یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آفساید در درون دایره های نامرئی


رضا شهرستانی


• فیلم آفساید ساخته ی جعفر پناهی، آغازی نو، ظرفی نو، زمین بازی نو برای واژه/مفهوم آفساید است. حالا آفساید میتواند در دیالوگی شریک و درگیر شود که ربطی به فوتبال نداشته باشد. این ظرف جدید به معنی زبان زمان انسانِی است که میتواند با کمک واژه یا مفهوم آفساید که آفساید نیست با جهان پیرامون خود و با خود وارد دیالوگ شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۰۷


• مقدمه

  واژه یا مفهوم زمان بدون در نظر گرفتن ساختار، ساختار بدون در نظر گرفتن زبان و   زبان بدون در نظر گرفتن زمان، واژه ها و مفاهیمی غیر قابل تعریف هستند. شرط تولد زمان و زبان، ساختار است. ساختار خود تولد است.   تولد در ساختار اتفاق می‌افتد و ساختار در تولد اتفاق می‌افتد.   ساختار   تولدی است که در تولد اتفاق می‌افتد. انسان   تنها می‌تواند در زبان اتفاق بیفتد و زبان تنها می‌تواند در زمان اتفاق بیفتد.
به عبارت دیگر انسان زمانی است که در زبان چشم باز می‌کند و زبانی است که در زمان چشم باز می‌کند. با این وجود انسان هم زبان است و هم زبان نیست. انسان هم زمان است و هم زمان نیست.
  آمدم در باره‌ی آفسایدِ جعفر پناهی بنویسم، با زبان ، با مفهوم و واژه‌ی آفساید در حوزه ی زبان درگیرشدم.
  دیدم واژه‌ی آفساید   انسان حوزه ی زبان فارسی را به دو گروه عمده تقسیم کرده است.
  گروه اول :   با واژه یا مفهوم آفساید بیگانه‌اند، واژه ی آفساید   را نشنیده‌اند یا در باره آن نخوانده اند.
  گروه دوم : با واژه یا مفهوم آفساید آشنا هستند.
دیدم این دو گروه در دو ساختار در دو زبان‌زمان‌انسان بسر می‌برند.    گروه اول در زبان‌زمان‌انسانی به سر می‌برند که هنوز واژه یا مفهوم آفساید وارد حوزه‌ی   زبان فارسی نشده است و گروه دوم   در زبان‌زمان‌انسانی بسر می‌برد که این حوزه   با واژه‌ی آفساید آشنا است.
در بخش اول این مقاله به توضیح ادعای تقسیم بندی بالا خواهم پرداخت و در بخش پایانی به تاثیر گذاری آفساید جعفر پناهی در حوزه ی زبان خواهم پرداخت. نگاه و نقد فیلم آفساید را موکول به آینده می‌کنم.
  و اما همزمان که این مقاله داشت برای به جایی رسیدن از در و دیوار بالا می رفت واژه‌ی خود ساخته‌ی زمان‌زبان‌انسان   در میان سردرگمی‌های این مقاله خود را به من و   به این مقاله تحمیل کرد. تا آمدم به خود بجنبم دیر شده بود. به هر کجای این مقاله، حتی به مقدمه که سر می‌کشیدم با واژه/مفهوم   زبان‌زمان‌انسان روبرو می‌شدم. زبان‌زمان‌انسان به طنابی تبدیل شده بود که ادعا می‌کرد   این مقاله می‌تواند با کمک آن صاحب دست و پایی شده از دیوار چند صفحه‌ی سفید   بالا رفته و با چند صفحه‌ی   سیاه   برود برای خودش بالای بام بنشیند و به کبوتر بازی بپردازد.
شاید این مقاله در درون فضا/متنی جای بگیرد که برای رسیدن به تعریفی از پدیده ای به نام   انسان و ساختاری   که او در آن نفس می‌کشد، تکیه‌ی نگاهش را   رو به سوی زبان دارد.
 
 
• زبان‌زمان‌انسان

  اگر ما آدمهای حاضر در حوزه زبان فارسی را دایره‌ی کلان بنامیم، با تکیه به واژه/مفهوم آفساید،   با   دو دایره در درون دایره ی کلان روبرو خواهیم بود. دایره‌ی اول، دایره ای   که   زبان ‌زمان ‌انسان را که نمی‌داند آفساید چیست را   درخود جای می‌دهد و دایره‌ی دوم، دایره‌ای   که زبان‌زمان‌انسان را در خود جای می‌دهد که می‌داند آفساید چیست. این دو دایره با وجود اینکه در درونِ دایره ی کلانِ حوزه‌ی زبان فارسی قرار دارند، امکان ارتباط و دیالوگ با تکیه به واژه یا مفهوم آفساید را ندارند.   به عبارت دیگر با ورود واژه و مفهوم آفساید ما شاهد شقه شدن   انسان در حوزه‌ی زبان هستیم. بر اساس این تقسیم بندی و در آغاز ورود جدی این واژه ما در نهایت با   زیان‌زمان‌انسانی روبرو هستیم که زبان‌زمان‌انسان دایره‌ی کلان هست و نیست. هست به خاطر اینکه او ریشه در زبان‌زمان‌انسان دایره کلان دارد و نیست چرا که با تکیه به واژه و مفهوم و در نهایت ساختار جدید قادر به دیالوگ‌ با زبان‌زمان‌انسان دایره‌ی کلان نیست.
"ندانستن یا عدم شناخت" در درون دایره ای که نمی‌دانند آفساید چیست نسبی است. در درون این دایره   ما با دوایر متعددی روبرو هستیم. هر چه ما به دایره‌ی مرکزی نزدیک می‌شویم این عدم شناخت یا بیگانگی با مفهوم و واژه‌ی آفساید عمیق تر می‌شود. تا جایی که درمرکزی ترین دایره‌های   این دایره، می‌توان   با زبان‌زمان‌انسان قبل از ورود واژه/مفهوم آفساید در زبان فارسی روبرو شد.  
"دانستن" در درون دایره ای که می‌داند آفساید چیست نیز نسبی است.    نسبیتی که به زایش خرد دایره هایی در درون این دایره هم منجر می‌شود. هر چه ما به درون دایره‌های مرکزی این دایره   نزدیک می‌شویم، تعداد زبان‌زمان‌انسان درون   این دایره کم و   شناخت آنها   از واژه یا مفهوم آفساید عمیق تر و پررنگتر می شود. در مرکزی ترین این دایره ها ما با زبان‌زمان‌انسانی روبرو هستیم که زبا‌ن‌زمان‌انسانِ قبل از ورود واژه/مفهوم آفساید در حوزه‌ی زبان فارسی است. این زبا‌ن‌زمان‌انسانِ هم فارسی زبان است و هم فارسی زبان نیست. فارسی زبان است به خاطر اینکه ریشه در دایره‌ی کلان دارد و فارسی زبان نیست   به خاطر اینکه با دایره کلان نمی‌تواند بر پایه واژه/مفهوم آفساید با زبان‌زمان‌انسان این دایره که فارسی زبان است، وارد دیالوگ شود.
اگر ما   دایره دوم را   دایره ی خود بنامیم، حرکت ازدایره اصلی به سوی دایره های مرکزی، حرکت به سوی شکل دهی خودی است که در نهایت خود دایره ی خودی نیست. دایره/دایره های مرکزی درون دایره ی خود،   امکان دیالوگ با تکیه با واژه یا مفهوم افساید را نه تنها با دایره ی کلان که با دایره   ی خودی هم تا حدود زیادی از دست   می‌دهد.
  به عبارت دیگر ما با   در درون هر کدام از این خرد‌دایره ها با ساختار زبا‌ن‌زمان‌انسانِ منحصر به فردی روبرو هستیم که زبا‌ن‌زمان‌انسانِ دایره ی همسایه هم هست و هم نیست. هست چرا که ریشه و تاریخ در دایره های همسایه و حتی دایره کلان دارد و نیست چرا که زبا‌ن‌زمان‌انسانِی است که زبا‌ن‌زمان‌انسانِ دایره های همسایه نیست. زمان‌زبان‌انسان درون دایره‌ی مرکزی به هویتی می‌رسد که هویت دیروز نیست.  
  اگر ورود واژه ی آفساید به حوزه ی زبان فارسی را تولد زمان/زبان متکی به این واژه و   در حوزه ی زبان فرض کنیم دایره های درون این دایره به سویی حرکت می کنند که در نهایت دیگر قابل تجزیه نیست.  
 
 
• هویت در درون دایره های نامرئی

  ما هر چه به دایره ی مرکزی گروهی که می دانند آفساید چیست نزدیک می شویم، آفساید در تعیین هویت زبان‌زمان‌انسان حاضر در دایره‌ی مرکزی    نقش بیشتری را به عهده می‌گیرد. تا جایی که شناخت   واژه ی یا مفهوم آفساید در درون دایره‌ی مرکزی   برای زبان‌زمان‌ به هویت تبدیل می‌شود. شناخت در درون ساختاری که   تاحدودی بر اساس   واژه/مفهوم آفساید شکل گرفته است تبدیل به مشروعیت می شود، شغل می شود، موقعیت اجتماعی/اقتصادی می شود. به عبارت دیگر در یک روند شناخت تبدیل به هویت و هویت مشروعیتی را رقم می زند که با هویت او و دانش او در مورد واژه یا مفهوم آفساید گره خورده است.   یک داور حرفه ای مسابقه ی فوتبال، داور حرفه ای مسابقه‌ی فوتبال است.(هویت).   این هویت، به یک داور مسابقه ی فوتبال این مشروعیت را می‌دهد که در درجه‌ی اول خود را داور مسابقه ی فوتبال به خود و دیگران معرفی کند و در درجه ‌ی دوم   این هویت در درون یک ساختار مشخص مشروعیتی را به همراه دارد. بر اساس این هویت او از مشروعیت کافی برخوردار است تا بتواند   یک مسابقه‌ی فوتبال را داوری کند. بخشی از این هویت و مشروعیت مدیون دانش و یا دانسته ی او در باره ی   واژه یا مفهوم آفساید است. البته این هویت در متن   و ساختاری که دایره ای که می دانند آفساید چیست، معنی پیدا می کند.چرا که تنها در درون این متن است که ساختارهای لازم   برای به   واقعیت رسیدن یک مسابقه ی فوتبال موجود است. به نسبت جا افتادگی این ساختار هویت و مشروعیت داور   این مسابقه یا متحصص این حوزه هم بر رنگتر یا کم رنگتراست. ولی این هویت در درون دایره ی   که نمی داند فوتبال چیست نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. چرا که عدم نبود واژه/مفهوم آفساید به معنی نبود ساختارهای لازم برای ماده شدن هویت و مشروعیتی است که یک داور مسابقه ی حرفه ای در چارچوب ساختار مناسب از آن برخوردار است. فرض کنیم که یک داور حرفه ای مسابقه ی فوتبال به سرزمینی مهاجرت کند   که   ساختارهای لازم برای بازی فوتبال را نداشته باشد. آنچه که این داور در محیط جدید با آن روبرو خواهد بود بحران هویت است. به عبارت دیگر او نمی تواند با تکیه به هویت و دانسته هایش در مورد فوتبال خود را برای دیگران تعریف کند. به علت عدم وجود ساختارهای لازم که ریشه در واژه/مفهوم آفساید دارند، تخصص و شناخت او از واژه/مفهوم آفساید نمی تواند کاربردی داشته باشد. در نبود ساختارهای لازم مشروعیت متکی به هویت هم نمی تواند موضوعیت داشته باشد.


