سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پرسش و سخنی با دکتر رئیس دانا


عبدالله وطن خواه


• بیشترین کارگران ِجامعه ی ما را شرایط سخت زیستی (که اولین حق انسانی هر انسان است خوردن و پوشیدن و سرپناهی داشتن) و نیز هزینه ی گزاف ِ پی گیری حقوق صنفی و طبقاتی، دل و دماغی برایشان نگذاشته که پی جوی مسائل مربوط به خود باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۰۷


در این آشفته بازار ِ نادانی که سرمایه از هزاران سو کمر به تقویت آن بسته است چنانچه ما کارگران درسی هم خوانده باشیم که اکثرا هم تا حدی که واژه ی با سواد را بر ما اطلاق کنند خوانده ایم، باز درک ِ روشنی از مقولات اقتصادی و اجتماعی نداشته و اکثریت نیروی کار نسبت به مفهوم و معنی مقوله های مربوط به خود، ناآگاه است و درست همین بخش از ناآگاهی ماست که نیاز ِآزمندانه سرمایه را برآورده می کند و توجیه گر ِ تلاش سرمایه در تحمیق هرچه بیشتر نیروی کار است.
در این وانفسای حاکم تا بخواهید، باورمندان ِبرتری نظام ِ سرمایه داری تریبونهای متعدد در اشکال متفاوت و به روز شده در اختیار دارند با لشگر ِعظیمی از تئوریسین های رنگارنگ در لباس ها و جایگاه های متفاوت، و من کارگر تشنه ی دانستن ِ چرایی برخوردار نبودن ِ خیل ِ عظیممان از نعمات و امکانات ی که خود ساخته و پرداخته ایم، باید با هزار جان کندن و کاویدن به دنبال نشریه ای باشم که دانایان ِ این چرایی به زبانی ساده زاویه یا زاویایی از مطلب را برایم روشن سازند و بقول آقای رئیس دانا یک خط هم برای آگاهی من بنویسند.
چنانچه روزنامه ی کار و کارگر را روزنامه ی کارگران ندانیم که جدای از صاحبان و گردانندگان آن به علت اتعکاس آگهی های هر روزه ی دولتی در دو صفحه و گاها" در شش صفحه ی لایی و باز جدای از مزین شدن زوایای متعدد صفحات اول تا آخر آن روزنامه به آگهی های دیگر که به هر حال محل ِ ارتزاق همه ی روزنامه هاست، تنها با داشتن ِ ستونی در صفحه ی اول و چند خبر و مطالب آبکی در صفحه ی سوم چیزی از این روزنامه نمی ماند تا روزنامه ی کارگری ش بدانیم، و نیز دیگر چیزی برای ما کارگران نمی ماند که روزنامه اش بخوانیم و برای کارگران به حساب آوریم.
گذشته از ماه نامه های نقد نو – تولید و مصرف – نامه – که اخیرا" صفحاتی را به بازتاب ِ اخبار و مسائل کارگری اختصاص داده اند که در جای خود نیازمند بحث و بررسی است گاهنامه هایی هم گاها" از سوی این یا آن محفل کارگری داده می شود که گذشته از شماره گان اندک و گستره ی توزیع بسیار محدودشان، به تعداد انگشتان یک دست هم در تنوع نمی رسند.
با این حساب برای ما کارگران فرصت ِ مغتنمی است چنانچه اگر شماره ۴ دوره ی جدید نشریه ی (آوای کار) به تاریخ اردیبهشت ٨۵ به دستمان برسد و چشممان در صفحه ۲۹ به مقاله ی ((بازار بورس و آثار آن در زندگی کارگران)) به قلم دکتر فریبرز رئیس دانا بخورد آنرا با ولع بخوانیم تا اندکی از نادانی خویش ِ بکاهیم، ولی با خواندن مقاله ی فوق یاد می گیریم که: بورس از اجزای جدا نشدنی و یار ِ همیشه همراه نظام سرمایه داری ست و چون با اینکه خودش متولد شده از نظام سرمایه داری است، باعث بازتولید خود توسط امتداد دادن به استقرار نظام سرمایه داری می شود، رابطه اش با این نظام رابطه ی پدر فرزندی مانند است. و این که سرمایه داران از هر مارک و مدلی چه خصوصی چه دولتی چه بنیادی چه رادیکال و چه جنگ افروز و جنگ طلبش سهام ِسود آور را به کسی نمی دهند و سهام تنها واژه ای دهان پرکن است. و یا به کلامی آسان تر و در ذهن جاگیرتر برای من: بازار ِبورس قمارخانه ای است که اعیان در آن قماری می کنند که باخت همیشه نصیب ِ دیگری می شود.
همانطور که می دانید ما در جامعه ی ایران زندگی می کنیم و تاریخ مان سرشار از استبداد و خفقان است و در چنین جوامعه ای فضای رشد و تعالی برای افراد نیست مگر با مجیز قدرت را گفتن. و نیز افراد بستگی به دوری و یا نزدیکی خود به قدرت ارج و قرب دیده و یا خوار و ذلیل می شوند، پس به نوعی شاید اینکه سعی می کنیم به جای رساندن ِ قد و قواره ی خود به قد و قواره ی طرف ِدعوا، پاهای او را ارٌه کنیم تا با ما هم قد و قواره شود، برخاسته از روان شناسی اجتماعی جوامع بسته و اسیر ِ قدرت باشد و نه ناشی از خباثت ِ ذاتی و روانی و شخصیتی طرفین دعوا .
به تصور ِ من! دفت کنید، نه واقعیت موجود بلکه صرفا" به تصور ِ من جناب دکتر رئیس دانا آن جاهایی که در مقاله مذکور از جمله می نویسند: آن دو سه نفری که جاه طلبی های پوسیده ی خود را حتی نتوانستند با تشکیل سندیکاهای زرد جامه ی عمل بپوشانند... دارند فریاد می زنند که اسیر ِ کسانی اند که می خواهند پاهایش را ارٌه کنند تا تلافی گر کوتاهی قد خودشان باشند و چون جناب رئیس دانا نه تنها در نام گذاری مقاله بلکه در جاجای مقاله از ما کارگران نام برده و دفاع کرده اند به عنوان یک کارگر احساس می کنم ایشان فریادکشان دارند از ما کمک طلب می کنند، اما بی آنکه محل دعوا را روشن کنند و آدرس بدهند و این باعث ابهام برای ما و شکل گیری چند پرسش برای من ِ کارگر می شود که پیش از بیان پرسشهایم روشن شدن و بیان یک موضوع را ازجع تر می دانم و آن اینکه: هیچ گاه صرفا" به خاطر کارگر بودن ِ فرد یا افرادی در هنگام ارائه ی نقطه نظرات، به اصطلاح هاله ای از تقدس به دورش نکشیده و به دلیل پایگاه طبقاتی اش در چنین عرصه ای نظراتش را واو به واو نمی پذیریم و تنها! آری تنها اعتقاد دارم ما کارگران با حسی طبقاتی اگر نگویم غریزی شرایط حاکم بر محیط ِ خود را تجزیه و تحلیل کرده و در مجموع عینی ترین و عملی ترین برخورد را از خود بروز می دهیم و همین نیز هرگز بدون هیچ اشتباه نبوده و نخواهد بود اما همیشه اصلی ترین نشانگر ِتوان ما بوده و رشته ای واقعی از حقیقت ِما. و نیز برای تمامی کسان که دانایی خود را با قابل فهم ترین کلمات برای آگاهی ما جمله می سازند، احترام قائل بوده و آرزوی بهروزیشان را داریم و می دانیم شب تاب با زندگی خویش لقمه نوری به ما می بخشد که می تواند به سهم خود چراغ راه باشد. پس با توجه به اینکه می توانم به عنوان یک فرد علیرغم موضع گیری های شفاف و شجاعانه ی آقای رئیس دانا در اکثر مواقع، با همه ی نقطه نظرات ایشان موافق نباشم و همه ی عملکردشان را که نمود مادی یافته و رویت شده است را قبول نداشته باشم با تاکید گذاشتن بر چنین حقی توسط دیگران بر علیه خود پرسشهایم را مطرح کنم:

بیشترین کارگران ِجامعه ی ما را شرایط سخت زیستی (که اولین حق انسانی هر انسان است خوردن و پوشیدن و سرپناهی داشتن) و نیز هزینه ی گزاف ِ پی گیری حقوق صنفی و طبقاتی، دل و دماغی برایشان نگذاشته که پی جوی مسائل مربوط به خود باشند. اینجانب هم که مثلا" تا حد ِتوان و اجازه ی شرایط کارگریم به دنبال جرعه ای آب از چشمه ی دانایی برای رفع عطش ِ خویش به هر چشمه ی خشک و تری سر می زنم و باور دارم که جهان دیگری ممکن است باز هرچه کوچه پس کوچه های ذهنم را می جویم تنها می توانم به رغم خویش مدعی ِ شناخت ((دو سه جاه طلب مدعی و توخالی و مشکوک سندیکالیسم)) باشم و یا فکر کنم که می دانم ((اتحادیه چی های زرد و پرحرف و خوش خدمت)) چه کس یا کسانیند. اما وقتی جناب دکتر در اوج عصبانیت خویش از آنها می گوید: (صدای آن دو سه وراج بهانه گیر و بیهوده نویس ِ منتسب به سندیکا در نیامد مگر برای حمله به جریان های آگاه گر و رادیکال آن هم از راه سوخت ِ بی وقفه ای که به... شان می رسد) دیگر رشته ی تسبیح ذهن ِ من پاره شده و دانه های خیال پخش زمین می شوند و جز باد در دست و ذهن چیزی نمی ماند.

حالا جناب دکتر گذشته از اعتراض شدید به شما جهت فحاشی کردن بطور مکتوب و مستند (زیرا اگر در حالت زندگی کردن و برخورد عملی با چنین افرادی فحاشی کنید می شود به حساب بیان ِ ناخودآگاه کلمات از روی عصبانیت گذاشت) از شما می پرسم چگونه بدون دادن آدرس ِ دشمن می خواهید با او دشمن شوم تا دوست ِ شما به حساب آیم هر چند که این خواست تان پنهان و مستتر باشد. و چنانچه بگوئید اصولا" نیازی نیست تا خوانندگان خود را درگیر مقولات شخصی نویسنده کنند و یک خواننده ی خوب باید صرفا" مطالب را بخوانند و چنانچه پذیرفت به سهم خویش در گسترش آن بکوشد، خواهم گفت: پس چرا زمان را بیهوده از من ستانده اید و هضم مطلب را با آمیزش کلام شخصی تان برایم دشوار ساخته اید و به بازیم گرفته اید.

فرموده اید: وظیفه ی تشکل های کارگری نشان دادن واقعیت ِ پنهان در پس ِ پرده ی ساز و کار بورس است. و برای اینکه از شما نپرسند که کدام تشکل کارگری؟ بلافاصله گفته اید: این کاری است که از سندیکاها و شوراها و مجامع کارگری واقعی بر می آید. بسیار خوب دستتان درد نکند که به جای یک سویه نگری در ایجاد تشکل کارگری سه شکل از اشکال ممکنه بروز آن را مطرح نموده و حتی بطور ضمنی با اولویت ی که شاید برای من و شما دارد به ترتیب از آنها نام برده اید اما باز نمی توانید مانع از پرسش ِ من شوید که: دکترجان کدام سندیکا و شورا و مجمع کارگری موجود؟ مگر نه اینکه ما هر دو اینجا زندگی می کنیم و می دانیم کوچکترین شکل ِ تشکیلاتی یا سازمانی داشتن ِ طبقه کارگر گذشته از تخطئه شدن توسط مثلا" دوستان، سرکوبی و متلاشی شدن را ارمغان آورده و هنوز طبقه ی حاکم حتی مقاوله نامه های بنیادین امضاء شونده توسط خویش را پذیرا نیست که هیچ، خیزش ِ ناشی از گرسنگی مرا هم بی خجالت از زن و فرزندم با باتون پاسخ می دهد تا شاید چندان هراس در دل نشاند که دست بشوئیم از حق طبیعی و عادی و اولیه ی خویش برای سازمان داشتن.

بسیار زیبا جهت درک ِ بهتر مقاله چند تمرین گذارده اید تا من ِ کارگر مورد خطاب شما راحت تر بتوانم واقعیت ِ نهفته در بازار ِ بورس را درک کنم و زیباتر از آن با اشاره ی معنادار تری یک نفر کارگر مورد نظر را مثلا" (عباس آقا کارگر ایران ناسیونال) نام برده اید اما من ِ کارگر وقتی مطلب را علیرغم طولانی تر شدنش بخاطر افشاگری شما علیه پنهان شدگان این و آن خانه و شورای عالی، که شما نیز پنهانشان می کنید، میخوانم وبه نکته ی نخست تان با دو جمله ی: ۱) آیا این ۴۵۰۰ تومان پول مفت است؟ ۲) یا تنها گوشه ی کوچکی از حقوق...، می رسم و می خوانم که نوشته اید: پاسخ من اولی است. در می مانم. دکترجان چند بار دیگر این قسمت را مرور می کنم ولی باز می مانم که بالاخره پاسخ شما کدام است، پول ِ مفت بودن ِ ۴۵۰۰ تومان
یا گوشه کوچکی از حقوق اقتصادی...؟

خود از من خواسته اید در بحث دخالت کنم و با بررسی نمونه های اطراف خود بیشتر توجه کنم، پس بی آنکه دلخور و عصبانی شوید و خیال کنید به دنبال علم کردن ِ بهانه ام لطفا" بگوئید در نکته دوم تان آنجا که نوشته اید: (آنها در مدت زمانی تقریبا" معین به بازار ِ بورس مراجعه می کنند (مثلا" در فاصله ی یکی دو هفته که در این میان انگیزه های روانی برای ترغیب فروش نیروی کار است) کارگزاران کجا به آنها محل میگذارند؟)) منظور شما چیست؟ آیا منظور ترغیب نیروی کار یا کارگران ِ سهامدار شده برای فروش سهامشان است یا ترغیب کارگران است به فروش نیروی کارشان؟
البته چنانچه همانطوری که پاراگراف آخر مقاله اتان بر اثر اشتباه چاپ خانه ای به سرِ ستون ِ سوم مقاله ای دیگر در صفحه ی دیگری چسبیده است، در این جا نیز به علت اشتباهات چاپی برایم چنین پرسشی پیش آمده است پیشاپیش عذرخواهی نموده و آخرین پرسش خویش را پس می گیریم و در باب نکته ی آخرتان می گویم: ما کارگران بارها و بارها در روزنامه ها به ستون یا جدول وضعیت بورس برخورد کرده ایم لیک هرگز گمان مبرید چنانچه دستی به اجبار در بورس نداشته باشیم که اکثرا" هم نداریم، بتوانیم راحت ستونهای شاخص، نوسان، و غیره را هضم کنیم.

در پایان ذکر چند نکته را خالی از لطف نمی بینم: نخست آنکه تعصب یا علاقه ای خاص به همه ی دانایانی که در این آب و خاک مانده اند و هوای سنگین و سربی حاکم بر اینجا را مثل ِ ما استنشاق می کنند و قبول دارند که همه ی آگاهی در نزد ِ همگان است، داریم و دارم و اگر این نبود هرگز اعتراضم را به نوشته تان نمود ِ مادی نمی بخشیدم و مثل هزاران نوشته ی پر غلط ِ دیگران ِ خود بزرگ بین و کانون عالم و عالمیان، از کنار آن می گذشتم. دوم آنکه در نوشته ام برای شما تخم لقی بر زبانم جاریست: (ما کارگران – ما کارگران). این تخم زشت و زیباست، زشت است که خود را دایه و وکیل ِ کارگران، بی اطلاع و انتخاب آنان می دانیم و زیباست اگر منظور رسیدن همه ی کارگران به این یا آن دانایی طبقاتی را که آرزومندیم ناخواسته و خواسته با این واژه بیان کنیم، که من این دومین علت ِ زیبا را چیره بر ذهن و روان ِ خویش می دانم، تا شما چه پندارید. و دیگر آنکه دکترجان شما اگر در بورس باخته اید در نگارش این مقاله برنده شده اید، زیرا کارگری آن را خوانده و با همه ی الکن بودن زبانش به دلیل نانوشتن حرفهایش دست به نوشتن برده و به نوعی شما وادارش کرده اید تا خود را بیازماید.
همانطور که می دانید در پروسه ی نگارش بی رزم و پیکار با واژه های بی جان که در ذهن نهفته اند، بیرون کشیدنشان از نهضت ِ ذهن برای پهن کردن بر روی کاغذ و جان دادن به آنها مُیسر نمی شود و این روند برای من دشوار است و اگر برای شمایان اینگونه دشوار نیست شاید از آن روست که: (کار ِ بْه کردن از پُر کردن است) و از این روست که شما می توانید خوب بنویسید.
امٌا شاقول ِ ما را اشتهایی دیگر است که تنها خوب نوشتن و خوب گفتن را سیر نمی شود. پس بهتر است نه به ((عباس آقا کارگر ایران ناسیونال)) بلکه برای عبدالله های کارگر ایران خودرو، قبل از آنکه در آب ِ نمک خوابانده گانی را در هنگامه ی ثبت ِ سند ِ ((کار ِ شایسته)) بر دوشهای خسته کارگران بنشانند! ((که این چاره برای حاکمان یُحتمل تر است)) به اعیان افشا کنید تا ارٌه از کوتاه قامتان بگیرند و شما را یار خویش بدانند نه رفیق قافله سالاران.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست