روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ بهمن ۱٣٨۵ -
۲٣ ژانويه ۲۰۰۷
روی اهرم های قدرت باید مانور داد!
تهدید حمله نظامی آمریکا به ایران اگرچه یک عملیات روانی است ولی احتمال ناچیز آن را هم نباید نادیده گرفت
اجرای قابل قبول لایحه بودجه باید در نظر گرفته شود
نقطه های امید در لایحه بودجه ٨۶
دلیلی ندارد بر تغییر ناپذیربودن راهکارها و سیاست های اجرایی پافشاری کنیم
پروژه تحریک های قومی و مذهبی در سطح منطقه
وصیتنامه بقائی کجاست
حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در سرمقاله دیروز این نشریه با عنوان: جنگ در راه است؟! نوشته است:
آیا آمریکا در تدارک حمله نظامی به ایران است؟ مقامات رسمی آمریکا به این سوال پاسخ منفی می دهند و بر ضرورت راه حل های دیپلماتیک برای حل مناقشات فیمابین اصرار می ورزند اما در همان حال برخی از آنان تاکید می کنند که حمله نظامی نیز به عنوان یک گزینه روی میز سیاست پردازان و تصمیم گیرندگان این کشور وجود دارد!
از آنجا که میزان توجه و اهمیت دادن به یک احتمال به میزان اهمیت موضوع مورد احتمال بستگی دارد، کمترین احتمال حمله نظامی نیز باید جدی گرفته شود و نباید از آمادگی های لازم برای روز حادثه هرچند که احتمال وقوع آن بسیار اندک و ناچیز باشد، غفلت کرد. اما بسیاری از شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارند که آمریکا و متحدانش بعد از ناکامی های پی درپی در منطقه، مخصوصا شکست قطعی و اعتراف شده آنها در عراق، لبنان و فلسطین، برای وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به پذیرش خواسته ها و مطالبات غیرقانونی و باج خواهانه خود دست به عملیات روانی گسترده و پرحجمی زده اند و از احتمال حمله نظامی به عنوان یک تهدید و با هدف پشتوانه این عملیات روانی بهره می گیرند.
مروری گذرا به چالش پردامنه ایران و آمریکا به وضوح نشان می دهد که آمریکایی ها طی ٣ سال گذشته و در جریان پرونده هسته ای کشورمان همواره از احتمال حمله نظامی به ایران با عنوان یکی از گزینه های پیش روی یاد کرده اند تا آنجا که در فوریه سال ۲۰۰۴، برخی از مقامات نظامی اسرائیل و سیاستمداران ارشد آمریکایی به طور مشترک از طرحی یاد کردند که پنتاگون برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران تدارک دیده و در دست اجرا دارد! و تونی بلر نخست وزیر انگلیس در مصاحبه اختصاصی با آسوشیتدپرس ایران را از پافشاری بر فعالیت هسته ای خود بر حذر داشته و به طور ضمنی تهدید کرد که بعید نیست نتیجه این پافشاری، آتش جنگ جدیدی در منطقه را به دنبال داشته باشد!
روز پنج شنبه هفته گذشته رابرت گیتس وزیر دفاع جدید آمریکا که بعد از شکست بوش در انتخابات میان دوره ای آمریکا و برکناری اجباری دونالد رامسفلد از این سمت جایگزین وی شده است در اولین سفر کاری خود به خاورمیانه و در جمع خبرنگاران در منامه پایتخت بحرین، اعتراف کرد که هدف اصلی آمریکا از فشارهای اخیر، وادار کردن ایران به مذاکره است. وی گفت: در حال حاضر ایران هیچ نیازی به مذاکره با آمریکا ندارد بنابراین اگر قرار باشد براساس توصیه گزارش مشترک بیکرـ همیلتون با ایران به مذاکره بنشینیم، فقط باید از ایران بخواهیم که فلان اقدام را انجام ندهد و یا در فلان پروژه منطقه ای با ما همکاری کند. وزیر دفاع آمریکا در ادامه این گفت وگو افزوده بود: در این شرایط مذاکره ما با ایران چیزی شبیه التماس کردن خواهد بود.
وی با ترسیم این تابلو از موقعیت کنونی ایران و آمریکا در منطقه اعتراف کرده بود که مقصود نهایی از فشارها و تهدیدهای اخیر، تقویت موضع آمریکا در ادامه چالش دیپلماتیک با ایران است .روز شنبه ۲۰ ژانویه ـ ٣۰ دی ماه ـ وین وایت کارشناس ارشد امور خاورمیانه که تا مدتی قبل این سمت را در وزارت خارجه آمریکا برعهده داشت طی مصاحبه ای به طور تلویحی بخش دیگری از این عملیات روانی را فاش ساخت. اظهارات وی در بخش های خبری شبکه های تلویزیونی آمریکایی و اروپایی به طور کامل منعکس شد اما، رادیوهای فارسی زبان بیگانه و برخی از شبکه های عرب زبان، فقط این بخش از سخنان وی را برای مخاطبان منطقه ای خود منتشر کردند که گفته بود چیزی به عنوان حملات نظامی گزینشی وجود نخواهد داشت بلکه اهداف متعددی هستند که مورد حمله قرار خواهند گرفت . این در حالی است که وین وایت از طرحی سخن گفته بود که سال گذشته در جلسه مشترک دولت و ارتش آمریکا مطرح شده و به دلیل عواقب خطرناک آن برای آمریکا، کنار گذارده شده بود. وین وایت می گوید طرحی که من سال گذشته دیدم دربرگیرنده حمله به مواضع جنگی و دفاعی دریایی از جمله زیردریایی ها، کشتی ها و همچنین زیر آتش گرفتن تاسیسات موشکی ایران بود ولی در همان زمان اطلاعاتی درباره عواقب خطرناک این حمله و مشکلات فراوانی که پیش روی آمریکا خواهد بود در اختیار جرج بوش قرار گرفت و تصمیم گیرندگان آمریکایی را منصرف کرد .وین وایت می افزاید: مقامات آمریکایی می دانند در موقعیتی نیستند که جنگ دیگری را در منطقه تجربه کنند.
سناتور راید رهبر حزب دموکرات در مجلس سنای آمریکا که حزب وی بعد از انتخابات میان دوره ای اخیر، اکثریت مجلس نمایندگان این کشور را برعهده دارد درباره قطعنامه ای که این حزب برای تصویب در دستور کار خود دارد می گوید: اگرچه احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران وجود ندارد و دولت بوش این احتمال را منتفی اعلام کرده است ولی این حمله در صورت وقوع به اندازه ای برای آمریکا فاجعه آمیز و هولناک خواهد بود که برای پیشگیری از کمترین احتمال آن نیز، تصویب این قطعنامه را ضروری تشخیص داده ایم . به موجب این قطعنامه، جرج بوش موظف است قبل از هرگونه اقدام نظامی علیه ایران، از کنگره اجازه بگیرد.
در همان حال نانسی پلوسی رئیس جدید مجلس نمایندگان آمریکا از حزب دموکرات با اشاره به این قطعنامه و ضرورت آن گفته بود: به جرج بوش اجازه نمی دهیم که با حمله به ایران فاجعه جدیدی برای آمریکا رقم بزند و در پاسخ این سوال که چرا با اعزام ۲۵ هزار سرباز تازه نفس به عراق مخالفتی نکرده اید، اعلام داشته بود: جرج بوش می داند تا زمانی که جان سربازان آمریکایی در عراق در خطر باشد، دموکرات ها بودجه این جنگ را قطع نمی کنند بنابراین بوش با اعزام سریع نیروی جدید قصد داشته که دموکرات ها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد ولی ما اجازه نمی دهیم با برپایی جنگ جدید، بیش از این از جان سربازان آمریکایی برای اهداف سیاسی خود استفاده کند .
آنچه عملیات روانی اخیر را شدت بخشیده است، اعلام راهبرد جدید آمریکا در عراق و بازداشت ۵ تن از کارکنان دولت جمهوری اسلامی ایران در اربیل است. برخی از صاحبنظران، این اقدام دولت بوش را نشانه ای از تصمیم آمریکا به رویکرد نظامی علیه ایران تفسیر کرده اند و کاندولیزا رایس یک روز بعد از بازداشت کارکنان کنسولگری ایران در اربیل اعلام کرد که این اقدام با موافقت مستقیم بوش صورت گرفته است ولی چند ساعت بعد سخنگوی کاخ سفید بدون اشاره به رایس، اظهارات وی را تکذیب کرد. و اما از سوی دیگر بسیاری از صاحبنظران نیز معتقدند که بازداشت ۵ دیپلمات ایرانی قبل از آن که آغاز یک رویکرد جدید تلقی شود، نوعی دلجویی آمریکا از برخی کشورهای عربی منطقه است که نشانه هایی از تسلیم بوش در برابر خواست اکثریت مردم عراق را احساس کرده و از تشکیل یک حکومت اسلامگرا در کنار ایران به شدت نگرانند. سفیر یکی از این کشورهای عربی در آمریکا، طی ملاقاتی با رایس اعلام کرده بود شواهد و اطلاعات ما نشان می دهد بوش به این نتیجه رسیده است که چاره ای جز کنار آمدن با اکثریت مردم عراق ندارد و سکوت او در جریان اعدام صدام ـ که می توانست از آن جلوگیری کند ـ نوعی باج دادن به دولت کنونی عراق و ایران تلقی می شود و…
و بالاخره، اگرچه همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که تهدید حمله نظامی آمریکا به ایران یک عملیات روانی است ولی همانگونه که در آغاز این نوشته اشاره شد، این احتمال را ـ هرچند اندک و ناچیز ـ نباید نادیده گرفت و مسئولان جمهوری اسلامی ایران ضمن فراهم آوردن تمامی امکانات و آمادگی های لازم برای روز احتمالی حادثه ـ که خوشبختانه این آمادگی و هوشیاری هم اکنون فراهم است ـ باید روی اهرم های قدرت ایران اسلامی نیز مانور داده و اتمام حجت کنند. آمریکا امروزه در ضعیف ترین دوران حاکمیت خود قرار دارد. عراق به باتلاقی برای هلاکت نظامیان آمریکایی تبدیل شده است، نارضایتی در میان مردم و حتی ارتش آمریکا از طولانی شدن جنگ عراق همه روزه ابعاد گسترده تری می گیرد. پیروزی حزب الله در جنگ ٣٣ روزه لبنان ـ که نمادی از قدرت ایران اسلامی است ـ و زلزله سیاسی و نظامی در اسرائیل غیرقابل انکار است و…
باید به آمریکایی ها تفهیم شود که اگر احتمالا دست به حماقت بزنند چه عواقب هولناکی در انتظار آنها و متحدانشان خواهد بود. نظامیان آمریکایی در شرق و غرب ایران در تیررس ما قرار دارند، اسرائیل با انبوه موشک های شلیک شده از ایران به یک جهنم سوزان برای صهیونیست ها ـ قبل از ورود آنها به جهنم واقعی ـ تبدیل خواهد شد. از ٣۰ میلیون بشکه تولید نفت روزانه اوپک، نزدیک به ۲۴ میلیون بشکه آن از تنگه هرمز می گذرد. برخی از کشورهای عرب منطقه که حیاط خلوت آمریکا تلقی می شوند نه فقط با بحران بزرگ اقتصادی و اجتماعی روبرو خواهند شد، بلکه موجودیت آنها در خطر جدی قرار خواهد گرفت… مردم هوشمند و با فرهنگ مصر، اردن، بحرین و بخش گسترده ای از عربستان بحران نظامی در منطقه را بهترین فرصت برای انتقام از دولت های وابسته خود تلقی می کنند و… البته آمریکایی ها پیش از این در جریان جنگ ٨ ساله طعم تلخ مقابله نظامی با ایران را چشیده اند. در آن هنگام، ایران اسلامی کشوری بود تازه از انقلاب برخاسته و با امکانات و توانمندی های محدود و امروز…
اجرای قابل قبول لایحه
روزنامه اعتماد ملی با عنوان پایبند باشیم نوشته است:
بررسی ارقام کلان لایحه بودجه سال ٨۶ و مقایسه آن با ارقام مندرج در لایحه بودجه سال ٨۵ از تعدیل دیدگاه ها و نگاه های افراطی تصمیم گیران اقتصادی دولت نهم خبر می دهد.این تعدیل دیدگاه ها و پذیرفتن نظرات کارشناسان اقتصادی و هشدارهای نمایندگان مجلس چه از سر جبر زمانه باشد و چه از سر اختیار، می تواند تبعات منفی کمتری برای اقتصاد ایران به همراه داشته باشد که از این منظر باعث خوشحالی است.
اگرچه رقم کلی لایحه بودجه سال ٨۶ نسبت به سال جاری رشدی در حدود ۰۲ درصد را تجربه کرده است و حجم بودجه شرکت های دولتی ۲۲درصد افزایش نشان می دهد اما سایر ارقام بودجه اعم از کاهش هزینه های جاری، پیش بینی قیمت هر بشکه نفت در سطح ٣٣,۷ دلار و کاهش مصارف ارزی، نویددهنده بازگشت دولت به احکام برنامه چهارم توسعه است.
البته بررسی دقیق تر بودجه نیازمند فرصت بیشتری است تا با ورود به جزئیات آن بتوان به طور دقیق تری نسبت به تبعات اجرای آن در اقتصاد کشور نظر داد.
اما مهم تر از بررسی جزئی و دقیق لایحه بودجه سال ٨۶، پایبندی دولت به آمار و ارقام و مندرجات لایحه بودجه سال ٨۶ است.
اگر دولت روی کاغذ توانسته است با رعایت خط قرمزهای کارشناسان اقتصادی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بودجه ای قابل قبول تر از لایحه سال گذشته ارائه کند اما این ابتدای ماجرای بودجه است.
مهم تر از تدوین بودجه منطقی، اجرای دقیق آن با کمترین انحراف از احکام آن است، اگر قرار باشد دولت نهم رویه ای همچون سال جاری را در پیش بگیرد و کوتاه زمانی پس از تصویب لایحه بودجه سال ٨۶، لوایح متممی را به مجلس ارائه کند که اساساً تمام ویژگی های مثبت لایحه اولیه را از بین ببرد، دقت بر سر تدوین بودجه منطقی و رعایت تذکرات و هشدارهای اقتصادی دلسوزان فایده ای در بر نخواهد داشت.
دولت نهم در یک سال گذشته بیش از چهار لایحه متمم به مجلس برده است که با جمع کردن ارقام این چهار لایحه متمم، به لایحه بودجه ای تمام عیار و مستقل دست می یابیم. لایحه بودجه کل کشور در سال ٨۶، لایحه ای قابل قبول تر از بودجه سال جاری است اما مهم تر از این، اجرای قابل قبول و دقیق لایحه ای است که قانون خواهد شد.
در این میان نقش مجلس هفتم در نظارت بر دولت و مخالفت با لوایحی که آثار مثبت بودجه ٨۶ را کمرنگ می کند، حیاتی و اساسی است.
هرچند دولت و مجلس این روزها کمتر نسبت به آثار مصوبات بودجه ای خود در سال گذشته اعتراف می کنند اما این نقش غیرقابل انکار است و همین نقش غیرقابل انکار، وظیفه ای برای دولت و مجلس رقم می زند تا لایحه بودجه ٨۶ را دقیق بررسی و اجرا کنند.
نقطه های امید در لایحه
روزنامه جام جم هم با عنوان نقطه های امید در لایحه بودجه ٨۶ نوشته است:
سرانجام پس از مدتی گفتگو و کشمکش بین مجلس و دولت، روز گذشته لایحه بودجه ٨۶ از سوی رئیس جمهور به مجلس تقدیم شد.
علی رغم پیش داوری های ناامیدکننده درخصوص بودجه ۶٨، گزارش دو ساعته رئیس جمهور به مجلس، مشتمل بر نکات امیدبخش بود که اهم این نکات به شرح زیر است:
۱ـ محاسبه قیمت نفت در بودجه ٨۶ بر مبنای نفت بشکه ای ۰۷,٣٣ دلار، علی رغم برخی اظهارنظرها، اقدامی عاقلانه و نزدیک به واقعیت است. توضیح آن که گفته می شد دولت، بودجه را بر مبنای نفت بشکه ای ۴۵ دلار به مجلس می آورد.
۲ـ نبود رشد چشمگیر در بودجه ٨۶، از دیگر نکات مثبت گزارش رئیس جمهور است. براساس این گزارش، بودجه عمومی دولت در سال ٨۶، تنها ٣,۶ درصد رشد داشته است که این رشد، بیشتر در بخش بودجه عمرانی به چشم می خورد. مبلغ ۵۹ هزار میلیارد تومان به ۶۱ هزار میلیارد تومان رسیده است.
این رشد بسیار اندک بودجه عمومی می تواند کاهش هزینه های غیرضروری دولت، کاهش نقدینگی و کاهش تورم را به دنبال داشته باشد. لازم به توضیح است که بودجه کل کشور، ۱۱,۶ درصد رشد داشته که این رشد مربوط به شرکتهای دولتی بوده و به معنای افزایش فعالیت های این شرکتها و درآمد دولت خواهد بود.
٣ـ نسبت بودجه عمرانی به بودجه کل، ۲٨,۵ درصد منظور شده و مفهوم آن، این است که نسبت به سال ٨۵، سهم بودجه عمرانی در بودجه کل کشور افزایش یافته است. همچنین نسبت بودجه عمرانی به بودجه هزینه ای نیز افزایش یافته که این مساله نیز از نکات مثبت و امیدوارکننده بودجه ٨۶ است.
۴ـ کاهش میزان استفاده از حساب ذخیره ارزی در بودجه ٨۶ به میزان ٣٨ درصد، نشانگر درک واقعیت های موجود از سوی دولت است و این نیز از نکته های امیدبخش بودجه ٨۶ محسوب می شود.
۵ـ نرخ تبدیل ارز خارجی به ریال در بودجه از ٨۹۵۰ ریال در بودجه ٨۵ به ٨۹۰۰ در بودجه ٨۶، موضوعی است که دربرگیرنده آثار جدی ضدتورمی است.
۶ـ ناگفته های بودجه ٨۶ در گزارش رئیس جمهور، از جمله نحوه شفاف شدن توزیع بنزین و نیز نحوه هدفمندکردن یارانه ها و همچنین موضوع نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولت، همچنان نیازمند پاسخ است.
نتیجه: واقع بینی دولت و مجلس در درک شرایط سیاسی اقتصادی و اجتماعی کشور، این امید را در دلها زنده کرده است که کارآمدی دولت و مجلس اصولگرا می تواند فضای بدبینانه ای را که هم اکنون رسانه های خارجی و برخی رقبای کم انصاف داخلی، به آن دامن می زنند، به فضای همدلی و امید و ترسیم افقی روشن فراروی مردم عزیز کشورمان بدل کند.
عدم پافشاری بر تغییرناپذیربودن راهکارها
روزنامه آفتاب با عنوان پرونده هسته ای و درسی از عاشورا نوشته است:
بررسی پرونده هسته ای ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی و پس از آن شورای امنیت به گونه ای بوده است که در زورگویانه بودن برخی اقدامات طرفهای مذاکره ایران، هیچ تردیدی باقی نمی گذارد. البته این سخن، به معنای بی اشتباه بودن رفتار مردان هسته ای ایران و با دقت عمل کامل تریبون داران و صاحب منصبان کشوری نیست و نمی توان تأثیر منفی برخی اظهارات بر این روند را نادیده گرفت. به عبارت دیگر روند بررسی پرونده هسته ای ایران در این عبارت مختصر قابل توصیف است که برخی قدرتهای جهانی، از ابتدا به دنبال محروم ساختن ایران از یک حق مسلم خود بودند و متأسفانه برخی اظهارات و اقدامات داخلی نیز کار دشمنان ایران را برای کسب همراهی تعداد دیگری از کشورها آسان کرد.
شاید همین احساس زورگویی جهانی و نیز نگرانی از برخی رفتارهای داخلی بود که اکثریت قابل توجهی از مردم ایران و فعالان سیاسی ـ وابسته به گرایشهای گوناگون ـ را قانع کرد که از یکسو بر حق ایران برای دسترسی به تکنولوژی صلح آمیز هسته ای تأکید کنند و از سوی دیگر، دقت و هوشمندی دیپلماتهای ایرانی و دست اندرکاران پرونده هسته ای را خواستار شوند.
یکی از نکاتی که در سه سال اخیر، اکثر صاحب نظران بر آن تأکید داشته اند لزوم تعامل سازنده با نهادهای بین المللی وتلاش برای جلوگیری از ایجاد هر نوع اجماع ضد ایرانی بوده است. متوسط عملکرد تیمهای مختلف مذاکره کننده هسته ای در کشورمان نیز جز در مقطعی کوتاه ـ که برخی شعارها، روند مذاکرات را تحت الشعاع قرار داد ـ بر توجیه افکار عمومی جهانی و رفع دغدغه های موجود متمرکز بوده است.
از سوی دیگر پیش بینی های متعدد برخی نمایندگان موثر مجلس و سیاستمداران شناخته شده بر تأکید آنها بر عدم ارجاع پروند ه ایران به شورای امنیت نشان می داد که هیچکس در ایران، طرح پرونده هسته ای کشورمان در شورای امنیت را به مصلحت نمی داند. اما برخلاف پیش بینیها، پرونده به شورای امنیت رفت و تمام اعضا ـ حتی کشورهایی که بارها از امتیاز نزدیکی با ایران برخوردار شده اند ـ به آن رأی مثبت دادند که این امر می توانست برخی دولتمردان و سیاستمداران را نسبت به صحت و دقت منابع تحلیلی و خبری خود مردد ساخته و آنها را به هشیاری بیشتر در مراحل بعدی پرونده وادار نماید.
اما این قطعنامه در عالیترین سطح اجرایی کشور با برخوردی تحقیرآمیز مواجه و به ورق پاره ای بی ارزش تشبیه شد. البته هیچکس در زورگویانه بودن این قطعنامه تردید ندارد، اما مردم حق دارند سوال کنند که اگر این قطعنامه، ورق پاره ای بیش نیست، چرا دیپلماتهای ایرانی این همه تلاش کردند تا پرونده به شورای امنیت نرود و یا بنابر آنچه رئیس جمهور روز گذشته در مجلس بیان کرد، برای عدم صدور قطعنامه به فعالیت پرداختند؟
رئیس جمهور روز گذشته بار دیگر سخنانی در همین راستا بیان کرد که مهمترین آنها، تداوم سیاستهای هسته ای ایران حتی در صورت صدور ۱۰ قطعنامه دیگر علیه ایران بود.
وی همچنین بر عدم تأثیر قطعنامه ۱۷٣۷ و قطعنامه های احتمالی بعدی بر شرایط سیاسی و اقتصادی کشور تأکید نمود. البته نگارنده نیز مانند همه ایرانیان آرزو می کند که روند صدور قطعنامه علیه ایران متوقف و یا تأثیرگذاری قطعنامه ها بر شرایط داخلی و بین المللی کشورمان به صفر برسد. اما بین آرزوها و آرمانهای ما با آنچه در عرصه عمل به وقوع خواهد پیوست تفاوتهایی وجود دارد.
ما حق داریم بر راهبرد هسته ای خود پافشاری کنیم و به جهانیان بگوییم زورگویی در این عرصه را نخواهیم پذیرفت، اما اولاً دلیلی ندارد که به طور کلی بر تغییرناپذیر بودن راهکارها و سیاستهای اجرایی خود پافشاری کنیم و پیشاپیش دنیا را از عدم همکاری خود برای رسیدن به راه حل میانه مطمئن سازیم. ثانیاً بی اعتبار دانستن مجامع بین المللی و رد پیشاپیش قطعنامه های احتمالی، تنها به دشمنان ایران کمک خواهد کرد که کشورمان را عضوی منزوی معرفی کنند که به نهادهای بین المللی بی اعتنایی می کند.
ممکن است عده ای بگویند این نهادها در خدمت قدرتهای زورگو هستند وهمین امر اعتبار آنها را از بین برده است. اگر این چنین است چرا ما به این نهادها مشروعیت می دهیم؟ مگر شکایت سه روز پیش ایران به سازمان ملل به خاطر ربودن دیپلماتهای ایرانی توسط آمریکاییها، چیزی جز به رسمیت شناختن این نهاد و اعتراف به نقش آن در حوادث بین المللی است؟ ضمن آنکه تجربه سالهای گذشته نشان می دهد که برخلاف برخی دیدگاههای مطلق انگارانه داخلی، هنوز هم می توان از همین نهادها برای رساندن پیام ایران به دنیا استفاده و گاه از اعمال برخی فشارها بر کشورمان جلوگیری کرد.
دوبار حضور آقای احمدی نژاد در مقر سازمان ملل طی یکسال، نمونه ای از کارکرد این نهاد بین المللی است. تغییر موضع کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نسبت به وضعیت حقوق بشر در کشورمان که از رفتار خردمندانه قوه قضائیه ناشی شد نیز نشانه ای از عدم دقت برخی تحلیلها درخصوص وابستگی صددرصد برخی نهادهای یبن المللی به آمریکاست.
در خاتمه شاید تذکر یک نکته نیز خالی از فایده نباشد. ما نه می توانیم خود را حق طلب تر از حضرت امام حسین(ع) معرفی کنیم و نه در شجاعت با آن حضرت قابل مقایسه هستیم. آن حضرت پس از آنکه با رفتار ناجوانمردانه کوفیان مواجه شد، خطاب به سپاهی که در برابر او صف کشیده بودند، گفت: من به دعوت مردم کوفه آمده بودم و اکنون هم بگذارید برگردم . این سخن سرور شهیدان، تنها به آن دلیل بود که در تاریخ ثبت شود امام شجاع شیعیان، هیچگاه به استقبال جنگ نمی رود، اگرچه حاضر نیست زیر بار سخن زور نیز برود. دولتمردان ما نیز می توانند ضمن پافشاری منطقی بر حقوق کشورمان، با استخدام عبارات مناسبتر، راه را بر هرگونه بهانه جویی دشمنان ببندند و مظلومیت ملت ایران را به جهانیان ثابت نمایند.
پروژه تحریک های قومی و مذهبی
روزنامه رسالت با عنوان: پیروزی حرکت توحیدی نوشته است:
از مدتها پیش در صحنه سیاسی کشور شاهد بودیم که یک جریان سیاسی به ناگهان پرداختن به مسائل قومیتی را در دستور کار خود قرار داد و کوشید تا با تحریک شکافهای قومی و مذهبی به ظرفیتی از امکان حرکت ها و بسیج اجتماعی به سود خود فعلیت ببخشد.آنان هرچند نتوانستند از تحریک حساسیت های قومی و مذهبی به حساب خویش اعتباری بیفزایند، ولی به گمان نگارنده ناخواسته علاماتی را به جریانات خارج کشور ارسال کردند.
پروژه تحریک های اختلاف افکنانه قومی و مذهبی در تاریخ سیاسی ایران همواره پروژه ای انگلیسی دانسته شده است.
اکنون شواهد حاکی از آن است که این پروژه، خواه انگلیسی و خواه آمریکایی، با تمام توان در سطح منطقه دنبال می شود.
کوشش برای بهره گیری از اختلافات کوچک و بزرگ مذهبی و قومی را متاسفانه به دلیل پاره ای رسوبات ذهنی و تعصبات فکری باید خطرناک ارزیابی کرد.
بعضی از چهره های دوم خردادی پیش از این معتقد بودند که در جامعه مدرن، تکثر اجتماعی جایگزین تکثر فرهنگی شده است، اما در عمل خود بااین تزکه مطالبات جنبش های خرد اجتماعی همانند جنبش های قومی را نادیده گرفته ایم، لذا مشروعیت گفتمان اصلاحی در نزد گروههای قومی زیر سوال رفته است، کوشیدند با برگزاری همایش هایی در طرح مطالبات قومیت ها عملا همان راهی را بروند که گروههای مارکسیستی سالهای نخستین انقلاب در طرح بحث خلق ها پیمودند.
اما چرا این افراد نیز در بهره برداری از این شکاف ها نظیر مارکسیست های تئوری پرداز مطالبات خلق ها ناموفق بودند.
در این مورد پژوهشی دقیق صورت نگرفته یا نگارنده از آن مطلع نیست ولی روشن است، روح ایرانی غالب بر همه قومیت ها دریافته است که زیستن در تنهایی هیچ ارمغانی را برای آنها نخواهد داشت و همگان در دل هویت واحد قادرند به نتایج والاتری دست یابند که در مجموع وضعیت همگان را بهتر خواهد ساخت.
اکنون نیز در سطح جهان اسلام با وضعیتی مشابه مواجه هستیم آیا روح توحیدی مشترک در میان همه مسلمانان بر تئوری های شکاف و اختلاف غلبه خواهد کرد؟ برای یک مسلمان تردیدی در دادن پاسخ مثبت وجود ندارد. اما باید با درایت آسیب های نفاق و شکاف را به حداقل رسانیم.
نگرانی عمومی از رواج خرافه
روزنامه کارگزاران با عنوان: سوگواران و خرافه پرستان نوشته است:
رواج خرافه و خارج شدن مناسک اصیل از قواعد اعتقادی و عرفی در سال های اخیر، به نگرانی عمومی در ایران تبدیل شده است. خوشبختانه امسال نیروی انتظامی بنا دارد با این خرافه ها و قلب سوگواری ایام محرم به کارناوال های مردم آزار مقابله کند. این اقدام نیروی انتظامی و انذارهای مراجع و علما، تدابیری لازم و ستودنی است؛ اما واکاوی ریشه ها و مبانی رفتارهای خرافی به عنوان مکمل اقدام های اجرایی و انذارهای عقیدتی نباید مغفول بماند.
در سال های اخیر پاره ای رفتارها و گفتارهای برخی جریان های سیاسی میدان را برای رواج خرافه و نشستن غبار آرایه ها بر چهره جریان اصیل سوگواری فراخ کرده است. یکی از این رفتارها تقسیم کردن جامعه به دینداران و بی دینان بود. در این تقسیم بندی هرکس که خارج از چارچوب های سیاسی خرافه سازان بود، در عداد بی دینان قرار گرفت و هرکس که در لشکر یاران سیاسی بود، نماینده دین و دینداری نمایانده شد.
از آنجا که قاطبه ملت ایران مسلمان، پایبند به شعائر، دلبسته اهل بیت و سوگوار شهیدان هستند، خرافه پرستان برای پررنگ کردن خط تمایز خود با دیگران، هر سال آرایه ای به دین بستند که طیف گسترده ای از اقوال و اعمال مانند ادعای اتصال به امام زمان(عج)، خواب نما شدن و محفل نشینی دخمه ای نمونه های بارز آن است.
خارج کردن سوگواری ها از معبر مردمی و خودجوش از طریق کمک های گزینشی برخی نهادهای حکومتی به مساجد و تکایا (افزون بر بودجه های رسمی) اقدام دیگری بود که میدان را برای تهی شدن سوگواری ها و تبدیل آن به محافل مهیا کرد. زمانی سفره های محرم از باب تبرک و به قصد پذیرایی از سینه زنان گسترده می شد اما در پی تحولات سال های اخیر سفره ها به ابزار تفاخر و رقابت تبدیل شدند و هر سال بر شمار دیگ هایی که با برنج و روغن مجانی یا کم بها به جوش می آمدند افزوده شد و کسانی که می خواستند از این امکان بهره مند شوند به کوششی پیوسته برای بزرگ تر نشان دادن دسته سوگواری خود دست یازیدند. بزرگی دستجات نیز اسبابی می خواست که علم و شمایل، دستگاه های صوتی و تصویری و خیابان گیری های بی حساب آسان ترین روش آن بود.اکنون که این میراث ناخوشایند، حکومت را بر آن داشته است که از این پس دفع خطر و خرافه کند، خوب است در تصمیم های پیشین که به این وضع ناگوار کنونی انجامیده است، تجدیدنظر شود. این تجدیدنظر به محرم امسال وصال نمی دهد اما محرم های دیگر در پیش است و سوگواری شایسته سالار شهیدان این نیست که امروز به پا می شود. برای فردا باید کاری کرد.
سرنوشت اسنادی که بقایی به مجلس سپرده بود
مسعود بهنود روزنامه نگار ایرانی مقیم لندن، در مقاله ای که با عنوان وصیتنامه بقایی کجاست در روزنامه اعتماد ملی چاپ شده می نویسد:
خبر منتشر شده درباره سندهای خاص کتابخانه مجلس و اشاره ویژه به وصیتنامه دکتر مظفر بقایی، با نقل قول هایی از بزرگوار آقای عبدالحسین حائری رئیس پیشین کتابخانه مجلس و آقای محمد علی ابهری جانشین ایشان، در ضمن اشاره ای به قتل تیمسار افشار توس و احتمال بازگشایی راز آن قتل در وصیتنامه بقایی، حتی وقتی تکذیب شد، باز هم تداعی صد خبر و خاطره بود. از کجا باید نوشت این قصه را، در این مجال اندک، که رازی بر راز و رمزهای موجود افزون نشود.
اول باید روشن کرد که آنچه در کتابخانه مجلس به امانت نهاده شده بود، نه اعترافات دکتر بقایی ـ از جمله درباره قتل افشارتوس رئیس شهربانی دکتر مصدق ـ بلکه مجموعه ای از مدارک و اسنادی بود که بقایی در تابستان سال ٣۲ که نگران شده بود مبادا با سلب مصونیتش به اتهام دست داشتن در توطئه قتل افشارتوس دستگیر شود، از میان اسناد خود دستچین کرده و توسط حسین مکی به کتابخانه مجلس داده بود تا به ادعایش غکه خود شیطنت و تهمتی در آن بودف به دست هواداران دکتر مصدق نیفتد و مانند اسناد خانه سدان از بین نرود. در این سال ها که خاطراتی قیمتی مانند آنچه سرهنگ سررشته دار نوشت خوانده شده و تحقیقاتی دقیق مانند آن چه جناب کاوه بیات منتشر کرد درباره حادثه قتل افشار توس به طبع رسیده و هم اعترافات خطیبی به خط خودش در برابر چشم ها نشسته دیگر رازی چنان وجود ندارد که بر مجموعه دانسته هایمان بیفزاید جز اینکه هرکس دکتر بقایی را می شناسد می داند که حاضر به پذیرش گوشه ای از این ماجرا نمی شد، چه برسد او که حقوق خوانده بود اعتراف بنویسد و در جایی عمومی مانند مجلس به ودیعه بگذارد. دکتر بقایی نه که چنین بدهکار حقیقت نبود بلکه همه کوشش خود را برای مخدوش کردن حقیقت نهضت و وجود کسانی مانند احمد قوام و دکتر مصدق به کار برد. من که سالیان دراز به شهادت دوستان بعضی حاضر هم با مرحوم حسین خطیبی نوری و هم شخص دکتر بقایی کلنجار رفته ام مگر کلمه ای از دهانشان بیرون کشم خوب می دانم که بقایی نه که خود نمی گفت و یادگار نمی نهاد، بلکه تا می توانست خطیبی و بلوچ قرایی را هم منع می کرد. دو بار تلاش من برای به حرف کشیدن دکتر بقایی ـ یک بار به پایمردی شاپور زندنیا و بار دیگر در خانه دوستم مسعود افتخار به شرحی که قبلاً نوشته ام ـ به جایی نرسید. اما در جلسه دوم نکته ای دستگیرم شد که این جا می تواند به کار آید برای کسانی که پیگیر سرنوشت ماجرای وصیتنامه دکتر بقایی هستند. نکته این است که آری اسنادی بود و در کتابخانه هم به ودیعه نهاده شده بود اما در دوره اول مجلس توسط کسی از مجلس خارج شد و دوباره نزد دکتر بقایی برگشت. در مدرسه علوی و در آن عرصات روزهای اول انقلاب فرصتی یافتم تا از مرحوم دکتر جواد سعید، صحت و سقم شایعه ای را که آن روزها شنیده بودیم جویا شوم. شایعه این بود که شاه قبل از خروجش از ایران تعدادی از اسناد مجلس را خواسته و به دربار منتقل شده است.
دکتر سعید آخرین رئیس مجلس قبل از انقلاب، در همان حال که در مدرسه علوی نشسته و منتظر بود که با کسانی ملاقات کند و اصلاً تصوری نداشت از آن چه در انتظار اوست برایم گفت که نه فقط سندی از کتابخانه مجلس خواسته و خارج نشده بلکه در دو شب آخر اقامت شاه در ایران، خبر داده اند که چند صندوق سند از جانب شاه کنار گذاشته شده تا در مجلس نگهداری شود. به قرار گفته دکتر سعید، تیمسار نشاط آخرین فرمانده گارد مامور این انتقال شده بود. در روزهای بعد دکتر جواد سعید و تیمسار نشاط اعدام شدند و راز اسناد نامکشوف ماند. باز زمانی که انتخابات مجلس اول برگزار شد، هنوز هیات رئیسه موقت حتی انتخاب نشده من خود را با یاری مرحوم مهندس بازرگان به دکتر سحابی رساندم که شده بود رئیس سنی و همین موضوع را مطرح کردم که دکتر به مهربانی گفت چند روز صبر کن بعدش به رئیس واقعی بگو. ما را ریاست همان کتابخانه هم نمی دهند.
پس دیگر جست و جو میسر نشد. تا در گفت وگوهایم با بقایی امری که گفتم برایم کشف شد این بود که اسنادی که بقایی در سال ٣۲ به کتابخانه مجلس سپرد بعد از نزدیک سی سال به او بازگشته است. این اسناد مسلم به دکتر بقایی برگشته بود و در زمان گفت وگو نزدش بود، مانند خیلی چیزهای دیگر که خود می گفت بعد از رفتن شاه از کشور از نهانخانه اش در کرمان به درآمده است. دکتر بقایی در زمانی که این را گفت، حتی باز گفت که چه کسی این خدمت را به او انجام داده و اسنادش را بعد از سال ها به او بازگردانده است. او گفت من بازگو نمی کنم گرچه بر اهل نظر پوشیده نمی ماند.
اما اینکه این اسناد امروز کجاست، به قاعده سرراست ترین نشانی دادستانی انقلاب است که دکتر بقایی آخرین ماه های عمر خود را در اختیار آنان در زندان اوین گذراند. در آن زمان مجموع اسناد و مدارکش به دادستانی منتقل شده بود و قصد تهیه کتابی با عنوان خاطرات بقایی مانند خاطرات ارتشبد فردوست و کیانوری وجود داشت که اجل مهلت نداد.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|