• مرزهای نامرئی و عبور ناممکن

اگر ما زبان‌زمان‌انسان دایره ای را ما قبل مدرنیته فرض کنیم و زبان‌زمان‌انسان دایره ی دیگری را مدرنیته، سوال کلیدی اینجا است که آیا مدرنیسم قادر به از بین بردن فاصله ی این دو زبان‌زمان‌انسان است یا خیر؟ آیا با کمک مدرنیسم می توان زبا‌ن‌زمان‌انسانِ را از دایره ی پیشامدرن بلند کرد و آورد و در دامن دایره ی مدرنیته کاشت یا نشا کرد؟ آیا ما با کمک مدرنیسم می توانیم شاهد جابجایی زبا‌ن‌زمان‌انسانِ ماقبل مدرنیته و ورود او به درون دایره‌ی مدرنیته باشیم؟
آنچه در اینجا ضرروری است که کوتاه به آن اشاره ای داشته باشم این است که   یکی از علل عدم درک زبان‌زمان‌انسان پیشامدرن از خود، وجود مدرنیسم است. حضور مدرنیسم در کوچه و خیابان جوامع پیشامدرن، به مثابه چشم بندی عمل کرده است که شانس دیده شدن خود را، ازاین زبان‌زمان‌انسان سلب کرده است.   در واقع مدرنیسم قادر است که زبا‌ن‌زمان‌انسانِ دورترین دایره ها را ظاهرا در زیر سقف یک خیابان، شهر، کوچه یا خانه جمع کرده تا جایی که زبا‌ن‌زمان‌انسانِ از دایره های مختلف می توانند بدون کمترین مشکلی به هم دست بدهند از خوبی یا بدی هوا بگویند، در باره ی آخرین پدیده های الکترونیک صحبت کنند، در یک روز مشخص و شناسنامه دار در یک سال مشخص ،   ساعت و ثانیه ی مشخص در زیر یک سقف ، در زیر سقف یک شهر، یک کوچه، یک خیابان، در زیر سقف یک مهمانی گونه هم را ببوسند هم دیگر را به علامت دوستی در بغل بفشارند و همزمان در دو زبا‌ن‌زمان‌انسانِ متفاوت و به شدت دور از هم و در یک فاصله ی چند صد ساله از هم نفس بکشند. شاید با کمک مدرنیسم بتوان دور نزدیک را در آغوش گرفت ولی مدرنیسم امکان هم آغوشی نزدیکِ دور را به ما نمی دهد.     به عبارت دیگر مدرنیسم قادر است   زبان‌زمان‌انسان مدرنیته را در آغوش زبان‌زمان‌انسان ماقبل مدرن بیندازد( مثلا با کمک یک پرواز چند ساعته)   ولی چیزی که از توان مدرنیسم خارج است هم آغوش کردن این دو زبا‌ن‌زمان‌انسانِ است. به عبارت دیگر مدرنیسم در بهترین حالتها دوچرخه ای است در زیر پای   زبا‌ن‌زمان‌انسانِ   ماقبل مدرنیته. پرواز به سوی مدرنیته عملی نیست. تنها می توان به سوی مدرنیته دوچرخه سواری کرد.  
آنچه مدرنیسم در اختیار ما می گذارد لمس و حضور فیزیکی طرفی است که در قرن دیگری به سر می برد. گر چه مدرنیسم امکان جمع شدن فیزیکی آدمهای این دایره ها را در زیر یک سقف شهر یا روستا فراهم کرده با این وجود فاصله ی این دو همچنان موجود است. پیشامدرن می تواند با مدرنیته دست بدهد، مدرنیته را ببوسد ولی پیشامدرن نمی تواند مدرنیته را لمس کند حتی اگر دست مدرنیته را در دست داشته باشد.  
 
 
• حضور واژه‌ی آفساید در متنی که آفساید نیست

  مفهوم و واژه‌ی آفساید مثل همه ی واژه ها و مفاهیم زبا‌ن‌زمان‌انسانِ حوزه ی زبان فارسی تنها در درون یک ساختار با سلسله مراتب مشخص،دارای مشروعیت کاربردی است.   تنها در درون این جایگاه مشخص است که واژه/مفهوم آفساید مشروعیت حضور را پیدا می کند. هویت   و مشروعیت بکار گیری در مورد واژه‌ی آفساید با فوتبال گره خورده است.
بر این اساس واژه و یا مفهوم آفساید می‌تواند انتظار داشته باشد که سر و کله اش در یک مقاله ی ورزشی و یا در دیالوگ بعد از یک مسابقه‌ی فوتبال پیدا شود. به عبارتی دیده شدن یا بکارگیری واژه‌ی آفساید از پیش تعیین شده و قابل پیش بینی است.. آفساید در درون یک ساختار مشخص متولد و در درون همان ساختار اسیر و زندانی می‌شود.   پیدا شدن سر و کله‌ی   واژه/مفهوم آفساید در یک گزارش فرستاده و یا نوشته از جبهه جنگ امری غیر منتظره، فاقد مشروعیت و غیرممکن به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر هر واژه/مفهوم در درون زمین بازی بزرگ زبان، دارای یک رل مشخص، دارای فضایی مشخص برای بروز را داراست.   اتفاق مهم زمانی روی می‌دهد که واژه یا مفهومی، از قفس تعیین شده پا به بیرون می‌گذارد از ساختار تعیین شده پا به بیرون می‌گذارد و در جهتی نو، در ظرفی نو، در محدوده ای نو دارای مشروعیتی نو می شود. فرار واژه ها از دامن ساختار به ایجاد ساختاری دیگر و در نهایت منجر به ظهور زمان‌زبان‌انسانی جدید می‌شود. این فرار بسیار با شکوتر از ترقه بازی های لحظه ی سال تحویل و یک نوع فرار از   Alcastaz   است.
زایش در سمتی نو برای واژه ی آفساید در حوزه ی زبان فارسی نه با کمک   شعر یا داستان که در حوزه ی سینما اتفاق می‌افتد. البته در نبود ادبیات متفکر در حوزه ی زبان فارسی، این سینما و سینما گران هستند که زمین‌های بازی جدید   و فضاهای تازه را برای   زبا‌ن‌زمان‌انسانِ   این حوزه ی زبانی به ارمغان می آورد. فرار واژه/مفهوم گاو با کمک گاو داریوش مهرجویی بسیار با شکوه و داشتنی است. فرار گاو به سوی گاوی که گاو نیست.
فیلم   آفساید ساخته‌ی جعفر پناهی، آغازی نو، ظرفی نو، زمین بازی نو برای واژه/مفهوم   آفساید است. حالا آفساید می‌تواند در دیالوگی شریک و درگیر شود که ربطی به فوتبال نداشته باشد. این ظرف جدید به معنی زبا‌ن ‌زمان ‌انسانِی   است که می‌تواند با کمک واژه یا مفهوم آفساید که آفساید نیست با جهان پیرامون خود و با خود وارد دیالوگ شود. واژه/مفهوم آفساید سازنده ی هویت و مشروعیتی جدید ( برای جعفر پناهی) است که ربطی به بازی فوتبال ندارد.
  آنچه جعفر پناهی بدان دست یافته بی تردید ارائه ی تصویر جدیدی از کلمه یا مفهوم   آفساید است که ربطی به بازی فوتبال ندارد.  
اتفاقا پرداخت به مسئله‌ی زبا‌ن‌زمان‌انسانِ درگیری جعفر پناهی در فیلم آفساید هم هست. آفساید جعفر پناهی تلاشی برای به تصویر کشیدن دو   زبا‌ن‌زمان‌انسانِ است.از یک طرف ما شاهد تصویر   زبا‌ن‌زمان‌انسانِی هستیم   که مرد است و هویت و مشروعیت ساختار مردانه اش را می توان در خیابان، در حضور پر شمارش در استادیومهای ورزشی و حتی در فضا شنید   و حس کرد. این   زبا‌ن‌زمان‌انسانِ در فیلم آفساید دارای لهجه، لکنت زبان و به شدت شهرستانی است. او قدرت دفاع از ساختار خود را با تکیه به دیالوگ و واژه از دست داده است. پا به پا   و در درون این ساختار ما شاهد تولد زمان زبان انسانی هستیم که حضورش هنوز آفساید محسوب می‌شود. با این وجود این زبا‌ن‌زمان‌انسانِ شاهد تولد مشروعیت و هویتی است آینده دار. حضور او در خیابان، حضور او در زبان، حضور او حتی در اسارت حضوری پر هیاهو، شاداب و دینامیک است. این زبا‌ن‌زمان‌انسانِ در محدوده ای کوچک شروع به چیدن مهره ها و بازی خودش کرده است. تصویر این زبا‌ن‌زمان‌انسانِ در آفساید جعفر پناهی حضور امید است. تولدی در ساختاری نو، تولدی در زمانی نو، زبانی نو و در نهایت انسانی نو. زمان‌زبان‌انسانی   که مرد نیست.
 
رضا شهرستانی
www.ravaq.com
۲۰۰۷-۰۱-۲۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست