«وضعیت قرمز» یا وضعیت خجالت آور؟
تحلیلی بر مقاله ابراهیم نبوی
مختار برازش
•
آقای نبوی همان نسخه ی تکراری ای را برای ایران بیمار می پیچد که شاید ده سال پیش از این می توانست مسکنی برایش باشد. ایشان غافل است که ایران بیماری اش پیشرفت کرده و سرطان گرفته است. آن هم از نوع خوش خیم! آنوقت ایشان باز هم همان آسپرین «هاشمی ـ خاتمی» را توصیه می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۴ بهمن ۱٣٨۵ -
۲۴ ژانويه ۲۰۰۷
اخیرا در سایت ها مطلبی از آقای ابراهیم نبوی انتشار یافته که قابل توجه است. گرچه بنده ترجیح می دهم چیزی که از نبوی می خوانم بیشتر طنز باشد تا جدی، خب به هر حال پیش می آید. دفعه پیش هم که ایشان به یکباره از هوای طنز در وسط آسمان انتخابات ریاست جمهوری ایران چتر باز کرد و از مردم درخواست نمود که «جان مادرتان بروید و تا دیر نشده به رفسنجانی رای دهید!» سقوط آزاد خوبی انجام نداد!
اینبار هم ایشان با سقوط آزاد دیگری به نام «وضعیت قرمز» باز در همان جا فرود آمده است. گرچه این نوشته نیز مضمونا کمتر از طنز ندارد، ولی قصد طنزنویس برجسته ما به هیچوجه خندان مردم نیست! او در این «هشداریه» تمام هم و غمش را بکار برده تا مردم را بترساند! و خود او نیز که بشدت از اوضاع بحرانی کنونی ترسیده است، همچون عوام دنبال دیگرانی می گردد تا آنها را در غم یا به عبارت صحیح تر در ترس خود شریک سازد. می گوید: «امیدوارم شما هم آنقدر عاقل باشید که بترسید.» و برای تئوریزه کردن عجز خود چنین خود را تسکین می دهد که «فقط دیوانه ها از خطر نمی ترسند» اما از پیامی که به خواننده القا می کند معلوم می شود که نه ترس او دلیل عقل ایشان است و نه نترسیدن دیگران دلیل دیوانگی!
نبوی که گویا ظاهرا قصد دارد با این نوشته بعنوان منتقد جمهوری اسلامی ظاهر شود تا دل ما را بدست آورد، در همان ابتدای کار ناشیانه تبدیل به مبلغ جمهوری اسلامی می شود. در همان سطر اول می نویسد:
«روزهای سختی در پیش است. ایرانی که امروز می بینیم، ممکن است آخرین روزهای ایرانی باشد که همه چیزش سرجای خودش است. ممکن است دیگر شاهد حاکمیت ایرانی که ایرانیان در آن می توانند احساس کنند در سرزمین خودشان هستند، نباشیم. مرا ریشخند خواهید کرد و خواهید گفت که مگر ممکن است بدتر از این که هست به سر کشورمان بیاید؟» («وضعیت قرمز ـ ابراهیم نبوی) (۱)
البته که در این شرایط حساس کسی ریشخندش نمیگیرد ولی اگر جنابعالی واقعا شور ایران را می زنید، بفرمایید اولا کجای این ایرانی که امروز می بینیم، ایرانی است که همه چیزش سر جای خودش است تا برویم سراغ بقیه مطلب؟! اولین چیزی که مهم است تا سر جایش باشد جایگاه مردم است که چنین نیست! دوم جایگاه کسانی است که امروز بر سرنوشت ایران حاکمیت دارند، یعنی روحانیون! آیا اینها همه سر جای خود شان هستند؟ آیا سیاستمدار، اقتصاددان، زندانبان، دانشجو، معلم، آخوند و بقیه سر جایشان هستند؟ اصلا چرا چنین می کنیم. شما اگر در این مملکت فقط یک نمونه را نشان دهید که سر جای خودش است من به شما جایزه می دهم! در ضمن ایرانیان نباید احساس کنند که در سرزمین خودشان هستند. گمانم می خواستید بگویید که ایرانیان احساس کنند که این سرزمین مال خودشان است، که خجالت کشیدید چنین بگویید. که هرگز چنین نیست. سالهاست که با وجود چنین حاکمیتی بسیاری از ما ایرانیان احساس اینکه در سرزمین خودمان هستیم و یا این همان سرزمین آبا و اجدادی ماست، را نداریم. همین امروز هم اگر دروازه این خراب شده را که اسمش «جمهوری اسلامی» ست و نه «ایران»، باز بگذارند بیش از نصف ملت شریف ما، عطای این حاکمیت خود را به لقایش می بخشند و در می روند! (مثل خیلی ها که اینکار را کرده اند)
نبوی مثل خیل دیگر اصلاح طلبان درمانده سابق به «بیماری ملانصرالدین» دچار بوده و گمان می کند که حرف مرد هر زمان باید یکی باشد! و از آنجایی که غنچه های استعداد ایشان در زمان خلافت خاتمی گل داد و خاتمی هم نتیجه رفسنجانی بود، بنابر فکر می کند بهار یعنی سید خندان! و اگر هم حرفی از گل و بلبل می رود همان حیاط خلوت کوچک و گلهای پژمرده ی اصلاحات است و نه گلستان ایران! او با شناسنامه درست کردن برای گروههای مختلف حاکمیت به شرح عقاید آنها می پردازد. او به این نمی پردازد که نقش این گروهها که همگی در سیاه روزی امروز ایران نقش درجه یک و دو و غیره دارند چه بوده است. سپس همان نسخه ی تکراری ای را برای ایران بیمار می پیچد که شاید ده سال پیش از این می توانست مسکنی برایش باشد. ایشان غافل است که ایران بیماری اش پیشرفت کرده و سرطان گرفته است. آن هم از نوع خوش خیم! آنوقت ایشان باز هم همان آسپرین «هاشمی ـ خاتمی» را توصیه می کند: «هاشمی رفسنجانی و خاتمی همین امروز هم می توانند اگر قدرتی دارند، آن را بکار ببرند تا با ایجاد فضای سازش در میان قدرتمندان روحانی کشور جلوی دولت را بگیرند.»
یعنی اینکه اگر جلوی دولت را بگیرند کار درست می شود و سرطان معالجه می شود! آن هم چه کسانی؟ «قدرتمندان روحانی!» یعنی همان هایی که عامل این سرطانند. بنابر این مشخص می شود که درد و اعتراض نبوی فقط به وجود شخص ریاست جمهور و طیف وابسته به ایشان است و نه نظام موجود در ایران!
هشدار یا خبر مسرت بخش!
طنز نویس نگران با جدیت می نویسد که :«این هشدار بسیار جدی است. نظر مشخص و صریح من این است که ما تمام شانس ها را از دست داده ایم و حالا دیگر آمریکا و سایر جهان قدرتمند به این نتیجه رسیده اند که حکومت ایران، یکی از عوامل اصلی تشنج در جهان امروز است و قصد دارند یا این حکومت را تسلیم قواعد بین المللی کنند، یا تمام قدرتی را که ممکن است در خدمت تشنج قرار بگیرد، نابود کنند».
من نمی فهمم کجای این مسئله نگران کننده و هشدار دهنده است؟ از روز برقراری این نظام الهی، بزرگترین مشکل ایرانی هایی که برای حقوق بشر و دمکراسی مجادله کرده اند، این بوده است که قادر نشده اند ماهیت اصلی این «غیر منتخبین شرور» را آنطور که هستند به جهانیان بشناسانند. پس اتفاقا باید این را جشن گرفت که جهان بالاخره به حرف ما رسید. آنوقت نمی دانم چرا نبوی از این قضیه دلخور است؟!
او با در هم آمیختن خبر مسرت بخش سپری شدن آخرین روزهای عمر جمهوری اسلامی، با یک سری خبرهای نگران کننده، کیف ما را کور می کند. و بدتر از آن می نویسد: «برای آن که خواب را از چشمان تان بیشتر بپرانم، می گویم که دل خوش نکنید که جهان قدرتمند فقط دولت و حکومت ایران را نابود می کند، نه، آنان هر ضربه ای که بزنند، به دلیل چسبیدگی نظام قدرت و جامعه ایران به کشور ایران و به مردم ایران می خورد.»
معلوم نیست نبوی این چسب را از کجا آورده است که چنین با اطمینان حرف می زند! اگر هم چنین چیزی واقعیت داشته باشد گمان نکنم که چسبندگی اش آنقدر غلیظ باشد که مردم را به نظام ولایت بچسباند. اما او ول کن معامله نیست. حالا داخلی ها کم بود می خواهد زهله چشم خارج نشین ها را نیز بگیرد: «دل خوش نکنید که جهان قدرتمند فقط دولت و حکومت ایران را نابود می کند، نه، دیگر حتی ایرانیانی که بیرون ایران زندگی می کنند و حتی تابعیت ایران را هم ندارند، امنیت نخواهند داشت.» (همانجا).
مشخص نیست ایشان این حرفها را با رویکرد به چه اسناد و تجربیاتی می زند؟ مگر در جنگ اخیر در خاور میانه، شهروندهای عراقی یا افغانی مقیم کشورهای دنیا امنیت خود را از دست دادند که نبوی اینچنین برای ایرانی های مقیم خارج خط و نشان میکشد؟
به این ترتیب نبوی با تصویر کردن تجربه تلخ دوران جنگ (ایران و عراق)، حال و هوای وحشت آن روزگاران، یاد آوری آژیر قرمز و پناهگاهها در هنگام بمباران های هوایی و ... بلای خانمانسوزی که در صورت احتمال جنگ یا به قولی سقوط جمهوری اسلامی دامن مردم ایران را خواهد گرفت عملا در مردم نوعی پاسیفیسم و بی تفاوتی را تلقین می کند. و سپس برای اینکه شبهه و تردید پرسشگران را برطرف سازد می نویسد: «ممکن است گمان کنید که می خواهم مردم را بترسانم تا آنان را به چیزی تحریک کنم، اما چنین نیست» در حالیکه دقیقا چنین است! او دقیقا می خواهد که ما عجالتا فراموش کنیم که عفریته ای به نام جمهوری اسلامی سایه شومش را بر زندگی مردم گسترده است و فقط به ایران (!) فکر کنیم!
قسمت خالی لیوان!
او با بزرگ نمایی وضعیت اسفبار در عراق چنین القا می کند که در صورت آغاز جنگ ایران و امریکا چنین سرنوشت محتومی در انتظار ما نیز خواهد بود. در واقع همان کاری که بلند گوهای جمهوری اسلامی از همان بدو آغاز نبرد نیروهای چند ملیتی علیه حکومت دیکتاتوری صدام و طالبان به آن دامن زدند.
شبیه سازی مدل های دو کشور ایران و عراق به یکدیگر بدون آنکه فاکتور درجه ی نفوذ مذهب و نوع آن در میان مردم دو کشور در نظر گرفته شود، نمی تواند کار دقیقی به حساب آید. عراقی ها یا دیگر کشورهای اسلامی برخلاف ایرانی ها، نعلین یک حکومت اسلامی یا حکومت روحانیون را در قرن حاضر لمس و تجریه نکرده اند. بنابر این رویکرد به چنین مدلی می تواند هنوز بعنوان یک گزینه و آلترناتیو برای آنها مطرح باشد. در حالیکه وجود چنین رویکردی در بین مردم ما چیزی نزدیک به صفر است! بعید می دانم که بعد از سقوط جمهوری اسلامی، مردم ایران در فکر برپایی چنین حکومتی باشند! حتی چنین احتمالی برای مردم افغانستان که فقط ۵ سال تظلم یک حکومت اسلامی را با پوست و خون احساس کردند نیز ضعیف است.
باید منصف باشیم و بپذیریم آنچه که امروز در عراق رخ می دهد بیشتر ناشی از ماهیت و رفتارهای خشونت آمیز نیروهای درگیر در آنجاست، تا حضور امریکایی ها. می توان به جرئت گفت که مخالفت گروههای متخاصم با حضور بیگانگان هم نه به خاطر برقراری امنیت، بلکه برای انجام دادن عملیات حذف مخالفان بدون ایجاد مزاحمت از طرف نیروهای چند ملیتی است.
در جوامع مسلمان متاسفانه فرهنگ «تحمل» هنوز به مرحله پراتیک نرسیده است. حکومت گران حکومت کردن را نه برای پیشرفت مملکت بلکه برای «حذف رقیب» می خواهند. متقابلا جناح های رقیب هم برای حذف نشدن، به حذف کردن طرف مقابل روی می آورند! امروز در عراق این سنی مذهب ها هستند که با مشاهده مستقر شدن شیعه مذهب ها در حکومت، از بیم اینکه حذف نشوند دست به رفتار متقابل زده اند. دخالت و نفوذ کشورهای ایران و سوریه نیز در این ماجرا در گسترش ابعاد این فاجعه های انسانی تاثیر داشته است. این اتفاق در فلسطین هم افتاده است. نیروهای رقیب قادر نشده اند تا یک دولت ائتلاف ملی را تشکیل دهند! ملت فلسطین حالا حالا ها باید هزینه گزافی را که از بابت انتخاب بد و غلط خود انجام داده بپردازد.
جنگ و صلح!
البته که هیچ انسان شرافتمندی آرزوی جنگ نمی کند. واضح است که در هر جنگی مردم عادی متحمل خسارات جانی و مالی فراوانی خواهند شد. اما بر فرض وقوع چنین فاجعه ای باید تکلیف مردم را روشن کرد، نه اینکه روضه خواند و آنها را ترساند. آقای نبوی چه ادله ای دارد که به ما ثابت کند که همین امروز، روزگار مردم ما بهتر از روزگار عراقی های در حال جنگ است؟! ما در چه حالی و روزی هستیم که عراقی ها نیستند؟ فقط با نگاهی به تعداد تصادفات روزانه هموطنان بی گناه ما در جاده های ناامن کشور و آمار کشته گان، می فهمیم که از لحاظ مرگ و میر رکوردی کمتر از کشته های انتحاری هر روزه ی عراق نداریم! (۲) علاوه بر این کجای وضعیت دختران و پسران جوانی که برای ادامه زندگی و معیشت خود ناچارا دست به فروش «کلیه» خود می زنند، بهتر از وضعیت آژیر قرمز زمان جنگ است؟ کجای تجاوز و خشونت علیه زنان و یا قاچاق دختران زیر ۱۵ سال به کشورهای خلیج برای فروش سکس؛ کجای اشاعه اعتیاد در بین جوانان برای اینکه نسبت به سرنوشت خود بی تفاوت باشند؛ اعدام جوانهای کمتر از ۱٨ سال؛ کشتار دگر اندیشان ؛ ۱۵ سال حبس بخاطر بالا گرفتن یک پیراهن خونین و یا اجازه ی تشیع جنازه ندادن به خانواده زندانی ای که در زیر شکنجه همین بازجویان بی رحم جان سپرده و ... کجای این وضعیت بهتر از وضعیت ناامنی در عراق است؟ نبوی زیاد شور امنیت ما را می زند. اما بهتر است از روزنامه نگاران و فعالین سیاسی سوال شود که آیا امنیت دارند یا نه؟ آنهایی که دست به قلمی برده اند و از شانس بد نویسنده هستند خوب می دانند که امنیت چیست. شما هم مسلما مزه این امنیت را چشیده اید که برای علاج بیماری مادام العمرتان به خارج سفر کرده اید. مردم ما سالهاست که به این نوع «امنیت» عادت کرده اند. بنابر این آنچه که من عرض می کنم تمام فاکت های زنده ای است که مردم ایران با پوست و گوشت خود احساس کرده اند. در حالیکه نمونه های شما فرضی است. تصاویری است که تلویزیون لاریجانی در پخش و توزیع آن مهارت دارد.
رهنمود دادن به جای ترساندن
نبوی و دیگرانی از این طایفه به جای غصه خوردن و دل مردم را خالی کردن می توانند کارهای بهتری هم بکنند. می توانند آنروی سکه جنگ را هم به مردم نشان دهند. بگویند که رهایی مردم اروپا و جهان از شر نازی های فاشیست در جنگ جهانی دوم با دخالت نیروهای چند ملیتی به رهبری امریکا امکان پذیر شد. یوگسلاوی هم به همین طریق از نسل کشی آزاد شد. و بسیاری از دیکتاتورها با قوه قهریه خارجی به زیر کشیده شدند. این که بنشینیم و نق بزنیم و به محکوم کردن جنگ بپردازیم شکم ما را سیر نمی کند. این کار را مادر بزرگ من هم می تواند بکند. بهتر است ایرانی ها خود را برای روزهای سخت آماده کنند!
نبوی می نویسد: «ممکن است گمان کنیم که این سرنوشت جبارانه ای است، اما این انتخابی است که دولت ایران کرده است.» این هم از آن سفسطه هاست. دولت ایران هیچ انتخابی نکرده است. ماهیت نظام های ایدئولوژیک چنین است که آنتی تز خود را در درون خود باز می سازد. همان اتفاقی که در نظام های کمونیستی اتفاق افتاد. مگر دولت گورباچف چنین سرنوشت جبارانه ای را برای شوروی سوسیالیستی انتخاب کرده بود؟ «خمینیسم» برای فرار از پاسخگویی به مسائل دور و بر خود و ادامه حیات مجبور است در جهان بحران ایجاد کند. متاسفانه از شانس جمهوری اسلامی دولت احمدی نژاد در اجرای این پروژه بحران سازی وسیله خطرناکی را دستاویز قرار داد:«گسترش فعالیت های اتمی» چیزی که جهان را بیمناک کرد.
خب افتخار آفرین تر بود اگر ملت هر کشوری خود دست به مبارزه ای پیگیر برای به زیر کشیدن سلطه طلبان جابر میزد. اما وقتی ملتی حاضر و یا قادر نیست تکانی به خود بدهد، جهان منتظر نمی ماند که هزینه داخلی آن ملت به شهروندانش تحمیل شود . همین قاعده در عراق عمل کرد. باید قبول کنیم که اگر قدرتمداران غرب صدام را به زیر نکشیده بودند مردم عراق علاوه بر چهل سالی که او را تحمل کردند، حالا حالاها باید در زیر حاکمیت خاندان و پسر و نوادگان او نیز روزگار سپری می کردند. همان کاری که ملت سوریه انجام میدهد.
در آخر نصیحت من به نبوی این است که بر اعصاب خود مسلط شود. و آیه نحس نخواند. لازم نیست خودش را گول بزند، رادیو و تلویزیون را خاموش کند تا خبرهای جنگ را نشنود، و یا خود را به مواد مخدر بسپارد تا جلوی ترس خود را بگیرد و ... من توصیه می کنم کتاب « ماهی سیاه کوچولو» زنده یاد را به دست بگیرد و یکبار دیگر مخصوصا این قسمت را زمزمه کند که :
«مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم که می شوم مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد»
mokhtarbarazesh@hotmail.com
زیر نویس ها:
(۱)مقاله « وضعیت قرمز » نگاه کنید به سایت ابراهیم نبوی
(۲)نگاه کنید به سایت بازتاب که از قول رئیس حوادث و فوریتهای پزشکی کشور می نویسد که حوادث جادهای هر سال در کشور به اندازه یک سال جنگ تحمیلی قربانی میگیرد و متأسفانه سیستم درمان و امداد و نجات کشور برای خدمات دهی به این آسیبدیدگان منسجم و هماهنگ نیست و تخصیص منابع در این زمینه به درستی انجام نمیشود.
baztab.com
(٣) چندی پیش عکسی در سایت ها مخابره شد که نشان می داد دو مامور امنیتی ضمن تعقیب دو هم وطن، آنها را از خودرو خودشان بیرون کشانده مورد ضرب و شتم قرار داده و و سپس بزور در صندوق عقب خودروی خود انداخته، آنها را با خود می برند! البته حوادثی از این قیبل معرف حضور تک تک هموطنان ما هست منتها این کارها سالها دور از چشم مردم اتفاق می افتاد. ولی این اواخر گویا در روز روشن و در جلوی چشم صدها هموطن در خیابان های تهران رخ می دهد.
|