های عثمانی، انگلیسی ها)...، و حالا هم که می بینیم نیروهای ائتلاف نه تنها مردم و فرهنگ عراق را تحقیر کرده اند، هفت هزار سال تاریخ بین النهرین نیز، در حضور سربازان امریکائی و انگلیسی خرد و خمیر می شود.
٣
در گذشته های دور، زبان مردم عراق عربی نبود، با یورش اعراب و بطور خاص امویان به سُنن و فرهنگ مردم، زبان عربی نیز به عراق تحمیل شد. (زمان ِ عبدالملک ابن مروان) در قرون وسطی، عراق کانون قدرتی بود که درست یا غلط امپراطوری اسلام نامیده می شود و بغداد (باغ ِداد؟)، پایتخت فرهنگی و سیاسی ناحیه ای که از مراکش تا شبه قاره هند، وسعت داشت... یورش مغول ها در قرن سیزدهم، به تدریج از نفوذ عراق کاست.
۴
سرزمین عراق تا اواخر سال ۱۶۴۰ بخشی از کشور ایران به شمار میرفت و پس از شکست شاه اسماعیل صفوی از نیروهای عثمانی در چالدران، امپراتوری عثمانی آن را ضبط کرد. در این دوره، عراق کشوری یکپارچه نبود، بلکه از سه منطقه مستقل شامل بصره، بغداد و موصل تشکیل میشد. در سال ۱۹۱۷، نیروهای انگلیسی پس از روبرو شدن با مقاومت های مردمی در جنوب، (بخصوص از سوی شیعیان) وارد بغداد شدند و به دنبال شکست دولت عثمانی در پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا رسماً آقا بالاسر عراق شد.
۵
بسیاری از عراق این کشور، ایرانی بودند و رّد پای آن ها تا همین امروز در فرهنگ و هنر مردم عراق دیده میشود. بیشتر مراجع نامی و بانفوذ شیعیان از قبیل شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی در این کشور اقامت داشتند. میرزای نائینی که تجربهی نهضت مشروطه خواهی ایران را پشت سر داشت و در مبارزه با ظلم و استبداد پیشگام بود ــ با جنبش آزادیخواهی مردم عراق هم آوائی می کرد.
ایرانیان از دیرباز، از جمله به خاطر نجف و کربلا و کاظمین و سامرا به عراق علاقه داشتند. روز و روزگاری نیز از عراق رادیو میهن پرستان، سرود "ای رفیقان، قهرمانان، جان را بدهید در راه وطن ..." و...پخش می شده، آخوند دعائی اعلامیه های آیه الله خمینی را می خوانده... که همراه با دیگر آیات عظام، حکیم و خوئی و سید محمد باقر صدر (صاحب کتاب اقتصاد ما و فلسفه ما)... ساکن نجف بود و درس ولایت فقیه و اخلاق اسلامی می داد، حالا هم که شمار زیادی از فرزندان شریف میهن ما در آنجا هستند.
۶
چرچیل و مامورّیت لورنس عربستان...در خلال جنگ اوّل جهانی به سفارش چرچیل وزیر مستعمرات بریتانیا، سرهنگ لورنس لورنس عربستان، به کمک امیرفیصل و امیر عبدالله فرزندان شریف حسین، یک شورش ضدعثمانی را رهبری کرد و باعث شکست عثمانی در جزیره العرب شد. (امیر عبدالله پدربزرگ ملک حسین پادشاه اردن بود.)
در خلال جنگ، لورنس وعده پادشاهی سوریه یا عراق را به فیصل داده بود، غافل از آنکه دو دولت فرانسه و انگلستان در قراردادهای نهان و سپس آشکار مقرر داشته بودند که سوریه و لبنان سهم فرانسه، و عراق و اردن و فلسطین از انگلیس باشد و هر کس هم که به پادشاهی این کشورها می رسد باید مثل بچه آدم! از امثال چرچیل اطاعت کند.
۷
در سال ۱۹۱۹ تمام خاک عراق به تصرف بریتانیا درآمد، از آنجایی که عراق صاحب منابع غنی نفت بود، انگلستان می خواست به هر صورت که شده عراق را قورت دهد، ولی چون با مقاومت های مردمی روبه رو شد، به سلطنت مشروطه و مجالس سنا و شورا تن داد، البته آلت دست هایش همه جا را زاغ سیاه می زدند و از همین رو مجالس وابسته کارش را پیش می بردند و کلیه قراردادهای استعماری با انگلستان را به تصویب می رساندند. در سال ۱۹٣۲ دولت انگلستان تحت عنوان "قرارداد دوستی با عراق"!، بدون کسب اجازه از جامعه ملل، (سازمان ملل متحد ِ پیشین)
این کشور را کاملاً قاپید. طبق قرارداد مزبور، حق تعیین مستشاران دولت عراق، تربیت افراد ارتش عراق و نظارت بر روابط خارجی عراق برعهده انگلستان قرار گرفت. پیش تر هم که ماموران انگلیسی از حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) برخوردار بودند و دو پایگاه هوایی در منطقه حبّانیه و شعّیبه به انگلستان داده شده بود.
٨
عراق تا زمان استقلال از بریتانیا در سال ۱۹٣۲ نقشی جزئی در منطقه داشت. در دوران ٣۷ ساله نظام سلطنتی، (از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵٨)، پادشاهان عراق یعنی فیصل اول، ملک غازی و فیصل دوم، همه بدون استثناء، عروسک کوکی بریتانیا بودند و پارلمان هم فرمایشی بود. تنها یکی از نخست وزیران یعنی نوری سعید، چهارده بار نخست وزیر شد و از ابتدای سلطنت فیصل اول تا ۱۹۵٨، همه مجالس عراق را بازیچه خود ساخته بود.
۹
آیا "حزب رستاخیز"، ترجمه "حزب بعث" است؟ در پی سقوط حکومت سلطنتی عراق در سال ۱۹۵٨ و کودتای خونین ۱۹۶٨، که حسن البکر و صدام حسین زمام امور کشور را به دست گرفتند، این کشور تحت فرمان حزب بعث به یکی از کانون های ملّی گرایی ِ عرب بَدل شد...
حزب بعث که عنوان رسمی آن "حزب سوسیالیست های بعثی عرب" است، جنبش موثر در جوامع عربی خاورمیانه، خصوصا سوریه و عراق بود که از همان ابتدای تشکیل، اعلام نمود حزبی ملی گرا و سکولار است. در رأس تصمیمگیری های این حزب، آزادی مردم عرب از استعمار و اتخاذ مشی اقتصادی سوسیالیسم قرار داشت. (بعث یعنی رستاخیز)
۱۰
عقب ماندگی در جامعه عراق، جا خوش کرده بود!
با سقوط نظام سلطنتی، رژیم جدید در پاسخ به خواسته های مردم محروم و ستمدیده، دست به اصلاحاتی زد که ساختار کهن جامعه عراق را به سرعت درهم ریخت. اصلاحات ارضی، (بدون آنکه امثال کندی دستور داده باشند)، اصلاح قانون خانواده، مساوات زن و مرد در ارث و اجرای قوانین مدنی به جای قوانین شرعی در دستور کار قرار گرفت. بدین ترتیب بر قدرت و نفوذ طبقات اجتماعی دیرین و لایههای سنتی جامعه مانند روحانیت ضربه مهلکی وارد آمد و امثال آیه الله حکیم (نویسنده کتاب مُستمسک عروه الوثقی) را به واکنش واداشت تا به تکفیر، و واشریعتا، متوسّل شود.
۱۱
مرجّعیت شیعه اجتهاد و مسائل مُستحدثه، فقط لقلق زبانش بود. رواج ایدئولوژیهای مدرن سکولار، به ویژه اندیشههای چپ، خطر مستقیمی بود که مرتجعین را به لرزه انداخت. مرجّعیت شیعه که اجتهاد و مسائل مُستحدثه، فقط لقلق زبانش بود و با پیچیدگی های دشمن و دنیای جدید آشنائی نداشت و باور نمی کرد (حالا هم باور نمی کند) که قواعد بازی در جهان تغئیر یافته، و پیچیده تر از قواعد دوران هارون الرشید است ــ نتوانست گرد و غبار را از خود بزداید و پوسته شکنی کند، از همین رو در واپس گرائی بُکسوات کرد و در مبارزه با رژیم چپ گرای عبدالکریم قاسم، با مرتجع ترین نیروهای دست راستی، هم پیاله شد.
۱۲
نگاهی به تاریخ گذشته عراق حضور احزاب سازمان یافته را در این کشور تائید می کند... بعد از سقوط نظام سلطنتی، حزب کمونیست رشد بی سابقه ای کرد و پُست های مهمی را در دولت و ارتش به دست گرفت. در اول ماه مه سال ۱۹۵۹ به مناسبت روز کارگر، حزب کمونیست عظیم ترین تظاهرات سیاسی تاریخ عراق را در خیابان های بغداد به نمایش گذاشت.
از سال ۱۹۶٨ رژیم بعثی تلاش کرد تا عراقی قدرتمند و متحد ایجاد کند و ارزشها و کنشهای مخرّب پیشین یعنی استثمار، نابرابری اجتماعی، وفاداریهای فرقهای و فقدان روح مدنی را از چشم بیاندازد. تأکید ویژهی حزب بعث بر آموزش نظامی جوانان در راستای شعار خلق انسان جدید در جامعهی جدید و دفاع از جمهوری در برابر نیروهای صهیونیستی، امپریالیسم، شوونیسم ضدعربی، راستگراها و فرصت طلبها بود. هدف عمدهی حزب بعث از سال ۱۹۶٨ سوسیالیستی کردن اقتصاد بود و تا اواخر دههی ۱۹٨۰ موفق شد بخشهای مهمی از اقتصاد ملّی از جمله بخش کشاورزی، بازرگانی، صنعت و نفت را دولتی کند.
۱٣
صدام می گفت:حکومت بعثی، تجلی کامل فرهنگ غالب در عراق است. صدام حسین فرزند یک چوپان فقیر بود، اما تحصیل کرد و دوش به دوش نیروهای ملّی علیه دشمنان میهنش مبارزه نمود. سه سال حبس کشید، در سال ۱۹۶۷ از زندان فرار کرد و یکبار هم پایش تیر خورد.
صدام با مقاومت، و نیز تکیه بر گروهی متشکل و وفادار، با کنار زدن رقبا و تصفیه های بعضاً بیرحمانه و خونین، با هراس افکنی و جّوسازی ِامن العام (مخابرات و پلیس مخفی)، با آشنائی به روحیه و روانشناسی مردم عراق، و البته با موقع شناسی و هوشیاری ــ کشمکش درون حزب را به سمت برکناری حسنالبکر هدایت کرد و خودش را بالا کشید. تبلیغ می کرد که حکومت بعثی، تجلی کامل فرهنگ غالب در عراق است.
۱۴
عراق صدام یکی از پیشرفته ترین کشورهای خاورمیانه بود. صدام این حضور غیردموکراتیک را از نظر داخلی با توضیح اینکه بر قالب های فکری ــ ارزشی تاریخ عراق تکیه دارد ــ توجیه می کرد و از نظر خارجی با بهره گیری از رقابت ایدئولوژیک بین آمریکا و شوروی خود را تثبیت نمود.
البته از حق نباید گذشت که در این دوره سیاست های اقتصادی در کشور عراق که تنوع قومی و مذهبی زیادی داشت، در جهت کاهش اختلاف طبقاتی و بالا بردن سطح زندگی مردم بود. مدرسه ها و بیمارستان های زیادی در آن سال ها ساخته شد و پای تکنولوژی های جدید به عراق رسید. در سال ۱۹۷۲ نفت عراق ملی شد.
عراق پزشکی نسبتا مدرنی داشت. عملیات جراحی بسیار پیشرفته همراه با آزمایش و تشخیص کامپیوتری و آزمایشگاه های بسیار مدرن، با موفقیت صورت می گرفت. پیوند اعضا، دیالیز کلیه و معالجه با اشعه لیزر نیز، باب شده بود. یکی از پیشرفته ترین کشورهای خاورمیانه بود و این را دشمنان عراق نیز نمی توانند انکار کنند که در زمان او هر شهروند عراقی که به یکی از کشورهای عربی می رفت، از سوی اعراب با احترام زیادی روبرو می شد و یکی از دلائلش محبوبیت و َجذبه صدام بود.
امثال جورج حبش و عرفات و فاروق قدومی ...نیز به وی احترام زیادی می گذاشتند.
۱۵
صدام خودش را هیچوقت از تا نمی انداخت. رئیس جمهور پیشین عراق ُجز یک بار که بعد از تهاجم آمریکا در جنگ کویت گفت:"ملاحظات ما نسبت به واکنش قدرت های جهانی آن نبود که می پنداشتیم"، به اشتباهاتش اشاره نمی کرد و خودش را هیچوقت از تا نمی انداخت و به جای توجه به توطئه امثال رامزفلد که هیزم بیار معرکه بودند و می خواستند سر به تن هر دو ملت ایران و عراق نماند، وقت و بی وقت به افسرانش مِدآل شجاعت می داد!
گاهی خودرا صلاح الدین ایوبی میخواند و از اینکه او را سردار قادسیه، چابک سوارعرب، آفتاب ملت، و رهبر حکیم توده های انقلابی خطاب کنند، ََگزیده نمی شد. و دیدیم که غرور حاصل از این به اصطلاح شادمانی کار دستش داد. در دوم آوریل سال ۱۹۹۰ به دست جهانخواران بهانه داد و گفت:
والله نصف اسرائیل را به آتش می کشم...
افسوس که او نیز اهل مبالغه و خودبزرگ بینی و از سوی دیگر اهل کوچک شمردن دشمن بود. آمار تلفاتی که دستگاه تبلیغاتی اش در جنگ هشت ساله اعلام می کرد گاها از صَدمه دیدن یکی دو جیپ ارتشی و چند مجروح و یکی دو سربازی که جان شان را از دست داده بودند، تجاوز نمیکرد!
۱۶
همیشه یک چشم تان باید به طرف َمجوس ها و عَجَم های نابکار یعنی ایران باشد. چه بسا برخی از سران حزب بعث "جداسازی استان خوزستان و ُمتصل ساختن آن به خاک عراق" را وظیفه خود می پنداشتند. با کمال تاسف حزب بعث عراق ساز "عجم ستیزی" می زد.
بعد از داستان کویت، "ژنرال حسین کامل مجید داماد صدام" (سالها پیش از فرارش به اردن) در یک سخنرانی برای افسران ارتش عراق (که روزنامه قادسیه درج کرد) با صراحت گفت:
همیشه یک چشم تان باید به طرف َمجوس ها و عَجَم های نابکار یعنی ایران باشد. فراموش نکنید که هر حکومتی با هر اسم و هر ادعایی که بعد از مُلاها هم روی کار بیآید موضوع عوض نمی شود. آنان دشمنان ما بوده و خواهند بود.
رئیس جمهور پیشین عراق نیز یکبار ضمن اشاره به مسئله شط العرب گفت:
"اگر ممکن بود که تهران موطن رسالت از جانب پروردگارباشد خداوند قادر متعال یکی از پیامبران خود را از تهران انتخاب می کرد" و بی درنگ اضافه نمود:
"محدود ساختن ظهور پیامبران و رسولانی که احکام مذهب های آسمانی را تبلیغ می کردند تنها به همین سرزمین (موطن اعراب)، به هیچ عامل دیگری جز اصرار خداوندی نمی تواند توجیه شود."
او آنگاه با صراحت بیشتری اضافه کرد:
"من میل ندارم توضیحات بیشتری بدهم. برای من کافی است بگویم آنچه در این مورد خاص گفته شد فقط می تواند بیانگر آن باشد که خداوند قادر متعال به درستی توجه داشت آن کسانی که شایستگی اجرای رسالت انسانی را در تمام مفاهیم آن دارند اعراب هستند... خداوند توجه خاص داشت که ُمبّلغ احکام الهی، کسی که به عنوان نماینده خداوند در روی زمین عمل می کند، باید یک عرب باشد."
صدام آن گاه در تایید نظرهای بالا و اینکه عرب برگزیده خاص خداوند و متمایز از کلیه نژادها و ملت ها است بیان داشت:
"قرآن، کتاب خداوند به زبان عربی است. محمد پیامبر اسلام (ص) یک عرب است. وسیله ارتباط در عرش خدا به زبان عربی است و درس هایی که در قرآن داده شده است، حتی آن درس هایی که برای امور بشری چاره جویی هایی می کند، اساساً مشتق از رابطه های انسانی است که در سرزمین موطن اعراب وجود داشته است! اصلا امامان شیعه هم عرب هستند..."
عجبا که در نامه نگاری به رفسنجانی بعد از تحویل اسرای جنگ، بازهم از این گاف ها که ادبیات اعراب جاهلی را تداعی میکرد، می داد و عملا به آخوندهای جنگ افروز کمک می کرد تا برای خودشان حقانیت بتراشند و بر ادامه جنگ خانمانسوزی که به ویژه پس از فتح خرمشهر، مشروعیتش را از دست داده بود ــ سرپوش بگذارند.
۱۷
جنگ ایران و عراق یکی از فاجعههای تاریخ بشری و بعد از جنگ ویتنام، طولانیترین جنگ تاریخِ جهانِ قرن بیستم بوده است.
زمینه سازی برای جنگ افروزی و فتنه جویی، از سوی مرتجعینی که بر کول انقلاب پریده و تصور می کردند انقلاب هم خربزه است و می شود با وانت صادر کرد! بر هیچ پژوهشگری پوشیده نیست، بعلاوه اکنون بر همه روشن شده که به ویژه در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر آخوندها مقصّر بودند. اما همه اینها دلیل نمی شود که ما چشممان را بر حقائق دیگر ببندیم.
گویا در آغاز جنگ، "فیدل کاسترو" نامه ای برای صدام حسین می نویسد و هشدار می دهد که من دست مرموز ایالات متحده و شرکتهای چند ملیتی را در این جنگ می بینم. این برادرکشی جز به سود آنها نیست...تقاضا میکنم دست از این جنگ بردار...کاسترو و دیگران بعدها هم کوشیدند به طرف مقابل نبز این هشدارها را بدهند، اما هر بار با بی محلی روبرو شده، و َدک می شدند...بگذریم...
۱٨
تانک های خاکی آبی برزیل...حدود ٨ - ۹ ماه قبل از شروع جنگ، نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین گویای آن است که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را، لااقل از این مقطع زمانی طرح ریزی کرده بود. به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه تانک نفربر خاکی ــ آبی از برزیل در اوائل زمستان ۱٣۵٨ از نوع "ای - ای یازده"
Brazilian EE۱۱
که از نقطه نظر نظامی به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی خود از رودخانه کارون به خاک ایران بوده است.
۱۹
امثال تیمسار اویسی و برخی از ماموران ساواک با گزارش بَلبَشویی که در ارتش ایران حاکم بود، زیر پای صدام نشستند و او را که بو برده بود آمریکا و غرب (و البته شرق آنروز نیز!!) خواهان شکست انقلاب ایران هستند - به طمع انداختند.
واقعش این بود که در طول ۱۴ - ۱۵ ماه بعد از انقلاب و تا مقطع حمله ارتش عراق به ایران، به طور متوسط در فاصله هر چهار پنج ماه یک فرمانده در مقام رئیس ستاد کل ارتش و یا فرمانده یکی از نیروهای سه گانه به اشکال مختلف تعویض شدند یا ناگزیر کناره گیری کردند. بعد از ترور سرلشکر قرهنی، در طول مدت هفده ماه روسای ستاد کل ارتش یکی پس از دیگری استعفا دادند.
این فرماندهان ستاد کل به ترتیب عبارت بودند از:
سرلشکر فربد، سرلشکر شادمهر، سرتیپ شاد و بالاخره سرتیپ فلاحی که پنجمین رئیس ستاد کل ارتش به هنگام شروع جنگ بود.
در نیروی هوایی، در طول چهارده - پانزده ماه بعد از انقلاب، تعویض بالاترین رده در موقعیت فرماندهی آن نیرو بدین ترتیب بود:
سپهبد مهدیون، سرتیپ ایمانیان، سرهنگ معین پور، سرلشکر باقری، و بالاخره سرهنگ فکوری پنجمین فرمانده نیروی هوایی به هنگام شروع جنگ.
در نیروی دریایی نیز این تغییرات در طول یک سال و نیم بدین ترتیب بوده است:
دریادار دکتر مدنی، دریادار علوی، دریادار طباطبایی و بالاخره ناخدا بهرام افضلی که چهارمین فرمانده نیروی دریایی به هنگام شروع جنگ بود و میدانیم بعدا اعدام شد. از میان فرماندهان نیروی هوایی در آن دوره زمانی، یک نفر اعدام شد (سپهبد مهدیون)، سرلشکر باقری نیز چندین سال زندان بود. در نیروی دریایی، دریادارمدنی راه خروج از ایران را پیش گرفت و دریادار علوی چندین سال را در زندان گذرانید.
از ۱٣ تن بالاترین رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، ٨ نفر به اشکالی چون اعدام، زندان، تبعید حذف شدند و دو نفر نیز در سانحه هوایی در دوران جنگ جان باختند. در طول یک سال و نیم بعد از انقلاب تا مقطع شروع جنگ، وضعیت در ردههای پایین تر نیروهای مسلح ارتش به اشکالی چون پاکسازی، بازخرید، استعفا و بازنشستگی، حدود ٣۰ تا ٣۵ درصد از افسران نیروی هوایی عمدتاً افسران ارشد به یکی از اشکال یاد شده از نیروی هوایی خارج شدند. این وضعیت آماری عمدتاً از افسران ارشد در نیروی دریایی بین ۲۵ تا ٣۰ درصد بوده است. ریزشهای پرسنلی در نیروی زمینی به مراتب بیش از آن دو نیرو بوده است. سرتیپ ظهیرنژاد فرمانده وقت نیروی زمینی، یک بار آمار چهارده هزار نفر از نظامیان که از صف نیروی زمینی بیرون رفتهاند را ذکر کرده است.
۲۰
هنگام حمله ارتش عراق به ایران، نیروهای مسلح ارتش ایران ۱٨۰ هزار نفر بودند. ظرفیت پرسنلی نیروهای مسلح ارتش ایران در مقطع شهریور ۱٣۲۰ و به هنگام اشغال ایران توسط نیروهای متفقین بالغ بر ۱۷۰ هزار پرسنل بوده است. اما هنگام حمله ارتش عراق به ایران، نیروهای مسلح ارتش ایران ۱٨۰ هزار نفر بودند، یادآوری کنم که قبل از انقلاب، ظرفیت پرسنلی نیروهای مسلح ارتش ایران بالغ بر ۴۷۰ هزار نفر بود.
۲۱
َُجغد جنگ و، خرمشهر بی دفاع...وضعیت آمادگی واحدهای نیروی زمینی ارتش ایران بجز ارتش در غرب کشور، در سایر نقاط مختلف کشور به گونهای بود که بعد از ۴۲ روز از شروع جنگ توانستند خود را بتدریج برای دفاع در مقابل ارتش عراق به جبهه جنوب ایران برسانند!
در این فاصله زمانی، نیروهای نظامی که در خرمشهر در مقابل دو لشکر عراق مقاومت کردند، مجموع ظرفیت شان کمتر از یک تیپ یعنی یک ششم ظرفیت واحدهای نظامی ارتش عراق در حمله به خرمشهر بود (شامل تکاوران نیروی دریایی، یک گردان پیاده، هنگ ژاندارمری و گروهی از دانشجویان دانشکده افسری)
بیشتر این افراد در جریان مقاومت ٣۴ روزه در دفاع از خرمشهر در برابر حمله ارتش عراق تکه تکه شدند و غریبانه جان باختند.
۲۲
فقط با ٣٨ تانک...لشکر زرهی خوزستان که مُجهزترین لشکر زرهی ارتش ایران قبل از انقلاب و نقش تدافعی در حمله احتمالی ارتش عراق به ایران در شمار مسئولیتهای سازمانی آن لشکر بود، به هنگام حمله ارتش عراق به ایران از ٣٨۵ تانک سازمانی، فقط ٣٨ تانک آماده عملیات داشت!
بخشی از فرماندهان آن لشکر تا رده فرماندهان گردان و گروهان نیز در زندان بودند...
۲٣
ِگردباد ِ جنگ که برخاست، همه چیز تیره شد و شور و شادی جای خود را به رنج و اندوه داد. تنها اصحاب حکومت، جماعت سالوس و ریا و چریانات زالو صفتی که همواره خون دیگران را می مکند و جنگ برایشان رحمت بود، در این برادرُکشی شوم بار خود را بستند. اینان حتی پیش از فتح خرمشهر نیز، که جنگ عادلانه بود، خر خود را سوار می شدند و هی می کردند. راستی، چه جانهای پاک که فدا نشد و در آن هوای مه آلود استبداد دینی چه راحت آزادی ها را به بند کشید...بگذریم...
بله، جنگ هشت ساله ایران و عراق یکی از فاجعههای تاریخ بشری در قرن بیستم است. راستی این بُکش بُکش ِ زشت که همه ِ بود و نبود ِ هر دو کشور را بر باد داد، حاصلش چه بود؟ از تراژدی میهن خودمان باخبریم...
۲۴
رژیم عراق در آخرین سال قبل از جنگ حدود ۳۸ میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت، در پایان جنگ ٣۵ میلیارد بدهی خارجی بار آورد و در هر کوی و برزنش همانند کشور ما پرچم عزا برافراشته بود. تازه به دلیل مصیبت های جنگ در دام دسیسه های تازه جهانخواران افتاد و ماجرای کویت و حوادث پس از آن پیش آمد که پس لرزه هایش را داریم می بینیم...
۲۵
واقعا اراده نیکی کردن داشت اما افسوس. صدام نیز از "شعب"ِ عراق (خلق ِعراق) کم نمی گفت، تلفن خاصی را بین خود و مردم نصب نموده بود و هرکس می توانست ازاین طریق با وی مکالمه وصحبت آزاد داشته باشد، حتی در آغاز دومین تهاجم آمریکا بین تمامی مردم سلاح پخش کرد و بر اعتمادش به آنها مُهر زد.
واقعا اراده نیکی کردن داشت اما افسوس که حُسن نیت ِتنها، کاری از پیش نمی بَرَد کما اینکه نبرد. ای کاش پیش تر، نه فقط سر این بزنگاه، مردم، همه مردم در اداره کشور نقش داشتند و می توانستند قدرت حاکم را کنترل کنند.
ای کاش هر مخالفی را جاسوس و مزدور خطاب نمی کرد و به بیگانه و بیگانگان ربط نمی داد.
۲۶
آیا تنها در بوش و مقتدا صدر و قاتلین زندانیان سیاسی در سال ۶۷، کبر و غرور موجود است؟ در جهانی که پیوسته پیچیده تر می شود تمرکز قدرت، می تواند به راحتی سر از استبداد رأی در بیآورد. اگر ابزار کنترل قدرت به معنی واقعی کلمه در اختیار مردم نباشد، هزار بار هم که از شورا، یا زیان های دیکتاتوری صحبت شود، فایده ندارد.
مگر بیش از دوقرن از اعلامیه استقلال آمریکا نمی گذرد؟ و مگر در ضرورت توازن و مهار قدرت
checks and balances
به روشنی توضیح نداده ؟ مگر بارها از لزوم کنترل قدرت صحبت نشده است؟ پس چرا در عمل جنگ افروزان اند که حرف آخر را می زنند و َسر از قانون شکنی و استبداد امثال جورج دبلیو بوش در می آوریم؟ آیا جز این است که اندیشه ضد آزادی و فرعونیت خود را در پس حق مطلق پنهان می کند؟ آیا تنها در بوش و مقتدا صدر و قاتلین زندانیان سیاسی در سال ۶۷، کبر و غرور موجود است؟ و تنها آنان می توانند مخالفین خود را به دار کشند و کیف کنند؟ و ما مثلا چون ضد آنها هستیم به قدرت که برسیم خیلی دموکرات هستیم؟
۲۷
کمتر ُمستبدی است که در حرف، از لزوم همفکری و شورا صحبت نکند.
بارها و بارها از زبان آخوندهای حاکم بر میهن مان این کلام علی ابن ابیطالب را شنیده ایم که "مَن اَستبد برایهِ هَلک، َو مَن شاوَر الِرجال شارَکها فی عُقولها" هر که به آرای دیگران بها ندهد، نابود می شود و هر که با مردم به مشورت پرداخت خود را با خرد ِ آنان شریک ساخت.
چه بسا صدام حسین نیز روی شورا، و "شاورهم فی الامر"، و "امرهم شوری بینهم" تأکید داشته است.
***
۲٨
آیا شما فکر نکردید ورود ارتش عراق به کویت از سوی غرب با واکنش بسیار جدی روبرو خواهد شد؟ اگرچه به لحاظ تئوریک، تصمیمگیری در حزب بعث بر اساس اجماع بود، اما در عمل همهی تصمیمهای اصلی و مهّم به وسیله شخص صدام اتخاذ میشد و حرفش بُر و بَرگرد نداشت. بعد از دست اندازی به کویت، و واکنش آمریکا و غرب و آن بمباران های به راستی دهشتناک که مردم عراق را ماتم زده کرد، توسط یک خبرنگار خارجی از طارق عزیز سئوال شده بود (نقل به مضمون):
"آقای طارق عزیز، آخر مگر شما که یک دیپلمات زیده و هوشیار هستید، جهان امروز و معادلات بین المللی را نمی شناختید؟ گیریم کویت اصلاً در گذشته مال عراق بوده، در زمان عبدالکریم قاسم اینطور که شما می فرمائید استانی از عراق بوده...، بسیار خوب، آیا شما فکر نکردید ورود ارتش عراق به آنجا از سوی غرب با واکنش بسیار جدی روبرو خواهد شد ؟ و ..."
طارق عزیز پس از یک مکث معنی دار و کمی طولانی کفت:
"ما همان آغاز گفتیم. من همه چیز را گفتم، اما شما می دانید نظر سیدالرئیس برای همه ما محترم است."...
بعد از داستان کویت، برنامه خوبی با عنوان "مَلف" (یعنی پرونده)، از تلویزیون عراق پخش می شد و ضمن نشان دادن شقاوت آرتش آمریکا، که پل ها و بیمارستان ها را نیز بمباران کرده بود، وزرای دولت یکی یکی می آمدند و صحبت می کردند. در این برنامه گرچه مردم عراق را روحیه می دادند و می گفتند دوباره عراق روی پای خودش خواهد ایستاد و ویرانی ها ساخته خواهد شد، ولی معلوم بود که برای تهاجم ارتش عراق به کویت، اصلا طرف مشاوره نبوده اند، از لابلای صحبت ها می شد فهمید که اکثر آنان ورود ارتش عراق را به کویت، از رادیو شنیده بودند!...بگذریم...
۲۹
الله اکبر روی پرچم عراق خط خود صدام حسین است که کپی شده است، (پرچم پیشین)، دست هائی که در میدان پیروزی شهر بغداد با شمشیر در یک نقطه یکدیگر را قطع می کنند، مجسّمه سازان عینا از دست های او نقش زده اند، تمام روزنامه های عراق بدون استثناء (بدون استثناء) خودشان را مجبور می دیدند که عکس صدام را در هر شماره (در هر شماره)، در صفحه اول چاپ کنند و خیابان ها نیز قدم به قدم پر از تصویر او بود...، و جز تعریف و تمجید از درایت سیدالرئیس حرف دیگری خریدار نداشت. در شرایطی که در کناره دجله، کاخ های پرزرق و برق بالا می رفت، زاغه نشین ها وسیع تر می شدند، اما ...،
اما وقتی عراق را با دیگر کشورهای عربی مقایسه می کنیم در می یابیم که در زمان صدام حسین به گرایشات لائیک بها می داند و خرافات مذهبی کمتر دامن زده می شد. بنیادگرائی هیچگاه ریشه عمیقی در عراق نداشته است.
بعد از ماجرای کویت و لشکرکشی غرب و ختم موقت کینه های آمریکا، صدام طبق معمول ِسفرهای ِتبلیغاتی اش، به یکی از شهرهای مذهبی رفته بود، به شکرانه مثلاً سلامت سیدالرئیس و...، روحانیون به استقبالش آمده و درخواست بنای مساجد جدید کردند، صدام قبول نکرد و استدلالش این بود که در جامعه می بایست توازن به هم نخورد و عراق به مدرسه و کالج بیشتر از مسجد نیاز دارد.
گرچه جلوی زیارت کربلا و نجف، یا کاظمین و سامرا ...را نمی گرفتند، (و این فقط به خاطر سودآوری اینگونه اماکن مذهبی نبود) ــ پشت آن هم نمی رفتند، کلاً در جهت یا در خلاف مذهب تبلیغ نمی کردند. در ماه رمضان کسانی که روزه نمی گرفتند، در فشار نبودند، و حتی برای کسانی که مشروبات الکلی مصرف می کردند، اینگونه مغازه ها که در همان خیابانی بود که مسجد وکلیسا هم وجود داشت، بسته نمی شد. مسیحیان، آشوری ها، ترکمن ها، ایزدی ها و... اگر کاری به کار حکومت نداشتند، مراسم خود را برپا می کردند و (بر خلاف کردها که در فشار بودند)، و ... مشکل چندانی نداشتند.
٣۰
در گذشته عراق، اقلیت های قومی ومذهبی در کنار هم با آسایش زندگی کرده اند... تاریخ عراق در یک قرن گذشته نشان میدهد که اقلیت های قومی ومذهبی در کنار هم با آسایش و پذیرفتن عقاید همدیگر زندگی کرده اند. قریب هشتصد هزارمسیحی و...در عراق هیچگاه در گذشته مجبوربه رعایت دستورات اسلامی نبوده اند. در هیئت دولت، هم طارق عزیز ِمسیحی، هم سعدون حمادی، هم افرادی با تمایلات شیعه و سنی و لائیک و دارای گرایشات چپ (به شرطی ساز خودشان را نمی زدند) حضور داشتند. البته گفته شده بعثی ها برای پست های حسّاس دولتی شیعیان را پس می زدند. ممکن است این حرف واقعی باشد،
متاسفانه از همان زمان حسن البکر که به بهانه های بی پایه ای مثل نفوذی و جاسوس ...، شیعیانی را که رگ و ریشه اشان در گذشته های دور به ایران برمی گشت، ظالمانه از کشور به طرف مرزهای کشور ما پرتاب کردند (مُعاودین)، سیاست بسیار زشتی که صدام هم با شدت بیشتر اجرا کرد ــ عملاً بسیاری از شیعیان درجه دو، بودند و چه بسا برای اجرای مراسم مذهبی دچار خودسانسوری می شدند.
٣۱
مطیع سازی زنان هرگز یکی از اهداف حزب بعث عراق نبود. شخص صدام حسین بر خلاف برخی رهبران عرب با همسرش در میان جمع ظاهر می شد که در کشوری با بافت قبیله ای و عشیره ای مثل عراق، اهمیت داشت. در عراق، زنان بدون واهمه بدون روسری یا چادر سر کارشان می رفتند و هیچکس مزاحم آنان یا کسانی که متمایل به داشتن حجاب بودند ــ نمی شد . درحال حاضر هیج زنی با خیال راحت و بدور از اذیت و آزار مرتجعین نمی تواند در خیابان های عراق رفت وآمد کند و این فقط به خاطر چشم های دریده و نگاه های هیز برخی از اشغالگران نیست که به زنان عراقی به عنوان دستمال کاغذی و بستنی نگاه می کنند.
٣۲
سونات مهتاب از بتهوون و نیز چایکوفسکی گوش می کنم...از یکی از کانال های تلویزیونی مرّتب موسیقی کلاسیک و فیلم های برتر سینمائی با زیر نویس عربی، پخش می شد. (خود صدام هم در پاسخ خبرنگار فرانسوی که پرسید : شما در ساعات فراغت چکار می کنید؟ به موسیقی هم علاقه دارید؟ بی آنکه خودش را از تا بیاندازد بی توجه به لبخند ُپر معنای خبرنگار با ژستی مخصوص گفت:
سونات مهتاب از بتهوون و نیز چایکوفسکی گوش می کنم...
***
در زمان عبدالکریم قاسم برای نخستین بار در تاریخ عراق، نیایش ها و شعارهای شیعیان از رادیو بغداد پخش شد...جز پخش اذان و مواردی این چنین، به عمد تبلیغات مذهبی را دامن نمی زدند و روی احساسات ملّی مانور می دادند. (البته در زمان عبدالکریم قاسم که مادرش شیعه بود، برای نخستین بار در تاریخ عراق، نیایش ها و شعارهای شیعیان از رادیو بغداد پخش شد.)
در اواخر جنگ با ایران، صدام نیز غلظت شعارهای مذهبی را بالا برد. نامگذاری موشک هائی را که العباس و الحسین گذاشته بود، به رخ می کشید...و در نامه هایش از الله اکبر و آیات قرآن استفاده می کرد که دلائلش بماند...
این اواخر به دستور صدام حسین ساخت "بزرگ ترین مسجد جهان در بغداد"، مسجدی که به قول خودش از همه مساجد دنیا بزرگتر باشد و هیچ بنای مذهبی به پایش نرسد ــ در دستور کار قرار گرفت که با این جنگ جدید همزمان شد و ناتمام ماند. بزرگ ترین ساعت دنیا را هم برای یکی از میدان های شهر سفارش داده بود! و نیز، هزاران هزار ساعت مچی که عکس خودش روی صفحه آن بود و قرار بود به عراقیان هدیه شود.
٣٣
صدام تکنولوژی پیشرفته ای را که در این جنگ ضد بشری شبانروز کشتار می کرد، با جادو جنبل ساحران فرعون مقایسه می کند!...جالب اینجاست که یکی از نامه هایش را که به تاریخ می ۲۰۰٣ نوشته و مردم عراق را به ایستادگی در برابر آمریکا و انگلیس فرا خوانده است، با آیه شصت و نه سوره طه از قرآن شروع می کند:
وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی...
که اشاره به عصای موسی ، و ساحران فرعون دارد.
"آنچه را در دست راست داری بیفکن ، تمام آنچه را ساختهاند میبلعد! آنچه ساختهاند تنها مکر ساحر است و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!"
در این نامه وی به عربستان و اردن و کویت می توپد و آنان را نوکران اجنبی می نامد و به سوریه هشدار می دهد که جانب مردم مبارز عراق را بگیرد، صدام تکنولوژی پیشرفته ای را که در این جنگ ضد بشری شبانروز کشتار می کرد، با جادو جنبل ساحران فرعون مقایسه می کند!...که خیلی خیال پردازی است، قبلاً نیز با شبیه سازی ارتش آمریکا و سپاه ابرَهه و داستان ابابیل، که در قرآن در آیه سه سوره فیل آمده، نتیجه می گرفت که دشمنان عراق مثل سپاه ابرهه که قصد تخریب مکه را داشتند اما قبل از رسیدن به مکه، تار و مار شدند ــ اسیر تیر بلا خواهند شد.
صدام حسین در پایان نامه اش، به مردم کشورش، به فلسطین...، و بخصوص به زنان مبارز عراقی درود می فرستد. از فلسطین، جوری حرف می زند که راحت به دست آمریکا و اسرائیل بهانه می دهد. عاشت فلسطین حره عربیه من البحر الی النهر… (خط صدام ، ضمیمه همین مقاله است)
٣۴
صدام فشارهای گوناگون را بابت "مجاهدین خلق" تحمل کرد و از امتیازاتی که آخوندها پیشنهاد می کردند ، گذشت اما بر سر آنها معامله و نامردی نکرد و این حتی پیش از عملیات مروارید است که نزدیکان آخوندها، مجاهدین را متهّم می کنند که گویا به یاری حکومت عراق شتافته اند. او یکبار هم به صراحت به اصول و پرنسیب های آنان اشاره کرد و گفت که زمانی از مجاهدین خواسته ای داشتیم که رهبری مجاهدین به این دلیل که با اصول شان تضاد دارد، قبول نکرد و من (صدام حسین) این را گواهی می دهم.
این اعتراف، به صراحت، استقلال مجاهدین و پایبندی به اصول شان را، از زبان بالاترین مسئول عراقی نشان می داد و به یقین آمریکائی ها هم از وی شنیده اند.
٣۵
زمانی یک دینار عراقی برابر با ٣ دلار آمریکا بود... به لحاظ اقتصادی با اینکه دولت عراق سال ها بار جنگی بیهوده را به دوش مردمش انداخته بود و نسبت به ایران کشور کوچکی بود، اما تا حدود زیادی اوضاع روبه راه بود و صف های طولانی در برابر فروشگاه ها دیده نمی شد. زمانی یک دینار عراقی برابر با ٣ دلار آمریکا بود و کارگران عرب که از سودان و اردن و سوریه ومصر ...برای کار به آنجا می آمدند، بار خود را می بستند و از این بابت راضی بودند. البته نواحی فقیر نشین بغداد بسیار بسیار غم انگیز بود و این شهر تنها در خیابان قلسطین یا فردوس و منصور... که پل های زیبا و هتل های مدرن و فروشگاه های لوکس داشت، محدود نمی شد.
٣۶
مجسّمه ابوجعفر المنصور، خلیفه عباسی و بنیانگذار بغداد را با کارگذاشتن مواد منفجره، به طور کامل منهدم کردند. عراق ِ"بوش" ساخته و "بلر" پرداخته ِکنونی که قرار بود مُحتوایش را از ترکیه و مُدل غربی ، ساختارش را از مدل لبنانی و عربی ، و نامش را از جمهوری آخوندی به عاریت گیرد ــ آبستن حوادث تازه است. دیدیم که مرتجعین طالبان بازی اشان گُل کرد و همزمان با شروع محاکمه صدام در الخضیره، که سربازان آمریکائی پوستری را که یکی از آنها به تمثال رئیس جمهور پیشین عراق می شا...، دُور می گردانند تا مثلاً دّق ِ دلشان را از برخورد قاطع صدام در دادگاه، سر مریدانش خالی کنند ــ مجسّمه ابوجعفر المنصور، خلیفه عباسی و بنیانگذار بغداد را با کارگذاشتن مواد منفجره، به طور کامل منهدم کردند. مجسمه زیبائی که به وسیله خالد الرحال، از پیشگامان جنبش مجسمه سازی هنری عراق اواخر دهه هفتاد میلادی ساخته شد...
از غارت موزه ها و آثار باستانی و آرشیو رادیو ــ تلویزیون نیز که باخبریم. اگر کسی به عراق سفر کرده باشد (در کنار مقاومت ِدرست بخشی از مبارزین عراقی که عرصه را بر اشغالگران تنگ کرده و خواهند کرد) ــ حضور دم به دم روزافزون مرتجعین را هم که به قمه و تفنگ و باد و بَروت ! مسلح شده و ادای گشت به اصطلاح ثارالله جمهوری اسلامی را در می آورند، در خیابان های عراق می بیند.
این دسته که به راستی جانی، حرامی و دزد سر گردنه هستند نه تنها دور و بَر زیارتگاه امام موسی کاظم (در کاظمین)، و کربلا و نجف و...ــ در بغداد و بصره و تکریت...نیز، خدائی می کنند . وسط خیابان شلاق می زنند و گاه فرمان می دهند که برای جلوگیری از معصیت ! زنان و مردان باید جداگانه حرکت کنند، باید، باید...
٣۷
گاه و گداری خود صدام هم راهی جبهه ها میشد. و در جنگ ٨ ساله تا نزدیک شوش آمده بود.
ژنرال حسین کامل مجید، وقتی به اردن فرار کرده بود، فاش ساخت:
در منطقه شوش ــ دزفول هنگامی که نیروهای ایران در منطقه سپاه چهارم عراق پیشروی کردند، واحدهای پشتیبانی این سپاه رزمی نیز از بین رفت و چیزی نمانده بود که صدام و همراهان او که من هم جزو آنها بودم، به اسارت نیروهای ایرانی درآیند. در این لحظات رنگ از چهره صدام پریده و بسیار نگران بود. صدام به ما نگاه کرد و گفت:از شما میخواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید. در اوج بمباران های آمریکا، صدام که به قول مریدانش دل شیر داشت و خیلی مَرد و "...یه دار" بود ، ناگهان به میان مردم کوچه و بازار می رفت و گاه سرزده راهی خانه های فقراء شده، با آنها هم سفره می شد. برخی می گفتند که همه این کارها نمایشی نیست و واقعاً دوستش داشتند.
گرچه در برابر امپریالیست ها و زورگوئی های دول غربی کوتاه نمی آمد و عّزت نفس نشان می داد، امّا عملاً (عین آخوندهای مرتجع و دین فروش) در دام خواسته های جهانخواران و امثال "دونالد رامزفلد" افتاد و به جنگی خانمانسوز برای مردم، و سرمایه ساز برای دشمنان بشریت، دامن زد و روزی که همراه ملک حسین پادشاه اردن اولین توپ جنگی را به سمت کشور ما، آتش کرد، به فراست نیافتاد که او نیز مانند آخوندهای فتنه گری که بر طبل جنگ می کوبیدند، در تلّه افتاده و عَمله ِ شرکت های چند ملیتی و دول امپریالیستی شده است و آنها هستند که در نهایت بهره این برادرکشی ها را می بَرند، در تنور چنین جنگی که شرکت های چند ملیتی نان خود را می چسبانند، حرث و نسل مردم مظلوم است که می سوزد.
بر اثر آن جنگ خانمانسوز، اشک و آه، بر هر دو کشور سایه انداخت و گردباد ویرانی برخاست ... چه خانواده ها که پَرپَر نشد... فراموش نکنیم که آنچه بر سر مردم جنگ زده می بارید، نخودچی کشمش، یا نقل و نبات نبود!!
دوّمین باری که بی گُدار به آب زد، " ُغد گیری" بر سر جنگ کویت بود. کویت البته در اصل استانی از عراق به شمار می رفت، اما دیگر آن مَمه را لولو بُرده بود!
البته کویت و امارات متحده َدبّه در آورده و تولید اضافی نفت را که به زیان عراق بود، در دستور کار خود قرار داده بودند. صدام آنان را تهدید کرد که عراق با این توطئه سالیانه ۱۴ میلیارد دلار می بازد و این قابل تحمل نیست. چاههای نفتی که کویت و عراق در راستای مرز مشترکشان داشتند و نیز عدم دسترسی عراق به یک بندر برای بارگیری و از همه بالاتر ادعای همیشگی عراق که کویت از آن ما است، عراق را به لشکرکشی به سوی کویت واداشت که نتییجه اش را می دانیم...
٣٨
پاسخ بازی های کویت و امارات که با اشارات آمریکا صورت می گرفت، لشکرکشی نبود. حالا همه می دانند که بر خلاف آنچه در مذاکرات "طارق عزیز و جیمز بیکر"، طرف آمریکایی عنوان نموده، آمریکا منتظر ورود ارتش عراق به کویت بود، تا...
آیا صدام با ندانم کاری، عجم ستیزی و خودخواهی خودش، خودش را اعدام نکرده بود؟قبل از ورود ارتش عراق به کویت سفیر آمریکا "آوریل گلسپی" با صدام ملاقات می کند و بنا بر همه شواهدی که اکنون در اختیار پژوهشگران است، با اینکه در این ملاقات صدام، اوج هشیاری را به کار می گیرد تا آمریکا را به دشمنی با عراق نکشاند، اما سفیر آمریکا موفق می شود پی را کور کند و اینگونه به صدام القاء نماید که در صورت ورود او به کویت، آمریکا دخالتی نخواهد کرد !! چون - در سال ۱۹٨۲ ریگان دولت عراق را از لیست رسمی کشورهای تروریستی خود حذف کرده بود، و سال بعدش صدام حسین مهمان دار "دونالد رامسفلد" در بغداد بود و موافقت کرد که با شرکت های امریکائی راه بیاید، و همچنین در سال ٨٨-۱۹٨۷ انهدام سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس بوسیله کشتی های جنگی امریکا، به تغییر توازن قوا در جنگ به نفع عراق کمک کرده بود، و قطع نامه های سازمان ملل در محکوم کردن عراق به استقاده از بمب های شیمیائی را هم امریکا وتو کرد....، صدام حسین هوا بَرش داشت، از خباثت دولت بوش پدر غافل شد و با طناب سفیر آمریکا در عراق و امثال رامزفلد، به ته چاه رفت.
٣۹
"الافاعی لا یولد الحمامه". بعد از آتش بس و پایان جنگ با ایران، صدام نیز همانند برخی از دول غربی، (لابد به تقلید از فرانسه و آلمان و انگلیس)، به رفسنجانی امید بسته بود و در تبلیغات رادیو فارسی اش از اینکه گویا "در حکومت ایران یک جناح عدالت طلب دموکرات ! هم در حال رشد است..."، دم می زد که آقای مسعود رجوی در نامه ای به ایشان نوشت (نقل به مضمون) :
"آقای صدام حسین ... برای ثبت در سینه تاریخ می گویم که افعی کبوتر نخواهد زائید ..." رهبر مجاهدین ، در حقیقت این ضرب المثل عربی را یادآوری می کرد که "الافاعی لا یولد الحمامه". ای کاش این نامه که یک سند تاریخی است ، منتشر شود.
۴۰
هلهله های مرتجعین، و بازی با "َعِّجل فرَجهُم، وَاهلِک عدّوّهم"...در یک کلام گرچه عراق ِصدام حسین خالی از سایه های یک خفقان پنهان نیود و بسیاری از عراقی ها کنترل رادیو ــ تلویزیون، مطبوعات و محدودیت استفاده از ساتالایت و اینترنت و... را سمبل روشن استبداد می دانستند، گرچه برخی از کردهای عراق که از آخوندها نیز دل خوشی نداشتند، دولت صدام را از خودشان نمی دانستند، گرچه روشنفکران در منگنه های نامرئی بودند و هیچکس به دیکتاتوری چه پنهان و چه آشکار، صحّه نمی گذارد، اما همان حکومت با همه ایرادات جدّی که داشت ــ نه صدبار، هزاربار به رژیم های نوکری چون "امیر فیصل" و "امیر عبدالله"، به این شیخ و آن شیخ گوش به فرمان...، و به ظلم و بیدادی که دموکراسی نوع بوش و بلر به ارمغان آورده، ارزش داشت، و حالا همه کسانی که برای این جنگ شوم امپریالیستی پامنبری کردند و روضه دموکراسی خواندند، با هلهله های مرتجعینی مثل مقتدا صدر و حکیم بر جَسد به خاک افتاده صدام حسین (بخصوص آنجا که همچون قاتلین زندانیان سیاسی در سال ۶۷ صلوات می فرستند و "َعِّجل فرَجهُم، وَاهلِک عدّوّهم" را به بازی می گیرند) می فهمند یک من ماست چقدر کره دارد!
------------------------------------------------------------------
زیرنویس:
- ارزش ها و مردم خوب آمریکا را نباید با امثال "ولفو ویتس" و "ریچارد آرمیتاژ" و "روپرت مُرداخ" و "دونالد رامسفلد" و "لئو استراوس" یکی گرفت. ملت بزرگ آمریکا تنها در سخنگویان کاخ سفید و وزارت خارجه، و در سرمایه داران و صاحبان شرکت های چند ملیتی خلاصه نمی شود، آمریکا کشور پیشرفته و مرکز هنری، سیاسی و اقتصادی جهان به شمار می رود. صحبت از بازی هائی است که دولت هائی مثل دولت بوش در می آورند.
***
مسئله شط العرب برای هر حکومتی که روی کار بیاید، اسباب دردسر خواهد شد
- ــ مسئله شط العرب و گره کور آن گرچه ظاهرا در نامه نگاری های صدام و رفسنجانی (هنگامه آزادسازی اسرای دو طرف، حول و حوش داستان کویت) حل شده، و رئیس جمهور پیشین عراق علی رغم سماجت های اولیه، بالاخره پذیرفت که قرارداد الجزائر را محترم بشمارد اما، در آینده نیز برای هر حکومتی که روی کار بیاید، اسباب دردسر خواهد شد. اختلافات مرزی ایران و عراق به دوران حکومت سلسله صفوی در ایران و دولت عثمانی که عراق بخشی از خاک آن بوده است، باز می گردد و همیشه شاخص ترین مظهر اختلافات بین ایران و همسایه ی غربی او مسایل مربوط به حدود دو کشور بوده که همیشه سیاست تهران – استانبول و بعداً بغداد را توجیه می کرده و سایر مسایل را هر چند ریشه های عمیق داشته اند تحت الشعاع قرار می داده است.
تا دوران قاجاریه، مرزهای دو کشور تعیین نشده بود – در آن هنگام برای اولین بار تلاش هایی در این زمینه انجام شد. پس از تأسیس کشور عراق نیز، بار دیگر موضوع تعیین دقیق مرزهای دو کشور محور روابط سیاسی بوده و این مسأله همیشه باعث پیچیدگی روابط شده است. از جمله قراردادهایی که در مورد اختلافات ایران و عراق به ثبت رسیده است، می توان به این قراردادها اشاره کرد:
قرارداد سال ۱۶٣۹ میلادی، ما بین دولت های صفوی و عثمانی در مورد مرزهای آبی و خشکی دو کشور، قرارداد مرزی ۱۷۶۴، میان نادرشاه افشار و سلطان عثمانی، قرارداد "ارض روم" که متعاقب جنگ های دو ساله (۲٣ – ۱٨۲۱) بین حکومت وقت ایران و امپراتوری عثمانی در مورد حدود مرزی دو کشور به امضا رسید، معاهده ۲۱ دسامبر ۱۹۱۱، در تهران و معاهده ی ۱۹۱٣، در قسطنطنیه (ترکیه امروزی) که به موجب آن کمیسیونی متشکل از نمایندگان ایران و عراق، عثمانی، روسیه و انگلیس کار تعیین مرزها را به عهده می گرفت، قرارداد سال ۱۹٣۷، که تحت فشار انگلیسی ها به ایران تحمیل شد و برخلاف اصول و قواعد جاری بین المللی – که مبتنی بر حاکمیت مشترک کشورهای هم جوار بر رودخانه مرزی است و مرز آبی بین دو کشور را در خط میانه یا خط القعر رودخانه در نظر می گیرد – براساس حاکمیت عراق بر محدوده ی کوچک مقابل آبادان که در حدود پنج کیلومتر می باشد، تنظیم شده است. با وجود این، عراق هم تعهداتی در حدود تأمین آزادی کشتیرانی در شط العرب و رعایت حقوق ایران در این رودخانه مرزی عهده گرفته بود که عملاً آنها را مراعات نمی کرد.
دولت عراق به تعهدات خود در مورد تعئین خطوط مرزهای زمینی دو کشور و نصب علایم مرزی هم عمل نکرده بود تا اینکه در سال ۱۹۵۷، ایران و عراق درباره ی اجرای مفاد این قرارداد و تعیین یک داور سوئدی برای تعیین خط مرزی و نصب علایم موافقت کردند، ولی پیش از آن که این توافق به مرحله ی عمل برسد، رژیم سلطنتی عراق با یک کودتای نظامی در سال ۱۹۵٨، سرنگون شد و عبدالکریم قاسم روی کار آمد.
عبدالکریم قاسم در تاریخ (۱۲ دسامبر ۱۹۵۹) گفت:
"عهدنامه ی ۱۹٣۷، بر اثر فشار به عراق تحمیل شد و حاکمیت دولت عراق به اندازه ۵ کیلومتر در مقابل آبادان فقط برای این منظور بخشیده شد که از طرف شرکت های نفتی مورد استفاده قرار گیرد و آنها از پرداخت مالیات به عراق رهایی یابند. عراق در موقعی که وضع بغرنجی داشت و تحت تأثیر عوامل فشار بود، ۵ کیلومتر به ایران بخشید و در این باره ایران مستحق نبود، ولی عراق امیدوار بود که مسایل مرزی حل شود. لیکن مسایل مرزی مسایل تاکنون حل نشده و اگر این مسایل در آینده حل نشود، در مورد بخشش این ۵ کیلومتر پایبند نخواهیم بود و آن را به مادر میهن باز خواهیم گرداند ."
زمامداری عبدالکریم قاسم دیری نپائید و عبدالسلام عارف کودتا کرد. او به ناصر رهبر مصر نزدیک بود و با توجه به تیرگی روزافزون روابط بین دولت ایران و حکومت ناصر، رژیم ایران نتوانست با دولت عبدالسلام عارف در مورد اختلاف های دو کشور به توافق برسد.
به دنبال قتل عبدالسلام عارف، برادرش عبدالرحمان عارف جانشین او شد. داشتند دو کشور کنار می آمدند که بار دیگر در عراق کودتا شد و حسن البکر و صدام روی کار آمدند.
حسن البکر با توپ ُپر، شروع به اخطار نمود و گفت:
"کشتی هایی که پرچم ایران را در شط العرب برافراشته است باید پرچم خود را پایین بیاورند. اگر در این کشتی ها افرادی از نیروی دریایی ایران باشند باید آن کشتی ها را ترک کنند و در غیر این صورت عراق با زور افراد نیروی دریایی ایران را از کشتی ها خارج خواهد کرد و در آینده نیز اجازه نخواهد داد کشتی هایی که به بنادر ایران حرکت می کنند وارد شط العرب شوند..."
بعدها، ورود نیروهای ایران به جزایر ابوموسی، تنبان! یعنی تنب بزرگ و تنب کوچک در ۹ آذر ۱٣۵۰ (٣۰ نوامبر ۱۹۷۱) به پیچیدگی مسئله افزود. عراق روابط سیاسی خود را با کشور ما قطع و هزاران ایرانی ساکن عراق را از این کشور اخراج کرد. حسن البکر تأکید داشت که مرز آبی با ایران در ساحل شرقی اروندرود قرار دارد که ایران نمی پذیرفت. اختلافات ایران و عراق در سالهای بعد با درگیریهای مرزی همراه بود و در اوایل سال ۱۹۷۵ دو کشور عملاً در آستانه جنگی تمام عیار قرار گرفتند، تا اینکه شاه و صدام در الجزائر ملاقات کردند و هردو کوتاه آمدند!
براساس توافقنامه الجزیره، مرز آبی دو کشور در خط میانی اروندرود تعیین شد و هیئت هایی برای بررسی اختلافات و مشخص کردن نهایی خطوط مرزی تشکیل شدند. در سپتامبر سال ۱۹٨۰، صدام حسین، توافقنامه الجزیره را سندی تحمیلی و باطل اعلام داشت و سوت جنگ کشیده شد...
بذر اختلافات مرزی را چه بین ما و عراق، و چه بین عراق و کویت،در گذشته های دور استعمارگران پاشیده اند.
***
ــ ملاقات صدام با "آوریل گلسپی" سفیر وقت آمریکا در عراق، (در سال ۱۹۹۱ که صدام به کویت حمله کرد)، حاوی نکات ظریفی است.
در این ملاقات صدام گذشته از مسئله برقراری رابطه دیپلماتیک، از بدهی ۴۰ میلیارد دلاری عراق می گوید و از کشورهای عربی شِکوه می کند که قدرفداکاری عراق را نمی دانند. نه فقط سپاسگزار نیستند، تازه تولید نفت خود را افزایش هم داده، باعث شده اند تا قیمت نفت کاهش یابد. این کاهش قیمت برای عراق یک فاجعه است. صدام می گوید:
ما امیدوار بودیم که امریکا در رابطه با عراق تصمیمات درست اتخاذ خواهد کرد. ولی مشاهده می کنیم که شما بدون دلیل برای کاهش بیشتر قیمت نفت می کوشید و این به معنای جنگ دیگری بر علیه عراق است." از امریکا گله می کند که "وقتی از دوستان خود در منطقه صحبت می کنید از عراق خبری نیست ولی شما می دانید که این شما نیستید که از دوستان تان در طول جنگ با ایران حمایت کرده اید. من به شما اطمینان می دهم که اگر ایرانی ها پیروز می شدند شما بدون استفاده از بمب اتمی نمی توانستید آنها را متوقف کنید چون جامعه شما نمی تواند پذیرای ده هزار جسد در یک جنگ باشد. آیا پاداش عراق برای نقشی که در تامین ثبات منطقه و حفظ آن از سیلی ناشناخته ایفاء کرده، این است؟ منطقی نیست. به مردم ما که در ۸ سال گذشته رودها از خون آنها جاری شد بگوئیم حالا باید تجاوز کویت و امارات متحده عربی … یا امریکا یا اسرائیل را بپذیرید. ما امریکا را در میان دشمنان مان جا نمی دهیم. ما شما را جائی که دوستان مان هستند قرار می دهیم و می کوشیم دوست شما باشیم. ولی شما ما را دوست خود به حساب نمی آورید.
اگرچه برای بقیه دنیا روشن و آشکار بود که عراق قصد اشغال کویت را دارد ولی عکس العمل سفیر امریکا که خودش را به موش مردگی زده بود (آگاهانه) ، خیلی نرم و دوستانه بود. سفیر آمریکا می گوید:
ما در باره درگیری های میان اعراب مثل اختلاف مرزی شما با کویت هیج نظری نداریم…. امیدواریم که شما بتوانید با کمک ما، یا پرزیدنت حسنی مبارک و با استفاده از روش های مناسب این اختلاف را رفع کنید. در باره همه این مسائل خواهش می کنم توجه کنید که این مسائل به نظر ما چگونه می آید. ارزیابی من پس از ۲۵ سال خدمت در منطقه این است که اهداف شما باید از سوی برادران عرب شما به شدت حمایت شود. حالا از نفت سخن بگویم. ولی شما، آقای رئیس جمهور، از یک جنگ پردرد و خوفناک گذشته اید. ولی رک بگویم ما فقط می بینیم که شما سربازان زیادی را در جنوب کشور مستقر کرده اید. معمولا این کار به ما مربوط نیست. ولی وقتی این نکته در چارچوب آن چه که شما در مراسم روز ملی تان فرمودید اتفاق می افتد و ما جزئیات را در دو نامه وزیر امور خارجه شما می خوانیم و بعلاوه وقتی ما دیدگاه عراق را ارزیابی می کنیم که آن چه کویت و امارات متحده کرده اند از دید شما معادل تجاوز نظامی است آنگاه معقول است که من به این نکته حساس باشم. به همین دلیل به من دستورداده شده است تا در یک فضای دوستانه نه تقابل آمیز از شما بپرسم که چه اهدافی دارید؟
فراتر از این، می دانیم که سازمان سیا در ۲۷ ژوئیه ۱۹۹۰ به کمیته امنیت سنا گزارش داد که عراق در ۲ اوت ۱۹۹۰ کویت را اشغال خواهد کرد. در ٣۱ ژوئیه؛ جان کلی معاون وریر امور خارجه در مسائل خاورمیانه در کنگره امریکا اعلام کرد که
"امریکا هیچ تعهدی ندارد تا از کویت دفاع کند. ما هیچ برنامه ای نداریم تا در صورت حمله عراق به کویت از کویت حمایت کنیم"
(تا اینجا یعنی اگر صدام به کویت حمله کند آمریکا چشم هایش را می بندد و دخالتی نخواهد کرد!)
درروز سی ام جولای سیا استقرار نیروهای عراقی درمرزهای کویت را به وزارت دفاع وکاخ سفید گزارش میدهد، اما درواشنگتن هنوز سکوت حکمفرما است. سخنان ٣۱ ژوئیه جان کلی معاون وزیر امور خارجه در مسائل خاورمیانه که در کنگره امریکا اعلام کرد آمریکا هیچ برنامه ای ندارد تا در صورت حمله عراق به کویت از کویت حمایت کند و سخنان مشابه سفیر امریکا در بغداد چراغ سبز حمله به کویت را به عراق میدهد. اما کمتر از یک هفته بعد، دیدگاه امریکا به صورت دیگری در آمد. آیا در فاصله ۲ یا سه روز سیاست امریکا عوض می شود؟ واقعش این است که صدام در تله ای که امریکائی ها برای او کار گذاشته بودند گرفتار آمد و جنگ اول خلیج فارس در گرفت.
یک سئوال:
می دانیم که روی کلمه به کلمه سخنان "جورج دبلیو بوش" و بخصوص آنچه وی "استراتژی جدید برای عراق" می نامد، کار شده است.
به نظر شما چرا او این بار بر خلاف دفعات گذشته، به جای خلیج فارس، آگاهانه روی "خلیج" تاکید کرد؟ یادش رفت و از زبانش افتاد؟
|